مقدمه
اگرچه مقوله انتظار از موضوعات کلامی و از سنخ اعتقاد است ، اما وقتی از تاءثیر آن در زنـدگی سیاسی بحث می شود، دیگر منحصر در مباحث کلامی نیست و با رویکرد فقهی یا فـلسـفـی و حـتـی جـامـعـه شـناختی و روان شناختی می توان گستره انتظار را در زندگی سـیـاسـی مـورد کنکاش قرار داد؛ بلکه گزاره ها و گزینه های تاریخی ای که در سایه انتظار، حیات سیاسی شیعه را تحت پوشش خود قرار داده اند، بیشتر ابعاد فقهی ، وظیفه ای و رفـتـاری یـافـتـه اند. وقتی امام عصر(عج ) و به تبع آن حضرت ، فقیهان شیعه از آغـاز غـیـبـت صـغـری بـه مـقوله رهبری و ولایت فقها با عنوان ((نیابت )) توجه کردند و چهار فقیه بزرگ رهبری جامعه شیعی را بر عهده گرفتند، اعتقاد ((انتظار)) وارد رفتار سیاسی و واقعیت عینی حیات سیاسی شیعیان شد. و زمـانـی که غیبت کبری آغاز شد، بخشی از وظیفه سامان دهی به جامعه شیعی و آماده سازی مـنـتـظران امام مهدی (عج ) بر عهده فقیهان قرار گرفت . آن ها علاوه بر بحث رهبری ، به مـوضـوعـاتی چون : چگونگی مبارزه یا تعامل با سلاطین جور و حاکمیت طاغوت ، چگونگی صـبـر و تحمل اجرای تاکتیک تقیه ، چگونگی اتحاد امت و... توجه کرده اند و به تدریج بـراسـاس نـظـریـه امـامـت ، الگـوهـایـی در بـاب تـدبـیـر حـیـات سـیـاسـی نـیـز شکل گرفت که می توان آن ها را به سه الگوی جداگانه تقسیم کرد:
1. الگـوی صـبـر و انـتـظـار: در ایـن الگـو کـه از آغـاز عـصـر غـیـبـت تـا آغاز قرن دهم ، قـبـل از روی کـار آمـدن سـلسـله شـیـعـی صفوی ، بوده است ، شیعه با توجه به شرایط سـیـاسـی حـاکـم ، بـر جـامـعـه اسـلامـی از احـراز حـاکـمـیـت سـیـاسـی و تـشـکـیـل حـکـومـت اسلامی ماءیوس شده و در تمام شئون سیاسی و فرهنگی خود به سوی صـبـر و تـحـمـل و بـعـضـا بـا تـمسک به تاکتیک تقیه ، به همه حکومت های زمانه نگاهی غـاصـبـانـه و نـامـشـروع داشـتـه انـد و در دوران غـیـبـت بـه دلیل سیطره ظلم و جور بهترین گزینه صبر و انتظار است .
2. الگـوی اصلاح و انتظار: با روی کار آمدن صفویه ، فضای سیاسی بازی در ایران به وجود آمد. رویکرد فقیهان شیعی به جامعه و دستگاه حکومتی تغییر کرد و محقق کرکی و عـلامـه مـجـلسـی سلاطین صفوی را از مصادیق ((حکومت جور)) خارج کردند. و برای اصلاح تـفـکـر دیـنی در جامعه اسلامی ایران و بعضی از رفتاری حاکمان سیاسی وارد همکاری و تـعامل با حکومت شدند. در این الگو زیست منتظرانه اقتضای آن داشت که شیعه واقعی به اصلاح اندیشه ، و رفتار فردی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی اقدام نماید.
3. الگوی حکومت مشروع تمام عیار: بر پایه این رویکرد، فقها بر اساس اندیشه نیابت از امام عصر(عج ) رهبری جامعه اسلامی را بر عهده می گیرند و حکومت تنها با رهبری آن ها مشروعیت پیدا می کند. امام خمینی (ره ) بزرگ ترین نماینده فکری الگوی سوم با اشاره بـه پـیـش فـرض و نـسبت آن با مقوله انتظار، حکومت اسلامی را مقدمه ای برای آماده ساختن جـامـعـه بـرای ظـهـور ولی مطلق فرا می خواند. ایشان با تفسیر صحیح انتظار ظهور امام زمـان (عـج ) و مـعـرفـی مـعـیـارهـای مـنـتـظـران حـقـیـقـی در فـرهـنـگ شـیـعـه ، بـه تحلیل های غلط درباره انتظارات خط بطلان کشید، و انتظار ظهور را استمرار اقتدار اسلام تبیین نمود:
((مـا هـمـه انـتـظـار فـرج داریم ، و باید در این انتظار خدمت بکنیم ، انتظار فرج ، انتظار قـدرت اسـلام اسـت ، و مـا بـایـد کـوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند)).
امام درباره مبارزه با ظلم و آماده ساختن جهان برای ظهور مهدی منتظر(عج ) می فرماید:
((... ارزش دارد کـه انـسان در مقابل ظالم بایستد و مشتش را گره کند و توی دهنش بزند و نگذارد که این قدر ظلم زیاد بشود. ما تکلیف داریم آقا! این طور نیست که حالا که ما منتظر ظـهـور امـام زمـان سـلام الله علیه هستیم پس دیگر بنشینیم در خانه های مان ، تسبیح را در دسـت بـگـیـریـم و بـگـویـیـم عـجـّل عـلی فـرجـه ، عـجـل ، بـا کـار شـمـا بـایـد تـعـجـیـل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او.))
((مـا [اگـر] بـتـوانـیـم جـلوی ظـلم را بگیریم ، باید بگیریم ، تکلیفمان است ، ضرورت اسـلام و قـرآن تـکـلیـف مـا کـرده اسـت کـه باید برویم همه کار را بکنیم ... فراهم کردن اسـباب این است که کار را نزدیک کنیم ، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت [مهدی ] سلام الله علیه )).
در نـوشـتـار حـاضـر تـلاش شـد تـا در مـحـدوده این سه الگوی تاریخی ، چهار گفتمان سـیـاسـی کـه شـیـعـه در دوره غـیـبـت در درون آن هـا انـدیـشـه و عـمـل کـرده اسـت شـنـاسـایی و بازسازی و ارائه بشود. در اینجا لازم می دانم این نکته را یـادآوری کـنـم کـه گـفـتـمـان هـای مـزبـور کـه بـر مـبـنـای آمـوزه هـای شـیـعـی شـکل گرفته اند، لزوما به صورت تاریخی مترتب برهم و در ادامه یکدیگر قرار نمی گیرند، بلکه دایر مدار شرایط خاص سیاسی فرهنگی جامعه اسلامی بوده اند. لذا ممکن است ، گفتمانی مثل تقیه و مبارزه از آغاز تاکنون مطرح بوده و هرگاه شرایط اقتضاء کند کـم رنـگ یـا پررنگ شود. ولی گفتمانی مثل مردم سالاری دینی در دوره متاءخر مطرح شده اند.
1. چیستی فرهنگ انتظار
گـفـتمان امامت ، همواره یک آرزوی مقدسی را در قلب شیعیان خود می پروراند؛ و آن ، آرزوی ظـهـور آخـریـن وصـی رسـول اللّه (ص ) اسـت . بـر اسـاس آمـوزه های شیعی ، آرمان شهر اسـلامـی در مـنـتـهـی الیـه تـاریـخ امـامت قرار دارد. در باورداشت عمومی این مکتب ظهور امام عـصـر(عـج ) و تـشـکـیـل مـدیـنـه فـاضـله ، دوره آرامـش کـامل ، کمال عقلی انسان ها و دستیابی به بسیاری از آرزوها و ناکامی های تاریخی بشر اسـت در ایـن جـامـعـه تـمـام مـشـکـلات رفـع مـی گـردد، ظـلم و سـتـم ریـشـه کـن ، و عدل و داد بر این جهان حکم فرما می شود. نگاهی اجمالی به روایاتی که این آرمان شهر را تـرسـیـم کـرده انـد و فـضیلت انتظار ظهور امام عصر(ع ) و تحقق جامعه مهدوی را بیان داشته اند نشان دهنده آن است که ائمه علیهم السلام در صدد فرهنگ سازی بوده اند. آن ها در مقام ایجاد جامعه ای با شرایط زیست منتظرانه بوده اند. از این رو در روایات ، منتظران را بـرتـریـن مـردم هـمـه روزگـاران بـرمـی شـمـارنـد و آن ها را همانند کسانی می داند که در راه خدا به خـون غـلتـیـده انـد و در پـیـشـگـاه رسول خدا(ص ) به شهادت رسیده اند. در روایـتـی از امـام کـاظـم (ع ) نـقـل شـده اسـت کـه مـی فـرمـایـد: ((خـوشـا بـه حـال شـیـعـیـان مـا کـه در زمـان غیبت قائم مان به ریسمان ما چنگ می زنند و بر دوستی ما و دشـمـنـی بـا دشـمـنـان مـا ثابت می مانند. ایشان از ما و ما از ایشان هستیم . آنان به امامت ما خـشـنـود و مـا بـه پیروی آنان خرسندیم . خوشا به احوالشان ، به خدا سوگند آنان در روز قـیـامـت در مـرتـبـه مـا و بـا مـا خـواهـنـد بـود!)).
از مـجـمـوعـه آمـوزه هـا و روایـات شـیـعـی فهمیده می شود که انتظار، باورداشت باور به عـمـل اسـت کـه ((زیـسـت مـنـتظرانه )) دوران غیبت را پوشش داده است . به طوری که ادبیات سیاسی و انقلابی شیعه در این دوران از فرهنگ انتظار تفکیک ناپذیر شده است .
در تـعـریـف انـتـظـار گـفـتـه انـد کـه حـالتـی نـفـسـانـی و صـفـتـی قـلبـی اسـت و در مـقابل یاءس و نا امیدی قرار دارد، این نوع انتظار موجب حرکت و آمادگی روحی و جسمی می شـود. هـر مـقـدار که انتظار عمیق تر و شدیدتر باشد آمادگی و مهیا شدن انسان بیشتر و قـوی تـر مـی شـود. انتظار در معنای خاص ، گـشـایـش و امـیـد بـه آیـنـده در خـصـوص ظـهـور مـنـجـی آل مـحـمد(ص ) است که معطوف به سامان یافتن همه نابسامانی ها و رفع ظلم و تبعیض و بـی عـدالتـی و پـایان زیست منتظرانه می باشد. انتظار به مثابه یک فرهنگ به شیعه واقـعـی امید و عشق می بخشد، توان و حوصله و حرکت و تلاش می دهد؛ در نتیجه ، افراد را امـیـدوار، شـاداب ، پـرتـلاش و هدفمند بار می آورد؛ و آن ها را برای فراهم آوردن مقدمات انـقـلاب بـزرگ و جـهـانـی حـضـرت مـهـدی (عـج ) در صحنه نگاه می دارد. در این فرهنگ و گـفـتـمـان هـمـه چـیـز مـعـنای خاصی پیدا می کند و شیعه منتظر، انسان هوشمند، انقلابی و فـداکـاری اسـت کـه بـا خـودآگـاهـی و مـعـرفـت ، به حقیقت منجی ایمان دارد و به واقعیات باطل موجود معترض است و آن ها را نفی می کند و به تبع شرایط گاهی با سلاح مبارزه ، گـاهـی بـا صـبـر و در پـیـش گـرفـتـن تـاکـتـیـک تـقـیـه و زمـانـی بـا تـعـامـل و مـصـلحت ، زمینه را برای ظهور مهدی موعود(عج ) فراهم می کند تا مصلح واقعی ، جهان را پر از قسط و عدل نماید. در ((دعای عهد)) منتظر واقعی ، انسان خودساخته ای است که شمشیر از نیام کشیده و نیزه در دست ، آماده همراهی با امام عصر(عج ) است . او در همه لحظه ها بر گردن خود عهد و بیعتی با حضرت را احساس می کند و خود را در زمره یاران و هواخواهان و مـدافـعـان وی مـی دانـد. چـنـیـن انـسـانـی معتقد است ، حیات بشر، آبادانی سرزمین ها، رفع نـابـسـامـانـی هـا و فساد و خرابی ها، حقوق همه انسان ها، یاری همه ستمدیدگان ، اجرای اوامر الهی و سنت نبوی (ص ) تنها در سایه حکومت جهانی امام مهدی (عج ) امکان پذیر است . در این فرهنگ چهار عنصر اساسی وجود دارد:
1. حقیقت فراموش شده ؛
2. واقعیت مسلط؛
3. نجات بخش موعود؛
4. شیعه انقلابی ، فداکار و منتظر.
شـیـعـه انقلابی ، فداکار و منتظر، کسی است که با خودآگاهی و معرفت ، به حقیقت منجی ایـمـان داشـتـه و به واقعیت باطل موجود اعتراض دارد و آن را نفی می کند. گاهی با سلاح مـبـارزه ، گـاهـی بـا تـاکتیک تقیه و زمانی با تعامل و مصلحت ، زمینه را برای ظهور مهدی مـوعـود(عـج ) فـراهـم مـی کـنـد تـا مـصـلح واقـعـی ، جـهـان را پـر از قـسـط و عدل نماید. بنابراین گفتمان انتظار، حلقه ارتباط بین سه دوره نبوت ، امامت و غیبت است و انـسـان مـنـتظر، به گسست تاریخی این سه دوره پایان می دهد. از این رو انتظار فلسفه مـثـبـتـی از تـاریـخ اسـت کـه بـا آیـنـده نـگـری ، شـرایـط تـحول و پوپایی و مسئولیت و تعهد و آمادگی روحی و فکری را فراروی منتظران قرار می دهد.
1 ـ 1. عوامل غیبت
در روایـات و مـسـتـنـدات گـفـتـمـان انـتـظـار، سـه عـامـل سـیـاسـی غـیـبـت ، بیشتر از سایر عوامل یاد شده عنوان شده است .
یـک ) عـدم بـلوغ سـیـاسی مردم : به این عامل در فلسفه غیبت توجه شده و یکی از شرایط ظـهـور را به رشد و بلوغ و آمادگی مردم احاله داده است . در روایت آمده است : ((ان هذا الامر لایـاءتـیـکـم الا بـعـد ایـاس لا والله حـتـی تـمـیـزوا لا والله حـتی تمحصّوا و...))؛ این امر ـ ظهور امام عصر(عج ) جز پس از دوران نـا امـیـدی بـه شـمـا نـخـواهـد رسید، تا این که شما به رشد و بلوغ برسید و از امتحان سـربـلنـد بـرآیـیـد و تـا مـرزبندی شقاوت و سعادت مشخص نشود حضرت ظهور نخواهند کـرد... . در بـرخـی از روایـات آمده است که امام معصوم فرموده است ((اگر شیعیان ما ـ که خداوند بر اطاعت خودش موفقشان بدارد ـ در وفاداری قلوبشان همگی با ما می بود، برکت و توفیق ملاقات ما به تاءخیر نمی افتاد و به واسطه دیدن ما سعادت به آن ها روی می آورد.))
دو) تـعـلل خـواص : کـوتـاهـی خـواص در یـاری ائمـه ، یـکـی دیـگـر از دلایـل اسـاسـی مـحـرومـیـت جـامعه اسلامی از فیض آنان بوده است . در ادبیات سیاسی نقش خـواص بـا تـعـبـیـر ((حـضـور در صـحـنـه ))و ((عـمـل انـقـلابـی )) یـاد شـده و کـوتـاهـی آن هـا بـا عـبـارت ((تـعـلل ))و فـرو رفـتـن در آمـال و آرزوهـا و خـواهش های نفسانی ،بیان گردیده است . امام صـادق (ع ) با اشاره به کوتاهی بنی اسرائیل و عذاب های وارده بر آن ها و خود آگاهی و حضور مجدد آن ها در صحنه سیاسی و نجات شان به وسیله حضرت موسی (ع ) درباره مـصـیـبـت دوران غـیـبـت و بـه دراز کشیدن آن می فرماید: ((هکذا انتم لو فعلتم لفرّج اللّه عـنـا...))؛ ایـن چنین است که اگر شما هم همین کردار را داشته باشید، خداوند فرج ما را می رساند، لیکن اگر این چنین نباشید کار بدانجا می رسد که اکنون در آستانه رسیدن است .
سه ) سلطه حاکمیت جور: وجود حکومت جور از یک طرف ، کوتاهی خواص و ناآگاهی عوام از طـرف دیـگـر سـبب شده بود که همه امامان شیعه مجبور به بیعت با حاکمان جائر شوند و یکی از ویژگی های امام زمان (عج ) آن است که با هیچ طاغوتی عهد و بیعت نکرده است . او خود در یکی از توقیعاتش فرموده اند: ((انه لم یکن احد من آبائی الا وقعت فی عنقه بیعه لطـاغـیـه زمـانـه انّی اخرج حین اخرج و لا بیعه لاِحد من الطواغیت فیِ عُنقی ))؛ از پدران من نـبـوده ، مگر این که از سوی حاکمان ستمکار زمانش بر عهده او بیعتی بوده است . اما من در زمـانـی کـه از پـشـت پـرده غـیـبـت ظـاهـر مـی شوم از هیچ طاغوتی بیعت بر گردنم نیست . بـنـابـرایـن در ادبـیـات سـیـاسـی فـرهـنـگ انـتـظـار، ((غـیـبـت )) حـاصـل جـمـع جـبـری عوامل سه گانه فوق است . یعنی وجود طاغوت ، به علاوه عدم بلوغ سـیـاسـی عـوام و تـعـلل خـواص مـسـاوی بـا غـیـبـت اسـت و در مـقـابـل ظـهـور و حـضـور حـضـرت هـم حـاصـلِ جـمـعِ ارتـقـای ایـن عـوامـل سـلبـی و ایـجاد عوامل وجودی است .
فـرهـنـگ انـتـظـار زمـانـی فـعـلیـت مـی یـابـد کـه سـه مـؤ لفـه ذیل در خارج محقق شود.
1. نارضایتی از وضع موجود که همواره تحت سلطه حاکمان ستم پیشه بوده است ؛
2. امـیـد و بـاور بـه آیـنـده ای مـطـلوب و دنـیـایـی پـر از عدل و داد؛
3. تلاش و مجاهدت در جهت تحقق آینده مطلوب .
کـسـی یا جامعه ای که هیچ احساس ناخوشایندی نسبت به وضع موجود خود و شرایطی که در آن به سر می برد ندارد، یا آینده روشنی پیش روی خود نمی بیند و از باور درستی نسبت به امکان تغییر شرایط موجود برخوردار نیست ، یا هیچ تلاشی در راه تحقق آینده ای کـه آن را مطلوب می داند و رسیدن به هدفی که چشم انتظار رسیدن آن است ، هرگز نمی تواند در زمره منتظران باشد.
در ((فـرهـنـگ انـتـظـار))، دوره طولانی غیبت با همه آشفتگی ها و گسستگی ها و بحران ها و ناهنجاری ها و ناملایمت هایش ، دوره اجتهاد و باروری توان عقلی و فکری و استنباط عالمان و مجتهدان است ، عصر تلاش مضاعف و رشد و توسعه حیات سیاسی اجتماعی است ، که به مـوجـب نـصـوص فـراوان و تـجـارب دوران حضور و هدایت های معنوی امام منتظر که از ورای پرده غیبت اثر گذار و کارساز است به دست می آید و راهبرد برون رفت از نابسامانی ها و غـلبـه بـر بـحـران هـا و گـوشـه گـیـری ، عـزلت و رهـاسـازی انـدیـشـه و عمل نیست ، بلکه انتظار سازنده ، پویا و بالنده انسان منتظر را در دریای مواج بحران ها مـصـمـم و اثر گذار می کند. آموزه ای قرآنی چون جهاد و مبارزه ، شهادت ، ایثار و امر به معروف و نهی از منکر خمیر مایه های فرهنگ انتظار هستند و جایی برای انسان های خسته و افـسـرده و سرگشته و عزلت زده ای مانند پیروان حضرت موسی (ع ) باقی نمی گذارد تـا بـه کـج فـهـمـی و راحـت طـلبی به پیامبر بگویند ((تو و خدایت بروید با دشمنان بجنگید و ما در اینجا نشسته ایم .)) در فرهنگ انتظار هم به بی ظرفیتی های گذشتگان و تعلل خواص و ناآگاهی عوام و قساوت دشمنان و مخالفان فـکـری و سـیـاسـی گـذشـتـه تـوجـه شـده و هـم بـه شـرایـط مـتـحـول زمـانـه و زمـیـنـه سـازی وفراهم آوردن مقدمات ظهور می اندیشد. بنابراین فرهنگ انـتـظـار حـامـل یـک پـیـشـیـنـه و حـافـظـه تـاریـخـی اسـت کـه بـخـشـی از هـویـت آن را تـشکیل می دهد که البته نه لزوما برای زنده کردن منازعات گذشته بلکه برای توجه و تـنـبـه و تـعـهـد و مـسـئولیـت شـناسی و مسئولیت پذیری و سامان دادن به اهداف و جهت گیری ها و چگونگی برخورد با موانع و آفات است .
حـال بـا توجه تحلیل مفهومی انتظار و سه رکن اساسی آن ، لازم است مشخص شود که چه زمـانـی مـی توان فردی را واقعا منتظر ظهور امام مهدی (ع ) دانست ، به نظر می رسد سه شرط اساسی ذیل پیش فرض زیست منتظرانه هستند:
1. آگاهی نسبت به شرایط موجود و معرفت نسبت به شرایط عصر موعود؛
2. باور به تحقق وعده الهی در مورد آینده جهان و حاکمیت نهایی دین خدا بر سراسر زمین ؛
3. داشـتـن روحـیـه تـلاشـگـری و تـحـول آفـریـنـی در راه زمـیـنه سازی و یا تحقق جامعه مـوعـود.
نـخـسـتـیـن شـرط انـتظار این است که انسان به آن حد از آگاهی و شناخت برسد که بفهمد وضع موجود جهان و مناسبات حاکم بر آن به هیچ وجه خشنود کننده نیست و شرایطی که در آن زنـدگـی مـی کـنـد تـنـاسبی با عظمت وجودی انسان و شان او ندارد. این شناخت تنها در صورتی حاصل می شود که آدمی ابتدا شرایط موجود جامعه خود و شرایط جامعه موعود را به درستی بشناسد و آنگاه به مقایسه آنها پرداخته و به داوری بنشیند که واقعا از این شـرایـط، شـایـسـته مقام انسان به عنوان اشرف مخلوقات است . با این پیش فهم است که انسان منتظر نسبت به وضع نامطلوب موجود، ناراضی است و اعتراض می کند.
شـرط دوم بـاور به سعادتمند شدن جهان ورستگاری بشر در پایان تاریخ است . باور به این حقیقت که جهان بالاخره طعم خوش حقیقت ، عدالت و معنویت را خواهد چشید و ریشه هر چه دروغ ، ستم ، فساد و تباهی است از زمین برکنده خواهد شد. این باور ذهنی برای انسان امـیـد عـینی به وجود می آورد. بدون تردید تحقق شرایط یاد شده مستلزم تلاش فراگیر فردی و اجتماعی در حوزه های مختلف فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و نظامی است . تـلاشـی کـه اگـر به واقع محقق شود، فرد و جامعه مصداق روایاتی خواهند شد که در آنـها منتظران ظهور را با یاوران امام مهدی (ع ) و حاضران در صحنه های نبرد عصر ظهور مـقـایـسـه کـرده و اجـر و ثـواب و شـان و مرتبه آنها را یکسان دانسته اند. کلام را با ذکر روایـتـی از امـام صـادق (ع ) بـه پـایـان مـی بـریـم ؛ روایـتـی کـه بـا تامل در آن می توان همه بایسته های انتظار فرج را دریافت .
2 ـ 1. آثار سازنده انتظار
در مورد انتظار دیدگاه هایی مثبت و منفی ارائه شده است . در نگاه مثبت به آن ، انتظار عاملی زمـیـنـه سـاز بـرای تـحـولات فـردی و اجـتـمـاعـی اسـت . ایـن عامل می تواند انقلابی عظیم را در گسترده جهان کنونی رقم بزند و موجبات استقرار حق ، عـدل ، بـرابـری ، مـسـاوات و وحـدت در انـدیـشـه و عـمـل را در راسـتـای سـعـادت و کمالات انسانی فراهم آورد. از این منظر انتظار امری پویا تـحـرک بـخـش و اصـلاح گـر تـلقـی می شود. در عرصه اعتقادی و کلامی حیات سیاسی انسان منتظر و جامعه منتظر بر مبنای باورهای دینی ، صیغه الهی پیدا می کند و بر مبنای تـکـلیـف و وظـیفه فقهی به طور بالنده و پویا برای دستیابی به آرمان های محقق نشده خـود تلاش می کند. در فرهنگ انتظار اصلاح طلبی و اصلاح گری لازمه روحیه انقلابی اسـت . انـسـان مـنتظر ضمن خود سازی فردی به اصلاح جامعه خویش اقدام می کند. فرهنگ انـتـظـار، بـایـد بـتـوانـد حـتـی الامـکـان خـلاء غـیبت امام معصوم (ع )، را پر کند و سعادت و خـوشـبـخـتـی را فـراهـم سـازد چـنـان کـه از امـام جـعـفـر بـن مـحـمـد الصـادق (ع ) نـقـل شـده کـه فـرمـودنـد: ((هـر کـه از شـمـا شـیـعـیـان بـر اعـتـقاد به امام عصر (عج ) در حـال انـتـظـار بـمـیـرد، مـانـنـد کـسـی اسـت کـه در خـیـمـه حـضـرت قـائم آل محمد(ص ) باشد.))
بـه ایـن تـرتـیـب شـیـعـیـان در عـصـر غـیـبـت ، اگـر بـه تـکـالیـف خـود عـمـل کـنـنـد و بـر اسـاس ((راهبرد انتظار)) به پیش بروند و تحت ولایت خدا و رسولش و اولوالامـر قـرار گیرند، نه تنها غیبت و حضور برایشان یکسان است بلکه به ارزش های والای انـسـانـی و اسـلامـی دسـت مـی یـابـنـد. و بـنـابـر بـرخـی روایـات ، از بـرادران رسـول اکـرم ، صـلّی اللّه عـلیـه و آله ، خـوانـده شـده انـد و عـلاوه بر شرافت مشترک با اصحاب آن حضرت ، به شرافت انتظار و صبر در فراق امام (ع )، هم مشرّف می شود. آنها چـنـان خردمند و اندیشمندند که کتابهای حدیث برای ایشان در هدایت و سعادت ، همان کاری را کـه حـضـور پـیـامـبر(ص )، و امام (ع )، برای اصحابش ، و این به معنای شدّت یقین در آنهاست . و به هر حال باید توجه کنند که وجود امام (ع )، علیرغم ابرِ متراکم غیبت ، چون خـورشـیـد، مـایه حیات و گرمای لذّت بخش و نور هدایت برای آنهاست وخداوند سرپرست پرهیزکاران و توفیق دهنده به صواب و حفظ کننده از گناهان و لغزش هاست .
در اینجا به برخی از آثار مثبت انتظار در مکتب تشیع اشاره می شود:
1. تسلیم و رضایت در برابر اراده الهی ،
2. خود آگاهی ،
3. اعتقاد راسخ ،
4. تقوا و پاکی ،
5. استقامت بر سنت ،
6. انکار نکردن غیبت ،
7. حرکت ،
8. مقاومت ،
9. بقای مکتب ،
10. همزیستی مسالمت آمیز،
11. نظریه پردازی و نظام سازی ،
12. انسجام شیعه ،
13. هویت مکتبی ،
14. آمادگی همه جانبه ،
15. مرزهای دوستی و دشمنی ،
16. استتار.
2. فرهنگ انتظار و گفتمان تقیه
شـیـخ صـدوق در تعریف تقیه آورده است : ((تقیه عبارت است از کتمان حق و پوشیده داشتن اعـتـقـاد از مـخـالفـان و ترک مبارزه با آنان ، نظر به ضرر دینی یا دنیوی که ممکن است اظهار حق در پیش داشته باشد و لازم است کسی که تقیه می کند علم قطعی یا ظن قوی به چنین ضرری داشته باشد و اگر علم یا ظن قوی به چنین ضرری نداشته باشد برای او تـقـیـه جـایـز نـیـسـت .)) بـرخـی از فـقـیـهـان تـقـیـه را مـعـادل نـوعـی مـجـامـله گـویـی مـعـنـا کـرده انـد در اصـطـلاح سـیـاسی آن ، حکم عالمانه و تاکتیک خردمندانه ای است که براساس قاعده عقلی ، در فرهنگ انتظار انسان آگاه و هوشمند در دَوَران انتخاب بین اهم و مهم موضوع اهـم را انـتـخـاب و از زیان های ناشی از حکم مهم جلوگیری می کند. فضای مفهومی تقیه و مـفـاهـیـم هـم سو نشان دهنده آن است که تقیه در راستای انجام وظیفه و مسئولیت الهی انسان مـسـلمـان اسـت تا موانع را از سر راه بردارد و اسرار را کتمان کند و با مدارا و مسامحه با دشـمـن از خـسـارات جـانـی و مـالی اجـتناب کند و با جلب نظر آن ها در شرایط مناسب حق را اظهار نماید.
از مـجـمـوعـه آمـوزه های تقیه در نصوص اسلامی فهمیده می شود که تقیه بخشی از نظام دفـاعـی اسـلام اسـت که در شرایط خاصی جزء وظایف شرعی مسلمانان می شود، یعنی هر گـاه در راه دفـاع از کـیان اسلام و مکتب مواجهه مستقیم و جان فشانی مؤ ثر و مقدور باشد، تـلاش مـسـتـمـر در راه آن واجـب اسـت ، اما چنانچه عمل به این وظیفه مقدور نباشد نوع مبارزه مستقیم را با تاکتیک مبارزه غیر مستقیم و دفاع از موجودیت اسلام تغییر داده است .
بـنـابـرایـن فـرد مـقهور و اقلیتی که توان رویارویی با حاکمیت و اکثریت را ندارد و یا مـبـارزه مـسـتـقـیم را به مصلحت خود نمی داند، تقیه را واکنش مناسبی به شرایط بحرانی مـوجـود مـی دانـد. آمـوزه تـقـیـه ضـمـن آن که متاثر از شرایط فرهنگی خاصی است نوعی فـرهـنگ سازی و ترتیب دینی را نیز به همراه دارد. براساس آن مسلمانان همیشه در حالت آمـادگـی روحـی و فـیـزیـکـی قـرار مـی گـیـرند تا در شرایطی که جهاد مستقیم و تهاجم ابـتـدایـی به جبهه کفر و نفاق و ظلم و استبداد امکان پذیر نیست ، مواجهه مستقیم با پنهان کـاری و اسـتـتـار بـرنـامـه هـا و اسـتـراتـژی هـا بـه فعالیت زیر زمینی و ایجاد آمادگی تـبـدیـل شـود و تـا زمـان فـراهـم شـدن شـرایـط مـطـلوب بـرای تـحول ساختار سیاسی ، فکری و فرهنگی ، این شیوه دفاعی ادامه می یابد. این گفتمان در لسان دینی و مستندات روایی با مفاهیم زیادی بیان شده است از جمله : 1. تقیه ، 2. جُنّه ، 3. حـصـن حـصـیـن ، 4. سدّ، 5 . ردم ، 6 . حرز، 7. خـبـاء، 8 ، حـجـاب ، 9. مـدارا، 10. کتمان اسرار 11. کمین و... هر یک در بردارنده بعد خاصی از مفهوم تقیّه هستند.
تـاءمل در هر کدام از مفاهیم فوق و ادبیات گرفته شده در لسان روایات نشان می دهد که بـرخـلاف تـصور و تلقی رایج ، تقیه به هیچ وجه فرار از مسئولیت انقلابی و نافی وظـایـفـی چـون امـر بـه معروف و نهی از منکر و انتقاد و نصیحت و... نیست . تقیه تاکتیکی معقول و قاعده ای خردمندانه برای عبور از شرایط اجبار و اضطرار تهدیدآمیز است ، قاعده ای عـقـلی در نـظـام دفـاعی اسلام است . بنابراین تقیه نه تنها منشاءعقلی دارد؛ بلکه یک رخـصـت شـرعی مستند به وحی الهی است که جنبه تشریعی دارد و علاوه بر این می توان یـک رفـتـار طـبـیـعـی دانـسـت کـه یک انسان یا یک مکتب یا یک اقلیت سیاسی مقهور که توان رویارویی و مبارزه مستقیم را ندارد و یا اصولا چنین مبارزه ای را به مصلحت خود نمی داند و آن را بـرای مـوجـودیـت خـود تـهـدیـد تـلقـی مـی کـنـنـد. اقـلیـت شـیـعـه در قـبـال اکـثـریـت مـخـالف خـود از آن بـه عـنوان سپر مبارزه استفاده می کرده است تا از خطر انـقـراض در امان بمانند و در شرایط مناسب با شوریدن بر حکام جور، تکانی به وجدان مـسـلمانان داده و از انجام رسالت خویش باز نمانده اند. البته این رفتار محتاطانه ، در تاریخ اسلام منحصر به شیعه نیست ، همه فرق اسلامی بدان معتقد هستند. و براساس آموزه های قرآنی هر گاه در تـهـدیـد مـتـجـاوزان واقـع شـده انـد بـه هـمـیـن تـاکـتـیـک مـتـوسـل شده اند. امام صادق (ع ) با تمسک به سیره ابراهیم می فرماید:((علیک بالتقیه فـانـّهـا سـنـه ابـراهـیـم الخلیل ؛ بر تو است که تقیه را فراموش نکنی ، زیرا آن روش ابـراهـیـم خـلیـل اسـت .)) و از حـضـرت امـیـر المـؤ مـنـیـن (ع ) نقل شده است که ((تقیه را بهترین اعمال مؤ منان معرفی کرده است ؛ زیرا به کمک آن ، خود و برداران خویش را از چنگال فاجران رهایی می بخشند.)) گفتمان تقیه بخش اعظم دوران 250 ساله حضور امامان شیعه را در بر می گیرد و در عصر غیبت برای شیعه در شرایط و مـنـاطـق مختلف وجود داشته است ، اما به طور خاص می توان مقطع تاریخی بین آغاز غیبت صـغـری تا ظهور آل بویه در آغاز قرن چهارم را اوج گفتمان تقیه در غیبت امام عصر(عج ) دانـسـت در ایـن دوران فـشـار سـیـاسـی دستگاه خلافت و به تبع آن سلطه هژمونیک فکری اکـثریت مخالف عرصه فکری را بر علمای شیعه و منتظران امام عصر(عج ) تنگ کرده بود و ناچار برای حفظ هویت و حقانیت خویش چاره ای جز روی آوردن به تقیه نداشتند.
در بـاب جـایـگـاه مـعـرفـتـی تـقـیـه در بـیـن مـعـارف اسـلامـی ، ایـن نـکـتـه قابل ذکر است که علاوه بر معناکاوی مفسران قرآن کریم پیرامون آیات مربوطه ، متکلمان در بـاب عـقـایـد اسـلامـی و شـیـعـی در مـورد آن بـه تـفصیل سخن رانده و بیشتر از همه فقیهان به بیان احکام و زوایای آن پرداخته اند. آنگاه با رویکرد حکمی آن را به پنج قسم تقسیم کرده اند:
1. تقیه واجب : در مواردی که علم یا ظن به ضرر علیه خود یا دیگری (اعم از فرد، گروه و مکتب ) باشد.
2. تقیه مستحب : در مواردی که ضرر عاجل و معتنابهی در میان نباشد و در امور استحبابی و غیر الزامی باشد.
3. تقیه مکروه : در مواردی که ضرری در میان نیست و بلکه اظهار حق بهتر است .
4. تـقـیـه حـرام : در مـواردی کـه احـتـمـال ضـرر عـاجـل یـا آجل نباشد و یا تقیه موجب فساد در دین وقتل مؤ من و... بشود.
5 . تـقـیه مباح : در مواردی که مصلحت راجحی در انجام یا ترک کاری نباشد.
1 ـ 2. گونه شناسی تقیه
فقهای شیعه معمولا تقیه را به چند گونه تقسیم کرده اند:
1. تـقـیـه خـوفـیـه در فـرهـنـگ انـتـظـار در مـواردی اسـت کـه مـنـتـظـران بـرای جـان و مـال خـود یـا اطـرافـیـان خـود احـسـاس خـطـر مـی کـنـنـد و بـه نـاچـار اعمال و رفتارشان براساس دیدگاه و فتوای مخالفان است .
2. تقیه اکراهی شامل مواردی که انسان مجاهد و یا مکتب انقلابی تحت فشار قرار می گیرد به ناچار بر طبق دستورات حاکمان جور عمل می کند.
3. تـقـیـه کـتمانی که عبارت از پنهان داشتن ایمان و عقیده به جهت ایجاد فرصت در انجام فعالیت مخفی برای پیشبرد اهداف متعالی .
4. تقیه مداراتی که عبارت است از رعایت قوانین همزیستی با اکثریت و شرکت در اجتماعات عبادی و اجتماعی آنان برای حفظ وحدت اسلامی و سایر اهداف مهم تر؛
بـا مـعـنـاکـاوی در ادبـیـات انـتـظـار، تـقـیـه در هـر کـدام از این معنایی از مفهومی متعالی و خـردمـنـدانـه بـرخـوردار است . تشّیع در طول تاریخ ، چه در عصر حضور امامان و چه در دوره غـیـبـت ، از دو سـو تـحـت فشار بود، یکی فشار حاکمیت سیاسی جور و دیگری فشار اکـثـریـت عـقـیـدتی ، و در مقابل هر کدام مجبور بود نوعی از استتار را در پیش بگیرد. به لحـاظ تـاریـخـی بعد از شهادت امام حسین (ع ) در جامعه اسلامی برای شیعیان هیچ گونه امنیت و مصونیت مکتبی ، جانی و مالی باقی نماند. حاکمیت اموی ، هر کسی را که ارادتی به خـانـدان پـیـامـبـر اکـرم (ص ) و اهـل البـیـت آن حـضـرت داشـت بـه قـتـل مـی رسـانـدنـد. در چنین شرایطی شیعیان دو نوع رفتار در پیش می گرفتند یا وارد فـاز مبارزه نظامی با امویان می شدند و قیام ها و شورش های بسیاری را بوجود آوردند، کـه البـتـه به دلیل شرایط خاص اجتماعی و سیاسی معمولا با شکست مواجه می شدند و شاید به همین دلایل از ناحیه امامان معصوم مورد تاءیید و حمایت قرار نمی گرفتند. واکنش دوم شـیـعـیـان و امامان (ع ) اتخاذ روش تقیه ای بود که مناسب ترین راه برای حفظ آرمان های شیعه بود، شرایط تاریخی آغاز قرن چهارم با ظهور نهضت های شیعی چون حمدانیان و بـویـهـیـان ، شـیعه توانست تا حدودی از این گفتمان خارج شده و براساس ادله نقلی و عـقـلی تـمـسـک بـه تـقـیه را غیر جایز و بلکه حرام دانسته اند که در فقه سیاسی شیعه دلایل این خروج بیان شده است که به مواردی از آن اشاره می شود:
الف ) فـسـاد دیـن : چـنـانـچـه عـدم اظهار حق و کتمان آن موجب فساد دین یا تقویب جبهه کفر بـاشـد، در آن جـا دیـگـر تـقـیـه روا نـیـسـت .
ب ) ضـروریـات دیـن : امـوری کـه تمام مسلمین بر حکم آن اتفاق نظر دارند و جزء مسلمات اسلام به شمار می رود؛ نظیر وجوب الصلوة و الصوم و حرمت شرب الخمر؛ در این موارد تـقـیـه جـایـز نـیـسـت . از امـام بـاقـر(ع ) نـقـل شـده کـه فـرمـوده انـد: ((التـقـیـه فـی کل شی ء الا فی شرب السکر)).
ج ) قـتل نفس : از امام باقر و امام صادق (ع ) نقل شده که فرموده اند: ((انما شرعت التقیه لیـحـقـن بـهـا الدم فـاذا بـلغـت الدم فلا تقیة ))؛ مشروعیت تقیه به جهت جلوگیری از خون ریزی است ؛ اگر مسئله خونریزی پیش بیاید دیگر تقیه مجاز نیست . براساس این روایت ، چـنـانـچـه شـخـصـی مـجبور به کشتن مؤ منی گردد، نمی تواند به تقیه تمسک جوید و مرتکب قتل شود.
با نگاهی به تاریخ حیات سیاسی تشیع ، به خوبی می توان چگونگی بهره برداری از تـاکتیک تقیه را دریافت . این واقعیت را نمی توان انکار کرد که تاکتیک تقیه ، شیعیان را به سوی سازشکاری و دوگانگی شخصیت و نفاق نکشاند، زیرا در اعتقاد شیعه خداوند این رخصت و تربیت را ایجاد کرده است تا در شرایط خفتان استبداد سیاسی و اتهام رفض و انکار و ارعاب فکری به حفظ و باز سازی نیرو و امکانات مبادرت شود. تقیه برای این مـشـروع شـده است تا به دور از چشم نیروهای مسلط و حاکم ، امکان ایستادگی و مجاهدت در جـهـت تـغـیـیـر و دگرگون کردن اوضاع سیاسی موجود را برای مبارزان فراهم آورد. پس تـقـیـه شـیـوه استتار و اختفاء نیروها و رازداری در مبارزه سیاسی و فکری است که هرگز حـاکـمـان مستبد و زمامداران جائر از آن خشنود نیستند. به همین جهت است که در گفتمان شیعی تـقـیـه نـافـی وظـایـف انـقـلابـی نـیـسـت . شـیـعـه انـقـلابـی در طـول تـاریـخ هـر گـاه بـا فـسـاد حـاکـمان سیاسی و عقیدتی مواجه بوده و قدرت ابراز برخورد با آن را نداشته است ، به جای انتحار و اتلاف نیروی خود فعالیت مخفی و زیر زمینی و ایجاد آمادگی را پیشه خود ساخته است و به محض فراهم شدن زمینه مبارزه علنی بـدان اقـدام شـده اسـت . گـواه بـر ایـن ادعا، واقعیت های تاریخی بسیاری است که رهبران شـیـعـی که روزی در تقیه و انزوا به سر می بردند، به یکباره دست به یک قیام خونین وانـقـلابـی مـی زده انـد و مـبارزه با شرایط غیر طبیعی در جامعه اسلامی را وظیفه خود می دیـده انـد. در فقه سیاسی شیعه به این مهم تصریح شده است که الزامات شرایط تقیه نـبـاید ضررهای اساسی به اسلام ، مسلمانان و جامعه اسلامی وارد کند. همه فقهای شیعه تـاءکـیـد دارنـد کـه در شـرایـط تـقـیـه مـی تـوان بـا سـلاطـیـن جـور و حـاکـمـان جـائر تـعـامل و همکاری سیاسی داشت ، اما این تعامل در هیچ شرایطی نباید موجب نابودی اسلام و خـونریزی مسلمانان بشوند. در روایات مختلف از امامان شیعه به این موارد از تقیه اشاره شده است .
2 ـ 2. اهداف سیاسی تقیه
از مجموعه رویکردها و ادبیات دفاع انقلابی تاکتیک تقیه ، اهداف زیرا را برای تقیه می توان بیان کرد:
1. حفظ اسلام ؛
2. حفظ هویت مکتبی ؛
3. حفظ نیروهای انقلابی ؛
4. دفاع از حق ؛
5 . پـرهـیـز از خـونـریـزی ؛
6 . خروج از بحران ؛
7. آماده سازی امکانات دفاع علنی ؛
8 . آموزش مکتبی ؛
9. منحرف کردن دشمنان .
3. فرهنگ انتظار و گفتمان تعامل و مصلحت
در گـسـتـرده انـدیـشـه سـیـاسـی شـیـعـه ، دو نـوع حـیـات سـیـاسـی تـرسـیـم شده است : یکی ، حیات سیاسی آرمانی شیعه که با امامت سلطان عادل معصوم و در عصر غیبت با ولایت فقهای ماءذون از سوی ایشان محقق می گردد؛ و دیـگـری ، حـیـات سـیاسی اضطراری که با تقیه و سکوت و مبارزه در قلمرو سلاطین غیر معصوم و جائر بیان شده است . در شرایط حاکمیت نوع دوم در عصر غیبت ، ابتدا ساماندهی حیات سیاسی با هدف حفظ هویت مکتبی ، بر اساس تـقـیـه صـورت می گرفت که همواره تنگناههایی را برای تشیع ایجاد می کرد و فقیهان درصدد یافتن بدیلی برای حیات سیاسی خود بوده اند. از این رو دغدغه های اساسی آن هـا نـه لزومـا، چـگـونـگـی تـشـکـیـل یـک سـلطـه سـیـاسـی شـیـعـی ، بـلکـه چـگـونـگـی تـعـامـل بـا سـلاطین وقت بود، که با عنوان ((العمل مع السلطان )) در فقه مطرح شده است برای آن ها بسیار مهم بود، تا حیات سیاسی شیعه را بر مبنای واقعیت های سیاسی موجود سـامـان بـدهـنـد. بـنـابـرایـن بـرخـلاف فـقـه سـیـاسـی اهـل سـنت که در صدد مشروعیت بخشیدن به اقتدار حکومت های وقت بود، فقه سیاسی شیعه با این پیش فرض بنا شده بود که حاکمیت سلاطین موجود، نا مشروع و غاصبانه است . از ایـن رو بـیـشـتـریـن تـوجـه آنـهـا بـه تـبـیـیـن و تـوجـیـه چـگـونـگـی تعامل شیعیان با سلاطین وقت مصروف می شد.
در فـقـه سـیـاسـی ، مـصـداق بـارز اصـطـلاح ((سـلطـان ))، سـلاطـیـن جـور هـسـتـنـد کـه شـامـل ظالمان ، فاسقان ، جائران و متغلبان می شود، که اطاعت و همکاری با آنان در صورت اختیار و پذیرش ولایـت و هـر گـونـه امـتـیاز مالی از سوی آنها بدون اضطرار، حرام و غیر مجاز است . به تدریج که شوکت و قـدرت سـلاطـیـن عباسی افول کرد و تبدیل به نهاد تشریفاتی شد، قدرت به ((امیران اسـتـیـلا)) کـه صـاحـبـان واقـعـی آن بـودنـد منتقل شد و سلسله های مستقلی چون حمدانیان و بـویـهـیـان را سـلسـله هـای سـلاطین اسلامی نامیدند. البته این اصطلاح در دوره های بعد ارتقا یافت و در اشخاصی که ریاست عالی حکومت را به دست گرفته بودند تعیّن پیدا کرد.
و سلطان با وصف عدالت که با عنوان ((امام )) در اندیشه شیعه و با عنوان ((خلیفه )) در انـدیـشـه اهـل سـنـت مـطـرح اسـت بـه صـورت یـک آرمـان بـاقـی مـانـد. در فـقـه سـیـاسی اهـل سـنـت سـال هـا بود که به طور قطع از شروط علم ، عدالت و تقوی و... در انعقاد امامت چـشـم پـوشـیـده بودند. بدین ترتیب مفهوم سلطنت و سلطان اختصاصا بر سلطان جائر و مـتـغـلّب اطـلاق مـی شـد. شـیـخ طـوسـی در ((تـفـسـیـر تـبـیـان )) خـویـش رد ذیـل ایـه ((لاینال عهدی الظالمین )) ملاک حکومت مطلوب را عدالت دانسته و ظالمان و جائرین را از تصدی امر حکومت محروم می شمارد.
وی در کـتـاب فـقـهـی ((المبسوط)) تعبیر ((عدلا مرضیا))را می آورد؛ بدین معنا که حاکم هم باید عادل بوده و هم حکومتش مورد رضایت باشد، زیرا امامت شخص فاسق روا نیست و اقتدا به فاسق و جائر غیر مجاز است .
وی در ((تلخیص الشافی )) علم و عدالت را از شرایط و ویژگی های اولیه رئیس حکومت بـر شـمرده و در تعبیری با توجه به زمان خاص آن می گوید: در آن زمان خاص ، کسی مـتـصـدی زعـامـت مـسـلمـانان گردیده که برای این امر صلاحیت نداشته و مورد اطمینان و امین نبوده است ؛ فردی که فسق و فساد اخلاقی ـ اجتماعی و اقتصادی از وی ظاهر شده است و از عـلم حـکـومـت و دیـن بـهـره ای نـدارد. چـنـیـن شـخـصـی تـنـهـا رعـایـت فـامیل وخویشاوندی را کرده و از آموزه های دین در امر حکومت که احترام به ارزش های دینی و جـایـگـاه آن در جـامـعـه و نـظـارت بـه نـفـع و مـصـلحـت مـسـلمـانـان اسـت ، عـدول نـمـوده و دیـگـر مـسـیـر پـیـامـبـر و سـلف صـالح او را دنبال نمی کند.
بـا اسـتـفـاده از مجموع آرای فقهی سیاسی درباره سلطان جور، راه های زیست منتظرانه در قـلمـرو سیاسی او، به شیوه های مختلفی متناسب با شرایط سیاسی زمان مطرح شده است که ذیلا به مواردی از آن اشاره می شود.
1 ـ 3. تعامل تقیه ای با سلطان جائر
پـیـش از ایـن در گـفـتـار قـبـلی بـیـان شـد کـه تـقـیـه در مـوارد خـاصی برای حفظ نفس و مال شیعیان و استصلاح امور آنان واجب و در غیر آن ساقط می شود.
فقیهان با ابتنای بر این قاعده ، همکاری و اطاعت و تبیعت از سلطان جائر و پذیرش ولایت و قضاوت از سوی ایشان را در مواردی مجاز دانسته اند. و ما در موضعی دیگر از آن با عنوان ولایت تقیه ای بحث کرده ایم .
2 ـ 3 کناره گیری از سلاطین جور
شیخ مفید سر سلسله فقیهان عصر غیبت می نویسد: ((و معونة الظالمین علی ما نهی اللّه عنه حـرام ))؛ یاری ستمگران در آنـچـه مـنـهـی خـداونـد مـتـعـال باشد حرام است . ایشان در جای دیگر می نویسد: ((یاری سـتمگران در حق جایز است ، وی در ظلم و عدوان در صورت اختیار جایز نیست . پس ورود در اعـمـال ایـشـان برای کسانی که امام به آنها اجازه نداده و متابعت از ایشان در کارهایی که بـه ضـرر مـؤ مـنـان اسـت و دریـافـت هـدایـای ایـشـان در صـورتـی کـه بـدانـد از امـوال مـردم اسـت جایز نیست .)) همچنین پـذیـرش ولایـت از سـوی ایـشـان مـجاز نیست و دخول در دستگاه آنان ، مادامی که اجباری از سـوی ایـشـان نـبـاشد منع شده است .
3 ـ 3. ممنوعیت تقویت حکومت جور
در فقه سیاسی حکومت جائر در تضاد با اهداف متعالی اسلام است ، و هر اقدامی را که به تـقـویـت حـاکـم جائر منجر شود، غیر مجاز محسوب شده است . دین و شریعت ، تقویت ارکان فـسـق هـا و حـکـومت هایی را که بر این اساس استقرار یافته و هم چنین هر گونه کمک به حاکمان جائر از طریق راه های مذموم و ناپسند را که باعث اعانه و تعاون با آن ها شده است ، غـیـر مجاز می داند، ((لا ن الدین یحظر تقویة الفسّاق و امدادهم بما یعینهم علی طرائقهم المذمومة )) بنابراین ، تمام ارکان و بنیادهای حکومتی دولت جائر، غیر عادله محسوب شده و مـعـتـقـدان بـه اسـلام و ولایـت پـیـامـبـر و امـام بـایـد در عمل با آن ارکان مخالفت کنند و در صورتی که در جامعه ، فقیه عادلی وجود داشته باشد بـایـسـتـی بـه او مـراجعه کرده و از مراجعه به کارگزاران قضایی حاکم جائر خودداری ورزند؛ شیخ طوسی ، النهایة ، ص 302. + اما بدیهی است که دولت جور برای تـاءمـیـن هـزیـنـه هـای خود و اداره امور، به جمع آوری مالیات ها و یا حقوق الهی ـ اسلامی اقـدام کرده و با اجبار و قوّه قهریه از افراد زکات می گیرد. فقهای شیعه در این گونه موارد به مردم گوشتزد می کنند که جایز نیست افراد اموالی را که به جبر و قهر از دست مـی دهـنـد بـه عـنوان زکات و صدقه واجب خود محسوب بدارند و با پرداخت آن به سلطان ظـالم عـهده و ذمّه شان برائت نمی شود؛ لاءن ذلک تحکّم ظلم به والصدقهُ لاءهلها.
4 ـ 3. تعامل با سلاطین جور
بـیـان شـد کـه در شـرایـط اخـتـیـاری و غـیـر اضـطـرار هـر گـونـه تـعـامل اعم از اطاعت ، همکاری و معاونت سلاطین جور که مصداق ظالمان ، فاسقان ، جائران و مـتـغـلبـان هـسـتـنـد. حـرام و غـیـر مـجـاز اسـت . ولی در شـرایـط اضـطـراری نـوع تـعـامـل بـا ایـشـان تـغـیـیـر مـی یـابـد. در ایـن جـا بـه چـگـونـگـی بـرخـی از ایـن تعامل ها اشاره می شود:
الف . اطاعت و فرمانبری از سلطان جور:
چنانچه سلطان و کارگزاران او کسی را مجبور به انجام کاری و پذیرش ماءموریتی مانند قـضـاوت و اجرای حکم یا پرداخت مالیات و غیره کنند، و این امر باعث ضرر و زیان بر مؤ مـنـان و عـصـیـان الهـی نگردد، اطاعت و پیروی از ایشان از باب اضطرار جایز است ؛
مـراد از پـیـروی ، پذیرش واقعیت موجود و التزام عملی و نه التزام اعتقادی و نظری به حکمروایی حاکمان ستم است به طوری که از فرمان حکومتی آن ها خارج نشده و در اطاعتشان بود. به گونه ای که از رعایای آن ها به شمار آید.
