توحید مسیحی در نگاهی از منظر پلورالیسم دینی

جان هیک در بسیاری از نوشته هایش برای ترویج و تثبیت اندیشه کثرت گرایی دینی حداقل در میان مسیحیت تإکید می کند که مسیحیان برای داشتن یک زندگی آشتی جویانه با متدینان به ادیان دیگر باید قرائت هایی را از مبانی اعتقادی خود مورد توجه بیشتر قرار دهند که با اصول اولیه دینی در سنت های دیگر متباین و ناسازگار جلوه نکند

جان هیک در بسیاری از نوشته هایش برای ترویج و تثبیت اندیشه کثرت گرایی دینی حداقل در میان مسیحیت تإکید می کند که مسیحیان برای داشتن یک زندگی آشتی جویانه با متدینان به ادیان دیگر باید قرائت هایی را از مبانی اعتقادی خود مورد توجه بیشتر قرار دهند که با اصول اولیه دینی در سنت های دیگر متباین و ناسازگار جلوه نکند. در این راستا آنچه در مسیحیت بیش از هر چیز موجبات چنان تبایناتی را فراهم ساخته است اندیشه ((تثلیث)) و ((تجسد)) است که در این مقاله هیک با توجه به نقدی تاریخی که بر عقاید موجود مسیحی وارد آمده است با بررسی چند دیدگاه از متکلمان برجسته مسیحی, برای رائه راهکاری مناسب تلاش می کند.

 

امروز این طرز فکر در میان شماری از مسیحیان مستلزم داشتن دیدگاهی مشخص در باب ماهیت اندیشه های الهیاتی است و این برای رجوع به اصل مطلب مفید خواهد بود.

در حالی که سنت غالب درگذشته به تعلیم مهم تر مسیحی ـ مثل اصول تجسم, تثلیث و کناره ـ به عنوان حقایق و حیانی ـ نظر داشته است. جریانی دیگر که در دوره روشنگری اروپایی ظاهر شده و اینک رو به گسترش است اصول دینی را به عنوان محصولات اندیشه بشری ملاحظه می کند. این اصول به عنوان کوشش هایی برای صورت بندی مفهوم تجربه مسیحی در اصطلاحات نظری, ملاحظه شده اند که آغاز آن به نخستین مواجهات شاگردان با عیسی بر می گردد و با تاریخ تجربه مسیحی در طی سال ها ادامه می یابد.

دو عاملی که امروزه ایجاد کننده چیزی هستند که آن چیز می تواند یک تغییر پارادیمی در اندیشه مسیحی باشد عبارت اند از:

1 ـ نتایج پژوهش محققانه جدید درباره کتاب مقدس و اصول مسیحی.

2 ـ درک واضح و رو به رشد این که ما در جهانی متکثر از نظر دینی, زندگی می کنیم.

 

تصورات اسلامی و مسیحی درباره خدا

اگر درخواست شود تا مفاهیم مسیحی و اسلامی درباره خدا, با هم مقایسه شود, اولین و روشن ترین چیزی که گفته می شود این است که دومی موحد است و اولی معتقد به سه اقنوم. اسلام متضمن گواهی دادن به خدا به عنوان واحد است که با او نه کسی قابل قیاس است و در کنار او هم چیزی نمی تواند پرستیده شود. مسیحیت متضمن شهادت به خدا به عنوان پدر, پسر و روح القدس, یعنی یک در سه و سه در یک است و به خوبی می توان ملاحظه کرد که هیچ اختلاف آشتی ناپذیر الهیاتی بزرگ تر و مهم تر از این نمی تواند وجود داشته باشد. اما با این حال وقتی ما از الهیات به سوی عبارت رو می کنیم ـ بنابراین به جای نزدیکی به حواشی و جوانب به محور زندگی دینی نزدیک می شویم ـ موقعیت بسیار متفاوت به نظر می رسد ((کنت کراگ)), اسقفی مسیحی است که بیشتر عمر خود را در مطالعه اسلام و گفتگو با مسلمانان سپری کرده و کتابی تحت عنوان ((زنده به خدا)) که حاوی دعاهای اسلامی و مسیحی است, منتشر کرده که دعاهای این کتاب نشئت گرفته از متون مقدس و روایات هستند, و وقتی کسی این دعاها را می خواند معمولا نمی تواند از محتوای آن بفهمد که مرجع آن دعا مسیحی است یا اسلامی.

و باز هم در شهر ((بیرمنگهام)) انگلیس, که جامعه ای کاملا بزرگ از مسلمانان در آن زندگی می کنند, گروهی از مسلمانان و مسیحیان هستند که گاهی اوقات با هم تجمعاتی دارند و به جایی رسیده اند که می توانند با یکدیگر دعا بخوانند.

وقتی به وضوح درک شد که در مسیحیت ((پدر بودن)) به عنوان یک نام مستعار به خدا نسبت داده می شود, من جرئت می کنم چنین بنگارم که هیچ مانع قطعی برای استفاده از نام مستعار ((پدر)) برای خدا

توسط مسلمانان وجود ندارد. زیرا وقتی نام مستعار بود, این نام بیان کننده آن نیست که خدا از نظر صوری, پدر بشریت باشد, بلکه او با نوع بشر شبیه به آنچه برخی پدران با فرزندانشان سروکار دارند, عمل می کند. البته پدران هم می توانند خوب باشند و هم بد, مهربان باشند یا خشن و بدین گونه عیسی در بیانات مختلف و ضرب المثل ها, به وضوح نشان داد که به چه نوع پدری اشاره می کند. مثلا گفته است: ((اگر کودکی از پدرش نان بخواهد, آیا پدرش به او سنگ می دهد؟ اگر از او ماهی بخواهد آیا به او مار می دهد, پس شما که این قدر شرور هستید, به فرزندانتان چیزهای خوب می دهید, چقدر بیشتر پدر آسمانی تان برکات خود را به شما خواهد داد اگر از او بخواهید (متی باب 7 / 11ـ69). باز هم مثال دیگری درباره پسر ولخرج وجود دارد که او از سوی پدر بخشنده خود فرزندی خوب نامیده می شود. یک پسر علیه پدر خود طغیان می کند و به یک منطقه دور می رود, ارثیه خود را تلف می کند و خود را به گدایی می اندازد, اما توبه می کند و به خانه برمی گردد, وقتی هنوز تا خانه فاصله دارد, پدرش او را می بیند و دلش بر او می سوزد. و به سوی او می دود و او را در آغوش می گیرد و می بوسد. (لوقا باب 1 / 20), و می گوید: ((پسر من مرده بود و الان زنده است, او گم شده بود و اکنون پیدا شده است)) (لوقا باب 15 / 24). این همان نوع پدری است که عیسی, خدا را به آن تشبیه می کند. در پرتو این تعالیم درک شده است که استعاره ابوت الوهی ضرورتا بیان کننده همان چیزی نیست که برخی از نام های قرآنی ((اله)) بیان می کند, مانند: الرحمن (منعم), الرحیم(مهربان), المهیمن(حامی), الغفار(بخشنده), الغفور(بسیار بخشنده), الوهاب (اعطاکننده), الرزاق(فراهم کننده و روزی بخش), الحلیم (گذشت کننده), الکریم(بخشنده), الرئوف(مهربان). من گمان می کنم که آن جنبه از ذات ((الله)) که به وسیله این اسامی در قرآن مورد فهم و درک واقع شده همان جنبه ای است که در تعالیم عیسی با به کارگیری استعاره ابوت الوهی, برای خدا درک شده است. اگر چنین باشد, به نظر می رسد که یک مسلمان آزاد است تا درباره الله نیز به مثابه پدر بیندیشد و از طریق کلام صریح و روشن اکثر دعاهای مسیحی به او نزدیک شود.

 

اصل تثلیث

همچنانکه این نماز تداوم پیدا می کند, ارتباط با خدا ترسیم می شود, خدایی که به عنوان پدر آسمانی تصور شده است, در نماز جلال الهی به دیده تکریم نگریسته می شود و ما در نماز, تحقق اهداف خدا و آمدن ملکوت او بر روی زمین آرزو را می نماییم, از او روزی و قوت در زندگی و بخشش برای گناهان و حمایت در برابر خطرات زندگی و وسوسه ها طلب می کنیم. بنابراین, این یک نماز اساسی و جامع است. این نماز متضمن ارتباطی مستقیم و بدون واسطه با خداست و در این نماز, امکان بخشش الوهی که فقط منوط به فیض الهی و طلب خالصانه ماست, تصور و فرض شده است. بنابراین, این نماز به موضوعات اصلی الهیاتی که بدان وسیله مسیحیت تعریف می شود, مثل تجسم الهی در شخص عیسی مسیح, یا کفاره گناهان بشریت به واسطه مرگ و به صلیب کشیده شدن عیسی, یا خدا به عنوان یک تثلیث که شامل پدر, پسر و روح القدس می شود, اشاره ای ندارد. پس این حقیقتی فوق العاده و عقیدتی ـ دعوتی است که اصول سنتی مسیحی هیچ سهمی در این موجز تعالیم عیسی به بشریت ندارند. واقعا در یک قرائت درست از اناجیل هم نظر, به نظر می رسد که عیسی خدا را در اصطلاحاتی کاملا توحیدی و یگانه تصور و فرض می کرد. تصدیق شده است که بسیاری از گفتگوهای مسیحیان درباره خدا, در طول سال های بعد, در این زمینه از عیسی پیروی می کرده است. البته منظور من این نیست که از زمانی که اصل تثلیث بنا نهاده شد, کلیسای مسیحی رسما به وضوح تثلیث گرا نبوده باشد, بلکه با وجود آن, این ممکن بوده است که بسیاری از بحث ها درباره وجود و ذات خدا بدون اشاره به تثلیث, جریان پیدا کرده باشد.

به هر حال, با وجود این حقیقت که مسیحیت به راحتی می تواند بدون اشاره به ایده تثلیث درباره خدا صحبت کند, تثلیث به عنوان یک اصل محوری مسیحی باقی می ماند. من معتقدم که مناسب با موضوعات اصلی متکی بر این اصل, و با توجه به این حقیقت که این اصل در درون سنت به عنوان مجموعه ای که با تغییرات درونی قابل ملاحظه ای در طول قرون همراه بوده, تثلیث به طرق مختلف درک شده و با موقعیت های مختلف سازگاری پیدا کرده است و به عنوان ایفاکننده نقش های مختلف مهم ملاحظه شده است.

از یک طرف این نظریه وجود دارد که اصل تثلیث یک حقیقت الوهی وحی شده است و این حقیقت سری است که ما باید به آن ایمان آوریم. اما نمی توانیم امید داشته باشیم که آن را درک کنیم. اما از طرف دیگر, یکی از متإلهای با نفوذ پروتستانی این قرن یعنی امیل برونرEmil Brunner) ) بحث خود را درباره خود بدان گونه شروع می کند:

((وقتی ما به موضوع تثلیث رو می کنیم, باوضعیت متضاد ویژه ای روبه رو هستیم. از یک طرف, تاریخ الهیات مسیحی و تاریخ دگما به ما میآموزد که اصل جزمی تثلیث را به عنوان عنصر متمایز ایده مسیحی درباره خدا ملاحظه کنیم, که این عنصر, ایده درباره خدای مسیحی را از ایده درباره خدا در یهودیت و اسلام, و در حقیقت از تمام اشکال خداشناسی عقلانی متمایز می کند. یهودیت, اسلام و خداشناسی عقلانی, همه معتقد به خدای واحد هستند. از طرف دیگر امیل برونر می نویسید:

ما باید صادقانه بپذیریم که اصل تثلیث, بخشی از پیام مسیحیت اولیه ـ عده جدید ـ را تشکیل نمی دهد و در طول تاریخ کلیسا هرگز مقوله محوری ایمان در زندگی دینی کلیسای مسیحی نبوده است. و به این نتیجه می رسد که ایده تثلیث بخشی از خود انجیل نیست. بلکه یک نظریه درست شده توسط انسان است تا اصلی اساسی تر یعنی اصل تجسم را حمایت کند. او می گوید که این اصل کلیسایی تثلیث که توسط دگمای کلیسای قدیمی بنیان نهاده شد, یک اعلام رسمی کتاب مقدس نیست, بنابراین اعلام رسمی کلیسایی هم نیست, بلکه یک اصل الهیاتی است که از ایمان اصلی مربوط به کتاب مقدس و کلیسا دفاع می کند.

من معتقدم که تجزیه و تحلیل برونر از نظر تاریخی صحیح است. اصل تثلیث به عنوان یک چهارچوب تفسیرکننده, توسعه پیدا کرد تا اصل مقدم تر را که الوهیت مسیح است, حفظ کند. یعنی می توان گفت اگر عیسی مسیح خدای تجسم یافته بود و اگر در طول دوره خاکی (زمینی) او خدا فعالیت هم می کرد و جهان رانگهداری می کرد, دعاها را می شنید و به عبارت دیگر, در خارج از جسم عیسای تاریخ عمل می کرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر