خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: او یکی از نویسندگان، شاعران و پژوهشگران نامدار ایرانی است؛ شخصیتی که در تصحیح متون هم فعالیت داشت و آثاری از خود بر جای گذاشت که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
تاریخ ادبیات ایران در دو جلد (قرار بود این اثر در پنج جلد جمع آوری و منتشر شود که متأسفانه عمر استاد کفاف نداد و تنها جلد اول و بخشی از جلد دوم کامل شد.)
غزالی نامه
تصحیح کتاب نصیحت المُلوک محمد غزالی
تصحیح کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی
تصحیح کتاب معیار العُقول منسوب به شیخ الرئیس ابوعلی سینا
مولوی نامه.
جلال الدین هُمایی در سال 1278 هجری شمسی به دنیا آمد. پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر و پدربزرگش، ملا محمدرضا همای شیرازی، هر دو از شعرا و نویسندگان مشهور زمان خود بودند؛ از این رو جلال الدین هم از کودکی با آثار بزرگان مأنوس بود و درس خواندن را از چهار سالگی نزد پدر و البته مادر فرهیخته اش آغاز کرد و تلاوت قرآن، برخی ادعیه و همچنین گلستان سعدی و غزلیات حافظ را از مادر آموخت.
او تا 10 سالگی در مکتبخانه، کتابهایی مانند شاهنامه فردوسی، کلیات سعدی، منتخب قاآنی، مُنشآت قائم مقام فراهانی، منشآت فرهاد میرزا، منشأت امیر نظام و تاریخ معجم را نزد استادان خود مطالعه کرد. از 20 سالگی هم در مدارس جدید به تحصیل دروسی مانند ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیأت، نجوم، استخراج تقویم، ریاضی، طب و فلسفه پرداخت.
جلال الدین هُمایی سپس در عین ادامه تحصیل در برخی دیگر از دروس اسلامیو دریافت درجه اجتهاد و نقل روایت از برخی عُلمای بزرگ آن روزگار، به تدریس در مدارس و دانشگاهها و از جمله تدریس در دارالفنون روی آورد و در برخی دانشگاههای خارج از کشور مانند دانشگاه بیروت و لاهور هم ادبیات فارسی درس داد و مدتی هم عضو فرهنگستان ایران بود.
او در عین حال شعر هم میسرود که بیش از 15 هزار بیت از اشعارش در "دیوان سنا" به کوشش فرزندش منتشر شده است.
وی درباره تخلّص شعریاش، «سنا» در جایی نوشته است: «رسم پیشینیان بر این بود که تخلّص شاعر مبتدی را استادان معیّن میکردند. من از حدود 14 سالگی که به مُقتضای طبع موزون، سخنی میبافتم، به منتخب «حدیقه الحقیقه» سنایی – که هزار و یک بیت است – علاقه شدید داشتم و آن را از بر کرده بودم. عموی بزرگوارم، میرزا محمد که پیشوای شعرای اصفهان بود، «سُها» تخلص میکرد و در این فن سمت استادی بر من داشت، به من فرمود فرمود که به تناسب سنایی، تخلّص «سنا» اختیار کنم. من نیز به احترام گفته او این تخلّص را تا امروز تغییر نداده ام. فقط گاهی با کلمه هُمایی هم تخلص کرده ام ...»
وی اشعاری درباره ائمه اطهار (ع) هم سروده است که این شعر درباره حضرت امیرالمومنین (ع)، نمونه ای از آنهاست:
ای علی مرتضی، ای آیت حُسن القضا
ای که ز اکسیر عنایت خاک ره را زر کنی
آفتاب اولیائی؛ سایه لطف خدا
دوستان را سایبانی در صف محشر کنی
سایه لطف و کَرَم از دوستداران وا مگیر
ای که از داروی احسان چاره مضطر کنی
تشنه کامانیم ای ابر کرامت خوش ببار
تا گلوی خشک ما از آب رحمت تر کنی
تو شفیع مُذنبانی و "سنا" غرق گناه
چشم دارم کو را شفاعت در برِ داور کنی
مدح کس گر گفته ام؛ نعت تو ام کفاره است
بو که زین کفاره ام آسوده از کیفر کنی
استاد جلال الدین همایی علاوهبر سرودن شعر و تدریس و تحقیق و تألیف، در برخی کارهای علمیدیگری هم که در زمان حیاتش انجام میگرفت، شرکت میکرد که برای نمونه میتوان به تهیه مطالب و تراجم احوال و تنظیم و تألیف قسمتی از حرف "الف" لغت نامه ارزشمند دهخدا و کمک به استاد علی اکبر دهخدا در سالهای 1319 و 1320 اشاره کرد. وی افزون بر این، در دهها کنگره علمیو مراسم بزرگداشت و برنامه های انجمنهای ادبی شرکت فعال داشت.
استاد در سی سال پایانی عُمر خود از برونشیت مزمن رنج میبرد و از این رو مجبور شد تا از فعالیتهای ادبی و علمیخود بکاهد.
او در نامه ای به یکی از دوستان خود مینویسد: «آن همایی که در یک شب زمستانی صد صفحه کتاب تألیف میکرد و بامداد همان شب پاک نویس شده آن را تحویل میداد؛ از صفحه وجود محو شده و اکنون کسی به جای او نشسته است که در مدت چندین شبانه روز هم از عهده پاک نویس کردن چهار پنج صفحه تألیف شده خود بر نمیآید. غَفَر اللّه له. آن جلال نام که در مدتی قلیل حدود سه چهار ساعت یک قصیده چهل پنجاه بیتی انشا میکرد و مورد اعجاب و تعجب استادان و صنادید شعر و ادب واقع میشد، حال جای خود را به ضعیفی خسته حال و شکسته بال داده است ...»
امّا از اواسط پاییز سال 1358، بیماری استاد همایی شدّت بیشتری پیدا کرد و سرانجام در چنین روزهایی از تیر ماه سال 1359 و در سن 81 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد.
آخرین شعر استاد همایی «پایان شب سخن سرایی» نام دارد که در ضمن آن وصف حال خودش را در روزهای پایان زندگی توصیف میکند و آنگاه به فرزندان و نوادگانش، اندرزهایی میدهد:
میگفت و ز سوز دل همایی
مرگ آخته تیغ بر گلویم
من مست هوا و آرزویم
آزرده تنی فسرده جانی
در پوست کشیده استخوانی
نه طاقت رفتن و نه خفتن
نه حال شنیدن و نه گفتن
مانده ست دمیو آرزوساز
من وعده سال میدهم باز
در سینه به تنگ گشته انفاس
از فربهی ام نشانه آماس
جز وهم محال پرورم نیست
میمیرم و مرگ، باورم نیست
این شعر که در قالب مثنوی و در هفتاد بیت سروده شده است، به وصیت نامه منظوم استاد همایی معروف است.
وی در بخشی از آن فرزندانش را به بردباری در ماتمش فرا میخواند و میگوید:
گر چهره به ماتمم خراشید
از من به بهشت دور باشید
استاد سپس در ادامه این شعر، همه را به جلب رضایت والدین خود تشویق میکند و به فرزندان و نوادگان توصیه میفرماید که که در کسب علم و معرفت بکوشند. او در پایان این شعر، خانواده خود را به خدا میسپارد و از درگاه الهی، طلب آمرزش و مغفرت میکند:
از بار گناه سر به زیر افکنده
یا رب به در تو آمدم شرمنده
عفو از تو روا بود؛ گناه از بنده
من بنده عاصی ام؛ تو مولای کریم
استاد همایی همواره و در توصیه به جوانان میگفت: «بالاخره باید جوان و پیر قدر خودشان را بدانند. کاری بکنید که این عمر شما جز در راه سعادت و مصلحت خودتان و ملّت و کشورتان نباشد. من یک چیزی را دلم نمیخواهد بشنوم که به جوان ها این تلقین بشود که ای آقا، ما که به گذشتگان نمیرسیم، ما که به استادان نمیرسیم. نه من این را نمیپسندم. ملتی رو به ترقی است که نسل آینده آن از گذشته بهتر است. سعی کنید این طور باشید. پشت دروازه یأس ننشینید. فقط یک کلمه از من بشنوید: آقا، از خودگذشتگی میخواهد و عشق. باید به علم عشق داشته باشید.»
و پایان بخش ای گفتار هم، بخشی از شعر استاد امیری فیروزکوهی است در رثای استاد جلال الدین همایی:
ای هُمای سخن، حَماکَ الله
که به هر گوشه سایه افکندی
طلب علم را به قیمتِ جان
بهترین نُطق و خوشترین پندی
نکَنَم از تو دل که در همه عمر
دل به جُز حق ز هر چه برکندی
علم را یکسر از حضور و حُصول
چون خِرَد در برِ خردمندی
گریه پای تو گوهرافشانند
تو خود آن گوهری که بی چندی
حق تو را پاس دارد از درِ فضل
که به فضل وی آرزومندی