ماهان شبکه ایرانیان

ارتداد نگاهی دوباره (۱)

بحث ارتداد از مباحث مهمی است که ابعاد گوناگون آن در علم کلام،فقه، تفسیر و تاریخ قابل پیگیری است. این بحث از سوی فقهای بزرگوار با استناد به روایات فراوانی که از ائمه اطهار(ع) نقل شده، با صبغه فقهی مطرح گردیده و در بسیاری از کتب فقهی طی قرون متمادی، ثبت و ضبط است

تقریری از مباحث آیت الله موسوی اردبیلی

رمضان 1420

(قسمت اول ارتداد در قرآن)

سید جواد ورعی

مقدمه

بحث ارتداد از مباحث مهمی است که ابعاد گوناگون آن در علم کلام،فقه، تفسیر و تاریخ قابل پیگیری است. این بحث از سوی فقهای بزرگوار با استناد به روایات فراوانی که از ائمه اطهار(ع) نقل شده، با صبغه فقهی مطرح گردیده و در بسیاری از کتب فقهی طی قرون متمادی، ثبت و ضبط است. ایراد شبهات و اشکالات گوناگون کلامی با استناد به اصولی که در قرون اخیر از سوی مکاتب فلسفی غرب مطرح شده و تعارضی که میان احکام ارتداد با مقولاتی چون حقوق بشر، آزادی عقیده و آزادی بیان با مفهوم غربی آن، احساس می شود، اهمیت بررسی این بحث را در ابعاد مختلف دو چندان ساخته است. هر چند بسیاری از شبهات مطروحه باید در حوزه مباحث کلامی پاسخ داده شود و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، اما پرداختن به این مساله از نظر فقهی، تفسیری و تاریخی نیز در جهت روشن شدن پاره ای از ابهامات سودمند است.

آیه الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از اساتید و فقهای معاصر در ماه رمضان سال جاری با چنین احساسی، بحث ارتداد راازجنبه فقهی در جمع گروهی از فضلای حوزه علمیه قم مطرح نمودند.

با توجه به اهمیت این مبحث درصدد تنظیم، تنقیح و ارائه این سلسله مباحث برآمدیم تا علاوه بر مخاطبان اصلی این بحث یعنی فضلای حوزه، سایر علاقه مندان نیز از آن بهره مند شوند.

ملاحظه چنین مباحثی نشان می دهد که فقهای شیعه با چه دقت وموشکافی هایی به فهم کتاب و سنت مبادرت می ورزند و گاه در فهم روایتی، ساعت ها به تامل می پردازند تا حکم خدا را استنباطنمایند. تلاش کرده ایم نخست متن سخنان ایشان را تنظیم و ارائه کنیم، سپس توضیحات و ملاحظاتی در پایان بر آن بیفزاییم تاهم تفصیلی بر پاره ای از مطالب اجمالی و توضیحی بر بعضی ازاشارات درس باشد، و هم نظری بر آن چه که مفسران، فقیهان ومورخان در این زمینه ابراز کرده اند، افکنده شده باشد،با این امید که خوانندگان را مفید فائده باشد.

این توضیحات در پایان به ترتیب شماره های متن اصلی بحث آمده است. در بخش اول این بحث، استاد محترم ارتداد را از نظر لغوی و آیات قرآن مورد توجه قرار داده اند

بسم الله الرحمن الرحیم

ما قبلا در کتاب (فقه الحدود والتعزیرات)، بحث ارتداد را مطرح کرده ایم، اما به نظر می رسد که نیاز به بحث بیشتر و مستوفی دارد، از این رو در این ماه مبارک بار دیگر به این بحث نظری می افکنیم.

بحث ارتداد در کتب گوناگون فقه هم چون کتاب الطهاره، کتاب الحدود و کتاب الزکوه مورد بحث قرار گرفته، هم چنین بعضی ازفروع آن در کتاب المیراث مورد توجه قرار گرفته، اما تفصیل مباحث آن در سه کتاب یاد شده است.

انگیزه من از انتخاب این بحث، وجود چند نکته در باب ارتداداست:

نکته اول: بحث ارتداد از مباحث دشوار فقهی است، به طوری که نه اجماع و اتفاقی بین علمای اسلام وجود دارد و نه اجماع و اتفاقی میان علمای امامیه و نه میان علمای اهل سنت; در کیفیت طرح بحث میان آنان اختلاف نظر وجود دارد.

