اشاره:
در شماره گذشته با مبانی مکاتب عرفانی نوظهور آشنا شدیم و گذشت که دید مادی و توجه فراوان به تمدن و تکنولوژی جدید و عدم پاسخ گویی به نیاز های معنوی، باعث ظهور و بروز تعداد زیادی از فرقه ها و مسلک های عرفانی شده است.
عرفان هندی و عرفان آمریکایی از جمله این مکاتب عرفانی است که در شماره قبل در مورد مبانی و شخصیت ها و آداب و رسوم هر یک از آنها مطالبی عنوان شد.
اینک در این شماره به عوامل مؤثر در مکاتب و فرقه های عرفانی پرداخته می شود و ویژگی هایی نظیر التیام رنج های روانی، ناتوانی از ایجاد تحول در زندگی و ستم پذیری و … که از شاخصه های معنویت های نوظهور است، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بحران های روانی و اجتماعی
در دهه های آخر قرن بیستم بحران های روانی و اجتماعی به طور گسترده ای دامن گیر بشر شد. در این شرایط راهی جز بازگشت به معنویت و یاد خداوند وجود نداشت. کسانی مثل ویکتور فرانکل نشان دادند که با معنویات می توان از شدت این بحران ها کاست و به سطوح قابل تحملی از رنج روانی رسید.[1] معنویات می توانستند فرصتی به بشر دهند که از مشکلات و تعارضاتی که زندگی امروزین برایشان به بار آورده بود، فاصله بگیرند و فارغ شوند و به درون خود پناه ببرند و جهانی دیگر را تجربه کنند.
فشار شدید مدل زندگی مدرن و نیاز به فاصله گرفتن از آن عاملی برای روی آوری انسان معاصر به معنویات و جستجوی بینشی دیگر در مورد خود، زندگی و هستی بود که سرانجام به شکل گیری فرقه های رنگانگ و گوناگون معنویت گرا منجر شد. معنویت های نوظهور با ارائة مدیتیشن های گوناگون، دقایقی متفاوت را در زندگی انسان مدرن ایجاد می کنند؛ ساعاتی که شخص می تواند در خود فرورود، از اندیشه های روزمره بیرون بیاید و به امور دیگری مثل روح، جهان نامرئی، دنیای درون، صور خداوند و صورت های دیگر واقعیت! بیندیشد. اندیشه های کارلوس کاستاندا به وضوح انسان را از واقعیت به دنیای وهم می برد و با این اندیشه که باید صورت دیگر واقعیت را تجربه کرد، به گیاهان توهم زا و مخدر رو می آورد.[2]
تمامیت خواهی حاکمیت در سیاست جهانی
در روزگار ما که کانون های وابسته به سرمآیه داری ترجیح می دهند انسان ها به خود نیایند تا هوای عزت و شرافت بر دلشان بوزد، به انحراف طبیعت گرایانة بشر دامن زده، می کوشند که راه طبیعت را به سان راه فطرت بیارایند و با هزاران فرقه ای که به نام معنویت و عرفان ساخته و پرداخته اند، انسان را به حیرت و رنجی مضاعف فروکشند و این ظلم مضاعف و پنهانی است که به لباس مکر و نیرنگ درآمده و زنجیر استضعاف و بردگی را در پوششی از حریر معنویت و اطلس عرفان به دست و پای انسان معاصر بسته است.
در دهه 1960 جنبش های دانشجویی تمام اروپا وآمریکا را فرا گرفت. در این جنبش ها جوانانی که از ارزش های سرمآیه داری و نظام تمدن مدرن راضی نشده بودند و احساس سرخوردگی و ناکامی می کردند، دست به شورش های خیابانی زدند. در گیرودار همین جنبش ها بود که معنویت های نوظهور جوانه زدند و مفاهیمی نظیر عشق، تجربه جهان نامرئی، شیطان، ماری جوانا، ال.اس.دی و غیره وارد فرهنگ جوانان غربی شدند.[3] در همان سال ها مراکز تحقیقاتی نظیر مؤسسة تاویستاک در انگلستان و باشگاه پژوهشی روم[4] توانستند گروه بیتل ها را طراحی کنند که بعدها صدها نمونه از آن برای سرگرم کردن مردم جهان از گوشه و کنار سربرآورد.
تمدن جدید در قرن بیستم وضعیت بسیار ناپایداری را تجربه کرد و طراحان تمدن و نیروهای سلطه گر آن تصمیم گرفتند که نقطة ضعف سلطه گری خود را که روی خرابه های معنویت و دین بنا شده بود، به نقطة قوت خود تبدیل کنند. آنان به این نتیجه رسیدند که از معنویت در جهت ترمیم و تقویت استیلای خود بهره برداری کنند. برای دست یابی به این هدف، معنویت ویژگی های بسیار مناسبی داشت.[5] نخست اینکه ابزار جذابی بود و گویی اقبال عمومی هم با آن موافقت داشت و دوم اینکه شامل موضوعاتی بود که تمام افراد بشر در طول تاریخ به آن دلبستگی داشتند و می توانست زمینه ساز مقبولیت سلطه ای فرافرهنگی و جهانی باشد.
این راهکار تازه ویژگی جالب سومی هم داشت و آن اینکه در قیاس با گذشتة معنویت ستیز تمدن غرب، تحول و تنوع رضآیت بخشی را برای اهالی تمدن غرب ایجاد می کرد. از این رو، به فکر طراحی جریان ها و فرقه های معنویت گرایی افتادند که در گستره ای وسیع و تنوعی جذاب، مردم را برای مدت زیادی سرگرم سازد. پآیه های اساسی تحکیم و تداوم سلطه گری این است که سلطه گران برنامه های مناسب و مؤثری را برای سرگرم سازی سلطه پذیران ترتیب دهند؛ به طوری که آنان احساس کنند وضعیت سلطه، مطلوب، رضآیت بخش و قابل تحمل است. اگر سلطه گران بتوانند احساس خوبی برای سلطه پذیران ایجاد کنند، در حقیقت اقتدار خود را تثبیت و پایدار کرده اند.
تحقیقات تازه در این زمینه
در شاخه های مختلف روان شناسی به ویژه روان شناسی فیزیولوژیک، پدیده هایی مثل مدیتیشن، ریلکسیشن، شادی و سایر مفاهیمی که معنویت های نوظهور بر آن تأکید دارند، مورد مطالعه قرار گرفته و شواهد علمی در تایید آنها پیدا شده است. محققانی نظیر والتر ب. کانن و هربرت بنسن که در این موضوعات تحقیق کرده اند، نشان می دهند که مدیتیشن آثار مثبتی در جسم و روان انسان دارد و مجموعه این آثار را زیر عنوان عکس العمل ریلاکسیشن معرفی کرده اند. پیامد های مطلوب مدیتیشن عبارت است از: کاهش ضربان قلب و فشار خون شریانی، کاهش تعداد حرکات تنفسی و سوخت و ساز سلولی و لاکتات (ضایعات سوخت و ساز سلولی) در خون، کاهش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک، افزایش فعالیت پاراسمپاتیک، افزایش امواج آلفا از مغز و کاهش تنش عضلانی. صدها تحقیق میدانی و آزمایشگاهی دیگر نیز در صدد نشان دادن کارایی ها و پیامدهای مثبت تمرینات، برنامه ها و ارزشهایی نظیر عشق، آرامش، تخیل مثبت و... هستند که معنویت های نوظهور تعلیم می دهند.[6]
اما علوم فراروان شناسی که به مطالعة پدیده های فرا روانی مثل هیپنوتیزم، روشن بینی، هاله بینی، پیش گویی و... می پردازند و با تحقیقات سخت تجربی و ایجاد شرایط کنترل شده آزمایشگاهی به اثبات رسیده اند، دست یابی به نیروهای خارق العاده که در درون انسان نهفته و راه های فعال کردن آنها را که در معنویت های نوظهور به طور چشم گیری وجود دارد، پشتیبانی علمی و توجیح تجربی این امور را به عهده گرفته اند.[7] و به این ترتیب، این علوم عامل شکل گیری و زمینه ساز ترویج جریان های معنویت گرای نوپدید شده اند. البته قابل توجه این است که این تحقیقات با پشتیبانی کانون های سرمآیه داری صورت می گیرد و این عامل در حقیقت ذیل عامل سیاسی قابل بررسی و تحلیل است.
در اینجا به یکی دیگر از زمینه های علمی توجیح گرانه برای معنویت های نوظهور باید اشاره کنیم و آن مطالعات فیزیک نوین است. پس از نظریه کوآنتوم، نگرش علم فیزیک به ماده و جهان تغییر کرد. پیش از آن، معتقد بودند که جهان از ذرات ریز مادی تشکیل شده است که تا حدّ معینی قابل تجزیه اند و از آن پس، به ذرات بنیادین می رسند. که دیگر قابل تجزیه نیست. اما مشاهداتی که به طرح نظریه کوآنتوم انجامید، از آن ذرات بنیادین را بی معنی ساخت و جریانی از امواج انرژی را به جای آن معرفی کرد. از نگاه فیزیک نوین یا فیزیک بعد از کوآنتوم، جهان سراسر انرژی است و هر چیزی از انرژی سیال و نیروی جاری در طبیعت ساخته شده است. در حقیقت انرژی صورت و حالت دیگری از ماده است. هر چیز از ذرات ریز و سخت تشکیل نشده، بلکه از بسته های انرژی تشکیل شده است.[8] کسانی مثل لی هنگجی، بنیان گذار فالون دافا، و نیز وین دایر، نویسنده مشهور، به نظریات فیزیک مدرن صریحاً استناد کرده، دیگران نیز از محتوا و نتایج آن استفاده می کنند.[9]
شاخص ها و ویژگی های معنویت های نوظهور
1.التیام رنج های روانی
انسان امروز در زندان تنهایی، گسستگی پیوندها، فشارهای روانی، اضطراب ها، افسردگی ها و پوچی و بی معنایی گرفتار است. معنویت های نوظهور صرفاً برای حل این مشکلات به عرصة حیات بشری وارد شده است. اشو می کوشد تا به پیوندهای کوتاه مدت و ناپایدار که افسردگی و پوچی را بر روح و روان مستولی می کند، معنی دهد. او می گوید که عشق حقیقتاً همین است: نا پایدار و گذرا، و هنگامی که می رود، رفتنش را بپذیر، گل حقیقی می روید، شکوفه می دهد و می پژمرد، اما گل مصنوعی همیشه همان طور می ماند. بگذارید عشق زنده باشد و اگر پژمرد، سراغ شکوفه دیگری بروید که در حال رویش و زندگی است.[10]
کوئیلو نیز می گوید: معشوق می رود و این عشق است که می ماند. مهم نیست با چه کسی؛ خود عشق مهم است و به زندگی معنا می دهد.[11]
2. ناتوانی از ایجاد تحول در زندگی
ناتوانی از ایجاد تحول و بسندگی به حداقل تغییرات خاموش در فرد، پیامد دیگر گرایش به معنویت های کاذب است، ماهاریشی ماهش بنیان گذار تی.ام. (مدتیشن متعالی)، می گوید: شمانمی توانید دیگران را تغییر دهید یا جهان را عوض کنید،[12] اما می توانید خود را تغییر دهید. پس موضع و دیدگاه خود را عوض کنید و بدی ها را از نو نگاه کنید، زیبا ببینید، خوب بنگرید، همه چیز قابل تحمل و خواستنی می شود.
همه تغییرات شگفت انگیز و تحول خلّاقی که روی آن تأکید می شود، چیزی جز تغییراتی در بینش و نگرش نیست. البته این مطلب تا حدّی درست است، ولی قدرت انسان در تغییر محیط را ندیده گرفته و انسان را عاجز می انگارد و ناتوان می سازد.
معنویت های نوظهور در متن همین نظام تمدنی به کار می ایند و راه دیگری را به انسان نشان نمی دهند. این معنویت ها تنها افراد را برای تحمل همین وضع موجود زندگی آماده می کنند و سطح آمادگی او را برای زیستن در چارچوب تمدن کنونی با همه آسیب ها و کژی ها و کاستی هایش افزایش می دهند.
3.ستم پذیری
معنویت های نوظهور مردم را سر به زیر و سیلی پذیر بارمی آورد و روحیة عزت و آزادگی را در قلب ها می میراند. این معنویت ها می کوشند مردم را تسلیم نظم موجود و مطیع قدرت های فائق گردانند و سکوت در برابر ستم را به آنها می آموزند و آن را به عنوان یک ارزش اخلاقی و معنوی تعلیم می دهند. در فالون دافا اعتقاد براین است که هر کس که مورد ظلم واقع می شود، در حال تصفیة روحانی و جبران ظلمی است که در زندگی پیشین بر دیگری رواداشته است.[13] کسی که به یاری مظلوم می رود، در حقیقت تزکیه او را با مشکل مواجه ساخته است. در اندیشه های دالایی، هر کسی بدی و ظلم می کند، خود بیش از همه از درون رنج می برد و آزرده می شود.[14] در نتیجه نیازی نیست که با او مقابله شود؛ رنج درونی برایش کافی است و او را به حال خود باید گذاشت. با این استدلال او از اعدام جنایتکار پلیدی همانند صدام مخالفت می کند. و با چشم فروبستن بر ظلم های دردناک اشغالگران قدس، به آن سرزمین سفر می کند و با آنها دست دوستی می دهد.
4.اسراف میراث معنوی انسان
در معنویات صحبت از شادی، معنا، زندگی، عشق، خدا، آرامش، روح و... است، اما هیچکدام به معنای حقیقی و این مفاهیم نمی رسند. ارائه این معانی سحطی و حداقلی از سوی معنویت های نوظهور به راستی اسراف در میراث معنوی بشر است. عشقی که پائولو کوئیلو معرفی می کند و در توضیح آن به شرح فرازهایی از رسالة پولس قدیس می پردازد[15]، عشق مقدسی نیست که در مسحیت مطرح بوده است. عشق پاک مسیحی که حتی در روابط مقدس زناشویی را نیز ممنوع می داند، کجا و عشق روسپی گرایانة کوئیلو در رمان های ورونیکا و زهیر، کجا؟ سرور عرفان، کجا و سرخوشی دالایی لاما، کجا؟ نفس مطمئنة قرآن کجا و ریلکسیشن ماهاریشی کجا؟ عشق مقدس «الذین آمنوا أشدّ حبّاً لله»، کجا و عشق مبتذل اشو، کجا؟
از دالایی لاما، رهبر بوداییان تبت، می پرسند: بزرگ ترین آرزوی شما چیست؟ پاسخ می دهد: خوراکی خوب و خوابی خوش.[16] این سخن او برای این است که آرامش و شادی در بی آرزویی است. و بی آرزویی او به از دست دادن همت بلند منجر شده. و نتوانسته است که وارستگی را با بلند همتی جمع کند. به راستی، اگر گوهرهای گران بهای معنوی بشر این طور تباه شود و در بین مردم این گونه مسخ شده جابیفتد، چگونه می توان دوباره آنها را به انسان باز گرداند.
5. پلورالیسم مخاطب گرایانه
اکنکار، فالون دافا، تی.ام کارها، همه و همه خود را گریزان از ادیان و جامع آنها معرفی می کنند، ما اک مسیحی، اک یهودی، اک بودایی و اک مسلمان داریم. پیروان فرقة رام الله در ایران در مورد حضرت مسیح می گویند: مسیح به معراج رفت، ولی عیسی به صلیب کشیده شد و در توجیه این سخن نغز! می گویند: مخاطبان ما هم مسلمان اند و هم مسیحی، و ما باید به گونه ای سخن بگوییم که همه را جذب کنیم.
افرادی نظیر اشو و کوئیلیو از کتب عرفانی اسلامی حتی از قرآن، عهد جدید و عهد عتیق، تائوته چینگ کتاب مقدس تائوئیست ها از متون مقدس بودایی و غیره استفاده می کنند. معنویت های نوظهور در صدد ایجاد دینی جهانی اند و از این رهگذر در ایجاد ابرفرهنگ جهانی برای تکمیل پروژة جهانی سازی نظام سلطه نقش جدی ایفا می کنند. در معنویت های نوظهور حقیقت مهم نیست، بلکه کارایی مهم است و در این صورت اهمیت ندارد که کدام دین و ایین معنوی کامل تر و درست تر است، بلکه هر کدام که تو را آرام می کند، می تواند دین تو باشد. دالایی لاما می گوید: ممکن است کسی با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و دیگری با انکار خدا. هر کدام باید داروی مورد نیاز خود را انتخاب کنند.[17]
ماهیت معنویت های نوظهور
با توجه به عوامل سازندة این معنویت ها می توانیم به ماهیتشان پی ببریم. معنویت های نوظهور از آن جهت که در جهت ارزش های همین زندگی بوده و با دانش های جدید پشتیبانی می شوند، سکولارند. و از این جهتی که در اثر سرخوردگی انسان از اندیشه های مدرن پدید آمده اند و میل باز گشت به میراث کهن معنوی را دارند و در عین حال از مبانی و چارچوب های مدرنیته نظیر سکولاریسم و اندیویدالیسم هنوز خارج نشده اند، پست مدرن هستند.[18] نوعی تلفیق و آمیختگی و التقاط بین مبانی مدرن و مبانی معنوی کهن، ماهیت معنویت های نوظهور را تعریف می کند. به طور کلی، انسان با این معنویت ها، همچنان در چارچوب های نادرست و ناکام کنندة قبلی به سر می برد.
|