فقه سیاسی شیعه ، پیروی از حکومت های ستم را با دو شرط، می پذیرد؛
اول . پیروی ، به زیان اهل ایمان نباشد؛
دوم . این پیروی در گناه نباشد.
ب . ورود و پذیرش مناصب حکومتی در دستگاه سلطان جائر:
پـذیـرش ولایـت از جـانب سلطان جور، به این گونه جایز نیست ؛ اما گاهی واجب می شود، مـانـند آن جایی که متولی می داند با پذیرش ولایت ، توانایی بر پا داشتن حق و از بین بـردن بـاطـل را پـیـدا مـی کـنـد و مـی تـوانـد بـه وظـیـفـه امـر بـه معروف و نهی از منکر عـمـل کـنـد و بـدون پـذیـرش چـنین ولایتی ، هرگز به انجام این کارهای مهم توانا نخواهد بود. در این صورت ، پذیرش ولایت واجب است .
و گـاه ، شـخـص ناگزیر به پذیرش ولایت می شود، مانند این که با شمشیر او را وادار بـه پـذیـرش ولایـت کـنـنـد؛ بـه گـونـه ای کـه مـی دانـد اگـر نـپـذیـرد، او را بـه قتل خواهند رساند. در این صورت هم ، پذیرش ولایت لازم است .
گـاه پـذیـرش ولایـت مـبـاح است ، مانند آن جایی که می ترسد اگر ولایت را نپذیرد، بر مـالش زیـان بـرسد، یا گرفتاری دیگری برایش فراهم آورند. در این نگاره ، پذیرش ولایت مباح خواهد بود.
سـیـد مـرتـضـی ، در ادامـه ، از ایـن شبهه سخن به میان می آورد؛ چگونه می شود ولایت از جانب ستمکار، که بی گمان زشت است و ناروا، واجب یا مباح گردد و عنوان نیک پیدا کند. و در مقام پاسخ به شبهه بالا، به نکته بسیار جالبی در باب ولایت فقیه اشاره دارد:
هـمـیـشـه انـسـانـهـای شـایـسـتـه و عـالم ، در زمـان هـای گـونـاگـون بـه دلیـل رسـیـدن بـه هـدف هایی که یاد شد، ولایت را از جانب دولتهای ستم می پذیرفتند. پـذیـرش ولایـت از جـانـب ستم پیشگان در صورتی که برای هدف های مقدسی که ذکرش گذشت ، باشد، گرچه در ظاهر از جانب ستمگر است ، ولی در باطن از جانب ائمه حق است ؛ زیرا هنگامی که ائمه با شرایطی که گذشت ، پذیرش ولایت را اجازه می دهند، فقیه در حقیقت با دستور ائمه ولایت را پذیرفته و متولی از جانب ائمه و صاحب اختیار به امر آنان اسـت . برای همین است که در روایات صحیح آمده است که چنین کسی می تواند حدود را اجرا کـند، دست دزد را ببرد و تمام آنچه را که شرع مقدس خواسته در حوزه ولایتش به اجرا در آورد.
فـقـیهان بعد از شیخ مفید و سید مرتضی در چگونگی برخورد با دولتهای ستم دیدگاه هـایـی نـزدیـک بـه دیـدگـاه آن دو را دارنـد. شـیـخ طـوسـی ، سـلار دیـلمـی ، ابـن بـراج طـرابـلسی و حتی این دیدگاه تا زمان ما هم در آثار فقه سیاسی باقی مانده است . پذیرش ولایت از سوی حکمروایان ستم را برای اقامه حق و از بین بردن باطل و انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر و... مستحب مـی دانند و بر این باورند: گر چه این ولایت در ظاهر از جانب حاکم ستم به آنان واگذار شده ، ولی در حقیقت از جانب ائمه حق به آنان سپرده شده است ؛ زیرا ائمه ، در عصر غیبت ، فـقـیـهـان را بـرای اداره امـور جـامـعـه بـرگـمـارده انـد.
در فـقـه سیاسی ، پذیرش ولایت در دستگاه حکومت جور کاملاء مشروط است ، یعنی هر گاه بـرای انسان علم یا ظنِّ غالب حاصل آید که با پذیرش ولایت از جانب ، این امکان ایجاد می شـود کـه در اقـامـه حـدود، امـر بـه مـعـروف و نـهـی از مـنـکر و تقسیم خمس و صدقات بین صـاحـبـان آنـهـا و صله به برادران مسلمان موفق می شود و در این روند خللی به واجبات الهـی وارد نـشده و مرتکب فعل ناپسند و قبیحی نمی گردد، آن گاه پذیرش این مسؤ لیت استحباب می یابد و در غیر این صورت ، عدم جواز پذیرش مناصب از جانب سلطان جور هم چنان به قوت خود باقی است .
پـذیـرش مـنصب سیاسی در دستگاه ظلمه تنها از باب اضطرار و محقق شدن شرایط خاص جایز است . برخی از این شرایط عبارت است از:
اول . افـرادی که وارد عمل سلطان جور می شوند، باید امام زمان (ع ) به آن ها اجازه داده و شـروط عـمـل آن هـا را مـعـیـّن کـرده بـاشـد و ایـن اذن فـقـط شامل فقیهان شیعه می شود.
دوم . مـجـبـور بـه پـذیرش نظارت بر تدبیر عباد و بلاد از سوی سلطان جائر شوند و بـتـوانـنـد تـمـام تـلاش خـود را صـرف کـمـک بـه مـؤ مـنـان و صیانت از ایشان در برابر ناملایمتی ها کرده و خمس درآمدهای حاصل از این کار را بپردازند.
سـوم . عـالم بـه احـکام دین بوده و قدرت انجام امور محوّله مردم به آنها را داشته باشند. کـسـانی که این شرط را داشته باشند، اگر چه در ظاهر از سوی سلطان ، عهده دار امارت می شوند، ولی در واقع امارت آنها به اذن امام زمان و از سوی ایشان است . از این رو اگر چـنـیـن اشـخـاصـی قـادر بـه اقـامـه حـدود بـر فـاجـران شـونـد و بـه ضـرر اهل خلاف کار کنند بزرگ ترین جهاد را انجام داده اند.
چـهـارم . اقبال و اجبار به ورود در عمل سلطان باید از سوی سلطان باشد نه از سوی مؤ منان .
امـام صـادق (ع ) در پـاسـخ کـسـی کـه در ایـن زمـیـنـه سـؤ ال کـرده بـود، فـرمـود: ((هـم الداخـلون عـلکیم اءم اءنتم الداخلون علیهم ؛ آیا آنها بر شما داخـل مـی شـونـد یـا شـمـا بـر آنـهـا؟)). سـؤ ال کـنـنـده گـفـت : ((لا، بـل هـم الداخـلون عـلیـنـا))؛ خـیـر، بـلکـه آنـهـا بـر مـا داخل می شوند. امام فرمود: ((فما باءس بذلک )).
پـنـجـم . ورود بـه دربـار و دخـول در عـمـل سـلطـان بـرای کـمـک بـه حـق و دفـاع از حـقـوق مـؤ مـنـان و صـیانت ایشان از شر سلطان بـاشـد نـه بـرای اغـراض شخصی و دنیوی .
شـشـم . داخـل شـدن در عـمـل سـلطـان مـوجـب وارد شدن ضرر و زیان بر مؤ منان نشود.
هـفـتـم . ورود در عـمـل سـلطـان مـسـتـلزم مـعـصـیـت و گـنـاه نـبـاشـد.
اگـر این شرایط هفت گانه برای کسی فراهم نباشد، ورود او بـه عـمـل سـلطان جایز نیست و چنین شخصی عاصی و غیر ماءذون از سوی صـاحب امر است ؛ از این رو هر آنچه انجام بدهد مورد محاسبه و مطالبه و بازخواست قرار خواهد گرفت .
ج . دریافت های مالی از سلطان جائر:
هـرگـونـه دریـافـت مـالی از سـلطـان جـائر و بـهـره مـنـد شـدن امـوال ایـشـان بـرای مـؤ مـنـان جـایـز اسـت ، مـگـر ایـن کـه کـسـی بـعـیـنـه مـال اهـل مـعـرفـت را در دسـت سـلطـان بـشـنـاسد و غیر مضطر به استفاده از آن باشد. که در این صورت نباید آن را از سلطان بگیرد و از آن منتفع گـردد. همچنین اگر کسی سلطانی را در کارهای حرام کمک کند، اجرت و مزد آن سُحت و حرام است . شیخ مفید می نویسد:
بـهـره بـرداری از مـالهـا و داراییهای ستم پیشگان ، بویژه بر مؤ منان ، نه دیگر مردم ، حـلال اسـت ، اگـر چـه آلوده بـاشـد (حـلال و حـرام بـه هـم در آمـیـخـتـه باشد) اما آنچه از دارایـیـهـای اهـل مـعـرفـت در دسـت آنـان اسـت ، اگـر مـعـیـّن و مـحـصور باشد برای هیچ کس حـلال نـیـسـت از روی اخـتـیـار از آنـهـا استفاده کند و اگر ناگزیر شد، مانند ناگزیر به خوردن مردار و خون ، در مقدار از بین بردن ناگزیری ، رواست از آن مالها استفاده کند، نه بـیـش تر. او در جای دیگر می گوید: ((و امّا الا کتساب منهم فجایز علی ماو صفناه )) دادوستد با حاکمان ستم ، با شرطها و ویژگی هایی که بیان کردیم ، رواست .
د. پرداخت های مالی به سلطان جائر:
از مـجـمـوع آرای فـقـه سـیـاسـی در بـاب حـقـوق امـوال مـانـنـد انـفـال ، خـمـس ، جـزیـه و زکـات بـر مـی آیـد کـه ایـن امـوال مـخـصوص امام شیعیان و پیروان ایشان است ، از این رو پرداخت آن از روی اختیار به سلطان جور نادرست می باشد.