نکته دوم: خوشبختانه یا متاسفانه اشکالات و شبهات متنوع کلامی دربحث ارتداد مطرح شده که تامل و دقت در آنها بر غنای مبحث ارتداد می افزاید. مثلا آیا احکام ارتداد با تکلیف مالایطاق هماهنگی دارد؟ با آیه مبارکه (لااکراه فی الدین) چگونه سازگاراست؟ با مسلمات اصول و مبانی دینی ما چگونه سازگار است؟ رابطه آن با آزادی فکر، آزادی قلم، آزادی بیان که در یکصد سال اخیردر جامعه ما مطرح شده اند، چیست و چه نسبتی با این مباحث دارد؟(1)

نکته سوم: ارتداد اقسامی دارد، برخی از اشخاص از دین اسلام بازگشته و مرتد می شوند، بعضی از مرتدها از فرق اسلامی اند مثل مجسمه، مشبهه، خوارج با آن که مرحوم شهرستانی در (ملل و نحل)

از فرق اسلامی شمرده، در عین حال محکوم به ارتدادند، چگونه باآن که مرتدند از فرق اسلامی شمرده شده اند؟

نکته چهارم: بعضی از اشخاص ظاهرا از اسلام بر می گردند ولی قلبابه اسلام معتقدند ومتقابلا بعضی از اشخاص اظهار اسلام می کنندولی قلبا از اسلام برگشته اند، آیا این دو گروه حکم یکسانی دارند، یا احکامشان متفاوت است؟

نکته پنجم: ارتداد احکام گوناگونی دارد، در بعضی از اقسام ارتداد استتابه صورت می گیرد و در بعضی از اقسام ارتداداستتابه انجام نمی گیرد. نجاست، محرومیت از ارث، جدایی همسر ومصادره اموال از دیگر احکام ارتداد است.

نکته ششم: در تاریخ اسلام مساله ارتداد مورد سوء تعبیر و سوءاستفاده قرار گرفته است، علمای زیادی از سوی بعضی به ارتدادمتهم شده اند، بعضی از فرق اسلامی یکدیگر را مرتد شمرده اند،پیروان یک مکتب نیر گاهی یکدیگر را به ارتداد متهم کرده اند.

نمونه ای از این تکفیرها را که توسط دو تن از علمای اهل سنت نسبت به علمای شیعه صورت گرفته، از کتاب (الفصول المهمه)

تالیف مرحوم شرف الدین برای شما نقل می کنم:

(قال فی جواب من ساله عن السبب فی وجوب مقاتله الشیعه وجواز قتلهم: اعلم اسعدک الله ان هولاء الکفره والبغاه الفجره جمعوا بین اصناف الکفر والبغی والعناد وانواع الفسق والزندقه والالحادومن توقف فی کفرهم و الحادهم ووجوب قتالهم وجواز قتلهم فهو کافر مثلهم.

وسبب وجوب قتالهم وجواز قتلهم البغی والکفر معا، اما البغی فانهم خرجوا عن طاعه الامام خلد الله ملکه الی یوم القیامه وقد قال الله تعالی: (فقاتلواالتی تبغی حتی تفی ء الی امر الله)

والامر للوجوب فینبغی للمسلمین اذا دعاهم الامام الی قتال هولاء الباغین الملعونین علی لسان سید المرسلین ان لایتاخروا عنه بل یجب علیهم ان یعینوه ویقاتلوهم معه... فیجب قتل هولاءالاشرار الکفار تابوا اولم یتوبوا ثم حکم باسترقاق نسائهم وذراریهم.) (1)

نکته آخر: بحث ارتداد که هم در آیات قرآن مطرح شده، هم درروایات، در کتب فقهای ما به صورت پراکنده مورد توجه قرارگرفته است، با آن که در آثار فقهی قدما مانند (مبسوط) و(تهذیب) از آثار شیخ طوسی به صورت مستقل تحت عنوان (کتاب الرده) و در آثار علمای اهل سنت مانند (صحیح) بخاری تحت عنوان(کتاب الارتداد) آمده است. چرا در اعصار متاخر به صورت پراکنده و به تناسب مباحث مختلف فقهی به احکام آن پرداخته شده است؟

مجموعه نکات فوق ایجاب می کند که بحث ارتداد به صورتی مستقل وبا دقت و تاملی دوباره مورد توجه قرار گیرد. انگیزه من نیز ازطرح این بحث، نکاتی است که مورد اشاره قرار گرفت.

بحث ارتداد را در چند محور دنبال خواهیم کرد:

ارتداد در لغت، ارتداد در قرآن، ارتداد در سنت، ارتداد دراقوال علمای شیعه و اهل سنت و در نهایت جمع بندی و نتیجه گیری. قبل از ورود به بحث آن طور که در مباحث فقهی متداول است، مقتضای اصل اولی را بررسی می کنیم. در مباحث فقهی قبل ازبررسی ادله، اصلی تاسیس می شود تا در صورت فقدان دلیل معتبربه مقتضای اصل عمل شود.

اصل اولی در بحث ارتداد

اصل اولی در مساله ارتداد، (حرمت ترتب آثار ارتداد) است. درمورد هر یک از آثار ارتداد چنان که دلیل معتبری یافت شد، به مقتضای این اصل نمی توان آن اثر را مترتب کرد. در مورد ارتدادنیز چنان که در ارتداد شخصی شک و تردید داشتیم، حکم به عدم ارتداد می کنیم، زیرا اسلام شخص مسلم است و بازگشت و ارتدادش از اسلام مشکوک می باشد.

در بحث قصاص نیز شبیه این مطلب وجود دارد. علما در بحث قصاص می گویند: کشتن مسلمان حرام است. ولی از حکم قتل انسان بماهوانسان و فارغ از دین و آئینش سخن نمی گویند. ما در کتاب (فقه القصاص) بحث را از انسان آغاز کرده ایم و به گمان خویش ثابت کرده ایم که کشتن انسان بماهو انسان حرام است، چون جواز قتل نیازمند دلیل است و بستگی به تحقق موضوعاتی چون کفر، محاربه وامثال آن که مجوز قتل می باشد، دارد.(2)

شخص مرتد یک مرحله بالاتر است زیرا حقیقتا یا حکما سابقه اسلام دارد، از این رو حتما باید ارتداد شخص احراز شود تا بتوان احکام ارتداد را بر آن مترتب نمود. در موارد مشکوک نیز شخص محکوم به اسلام است زیرا جای تمسک به برائت عقلی یا برائت شرعی نیست.

ارتداد در لغت

خلیل بن احمد در کتاب العین، قدیمی ترین کتاب لغت پس از اسلام ومربوط به قرن دوم هجری، می گوید:

(والرده مصدر الارتداد عن الدین والرده تقاعس فی الزقن وان کان فی الوجه بعض القباحه ویعتریه شی ء من جمال یقال: هی جمیله ولکن فی وجهها بعض الرده.)

راغب اصفهانی در (المفردات فی الفاظ القرآن) می گوید:

(الارتداد والرده الرجوع فی الطریق الذی جاء منه لکن الرده تختص بالکفروالارتداد یستعمل فیه وفی غیره قال الله تعالی: (ان الذین ارتدوا علی ادبارهم) وقال: (یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه) وهو الرجوع من الاسلام الی الکفر وکذلک (من یرتدد منکم عن دینه فیمت وهو کافر.)

احمد بن محمد المقری در (المصباح المنیر) می گوید:

(ارتد الشخص رد نفسه الی الکفر والاسم الرده.)

طریحی در (مجمع البیان) می گوید:

(المرتد من ارتد عن الاسلام الی الکفروهو نوعان فطری وملی... والرده بالکسروالتشدید اسم من الارتداد، واصحاب الرده علی ما نقل کانوا علی صنفین: صنف ارتدوا عن الدین وکانوا طائفتین احدهما اصحاب مسیلمه والاخری ارتدواعن الاسلام وعادوا الی ما کانوا علیه فی الجاهلیه... والصنف الثانی لم یرتدوا عن الایمان ولکن انکروا فرض الزکوه وزعمواان (خذ من اموالهم) خطاب خاص بزمانه(ص).)

ارتداد در قرآن

به نظر ما (ارتداد در قرآن) با (ارتداد در روایات) متفاوت است.

ارتداد در زمان پیامبر که آیات قرآن ناظر به آن است، باارتداد در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا(ع) که روایات ناظر به آن است، تفاوت دارد.

ارتداد در صدر اسلام، ارتداد و بازگشت از دین بود، شخص مسلمانی پس از گرایش به اسلام، مشرک یا مسیحی یا یهودی می شد، در این دوره ارتداد فکری مطرح نبود، ارتدادها معمولا با انگیزه سیاسی یا اقتصادی یا قومی همراه بود; مثلا برخی از اشخاص در برابروجوب زکات مقاومت کرده و برای آن که زکات نپردازند، از اسلام بر می گشتند یا به خاطر خلافی که مرتکب شده بودند; باید قصاص می شدند، برای آن که از حکم قصاص بگریزند، از دین خارج می شدند. یا رئیس قوم و قبیله ای به یکی از دو انگیزه فوق یاانگیزه دیگری از اسلام خارج می شد، همه افراد قبیله به تبعیت از او از اسلام روگردان می شدند. قبائل بنوحنفیه، بنو مدلج وبنو اسد به خاطر خروج رئیس قبیله از دین، همگی از دایره اسلام خارج شدند.(3)

ابوحمار رئیس بنو مدلج پس از آن که مسلمان شد، ادعای نبوت کردو از اسلام خارج شد، و افراد قبیله به پیروی از او مرتد شدند.

مسیلمه کذاب رئیس بنوحنفیه با ادعای نبوت از دین خارج شد، وهمه افراد قبیله به تبعیت از او مرتد شدند. بعضی از افراد هم برای فرار از جهاد مرتد می شدند. به عنوان نمونه:

پیامبر اکرم(ص)، عبدالله بن جحش را به فرماندهی گروهی برای سریه ای اعزام کرد، ولی به او دستور داد حکم ماموریت را درفلان نقطه مطالعه کن و به هر آن چه در آن نامه آمده،عمل کن.

عبدالله در مکان مورد نظر نامه را باز کرد، مامور شده بود که به اطراف مکه برود، اما اطرافیان خود را برای رفتن مجبورنسازد، هر که مایل بود با او برود و هر که مایل نبود بازگردد.

