اشاره
یکی از مسائل مهم در باب وحی، کیفیت نزول و دریافت آن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله است. نزول قرآن چه مفهومی دارد؟ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چگونه وحی را دریافت می نمود و حالت های آن حضرت هنگام دریافت وحی چگونه بوده است؟ آیا این حالت ها تحلیل و توجیه عقلانی یا عرفانی دارد یا خیر؟ موارد مزبور سؤالاتی هستند که این نوشتار در پی پاسخ گویی به آن هاست.
مفهوم شناسی
نزول مانند هبوط به معنای فرود آمدن است که مصداق روشن آن فرود آمدن مکانی و مادی، یعنی از مکان بالا به پایین آمدن است؛ مانند فرود آمدن انسان از اسب یا فرود آمدن باران از آسمان.(1)
اما مفهوم نزول منحصر در معنای فرود آمدن مکانی مادی نیست؛ چرا که در موارد دیگر مانند رسیدن سختی ها و شداید به انسان نیز به کار رفته است.(2) آیات فراوانی دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم از سوی خداوند متعال نازل شده است، اما اینکه نزول قرآن چگونه است، دانشمندان بیان های مختلفی دارند که عبارتند از:
الف. نزول روحانی
نزول دو معنا دارد:
1. نزول مادی: مانند نزول باران از آسمان، چنان که در آیات فراوانی به چشم می خورد؛ از جمله «وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزقا لَکُم»(بقره: 22)؛ (او خدایی است که) از آسمان آبی فرو فرستاد و به وسیله آن میوه ها را پرورش داد تا روزی شما باشد.
2. نزول روحانی: مانند نزول قرآن بر قلب مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، چنان که خداوند متعال می فرماید: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمینُ عَلَی قَلْبِکَ»(شعراء: 193)؛ قرآن را جبرئیل امین بر قلب تو فرو فرستاده است.
بنابر بیان مزبور، کاربرد واژه نزول و مشتقات آن اگرچه در هر دو قسم حقیقی است، اما نزول قرآن به معنای دوم می باشد.(3)
ب. نزول مقامی
نزول در اصل به معنای فرود آمدن جسم از مکانی بالا به مکانی پایین است، اما نزول قرآن بدین معنا نیست؛ زیرا خدا جسم نیست و مکان ندارد، پس باید نزول قرآن به معنای دیگری باشد. تعدادی از آیات ظهور در این دارند که وجود قرآن ملفوظ و مکتوب، مسبوق به وجود عالی تری است؛ یعنی همین قرآن در مقامی عالی تر نیز وجود دارد و از آنجا نزول یافته است؛ قرآن می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرونَ تَنزیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ»(واقعه: 7780)؛ این قرآنی است گرامی که در کتاب مکنون و محفوظی وجود دارد و جز پاکان نمی توانند آن را درک کنند، از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است.
آیه مذکور ظهور در این دارد که اصل قرآن در کتابی مکنون و مخفی است و از جانب خداوند فرود آمده است.
علّامه طباطبائی می نویسد: «از تدبّر در آیات چنین استفاده می شود که قرآن موجود ملفوظ و مکتوب عربی است و در مدت 23 سال تدریجا بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده، ولی همین قرآن در مقامی عالی تر نیز وجود دارد که آن مقام، تفصیل و تدریج نیست، عربی یا عجمی معنا ندارد. از سنخ معانی و مفاهیم اعتباری نیست، بلکه واقعیت دیگری ماورای فهم عرفی ما است. جز افراد معصوم که از آلودگی به گناه مصونیت دارند کسی را به درک آن مقام راه نیست.»(4)
این نزول قرآن گرچه به معنای فرود آمدن از مکانی فوق به مکانی دون نیست، لیکن نزول مفهوم حقیقی خود را دارد؛ زیرا به معنای نزول از مقامی عالی، یعنی مقام بساطت و تجرّد، به مقامی دانی، یعنی تفصیل است. پس استعمال الفاظ نزول و انزال و تنزیل در مورد قرآن استعمال حقیقی است(5) نه مجازی، اگرچه برخی آن را مجازی دانسته اند.(6)
ج. نزول حقیقی (در مقابل نزول مادی و اعتباری)
نزول در برابر صعود و عروج قرار دارد که گاهی در مورد محسوسات به کار می رود؛ یعنی جسمی از نقطه فوقانی به نقطه ای که پایین تر قرار گرفته منتقل شود و گاهی در امور اعتباری استعمال می شود؛ مانند کسی که از مقام اعتباری بالاتری برخوردار است مثلاً رئیس به مقام پایین تری مثلاً معاون تنزل کند؛ چنان که گفته می شود: «نزل المَلِک عن عرشه» (پادشاه از تخت فرود آمد) که منظور خلع و یا کناره گیری از مقام سلطنت است. گاهی نیز در امور حقیقی غیرحسی به کار می رود؛ مانند قرآن که از طرف خداوند متعال بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده و در واقع، از مقام علم الهی به مرحله الفاظ و مفاهیم بشری تنزّل یافته است؛ زیرا روشن است که نزول قرآن به معنای حرکت یک شی ء جسمانی از یک مبدأ مادی به مقصد مادی دیگر یا به معنای تنزّل مقام و اعتبار حقیقت قرآن نمی باشد.(7)
اگرچه تعبیرهای گوناگونی برای نزول قرآن بیان شده است، اما هر یک، سه مفهوم مزبور را تداعی می کند؛ زیرا در هر صورت، چه نزول قرآن را روحانی، مقامی یا حقیقی بنامیم، قرآن کریم از یک مرتبه «عنداللهی» و والا و مستحکم به یک مرتبه فروتر، که مرتبه الفاظ و عبارات است، تنزّل داده شده است تا در اختیار بشر قرار گرفته و برای همه قابل فهم باشد.
کیفیت نزول وحی
با توجه به مفهوم نزول، این مطلب قابل استفاده است که قرآن کریم از جانب خداوند، که در عالم قدسی و ماورایی و دارای مرتبه بساطت و تجرّد است، بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای بشر، که در حیات مادی است، نازل شده است و این تحقق نمی یابد مگر با ارتباط یک موجود مادی (پیامبر اسلام) با عالم قدسی و ملکوتی. حال این پرسش مطرح می گردد که از نظر عقلی امکان ارتباط آن حضرت با عالم قدسی چگونه است و دریافت وحی چگونه تحقق می یابد؟
دانشمندان دو حالت را برای این ارتباط تبیین کرده اند: گاه پیامبر از حالت بشری خارج می گردید و به صورت ملکوتی درمی آمد و با فرشته و مقام تجرّد مرتبط می شد، که این مقام را می توان صعود آن حضرت از عالم ظاهر به باطن دانست. گاهی نیز فرشته از حالت تجرّد منسلخ می شد و تبدیل به حالت بشری می گردید و وحی را به پیامبر می رساند، که این مقام را می توان نزول فرشته از عالم باطن به ظاهر نامید.(8)
سیوطی، به نقل از راغب اصفهانی، حالت اول را سخت تر از حالت دوم می داند.(9)
صدرالمتألّهین بر این باور است که وقتی روح پیامبر به عالم ملائکه، یعنی عالم وحی ربّانی، صعود می کند کلام خدا، یعنی اعلام حقایق را در مقام «قاب قوسین او ادنی»، که مقام قرب الهی و مقعد صدق است، استماع می نماید. وحی در اینجا عبارت از کلام حقیقی ربّانی است. هم چنین وقتی روح پیامبر با ملائکه علیین ارتباط برقرار ساخت، صدای قلم و القای کلام آنان را خواهد شنید؛ کلام آنان همان کلام خداست که بر قلوب آنان نازل گشته است.
درباره سیر دوم می نویسد: «در هنگام وحی حس ظاهری پیامبر به جانب فوق جذب می شود و صورتی از واقع برایش تمثل خواهد یافت (که این صورت ها و تمثلات واقعیت دارند و از احلام و خیالات باطله نیستند.) بنابراین، فرشته با صورتی محسوس برای پیامبر تمثل می یابد تا تاب تحمل مشاهده آن را داشته باشد. پس پیامبر فرشته را به صورتی غیر از صورت واقعی و نفس الامری خود مشاهده می کند؛ زیرا موجودی مجرد و امری وقتی به عالم خلق تنزّل و تجلّی نمود موجودی خلقی و محدود خواهد شد و به همین جهت به صورت موجودی خلقی مشاهده می شود و کلامش مسموع می گردد، با اینکه در مراحل عالی تر وحی، معقول بوده و گاهی به صورت لوحی مکتوب مشاهده می شود. بنابراین، فرشته وحی و کلام و کتاب او از جهان غیب و باطن به مشاعر حسی و قوای مدرکه پیامبر نزول می کنند، لیکن این تنزل به معنای انتقال و تجافی فرشته از مقام خود نیست، بلکه به معنای حرکت و نزول پیامبر از نشأت باطن به سوی نشأت ظاهر است، برخلاف سیر اول او که از عالم شهادت و حس به عالم غیب داشت.»(10)
ابن خلدون نیز کیفیت دریافت وحی را سیر پیامبر از عالم ظاهر به باطن و مجردات می داند. وی می نویسد: «فوق این عالم بشری عالم روحانیت و ملائکه است. نفس انسان این استعداد را دارد که از جنبه بشری منسلخ شود و به عالم فرشتگان که فوق این عالم است صعود نماید و در لحظه ای از لحظات در زمره ملائکه قرار گیرد، علوم و معارف را از آن عالم بگیرد و دوباره به صورت بشری خویش باز گردد و آنچه را از عالم مافوق گرفته است به مردم ابلاغ کند. معنای وحی و خطاب فرشتگان نیز همین است.»(11)
این رهیافت برای کیفیت نزول قرآن، امکان وحی را از نظر عقلی راهوار می سازد؛ چرا که انسان دارای دو ساحت وجودی است: ساحت جسم و ساحت روح. انسان با پرورش روح و قدرتمند شدن نفس و دوری از کدورت معاصی دارای نور معرفت و ایمان به خدا می شود و به ذات اقدس ربوبی و عالم ملکوت مرتبط می گردد.
نزول وحی و حالت های پیامبر
نزول وحی بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حالت های خاصی برای آن حضرت ایجاد می کرده است. وحی همان گفتار الهی است که سنگینی خاص خود را دارد؛ خداوند می فرماید: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلاً ثَقیلاً» (مزمّل: 5)؛ ما گفتار سنگینی بر تو القا می کنیم.
بدون تردید، منظور از «قول ثقیل» قرآن است.(12) قرآن از آن روی که کلام خداوند است و از ساحت مقدّس و کبریایی او گرفته شده، تنها نفس پاکیزه که از هر آلودگی دور است و جز با خدای سبحان ارتباطی ندارد شایستگی دریافت آن را خواهد داشت.
این کتاب گران بها دارای ظاهر، باطن، تنزیل، تأویل(13) و تبیان(14) هر چیزی است و سنگینی آن از حالات پیامبر حالتی شبیه بی هوشی که در روایات نقل شده است فهمیده می شود.
این کتاب حقایقی را در بردارد که تحقق آن ها بسیار سنگین است: «لَو أَنزَلنا هذا القُرآنُ علی جبلٍ لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة اللّه و...» (حشر: 21)
آری، آیات قرآن از نظر محتوا، وعده و وعیدها، تحمل بر قلب ها، فرامین و برنامه های عبادی، سیاسی و اخلاقی، تبلیغ و مشکلات رساندن آن برای مردم و... بسیار سنگین و با عظمت است و دریافت آن به آسانی تحقق نمی پذیرد، اگرچه از نظر قرائت و تلاوت زیبا و دلنشین است.
در روایت های گوناگونی حالت های پیامبر از نظر سنگینی آیات بیان شده است؛ از جمله حالت غشیان و بی هوشی، تغییر چهره مبارک و عرق کردن حتی در فصل سرما. این حالات هنگامی به حضرت دست می داده است که جبرئیل واسطه نبوده و پیامبر وحی را مستقیما از ناحیه خداوند متعال دریافت می کرده است. به برخی از روایات اشارت می رود:
1. هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: وقتی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وحی نازل می شد اگر جبرئیل علیه السلام واسطه بود، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود: «این جبرئیل است و چنین می گوید» و اگر جبرئیل نبود و وحی مستقیم به آن حضرت نازل می گشت برای پیامبر غشیان و بی هوشی عارض می شد؛ زیرا در این وقت وحی بر حضرت سنگین بود.(15)
2. از زراره نقل شده است که به امام صادق علیه السلام گفت: فدایت شوم آن غشیان و بی هوشی چه بوده است که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله عارض می گشت؟ فرمود: آن در صورتی بود که بین خدا و رسولش واسطه ای نبود و خداوند خود را برای پیامبرش تجلّی می کرد. سپس فرمود: ای زراره! این همان نبوّت است. در این وقت امام علیه السلام حالت خضوع و خشوعی به خود گرفت.(16)
3. در روایتی آمده است: «دریافت وحی چنان بر پیامبر صلی الله علیه و آله سنگین بود که حتی در فصل سرما عرق می کرد و بر صورتش جاری می گشت.» و نیز «رنگ صورتش تغییر می کرد و سرش فرود می آمد.»(17)
در عصر رسالت برخی افراد مغرض با مشاهده این حالت پیامبر صلی الله علیه و آله ، آن حضرت را متهم به جنون یا حالت هایی مانند آن می کردند. در عصر حاضر نیز برخی از مستشرقان همین راه را ادامه داده و با این اتهام سست درصدد تضعیف قرآن کریم برآمده اند. برخی گفته اند: پیامبر مبتلا به بیماری صرع بوده است(18) و آنچه به نام وحی و حالت غش برای پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است همان «صرع» می باشد که وقتی به هوش می آمد چیزی بر مردم تلاوت می کرد به گمان آن که بر او از جانب پروردگارش وحی شده است!(19) برخی نیز حالت غش را همان حمله هیستری دانسته اند!(20)
نویسنده آمریکایی واشنگتن اروینچ مدعی است امراض روحی و جسمی و قدرت طلبی موجب شده تا پیامبر ادعای نبوّت کند، به ویژه که خدیجه و ورقة بن نوفل نیز او را بر این کار تشجیع کردند.(21) هرچند حالت های مزبور، در تحلیل عقلانی و عرفانی پاسخ داده می شود، اما پیش از هر دلیلی، خود قرآن کریم این اتهامات را از ساحت مقدّس پیامبر دور ساخته و هرگونه جنون، کهانت و سحرگری را از وی نفی می کند؛ در آیه ای می فرماید: «فَذَکِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَ لاَ مَجنُونٍ» (طور: 29)؛ پس تذکر ده، که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی.
در آیه ای دیگر به مردم می فهماند که «وَ مَا صَاحِبُکُم بِمَجنُونٍ»(تکویر: 22)؛ مصاحب و همراه [= پیامبر] شما دیوانه نیست. و این اتهام با حالات پیامبر و تاریخ زندگانی او در میان مردم پیش از نبوّت و حتی در زمان رسالت حتی برای خود کفار نیز قابل پذیرش نبود؛ زیرا او فرد امین و آگاه بود و حتی کافرانی مانند ابوسفیان، ابوجهل و اخنس بن شریق شبانه می آمدند و به طور پنهانی به سخنان آن حضرت گوش فرا می دادند.(22)
افزون بر آن، مستشرقان نیز متوجه شده اند که اتهام صرع و مانند آن اتهامی واهی و بی ارزش است و با شخصیت، آموزه ها و تاریخ زندگی پیامبر هیچ تناسب عقلی ندارد.(23) از همین روست که افرادی مانند توماس کارلایل از پیامبر دفاع کرده و هرگونه ادعای کذب و مانند آن را از وی دور دانسته اند.(24)
شواهدی که دلالت بر عدم صحت نسبت های مزبور دارند، عبارتند از:
1. گزاره ها و معارف والای قرآن
معقول و امکان پذیر نیست که یک انسان دیوانه یا مبتلا به صرع کتابی مانند قرآن بیاورد که حاوی بالاترین قوانین، احکام و معارف برای بشر باشد. در قرآن قوانینی مانند عدالت طلبی، ظلم ستیزی، آزادی انسان، احسان و نیکوکاری، ترغیب و تشویق علم، دانش و دانشمندان، فقرستیزی و احکام عبادی و قوانین معاملات و احکام قضایی و حقوقی و زندگی مسالمت آمیز آمده است که حقوق بشر امروز آن ها را برترین قوانین بشری می داند، اگرچه نسبت به بسیاری از قوانین آن هم چنان در غفلت به سر می برد.
2. گسترش اسلام
با ارائه مکتبی همچون اسلام، بسیاری از مردمان عصر پیامبر که مبتلا به کفر و شرک بودند به دین اسلام گرویدند. پیروی گسترده انسان ها، دقّت در تبلیغ دین، خنثی کردن انواع توطئه ها و دشمنی های منافقان و دشمنان اسلام و پیروزی های چشمگیر مسلمانان در مبارزات خود تا سرحد شهادت در راه اهداف پیامبر اسلام، خود بهترین دلیل است تا چنین اتهام واهی و غیرمقعول را از بین ببرد؛ چرا که هیچ زمانی یک انسان دیوانه یا مبتلا به هیستری یا صرع، نمی تواند جهان و انسان های میلیونی را به تسخیر خود درآورد.
3. اعتراف سخن سرایان عرب
تحوّل عظیم بعثت و حرکت دینی و معنوی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با ارائه دادن آیات آسمانی به گونه ای بود که مخالفان بسیاری از جامعه آن زمان را به چالش کشانید. مخالفان پیوسته درصدد از بین بردن، سست نمودن یا همانند آوردن بودند. تلاش های فراوانی در این زمینه انجام گرفت، سخنوران و فصحای آن زمان با تشکیل انجمن ها و گروه ها به اندیشه افتادند تا مانند قرآن را بسازند یا آن را کلام بشری جلوه دهند یا پیامبر را به جنون متهم کنند. آنان در آخرین تلاش و مبارزه فکری خود به دلیل شگفتی بیش از حد قرآن کریم، آن را «سحر» نامیدند.(25) مخالفان خود پی بردند که این اتهام ها با عقل بشر سازگار نیست و انسان های خردمند آن را نمی پذیرند، به همین سبب اعتراف نمودند که قرآن برترین کلام هاست.
ولید بن مغیره، اندیشمند عرب در مکه، که او را «ریحانة القریش» می نامیدند، پس از اینکه آیات سوره سجده را شنید به سوی قبیله بنی مخزوم رفت و گفت: به خدا سوگند کلامی را از محمد شنیدم که نه کلام انسان است و نه کلام جن، ولی کلامی است که بر همه کلام ها برتری دارد.(26)
چنین اعترافی و نیز اعتراف سخن سرایان آن زمان و همچنین گوش دادن ابوسفیان و اخنس بن شریق شب هنگام به آیات قرآن، بهترین دلیل است که قرآن برخاسته از یک حالت صرع یا هیستری و بیماری های دیگر عصبی و مانند آن نیست.
4. قرینه تاریخی؛ تاریخ زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله
به شهادت تاریخ، زندگی پیامبر پیش از بعثت یک زندگی کاملاً سالم و منظم و مورد پذیرش همگان بوده است و هرگز ابتلا به بیماری جنون یا صرع و مانند آن به حضرت نسبت داده نشده است؛ نه در سنین کودکی و نه در دوران نوجوانی، جوانی و یا میانسالی. اگر چیزی می بود باید تاریخ به آن اشاره می کرد، به ویژه اینکه دشمنان اسلام انگیزه برجسته کردن آن را فراوان داشته اند. در حالات عادی نیز آثاری از جنون یا صرع از آن حضرت مشاهده نمی شد، بلکه سخنان و حالات بسیار معقول و ارزنده از وی شنیده می شد. تنها در هنگام وحی بود که حالتی غیرعادی به وجود می آمد و دشمنان اسلام چون از حقیقت و عوارض ناشی از آن بی اطلاع بودند تهمت صرع یا جنون را مناسب دیده و بدین وسیله دشمنی خود را آشکار می کردند.(27)
تحلیل عرفانی از حالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگام دریافت وحی
1. تجلّی: وحی، چنان که پیش از این گفته شد، سخنان سنگین خداوند متعال بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است: «انّا سنلقی علیکَ قولاً ثقیلاً.» پیش از این در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شد که غشیان و بی هوشی نتیجه تجلّی خداوند متعال بر پیامبر بوده است. تجلّی ممکن است به یکی از دو معنای زیر باشد:
اول: به دلیل آنکه ظهور ذات خداوند متعال محال است، منظور ظهور جلالت و جبروت و اقتدار و عظمت او یا آثار او می باشد که به نوعی نور الهی تجلّی می کند؛ مانند تجلّی خداوند بر حضرت موسی علیه السلام و مدهوش شدن وی، که در آیات قرآن بدان اشارت یافته است: «فَلَمَّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقا...» (اعراف: 14) این آیه شریفه درباره حضرت موسی علیه السلام است که دیدن خداوند را درخواست کرد و در پاسخ وی، خداوند نور خود را بر کوه تجلّی نموده کوه متلاشی و با خاک یکسان شد و حضرت موسی بی هوش بر زمین افتاد.
مرحوم طبرسی می فرماید: خداوند متعال آیات خود را برای حضرت موسی بر کوه ظاهر نمود تا ثابت کند خداوند دیدنی نیست. در ادامه، از ابن عباس نقل می کند که: معنای تجلّی این است که خداوند نور ذات مقدس خود را بر کوه ظاهر نمود.(28)
به همین دلیل وقتی پیامبری خود را نزد مقام با عظمت الهی ببیند، لازمه چنین حضوری، از خود بی خود شدن یا مدهوش ماندن است و بر کسی که مدهوش شود مذمّت روا نیست.
دوم: «نزول قرآن به صورت تجافی نیست؛ یعنی بدین صورت نبوده که حین نزول جایگاه اصلی خود را در مقامات فوق از دست بدهد و به موقف تفصیل نزول کند، بلکه تنزیل قرآن به صورت تجلّی بوده است؛ بدین معنا که کلام الهی از موطن غیب مکنون و بساطت و تجرّد، در موقف طبیعت و کثرت و تفصیل ظهور می کند و جلوه گر می شود، بدون اینکه مقام عالی خود را از دست بدهد. قرآن از علوم بی پایان ذات اقدس الهی سرچشمه گرفته و نزول و ظهور یافته است، همانند پرتوی از خورشید که بر زمین می تابد؛ زیرا همه پدیده های علمی و غیرعلمی جهان با واسطه یا بدون واسطه، از ذات اقدس خدای متعال فیض وجود را دریافت می دارند. او ذات کامل و غیر محدودی است که همه کمالات از مقام شامخ او سرچشمه می گیرند و نازل می شوند. او در مقام شامخ و بسیط ذات خود، واجد کمالات همه معالیل عینی و عملی است.»(29)
2. انسلاخ از مقام مادی: دیدگاه دیگر این است که پیامبر در حالت وحی از حالت مادی خارج شده و در حال مشاهده ملکوت الهی و مستغرق در چنین مشاهده ای است. ابن خلدون می نویسد: «پیامبران در حالت وحی از این جهان خارج شده و انصراف می یابند، به گونه ای که تصور می شود حالت غشوه و اغما بر ایشان به وجود آمده. در صورتی که چنین نیست [که غش باشد]، بلکه در مشاهده فرشته وحی مستغرق گشته اند. در این هنگام است که درک ویژه ای دارند که با ادراکات متعارف بشر متفاوت است.»(30)
مراتب نزول و کیفیت دریافت ظاهر و باطن قرآن
برخی برای پیامبر دو مرحله دریافتی قرآن مطرح کرده اند که به نوعی چگونگی نزول تدریجی و دفعی را نیز حل می کند. یک مرحله، دریافت ظاهری قرآن و الفاظ آن است که به واسطه جبرئیل می باشد. مرحله دیگر، دریافت باطن، حقیقت و تأویل قرآن می باشد که بر نزول جبرئیل مقدّم است و آن دریافت بدون واسطه از خداوند متعال و از ام الکتاب است. این نظریه را اگرچه طرفدارانی از مکتب عرفانی مطرح کرده اند، اما به نوعی خود مؤید دیدگاه نزول دفعی است که افراد معروفی مانند سیوطی در الاتقان، زرکشی در البرهان و علّامه طباطبائی و بسیاری از مفسّران عصر حاضر نیز طرفدار آن هستند.
ابن عربی در این باره می گوید: اینکه خداوند می فرماید: این قرآن چیزی جز تذکر نیست، یعنی قرآن کریم و نزول آیات آن چیزی جز تذکر و یادآوری برای آنچه قبلاً مشاهده کرده است نیست. در نتیجه، قرآن ذکر و یادآور پیامبر برای آنچه قبلاً مشاهده کرده است می باشد.(31)
سعدالدین فرغانی نیز بر این باور است که پیامبر دو نوع دریافت وحی داشته است: یک دریافت باواسطه جبرئیل و دیگری دریافت مشاهده ای بدون واسطه. و تعجیل پیامبر در قرائت پیش از تمام شدن وحی به وسیله جبرئیل به همین علت بازمی گردد.(32) وی می نویسد: مصطفی صلی الله علیه و آله در وقت وحی به واسطه جبرئیل، طریق لاواسطه ای هم بر وی منکشف می کرد، تا عین آن معنا را جبرئیل صلی الله علیه و آله به طریق وحی ادا می کرد او به طریق لاواسطه، آن را مشاهده می فرمود.(33)
آیة اللّه جوادی آملی، مفسّر فرزانه معاصر، ضمن پذیرفتن نزول لفظی قرآن کریم به وسیله جبرئیل،(34) دریافت باطن و تأویل قرآن را بدون واسطه می داند که با ترقّی به عالم غیب از حقایق قرآن آگاه می گردد. ایشان می نویسد: باطن و تأویل قرآن ممکن نیست که به واسطه نزول فرشته وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله القاء گردد؛ زیرا هرچه نزول یابد و به مقام لفظ و مفهوم و علم حصولی برسد در قلمرو ظاهر قرآن خواهد بود نه باطن آن و اگر روح مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله آیات الهی را بدون ترقّی به عالم غیب و تنها با نزول فرشته وحی دریافت کند، لازمه اش آن است که از باطن و تأویل قرآن آگاهی نداشته باشد، در حالی که از جمع بندی آیات قرآن به دست می آید که آن حضرت از تأویل قرآن و دریافت ام الکتاب از مقام لدن با ترقّی روح آگاه بوده اند.(35) با پذیرش این مرتبه از نزول (بدون واسطه) و دریافت باطن و حقیقت قرآن کریم، نزول دفعی، که به استدلالی شهودی و معنوی نیاز دارد، توجیه خواهد شد؛ چرا که نزول دفعی جنبه ای فوق نزول تدریجی دارد و از نظر مرتبه برتر از نزول لفظی و ظاهری است که افزون بر دلایل قرآنی نیاز به توجیه عرفانی و معنوی خواهد داشت.
علّامه طباطبائی آیه شریفه «و لا تَعجل بالقرآنِ منِ قبل اَن یُقضی الیک وحیه» (طه: 114) را گواه بر نزول دفعی و تدریجی گرفته و می فرماید: معنای آیه بازگشت می کند به اینکه تو به قرائت قرآن که هنوز بر تو نازل نشده است شتاب می کنی؛ چرا که تو اجمالاً علم به آیات قرآن داری، اما به آن بسنده نکن و از خداوند علم جدید را با صبر و شنیدن ادامه وحی طلب کن. این آیه روایاتی که نزول قرآن را دو بار می دانند یکی نزول تدریجی و دیگری نزول دفعی تأیید می کند.(36)
پی نوشت ها
1 ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ماده نزل / ابن فارس، مقائیس اللغه.
2 ر.ک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ماده نزل، ج 12، ص 82.
3 همان، ج 12، ص 87 و 88.
4 سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 12 16 و ج 18، ص 82 88 و ج 13، ص 140 141.
5 ابراهیم امینی، وحی در ادیان آسمانی، ص 6567.
6 جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 115، نوع شانزدهم (مسئله دوم) / زرقانی، مناهل العرفان، ج 1، ص 34.
7 محمدتقی مصباح، قرآن شناسی، جلد اول، ص 32.
8 جلال الدین سیوطی، پیشین، ج 1، ص 121 (چهار جلدی).
9 همان، و نیز ر.ک: راغب اصفهانی، مقدمه جامع التفاسیر، ص 85.
10 صدرالمتألهین، مفاتیح الغیب، ص36،ونیز جزء دوم از سفر سوم،ص27.
11ابن خلدون،مقدمه ابن خلدون،ص598.
12 سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 20، ص 62.
13 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 98 و 89.
14 «و نَزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء» (نحل: 89).
15الی 17 محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 18، ص 268 / ص 256 / ص 261.
18 محمود ماضی، الوحی القرآنی فی المنظور الاستشراقی، ص 109 و 110.
19. The Life of mohomet. p. 135 Emile Der menghem New Yourk Dial Press 1930.
20 ریچارد بل، «مقدمه بر ترجمه قرآن (بازنگری مونتگمری وات)»، مجله ترجمان وحی، ش 2، ص 88. بل، نسبت بیماری صرع را از گوستاو ویل (Gustav well) و حمله هیستری را از الویز اسپرنگر (Aloys sprenger) نقل می کند.
21 ابراهیم عوض، مصدر القرآن، دراسة شبهات المستشرقین، قاهره، مکتبة زهرا الشرق، 1417 ق، ص 2313.
22 ابن هشام، سیره ابن هشام، حدیث 1، ص 337 / ر.ک: جفعر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 1، ص 270 (ش 18).
23 ریچارد بل، پیشین.
24 ابراهیم عوض، پیشین، ص 2313.
25 قرآن از قول ولیدبن مغیرة می فرماید: «فقال اِن هذا الاّ سحرُ یُوثَر» (مدثر: 24) / فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 583 (شأن نزول آیه).
26 فضل بن حسن طبرسی، پیشین.
27 ابراهیم امینی، پیشین، ص 132.
28 فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 3 و 4، ص 731 و 732.
29 ابراهیم امینی، پیشین، ص 67 و 68.
30 ابن خلدون، پیشین، ص 115.
31 ابن عربی، الفتوحات، ج 4، ص 402.
32و33 سعدالدین فرغانی، مشارق الدراری، ص 657، قم، انتشارات تبلیغات اسلامی، 1379 / ص 537.
34و35 عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج 1، ص 48، مرکز نشر فرهنگی رجاء / ص 484.
36 سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 16، ص 214 و ج20، ص 120 و 121.