خـراج و جـزیه نیز تنها در اختیار امام عادل است و در جایی که او صلاح بداند مصرف می شود. زکات نیز تنها باید به پیامبر و امام و در صـورت غـیـبـت ایشان به منصوبین آنان (سفرای امام ) و در صورت نبودن آنها به فقهای شـیـعـه پـرداخـت شـود.خـمـس و غـنـایـم و انـفـال نـیـز تـنـهـا بـایـد در اخـتـیار امام عادل قرار بگیرد و دیگران حق تصرف در آنهارا نـدارند. فقهای شیعه حتی در موارد دیگر نیز شیعیان را از پرداخت های مالی به سلطان جور و والیان ایشان منع کرده اند و تصریح شده است :
((اگـر کـسـی بـمیرد و مالی را در نزد کسی بگذارد و او وارثی را برای آن شخص پیدا نـکـنـد بـایـد آن مـال را مـیـان فـقـرا و مـسـاکـیـن تـقـسـیـم کـنـد و نـبـایـد آن را تحویل سلطان جائر و ولات ایشان بدهد.))
شـیـخ طـوسـی ، بـا عـنـایـت بـه لزوم پـرداخـت زکـات و امـوال بـدون مـالک و یـا ارثـیـه بـدون وارث بـه امـام مـعـصـوم ، پـرداخـت ایـن امـوال بـه سـلطـان و حـاکـم جـائر را جـایـز نـمی داند. حال باید ملاحظه کرد که فرد مسلمان در تحت حکومت نامشروع و جائرانه درباره مسائل مالی که در سراسر زندگی او را در بر می گیرد، چه رفتاری بـایـد پـیـشـه کـنـد کـه از سـویـی بـا مـبـانـی دینی در تخالف نباشد و از سوی دیگر گرفتار سختی معیشت نگردد. شیخ طوسی آن بخش از قضیه را مطرح می کند که افراد در مـعـامـلات و قـراردادهـای خـود به طور طبیعی با سلطان و درباریان او مواجه خواهند شد و باید تکلیف خود را در این زمینه بدانند. وی در این جا به این نکته توجه دارد که بسیاری از امـوالی کـه سـلطـان در این معاملات به کار خواهد انداخت همان هایی است که از مردم به عنوان زکات و صدقات واجب به اجبار گرفته است ، در حالی که حق چنین عملی را نداشته اسـت . لذا تـصـریـح مـی کـنـند: ((داد و ستد طعام و سایر حبوبات و غلّات با اجناس متنّوع دیـگـر بـا سـلاطـیـن و پـادشاهان جور منعی ندارد، هر چند از بررسی کلی حالات شان می تـوان فـهـمـیـد کـه سـلاطـین آن چه را مستحق آن نیستند از مردم گرفته و اموالی که متعلق بدانان نمی باشد غصب می کنند، تا زمانی که علم و اطمینان به غصبی بودن اجناس مورد مـعـامله با سلطان به طور مشخص پیدا نشده این حکم به قوت خود باقی است معاملات با سلطان جایز است .))
امـا بـه هـر حـال در مـعـامـلات بـایـد بـنـا را بـر صـحـت و مـبـاح بـودن امـوال و مـشـروعـیـت قـبـض و اقـبـاض گـذارد و تـا زمـانـی کـه در اموال سلاطین ، اموال غصبی به طور معین مشاهده نشود در معامله با آنان مانعی وجود ندارد. و اگر در اموال مورد معامله سلطان ، اموالی یافت شد که حاکم به عنوان خراج و صدقات از مردم گرفته است ، خریدن آن اموال از آنان جایز است .
ه . تعامل انتقادی و ارشادی سلطان :
از جمله موارد تعامل در آنجایی است که نه از باب مبارزه و تخریب بلکه به قصد اصلاح سـلطـان جـائر راه صـواب را بـه او نشان داد و از مسیر انحراف و گناه او را نهی کرد. در فقه سیاسی شیعه موضوع امر به معروف و نهی از منکر، واجب کفایی تلقی شده است ، و گستره آن را محدود به توانایی آمر و ناهی و ایمن بودن او از خطر و فساد دانسته و چنان چـه خـطـری متوجه آمر و ناهی باشد یا وی عاجز از امر و نهی باشد تنها باید به امر و نـهـی قـلبـی و زبـانـی اکـتـفـا کـنـد. شـیـخ مـفـیـد در امـر و نـهـی عـمـلی ، بـه دو مـرحـله قـائل شـده و مـی گـویـد: اگـر امـر و نـهـی عـمـلی مـسـتـلزم جـرح و قـتـل بـاشـد، آمـر و نـاهـی اگر چه قدرت و توانایی داشته باشد نمی تواند بدون اذن سلطان عادل اقدام کند.
بـر اسـاس روایـات وارده از سـوی مـعـصـومـان انـسـان مـوظف است که از باب نصیحت ائمه المسلمین ایشان را به تقوای الهی امر و موعظه کند. امام صادق (ع ) در بـاره ایـن افـراد فـرمـوده انـد: کـسـی کـه نزد سلطان ستمگری برود و او را به تقوای الهی امر بکند و او را موعظه نماید و از عذاب بترساند،ثواب او برابر ثواب جن و انس خواهد بود.
و. مشارکت در جهاد و دفاع در حکومت جور:
جـهـاد بـا دشـمـنـان امـری مـقـدس و از فروع دین اسلام شمرده می شود، اما به سبب این که سـلطـان جـور مـشـروعـیـت الهـی نـدارد و مـطابق عدل رفتار نمی کند و جهاد همراه با او به تـقـویت ارکان حکومتی و اهداف و مبانی قدرت او منجر شده و مردم را به همان جهت سوق می دهد که حکومت جائرانه اش می خواهد، جهاد همراه با او ممنوع است . البـتـه مـشـخـص اسـت کـه مـنـظـور از ایـن جـهـاد، جـهـاد ابـتـدایـی اسـت و دفـاع در مقابل دشمنان اسلام امر دیگری است .
شیخ طوسی می گوید: جهاد همراه با سلاطین جور حرام است (مگر این که مسلمانان از جانب دشمن ، مورد تجاوز و هجوم قرار گیرند، به گونه ای که با حمله آن ها ،خوف این باشد که اساس اسلام در خطر افتاده و احتمال نابودی و تباهی آن برود و یا این که بخشی از جـامـعـه اسـلامـی و شـهـرونـدان مسلمان در خطر نابودی قرار گیرند که در این صورت ، دفاع و جنگ با مهاجمین واجب و لازم می شود.
نـاگـفـتـه نـماند که حرمت همکاری با حاکم جائر و قبح تقویت حکومت غیر عادله همچنان به قـوت خـود بـاقـی اسـت ؛ بنابراین ، هر شهروند مسلمانی که در این دفاع مشارکت می کند بـایـد نـیت وقصد خود را دفاع از خود، جامعه اسلامی و مؤ منان ساکن آن قرار دهد و انگیزه اش جهاد در همراهی با سلطان جائر نباشد، بلکه او حتی نباید قصد جهادی را کند که هدف از آن مـسـلمـان نـمـودن مـتـجـاوزان بـاشـد؛ بـنـابـرایـن ، دفـاع از کـشـور اسـلامـی در مقابل دشمن مهاجم و متجاوز، منافاتی با حرمت تقویت حاکم جائر ندارد. لذا شهروند مسلمان باید در ضمن دفاع ، در انگیزه خود مراقبت نموده و هدف را از مشوّه شده بازدارد و دفاع از مسلمین و جامعه اسلامی را مقصد اصلی رفتار سیاسی خود قرار دهد.
امـا در حـکـومـت سـلطان جائر، اگر کسی بر ضد امام و حاکم جائر خروج و قیام کند، جنگ و جهاد با وی در کنار سلطان جائر به هیچ وجه جایز نمی باشد.
ز. وظایف مردم در قبال پذیرندگان ولایت از جانب سلطان جائر:
فـردی کـه سلطان و حاکم ستم پیشه ای او را بر مردم گمارده و اقامه واجرای حدود الهی را بـر عـهـده وی نـهـاده اسـت ، بـایـد در بـاطـن ، اجـازه از سـلطـان عـادل را نـیـت کـند و مشروعیت رفتار و اقدامات خودرا اجازه سلطان جائر قرار ندهد؛ چرا که شـارع مـقـدس راضـی بـه بـر قـراری حـدود الهی می باشد و در مواردی نوعی همراهی و هـمـکـاری بـا سلاطین جور را اجازه داده است ، اما در این شرایط فقه سیاسی برای مردم در قـبـال ایـن گونه از همکاری ها وظایفی را مقرر کرده است . یاری کردن و اطاعت از کسی که با رعایت همه شرایط ولایت در دستگاه جور را پذیرفته است ، بر همه مؤ منان واجب و لازم اسـت و ایـن وجـوب تـا زمـانی است که این فرد از مرزهای حق و آن چه در اسلام مقرر شده ، تـجـاوز نـکـند؛ پس هنگامی که از فرمان حق سرپیچی و تجاوز کرد دیگر به اقامه حدود الهـی مـجـاز نـیـسـت و هـیچ فردی هم به هم کاری با وی مجاز نخواهد بود.
4. فرهنگ انتظار و گفتمان مبارزه
اسلام از آغاز، با ماهیتی تهاجمی علیه همه مظاهر بت و بت پرستی و با شعار (( لا اله الا اللّه )) بـا نـفـی هـمه الهگان زر و زور تزویرکار خویش را شروع کرد و در اندک زمانی تـوفـیـق تـسـخـیـر جـزیـره العـرب و در بـخـش عـظـیـمـی از جـهـان گـسـتـرش یـافـت و دل هـای بـسـیـاری را بـه خـود جـذب نـمـود. بـه اعـتـقـاد مـا مـکـتـب اهـل البـیـت در راسـتـای اسـلام اصـیـل و واقـعـی شـکـل گـرفـتـه اسـت و حـقـانـیـت مـکـتـب اهـل البـیـت و ظـلم تـاریـخـی عـلیـه آن ، مـاهـیت انقلابی و ظلم ستیزی آن را وجهه ای غالب بـخـشـیـده اسـت و مـفـاهـیـمـی چـون جـهـاد و مـبـارزه ، شـهـادت و خـون بخشی از فرهنگ آن را شـکـل مـی دهـد. مـبـارزه و مـجـاهـده پـایـه سـوم فـرهـنـگ انـتـظـار اسـت . پـایـه اول نـارضـایـتی از وضع موجود، پایه دوم امید و باور به آینده ای مطلوب و پایه سوم تـلاش و مـجـاهـدت در جـهـت تـحقق آینده مطلوب است . بنابراین مفهوم جهاد و مبارزه از مفاهیم اسـاسـی مـحـسـوب مـی گـردد کـه در قـالب یـک گـفـتـمـان فـعـال ، فـراروی مـنـتظران وجود داشته و از مشخصات فرهنگ انتظار است . این گفتمان در شـیـعـه تـنـهـا در بـعـد نـظـامـی و فـیزیکی نیست ، بلکه در تمامی عرصه های فرهنگی سـیـاسـی ، اقتصادی و اجتماعی است . در این گفتمان آموزه های مبارزه مکتبی به همه معتقدان تـعـلیـم داده مـی شـود. رویـکـرد ایـن مـبـارزه دفـاعـی اسـت . بـه ایـن مـعـنـا کـه در مقابل فشارها، شکنجه ها و حذف حاکمیت استبدادی و ظالمانه و رفض و انکارهای مخالفان ، شیعه باید متناسب با شرایط موضع گیری می کرد. در زمانی که تمامیت مکتب و مرام مورد هجوم قرار می گیرد، بذل جان و مال اولین گزینه گفتمان مبارزه است . در این شرایط با تـمـام قـوا بـایـد بـه مـیدان دفاع از هویت مکتبی به پا خاست . در عصر غیبت فقهای مسئله دفـاع از مـکتب را بدون قید و شرط بر همگان لازم دانسته اند. در این گفتمان شرایط جهاد ابـتـدایـی وجود ندارد و لذا مرد و زن و پیر و جوان و رضایت و سلامت جسم هیچ کدام شرط نیست . در جهاد ابتدایی معمولا شرایط ذیل در فقه سیاسی بیان شده است :
1. حضور امام معصوم (طبق برخی از دیدگاهها)
2. اذن امام یا اجازه فقیه عادل
3. مرد بودن
4. بالغ بودن
5 . رضایت پدر و مادر
6 . سلامت جسمی
بدون این شرایط جهاد ابتدایی واجب نمی شود. اما در گفتمان مبارزه این پیش فرض وجود دارد کـه مـکـتـب مـورد هجوم واقع شده است و به دلیل ضعف و شرایط نابرابر تاریخی ، مـوجـودیـت تـشـیـع در مـعـرض خـطـر قـرار گـرفـتـه اسـت . لذا چنین قیودی وجود ندارد. و ((لایـشـتـرط ذلک بـحـضـور الامـام و اذنـه و لااذن نـائبـه الخـاص اوالعـام ، فـیـجـب عـلی کـل مـکـلف بـایـه وسیله بلا قید و شرط)) در فقه سـیـاسـی ، بـه دلایـل مـخـتـلف ، ادبیات جهاد و دفاع بر هجوم فیزیکی دشمن به مرزهای کـشـور اسـلامـی مـتـمـرکـز شـده اسـت . امـا ایـن دیـدگـاه اجـمـاعی فقه شیعه است که اگر اصل اسلام و تشیع در خطر قرار گیرد، دفاع از آن از اوجب واجبات است . بنابراین در این گـفـتـمـان هر نوع تهاجم سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، و نظامی علیه موجودیت تشیع ، سـبـب وجـوب مـبارزه و دفاع مشروع می شود. در گذشته که شیعه در حاشیه بود و صاحب کشور و قدرت سیاسی نبود، عمده تهاجم ، تهاجم فرهنگی و سیاسی بود، اما در دوره های اخـیـر کـه حـکـومـت هـای شـیـعـی و یـا بـا گـرایـش شـیـعـی شـکـل گـرفت این گفتمان گسترش یافت و فقها با نگارش رساله های جهادیه ، مبارزه را از دشمنان سنتی داخلی به دشمنان خارجی تسری دادند.
دوره صـفـویـه و قـاجـاریـه کـه سر آغاز ورود تشیع به حکومت و قدرت سیاسی است ، ما شاهد جنگ هایی با دولت های همسایه مانند دولت عثمانی و دولت روسیه تزاری بودیم . در ایـن زمـان هـا فـقـه سـیاسی شیعه به دفاع از کشور شیعی بر خاست و فقها خود وارد مـبـارزه و جـهـاد شـدنـد و بـا اعـلام فـتـوا دفـاع هـمـه جـانـبه از کشور و کیان اسلام و مکتب اهل البیت را واجب اعلام کردند. کافی است به رساله هایی که در دوره فتحعلی شاه قاجار علیه دولت روسیه نوشته شده ، مراجعه شود یا عمق این گفتمان معلوم گردد.
انـتـظـار واقـعی دو مرحله اساسی دارد: مرحله اول مربوط به آرمان و عقیده است و مرحله دوم حوزه عمل و رفتار می باشد. در مرحله دوم انسان منتظر چونان مرزبانی است که لحظه ای از دیـدبـانـی و مـراقـبـت از مـرزها غفلت نمی کند و تمام تحرکات دشمن را زیر نظر دارد. آرمان گرایی تواءم با عمل انقلابی از ویژگی های اساسی چنین انسانی است .
بـرای شـنـاخـت حـقیقت مبارزه در گفتمان سیاسی شیعه در دوره غیبت ، لازم است ویژگی های اساسی و ماهیت آن بیان شود که ردر این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم .
1 ـ 4. ویژگی های اساسی و ماهیت مبارزه در گفتمان سیاسی شیعه
یک . عام بودن ماهیت مبارزه ؛
دو. دفاعی بودن مبارزه ؛ امام علی (ع ) خطاب به فرزندش می فرماید:
((لا تَدعُوَنَّ اِلی مُبارَزَهِ وَ اِن دُعیتَ الیها فَاَجِب ، فَاِنَّ الدّاعی باغ ، وَ الباغی مَصرُوعُ))
ای فرزندم ! در جنگ ابتدا مبارزه مطلب ، ولی اگر تو را برای مبارزه خواندند، اجابت کن ، زیرا مبارزه طلب (جنگ طلب ) ستمکار است ، و ستمکار شکست خورده است .
سه . قداست مبارزه ؛
چهار. الهی بودن مبارزه ؛
پنج . بی مرزی و بی انتهایی مبارزه ؛
2 ـ 4. گونه های مبارزه
مبارزه در چارچوب فرهنگ انتظار به دو شیوه انجام گرفته است : مثبت و منفی .
1. مـبـارزه مـثـبـت : مـعـمـولی ترین روش در مبارزات سیاسی جمعی ، کاربرد خشونت و به اصطلاح ((انجام دادن )) اقداماتی می باشد.
2. مـبـارزه مـنـفـی : یـکـی دیگر از روش های مبارزه ، تحریم و دوری گزیدن و عدم اقدام و ((انجام ندادن )) است . از بارزترین مصادیق مبارزه منفی ، تاکتیک تقیه است که پیش از این بدان اشاره شد و یک مصداق دیگر آن در تاریخ مرجعیت شیعه می توان به فتوای میرزای شـیـرازی در عـدم اسـتـعـمـال تـوتـون و تـنـبـاکـو در مقابل استعمار انگلیس و استبداد قاجاریه اشاره کرد.
3 ـ 4. عرصه های مبارزه
بـه لحـاظ تـاریـخـی ، شـیـعـه در عرصه های مختلفی برای دفاع از کیان اسلام و هویت مکتبی خویش وارد مبارزه با حاکمیت جور و جامعه استبداد زده و افکار منحرف و متصلب ، شده است . به جهت اختصار به ذکر عرصه های این مبارزه اشاره می کنیم :
1. مبارزه سیاسی با حاکمیت جور،
2. مبارزه فرهنگی با جهل و گمراهی ،
3. مبارزه فرهنگی و اجتماعی با تحجّر و تصلّب ،
4. مبارزه با دشمنان خارجی (مانند مغولان ، تمدن غربی )،
5 . مبارزه اعتقادی و کلامی با مخالفان .
سرانجام سخن :
اندیشه مهدویت و انتظار فرج امام عصر(عج ) سرتاسر دوران گسترده غیبت را پوشش داده اسـت . فـراز و فـرود تـحـولات سـیـاسـی زمـانـه ، مـکـتـب اهـل البـیـت (ع ) را در چـالشـی مـداوم قرار داده بود. در دوره های بسیاری شیعه به عنوان اقلیت در کنار اکثریت اعتقادی و سیاسی مورد ظلم فراوان قرار گرفت ، تا آن جا که دشمن تـا مـرز نـابـودی و حـذف تمام هویت آن پیش رفت . چه بسیار عالمان و فقیهان و متکلمان و فـیـلسـوفـانـی کـه بـا چـنـگ و دنـدان مـجاهدت و ایثار نمودند تا در هماوردی نابرابر و مظلومانه از هویت تشیع دفاع کنند و سرانجام جان خویش را در این راه فدا نمودند. در دوره هـایـی نیز شرایط سیاسی موازنه مثبت قوا را برای شیعه رقم زده است و عالمان وارسته هـمـه توان خویش را به کار گرفته اند تا سپهر اندیشه و سپر محافظتی هویت اعتقادی را ترمیم و متناسب با شرایط، بازسازی و جامعه شیعی را از بحران های بنیان بر افکن بـه ساحل نجات برسانند. در تاریخ ادیان و مذاهب شاید کمتر مذهبی را یافت که این همه مورد ظلم واقع شده باشد. آنچه مورد توجه این نوشتار قرار داشت ، این بود که در دوران غـیـبـت ، شـیـعـه انـتـظـار ظـهـور امـام غـایـب خـویـش را بـه یـک فـرصـت طـلایـی تبدیل کرد و به مثابه یک فرهنگ از آن بهره برداری نمود. و این فرهنگ توانست ظرفیت های ناشکفته مکتب اهل البیت (ع ) را متناسب با شرایط و نیازها بازسازی و به کار گیرد. در دورانی که حاکمیت جور با پشتیبانی فکری اکثریت اعتقادی جو رعب و خفقان علیه تشیع را در پـیـش گـرفـت و بـلکه تصمیم به نابودی شیعه داشت ، اندیشمندان هوشمند شیعه ((گـفـتـمـان تـقـیـه )) را کـارآمدترین شیوه رفتاری در زیست منتظرانه برگزیدند. و در شـرایـطـی که مصلحت مکتب را در تعامل با سلاطین جور می دیدند براساس آموزه های دینی بـر مبنای ((گفتمان تعامل )) رفتار سیاسی خویش را تنظیم کردند. و در تنگنای شرایط سیاسی هر گاه فرصت پیش می آمد، فرهنگ انتظار شیعه را در ((گفتمان مبارزه )) وارد می کردند... . پایمردی عالمان و فقیهان وارسته به مرور زمان توازن قوا را به نفع تشیع بـرقـرار سـاخـت . و اصـل ثـابـت نـیـابت فقیهان از امام عصر(عج ) همواره زیر بنای فکر سـیـاسـی آنـان بـوده اسـت . تـا آنکه در دوره معاصر امام خمینی (ره ) بزرگترین نماینده فکری شیعه به بازسازی ((فرهنگ انتظار)) همت گماشت و آن را در قالب ((گفتمان ولایت فـقـیـه )) مـطـرح نمود و برای اولین بار شیعه از یک نظام سیاسی تمام عیار برخوردار گردید. موفقیت این نظام در برابر آن همه توطئه و تدوام آن ، تجربیات گرانسنگی را فـراروی آن قرار داد. و در آخرین لایه های فکری و سیاسی خویش ((زیست منتظرانه )) را در قـالب انگاره نوینی باز تولید نمود و بزرگترین نماینده فکری آن رهبر معظم آیة اللّه خـامـنـه ای در زمان ما فرهنگ انتظار را در قالب ((گفتمان مردم سالاری دینی )) مطرح نمودند که هماورد و رقیب جدی اندیشه های سیاسی معاصر غربی است .