عبدالله اعلام کرد که هر کس آماده شهادت است همراه من حرکت کند. از هفت یا نه یا دوازده نفری که به اختلاف نقل هاهمراهش بودند، جز دو نفر به نام های سعد بن ابی وقاص و ربیعه که بازگشتند، بقیه او را همراهی نمودند.(4) وقتی آن دوبازگشتند، آیه مبارکه سوره بقره نازل شد که در بررسی آیات ارتداد نقل خواهیم کرد.

در زمان ابوبکر نیز هفت طائفه زکات ندادند و مرتد شدند.

یک طائفه هم در زمان عمر مرتد شدند.

جریان از این قرار بود که شخصی بنام (جبله) از اعیان و اشراف،لباس احرامی نفیسی خریداری کرد و به مسجدالحرام آمد.

پس از طواف که در گوشه ای از مسجد نشسته بود، عربی بیابانی هنگام عبور از کنار او بی توجهی کرد و لباس او را آلوده وکثیف نمود. جبله ناراحت شد و با چوب دستی که در دستش بود، چندضربه به او زد. عرب بیابانی چیزی نگفت و رفت ولی پس از طواف با خلیفه عمر بن خطاب روبه رو شد و به او شکایت کرد. خلیفه جبله را احضار کرد و ماجرا را جویا شد و او اقرار کرد که باچوب دستی اش چند ضربه به او وارد کرده است. مرد عرب خواستارقصاص شد و هر چه جبله از او خواست که از قصاص صرف نظر کند ودر مقابل پولی از او دریافت کند، نپذیرفت. خلیفه نیز حاضر نشداز قصاص صرف نظر کند مگر آن که مرد عرب رضایت دهد از اجرای قصاص چشم بپوشد. جبله که به سختی ناراحت بود از مرد عرب برای اجرای قصاص چند روز مهلت گرفت، از این مهلت استفاده کرد و برای گریز از حکم قصاص، به شامات رفت و گفت: (من دینی را که در آن مرد عرب بیابان گردی جز به قصاص من راضی نشود، نمی خواهم.)

و بدین وسیله از اسلام روگردان شد.(5)

نمونه دیگر، روزی پیامبر اکرم(ص) هنگام موعظه مردم، از منافقی نام برد. شخصی پشت سر پیامبر گفت: اگر سخن پیامبر صحیح باشد،من از خر پست ترم. مردی به نام عامر این سخن را شنید و به اوگفت: سخن پیامبر درست است و تو واقعا از خر پست تری. عامر نزدپیامبر آمده، ماجرا را تعریف کرد. پیامبر او را خواست و از اونیز ماجرا را سوال کرد ولی آن شخص گفته عامر را انکار کرد.

پیامبر از آنان خواست بر سخن خویش سوگند یاد کنند. آن مرد به دروغ قسم یاد کرد که من پشت سر پیامبر چنین سخنی نگفته ام.

عامر برای سوگند برخاست و پس از آن ادعا کرد که پروردگارا!

اگر او چنین سخنی را بر زبان رانده، مرا تایید کن. پیامبر واصحاب آمین گفتند.جبرئیل آمد آیه ای نازل شد و عامر را تاییدکرد و کذب آن شخص برملا شد. پس از رسوا شدن، اقرار کرد ولی توبه نمود و پیامبر توبه اش را پذیرفت.(6)

خلاصه سخن آن که ارتداد در صدر اسلام، مواردی از این قبیل بوده است، در هیچ یک از آیات ارتداد، احکام ارتداد بیان نشده وتنها سخن از وعید عذاب آخرت است. بنابراین در پاسخ به پرسش کسانی که می گویند: احکام ارتداد که در فقه مطرح است، از کدام یک از آیات استفاده می شود؟ می گوئیم: احکام ارتداد از روایات استفاده می شود نه از آیات قرآن. و سر این که احکام ارتداد درقرآن بیان نشده، ظاهرا همان نکته ای است که یادآور شدیم که ارتداد در قرآن غیر از ارتداد در روایات است. ارتداد در صدراسلام، ارتداد فکری نبوده بلکه ارتداد سیاسی، اقتصادی یا قومی و قبیله ای بوده است.

بررسی آیات ارتداد

آیه اول:

(...ولایزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم ان استطاعوا ومن یرتدد منکم عن دینه فیمت وهو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا وال آخره واولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.) (2)

شان نزول این آیه ماجرای عبدالله جحش است که قبلا نقل شد وارتباطی به ارتداد فکری و عقیدتی ندارد.

آیه دوم:

(یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم ولاتردوا علی ادبارکم فتنقلبواخاسرین.) (3)

آیه مبارکه مربوط به قوم موسی(ع) است، وقتی که دستور ورود به سرزمین مقدس به آنان داده شد، تمرد کرده و به پیامبر خودگفتند:

(یا موسی ان فیها قوما جبارین و انا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فان یخرجوا منهافانا داخلون.) (4)

آیه شریفه آنان را از این که به دوران قبل از بعثت موسی و نجات از سلطه فرعون بازگردند، برحذر می دارد. بعضی از مفسرین نیز(لاترتدوا علی ادبارکم) را نهی از بازگشت به سرزمین مصر معناکرده اند، بنابراین معنا اصلا ارتباطی به بازگشت از ایمان وعقیده ندارد، بلکه سخن از بازگشت به وطن و سرزمین آباء واجدادی است.

پس این آیه نیز مربوط به قوم موسی است و ارتباطی به بحث ارتدادفکری و عقیدتی ندارد. انگیزه آنان از سرپیچی، ترس از ورود به سرزمین مقدس بود.

آیه سوم:

(یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم ویحبونه اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولایخافون لومه لائم ذلک فضل الله یوتیه من یشاء والله واسع علیم.) (5)

در این آیه نیز سخن از ارتداد فکری نیست.

آیه چهارم:

(من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان ولکن من شرح بالکفرصدرا فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب عظیم.) (6)

آیه شریفه درباره یاسر، سمیه، عمار، صهیب، بلال و بعضی دیگر ازاصحاب پیغمبر است که پس از هجرت آن حضرت به مدینه توسط مشرکین مکه دستگیر شده و مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند. یاسر و سمیه را به شهادت رساندند، بقیه را نیز تحت شکنجه فراوان قراردادند. عمار نتوانست در برابر شکنجه ها تحمل کند و به خواسته آنان که سب پیامبر و تعریف از بتهای مشرکین بود، تن داد. وقتی که آزاد شد و به مدینه آمد، خیلی ناراحت بود. خدمت رسول خدا(ص)

رسید و ماجرا را تعریف کرد. حضرت پرسید: زمانی که سب کردی، درقلبت چه گذشت؟ عرض کرد: قلبا ناراحت بودم. آیه شریفه نازل شدو او را تبرئه کرد.(7) این آیه هم مربوط به ارتداد فکری نیست.

آیه پنجم:

(کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق جائهم البینات والله لایهدی القوم الظالمین.) (7)

آیه ششم:

(ان الذین آمنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم ولالیهدیهم سبیلا بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما.) (8)

مقصود آیه، کسانی هستندکه با تشکیل حزب و گروه، روزی مسلمان شوند، فردا کافر گردند، دوباره مسلمان شوند، بار دیگر کفربورزند، چنین رفتاری ارتداد سیاسی است نه ارتداد فکری وعقیدتی.

آیه هفتم:

(یحلفون بالله ما قالوا ولقد قالواکلمه الکفر وکفروا بعد اسلامهم وهموابما لم ینالوا و مانقموا الا ان اغنیهم الله ورسوله من فضله فان یتوبوا یک خیرا لهم وان یتولوا یعذبهم الله عذابا الیما فی الدنیا وال آخره وما لهم فی الارض من ولی ولانصیر.) (9)

آیه شریفه مربوط به ماجرای عامر و شخصی است که پشت سر رسول خدابدگویی کرده بود که قبلا نقل شد.

جمع بندی و نتیجه گیری

در عصر ائمه اطهار(ع) با احکام خاص آن غیر از ارتداد در صدراسلام است که آیات شریفه ناظر به آن ها است. از این رو در قرآن آیه ای که اجمالا یا تفصیلا احکام ارتداد را بیان کند، نداریم.

همان طور که اشاره شد ارتدادها در صدر اسلام معمولا دارای انگیزه سیاسی، مادی یا فرقه ای بوده که دسته جمعی صورت می گرفت. هم چنان که گرایش به اسلام دسته جمعی بود. مثلا با مسلمان شدن رئیس قبیله، همه افراد قبیله مسلمان می شدند و با روگردانی او ازاسلام، همه افراد قبیله به تبعیت از او مرتد می شدند. در یکی از موارد زنی از یک قبیله مرتکب زنا شده بود، رئیس قبیله به همراه گروهی از افراد قبیله نزد پیامبر آمده و درخواست کردندتا برای حفظ آبروی قبیله، از جاری کردن حد بر این زن خودداری کنند. هر چه اصرار کردند نتیجه ای نبخشید و رسول خدا نپذیرفت.

سپس در مقام تطمیع برآمدند که ما هر قدر شما نیاز داشته باشید، می پردازیم تا این حد جاری نشود، باز هم پیامبرنپذیرفت. در نهایت تهدید کردند که اگر این حد را جاری کنید،ما دسته جمعی از دین بر می گردیم، بازهم رسول خدا حاضر به تعطیل کردن حد الهی نشد، بر آن زن حد جاری کرد، آن اد ارتد ها نیز دسته جمعی مرتد شدند.

چون در صدر اسلام با مرتدین می جنگیدند، بعضی از آنان از ترس مسلمانان از دسترس مسلمین خارج شده و به بلاد دیگر می رفتند ورسما به اسلام پشت می کردند. منافقان و یهودیان برای تضعیف اسلام در این زمینه فعال بودند، آنان مسلمان می شدند، سپس پس ازدائره اسلام خارج می گشتند تا دین را تضعیف کنند و در صفوف مسلمانان خلل وارد سازند. در تاریخ صدر اسلام کسی را سراغ نداریم که حد ارتداد بر او جاری کرده باشند، بعضی از مرتدهاکه مرتد فطری بودند، پس از توبه از او می گذشتند یا او رااستتابه می نمودند.

پس تنها دلیل ما در خصوص مجازات مرتد و جاری کردن حد و ترتیب سایر احکام ارتداد، روایات است که باید به تفصیل مورد بررسی قرارگیرند.(8)

توضیحات و ملاحظات نویسنده

(1) همان طور که در متن ملاحظه می شود، پاسخ گویی به شبهاتی که درباره ارتداد و ناسازگاری احکام آن با حقوقی چون آزادی عقیده و بیان مطرح می گردد، نیازمند مبحثی کلامی است که از حریم این دروس خارج است. این دروس صرفا دارای صبغه فقهی بوده و از این منظر احکام ارتداد مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین انتظارپاسخ گویی به شبهات مطروحه در باب ارتداد، از یک بحث صرفا فقهی انتظاری دور از واقع است.

(2) (هل کل انسان محقون الدم شرعا الا ان یکون محلا و مورداللعناوین الشرعیه المجوزه للقتل او الحکم مختص بالمسلمین واماالکفار فلو کانوا مستامنین (مثلا) او اهل الذمه فتحقن دماوهم والا فلا؟ فنقول: الحق ان الحکم لیس مختصا بالمومنین فقط بل هویعم کل انسان سالم الفکر والفطره والسالک علی سبیل الانسانیه.

فقتل الانسان من حیث انه انسان وجرحه والجنایه علیه من اعظم الکبائر ومن اشنع السیئات حیث قال الله تعالی من المسئولیات الکبیره ومن الجرائم التی یسئل عنها یوم القیامه قتل المووده کما انه تعالی قال: (واذا المووده سئلت بای ذنب قتلت.) ومن الجنایات المنهیه عنها فی الشریعه الجنایه علی الجنین بل علی النطفه لانها تصیر انسانا فیما بعد، ومنها الجنایه علی المیت مع انه مات وختم عمله ولکن حیث کان یوما انسانا ذاشعور وحیاه لابدمن ان یعتنی بشانه ولایستخف ولایهان ویکفیک فی ذلک قوله تعالی(من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا.) (10)

(3) مشهورترین جریان ارتداد در زمان پیامبر اکرم(ص)، ادعای نبوت از سوی بعضی از اشخاص جاه طلب بود و چون از روسای قبایل بودند، با انحراف خود عده زیادی را نیز به دنبال خود کشانده واز اسلام منحرف می کردند و بدین وسیله و مسیلمه بن حبیب معروف به مسیلمه کذاب از بنی حنفیه (12) در زمان رسول خدا مدعی پیامبری شدند. سجاع دختر حارث تمیمی که بعدا با مسیلمه ازدواج کرد، نیز از مدعیان نبوت بود (13) ، طلحه بن خویلد که با طوایفی از قبیله غطفان و بنی فزاره پس از نبرد با مسلمانان به شام گریخت، از جمله مدعیان نبوت بود. (14)

اما جریان معروف ارتداد پس از رحلت رسول خدا(ص) با انگیزه های متفاوتی از عدم پرداخت زکات به حکومت وقت ناشی می شد. یا اساساحکومت را نامشروع دانسته و آن را حق اهل بیت پیامبر می دانستند، لذا از پرداخت زکات اجتناب می ورزیدند یا پرداخت زکات را منحصر به زمان پیامبر دانسته و پس از رحلت آن حضرت مصرف آن را در فقرای شهر و دیار خویش اولی می دانستند یامرکزیتی به نام مدینه را پس از پیامبر قبول نداشته و معتقد به مشروعیت حکومت های مستقل منطقه ای بودند. به هر تقدیر تاریخ نگاران طوایف مختلفی را که به خاطر عدم پرداخت زکات از سوی نمایندگان خلیفه و سپاهیان او سرکوب می شدند، نقل کرده اند.

قبایل بنو اسد، فزاره، بنوعامر، بنو سلیم، گروهی از بنوتمیم،گروهی از کنده و بنوبکر بن وائل در بحرین و بنوحنفیه را ازمرتدین شمرده اند. (15)

بعضی از شخصیتهای آن روز مثل عمر بن خطاب آنان را صرفا به خاطرعدم پرداخت زکات مرتد نمی دانست و از خلیفه درخواست می کرد که از جنگ با آنان بپرهیزد و به آنان مهلت دهد. و در این زمینه به فرموده پیامبر استناد می جست که آن حضرت می فرمود: (امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله وان محمد رسول الله فاذا قالوها فقد عصموا منی دمائهم واموالهم الا بحقها وحسابهم علی الله) یا لااقل آنان را مرتد ننامند و زنانشان را به اسارت نبرند، ولی ابوبکر نپذیرفته و می گفت: تا زکات نپردازند با آن ها می جنگم. (16)

از خود خلیفه نیز نقل شده که (مرتدین کسانی هستند که یا نمازنخوانده و به نماز کافر شدند یا نماز می خواندند ولی ازپرداخت زکات سرباز زدند، به خدا سوگند میان نماز و زکات جدایی نمی اندازم. (17)

ظاهرا مراد از کسانی که نماز نمی خوانند، طوایفی بودند که باادعای نبوت از دین خارج شده و نماز نمی خواندند.

مواردی نیز به صورت ارتداد فردی اتفاق افتاده است، به عنوان نمونه علمای عامه و خاصه نقل کرده اند که: فردی به عنوان قدامه بن مظعون شراب نوشید، او را برای مجازات نزد خلیفه دوم،عمربن خطاب آوردند تا حد بر او جاری کند. قدامه گفت: نباید برمن حد جاری کنی، زیرا خداوند در قرآن می فرماید: (لیس علی الذین امنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا وامنوا....) (18) یعنی بر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، گناهی از آنچه خورده اند نیست اگر تقوا پیشه کنند وایمان بیاورند.... خلیفه از جاری کردن حد باز ایستاد. وقتی خبر به امام علی(ع) رسید نزد عمر آمده، فرمود: چرا اقامه حدبر قدامه را ترک کردی؟ او مشمول این آیه نیست، کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند، حرام خدا را حلال نمی کنند.

قدامه را باز گردان و او را از آنچه گفته توبه بده، اگر توبه کرد حد خداوند را بر او جاری کن و اگر توبه نکرد، گردن او رابزن زیرا او از اسلام خارج شده است. خلیفه نیز او را طلبید واستتابه کرد. قدامه نیز توبه کرد و خلیفه حد بر او جاری نمود. (19)

(4) هنگامی که عبدالله بن جحش و همراهانش در ماه حرام باکاروان مشرکین رو به رو شده و به آنان حمله کرده و با غنایمی محدود و دو اسیر به مدینه بازگشتند، مشرکان زبان به طعن مسلمانان گشودند که حرمت ماه حرام را شکستند، مسلمانان از این جنگ سوال کردند و این آیه شریفه نازل شد (یسالونک عن الشهرالحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر وصد عن سبیل الله وکفر به والمسجد الحرام واخراج اهله منه اکبر عند الله والفتنه اکبرمن القتل ولایزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم ان استطاعواو من یرتدد منکم عن دینه فیمت وهو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا والآخره واولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.) (20)

ظاهرا با توجه به شان نزول آیه که بدون اجازه پیامبر در ماه حرام جنگیده بودند، گرچه سعد بن ابی وقاص و عتبه بن غزوان بازگشتند، اما معلوم نیست که ذیل آیه درباره ارتداد از دین،به بازگشت آن دو و ترک جهاد مربوط باشد، زیرا همان طور که درمتن ملاحظه می شود، عبدالله بن جحش به امر سول خدا همراهان خودرا میان ادامه مسیر و بازگشت به مدینه مخیر کرد، عده ای همراه او رفتند و آن دو نیز بازگشتند. بلکه مرتد ساختن مسلمانان هدف مشرکان از جنگ با مسلمانان است و این ارتداد از هر راهی پیش آید، مورد نکوهش و سرزنش آیه مبارکه قرار گرفته است. آیه شریفه حتی با عنایت به شان نزول، ظهوری در ارتدادی که منشا آن ترک جهاد باشد، ندارد.

(5) هنگامی که جبله بن الایهم خلیفه را تهدید کرد که اگر مراقصاص کنی، مسیحی خواهم شد خلیفه به او گفت: (ان فعلت قتلتک لانک قد دخلت فی الاسلام فان ارتددت قتلتک); معلوم می شود که مجازات مرتد قتل بوده است. (21)

(6) ماجرا مربوط به سخنرانی پیامبراکرم(ص) در تبوک است که منافقان را مورد نکوهش قرار داد، مردی بنام جلاس آن سخن را برزبان آورد و عامر بن قیس به او پاسخ داد. البته شان نزول های دیگری نیز برای روایت نقل شده است. (22)

(7) ذیل آیه مبارکه (ولکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله ولهم عذاب عظیم) گفته شده که درباره عبدالله بن سعد بن ابی سرح است که قبل از فتح مکه مسلمان شد و مدتی کاتب پیامبربود، ولی مرتد شد و به مکه بازگشت. رسول خدا هنگام فتح مکه یکی از کسانی را که مهدورالدم معرفی کرد، این شخص بود. اما عثمان بن عفان پس از فتح مکه او را برای عذرخواهی و توبه نزد پیامبرآورد و بدین وسیله جانش را نجات داد. (23)

(8) در این که تنها دلیل ما برای احکام ارتداد، روایات است وآیات قرآن بیانگر احکام ارتداد است، تردیدی وجود ندارد، چه آیات قرآن ناظر به ارتدادهای سیاسی، اقتصادی و قوم و قبیله ای باشد و چه اعم از آن و ارتداد فکری باشد; در هر صورت آیات مستند احکام ارتداد نیست. گذشته از این نکته، در بعضی از آیات قرآن از مطلق ارتداد سخن گفته شده است که ظاهرا هر نوع ارتداداز دین را با هر انگیزه ای شامل می شود و شان نزول آن ها نیزسبب نشده که مفسران آیات را به ارتداد خاصی حمل کنند. محقق اردبیلی درتوضیح و تفسیر آیه 217 سوره مبارکه بقره می گوید:

(من یرتدد من المسلمین عن دینه و لم یتب حتی مات عن الارتداد فاولئک صارت اعمالهم باطله کان لم یکن ولم ینتفعوابها فی الدنیا والآخره.)

آنگاه پس از بحثی مفصل پیرامون حبط اعمال، از آیه شریفه احکام گوناگونی را استنباط کرده، از آن جمله:

(قبول توبه مرتد، زیرا در آیه شریفه خلود در آتش را به مرگ در حال ارتداد وکفر مقید ساخته و ارتداد اعم از فطری وملی است، لذا بعید نیست که قایل به قبول توبه مرتد فطری شویم. البته به معنای صحت عبادات او و استحقاق بهشت داشتن، نه خلود در آتش چنان که مقتضای عقل همین است زیرا انسان مکلف به عبادات و ایمان است و وارد بهشت نمودن نبوده بدون عبادت و ایمان برخداوند محال است، والبته این مساله باعدم سقوط بعضی از احکام مثل قتل مرتد که مستند به دلیل شرعی است، منافات ندارد.)

سپس درباره حکم نجاست مرتد بحث کرده و در خاتمه این احتمال راکه آیه مربوط به صدر اسلام است و در آن زمان مرتد فطری مصداق نداشته (چون مسلمانان مسبوق به کفر بوده اند) محتمل دانسته است. (لذا مساله قبول توبه مربوط به مرتد ملی می شود). (24)

اصولا آیه مبارکه پس از آنکه قصد و غرض دشمنان اسلام را برای بازگرداندن مسلمانان از دین و آئین خود بازگو می کند، سپس یک حکم کلی بیان می نماید و دلیلی ندارد که تنها کسانی که برانگیزه های سیاسی از اسلام رو گردان می شوند چنین عاقبتی درقیامت داشته باشند، ولی کسانی که ارتداد فکری پیدا می کنند،محکوم به چنین عاقبتی نباشند. در صدر اسلام گرچه زمینه ارتدادفکری فراهم نبود و ایمان و اعتقاد افراد غالبا بر عشق و علاقه قلبی استوار بود تا تفکر و براهین عقلی، ولی اگر افرادی هم مبتلا به چنین ارتدادی می شدند، چه بسا تنها وعید عذاب داده شده و احکام و مقررات حقوقی و جزایی در دوره های بعدی به اجراگذاشته شده باشده آیه مبارکه 54 سوره مائده نیز در بعضی ازروایات بر امیرالمومنین و اصحاب آن حضرت منطبق شده و در بعضی از تفاسیر بر امام عصر(عج) و یاران آن حضرت (25) ، روشن است که هردو تفسیر بنابر جری و تطبیق است نه تفسیر، لذا آیه می تواند برافراد و گروه های دیگری با این خصوصیات حمل شود. پس منحصر به ارتداد در صدر اسلام نیست.

بنابراین، به نظر می رسد که اگر بعضی از آیات نیز از حمل برمرتدین فکری ابا داشته باشند، بعضی از روایات از شمول نسبت به چنین افرادی، ابا ندارند.

پی نوشت ها:

1- الفصول المهمه، عبدالحسین شرف الدین الموسوی، الفصل التاسع، ص 143 144 .

2- سوره بقره، آیه 217 .

3- سوره مائده، آیه 21 .

4- سوره مائده، آیه 22 .

5- سوره مائده، آیه 54 .

6- سوره نحل، آیه 106 .

7- سوره آل عمران، آیه 86 .

8- سوره نساء، آیات 137 138 .

9- سوره توبه، آیه 74 .

10- فقه القصاص، ص 23 24 .

11- تاریخ طبری، ج 2، ص 129 .

12- همان، ج 2، ص 149 .

13- کتاب الرده، واقدی، ص 144 .

14- تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 117 .

15- کتاب الرده، ص 83 84 .

16- همان، ص 85; الملل والنحل، شهرستانی، ج 1، ص 31 .

17- همان، ص 85 .

18- سوره مائده، آیه 93 .

19- ارشاد، شیخ مفید، ص 107 108 .

20- تفسیر الدر المنثور، سیوطی، ذیل آیه.

21- مختصر تاریخ دمشق، ابن المنظور، ج 5، ص 370.

22- مجمع البیان، امین الاسلام طبرسی، ج 3، ص 51 .

23- انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 160; تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 1، ص 422 .

24- ر.ک: زبده البیان، ص 392 .

25- تفسیر قمی، ج 1، ص 198 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان