او از مادری ام ولد کنیز تولد یافت و تاریخ زندگی او پیوسته با پیکار توام بود، در قیام «علویان » که مشهور به «طالبیون » است شرکت داشت و درسال 199 ه.ق که «ابوالسرایا» قیام کرد از طرف «ابن طباطبا» (محمد بن محمدبن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب(علیهم السلام » فرماندار اهوازشد. او ماموریت یافت که بصره را نیز تصرف کند، در بصره به «عباسیان » حمله شدیدی کرد، آنها مخالفان خاندان تصرف کند، در بصره به «عباسیان » حمله شدیدی «بنی عباس » را با اموال آنها به آتش کشید و نخلستانها را نیز آتش زد و به همین جهت او را «زید النار» نامیدند. او بصره را به تصرف خود در آورد.
پس از فتح بصره عباسیان تقویت شدند وحکومت شهرها را به دست گرفته و«ابوالسرایا» نیز شکست خورد.
حسن بن سهل از فرماندهان مامون با زید پیکار کرد، او را دستگیر و دست بسته نزد مامون در مرو فرستاد. مامون به او گفت: ای زید! چرا خانه های بنی عم خودرا سوزاندی و خانه های دشمنان ما (امیه، ثقیف، عدی، باهله و آل زیاد) راواگذاشتی؟ چون زید شوخ بود گفت: از هر سوی اشتباه کردم و اگر بار دیگر دست پیدا کنم نخست از خانه های دشمنان خود آغاز می کنم، مامون خندید و او را نزدبرادرش رضا(ع) فرستاد و گفت: گناه تو را به آن حضرت بخشیدم، حضرت او را سرزنش کرد و آزار نمود و سوگند یاد کرد تا زنده است با او سخن نگوید.
جایگاه زید
برای ارزیابی هر شخصیتی بویژه فرزندان امامان شیعه به ناچار باید راه احتیاطرا پیش گرفت و به سادگی نمی توان آنها را محکوم و متهم نمود و شخصی منفی نشان داد، امام صادق(ع) فرمود: «... از فرزندان فاطمه کسی از دنیا نمی رود، مگراینکه به امام خود و امامت او اعتراف می کند ...» و فرزندان امام کاظم(ع) نیزاز این قاعده بیرون نیستند.
دلایلی وجود دارد که زید بن موسی را شخصی مثبت ارزیابی می کند:
الف شیخ مفید; فرموده است:
«برای هر یک از فرزندان امام کاظم(ع) فضیلت و خصلتی نیک مشهور است.» این جمله تایید همه آنهاست و زید را استثنا نکرده است.
ب خلفای عباسی با علویان بویژه فرزندان امامان شیعه به شدت مخالف بودند،این اختلاف در قرن دوم شدت گرفت، به گونه ای که کمتر وزیری از «بنی عباس » بودکه دستش به خون یکی از علویان آلوده نباشد. در همین راستا مامون برای برقراری حکومت نامشروع خویش هر مخالفی را به شیوه مرموزانه ای از بین می برد و زید نیزیکی از قربانیانی است که به دستور او مسموم شده است. علویان در تنگنای شدیدقرار داشتند و پیشوایان آنها همچنان در حبس و تحت نظر بوده و پیوسته زندگی رابا تقیه بسر برده اند; زیرا علویان تنها گروهی بودند که امکان جانشینی آنهاوجود داشت. این دشواریها انگیزه محبوبیت بیش از پیش علویان در میان مردم وشورش های پی در پی آنان بر علیه عباسیان شد و لذا می بینیم فرزندان امامان(علیهم السلام) از هر فرصتی استفاده کرده، بپا می خاستند، اما پیشوایان و امامان شیعه پس از عاشورا زمان شایسته ای را برای قیام نیافتند و اگر قیام می کردند، قیام همان و از میان رفتن شیعه همان.
ج علویان معتقد به تشیع بوده، اما تشیع آنها نیاز به اصلاح و تعدیل داشت وبر همین اساس برخی پیکارهای آنان تند، شتابزده و احیانا اشتباه بوده است، بدون تردید از دیدگاه امام رضا(ع) حکومت مامون مشروع نبوده است، ولی در روش برخوردبا آن ممکن است بین حضرت و دیگر علویان اختلاف نظر وجود داشته باشد و طبیعی است که امام رضا(ع) نمی تواند از قیامهای ضد بنی عباس حمایت کند و در حضور مامون ازقیام زید تجلیل نماید.
شیخ صدوق; در «عیون اخبار الرضا» روایاتی آورده که امام هشتم(ع) زید راتوبیخ و نکوهش کرده است; در روایتی فرمود: «... ای زید! آیا موسی بن جعفر(ع)که خدا را اطاعت می کند و روزها روزه و شبها به عبادت بسر می برد و تو که نافرمانی خدا می کنی، اگر روز قیامت هر دو در محضر خدا حاضر شوید، با هم برابرهستید؟»
وقتی مامون زید را نزد امام هشتم(ع) فرستاد، «حضرت او را سرزنش کرد و آزار نمود و سوگند یاد کرد تا زنده است با او سخن نگوید.»
این روایات از نظر سند ضعیف هستند، اگرچه برخی راویان مورد اعتمادند،اما راویان دیگری که هویت آنها معلوم نیست، یا دارای ضعف هستند نیز وجود دارد، پس به این روایات نمی توان اعتماد کرد. به همین جهت وقتی «علامه سید محسن امین » به «زید بن موسی(ع ») می رسد، پس از نقل کلام شیخ مفید، گوید: «در عمومیت کلام شیخ مفید زید نیز داخل است.»، یعنی زید دارای فضیلت است.
بنابراین زید شخصی فاسد المذهب که از طریق حق و صواب بیرون رفته باشد، نیست.
او نه از «زیدیه » و نه از «واقفیه » بوده است، بلکه نشانه هایی وجود داردکه تشیع وی را تایید می کند. گرچه ما در صدد توجیه برخی خطاهای زید، نظیر آتش سوزی او نیستیم، ولی نمی توان گفت او شخصی نااهل و ناصالح است و از نسل امامان معصوم(علیهم السلام) اگر کسی مانند «جعفر کذاب » وجود داشت، امامان از اول شیعه را متوجه انحراف وی نموده اند.
روایتی در اثبات امامت
جعفر فرزند زید ازپدرش، او هم از پدرش امام کاظم(ع) و امام کاظم(ع) از پدرانش(علیهم السلام) چنین نقل می کند: روزی «ام اسلم » به خدمت پیامبر اسلام(ص) که در منزل «ام سلمه »بود، آمد، پرسید رسول خدا(ص) کجاست؟ ام سلمه گفت:
برای کاری بیرون رفته و به زودی باز می گردد. او منتظر رسول خدا ماند، تا آن حضرت آمد. «ام اسلم » پرسید: پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! من کتابهایی را خوانده ام، پیامبران و وصی آنها را می شناسم، حضرت موسی در حیات خود وصی(هارون) و بعد از خود نیز وصی (یوشع) داشت و همچنین حضرت عیسی، ای رسول خدا!
وصی تو کیست؟ حضرت فرمود: ای «ام اسلم » وصی من در حیات و پس از وفات من یکی است، ای ام اسلم! اگر کسی مثل این کار مرا انجام داد، او وصی من است، حضرت دستش را به سنگریزه ای زد و آن را مالید تا مانند آرد شد، آنگاه خمیرش کرد و باخاتمش آن را مهر کرد.
سپس فرمود: ای «ام اسلم » هر کسی این کار مرا انجام داد او وصی من است.
گوید: از نزد رسول خدا(ص) خارج شدم و به محضر امیرالمؤمنین(ع) رسیدم، از اوپرسیدم پدر و مادرم فدای تو! آیا تو وصی پیامبر(ص) هستی؟ فرمود:
آری. و حضرت هم مانند کار رسول خدا انجام داد.
سپس نزد حسن و حسین آمدم، آن دو نیز مانند کار رسول خدا(ص) انجام دادند و ام اسلم زندگی طولانی کرد تا «زین العابدین »(ع) را ملاقات نمود، او هم مانند کاررسول خدا و علی و حسن و حسین انجام داد (صلوات الله علیهم اجمعین.) نقل این حدیث گواهی بر اعتقاد زید مبارز به امامت و ولایت تکوینی معصومین(علیهم السلام)و نشان عدم انحراف او در جریان «زیدیه » است.
زید مبارز سرانجام در شهر مرو توسط مامون مسموم گردید و این فرزند برومندامام هفتم در خراسان بزرگ چشم به آسمان دوخت و تن به خاک سپرد.