پندارانگاری در فهرست نگاری / نقدی بر جلد نوزدهم فهرست کتب خطی آستان قدس رضوی

نوزدهمین مجلّد فهرست نسخه های خطّی کتابخانه آستان قدس رضوی که به اهتمام آقای غلامعلی عرفانیان در سال ۱۳۸۰ انتشار یافته، مشتمل است بر معرّفی پانصد نسخه خطّی در باب جمیع شعب و اجزا و متفرّعات علوم و فنون پزشکی

چکیده

نوزدهمین مجلّد فهرست نسخه های خطّی کتابخانه آستان قدس رضوی که به اهتمام آقای غلامعلی عرفانیان در سال 1380 انتشار یافته، مشتمل است بر معرّفی پانصد نسخه خطّی در باب جمیع شعب و اجزا و متفرّعات علوم و فنون پزشکی. با تورّق فهرست یاد شده، پاره ای آشفتگیها، کم دقّتی ها، کاستیها دیده می شود، که عبارتند از: 1. نداشتن شیوه خاصّ و هماهنگ در معرّفی عناوین رساله ها و کتابها. 2. غیرعلمی بودن فهرست و ذکر برخی موارد که نیازی به آنها نیست. 3. رعایت نکردن و عدم پیروی از یک الگوی واحد. 4. رعایت نکردن معیار الفبایی در معرفی نسخه ها. 5. نامگذاری سلیقه ای و غیرمحقّقانه مدخل ها و عناوین نسخه ها. 6. ضبطهای نادرست اصطلاحات پزشکی کهن. 7. اظهار نظرهای نادرست. 8. لغزش در ضبط دُرست عناوین نسخه ها و مؤلّفان آنها.

کلید واژه: کتابخانه آستان قدس رضوی، فهرست نسخه های خطّی کتابخانه آستان قدس رضوی، نسخه های خطّی پزشکی کهن.

وَ لَیَکْتُبْ کاتِبٌ بِالعَدْلِ1

سخن آغازین

فهرست نگاری کتابهای خطی بر جای مانده از نیاکان، در میان مردمان جهان به شکل یک فریضه علمی درآمده است. در ایران نیز فهرست نویسی و البته نه به دقّت و یکپارچگی آنچه در باختر زمین انجام می شود، در دستور کار فهرست نویسان قرار داشته است. از آغاز دوران نوین فهرست نویسی تا امروز، در میان فهرست نگاران ایران، توافقی برای کاری استانده استاندارد و یکنواخت، کاملاً انجام نشده است. هر کس بنا به سلیقه شخصی، به نوعی اطلاع رسانی از نسخه های خطی پرداخته است: کسی که به چکیده ترین توصیف گری یک نوشتار خطی پرداخته تا کسانی که به یادکرد همه فهرست کتاب و توضیحات مفصّل آن اقدام کرده اند، همچنان که کمابیش در این کتاب دیده می شود. و مهمتر اینکه گاهی، ثبت نام یک کتاب از سوی فهرست نگاران گوناگون، به شکلهای مختلف است؛ چندانکه اگر کسی بخواهد صرفا به نام کتاب مورد نظر تکیه کند، از دیدن و آگاهی یابی از شماری نسخه ها غافل می ماند.

و نکته دیگر، شناسایی نشدن هویت و نام دقیق رساله ها و نگارندگان شماری از آنهاست. و تأسف برانگیزتر اطلاع رسانی ساختگی و نادرست، که باعث انحراف ذهن پژوهشگران می شود. و چنانچه کاری همچون فهرستواره کتاب های فارسی نوشته استاد احمد منزوی تدوین شود؛ چون گاه مواد اولیه تألیف چنین اثری، از داده های ناسالم فراهم آمده، نتیجه این خواهد بود که به تدریج این نقل قولها به بنانهادن مجموعه ای از فرضیّات نادرست یا ناقص از سوی پژوهندگان، منجر می شود.

فهرست نگاری دقیق کتابهای خطی از کارهای دشوار، کم اجر و نیازمندِ آگاهی های فراوان کتاب شناختی و شوری درونی و تلاشی جان فرساست.

شوربختانه، کارهای گروهی در ایران که هر کس، به دلخواه راهی ویژه خود می رود و نمی خواهد چون باختر زمینیان تابع یک قانون خاص باشد، کُندتر پیش رفته و ناهموارتر بوده و از دقّت کمتری برخوردار است. دلبستگی به «کمیّت گرایی» در تألیف ها و ترجمه ها و تصحیح ها و از جمله فهرست نگاریها، به عامل بزرگ افت روندهای پژوهشگری بدل شده است. و کم هستند آنان که علی رغم سرزنش ها و انتقادها، به کیفیّت گرایی تکیه دارند و با همه وسوسه ها در برابر حجم گرایی، پایداری می کنند.

استاد عبدالحسین حائری فهرست نویس شناسای همگان و پیر فهرست نگاری ایران زمین در کتابخانه مجلس شورای اسلامی از اندک کسانی است که بر دقّت و صحّت پای می فشارد و نه پژوهش های شتاب زده و پر سرعت و پر حجم نگارانه. ایشان گرچه سالهاست با نسخ خطی نفیس ارتباط دارد همچنانکه حضورا هم به ایشان گفته ام شگفت آور است که در زمینه تصحیح متون علی رغم توانایی هایشان، کارهای تصحیحی و تألیفی کم از انگشت یک دست از ایشان سراغ داریم بجز همان فهرست های کتابخانه مجلس شورای اسلامی.

به هر روی، واقعیت این است که دقّت و کیفیّت در جهان امروزین بر سرعت و کمیّت برتری یافته، چون با آمدن رایانه و فن آوری در میان زندگی بشری، مشکل کمیّت حل شده و سرعت هم از حدّ تصور فراتر رفته است. فی الواقع، کیفیّت و دقّت، قالب اولیه ای شده که تولیدات انبوه کمّی و سریع آتی، متعاقب آن معنا پیدا می کند. پیدایش «ایزو»های گوناگون، پاسخی است برای آنان که می اندیشند «کمیّت و سرعت بالا» در درجه اول اهمیّت بوده و شخصیت سازنده فرهنگی و علمی خواهد بود. و با این پیشاسخن بر سرگفتار اصلی خود می رویم.

پس از سالها فهرست نگاری عمومی کتابهای خطی آستان قدس رضوی، در سال 1380، کتابی با عنوان فهرست کتب خطی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد آستان قدس رضوی ضمن مجلّدی جداگانه از فهرست های عمومی، به عنوان جلد نوزدهم تألیف آقای غلامعلی عرفانیان منتشر شد. جای بسیار خشنودی است که در پی آغاز تدوین کتابشناسی های تخصصی، و سنّت حسنه تخصّصی نگاری موضوعات مختلف، این گونه کتاب ها در اختیار علاقه مندان قرار گیرد.

با توّرق فهرست یاد شده، در گذر چند ساله گذشته و بنابه پژوهش هایی که پیرامون نسخ خطی پزشکی کهن داشته ام، پاره ای آشفتگیها و کم دقتی ها و افتادگیها در این فهرست نگاشته دیده می شود. تقریبا هرگونه کاستیی که در فهرستی ممکن است وجود داشته باشد در این تألیف می بینیم. امید است دیگر تدوین گران در فراهم آوردن فهرست های تخصصی، در صورتی که موارد یاد شده را منطقی دریافتند، آن را در نظر داشته باشند که شاهد انتشار این گونه تدوین گریها و پیدایش این گونه کاستیها در مجموعه هایی این چنین نباشیم. برخی از این آشفتگیها چنین است:

1. نداشتن شیوه خاص و هماهنگ در معرفی عناوین، به نحوی که گاه یک اثر به شکل مفصّل تا بیش از ده صفحه توضیح به خود اختصاص داده، ولی گاهی در شناساندن یک کتاب ارزشمند و مطرح در زمینه دانش پزشکی به چند سطر اکتفا شده است آن هم بی جستجوی دقیق نام مؤلف یا نام کتاب و یا هردو. جالب آنکه گاهی عنوانی ده صفحه توضیح و توصیف دارد و فی الواقع فهرست مطالب آن به شکل کامل یاد شده است، ولی اساسا معرفی آن کتاب یا مؤلّف نادرست است.

2. چیرگی روح عوام زدگی در تدوین این مجموعه، و غیر علمی بودن و یادکرد برخی موارد که نیازی به آن نیست، که اگر متخصّصین فهرست نگاری و پژوهشگران ایران یا خاورشناسان با آن برخورد کنند، مایه شرمساری است و یا جملاتی که در شأن چنین کتابی نیست که یا ارتباطی با موضوع ندارد و یا ناادیبانه و گاهی نامؤدبانه است.

3. رعایت و پیروی نکردن از یک الگوی واحد ولو الگویی نارسا، چه از شیوه های دقیق فهرست نگاران اروپایی و آمریکایی سده نوزدهم میلادی و حتی فهرست نویسان ایرانی چون استاد عبدالحسین حائری و محمد تقی دانش پژوه، چه برسد به فهرست نگاریهای دقیق سده بیست و یکم. و مایه تأسّف است که پژوهش های فهرست نگارانه در دهه پایانی سده نوزدهم در آلمان از سوی یک آلمانی زبان، پیرامون نسخه های عربی و فارسی از کار یکصد سال بعد از آن از سوی پارسی دان، بسی دقیق تر و پاکیزه تر است.

4. رعایت نکردن معیار الفبایی در تدوین آن به نحوی که مثلاً مدخل تقویم الصحة بالاسباب الستة، نخست آمده و پس از همه مدخل های حرف تاء، تأسیس الاتقان و تأسیس الصحة.

5. مؤلف با گمان یک کار نوآورانه، متأسّفانه شماری از مدخل ها را نامگذاری دلخواه کرده که تابع فهرست های دیگر کتابخانه ها نیست. گاهی افزودگی، گاهی کاستی و گاه هر دو مورد وجود دارد که با تغییرات خاص همراه است که در گذر مقاله به آن اشاره شده که یا فرآیند ناپیگیری مؤلّف برای دیدن فهرست های دیگر است یا دیدن و تبعیّت نکردن از آن. مثلاً: نامگذاری سلیقه ای که نام امورات الطب به تحفه شاهی داده شده است.

6. به شکل بسیار مشخّص، رعایت قوانین نقطه گذاری انجام نشده است. مثلاً به هنگامی که مدخل در متن یا پانویس تمام می شود، ویرگول آورده است نه نقطه.

7. لغزش های پُرشماری در بخش ارائه فهرست مطالب یک عنوان رخ داده و ضبط های نادرست اصطلاحات پزشکی کهن، که با یاری خدا طی مقاله جداگانه ای که بسیار مفصّل هم خواهد بود، با اشتباهات فراوان و مکرّر آن آشنا می شویم.

8. اظهار نظرهای نادرست که مایه تعجّب است. در مدخل خلاصة التجارب نوشته اند: «که آن را در شهر طرشت از قرای ری (؟) تألیف نموده است». هیچ گاه در طول تاریخ یا در نگارش متون تاریخی، طرشت را شهر جداگانه ای ندانسته اند. و شگفت آور اینکه مگر یک قریه، می تواند توابعی به بزرگی شهر داشته باشد. بلکه اساسا قریه ها از زیر مجموعه شهرها هستند. نتیجه آنکه در توالی واژه های توصیفی پیرامون آن، چندین غلط راه یافته و ری هم روستا و طرشت شهر معرفی شده است. در حالی که در طول تاریخ، ری شهری آباد و بزرگ بوده و زکریای رازی از آن برخاسته است. و درست آن است که طرشت در آن روزگاران یعنی سده نهم هجری، از توابع ری آن روزگار بوده است و بهاءالدوله رازی طرشتی از آنجا برخاسته است.

9. کتاب در مقوله دانش ادبیات و علوم انسانی می گنجد و سخن از میراث فرهنگی پارسی و عربی است، امّا گزینش واژه ها دقیق و پاکیزه نبوده و جمله های در خور کاری این چنین نیست. و بهتر می بود که اگر واژه ای پارسی وجود دارد، از عربی زدگی افراطی دوری شود. و برای نمونه بخشی از آن نقل می شود:

«و ما به جهت اینکه از این کتاب که علی العجالة مجهول المؤلف و الاسم باقی ماند... ذیلاً عناوین کلیه آن را به تفصیل درج می نماییم... تا فی الفور بتواند در کمال سهولت نام کتاب و نام مؤلف آن را معلوم نماید».

و خلاصه آنکه، کتاب از حالت مرجعیّت خارج شده و خواننده باید با احتیاط به آن استناد کند. البته این معضل در فهرست نویسی بسیاری کتابخانه ها و به ویژه شهرستان ها، خاصّه مراکز فرهنگی دینی که ناتابع نظام معیار کتابخانه ای تخصصی هستند وجود دارد، چون گفته شد فهرست نگاری به شکل تخصّصی در ایران پیکربندی نظام مندی ندارد. گرچه حق بود که بزرگان فهرست نگاری و کتابشناسی نقدی این چنین را بنگارند، امّا به لحاظ پژوهشهای نگارنده این سطور پیرامون تاریخ پزشکی ایران و اسلام و طب سنّتی، آنچه از منظر پزشکی کهن نادرست به نظر می رسید یادآوری نموده ام. برای زدودن پاره ای از ابهام ها و نادرستی ها، یادداشتهایی که پیرامون ثبت های نادرست کتاب و مؤلف و یا توضیحات دیگر داده شده در این کتاب تنظیم کرده بودم، اینک در نوشتار کنونی فراروی پژوهشگران قرار می دهم. امید آنکه این کوتاه نگاه، در روشنی بخشی از این تاریکی ها، کورسویی فراسوی فهرست نگاران دیگر در تألیف های بعد و چاپهای بعدی متن حاضر باشد. و کسانی که به تاریخ پزشکی این دیار و آیین آن دل بسته اند، از آن بهره گیرند.

