اسلام و نو شدن

چکیده: توجه اسلام به عصر زرین در گذشته، به معنای تلاش برای وارونه کردن مسیر تحولات به منظور بازسازی کامل عصر نبوی نبوده است . نوگرایی آن نیز به معنای وا نهادن الگوها و آرمان های کهن و حرکت در فضاهای مبهم و نامعین با چراغ خاموش نیست . توسعه ی انسانی و پیش رفت جوامع بشری منحصر و محدود به الگوی مدرنیته ی غربی نیست .

همبستگی، 12/4/81

چکیده: توجه اسلام به عصر زرین در گذشته، به معنای تلاش برای وارونه کردن مسیر تحولات به منظور بازسازی کامل عصر نبوی نبوده است . نوگرایی آن نیز به معنای وا نهادن الگوها و آرمان های کهن و حرکت در فضاهای مبهم و نامعین با چراغ خاموش نیست . توسعه ی انسانی و پیش رفت جوامع بشری منحصر و محدود به الگوی مدرنیته ی غربی نیست .

یکی از پیش فرض های مسلم و مورد اجماع نظریه پردازان مدرنیته، تقابل ارزش گذاری شده ی «سنت » و «مدرنیته » است . این فرض، حاوی مدعای اثبات نشده ی دیگری نیز درباره ی باورها و تعلقات دینی هست; بدین معنا که آنها را بی هیچ تمیز و استثنایی از مهم ترین اجزا و هم بسته های سنت می شمارد و در نتیجه دین به معنای اعم را هم سنخ و هم تراز سنت و در تقابل و چالش با هر نوع توسعه، پیش رفت، و نوگرایی قرار می دهد .

این شبهه بیش از هر چیز از تعمیم غیرقابل توجیه یک مصداق و یک وضعیت یا یک موقعیت، به تمامی ادیان و وضعیت های مختلف ناشی شده است; در عین حال مؤیداتی را نیز در خود ادیان یافته است . تقدس و اعتباری که نوعا ادیان برای عصر ظهور و دوره ی زندگی بنیان گذار خویش قائل هستند، اهتمام و جدیتی که در تبعیت و انطباق با آن سیره ی عملی و آن تجربه ی مقدس به کار می برند، و هم چنین غلبه و نفوذ روحی و ذهنی مؤمنان سلف، که حافظان و ناقلان اصلی آن گوهر مقدس به نسل های بعد از خود بوده اند، و نیز ارزش و اهمیت تفاسیر و تعلیمات ایشان، که به پشتوانه ی سنت نیز مستظهر گردیده است، بیش از پیش بر این گمان صحه می گذارد که کشش و رغبت ادیان بیش تر به سوی گذشته است تا آینده .

در این جا به مواردی از این نکات خدشه برانگیز اشاره خواهیم داشت:

1 . فرض وجود عصر طلایی، به مثابه ی یک الگوی مقدس در گذشته، لزوما به محافظه کاری، رکود و قناعت به وضع موجود منجر نمی شود; بلکه با دمیدن در روح آرمان خواهی پیروان، انگیزه های ایشان را برای تغییر وضع موجود تقویت می کند، و البته از این حیث در مسیری متفاوت با قافله ی نوگرایانی قرار می گیرند که ظاهرا به هیچ الگو و آرمان شهر از پیش تعریف شده ای برای آینده ی خویش سر نمی سپارند و تمکین نمی کنند;

2 . عصر طلایی در گذشته ی ادیان، حکم صورت مثالی و نمونه ی آرمانی را برای دین دارانی دارد که می خواهند با الهام از آن و استخراج اصول اساسی و ارکان و عناصر اصلی، نمونه های عینی و روزآمدشده ی آن را متناسب با امکانات و مقتضیات جدید، از نو بنا کنند . لازمه ی برداشتی غیر از این، مخالفت ادیان با هر گونه بسط و گسترش جغرافیایی و در نوردیدن مرزهای قومی - نژادی اولیه بوده است; در حالی که چنین امتناعی لااقل در ادیان جهانی و تبلیغی وجود نداشته است . به علاوه، این گمان با تجربه ی تمدن سازی ادیان مغایرت دارد; در حالی که در عقبه ی بزرگ ترین تمدن های بشری، حضور لااقل یک دین بزرگ قابل بازشناسی است . تعقیب ایده ها و آرمان های بلند بشری که با گذشت قرون، هنوز مجال و امکان تحقق کامل نیافته اند و هم چنان بشر در حسرت آنها به سر می برد معنای سنت گرایی و کهنه پرستی ندارد; بلکه اصرار بر تکرار مدل ها، روش ها و راه ها و عمل کردهای ناموفق و نامقبول گذشته است که شایسته ی چنین اتفاقی می باشد;

3 . هم چنان که زیستن در «این جا» و «اکنون » به شکل مطلق ممکن نیست، و همان طور که نمی توان از یک «آینده ی ناب » دم زد، توقف یا بازگشت کامل به گذشته ی مقدس نیز برای هیچ نحله ی سنت گرایی میسر نیست;

4 . با وجود آن که برخی ادیان و مشخصا اسلام، به یک برهه ی تاریخی بسیار مقدس، به مثابه ی یک الگو و یک نمونه ی آرمانی اعتقاد و نظر دارند، و با این که تلاش می کنند تا از آن سیره ی کهن و از آن تجربیات نیکو و سنن صالح و مؤمنان سلف در ساختن آینده ی خویش بهره ببرند، درعین حال، نویدها و مواعید بسیاری نیز درباره ی برتر و متکامل تر بودن آینده ی مؤمنان خلف در مقایسه با گذشتگان مطرح می سازند; چندان که گویی یک مرام آرمانی هستند و عصر زرین را برای آینده ی پیروان خویش پیش بینی می کنند;

5 . اگر از سر تامل و دقت ملاحظه شود، می بینیم که اکثر ایده های غیردینی نوسازی و پیش رفت، چیزی جز بازگویی آرمان های کهن در قالب های جدید نیستند، که امروز با پیشی جستن بر دیگر الگوهای رقیب، خود را تنها آینده ی محتوم بشر می دانند، و دیگر منادیان سعادت و نیک بختی را به کهنگی و ارتجاع متهم می سازد . این ایده ها در طرح اساسی ترین آرمان های خویش، کمابیش مدیون گذشته ی بشرند و می توان به وضوح رد هر یک از مطالبات آنها را تا گذشته های بسیار دور دنبال کرد .

حقیقت آن است که مدرنیته، برخلاف عنوانش، یک جریان محبوس و متوقف در حال است که برخلاف آرمان گرایان دینی و غیردینی، حاضر به هزینه کردن حلوای نقد برای شهد گوارای پسین، یا کشت امروز پدران برای برداشت فردای فرزندان نیست .

بنابراین مدرنیته و سنت، بیش از آن که دو حقیقت مطلق باشند، دو برهه ی تاریخی، دو آموزه ی کلامی، و دو مفهوم اعتباری و به شدت نسبی هستند که نمی توان مصادیق اصیلی برای آنها برشمرد، یا حکم پایداری برایشان صادر کرد; ضمن این که هیچ گاه این دو مفهوم کاملا از هم بیگانه و تهی نبوده اند; در بستر زمان، به شدت سیال و به یکدیگر تبدیل پذیرند .

توفیق و امتیاز مسلمانان بر پیروان دیگر ادیان شاید در این نکته باشد که برای ساختن مدینه ی فاضله ی خویش، علاوه بر آموزه ها و راهنمایی های نظری، از یک مدل مثالی و تجربه ی عملی در مدینة النبی نیز برخوردارند . پس اهمیت گذشته نزد مسلمانان، هیچ گاه به معنای تلاش برای وارونه کردن مسیر تحولات به منظور بازسازی طابق النعل بالنعل عصر نبوی نبوده است . هم چنین نوگرایی و نوجویی آن نیز به معنای وانهادن الگوها و آرمان های کهن و حرکت در فضاهای مبهم و نامعین با چراغ خاموش نیست .

با ملاحظه ی نشانه ها و تاکیدهای فراوان در آموزه های اسلامی، چنین به نظر می رسد که این دین درصدد برقراری نوعی پیوند، تعادل، و تعاضد میان گذشته، حال، و آینده ی تاریخی پیروان خویش است و در یک رفت و برگشت دائمی میان سه برهه ی زمانی به سر می برد . در ادامه برخی از این موارد را از نظر می گذرانیم .

بنابراین در بحث از نسبت اسلام و مدرنیته، به منزله ی یکی از عوامل یا آثار عرفی شدن، این نتایج قابل حصول است:

1 . توسعه ی انسانی و پیش رفت جوامع بشری، منحصر در یک مسیر و محدود به یک الگو نیست; از این رو نمی توان مدرنیته ی غربی را با تمام قدرت، نفوذ و توفیقات نسبی آن در بعضی از ابعاد، تنها انتخاب بشری از این باب دانست;

2 . با این که از «ازدواج مسیحیت » و «مدرنیته » در غرب، مولودی به نام «عرفی شدن » پدید آمده است، درعین حال نمی توان انتظار داشت که لزوما از مواجهه و قرابت هر سنت دینی دیگر با امر توسعه و تجدد، چنین پدیده ای ظاهر شود . نطفه های عرفی شدن را بیش از دین بما هو دین و تجدد به معنای اعم، باید در مسیحیت به مثابه ی یک دین خاص و در مدرنیته به منزله ی یک تجربه ی غربی جست وجو کرد;

3 . تمامی ادیان و مرام های آرمانی به میزانی گذشته گرا هستند; درعین حال ظرفیت ها و الزاماتی برای حضور در آینده دارند . این ظرفیت و الزام در اسلام، بر حسب بسیاری از شواهد و قرائن، به مراتب بیش از سایر ادیان تاریخی است . رسالت بشری و جهانی آن و ضرورت ماندگاری اش باعث شده است تا ظرفیت ها و مستلزمات تغییرپذیری و نوگرایی، در عین حفظ ثبات و پایداری، در این آیین به کمال خویش برسد;

4 . نتیجه این که تجدد، فی نفسه نه عامل عرفی شدن و نه پی آمد التزامی آن است; ازاین رو نمی تواند خطری برای اسلام محسوب شود . اما این تهدید از سوی مدرنیته ی غربی به دلیل تلقی متفاوتش از دنیا، انسان، و عقل و نیز جهت گیری های خاصش در قبال ماوراءالطبیعه، خداوند، و وحی به طور جدی وجود دارد .

اشاره

موضوع مقاله ی حاضر یکی از مباحث مهم و مطرح در دنیای معاصر اسلامی است که به دلیل رشد اسلام گرایی در جهان، حتی مورد توجه متفکران غربی نیز قرار گرفته است . بحث حاضر در واقع پاسخ به این پرسش است که ظرفیت های درونی اسلام برای همگامی با تحولات نوشونده ی جوامع بشری چگونه است؟ چنان که می دانیم، پیش تر در برابر این پرسش، دو اندیشه ی متضاد شکل گرفته بود . از یک سو نظریه پردازان لائیک چپ و راست بر این گمان بوده اند که اسلام یک حقیقت تاریخی است که قابلیت انطباق با شرایط نوین را ندارد، و از دیگر سو روشن فکران دینی با اعتقاد به همگامی اسلام با تحولات مدرن، درصدد تاویل و بازسازی مفاهیم دینی برای تطبیق با مؤلفه های مدرنیته برآمده اند . اما اندیشمندان اسلامی همواره به نقد هر دو دیدگاه پرداخته اند و نظرگاه اسلامی را به مثابه ی راه سومی تصویر کرده اند . ظهور انقلاب اسلامی نه تنها به تقویت این نگاه سوم انجامید، بلکه عملا جوانه های حضور آن را در عرصه ی اجتماعی و بین المللی فراهم ساخت .

تحلیل آقای شجاعی زند در این مقاله و سایر نوشته های ایشان را در مجموع باید تلاشی برای تبیین همین نظریه ی سوم قلمداد کرد . مهم ترین ارکان این نظریه را در پنج اصل زیر می توان تنسیق کرد: 1 . عطف توجه اسلام به عصر نبوی تنها تاکیدی بر اصول و ارزش های وحیانی آن دوره است و به بافت اجتماعی و اقتصادی یا هنجارهای اخلاقی و حقوقی آن دوره ی تاریخی مربوط نمی شود . بنابراین گذشته گرایی در اندیشه ی اسلامی به معنای ارتجاع و التزام به وضعیت زمانی خاص نیست; 2 . آینده نگری و طرح مدینه ی فاضله یکی از مقومات دیدگاه اسلامی است . بنابراین نارضایتی از وضعیت موجود و اقدام برای تحقق آینده ی مطلوب، تلاش برای پیش رفت و تحقق توسعه ی انسانی و اجتماعی در راستای آرمان های اسلامی را یکی از وظائف شرعی مسلمانان قرار می دهد; 3 . تحول و پیش رفت یکی از ضرورت های تاریخ و طبیعت بشری است . ازاین رو ایستایی و بازگشت به گذشته مختوم به شکست است و تنها راه پایایی و پویایی، اقدام برای طراحی و اجرای الگوهای نوین پیش رفت و تحول علمی و اجتماعی است; 4 . برخلاف انگاره ی طرفداران مدرنیته، پیش رفت و توسعه ی انسانی، تنها یک الگوی مشخص و معین ندارد بلکه متناسب با آرمان ها و ارزش های پذیرفته شده می توان به الگوها و مدل های متناسب دست یافت; 5 . الگوی مطلوب توسعه از دیدگاه اسلام با آنچه در تاریخ جدید غرب و بر پایه ی ایدئولوژی های مادی شکل گرفته است، تفاوتی آشکار و محسوس دارد . ازاین رو ضمن بهره گیری از تجربیات و دستاوردهای عام بشری به هیچ روی نمی توان الگوها و انگاره های توسعه ی غربی را برای بازسازی و اصلاح جامعه ی اسلامی اقتباس کرد .

البته این نگاه سوم در درون خود قرائت ها و تحلیل های مختلفی دارد که هنوز هم در میان صاحب نظران مورد بحث و گفت وگو است . مطالب این مقاله برخی از مبانی نظری این نظریه را روشن ساخته است اما آنچه بیش تر بدان نیازمندیم، تبیین عناصر و الگوهای عینی و عملی این نظریه است . تا زمانی که این مبانی به مدل های مشخص و کاربردی تبدیل نشود، خطر غلبه ی دو دیدگاه نخست بر نخبگان و کارگزاران اجرایی نظام وجود دارد و جریان «عرفی شدن » و حتی نظریه ی «عرفی گرایی » می تواند در جامعه ی علمی ما نفوذ کند .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر