5- قوانین واقعی و تکوینی و جایگاه اختیار انسان
لازم به ذکر است که
واژه قانون دو اصطلاح متفاوت دارد: اصطلاح اول در علوم تجربی، علوم دقیقه و ریاضی رایج است و منظور از قانون در این علوم، رابطه واقعی بین پدیده هاست.به عنوان مثال، قوانین واقعی پدیده ها مشخص می کند که آب در چه شرایطی تبدیل به بخار می شود و در چه درجه حرارتی جوش می آید و یا در چه شرایطی یخ می بندد و نقطه ذوب فلزات چیست؟ پس نظیر این مطلب که وقتی دمای آب به صفر رسید آب یخ می بندد و یا وقتی به درجه صد رسید به جوش می آید، واقعیتی است که در پدیده های طبیعی وجود دارد و بشر باید سعی کند این واقعیت ها و قوانینی را که در شیمی و سایر علوم تجربی وجود دارد بشناسد.بدیهی است که این قوانین ثابت اند و میل به بی نهایت دارند و قابل شماره نیستند و با پیشرفت علمی بشر، قوانین بیشتری کشف می شوند و با هر کشف جدیدی که در هر علمی صورت می پذیرد، صدها پرسش و سؤال مطرح می شود و باید به همان تعداد قانون جدید کشف گردد تا به آن سؤالات پاسخ گوید وبه همین نسبت روز به روز سؤالات افزایش می یابند و بشر در صدد کشف قوانین بیشتری برای حل آن سؤالات بر می آید.به عبارت دیگر، ما در عالم در قلمرو مجموعه ای از قوانین بی شمار قرار داریم: قوانین مربوط به عناصر، ترکیبات شیمیایی و موجودات زنده، تا قوانین فضایی و چیزهای دیگری که هنوز عقلمان به وجود آنها پی نبرده است.
اکنون این سؤال مطرح می شود که اگر ما، در این عالم، در حصار چنین قلمرو تنگ و فشرده ای از قوانین بی شمار قرار داریم، پس جایگاه اختیار و انتخاب ما کجاست؟ این سؤال به صورت جدی مطرح است و از این رو، در انسان شناسی فلسفی مطرح شده که حقیقت انسان چیست؟ آیا او صد در صد مجبور است یا کاملا مختار است و یا اختیار مشروط و محدودی دارد؟ و اگر اختیار او محدود و مشروط است، حدود آن چیست؟ همچنین امروز هم در محافل فلسفی دنیا، مساله قضا و قدر، جبر و تفویض و مسائلی از این قبیل به صورت جدی مطرح است و بحث درباره آنها کماکان ادامه دارد.در این بین، گروهی گرایش اگزیستانسیالیستی دارند و معتقدند که انسان دارای آزادی نامحدود است و هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد، چنانکه ژان پل سارتر می گفت: اگر اراده کنم، جنگ ویتنام تمام می شود! یعنی بشر از چنان قدرتی برخوردار است که یک فرد می تواند اراده کند جنگ خانمان سوزی که میلیون ها انسان را به نابودی کشانده متوقف گردد.البته این سخن اغراق آمیز است، ولی چنین گرایشی که برای انسان اراده و قدرت نامحدود قائل است وجود دارد.
در مقابل گرایش فوق، گروهی اختیار انسان را خیالی خام می دانند و معتقدند که انسان در چارچوبه مجموعه ای از قوانین جبری بسر می برد و او خیال می کند که اختیار دارد.بالاخره گرایشهای مذهبی نیز وجود دارد که متوسط بین این دو گرایش هست و برای انسان اختیاری را قائل است که محدود به قوانین گوناگونی است که بر عالم حاکم اند، یعنی، اگر ما از مجموع قوانینی که بر نظام هستی حاکم اند دایره هایی را رسم کنیم، اختیار انسانها در محدوده و درون آن دایره ها قابل اعمال است، نه فراتر از آنها.
پس از آن که روشن گردید ما از نظر تکوینی تحت سیطره مجموعه ای از قوانین قرار داریم، این سؤال خود می نمایاند که آیا ما قدرت بر شکستن آن قوانین و طغیان علیه آنها را داریم و می توانیم طبیعت را مسخر خویش سازیم و قوانین و مرزهایش را فرو ریزیم و چنان زندگی کنیم که قوانین طبیعی بر ما حاکم نباشند؟ پاسخ این است که تصور فوق خیال خام و نسنجیده ای است، زیرا تسخیر طبیعت مستلزم کشف قانون دیگری از خود طبیعت است.مثلا اگر در پزشکی ما موفق شویم بیماری ای را مهار کنیم و یا بکلی آن را ریشه کن سازیم، به مدد کشف قانون دیگری از طبیعت و به کار بستن آن چنین توفیقی می یابیم.در حقیقت ما نتوانسته ایم طبیعت را مقهور قانون خود سازیم، بلکه قانون دیگری را از طبیعت کشف و از آن استفاده کرده ایم.پس خروج از قلمرو قوانین تکوینی محال است و زندگی کردن یعنی شناختن و بهره بردن از قوانین تکوینی، همان قوانینی که خدا در عالم قرار داده است و خروج از آنها خروج از عبودیت تکوینی انسان است.بله چنانکه عرض کردیم انسان در سطح محدودی در درون دایره هایی که مجموعه قوانین تکوینی تشکیل داده اند امکان مانور دارد و در میان قوانین گوناگون علمی و قوانین تکوینی برای انسان فضاهای محدودی برای گزینش و اعمال اختیار وجود دارد که بتواند از قانون به نفع خود و در مقابله با قانون دیگر استفاده کند و این فضاهای محدود قلمرو اختیار انسان را تشکیل می دهند.
6- قوانین تشریعی و الهی ضامن سعادت و کمال انسان
آیا انسان در محدوده ای که قدرت انتخاب و اختیار دارد، از نظر ارزشی هر طور بخواهد می تواند رفتار کند، یا باید حدود و مرزهایی را رعایت کند؟ آیا در این محدوده نیز قوانینی وجود دارد که اجرای آنها بر انسان لازم است؟ جواب این است که در آن محدوده نیز قوانینی وجود دارد، اما نه از سنخ قوانین تکوینی، بلکه از سنخ قوانین تشریعی و اعتباری و یا قوانین ارزشی و به تعبیری که قدما از هزاران سال پیش مطرح کرده اند، قوانینی که در محدوده عقل عملی هستند - در مقابل قوانین واقعی که در محدوده عقل نظری هستند - یعنی در آنچه مربوط به رفتار اختیاری انسان است، عقل عملی باید قضاوت کند.بی شک به کار بستن قوانین تشریعی که اجرای آنها در اختیار انسان قرار داده شده موجب دستیابی به مقصد و هدف نهایی، یعنی، کمال مطلوب است و سرپیچی از آنها موجب سقوط، بلکه پست تر شدن انسان از هر جانوری می گردد، قرآن نیز چنین سیری را تایید می کند و می فرماید:
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم.ثم رددناه اسفل سافلین.الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون. (1) ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم.مگر کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام داده اند که برای آنها پاداشی تمام نشدنی است.
انسان اوجی دارد که می تواند، با استفاده از استعدادهای بی شماری که خدا در وجود او قرار داده است، به قرب الهی و جوار خدا برسد و همسایه خدا شود، از آن طرف می تواند با مخالفت و عصیان بر علیه قوانین الهی تا حدی سقوط کند که از هر حیوانی نیز پست تر گردد.پس تبعیت از قوانین تشریعی و قوانین اعتباری و ارزشی و به زبان دین: اطاعت خدا و نیز سرپیچی ازآن قوانین و مبارزه با آنها همه در قلمرو و محدوده اختیار انسان است.اگر انسان تبعیت کرد و آن قوانین را پذیرفت، به تعالی و آرامش و سلامتی روحی و معنوی می رسد، در غیر این صورت سقوط می کند.نظیر قوانین و دستورات بهداشتی که علم پزشکی به ما توصیه می کند و رعایت آنها تامین کننده سلامت ماست و عدم رعایت آنها موجب بیماری و به خطر افتادن سلامتی و جان انسان است.
حال با توجه به این که انسان مختار است به آن دستورات بهداشتی و پزشکی عمل کند و یا عمل نکند، اگر خواهان سلامتی خویش است و می خواهد کماکان نیرومند و با نشاط باقی بماند باید به آن قوانین عمل کند و اگر نخواست سالم بماند و به بیماری رضایت داد، آن قوانین را رعایت نمی کند.پس واقعیت این است که سلامتی بدون رعایت قوانین بهداشتی میسر نیست، البته چنین امری موجب جبر نیست، چون از آن سو رعایت قوانین بهداشتی و تامین سلامتی و یا نادیده گرفتن آنها در اختیار خود انسان است و او به اختیار خویش یا آن قوانین را رعایت می کند و در نتیجه سالم می ماند و یا از رعایت آنها سرباز می زند و خطر و بیماری را به جان می خرد.
آنچه درباره تن و جسم گفته شد، درباره روح و روان نیز صادق است و چنانکه تن سلامتی و بیماری دارد، روح نیز می تواند از سلامت و یا بیماری برخوردار شود.سعادت و سلامت روح هم بستگی به رعایت قواعد و قوانینی دارد و رعایت آن قوانین و ارزشهای معنوی کمال و آرامش و سلامتی روح انسان را تضمین می کند، در غیر این صورت روح انسان بیمار می گردد، خداوند در این باره می فرماید:
فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا... (2)
انسانی که در سراشیبی قرار دارد، می تواند چنان با شتاب و سرعت بدود که نتواند خودرا کنترل کند که در نتیجه سقوط می کند و جان از کف می دهد، اما او اگر بخواهد سالم بماند باید با احتیاط حرکت کند و چنان خود را کنترل کند که اگر در هنگام حرکت و فرود از بلندی به نقطه خطر رسید توقف کند.در مسائل معنوی نیز ضوابط و روابط واقعی وجود دارد و در پرتو رعایت قوانین الهی انسان به سلامت روح و سعادت ابدی می رسد و نمی توان بدون رعایت آن قوانین واقعی به سعادت ابدی دست یافت.البته انسان آزاد و مختار است و می تواند بگوید من نمی خواهم به سعادت برسم و می خواهم به جهنم بروم، کسی مانع او نمی شود و آزادی تکوینی انتخاب را برای او هموار ساخته است.اما اگر بخواهد به سعادت و قرب خدا برسد، باید تابع حکم خدا باشد و نمی تواند به خواست دل خود عمل کند، چون پیروی خواست دل و هوای نفس موجب گمراهی و انحراف از حق است:
افرایت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکرون. (3)
آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده است و خداوند او را با آگاهی گمراه ساخته، بر گوش و قلبش مهر زده، بر چشمش پرده ای افکنده است؟ با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکر نمی شوید؟
کسی که تابع هواهای نفس و خواست دل شد، کر و کور می گردد و نمی تواند واقعیت و حقیقت را درک کند و حتی اگر انبوهی از معلومات را کسب کرده باشد، پرده ای بر چشم او می افتد و حقایق را از او می پوشاند.در این زمینه، داستان بلعم باعورا برای همه ما آموزنده و عبرت آور است که چسان با آن مقامات علمی که کسب کرد و در زمان خود دارای بالاترین درجات علمی و سرآمد دانشمندان بود، به چنان انحطاط و فرجامی رسید که خداوند درباره او فرمود:
و اتل علیهم نبا الذی ءاتیناه ءایاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین...فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث... (4)
و بر آنها بخوان سرگذشت آن کسی را که آیات خود را به او دادیم، ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان او را در پی آورد و از گمراهان شد...مثل او همچون سگ (هار) است که اگربه او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را بیرون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را کند.
بله در پرتو آزادی ای که خداوند به انسان داده می تواند تا این حد سقوط کند، اما اگر انسان خواهان سعادت است باید یک سلسله قوانین را رعایت کند و این قوانین در یک حوزه جای نمی گیرند، بلکه به چند حوزه و چند نوع قابل تقسیم اند.بر این اساس، ضرورت دارد برای آگاهان به فرهنگ اسلامی و علاقه مندان به ارتقای فرهنگی تبیین شود که ما در زندگی خویش به چند نوع قانون نیاز داریم.