یادداشتهای دیگری نیز پیرامون اصطلاحات و تفاسیر و استنباطهای نادرست فهرست نگار جلد نوزدهم از متن کتاب های بررسی شده، در دست آماده سازی است که اگر عمری بود جداگانه، طی مقاله ای منتشر خواهم کرد؛ چون در غیر این صورت، حجم نوشتار کنونی را می افزود. و اساسا هم با مجموعه فعلی، چندان همخوانی نداشت. اکنون یکان یکان آنچه دریافته ام یاد می کنم:

لغزش گری های فهرست نگارانه

ص 3. فهرست نگار در این صفحه از کتابی با نام اختصار مسائل فی الطب للمتعلمین نام می برد و پس از توضیح مفصّلی، در صفحه 4، آن را از اختصارهای مسائل حُنین دانسته و آن را اختصار نیلی نام نهاده است. از این کتاب، نسخه یاد شده آستان قدس در اختیار نگارنده این سطور است. امّا نام هایی که آقای عرفانیان یادآور شده اند، نام های دقیق آن نیست و در منابع دیگر به شکلهای دیگر آمده است. ابن ابی اصیبعه آن را اختصار کتاب مسائل حنین نام نهاده است2. و نویسندگان فهرست نسخ خطی پزشکی ایران آن را تلخیص مسائل حنین بن اسحاق ذکر کرده اند و به دو نسخه موجود در کتابخانه های مجلس شورای اسلامی، ملّی و مَلک اشاره داشته اند. همچنانکه یاد شد، این نام گذاریِ «دلخواهانه» باعث سر درگمی فراوان پژوهشگران می شود. جالب آنکه نسخه موجود در مَلک (شماره 4573) که در فهرست نسخ خطی پزشکی ایران ذکر کردیم، گرچه تلخیص مسائل حنین است، ولی از نویسنده دیگری است و آغاز دو نسخه کاملاً با هم متفاوت است و نویسنده آن شخص دیگری است که نامش «ابوسعید الحسن بن علی» بوده و نامش در مقدّمه آمده است (برگ b256) و این دو در فهرست یاد شده در کنار هم آمده اند. پس می بینیم که چه اندازه فهرست نگار می تواند در جلوگیری از انحراف ذهن و اتلاف وقت، نقش داشته باشد. و این از آن روست که خود بر سر تصحیح این متن به این بلیه دچار شدم و هنوز نمی دانم که از همه نسخه های موجود آن در ایران آگاهی دارم یا نه؟

به نظر می رسد که فهرست نگار جلد نوزدهم به شناخت شخصیّت مؤلّف موفق نشده اند، چون در طی سه صفحه از شارحان و مختصرکنندگان این کتاب یاد کرده اند و از مؤلّف یادی نکرده اند. ابن ابی اصیبعه او را چنین معرفی کرده است: «هو ابوسهل سعید بن عبدالعزیز النیلی مشهور بالفضل، عالم بالصناعة الطب، جیّدالتصنیف، متفنن فی العلوم الادبیة، بارع فی النظم و النثر... و للنیلی من الکتب: اختصار کتاب المسائل لحنین، تلخیص شرح جالینوس، کتاب الفصول مع نکت من شرح رازی»3

نسخه ای از کتاب اخیر به شماره 53/24 در کتابخانه گلپایگانی قم موجود است که باز به سلیقه شخصی فهرست نگار آن کتابخانه نام تلخیص تفسیر جالینوس لفصول بقراط نام گذاری شده است. و ایشان هم با نشانه پرسش در برابر سعید بن عبدالعزیز، آن را شناسایی نکرده اند. و در دائرة المعارف بزرگ اسلامی ذیل مدخل «ابوسهل» از این شخص یاد نشده است.

در همین مدخل، فهرست نگار جلد نوزدهم یادآوری کرده است: «سدیدالدین بن رقیقه، اصل کتاب را در کتابی موسوم به لطف السائل و تحف المسائل به رشته نظم کشیده بوده است» (ص 5). و در پانویس بجای ذکر منبع این نکته، از ردّیه ای که علی بن رضوان مصری بر مسائل حنین و بطلان آرای او دارد، یاد کرده و اشاره ای هم به زندگی این شخص نشده است.

ابن رقیقه که برخی او را ابن زقیقه هم یاد کرده اند، نام کاملش سدیدالدین ابوالثناء محمود بن عمر بن محمد بن ابراهیم بن شجاع الشیبانی الحانوی (متوفای 635 ق / 1238م) معاصر نویسنده عیون الانباء فی طبقات الاطباء است و ابن ابی اصیبعه طی پانزده صفحه به معرفی او می پردازد و از جمله آثار او به همین کتاب اشاره می کند4.

ص 6 و 17. از کتابی به نام اصحاح الادویه در این صفحه یاد شده است. برای آگاهی بیشتر خوانندگان، حکایت تدوین این کتاب یاد می شود:

علی بن حسین انصاری شیرازی در حدود سال 767 ق تحریر اوّل و در 770 ق تحریر دوم کتابی پیرامون مفردات و مرکّبات دارویی پزشکی کهن را به زبان پارسی و به نام اختیارات بدیعی می نگارد که طی سده های بعد و به ویژه تا زمان تدوین تحفه حکیم مؤمن یا تحفة المؤمنین، با استقبال فراوان پزشکان و داروسازان روبرو شد. و اکنون می دانیم که حدود دست کم هفتاد نسخه خطی از آن که تا سده یازدهم هجری کتابت شده، در کتابخانه های ایران و ترکیه شناسایی شده است. پس از سال 1080 ق که حکیم تنکابنی تحفة المؤمنین را تدوین کرد، کم کم از شهرت آن کاسته شد. گرچه کارشناسان تأیید خواهند کرد این کتاب اساسا تألیفی، ترجمه ای است آزاد از مآخذ اصیل داروسازی به زبان عربی، یعنی تذکره جامع ابن بیطار، و منهاج البیان ابن جزله و دیگران؛ امّا پس از تألیف اولیه اختیارات بدیعی، که گویا بسیار خواهنده یافته بوده است، فرزندش حسین بن حاج زین الدین علی شیرازی به اندیشه تألیف کتابی می افتد که نامش شکل دگرخاستی از آن بود و بدیعیات اختیاری نام نهاده شد. این کتاب، پیرامون واژه های دشواری است که در اختیارات بدیعی وجود دارد. نسخه ای از آن نیز در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است و عکس آن در اختیار نگارنده است. همین شخص کتاب دیگری تدوین می کند که صحاح الادویة نام می گیرد. و از جمله محمد حسین خلف تبریزی در مقدمه کتاب خود برهان قاطع از این کتاب یاد کرده، از منابع خود ذکر می کند و می نویسد: «می خواست که جمیع لغات فارسی و پهلوی و دری و یونانی و سریانی و رومی و بعضی از لغات عربی... آمیخته و جمیع فواید فرهنگ جهانگیری و مجمع الفرس سروری و سرمه سلیمانی و صحاح الادویه حسین الانصاری را که هر یک حاوی چندین کتاب لغت اند، به طریق ایجاز بنویسد».5

و دکتر محمّد معین نیز در پانویس افزوده اند: «صحاح الادویة تألیف حسین انصاری در باب ادویه که نسخه خطی آن ضمیمه نذر المعاش علی بن محمد ابزری... در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار ضبط است».

استاد احمد منزوی هم در جلد پنجم فهرستواره کتابهای فارسی از آن با نام صحاح الادویة یاد می کند6، که نسخه هایی از آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی و دانشگاه تهران و فرهاد معتمد و آستان قدس رضوی وجود دارد، که در فهرستواره به نسخه های خطی موجود آن اشاره ای نشده است. و در فهرست نسخ خطی پزشکی ایران (ص 21) نیز شکل نادرست، اصحاح الادویة آمده که گویا آقای عرفانیان نیز به این کتاب نظر داشته اند.

به هر روی، به شهادت دکتر محمد معین و احمد منزوی، نام صحاح الادویة ضبط درست آن است و تفصیل در این مورد از آن باب است که سیزده نسخه از اختیارات بدیعی در همین جلد نوزدهم آستان قدس معرفی شده است و خود اختیارات بدیعی در شمار چند تألیف برجسته تاریخ داروسازی ایران است که تا امروز از آن آگاهی داریم. و چنانکه گفتیم، اشتباهات این چنین ممکن است باعث شود محقّقین هنگام تصحیح یک متن چون به عنوان خاصّی از یک کتاب تکیه کردند و فی المثل اگر در مورد این کتاب ابتدائا در ذهنش نقش صحاح الادویه بسته باشد، بیشتر اندیشه اش معطوف کتابهایی است که در فهرست به چنین شکلی آمده و اگر با ذهنیّتی که نخست، اصحاح الادویه در ذهنش نقش بسته باشد، ممکن است از دیدن صحاح الادویه ها غفلت کند. و اگر این اتفاق برای ضبط یک کتاب به شکلهای مختلف رخ دهد، کارها و تحقیقات انجام شده ابتر خواهد بود. حتّی کارهایی همانند خود فهرستواره نیز چون بر فهرستهای چاپی تکیه دارد، خطاهایی این چنین به تدریج و به شکل تصاعدی در همه منابع رسوخ می کند.

برداشت نادرست دیگر اینکه، آقای عرفانیان موضوع کتاب یاد شده را «در اعراب اسامی ادویه مذکور در کتاب پدرش» دانسته، در حالی که بعید به نظر می رسد مؤلّفی کتابی 169 برگی را برای ضبط اعراب اختیارات بدیعی که خود حداکثر یک هزار و پانصد صفحه مدخل و پانصد صفحه دوست و پنجاه برگ متن دارد، تألیف کند .

ص 18. فهرست نگار، ذیل مدخل کتاب اصول در ترکیب ادویه می نویسد: فهرست مطالب را تحت رقم 14124 مشروحا خواهیم نگاشت. و بعد در صفحه 21 کتاب، نام کتاب الاطعمة المرضی ذکر شده و ذیل آن دو کتاب، 1. اصول التراکیب 2. تفریق بین الامراض، معرفی و فهرست های آنها مفصلاً آورده شده است در حالی که اساسا اشاره ای به خود الاطعمة المرضی در آن وجود ندارد. پس این نام چرا بر دو کتاب دیگر گذاشته است؟

و در جای دیگر می نویسد: نام مؤلّف اطعمة المرضی علی العجالة به دست نیامد (ص 19) و در صفحه بعد می نویسد: باری به موجب این قرائن، احتمال فوق العاده قوی می رود، بل یقین به وقوع می پیوندد که مؤلّف این کتاب نیز همان نجیب الدین سمرقندی مذکور است (ص 20). و در صفحه 22، در اینجا از کتابی نام برده شده که تفریق بین الامراض نامگذاری شده است. پیش از آن می نویسد: آغاز و انجام این نسخه عینا مطابقت دارد با نسخه بلافاصله مذکور در قبل. و مذیّل است به دو کتاب ایضا به زبان عربی و هر دو از تألیفات نجیب ابوحامد محمد سمرقندی مذکور (ص 21).

فهرست نگاران و کارشناسان نمی پذیرند کتابی که اگر دو یا سه رساله داشت، عطف به عنوان نخستین که به نوشته ایشان آغاز و انجام نسخه اول عینا مطابقت دارد، رساله دوم که کتاب دیگری است از نویسنده رساله اوّل یاد کنند. در این مدخل چند خطا رخ داده است:

یکی اینکه مؤلّف کتاب که محمد زکریای رازی معروف (متوفای 313 ق) است نجیب الدین سمرقندی آورده شده است؛ حال آنکه در مجموعه آثار نجیب الدین سمرقندی که به گواهی ابن ابی اصیبعه معاصر او: «و قُتِل مع جملة الناس الذین قتلوا بمدینة هراة لمّا دَخَل التتر و کان معاصرا لفخرالدین الرازی بن الخطیب» (ص 472)، از این کتاب یاد نشده و جزو «کُتبٌ جلیلة و تصانیف المشهورة» از این مؤلف نیامده و کتابی مشابه با آن و در این موضوع نیز اشاره نشده است و در فهرست نسخ خطی طبی ترکیه و ایران هم در مجموعه آثار او چنین اثری نیامده که البته در نسخه هم نشانی از مؤلف آن «ابوحامد محمد بن علی بن عمر السمرقندی» نیست.

دوم: نام درست کتاب، ماالفارق او الفروق یا کلام فی الفروق بین الامراض است که مؤلّف دیگر باره به سلیقه شخصی تفریق بین الامراض نامگذاری کرده است. مؤلّف این کتاب که همه منابع به اتّفاق آن را محمد زکریای رازی معرفی کرده اند، به سال 1357 / 1978 م به تصحیح دکتر سلیمان قطایه از سوی «معهد التراث العلمی العربی» دانشگاه حلب کشور سوریه به چاپ رسید. و خوانندگان را برای تطبیق فصل به فصل این کتاب و آغاز و انجام آن به اصل چاپی آن ارجاع می دهیم.

نمی توان اظهار تأسّف نکرد که قریب به نه صفحه فهرست کتابی که نویسنده اش هم مشخص باشد، بایسته است یا نه؟ و چه برسد به اینکه درنامگذاری نام کتاب و مؤلّف خطا رخ داده باشد؛ ولی فهرست نگاری، به پژوهش پیرامون شناسایی آن نپردازد.

بخشی از این کتاب از سوی یکی از پزشکان فتحعلی شاه به فارسی ترجمه شده و متأسفانه نام تألیف بر کار خود نهاده است که احتمالاً به دلیل نادر الوجود بودن نسخه عربی در آن زمان و این زمان، تصوّر نمی کرده که شاید روزی کسی متوجّه آن سرقت گونه شود. و هیچ اشاره ای از آغاز تا پایان کتاب به این اثر حکیم رازی نمی کند. و به مصداق شعر سعدی «نام نیک رفتگان ضایع مکن» معرفی نام و اثر او را فرو می گذاریم.

ص 35. فهرست به هنگام معرفی کتاب الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة تألیف اسماعیل جرجانی و در میان یاد کرد فهرست کتاب (هشت صفحه)، در پانویس صفحه 35، بحثی پیرامون «اگر» شده است. چون مؤلف اغراض در گفتار دوازدهم نوشته: اندر شناختن احوالی که اندر تن پدید آید و هر یک به سبب حالتی دیگر باشد طبیعی گر ناطبیعی.

و آقای عرفانیان می نویسند: این حرف که مختصر «اگر» است در این موضع به معنای «یا» به کار رفته است. یادآور می شود که دکتر محمد معین در فرهنگ خود ذیل مدخل «اگر» معنای دوم آن را «یا» آورده و شاهد آن را از شمس قیس رازی آورده و می نویسد: «فردوسی... به معنی یا... بسیار استعمال کرده است».7 امّا در متون کهن و از جمله آثار حبیش تفلیسی «اگر» یا «گر» به معنای «شاید» نیز آمده است.

ص 44. در اینجا، فهرست نگار به بررسی کتاب افیونیه عمادالدین محمود شیرازی پرداخته است و کتاب مرکبات الشاهیه را کتابی دانسته در مفردات ادویه. در حالی که این کتاب همچنین که نامش هم گویاست شامل بخش ترکیبات دارویی قرابادین است نه مفردات ادویه (Materia media).

و همچنین برای آتشک به جای معادل «Gonorrhea» نام عمومی «Veneral disease» (ص 48) را آورده که به معنای بیماریهای آمیزشی / مقاربتی است. ضمنا «آتشک» همان است که امروزه به «سوزاک» می شناسند و «کوفت» همان «سیفلیس» است.

و بجز شش کتاب یاد شده، حدود سی عنوان دیگر اثر از عمادالدین ثبت شده است. در همین صفحه به اشتباه، تاریخ آغاز پادشاهی شاه طهماسب صفوی 919 ق یاد شده که 930 ق صحیح است.

اشتباه دیگر فهرست نگار در این صفحه در هم آمیختن دو نویسنده با هم است که پیرامون «بیخ چینی» یا «چوب چینی» رساله ای نگاشته اند. پزشکی به نام علاء نوراللّه طبیب، رساله مختصری پیرامون چوب چینی می نگارد و در آغاز آن به بیست سال اقامت خود در هندوستان اشاره می کند. احتمالاً میان دو نویسنده، ارتباط و داد و ستد علمی بوده است، چون نورالدین علاء می نویسد: «در کتابخانه مرقد طوس رساله ای درباره بیخ چینی نگهداری می شود که توسط عمادالدین محمود نوشته شده است و در آن مطالبی راجع به فواید دارو قید گردیده...»8. ولی در نگارشهای بعدی احتمالاً، عمادالدین محمود از رساله علاء نوراللّه طبیب هم قریب به بیست صفحه نقل می کند. و چون این کتاب از منابعی بوده که عمادالدین محمود شیرازی در تألیف رساله خود از آن بهره گرفته است، باعث شده فهرست نگار، دوران هندوستان بودگی او را به عمادالدین محمود شیرازی منتسب کند. تا آنجا که طی سالهای گذشته پیرامون عمادالدین محمود شیرازی پژوهش کرده ام در هیچ یک از منابع اشاره به اینکه گویا به هندوستان رفته باشد، نیست. اساسا رساله حکیم علاءنوراله مختصرتر از رساله عمادالدین محمد شیرازی است.

نسخه ای مورخ 934 ق در دانشگاه تهران از بیخ چینی وجود دارد که اگر این انتساب رساله به عمادالدین محمود شیرازی و تاریخ آن صحیح باشد، پس دست کم هیجده سال پیش از 952 ق که علاء نوراله آن را در مشهد دیده، تألیف شده است. نسخه دیگری نیز در کتابخانه مجلس شورای اسلامی وجود دارد که محتملاً از نظر قدمت شاید بتوان با آگاهیهای امروزی، نسخه شماره دوم تاریخ دار آن دانست.

ص 48. هنگام معرفی نویسنده الفاظ الادویة برای او پسوند «قرشی» را ذکر می کند که در منابع پیرامون نورالدین محمد عین الملک شیرازی به چنین موردی بر نمی خوریم و فهرست نگار منبع خود را نیز ذکر نکرده است.

تاریخ تألیف این کتاب چنین یاد شده است: «در عهد سلطنت محمد شاه جهانگیر از سلاطین در سنه 1069 ه . مطابق با لفظ الفاظ الادویة تألیف نموده».

امّا درست آن است که این کتاب به سال 1038 ق / 1629 م به نام «ابوالمظفر شهاب الدین محمد شاه جهان» پادشاه دهلی تألیف شده است. احمد منزوی9 و همچنین سیریل الگود10 سال تألیف را 1038 ق / 1629م ذکر کرده اند که «به خاطر ولی نعمت خود شاه جهان سلطان دهلی تألیف کرده است».

نورالدین عین الملک شیرازی که فهرست نگار جلد نوزدهم به او اشاره نکرده اند، از برجسته ترین پزشکان شناخته شده است که سیریل الگود در تاریخ پزشکی ایران کتاب او را چنین ستوده است: «این کتاب چند بار چاپ و منتشر شده است و دارای این امتیاز است که تا آنجا که من می دانم تنها کتاب درمان شناسی عمومی فارسی است که به انگلیسی ترجمه شده است. در سال 1793م به وسیله گلادوین چاپ شد و بدین ترتیب توانست شهرت خود را حفظ کند»11.

ص 53. محمد حسین تنکابنی، حکیم باشی فتحعلی شاه از پزشکی نگاران پُرکار عهد خود بوده است. تحفه شاهی، ترجمه اسباب و علامات، اسهالیه، مطلب السؤال و اسهالیه و کتاب دیگری در طب از آثار اوست. یک بار هم در سال 1292 ق در عهد ناصرالدین شاه قاجار، سه رساله «مطلب السؤال و اسهالیه و بُرءالساعة» که «هر سه از مصنَّفات و مؤلَّفات مرحوم فاضل متطبب میرزا احمد تنکابنی حکیم باشی خاقان خُلد آشیان فتحعلی شاه... می باشد و مرحوم میرزا محمد حکیم باشی ولد مرحوم مشارٌالیه... در تصحیح رسائل مزبوره جهد کافی مبذول داشته تا به کمال صحت رسیده و به سعی میرزا اسداله طبیب حلیه طبع آراسته» چاپ سنگی شده که نسخه ای از آن نزد نگارنده است.

آنچه فهرست نگار از آن دیگر باره نام رساله در امورات طب نامگذاری کرده اند، تحفه شاهی نام دارد و ترجمه ای است از برءالساعة درمان یکساعته محمد زکریای رازی (م 313 ق) که آقای عرفانیان به آن اشاره ای نکرده اند و نویسنده در مقدمه چاپ سنگی خود می نویسد: «روزی ذکری از تألیفات حکیم دانشمند محمد زکریای رازی که به کمال فضل و دانش ملاذ فحول اطباء است بر زبان الهام بیان صاحب قران اعظم گذشت و از کتاب برءالساعة تحسین فراوان رفته ترجمه آن از زبان عربی به فارسی حسب الحکم پادشاهی به عهده کمترین بنده جان نثار مقررّ گردیده که به عبارتی واضح و بیانی لایح تألیف نماید تا نفعش چون سایر آثار صاحب قرانی عام و فایده بخش جمهور انام باشد... شروع در ترجمه مقصود نمود... و هفت باب بر او افزوده و آن را به سی باب مترتّب ساخته».

دیگر بار درمی یابیم که اگر کسی روزی بخواهد به تصحیح تحفه شاهی بپردازد، از نسخه آستان قدس محروم می شود، چون امورات فی الطب نام نهاده شده و در تصحیح متنی به نام امورات در طب شاید از تحفه شاهی غافل شود.

در صفحه 60 همین فهرست، از ترجمه های برءالساعه احمد تنکابنی یاد شده، ولی ایشان ندانسته اند که این کتاب همان است که در هفت صفحه قبل به شکل یک تألیف مستقل آن را مفصلاً معرفی کردند.

ص 55. نویسنده کتاب الأیضاح فی اسرار النکاح که عربی نگاشت است، عبدالرحمن بن نصر بن عبداللّه شیرازی معرفی شده در حالی که در مصادر و منابع و از جمله در فهرست های مخطوطات کتابخانه های ترکیه که بیشتر از ده نسخه خطی این کتاب نگهداری می شود، او را با پسوند شیزری، معرفی کرده اند. چون بی درنگ خود فهرست نگار آستان قدس، می نویسد: از اطبای حلب است. «شیزر» از مناطق جغرافیای سوریه است و نه شیراز در استان فارس.

تاریخ وفات او هم به اشتباه 565 ق ذکر شده که 589 ق 1093 م صحیح است.12

ص 56. هنگام معرفی نسخه بحرالجواهر فهرست نگار چنین نوشته است: تألیف محمد یوسف طبیب هروی در موضوع ادویه مفرده و مرکبه و بیان مزاج و درجه فواید آنها.

در حالی که اگر تورّقی چند لحظه ای به متن شود، هر بیننده ای در می یابد فرهنگی است الفبایی که از الف آغاز و به یاء ختم می شود. و مدخل های تفکیک ناپذیر شده عربی و فارسی در جای جای کتاب با هم به چشم می خورد. یعنی گاهی یک مدخل با جملات عربی و گاه با جملات فارسی، توصیف می شود و موضوع آن هم تنها ادویه نیست، بلکه همه آنچه در دامنه دانش پزشکی می گنجد مثل واژه های کالبدشناسی و بیماریها و حتی شماری مصادر عربی آورده شده است. و جالب اینکه به مزاج و درجه فواید آنها در کتاب اشاره ای نشده است.

نویسنده که نام کامل او در فهرست جلد نوزدهم یاد نشده، بر مذهب اهل سنت و فرقه شافعی بوده و نام کامل او محمد بن یوسف المحلی القرشی الطبیب الشافعی هروی است و پس از سال 938 ق / 1531 م در گذشته، نخست به سال 924 ه/ 517 م کتابی به نام جواهر اللغة را به نام «ملک دینار غُزّ» می نگارد سپس به سال 938 ق / 1531 م به نام ظهیر الدولة والدین محمد شهیر به محمد بیگ، که سیریل الگود به نادرستی هر دو کتاب یاد شده را تقدیم به «سلطان جلال الدین دینار» یاد کرده است.

ص 67. هنگام یاد کردن ترجمه دیگری از بُرءالساعة، آن را «به احتمال قوی» از سید احمد شریفی تنکابنی دانسته است، امّا آغاز نسخه احمد تنکابنی با «حمد بی حدّ و ستایش لا تحصی و لاتعد...»13 آغاز شده و آغاز نسخه کنونی معرفی شده در کتاب «الحمد للّه کما هو اهله...» است. و توصیف تنکابنی از رازی چنین است: «روزی زکریا از تألیف حکیم دانشمند محمد زکریای رازی که کمال فضل و دانش، ملاذ فحول اطباء است...14» و در نسخه یاد شده چنین آمده: «امّا بعد، این کتابی است که تألیف نموده آن را محمد بن زکریای رازی». و انجام آن کتاب هم چنین است: «و تخم تره تیزک مساوی هم ریخته سرهم سازند» (ص 221) و نه «ما به سوی چیزی که قصد داشته باشیم به آن». ضمنا چنانکه پیشتر هم یاد کردیم، رساله تنکابنی با هفت باب افزوده، به سی باب رسیده در حالی که برءالساعة معرفی شده در اینجا، بیست و سه باب دارد.

ص 70. کتابی به نام تحفة البیان فی حفظ الابدان الانسان معرفی شده و نویسنده آن عبداللّه بن کمال الدین حسین که آن را به شاه عباس صفوی تقدیم داشته، شناسایی شده است. از نظر تطابق تاریخی، شاید بتوان گفت این شخص فرزند کمال الدین حسین شیرازی است که تریاق فاروق و کتابی در بهداشت تن را نگاشته و پدر بزرگش، برادرزاده عمادالدین محمود شیرازی معروف است. کمال الدین شیرازی خود نوه نیایی است که او هم کمال الدین حسین شیرازی نام دارد و این پدربزرگ هم، در دربار شاه طهماسب و خان احمد گیلانی بوده است. چون پدر عبدالله بن کمال الدین حسین هم کتابی پیرامون بهداشت دارد، بعید نیست این تألیف، شباهتهایی هم با کار پدرش داشته باشد. چون تاکنون در تاریخ پزشکی عهد صفوی، شخصیت برجسته ای از این نویسنده سراغ نداریم، اگر فهرست نگار جلد نوزدهم در نام گذاری مؤلف و اثرش، دچار اشتباهی نشده باشد، محتملاً نسخه ای است که همان حفظ الصحة کمال الدین حسین پدر اوست یا چیزی شبیه به آن.

ص 86. هنگام شناساندن تذکرة الکحّالین علی بن عیسی (متوفای 430 ق / 1039م) آن را کتابی دربردارنده «درمان بالغ بر 130 بیماری چشم و مشخصات 143 فقره داروی مختلف... و در سه مقاله» معرفی کرده است. در حالی که فؤاد سزگین در تاریخ نگارش های عربی می نویسد: تذکرة الکحالین، از سه کتاب و 122 فصل تشکیل و از هشتاد داروی یاد شده و آن هم داروهای مرکّب. پس مؤلف جلد نوزدهم آستان قدس، فصل بندی کتاب را با هشت شماره بیشتر، از بیماری های چشم یاد کرده و تعداد داروها را با شصت و سه شماره بیشتر، از هشتاد به یکصد و چهل و سه رسانیده که البته اطلاع رسانی نادرستی است.

ص 94. هنگام بر شماردن آثار داود انطاکی مؤلّف تذکرة اولی الالباب، به چند اثر او اشاره نشده است که برای بیش آگاهی پژوهشگران تاریخ پزشکی یادآوری می شود:

1. رسالة فی السّن و المزاج البارد، که نسخه ای از آن در کتابخانه آماسیه ترکیه موجود است.

2. مجربات فی الطب که دو نسخه از آن در کتابخانه شهید علی و رئیس الکتّاب ترکیه وجود دارد.

3. مجمع الفوائد البدنیة که دست کم چهار نسخه از آن در ترکیه در کتابخانه های: مغنیسا، ولی الدین افندی، وحید پاشا، حسن حسنی موجود است که بروکلمان در جلد یکم صفحه 897 کتابش از آن یاد کرده است.

4. مختصر فی المفردات که نسخه ای از آن در کتابخانه علی امیری ترکیه موجود است که بروکلمان در جلد سوم صفحه 492 به شماره 28 از کتابش آن را یاد کرده است.

ضمنا رسالة فی الحمام که فهرست نگار آستان قدس آن را این چنین یاد کرده، نام کاملش التحفة البکریة فی احکام الاستحمام الکلیة و الجزئیة است که نسخه ای از آن در کتابخانه شهید علی ترکیه موجود است. و بروکلمان در کتاب خود جلد دوم صفحه 34 به شماره 5 و مُحبّی در خلاصة الاثر جلد دوم صفحه 142 از آن یاد کرده است.

ص 100. کتابی عربی نگاشت با نام تریاق فاروق یاد شده و اصطلاح «Theriac» گویا به سبب برداشت از فرهنگ انگلیسی فارسی آریانپور عینا به اشتباه همانجا «Thebiac» آمده است که به زبان فرانسه هم «Theriaque» خواهد بود. و ضمنا در فرهنگهای لاتین، «Electaurium Andromachi» برابر نهاده تریاق فاروق یاد شده است.

فهرست نگار، نویسنده کتاب تریاق فاروق را از اطبّای نیمه دوم سده ششم و نیمه اول سده هفتم معرفی می کند؛ در حالی که به شهادت خود ایشان، مؤلّف از آثار ابن بیطار استفاده کرده که اثر معروف او به سال 640 ق / 1241م نوشته شده و مؤلّف آن هم متوفای 646 ق / 1248م است. و دیگر اینکه چون از ابن صوری یاد شده که به نوشته مدخل نویس دائرة المعاف بزرگ اسلامی15 متوفای 639 ق / 1242م است، پس نمی توان او را متعلّق به تاریخ یاد شده فهرست نگار دانست. البته در فهرست آثار ابن الصوری از کتابی با نام تریاق الکبیر نام برده شده که احتمالاً برداشتگاه مؤلّف کتاب حاضر هم همین اثر یاد شده بوده است.

پس از بررسی فهرست های چاپ شده ایران و فرا ایران به قرینه ای پیرامون نویسنده آن دست یافتم. نویسنده تریاق فاروق که تنها در فهرست به سده زیستمندی اش اشاره شده بود، این رساله را در دهه سوم محرّم سال 669 ق در سی و چهار باب تألیف می کند و نام نویسنده نور الدین ابوالحسن علی بن عبدالعظیم انصاری متطبّب است.

ص 104. کتاب تسهیل المنافع فی الطب و الحکمة به شکل ناقص تسهیل المنافع آمده. نویسنده کتاب هم به جای «ابن الازرق» به نادرستی «ابن الارزقی» ضبط شده است. هنگام توصیف کتاب یاد شده، آن را تألیفی بر اساس کتاب الرحمة تألیف حکیم المقری مهد الصنبری دانسته، درحالی که نام اصلی کتاب در منابع الرحمة فی الطب و الحکمة ذکر شده و نام دقیق و کامل نویسنده «مهدی بن علی بن ابراهیم التَّمیمی المهجمی الصُبیری» است که متوفای 815 ق / 1412 م است نام او در کشف الظنون16 و بروکلمان17 و الاعلام زرکلی18 و معجم المؤلفین19 آمده و از کتابش هم یاد شده است. این کتاب در بیروت به چاپ رسیده و دست کم تا کنون سی نسخه از آن شناسایی شده است.

ص 106. تشریح منصوری که به تشریح بدن انسان و تشریح الابدان هم معروف است، از تألیفات منصور بن محمد بن یوسف بن الیاس دانسته شده که نام دقیق تر مؤلّف «منصور بن محمد بن احمد بن یوسف بن الیاس شیرازی» است. این کتاب که نویسنده اش نوه برادرزاده نجم الدین الیاس شیرازی صاحب الحاوی فی التداوی است، کامیاب ترین تألیف کالبدشناسی به زبان فارسی تا زمان خود و پس از آن بود که بیش از یکصد نسخه از آن در کتابخانه های جهان وجود دارد. و مستشرقین و تاریخ نگاران دانش پزشکی ایران به خوبی با نام او آشنایند. این متن از سوی نگارنده این نوشتار با پنج نسخه خطی مقابله و تصحیح شده و از طرف مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل منتشر گردیده است.

ص 109. فهرست نگار از کتابی نام می برد که التصحیح و التوضیح نامگذاری گردیده و نویسنده آن ضیاء بن بهاء الشجاعی از اطبّای سده هشتم یادآوری شده است، ولی خود مؤلف فهرست جلد نوزدهم، در پانویس توضیح می دهد که «در ورقه ملصق به نسخه و دفاتر ثبت کتابخانه و سایر مواضیع نام آن را حاشیه بر قانون نوشته اند». این کتاب به این شکل در فهرستها یاد نشده و فهرست نگار کماکان بر اساس محتویات کتاب آن را نامگذاری کرده است. و احتمالاً این کتاب پس از تألیف کتاب تصریح بالمکنون فی تنقیح القانون20 و التصریح شرح التلویح نگارش یافته باشد، چون دو اصطلاح تصحیح و توضیح بسیار در آن به کار می رود که احتمالاً گوشه چشمی به کتابهای مشهور شرح قانون داشته است.

ص 117. از کتابی با عنوان تعلیقه بر تصریح المکنون فی تنقیح القانون یاد شده است. این کتاب به نوشته فهرست نگار تألیف عبداللطیف بغدادی است که در تصحیح اغلاط و ردّ شکوک و ایرادات لغوی و طبی ابن جمیع نگاشته شده است.

باید دانست نام دقیق ابن جمیع «ابوالمکارم هبة الله بن زید بن حسن افرایم الاسرائیلی» متوفای 594 ق است که به شکل «هبة الله زین بن حسن بن افرایم الاسرائیلی» در این فهرست آمده است. و نام کامل کتاب التصریح بالمکنون فی تنقیح القانون که به شکل ناقص التصریح بالمکنون آمده است. و نام کتاب تألیفی عبداللطیف بغدادی هم بنا به نوشته معاصر او ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء و طبقات الاطباء چنین است: «کتاب تعقّب حواشی ابن جمیع علی القانون» (ص 695) و این نامی است که آقای عرفانیان به آن داده اند: تعلیقه بر تصریح المکنون فی تنقیح القانون.

ص 128. مدخل تقویم الصحة بالاسباب الستة که فهرست نگار به توصیف مفصل آن طی سه صفحه پرداخته اند، از برجسته ترین نمونه های موجود کتاب برای درهم آمیخته شدن چند مطلب مختلف با هم است که شرح آن هم به ناچار، مفصّل خواهد بود.

ایشان هنگام معرفی کتاب چنین اظهار نظر کرده اند: این کتاب که تا این زمان به نام مجعول تقویم الادویة معروف است و به همین جهت مصنّفش را در همه جا به اشتباه کمال الدین ابوالفضل حبیش تفلیسی صاحب کتاب قانون الادب و کفایة الطب ضبط نموده اند... موسوم است در حقیقت به تقویم الصحة بالاسباب الستة... و مصنّف آن نیز طبیب نصرانی ابوالحسن مختار بن حسن بن عبدون بن سعدون بن بطلان معروف به ابن بطلان... است.

باید یادآوری کرد که در گذشته نامهای کتابهای پزشکی، تقلیدپذیری بسیاری داشته است و شمار واژه هایی که برای نام نهادن کتابها به کار می رفته چندان فراوان نبوده است. شاید یکی به این دلیل که اساسا پزشکان ادیب و شاعر نبوده اند و از سوی دیگر این کتابها یا شرح اثری از شاهکارهای پزشکی بوده یا خلاصه ای از آن تدوین و یا در ردّ آن رساله ای نگارش می شده است. و نامگذاریها بر اساس فلسفه خاصی بوده است. مثلاً همین نام تقویم الصحة به گروهی از تألیفات اطلاق می شده که البته گاهی با افزودن و کاستیهایی هم همراه بوده است.

و در انتساب نام کتابها باید بسیار دقّت کرد که صرف یک نام، نمی تواند به راحتی آن را به یک نویسنده منسوب دانست. مثلاً بیش از هفتاد حفظ الصحه پارسی نگاشت شناسایی شده که امکان درآمیخته شدن مؤلف یک کتاب با تألیف دیگری وجود دارد. کما اینکه در تقویم الابدان و تقویم الادویة و تقویم الصحة نیز این نکته دیده می شود که اشتباه فهرست نگار جلد نوزدهم آستان قدس رضوی که داستان آن گفته خواهد شد، از همین جا سرچشمه گرفته است.

امّا کتابی که ایشان با صفت «مجعول» از آن نام برده اند اساسا مجعول نیست و نسخه هایی از آن در ایران و عراق و ترکیه وجود دارد، و اینکه پیرامون این کتاب دست کم در سالیان اخیر و آن هم در ایران دو مقاله پژوهشی از سوی دو شخصیت فرهنگستانی کشور یعنی دکتر مهدی محقق و دکتر علی اشرف صادقی که هر دو از استادان ممتاز دانشگاه تهران و اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستند، به نگارش در آمده است.21

نسخه ای از این کتاب یعنی تقویم الادویه به شماره 2743 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می شود که عکسی از آن نزد نگارنده موجود است. این رساله یک فرهنگ دارویی و چند زبانه به زبانهای عربی و فارسی و سریانی و رومی و یونانی است که به بررسی نامها و ویژگیهای داروشناختی داروهای کاربردی در پزشکی کهن پرداخته است. و تصحیح آن هم از کارهای پژوهشی دشواری است که نیازمند تسلط تخصصی بر چند زبان و آن هم در حوزه پزشکی و داروسازی کهن و آشنایی دقیق با فن تصحیح انتقادی است. که به این لحاظ کمتر پژوهشگری به آن نزدیک شده است.

نکته دیگر اینکه تفلیسی علاوه بر این کتاب، کتابهای دیگری در داروسازی نیز دارد که از نظر نامگذاری بسیار شبیه به این کتاب است؛ مثل أودیة الادویة، تقویم الادویة المفردة و همین طور نام مدخل کتاب معرفی شده یعنی تقویم الصحة بالاسباب الستة از آثار اوست، نه از ابن بطلان که فهرست نگار بر آن پافشاری کرده است.

استاد ایرج افشار هم به سال 1336 به هنگام چاپ رساله بیان الصناعات حبیش تفلیسی، در مقدمه ای مفصل به کارنامه آثار او پرداخته و آنها را معرفی کرده و کتابهای یاد شده نیز در آنجا معرفی شده اند. و پژوهشگران را برای آگاهی بیشتر به آن مقدّمه و نیز مقاله دکتر محمد امین ریاحی در مجله آینده، سال هفتم (صص 620 625) اشارت می دهیم.

پس تقویم الادویه نه تنها مجعول نیست، بلکه عنوان مدخل صفحه 128 فهرست و انتساب آن به ابن بطلان ساختگی است. نام دقیق و کامل رساله ابن بطلان به روایت ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء و طبقات الاطباء (ص 328) چنین است: تقویم الصحة و ذکر منافع الاغذیة و مضارها. شادروان غلامحسین یوسفی در مقدمه تصحیح گرانسنگ خود از ترجمه کهن اثر ابن بطلان، عنوان کتاب را تقویم الصحة برگزیده است و نه آنچه در اینجا فهرست نگار به نادرستی آورده است. و نام مدخل صفحه 128 اگر چنین باشد که فهرست نگار آورده، پس اثری از حبیش تفلیسی باید دانست.

پس در هر دو شکل، معرفی کتاب نادرست است، یعنی نویسنده یک کتاب با کتاب نویسنده دیگری یکی فرض شده و نویسنده دیگر با کتاب غیر خود. و در این میان، گریزی هم به کتاب تقویم الادویه زده شده که اساسا ارتباطی با معرفی این کتاب ندارد. و خواننده در گذر از این مدخل جز با یک آگاهی نادرست و افزایش پرسشهای بی پاسخ ذهنی اش، چیزی عایدش نخواهد شد. گویا تدوین گر محترم فهرست سخت مُصرّ بوده اند که به قول سعدی «در بسیط زمین» و کره ارض یک کتاب بیش نیست و آن هم از ابن بطلان است و برای آن نامی هم جز تقویم الصحة بالاسباب الستة نباید وجود داشته باشد و باید هم این اثر از ابن بطلان باشد.

تقویم الصحة بالاسباب الستة طبق معرفی استاد ایرج افشار، نسخه ای از آن در کتابخانه دانشگاه پرینستون آمریکاست. این نوشتار هفتمین رساله از مجموعه رسائل نه گانه طبیّه تفلیسی است که در شهر گلستان از بلاد ارّان در سالهای 738 و 739 ق نوشته شده است.22 نسخه ای نیز در ایران وجود دارد که رونوشتی از آن نزد نگارنده است و همچنین نسخه ترجمه ابن بطلان با تصحیح شادروان غلامحسین یوسفی و همچنین تقویم الادویه حبیش تفلیسی همچنانکه پیشتر یاد کردم، هر سه نزد نگارنده موجود است. این از آن سبب یادآوری می شود که خوانندگان حمل بر ارائه گفتاری نامستند و بی دلیل نداشته باشند، بلکه با مقایسه این متون با هم و منابع موجود این دیدگاه فراروی خوانندگان قرار می گیرد.

جالب آنکه پس از بررسی آثار ابن بطلان و حبیش تفلیسی در می یابیم آثار برجای مانده از حبیش تفلیسی که در خود واژه «تقویم» دارند، بیش از ابن بطلان است.

ص 131. تکملة الموجز عنوانی است که فهرست نگار آن را از سدیدالدین کازرونی، متوفای پس از 745 ق، معرفی کرده است. درست آن است که نام اصلی کتاب المغنی فی شرح الموجز القانون است که گاه به اختصار المغنی یا شرح الموجز القانون و شرح سدیدی خوانده می شود. و باز هم در اینجا با صنعت ساخت نام جدید روبرو هستیم. و در ادامه به ارائه توضیحات نادرست دیگری برخورد می کنیم.

ایشان می نویسد: تکمله سدیدالدین طبیب کازرونی... است بر فنّ اول از فنون چهارگانه الموجز تألیف ابن نفیس. در حالی که کار سدیدالدین کازرونی چیزی نیست جز اینکه بر موجز ابن نفیس که خود آن خلاصه قانون بوعلی است، شرحی می نویسد نه تکمله. و آن هم تنها دربردارنده فنّ اول نیست، بلکه همه کتاب ابن نفیس را در بر می گیرد.

درست است که این نسخه به نوشته خود آقای عرفانیان آغاز ندارد، ولی ایشان از دست کم بیست نسخه موجود در کتابخانه های ایران برای ارائه گفتاری مستندتر بهره نگرفته اند. و در ادامه نوشته اند که بلافاصله بعد از آن رساله، مختصری است در تشریح ایضا از همان سدیدالدین کازرونی به زبان عربی در دوازده ورق. باید دانست که تاکنون جای دیگری چنین نکته ای در آثار او ذکر نشده است و احتمالاً این رساله دوم بخشی از همان شرح موجز است که جداگانه در کنار آن جای گرفته است.

و تمام نسخه هر دو رساله آستان قدس هم فقط بیست و چهار برگ است در حالی که نسخه شماره 6056 مجلس شورای اسلامی که تنها بخشی از فنّ اول از چهار فنّ را دارد، 374 صفحه است.23 و نسخه 6084 همان کتابخانه مجلس دارای 863 صفحه نوزده سطری است24 و نسخه شماره 6222، 633 صفحه دارد.25 در کتابخانه لاله لی کشور ترکیه از کتابی با نام مفردات فی الطب به شماره 3725/10 نام برده شده و نویسنده آن سدیدالدین کازرونی معرفی شده است. این شرح موجز سدیدالدین کازرونی، در سده سیزدهم هجری در هندوستان چاپ سنگی شده است.

ص 136. از فخرالدین خجندی اثری با نام التلویح إلی اسرار التنقیح معرفی شده است. و در ادامه فهرست نگار می نویسد: «آن را به موجب اشاره شرف الدوله منصور بن اسعد الهمدانی از کتاب دیگر خود موسوم به تنقیح که تلخیصی بوده است از یکی از اختصارات قانون ابن سینا موسوم به المکنون در پنج فن، هر فن مشتمل بر عدّه ای فصول... ترتیب داده است».

برای آگاهی خوانندگان یادآور می شود فخرالدین خُجندی از دانشمندان سده هشتم هجری است که در دوران سلطان محمد خدابنده می زیسته است. این شخص که نامش «ابونصر محمد بن محمد علی خُجندی» است، از شخصیتهای گمنام در تاریخ پزشکی اسلام و ایران است و در کمترین جایی شناسانده شده است. پیشتر می پنداشتم که از این دانشمند تنها دو تألیف باقی مانده است، امّا به مرور زمان و با مراجعه به کتابخانه ها و فهرست ها و منابع گوناگون دریافتم بسیاری عنوانهای ارزشمند و پژوهشمندانه که در پایان این گفتار یاد خواهیم کرد، از او برجای مانده است.

این شخص که به «شارح قانون» هم شهرت دارد کتابی می نگارد به نام تنقیح المکنون من مباحث القانون که نسخه ای از آن به شماره 76 در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران معرفی شده است، ولی چنانکه گفتار فهرست نگار را در آغاز این مدخل یاد کردیم، گویا ایشان به اشتباه و آن هم شاید به دلیل ترجمه ای ناقص یا نادرست از یک متن عربی کتاب را چنین توصیف کرده اند: تنقیح، تلخیصی بوده از یکی از اختصارات قانون... موسوم به المکنون. ولی نام کامل کتاب مورد بحث ما التلویح فی کشف اسرار التنقیح است. نسخه ای از آن در نزد نگارنده موجود است که در دوازدهم رجب سال 1007 ق کتابت شده و آقای عرفانیان به شکل دیگری التلویح الی اسرار التنقیح آن را یاد کرده اند.

برای آگاهی بیشتر خوانندگان پژوهشگر، فهرستی از آثار فخرالدین خُجندی یادآوری می شود. همچنانکه پیشتر گفته ام هرجا نشانی از او می یافتم به دنبالش می شتافتم که امیدوارم به کار علاقمندان آید:

1. الحاشیه علی کلام الشیخ فی النبض.

2. اصول التراکیب، پیرامون صنعت داروسازی که گاهی برخی فهرست نگاران، نام المختصر فی صناعة الطب نیز به آن داده اند. در کشور ترکیه شش نسخه از آن در کتابخانه های ایاصوفیا دو نسخه و ولی الدین افندی دو نسخه و نیز احمد ثالث یک نسخه و مغنیسیا یک نسخه تاکنون شناسایی شده است.

3. ترویح الارواح من علل الاشباح، بروکلمان آن را از آثار او می داند که برای سلطان محمد خدابنده (703 716 ق) نوشته شده است. باید یادآوری کرد، نسخه ای به همین نام که مؤلّف خواجه لطف اللّه بن سعدالدین یاد شده بود، در کتابخانه مجلس شورای اسلامی دیدم، در بردارنده یک مقدمه و پانزده مسلک و بیست قول و یک خاتمه و نسخه ای است پاکیزه نگار در چهارصد و ده برگ بیست و هفت سطری که از سده یازدهم هجری دانسته شده است. و چلبی، ترویح الارواح را از حکیم محمودالدین تبریزی می داند.

نویسنده در آغاز کتاب پس از حمد خدا چنین نوشته است: «فلما فرغت من شرح تلویح... المکنون من مباحث القانون» پس حدس بروکلمان باید درست باشد، چون رساله یاد شده از فخرالدین خُجندی یاد شده است و البته این نکته باز هم جای پژوهش بیشتر دارد.

4. تلویح مجذور که در فهرست دانشکده پزشکی دانشگاه تهران از آن یاد شده است.

5. اصول الوخم و فساد المعده که پیرامون ویار و تباه شدگی معده است.

6. ماهیة الشراب و آدابه که پیرامون می و آداب شادخواری است.

7. الفرق در یک مقدمه و پنج مقاله.

به این فهرست، دو عنوان مدخل بحث یاد شده هم افزوده می شود. البته گاه نامهایی بر ساخته با اندکی افزودگی و تغییر از آثار او ثبت شده است. مثل همین نامهای ناکاملی که در فهرست جلد نوزدهم از او یاد شده است.

ص 139. کتابی از ابن تلمیذ معرفی شده که نام اللمحة به آن داده شده است. در حالی که این کتاب، نویسنده ای دیگر و نامی دیگر برخود دارد. نام کتاب اللمحة العفیفة فی الطب است که ابن ابی اصیبعه26 و از معاصران علی رفیعی مدخل نگار «ابن تلمیذ27» اثری به این نام را از ابن تلمیذ ثبت نکرده اند.

این کتاب، مؤلّفی دارد به نام «ابوسعید بن ابی السرور العفیف الاسرائیلی العسقلانی المتطبب الساوی» که در سده ششم هجری می زیسته و بروکلمان28 از او یاد کرده است.

نام ابن الامشاطی نیز «العینی» است، نه «العنتاوی»، البته پس از این توضیحات نادرست در متن، در پاورقی چنین یادآوری شده است: «حاجی خلیفه نام مؤلف لمحه را عقیف ابوسعد (؟) بن ابی سرور (؟) الساوی الاسرائیلی. و می نویسد: من علی العجاله نمی دانم که این شخص همین ابن امین الدوله است یا احتمالاً فرد دیگری است. فاعتبروا یا أولی علی الابصار».

ص 142. نام رساله معروف زکریای رازی جدریة ضبط شده که دقیق تر آن الجدری والحصبة است که شادروان دکتر محمود نجم آبادی سالها پیش ترجمه آن را با نام آبله و سرخک در سال 1343 از سوی دانشگاه تهران منتشر کرده بودند. و فؤادسزگین نیز در تاریخ نگارشهای عربی آن را چنین نامگذاری کرده است. شاید نامگذاری این نسخه بر اساس نقل نسخه ای از قرن یازدهم باشد که پس از هشتصد سال قاعدتا نام دقیقی نبوده و فهرست نگار نیز به این نام استناد کرده است.

ص 192. ایشان تاریخ تألیف دلائل النبض را به استناد «نبض گیر و نود بر او افزای» به حروف ابجد، سال 942 ق یاد کرده اند و می نویسند: رساله دلائل البول... از حکیم یوسفی که در سنه 937 ق تألیف نموده است مطابق است با لفظ قاروره به اضافه عدد 430. و استناد به بیتی از شعر یوسفی کرده اند که:

تاریخ سال تا که شود روشنت بدان قاروره گیر و چارصد و سی فزا بر آن

قاروره در شمار ابجدگان «512» می باشد و با افزودن عدد 430 تاریخ تألیف 942 ه . خواهد بود، نه 937 ق.

ص 219 و 238. نام نویسنده کتاب رجوع الشیخ الی صباه فی القُوّة علی الباه که شهاب الدین ابوالعباس احمد بن یوسف التیفاشی متوفای 651 ق / 1253 م است، به صورت احمد بن یوسف الشریف آمده است.

ص 266. زبدة الطب که فهرست نگار جلد نوزدهم، آن را مجهول المؤلف نوشته اند و برای تأکید بیشتر در پانویس آورده اند که در فهرست الفبایی نسخه های خطّی کتابخانه آستان قدس رضوی این کتاب از تألیفات سید اسماعیل جرجانی است، آن را سهو واضح دانسته اند. نمی دانم چرا آقای عرفانیان، بارها خواسته اند فهرست نگاران دیگر را به چوب خلاقیّت خود ادب کنند، چنانکه حتی فهرست نگاران همکار خود را بی نصیب نگذاشته اند. می پذیریم و خود باور داریم که در فهرست نگاری های ایران زمین لغزشهای بسیاری راه یافته است، امّا همه این نکات برای آن است که کارهای نادرست دیگران، اصلاح شود، نه اینکه به پیچیدگی بیشتر آگاهی های ما در گذر زمان بیفزاید.

زبدة الطب از آن جمله نوشتارهایی است که برای هیچ پژوهشگر تاریخ پزشکی و کتابشناسی و فهرست نگاری جای شک و شبهه ای در صحت آن به سید اسماعیل جُرجانی نمی گذارد. این کتاب عربی نگار که نسخه های فراوانی از آن در ایران موجود است و نگارنده نیز چند نسخه از آن را در کتابخانه های ملک و مجلس شورای اسلامی و دانشگاه تهران و نجفی مرعشی قم دیده است، قطعا از هم اوست.

ولی دو نکته مهم وجود دارد و آن اینکه فهرست نگار در پایان توضیحات مدخل زبدة الطب، تاریخ تحریر نسخه را 1293 ق ثبت کرده و آن هم نسخه ای که پنجاه و هشت برگ شمار دارد و نسخه ای دیگر آستان هم تاریخ 1267 ق بر خود دارد و بیست و سه برگ شمار برای آن معرفی شده است که از این بابت، کتابخانه مقدسه رضوی بسیار فقیر است که اولاً هم نسخه های کهنی از آن ندارد و ثانیا آن هم نسخه هایی است که بسی برگه های آن افتاده است. در حالی که زبدة الطبهای کتابخانه های دیگر معمولاً فرا دویست صفحه ای و دست کم تقریبا سیصد صفحه ای هستند.

بهتر بود فهرست نگار نگاهی به فهرست کتابخانه های دیگر دست کم در ایران می انداخت که فی المثل نسخه مرعشی نجفی مورخ 710 ق است و نسخه های کتابخانه ملی ایران تاریخهای 737 ق و 756 ق بر خود دارد و در کتابخانه مَلِک هم نسخه ای با تاریخ 918 ق که در فهرست چنین آمده و البته پس از رؤیت آن نسخه دریافتم که در انتهای نسخه، تاریخ 972 هجری دارد و تاریخ اخیر صحیح است و در دانشگاه تهران سه نسخه با تاریخهای 1083 و 1086 و سده یازدهم هجری وجود دارد و در کتابخانه های مجلس شورای اسلامی و گلپایگانی قم و مرعشی نجفی قم مشترکا تاریخهای سده یازدهم هجری بر خود دارد و نسخه ای دیگر مورخ 1267 ق در کتابخانه ملی و سده سیزدهم در نجفی مرعشی می توان معرّفی کرد.

این کتاب که پس از رؤیت نسخه ها و دیدن مقدّمه های کتاب یاد شده، جای شبهه ای برای جُرجانی نگاشت بودن آن باقی نمی گذارد، کتابی است که بر اساس جدول بندی و دسته بندی تنظیم شده و برای هر بیماری سبب و علامت و علاج آن را می گوید و شامل دو قسم کلّی و مقدّمات است که خود شامل مباحثی چون نبض و تنفس و تفسره و بُراز و عَرَق و نَفْث و اسباب و بحران و تقدمة المعرفة است که البته آنچه گفته شد کتاب اول، قسم اول را در بر می گیرد و کتاب دوم تشریح بدنی آدمی است و کتاب سوم تبهاست. و در قسم دوم از بیماریها یاد می کند. این کتاب اساسا برای کاربرد بالینی پزشکان آن روزگار نگاشته شده است که دست کم برای نگارنده جذابیت فراوانی داشت و نشان دهنده هوشمندی و آزمودگی بسیار نویسنده است. در کتابخانه های ترکیه نیز نسخه هایی از آن وجود دارد که نسخه کهن آن که تاریخ 701 ق دارد، مقدّم بر نسخه کهن ایران زمین است. این نسخه در کتابخانه احمد ثالث ترکیه نگهداری می شود. و نسخه های دیگری با تاریخ 804 ق و 874 ق و 1090 ق و سه نسخه بی تاریخ دیگر کمترین نسخه های شناسایی شده در ترکیه است.

و از دیر باز هم نویسندگان هر جا سخن از آثار اسماعیل جُرجانی داشته اند، از زبدة الطب او یاد کرده اند و حتی هیچ فهرست نگاری البته بجز آقای عرفانیان در استناد کتاب او شک نکرده اند. و جالب اینکه از معدود نامگذاریهایی است که امکان اشتباه آن وجود ندارد، چون کمترین کتابی با این نام در کتابخانه های فهرست شده یادآوری شده که باعث آشفتگی ذهنها شود. پس آیا نسخه ای ناقص و جدید حدود 730 تا 760 سال پس از مرگ مؤلف را مبنا گرفتن و زحمت تورق نسخه های این کتاب در کتابخانه های دیگر را بر خود هموار نکردن، پذیرفتنی است؟

ص 322. شرح مختصر قانون از شرف الدین محمد ایلاقی معرفی شده است. برای آگاهی بیشتر نخست یادآور می شود که نام کاملش «شرف الدین ابوعبداللّه محمد بن یوسف ایلاقی» است که او را زنده به سال 428 ق نوشته اند. به نوشته ابن ابی اصیبعة در عیون الانباء و طبقات الاطباء (ص 459) او و ابن ابی صادق نیشابوری هر دو از شاگردان برجسته بوعلی سینا در دانش پزشکی آموزی بوده اند. ایلاقی چند کتاب ارزشمند بر پایه آثار استاد خود نگاشته است.

فهرست نگار، عطف به توضیحات ابن ابی اصیبعه در مدخل نام این شخص، موضوع کتاب را عنوان کتاب در نظر گرفته است. جمله ابن ابی اصیبعه این است: «و قد اختصر کتاب القانون و أجاد فی تألیفه، و للإیلاقی من الکتب باختصار کتاب القانون لابن سینا، کتاب الأسباب و العلامات». در عنوان اول یادآوری شده که کتاب قانون را اختصار کرده، ولی نام اصلی آن فصول ایلاقی یا فصول ایلاقیه است و گاه هم به آن نام معالجات ایلاقی (فهرست مجلس شورای اسلامی، ج 19، ص 203) داده شده است. استاد عبدالحسین حائری به ادامه نام ایلاقی، «باخرزی» را نیز افزوده است.

فهرست نگار در آغاز مدخل می نویسد شاگرد ابن سینا است (م 427 / 428 ق) و در ادامه، قتل ایلاقی را در سال 536 ق می نویسد. پس شاید نظر ابن ابی اصیبعه این باشد که او شاگرد مکتب و احتمالاً با واسطه بوعلی بوده است وگرنه 109 سال فاصله پس از مرگ بوعلی سینا برای کشته شدن ایلاقی منطقی به نظر نمی رسد.

برای آگاهی بیشتر خوانندگان، بخشی از نوشته دکتر ذبیح اللّه صفا آورده می شود: «دیگر از شاگردان مشهور ابوالعباس لوکری، شرف الزمان (یا: شرف الدین) محمد بن یوسف الایلاقی بوده است که در مسائل نظری و عملی حکمت توانا بود و تصنیفات بسیار پدید آورد مانند: کتاب اللواحق و کتاب دوست نامه و سلطان نامه و کتاب الحیوان و غیره. وی در جنگ قطوان که به سال 536 ق اتفاق افتاد، کشته شد. ایلاقی طبیبی ماهر بود و درباره او باز سخن خواهیم گفت.»29

و در جای دیگری از کتاب می نویسد: «از مشاهیر اطبّای این زمان [سده ششم هجری [یکی شرف الزمان محمد ایلاقی، فیلسوف و پزشک نام آور آغاز قرن ششم، شاگرد بهمنیار بن مرزبان شاگرد ابن سینا است که به سال 536 ه. در جنگ قطوان کشته شد. کتاب مهم او در پزشکی الفصول الایلاقیه است در کلیات علم طب. این کتاب از روی کتاب اول قانون تلخیص و تنظیم شده و نظر به اهمیتی که حاصل کرده بود، شروح متعدّد بر آن نوشته اند».30

پس نظر نهایی آن است که ابن ابی اصیبعة شاید کمی کلّی به زندگی او نگریسته و نمی توان در این مورد سخن او را سند در نظر گرفت.

ص 343. از کتاب علاج الاطفال نام می برد که بنا به ادّعای فهرست نگار، مؤلّف آن مجهول بوده و اولین تألیف مستقل علی حدّه است و مشتمل بر شصت باب.

این کتاب از آثار ابوالحسن محمد بن احمد طبری صاحب معالجات بقراطیه است. چند سال پیش که در پی تصحیح متنی پزشکی پیرامون بیماریهای کودکان در پزشکی کهن بودم، به این کتاب برخورد کردم و حتی نسخه ای ناشناخته را هم برای یکی از کتابخانه های خطی کشور شناسایی کردم که احتمالاً کهن ترین نسخه موجود از آن در ایران باشد با تاریخ 933 ق. و در کتاب فؤاد سزگین که به نسخه های این کتاب اشاره کرده، باید نسخه آستان قدس کنونی که اینک شناسایی گردید و نسخه فوق الذکر را افزود، یعنی او چهار نسخه در ایران معرفی کرده که امروز دست کم از آن شش نسخه می شناسیم.

ص 346. به کتاب علاج الاطفال دیگری به شماره 16766 می رسد و می نویسد: «نسخه ای دیگری از کتاب بلافاصله مذکور قبل است، که به نظر می رسد هر دو یکی نباشند. و سزگین در تاریخ نگارش های زبان عربی... »

ص 365. از کتاب ناقص انجامی در سی و یک ورق یاد و نام آن آورده نشده است. نام کتاب مورد نظر تحفة الملوک است که نویسنده آن به نوشته احمد منزوی، ابوزید فرزند هبة اللّه فرزند محمد طبری یا بصری (؟) هم روزگار امیر طغاء تگین ابوالمظفر مأمون است31 که فهرست نگار آن را به شکل «ابوالمظفر حبیب الله بن محمد بن ارده»(!) ضبط کرده است و از کتابهای اهدایی به سلطان سنجر معرفی شده، در حالی که این ادعا نیاز به بررسی بیشتر دارد، چون احمد منزوی آن را از عهد سلطان سنجر ندانسته و سعید نفیسی هم در تاریخ نظم و نثر فارسی از این اثر یاد نکرده است.

ص 368. فهرست نگار از کتابی به نام غایة التلفیق فی طب الجدید و العتیق نام برده و یادآور شده که «نام مؤلّف علی العجاله به دست نیامد». چنانچه در فهرست هایی دیگر مشاهده شد، بجز غایة التلفیق فی طب الجدید و العتیق که در این فهرست چنین معرفی شده و احمد منزوی هم تنها به همین نسخه اشاره کرده اند32، احتمالاً این اثر از تألیفات حکیم قبلی خویی است که اساس تألیفاتش، نگارش آثاری در تلفیق میان پزشکی کهن و نوین بوده است، ولی چون به این نام در فهارس ایران تا امروز چنین کتابی ثبت نشده، شاید یکی دیگر از آثار اوست که نام دیگری از سوی فهرست نگار مجلّدات پیشین فهرست کتابخانه آستان قدس رضوی به آن داده شده است.

ص 379. کتابی با نام فواید الانسان نام گذاری شده و در توضیح آن نوشته اند: «منظومه ای است... در بیان منافع و مضرّات طبی مفردات ادویه و اغذیه و بلافاصله پس از آن، منافع مرکّبات آنها از درویش دوایی».

اینکه درویش دوایی کیست، نویسنده فهرست از آن یاد نکرده است. این شخص پدر نورالدین عین الملک شیرازی پزشک هندوستان نشین ایرانی تبار سده یازدهم هجری است که الفاظ ادویه او که به سال 1793 م به زبان انگلیسی ترجمه شده و در بمبئی به چاپ رسیده، بیشتر معرّف اوست و کتاب قسطاس الاطباء او نیز از کتابهای برجسته در تاریخ دانش پزشکی پارسی نگاشت است. آنچه درست است، آن است که او از جانب مادر به محقق دوانی می پیوندد. استاد احمد منزوی او را درویش حکیم دوایی گیلانی نام نهاده اند33 که نادرست است، چون او شیرازی تبار بوده نه گیلانی تبار که به هندوستان می کوچد و خود نیز پزشک پادشاه می شود. نام این شخص، حکیم عبداللّه بن علی طبیب شیرازی است که به نوشته مآثر الامراء34 در علم رتبه ای عالی داشت. و می نویسد او در جوانی از شیراز به هندوستان مهاجرت کرد و معاصر با اکبر شاه گورکانی بود. او را طبیب، چشم پزشک و سیاستمدار نوشته اند. در سال 971 ق / 1563 م که به جان اکبر شاه، سوء قصد شد، تیری از کمان قصد کننده رها گردید و بر شانه شاه نشست و درمان زخم به عهده عین الملک محوّل شد. بنابر آنچه مورخین نوشته اند، طبیب شیرازی از راه جرّاحی و دارودرمانی موفق به درمان سریع جراحت گردید. وفاتش بنابه نوشته حکیم واسطی در کتاب تاریخ روابط پزشکی ایران و پاکستان، در سال 1003 ق اتفاق افتاد. از شعر اوست:

در شب هجر که جان باید سوخت کار دل، درد و غم اندوختن است
ای دوایی! طلب وصل بتان شعله و پنبه به هم دوختن است

ص 415. نجیب الدین سمرقندی کتابی مشهور دارد به نام قرابادین علی ترتیب العلل یعنی «داروهای ترکیبی برای بیماریهای نوک سر تا پای به ترتیب» که نسخ متعددی از آن در کتابخانه های ایران و فرا ایران یافت می شود و چند سال پیش در لبنان هم به چاپ رسید. چون قرابادین یک نام عمومی است و شاید در این زمینه صدها رساله و کتاب باشد، با پیشنامها و پسنامهاست که می توان از انتساب نادرست آن به نویسنده ای یا پزشکی خاص دوری گزید. و آقای عرفانیان به ذکر تنها واژه «قرابادین» برای این کتاب اکتفا کرده اند.

ص 427. ایشان در معرفی نویسنده کتاب کامل الصناعة فی الطب او را از اصحاب ابوماهر موسی بن سیار قمی (!) طبیب مخصوص عضدالدوله شمرده اند. گرچه به حکم قمی تبار بودن نگارنده این سطور، از اینکه موسی بن سیار، پزشک نام آور دوران طلایی سده چهارم هجری، قمی معرفی شود، برایم بسی مایه شعف است، امّا ایشان بی ذکر منبع «پسنام» قمی به این دانشمند داده اند، امّا در بیشتر منابع او را شیرازی تبار یاد کرده اند و حتی ابن ابی اصیبعه نیز در عیون الانباء و طبقات الاطباء نیز هنگام شرح حال او به این نکته اشاره نکرده است (ص 319).

ص 465. نویسنده کتاب رجوع الشیخ الی صباه، شمس الدین محمد بن احمد بن سلیمان پاشا یاد شده در حالی که در صفحه 219 همین کتاب همچنانکه یاد شد، به شکل ناقص احمد بن یوسف الشریف یاد شده است. در حالی که نام نویسنده چنانکه پیشتر نیز یادآور شدیم، شهاب الدین ابوالعباس احمد بن یوسف التیفاشی (متوفای 651 ق) است.

ص 482. نام نویسنده کفایة الطب که به نوشته فهرست نگار «در هیچ موضع از کتاب و سایر مواضع مذکور نیست... به موجب قراین موجود، مؤلّف آن قطعا و بدون ادنی شک و شبهه ای هیچ کس نمی تواند باشد جز همان شرف الدین ابوالفضل حبیش بن ابراهیم بن محمد الکمالی التفلیسی».

اولاً نویسنده فهرست، قطعا نسخه های کتاب را در کتابخانه های دیگر دیده و یا از طریق انطباق بخشهایی از آن با نسخه ناقص آستان قدس به این نتیجه گیری رسیده اند ولی تلویحا خواسته اند سربسته بگویند کسی دیگر متوجّه نشده و من به تنهایی و با توجه به تجربه هایم که از هیچ کسی برداشتی هم نداشته ام، به این نتیجه گیری رسیده ام.

دوم، اساسا شمار کتابهایی که در دانش پزشکی کهن در زبان فارسی نام کفایة الطب برخود داشته باشد، چند نسخه در تمامی کتابخانه های جهان بیشتر نیست و احتمالاً آن نسخه هم همین کتاب تفلیسی باشد. حتی در زبان عربی نیز حداکثر به شمار انگشتان یک دست شاید کتابهایی باشد که نام کفایة الطب بر خود داشته باشد. پس با توجه به این محدودیت، شباهت کار چندان دشواری برای تشخیص آن صورت نگرفته است.

ضمنا نام کمال الدین ابوالفضل حبیش التفلیسی به شکل نادرست ابوالفضل حبیش الکمالی التفلیسی آورده شده و تاریخ وفات او را 588 ق یاد کرده اند. برخی از محققان دیگر، سال 600 ه. یا 629 ق را برای او ذکر کرده اند، امّا چون تفلیسی دانشمند و نویسنده ای پر کار بوده و معمولاً در آغاز آثار تألیفی خود، از پایان یافتن تألیف قبلی نیز سخن می گوید و آخرین کتاب تاریخ دار تألیفی او به سال 558 ق است و پس از آن کتاب تاریخ دار دیگری از او سراغ نداریم، بعید به نظر می رسد سی سال یا چهل و دو سال یا هفتاد و یک سال پس از آن کتاب دیگری ننوشته باشد. او در حدود سالهای 522 ق کتاب تقویم الادویة را به نام صدرالدین علی وزیر وقت خلیفه عباسی می نویسد که احتمالاً این کار باید در سنین پختگی یک دانشمند انجام شده باشد و بعید است که حدود شصت و چند سال پس از نگارش کتابی زیسته باشد. همچنانکه پیشتر یاد کردیم فهرست نگار هنگام معرفی کتاب تقویم الصحة بالاسباب الستة، انتساب تقویم الادویة را به تفلیسی مجعول دانسته و چند صفحه بعد در اینجا از آثار او یکی هم تقویم الادویة نام می برد.

ص 501. از کتابی به نام دستور الطبی یاد شده که تنها سه برگ دارد. به نظر می رسد این کتاب یکی از رسالات کم برگ شمار بوعلی سینا باشد و به همین نام هم دو نسخه از آن در ترکیه با نام دستور الطب وجود دارد. و در همین صفحه بار دیگر بر کتاب فصول ایلاقی یا فصول ایلاقیه شرف الدین ایلاقی نامی نهاده شده که همچنانکه پیشتر یاد کردیم موضوع آن «تلخیصی از قانون بوعلی» است و فهرست نگار یک بار در صفحه 322 نام آن را شرح مختصر قانون (!) گذاشته و این بار در اینجا نام خلاصة القانون به آن داده، یعنی موضوع کتاب را نام کتاب نهاده و برای تنوع بیشتر هر بار از یک نام جدید استفاده می کند.

در همین صفحه، طبق قاعده فهرست نگاری در جلد نوزدهم، کتابی که ایضاح محجة العلاج نام دارد، برای آن نام غیر دقیق و ضمنا غلطِ مهجة البیضاء ساخته شده است. و یک بار دیگر در صفحه 347 کتاب نام دیگری به نام ایضاح منهاج محجة العلاج به آن داده است.

ص 514. کتابی که با نام المختار فی الطب از ابن هبل یاد شده، به نوشته ابن ابی اصیبعه در سال 560 ق تألیف شده و به سالهای 1362 و 1363 ه . ق. در چهار جلد در حیدرآباد دَکَن هندوستان به چاپ رسیده که فهرست نگار به آن اشاره ای نکرده است. قسمتی از آنکه درباره سنگ کلیه و مثانه است، به کوشش دوکنینگ به فرانسوی ترجمه و در لیدن به سال 1896 م چاپ شده است35. ضمنا یادآور می شود در کتابخانه نجفی مرعشی همین کتاب از سوی فهرست نگار با نام نادرست و ساختگی کاشف الاسرار معرفی شده و با نادرستی بیشتر آن را از تألیفات قطب الدین شیرازی یاد کرده اند.

ص 515. کتابی با نام مختصر در طب یاد شده که از دیگر ساخته های فهرست نگار بوده که برای اهل تحقیق و فهرست نگاران شناخته شده و نویسنده آن هم در اینجا معرفی نشده است. نجم الدین محمود شیرازی که از پزشکان سده هفتم و هشتم هجری است، تألیفات فراوانی به زبان عربی و فارسی دارد و از سوی رشیدالدین فضل الله همدانی به سرپرستی بیمارستانی در سلطانیه منصوب می شود. شاهکار پزشکی او که نام او را بر سر زبان دانشمندان روزگار خود و پس از آن انداخته الحاوی فی العلم التدوای نام دارد و به زبان عربی نگاشته شده است. این کتاب که دست کم پانزده نسخه خطی از آن در ایران شناسایی شده است، به سال 1902 م به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شده است. امّا کتابی که فهرست نگار با عنوان مختصر در طب از آن یاد کرده کتابی است غیاثیه نام. این کتاب که حدود ده نسخه از آن در کتابخانه های ایران معرفی شده، قدیمی ترین نسخه آن در کتابخانه مغنیسیا وجود دارد که به سال 841 ق کتابت شده است و در کتابخانه ملّی فرانسه (پاریس) نسخه های مورّخ 1023 و 1033 ق در بانکی پور نسخه 1012 ق از آن معرفی شده و در پاکستان نیز نسخه ای از سده یازدهم، برای کتابشناسان و فهرست نگاران و پژوهشگران باختر زمین نیز هم به این نام شناخته شده است و شخصیت آن را نیز شناسایی کرده بودند. گاهی با نام کمی غیر دقیق تر طب غیاثی نام گذاری شده است.

احمد منزوی می نویسد: «مؤلف، این کتاب را به نام غیاث الدین یستدر پسر جرغوتای زنده به سال 678 ه. در چهار مقاله نگاشته است»36. فهرست نگار جلد نوزدهم او را چنین معرفی کرده است: «جهان پهلوان خسرو توران خیرغونای» که البته نادرست است. و شاعری به نام عبدالرحمن علی فرزند محمد غیاثیه را به نظم در می آورد و نام جواهر المقال بر آن می گذارد که نسخه ای از آن نزد نگارنده موجود است. امّا سراینده این منظومه که در سده نهم هجری می زیسته و تألیف آن حدود سال 884 ق انجام شده، احمد منزوی و البته گویا به نقل از دیگر منابع، او را متوفای 1112 ق دانسته که بعید است 228 سال پس از تألیف خود زنده زیسته باشد.

ص 522. کتابی با نام مرکبات الشاهیة معرّفی و نویسنده مجهول یادآوری شده است. در پژوهشهای نگارنده که پیرامون تاریخ داروسازی و داروشناسی از صفویه تا دارالفنون بود و به بررسی زندگی پزشکان و داروسازان عهد صفوی پرداخته بودم، حدود سی کتاب و رساله از عمادالدین محمود شیرازی فرزند حکیم رکنای کاشی شناسایی کردم که یکی از آنها همین مرکّبات شاهیه است که گاهی ترکیبات شاهیه نیز گفته می شود. در کتابخانه مجلس نیز از این کتاب عربی نگاشت دو نسخه وجود دارد ولی فهرست نگار آن را شناسایی نکرده است. فهرست نگار جلد نوزدهم به نقل از مقدّمه کتاب، آن را از عهد شاه طهماسب صفوی معرفی کرده و استاد احمد منزوی نویسنده آن را همین عمادالدین محمود یادآوری کرده37، ولی آوردن نام کتاب عربی در فهرست کتابهای فارسی درست نخواهد بود.

نویسنده این کتاب از خاندانی پزشک برخاسته که نیاکانش نیز از سده نهم هجری پزشک شاهان بوده اند و او برادری به نام کمال الدین حسین شیرازی داشته و هم خود عمادالدین و هم برادرش نیز دارای فرزندان و نوادگانی می شوند که آنان نیز پزشکان شاهان صفوی و حکومتهای محلی آن دوران چون خان احمد گیلانی و نورالدین حاکم یزد می شوند و به نام آنان نوشتارهایی می نویسند. از جمله حکیم محمد باقر قمی که رساله ای در چشم پزشکی دارد و نسخه ای از آن در همین فهرست جلد نوزدهم معرفی شده، فرزند همین عمادالدین محمود شیرازی است. نگارنده این سطور زنجیره هفت نسل از این خانواده را شناسایی کرده که طی سیصد سال به پیشه پزشکی می پرداخته اند و عموما هم صاحب تألیف بوده و نامشان در تاریخ پزشکی ایران زمین برجای مانده است. یکی از نیاکان عمادالدین محمود شیرازی به نام حکیم فخرالدین به ساخت ترکیبی موفق می شود که نویسنده ای در سده دهم در کتابی به نام ادویه قلبیه از آن یاد می کند. عمادالدین محمود حدود سالهای 922 ق متولّد می شود، ولی سال مرگ او چندان مشخص نیست و احمد منزوی در کتاب خود او را متوفای 984 ق دانسته است.

ص 534. المغنی فی تدبیر الامراض و تعریف العلل و الاعراض ضبط شده که معرفة العلل و الاعراض دقیق تر است از نام یاد شده. نویسنده کتاب همان ابن تلمیذ معروف است که بیشتر پژوهشگران او را با این نام شناسایی می کنند و در میان فهرست نگاران و دائرة المعارف نویسان ذیل نام ابن تلمیذ، از او یاد می شود و نه به شکلی که نویسنده این فهرست از آن یاد کرده است. ابن تلمیذ کتابهای دیگری نیز دارد که البته فهرست نگار به آن اشاره ای نکرده است یکی قرابادین، دیگری التلخیص النظامی، خواص مأکولات و مشروبات که نسخه عربی آن یافت نشده و تنها نسخه ترجمه فارسی آن در کتابخانه ای در ترکیه موجود است که به سال 961 ق کتابت شده و دیگر رسالة فی الفصل و چهارم زبدة فی العلم الطب.

ص 544. مقاله در ادویه چشم نیز عنوانی است که در فهرست های دیگر به نامهای دیگر ثبت شده. این کتاب که رساله در علم کحالی و کحالی هم نام گرفته و احمد منزوی از این رساله با عنوان ساختن اکحال و مراهم38 یاد کرده اند.

نام مؤلف در دو جای این فهرست (صص 544 545) به نادرستی محمد باقر بن عمادالدین بن محمود آورده شده که محمد باقر بن عمادالدین محمود بن مسعود شیرازی صحیح است. نام دقیق تر نویسنده این کتاب «حکیم محمد باقر قمی» است که خود را در کتابهایش چنین معرفی می کند و نسخه ای از قانون بوعلی سینا را به سال 1003 ق در قم استنساخ کرده و خود را با نام یاد شده نامیده است که خود در پزشکی شاگرد کمال الدین حسین شیرازی بوده است؛ نویسنده تریاق فاروق که نسخه هایی از آن در کتابخانه های لوس آنجلس (مورخ 992 ق در احمد نگر کتابت شده)، مجلس (999 ق)، دهخدا (1006 ق)، ملک (1036 ق)، وجود دارد و دو نسخه از آن در نجفی مرعشی (1067 ق و سده دوازدهم هجری) شناسایی شده است. این شخص، پزشک شاه طهماسب یکم بوده و از نظر نسبت خویشاوندی، استادش نوه عمویش بوده است.

شاید برای برخی پرسشی در ذهن پدید آید که چگونه ممکن است نام کسی با پسنام قمی باشد و پدرش پسنام شیرازی و نیایش پسنام کاشی داشته باشد؟ پاسخ آن است که در گذشته بنابه شهرتی که کسی در منطقه ای کسب می کرده، نامی از او بر سر زبانها می افتد که نام اصلی فراموش می شود. حکیم رکنای کاشی، تباری شیرازی دارد و به کاشان کوچ می کند و در آنجا سکونت می گزیند و کم کم چنان با نام حکیم مسعود کاشی معروف می شود که دیگر امروزه کسی او را به نام دیگری نمی شناسد. امّا فرزندش به ریشه خانوادگی باز می گردد و نام عمادالدین محمود شیرازی بر خود می گذارد که پیش از این ذکر او رفت. پس از آن پسر او در قم سکنی می گزیند و خود به دلیل علاقه شخصی و پس از آن مورخان از او با نام حکیم محمد باقر قمی یاد می کنند. وی در جنگی به سال 1012 ق با شاه عباس همراه می شود و شاه از او می خواهد که پیرامون چشم پزشکی و داروهای چشمی، رساله ای بنویسد و کتاب یاد شده همین کتاب است.

در پایان یادآور می شود که در این کتاب خطاهای ضبط واژه های تخصصی پزشکی وجود دارد و توصیفات نادرست پزشکی کهن در آن دیده می شود که همچنانکه یاد کردیم با یاری خدا، طی مقاله ای جداگانه ای تدوین خواهد شد. تنها به شماری از آنها برای نمونه اشاره می شود.

بد نیست توصیه جالینوس حکیم را که خود از پیشوایان دانش پزشکی کهن بوده، خطاب به شاگردانش یادآور شویم. او سفارش می کند که اگر به پزشکی می پردازید، نخست به درمان بیماریهایی اقدام کنید که ساده تر است و از بیماریهایی که دشوار علاج هستند دوری کنید. چون اگر بارها بیماران را با موفقیت درمان کنید، ولی یک بار دچار اشتباه شوید، به بدنامی دچار خواهید شد. به ویژه توصیه می کرده در آغاز طبابت از پرداختن به بیماریهایی که کاملاً از درمان آن مطمئن نیستید بپرهیزید. این درس بزرگ جالینوس در پزشکی ورزی می تواند الگوی فهرست نویسی هم باشد. همچنانکه بزرگان فهرست نگار جهان چون بروکلمان و سزگین در فراایران و محمد تقی دانش پژوه و عبدالله انوار و عبدالحسین حائری در ایران به جهت حساسیت و تخصصی بودن، در هر زمینه تنها به کتابشناسی نسخ خطی پرداخته اند و از بحث در این مقوله و دیگر مقوله های نجومی و جز آن نپرداخته اند. گویا به خوبی، پیشاپیش پند جالینوس را آویزه گوش خود کرده بوده اند.

ص 29. در بحث فرق آماسها، به کار بردن واژه «التهیج» نادرست است، چون سخن از ورمهاست، پس «التهبج» درست خواهد بود که معادل همان Swelling و Tumefactionاست و تهیج به معنی برانگیختن است و نه ورم.

ص 42. واژه ای به شکل «کسرنها» آمده و یادآوری شده که در علاج چشم به کار برند که البته تشخیص فهرست نگار در خواندن نسخه نادرست بوده است. ضبط درست آن «اکسیرین» است که از جمله داروهای ترکیبی درمانی در پزشکی کهن به شمار می رفته است.

ص 98. «پیخال مگس انگبین» یعنی شهد زنبور عسل به شکل نادرست «پیچال» آمده است.

ص 100. «Thebiac» واژه ای انگلیسی است که به شکل نادرست ضبط شده که گویا علت آن نقل نادرست از فرهنگ پنج جلدی آریانپور است که نویسنده فهرست، این اصطلاح را به این شکل آورده39 و آقای عرفانیان از آنجا نقل کرده است. ضبط درست آن واژه، «Theriac» است که معادل آن در فرهنگ پزشکی کهن ایران «تریاق» بوده است.

ص 147. «فی الحشم» آمده که «خِشم» درست است که معادل پارسی آن نابویایی است یعنی از دست رفتن قوّت بویایی بدن؛ که به نادرستی الحشم آمده است.

ص 150. «عذیوط» که به گواه همه کارشناسان پزشکی کهن و نسخه های کتابهای خطی و چاپی عربی و فارسی و نیز فرهنگ های عربی زبان، اینچنین ضبطی دارد، به شکل «الغذیوظ» آمده است که نوعی بیماری مربوط به آمیزش جنسی بوده است.

پی نوشت ها

1. بقره، آیه 282.

2. عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ص 342.

3. همان، ص 316.

4. همان، ص 717.

5. برهان قاطع، ج 1، ص د.

6. ج 5، ص 3024.

7. فرهنگ فارسی، ج 1، ص 343.

8. (به نقل از نسخه خطّی).

9. فهرست نسخه های خطّی فارسی، ج 1، ص 475.

10. تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ص 420.

11. ترجمه باهر فرقانی، ص 420.

12. الاعلام، ج 3، ص 340.

13. چاپ سنگی، ص 198.

14. همان، ص 199.

15. ج 4، ص 121.

16. ج 1، ص 631.

17. ج 2، ص 189.

18. ج 7، صص 313 314.

19. ج 13، ص 29.

20. دائرة المعارف اسلامی، ج 3، ص 251

21. نخستین آن در شماره سوم، سال چهارم نامه فرهنگستان با شماره مسلسل 15 در پاییز 1377 منتشر شد و دیگری در همان مجله در شماره اول، دوره پنجم به شماره مسلسل 17 در اردیبهشت 1380 انتشار یافت.

22. فهرست عربی کتابخانه پرینستون، ص 347، ش 1108.

23. فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج 19، ص 47.

24. همان، ص 68.

25. همان، ص 200.

26. عیون الانباء فی طبقات الاطبّاء، ص 371.

27. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 155.

28. ذیل، ج 1، ص 898.

29. تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 294.

30. همان، ج 2، ص 314.

31. فهرستواره کتابهای فارسی، ج 5، ص 3346.

32. همان، ج 5، ص 3597.

33. همان،ج 5، ص 3612.

34. ج 1، ص 522.

35. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص 103.

36. فهرستواره کتابهای فارسی، ج 5، ص 3597.

37. همان، ج 5، ص 3699.

38. همان، ج 5، ص 3649.

39. ج 5، ص 5720.

منابع

1. آریان پور کاشانی، عباس، فرهنگ کامل انگلیسی فارسی، 5 ج، تهران، امیرکبیر، 1370.

2. ابن ابی اصیبعه، موفق الدین ابوالعباس احمد بن قاسم سعدی خزرجی، عیون الانباء و طبقات الاطباء، تصحیح نزار رضا، بیروت، دارمکتبة الحیاة، [بی تا].

3. ابن بطلان، مختار بن حسن، تقویم الصحه، ترجمه کهن، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.

4. ارجح، اکرم و همکاران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1371.

5. الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران و سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه باهر فرقانی، تهران، امیر کبیر، 1356.

6. تبریزی، محمد حسین بن خلف، برهان قاطع، تصحیح و تحقیق محمد معین، 5 ج، تهران، امیر کبیر، 1361.

7. تفلیسی، ابوالفضل حبیش بن ابراهیم، بیان الصناعات، به اهتمام ایرج افشار، تهران، فرهنگ ایران زمین، 1336.

8. تفلیسی، ابوالفضل حبیش بن ابراهیم، تقویم الادویه، نسخه خطی شماره 2743، کتابخانه مجلس شورای اسلامی.

9. تنکابنی، سید احمد شریف بن محمد حسین، مطلب السؤال و اسهالیه و برء الساعه، تهران، مطبعه کارخانه میر محمد باقر، جمادی الاول 1297 ه .

10. جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیه و المباحث العلائیه، نسخه عکسی با مقدمه پرویز ناتل خانلری، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1345.

11. حاجی خلیفه، کشف الظنون، بیروت، دارالفکر، 1419 ه . 1999 م.

12. حائری، عبد الحسین ؛ فهرست کتاب های خطی کتابخانه مجلس شورای ملی، ج 19، تهران، چاپخانه مجلس، 1350.

13. دانش پژوه، محمد تقی و ایرج افشار، درباره نسخه های خطی، نشریه کتابخانه مرکزی دانشگاه، تهران ج 3، تهران، دانشگاه تهران، 1342.

14. رازی، ابوبکر محمد بن زکریا، الجدری و الحصبه، ترجمه محمود نجم آبادی، تهران، دانشگاه تهران، 1364.

15. رازی، ابوبکر محمد بن زکریا، کتاب ما الفارق أو الفروق أو کلام فی الفروق بین الأمراض، تحقیق سلمان قطایه، حلب، معهد التراث العلمی العربی، 1398 ه .

16. رضوی برقعی، سید حسین، «بازبینی یک متن کهن پزشکی»، تهران، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، سال ششم، شماره 56، اسفندماه 1381 و فروردین ماه 1382.

17. رضوی برقعی، سید حسین، تاریخ داروسازی و داروپزشکی از صفویه تا دارالفنون، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، زیر چاپ.

18. رضوی برقعی، سید حسین، «نقد و نگاهی به ترجمه کتاب طب در دوره صفویه»، تهران، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال ششم، شماره 1110، مرداد و شهریور 1382.

19. رضوی برقعی، سید حسین، «نقدی گذرا بر ویرایش اخیر ذخیره خوارزمشاهی»، تهران، نشر دانش، سال بیستم، شماره اول، بهار 1382.

20. ره آورد، حسن، فهرست کتب خطی کتابخانه دانشکده پزشکی، تهران، چاپخانه دانشگاه، 1333.

21. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، [بی تا].

22. سزگین، فؤاد، تاریخ نگارش های عربی، ترجمه فارسی، ج 3، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.

23. شیرازی، احمد بن محمد، تشریح بدن انسان، تصحیح سید حسین رضوی برقعی، تهران، مؤسّسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1383.

24. شیرازی، کمال الدین حسین، تریاق فاروق، تصحیح و تحقیق سید حسین رضوی برقعی، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی، زیر چاپ.

25. صادقی، علی اشرف، «لغات فارسی کفایة الطب حبیش تفلیسی به همراه بررسی لغات تقویم الادویه او»، تهران، نامه فرهنگستان، دوره پنجم، شماره اول، اردیبهشت 1380.

26. صفا، ذبیح اللّه ، تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، تهران، امیر کبیر، 1356 .

27. عربزاده، ابوالفضل، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی گلپایگانی، قم، دارالقرآن الکریم، 1378.

28. عرفانیان، محمد تقی، فهرست کتب خطی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، ج 19، مشهد، انتشارات کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، 1380.

29. محقق، مهدی، «واژه های فارسی در کتاب تقویم الادویه حبیش بن ابراهیم تفلیسی»، تهران، نامه فرهنگستان، سال چهارم، شماره سوم، پاییز 1377.

30. معین، محمد، فرهنگ فارسی، 6 ج، تهران، امیر کبیر، 1360.

31. منزوی، احمد، فهرستواره کتاب های فارسی، ج 5، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380.

32. موسوی بجنوردی، سید کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3 و 4، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1369 1370.

33. نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، 2 ج، تهران، فروغی، 1363.



1. پژوهشگر متون پزشکی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان