«بسم اللّه الرحمن الرحیم»
الحمد للّه رب العالمین و صلّی اللّه علی سیدنا و نبیّنا ابی القاسم محمّد(ص) و علی اهل بیته الطیّبین الطّاهرین سیّما بقیة اللّه فی الأرضین.
یا ایها الذین امَنُوا اتّقوا اللّه وَلْتَنظُر نَفسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللّه انّ اللّه خَبیرٌ بِما تعملون و لا تَکُونُوا کَالّذین نَسوا اللّهَ فَاَنساهُم انفسهم.(حشر / 18 ـ 19)
از زیارت چهره های خوب و نورانی شما برادران عزیز خوشحال هستم و امیدوارم که خداوند توفیق خدمت گزاری به اسلام و قرآن و انقلاب را به همه ما مرحمت بفرماید. عنوانی که به بنده پیشنهاد شده پیرامونش صحبت کنم، این است. خودسازی از دیدگاه قرآن و حدیث.
ساختن خود مسئله بسیار مهمی است. اولاً پیام این کلمه این است که ما خودمان را بشناسیم که کی هستیم و در مرحله بعد آن ماهیّتی که ما هستیم آن را بسازیم. من در بین آیات قرآن مناسب ترین آیه را ـ در حدی که فرصتِ [مطالعه] کردم ـ همین آیه یافتم که در عنوان سخن مطرح کردم. این آیه، ابتدا به مؤمنین دستور می دهد که «یا ایها الذین امنوا اتقوا اللّه ولتنظر نفس ما قدمت لِغدٍ واتّقوا اللّه» یعنی ای مؤمنان، تقوا پیشه کنید و هر کس بررسی کند که برای فردایش چه چیز پیش فرستاده است! باز در انتهای آیه شریفه، دستور به تقوا داده می شود. یعنی در این فرمان، اصل دستور، دقت در چیزی است که پیش فرستاده و این دستور معطوف است با دو فرمان تقوا، که نشانگر اهمیت کار است. کاملاً دقت کنید، اتقوا اللّه که تکرار شده، به معنای این است، که در این مسئله اغماض نکنید و کاملاً دقت کنید، کاملاً مراقبت کنید. بعد از این می فرماید: «و لا تکونوا کالذین نَسُو الله فانسیهم انفسهم»؛ از آنهایی که خدا را فراموش کردند نباشید که در نتیجه، خداوند هم آنها را مجازات کرد و گرفتار این بلیّه نمود و آن بلیّه این هست که خودشان را فراموش کردند! آیه از ظرائف آیات است.
ـ ارتباط ماهیت انسان با خداوند
از بخش دوم آیه استفاده می شود که ماهیت انسان با یاد خدا ارتباط دارد، و نه تنها ارتباط دارد، بلکه تمام ماهیت آدم همین است که می فرماید خدا را فراموش نکنید. اگر خدا را فراموش کردید، گرفتار خود فراموشی می شوید که اصلاً خودتان از یادتان برود. در نتیجه نمی توانید خودتان را بسازید. این انسان به معنایی که در قرآن آمده، این انسانی که مقرر شده خلیفة اللّه باشد، آن انسانی است که مسجود ملائک است. آن انسانی است که «لقد کَرَّمنا بنی آدم» در موردش آمده است. آن انسان، ماهیتش، تمام ماهیّتش یاد خداست.
ـ مفهوم یاد خدا و بندگی او
خوب این «یاد خدا» یعنی چی، که اگر انسان از یاد خدا رفت، گرفتار خود فراموشی می شود؟ دیگر خود را فراموش می کند و فرصت خودسازی را ندارد؟ یک مرحله از یاد خدا، مربوط می شود به شناخت رمز خلقت انسان که خداوند این انسان را که آفریده برای چی آفریده. و در این جهت انسان باید دقت بکند ببیند در این رابطه آیا چقدر موفق شده و به کجا رسیده. قرآن می فرماید: «و ما خلقت الجن والانس الاّ لیعبُدون.» من جن و انس را خلق کردم که به مرحله بندگی برسند، بندگی خدا، بنده باشند.
بنده باشند یعنی حالت تسلیمی در مقابل فرامین الهی داشته باشند؛ همان حقیقت اسلام، همان که در قرآن مطرح است که انبیاء فرزندانشان را وصیت می کردند که «لا تَمُوتُنّ اِلاّ و انتم مُسلمون.» (آل عمران / 202) مواظب باشید که وقتی از دنیا می روید مسلم از دنیا بروید، یعنی با روح تسلیم محض بودن در مقابل فرمان خدا. بندگی یعنی همین؛ اگر کسی یک گام از بندگی فراتر گذاشت، یعنی حالت تسلیم را نداشت، به همان نسبت در حد یک گام از حالت تسلیم خارج شده است. در فرمانی که خداوند به ابراهیم می دهد که مأمور هستی فرزندت را ذبح کنی و او هم با پسر مطرح می کند پسر هم می گوید اجرا بکن! قرآن می فرماید آن زمانی که پدر و پسر تسلیم شدند، پسر صورتش را روی خاک گذاشته و آماده بود برای ذبح شدن. پدر هم کارد را به دست گرفته آماده بود برای سر بریدن! این مظهر تسلیم. خوب ممکن است این سؤال پیش بیاید که این بندگی که خداوند می فرماید شما را خلق کردم برای اینکه به مرحله بندگی برسید و تسلیم محض شوید، آیا چیزی در اینجا نصیب خدا می شود؟ خداوند خلق کرده که از بندگی بندگانش بهره ای ببرد؟
جواب برای آنها که اندک آشنایی با معارف قرآنی دارند کاملاً روشن است: همه این بندگی به خود انسان برمی گردد، به کمال انسان، یعنی آدمی از این طریق کامل می شود. عیناً مانند پزشک حاذقی که یک سلسله دستورات را به بیماری می دهد و می گوید اگر می خواهی خوب بشوی، باید اینها را عمل کنی و به قطع باید عمل بکنی! بیمار اگر یک قدم از این دستوراتی که صد در صد درست هست، تخلف کند، به سلامتی خودش ضربه زده، آسیب به خودش وارد کرده. ضربه ای به دکتر وارد نکرده است.
خوب پس تا اینجا به این مرحله از صحبت رسیدیم که رمز خلقت تسلیم بودن در مقابل فرامین خداست، آن فرامینی که تضمین کننده کمال انسان است.
ـ وادی مراقبه و محاسبه
در مرحله بعد انسان باید یک محاسبه و مراقبتی داشته باشد نسبت به انجام فرامین. راههای خودسازی اینهاست: اول باید خود را شناخت و حکمت خلقت خود را شناخت. در مرحله بعد باید خودش را مراقبت و محاسبه بکند. این وادی محاسبه و مراقبت یک وادی بسیار وسیعی است. دایره محاسبه در ابعاد مختلف بسیار گسترده است. من یک مثل می زنم: ماه رمضان بر ما گذشته است. یک محاسبه در پایان ماه بکنیم که ما به کجا رسیدیم. این یک کار لازمی است. در همین مسئله عبودیت و در مرحله تسلیم بودن، چه مقدار قلب ما نورانی شده؟ چه مقدار صفا و معنویت به دل راه یافته؟ چه مقدار جذبه خدا در دل ما وارد شده؟ بعد از ماه رمضان چه قدر ما الآن عشق داریم که در پایان شب از رختخواب جدا شویم با حبیب خودمان راز و نیاز کنیم؟ این یک محاسبه است، که روزهای پایانی ماه رمضان می گوییم خدایا اگر بهره مان کم است یا خدای نکرده هیچ بهره ای نصیب مان نشده، به داد ما برس، بر ما رحم کن و الان ما را بهره مند کن.
به طور قطع انسان بعد از یکماه روزه یک تحول در روحش ایجاد می شود، هیچ تردیدی نیست. حالا مقدار تحول چقدر، به استعداد و ظرفیت و تلاش انسان در طول ماه بستگی دارد. در محاسبه بعد، بعد از ماه رمضان، در ماه شوال باید دقت کنیم این نور را حفظ کنیم. چون اگر کسی امروز و فردایش مثل هم باشد، مغبون است و اگر فرداش بدتر از امروز باشد ملعون است. پس نه تنها باید آن نور را حفظ کرد بلکه باید سعی بکنیم رو به اِزدیاد برود، رو به تکامل برود، و آیات قرآن در این زمینه این پیام را به ما می دهد «ربّنا لا تُزِغ قُلوبنا بعد اِذ هدیتَنا و هَبْ لَنا مِن لدنک رحمة انّک اَنتَ الوهّاب.» (آل عمران / 8) یعنی خدایا، آن هدایتی که به ما دادی از ما نگیر. وقتی ما را تو راه آوردی، ما را حفظ کن که از راه خارج نشویم و این هدایت و این نور را روز به روز زیادتر کن. این هم محاسبه بعدی است هم حفظ کردن و هم بعد از حفظ، از خداوند ازدیاد هدایت را خواستن.
در مورد اصحاب کهف خدا می فرماید: «اِنَّهُم فِتیَةٌ امَنُوا بِرَبِّهم و زِدناهم هدی.» (کهف / 13).
اصحاب کهف راه را یافتند و در مسیر گام برداشتند و ما هدایت آنها را بیشتر کردیم. این هم یک مرحله از محاسبه و خودسازی است، که در این مرحله آنچه را که گیر ما آمده سعی می کنیم حفظ کنیم و باید حفظ کنیم و علاوه بر آن آنچه را یافته ایم از خدا بخواهیم بیشتر به ما بدهد که فرمود: «لاَِن شَکَرتُم لاََزیدَنَّکُم» (ابراهیم / 7) این از باب مثل. من روزه و رمضان را مثل زدم. در مورد همه عبادات همین محاسبه لازم است و همه برمی گردد به خودسازی. این نمازی که معراج مؤمن است و باید معراج باشد چقدر ما را معراج برده؟ ما محاسبه بکنیم. بی خود نیست نماز عمود دین است. ستون دین است، بی خود نیست که اول چیزی که در قیامت مطرح می شود نماز است؛ چون این رمز پیروزی انسان و رمز سلامت انسانیت است و بالاخره چقدر با این نماز معراج رفتیم، این یک محاسبه است. یک نماز که تمام می شود، یک محاسبه باید کنارش باشد. چقدر با خدا بودیم. چقدر با خدا راز و نیاز کردیم. چقدر تونستیم به جدّ از خدا چیزی درخواست بکنیم اگر نشد و ناقص بود در نماز بعدی جبران کنیم. در تمام برنامه هامون باید اینجور باشیم راه خودسازی اینهاست.
نسبت به مسئولیت ها، مسئولیتی که به ما واگذار شده حالا چه مربوط به اداره خانه و خانواده و اینها باشد و چه مسئولیت مربوط به همسایه ها باشد، چه مربوط به انقلاب باشد. در مسئولیتی که رسماً در نظام به ما محوّل شده یک محاسبه لازم است. باید ببینیم این مسئولیت ها را خوب انجام داده ایم یا نه، درست عمل کردیم یا نه؟ چون اگر انسان به مسئولیت خوب عمل نکند مشمول مطفّف می شه که فرمود: «ویلٌ لِلمُطفّفین الّذین اذا اکتالوا عَلَی النّاس یستَوفون و اذا کالوهم اَو وَزِنوهم یُخسِرون» (مطففین / 1 ـ 3). وای به مطفّف ها. مطفّف ها آن ها هستند که وقتی می خواهند دریافت کنند از اموال عمومی و اموال مردم و امکانات عمومی کامل دریافت می کنند، اما وقتی می خواهند باز دهی داشته باشند، باز دهی ناقص است. حقوق را کامل گرفته، مزایا را کامل گرفته، حق مأموریتها را کامل گرفته ـ مثل می زنیم ـ ولی وظیفه را کامل انجام نداده ناقص انجام داده این مطفف است. امّا هر وقتی می خواهند حق خود را بگیرند، کامل می گیرند. وقتی که در مقام ادای حق مردم برمی آیند، خیلی کم می گذارند «لا تُخسِرُوا المیزان.» (الرحمن / 9) در قرآن که مسئله میزان و کم گذاشتن زیاد مطرح نشده، به ذهن نمی آید که فقط یک کیلو لوبیا بفروشد یک مقداری کم تر بده، این یک کلمه ای است گسترده در همه چیزها. در زندگیِ زناشویی، از همسرش به طور کامل حقش را می گیرد، اما وقتی می خواهد بپردازد، حق او را کامل نمی پردازد. و امثال اینها زیاد است. این هم یک محاسبه است، این هم برمی گردد به خودسازی خودسازی یک کلمه ای نیست که ما بگوییم از پشت کوه قاف آمده است!
ـ عاقبت به خیری به واسطه محاسبه
در زمان حضرت صادق صلوات اللّه علیه، مردی که در دستگاه خلفای جور بود و برای آنها کار می کرد، یک روز مطّلع می شود که همسایه اش عازم مکه هست. به او می گوید وقتی مدینه رفتی و خدمت امام صادق(ع) رسیدی، وضع من را هم برای امام تشریح کن. بگو همسایه ای دارم که در حکومت ظلمه بوده و هست و می گوید اموال زیادی گرفته ام و ناراحتم. نمی دانم اینها حلال است؟ حرامِ است؟ از امام برای من کسب تکلیف بکن که چه کنم، وظیفه ام چی است؟ تا از این بلیه نجات پیدا کنم.
او هم می پذیرد و وقتی خدمت حضرت صادق مشرف می شود، پیام همسایه اش را می رساند. حضرت هم عبارتی را قریب به این مضمون می فرماید که «باید خودش را از آن مقدار اموالی که از این راه به دست آورده، جدا کند.»
آن مرد وقتی پاسخ امام صادق(ع) را از همسایه اش می گیرد، تشخیص می دهد که معنای این جمله امام این است که باید از کلّ دارایی جدا شود، چون هر چه به دست آورده، از طریق همکاری با ستمگران بوده است. تصمیم می گیرد هر چه اموال دارد از خودش جدا کند. همه را در راه خدا می دهد تا آنکه حتی لباس تنی هم برایش باقی نمی ماند. بعداً حضرت صادق(ع) در آن پیام فرموده بودند بگو این کار بکن، من بهشت را برایش ضمانت می کنم. او هم چنین کرد. تا آنجا که لباس تنش را هم داد! یک روز پیغام داد برای آن همسایه ای که مکه رفته بود گفت که دلم می خواهد پیش تو بیایم، اما نمی توانم، عریان هستم، من لباس تنم را هم دادم چرا که این هم از طریق حرام تهیه شده بود. همسایه حج رفته متأثر می شود و مقداری لباس و دیگر مایحتاج برایش می فرستد. یک روز دیگر هم این همسایه می فهمد که او مریض شده. به عیادتش می رود و می بیند مرضش شدت پیدا کرده و وی در حالت احتضار است. می گوید بر بالینش نشسته بودم. او در حال احتضار و جان دادن بود. یک جمله گفت و از دنیا رفت و آن جمله این بود: نگاهی به من کرد گفت: «فلانی، مولایم حضرت صادق(ع) به وعده شان عمل کرد.» این را گفت و از دنیا رفت.
در سفر بعدی که این مرد خدمت حضرت صادق می رسد، اجازه می گیرد و وارد خانه امام می شود. وارد صحن خانه که می شود، حضرت صادق می فرمایند: بیا داخل و بدان که ما به وعده ای که به همسایه تو دادیم عمل کردیم!
گاهی خودسازی معناش این می شود. خودسازی یعنی یک محاسبه و به دنبال محاسبه، یک تصمیم. ممکن است تصمیم هم تصمیم حادّی باشد تصمیمی که عمل بدان دشوار است این که خودش را از تمام دارایی ها جدا بکند کار سختی است یا مانند تصمیمی که حرّ بن یزید ریاحی گرفت که شهید بشود و جان دهد. همه مراحل، خودسازی است. و همه این خودسازی ها در مسیر همان عبودیت است که عرض کردم که تسلیم در مقابل فرمان خداست و مقابل فرمان پروردگار تسلیم شدن.
ـ مغالطه در محاسبه
مسئله ای که در این محاسبه مطرح است و برای انسان خطرساز می باشد، این است که انسان نتواند درست محاسبه کند و در نتیجه نتواند به خود سازی برسد، از خطرات محاسبه آن است که یک نوع مغالطه پیش بیاید، یعنی شیطانی (این مغالطه را پیش بیاورد) که برنامه اش تزیین و گول زدن است و قسم خورد و گفت: «خدا، به عزّتت قسم من زشتی ها و گناهان را برای فرزندان این آدم زینت می کنم و زیبا جلوه می دهم و از این طریق همه را گمراه می کنم، «الا عِبادک منهم المخلصون.» (حجر / 39 ـ 40) مگر بندگان مخلصت را.» آنها را من زورم نمی رسد آنهایی که بنده تو باشند و در بندگی هم اخلاص داشته باشند آنها را نمی توانم اغوا کنم، آنها را نمی توانم گول بزنم. حالا یادتان باشد اینجا هم بحث اخلاص پیش می آید و عبودیت هم که مقداری توضیح دادم. حالا در محاسبه، یک اشتباه اینجاست، گاه گاهی انسان به چیزی علاقه دارد، به مال حرامی علاقه دارد، به گناهی علاقمند است، شیطان می آید زینت می کند آن گناه را در نزد انسان، به جوری که به نظر آدم می آید که چیز خوبی است، و بد نیست.
ـ داستان یک اغوا
حسن بصری نمی خواست در راه خدا جان بازی کند. در بصره هم بود که جنگ جمل برای امیرالمؤمنین با طلحه و زبیر و عایشه پیش آمد. شیطان به نزد حسن بصری می آید و برای او که اهل عبادت و نماز و قرآن و... بود گناهِ عدم حضور در جبهه را زینت می کند تا در جنگ شرکت نکند و علی(ع) را یاری ننماید. زینتی هم که می کند این است که می گوید بابا، طرفین جنگ هر دوشان اهل نمازند. اهل قرآن اند، اهل روزه هستند و در نتیجه من چرا شمشیر به روی اهل قبله بکشم؟! این اغوا را می گوییم تزیین، یعنی کناره گرفتن از یاری امیر المؤمنین را که گناه بزرگی است، شیطان برای حسن بصری زینت می کند به طوریکه او دیگر آرام می گیرد که امیرالمؤمنین را یاری نکند. وقتی هم در پایان جنگ مشغول وضو گرفتن بود، امیرالمؤمنین نگاه کرد دید برای وضو آب زیادی می ریزد. فرمودند: حسن، اسراف نکن در آب ریختن، آب زیاد می ریزی. نگاهی به امیرالمؤمنین کرد و گفت: «یا علی، آن خونهایی که ریختی اسراف نبود، حالا یه مختصر آبی که من به اضافه ریختم اسراف است و این را خدا مؤاخذه می کنه و آن را مؤاخذه نمی کند؟»
ـ خواصِّ گمراه و گمراه کننده
این وسوسه ها خیلی ها را هم گمراه می کند. حسن بصری خودش نیست، آن بحث خواص و عوامی که مقام معظم رهبری در یک مقطع زمانی مطرح کردند، این جوری است. حسن بصری ها در جامعه با ایجاد شبهه ها فساد به راه می اندازند و جمعیت های عظیمی را گمراه می کنند. حسن بصری به دلیل وسوسه شیطان و زینت او، گناهِ کناره گیری از یاری امیرالمؤمنین به نظرش کار خوبی می آید [و عدّه ای هم به تأسی از او، گمراه می شوند.]
این یکی از خطراتی است که محاسبه را خراب می کند. اصل خطر همان طور که عرض کردم مسئله ایجاد یک مغالطه است یعنی حقیقتاً این شخص نفاق دارد اما شیطان سعی می کند به او نشان بدهد که این نفاق نیست، این حالا یک مصلحت کاری است!
ـ حالات قلب
گاهی هم عکسش هست. افرادی هم بودند خیلی دقیق بودند، حتی در زمان پیغمبر و حضرت صادق (صلوة اللّه علیهما) که اینها اینقدر ریز بین بودند و دقیق بودند و در امر کنترل خود مراقبتِ خود و محاسبه خود دقیق بودند که به اندک شبهه ای که در زندگیشان پیش می آمد به رسول خدا(ص) یا حضرت صادق مراجعه می کردند و می گفتند این حالتی که در ما هست، نکند نفاق باشد! در روایت از کتاب شریف کافی است که مرحوم کلینی نقل می کند آمدند خدمت حضرت صادق(ع) گفتند ما وقتی در خدمت شما هستیم و شما ما را موعظه می کنید، ما رقّتِ قلب پیدا می کنیم، حالت خوبی پیدا می کنیم، نورانیّتی در دل ما پیدا می شود. امّا از پیش شما که می رویم و به زندگی و کسب و کار مشغول می شویم، آن حالت از ما گرفته می شود. آقا فکر می کنید که این نفاق باشد؟ ما بر خود از نفاق می ترسیم! حضرت فرمود: کَلاّ، اصلاً، این نفاق نیست، نگران نباشید. بعداً فرمودند: اتفاقاً همین جریان در زمان پیغمبر برای عده ای از اصحاب پیش آمد و پیش پیغمبر رفتند و همین سؤال را کردند. پیغمبر فرمودند نه، این نفاق نیست؛ این از حالات قلوب است. حالات قلب یک جور نیست. قلب گاهی نرم است، گاهی سخت؛ گاهی حالت تضرّع دارد، گاهی حالت تضرع ندارد؛ گاهی حالت اقبال دارد، رو به خدا است و گاهی حال ندارد. حالا به دلیل خستگی، به دلیل کسالت، به هر دلیلی حال ندارد. اتفاقاً امیرالمؤمنین می فرماید: اگر دیدی حال نداری به واجبات اکتفا بکن، به مستحبات نپرداز.
رسول خدا(ص) و امام صادق(ع) فرمودند: اینها حالات مختلف قلب است. این نفاق نیست. بعد فرمود اگر آن حالتی را که در وقت حضور در نزد ما پیدا می کنید، آن نورانیت و معنویت را بتوانید حفظ کنید و نگه بدارید، به جایی می رسید که حتی روی آب هم راه می روید، فرشته ها هم با شما مصافحه می کنند! این که بنده عرض کردم بعد از ماه رمضان نور را حفظ کنید، همین است. بعد از نماز اگر با نماز به معراج رفتید، این را حفظ کنید؛ یعنی همین. غرض این که افرادِ حساس در موضوع محاسبه نفس و مراقبت به اندک چیزی فوری خودشان را متهم می کردند و می گفتند نکند این نفاق باشد! آفرین بر چنین افرادی!
ـ چند اشتباه در محاسبه نفس
اما عکس قضیه هم هست که فرد گرفتار نفاق شده، اما آن را مصلحت اندیشی می بیند! دو جور عمل می کند: با این باشد، جوری، با آن باشد جور دیگری حرف می زند. موضع گیری هایش همین جور است. این نفاق است واقعاً. یکی از خطراتی که در محاسبه هست همین محاسبه یعنی مخلوط شدن حق و باطل است که گاهی باطل لباس حق را می پوشد. گاهی حق لباس باطل را می پوشد، بالاخره حق مشتبه می شود. این قضیه در زندگی انسان هست زیاد هم اتفاق می افتد.
گاهی مثلاً حتی ممکن است زندگی زاهدانه ای را به تصور خودش پیش بگیرد که حقیقتاً زهد نیست. از معنای زهد غفلت کرده ایم. گاهی برای نزدیک شدن به خدا راهی را در پیش گرفته اما هر چه در این راه سریع تر برود، از خدا دورتر می شود! از این اشتباهات در محاسبه انسان زیاد پیش می آید.
خطر دیگری که در محاسبه و مراقبت است مسئله حبّ ذات است. انسان به خودش علاقمند است، خودش را دوست دارد. چون خودش را دوست دارد، اعمال خودش را هم دوست دارد. کارهایی هم که کرده می گوید خوب عمل کردم. روحیاتی هم که داره می گه روحیّات خوبی است، در حالی که شاید روحیات بدی باشد. جدا شدن از این حبّ ذات و از حب آنچه به ذات برمی گردد و بدو تعلق دارد، این هم کار بسیار سختی است. در قضاوتها گرفتار اشتباه می شود. امر بر او مشتبه می شود، خیال می کند که آدم خوبی است در حالی که نه نیست. این هم یک مسئله است که باید مورد توجه قرار بگیرد.
مثل کسی که فرض بکنیم عینک سبز رنگ زده به هر جا نگاه می کنه همه چیز را سبز می بیند! این که بتواند خودش را از این عینک جدا بکند و بتواند واقعیت را ببیند، این کار مشکلی است اما اگر توجه کرد، آن وقت برنامه اش جور دیگری می شود. در قیامت خداوند می فرماید که هر گروه که می آید، گناه را به گردن دیگری می اندازد (اعراف / 38) یعنی خیال می کنه خودش آدم خوبی بوده و خوب عمل کرده و آن یکی بد عمل کرده. این هم یکی از مشکلات در محاسبه است که این همه برمی گردد به خودسازی. اگر ما گرفتار این مشکلات باشیم امکان نداره ما بتوانیم خودمان را بسازیم، امکان ندارد!
یکی دیگر از مشکلاتی که در محاسبه هست، مسئله تحقیر ذنوب هست، گناهان را به واسطه تکرار و انس کوچک شمردن! اصلاً قضاوت آدم عوض می شود. وقتی کار مهمی هم تکرار شد، آن اهمیتش از بین می رود. این نماز خیلی مهم است، اما با تکرار پنج بار در شبانه روز یک امر عادی می شود، در حالی که وقتی امام مجتبی(ع) خودشان را برای نماز آماده می کردند، از همان آغاز وضو، حالتشان عوض می شد. اصحاب می دیدند حضرت رنگ به رنگ می شود، رنگشان تغییر می کند. می گفتند آقا شما ناراحتی دارید؟ طوری هستید؟ فرمود؟ نه. پس چرا رنگتان تغییر کرده؟ فرمود «آیا می دانید و متوجه هستید من خودم را آماده می کنم که در حضور چه کسی شرفیاب شوم؟» در ایشان، تکرار نماز، عظمت نماز را در نظرشان کم نمی کند.
وقتی انسان الله اکبر می گوید و یا قبل از الله اکبر خودش را آماده می کند برای پرواز معنوی، مرتب به خودش می گوید حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، بشتاب به بهترین عمل این نماز بهترین عمل است، پرواز روح و تشرف به درگاه خداست و ورود به جایگاه اُنس با خدا. ورود به جایی است که امیر المؤمنین در آنجا از خود بی خود می شود و تیر را از پای مبارکش بیرون می آورند، متوجه نمی شود. این تکرار، عظمتِ قضیه را کم می کند، الاّ علی الخاشعین، الاّ عَلَی الخاشعین. در مورد گناهان هم همین جور است. هم در مورد عبادات هم در مورد گناهان. گناه هم گاهی است به نظر آدم چیز کمی می آید و همین کم آمدن فاجعه است! کم می بیند چیزی نیست، چیزی نیست، حالا یک کلمه غیبتی کردیم، چیزی نیست! مخصوصاً ابزار این گناهِ غیبت هم فقط یک زبان است که حرکت می کند! دایر کردن مجلس عیاشی و رقاصی ابزار می خواهد. حالا غیبت حجمی ندارد و به نظر انسان کوچک هم می آید اما نمی داند چه قدر موجب می شود انسان سقوط کند! چه قدر از خودسازی عقب بیفتد! در روایات است با یک کلمه، انسان از عرش تا فرش سقوط می کند! یک کلمه، یک تحقیرِ مؤمن، یک غیبت ـ العیاذ باللّه ـ یک تهمت اینها از چیزهایی است که ممکن است به نظرِ طرف چیز مهمی نیاید. مهم نباشد، ولی در روایات داریم که همین گناه آمرزیده نمی شود، چون به نظرش کوچک می آید! اهمیت هم ندارد، چیزی هم نیست، در مقام توبه هم برنمی آید. در نتیجه موفق به خودسازی نمی شود، سقوط کرده ولی متوجه نیست «و لا تکونوا کالّذین نَسوا ا... فَاَنساهم انفسهم» سقوط کرده، از کرامت انسانیت افتاده، ولی خبر ندارد. پس هم عبادت و هم گناه هر دو می تواند جوری باشد که به نظر آدم چیز مهمی نیاید، در حالی که بسیار مهم بوده، ولی همین آدمی که ممکن است مثلاً به غیبت اهمیت ندهد، اگر بهش پیشنهاد بکنند زنا بکن، ابداً حاضر نیست! می گوید من زنا بکنم؟! نه زنا نمی کنم! چون زنا خیلی مهم است، واقعاً هم مهم است، ولی غافل است که «الغَیبةُ اَشدُّ من الزنا!» نماز را تند تند انجام می دهد، اما اگر برنامه عُمره ای برایش پیش بیاد، برنامه حجّی پیش بیاد، خیلی با تشریفات و تجلّیات انجامش می دهد. بابا همین تشریفات را برای نمازت هم انجام بده! آن تشرّف به بیت اللّه این هم تشرف به درگاه خدا، هر دو تشرف و حضور عند رب است. چه طور این را رها کردی و آن را گرفتی؟ این هم از مسائل مهم محاسبه نفس است، تحقیر، کوچک شمردن، حالا چه عبادت چه معصیت.
ـ جمع بندی و نتیجه گیری
خوب عرایضم را کم کم خاتمه می دهم. آنچه که گفتم به صورت فهرست خدمتتان عرض می کنم که در ذهنتان بماند. عرض کردم که این خودسازی از اینجا شروع می شود: خود، یعنی چه؟ من یعنی چی و کی؟ ماهیت من عین ربط به خداست. بنابراین آیه هم که می گوید کمال تو در عبودیت و بندگی است «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» بندگی هم همان تسلیم بودن در مقابل فرمان خداست. برای اینکه ما در این خودسازی موفق بشویم باید پیوسته مراقب باشیم که آیا از این مسیر تسلیم بودن خارج شده ایم یا نه. اگر خارج شده ایم، جبران کنیم. اگر نشده ایم، از خدا استمداد کنیم، «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا ما را در این راه حفظ کن، این هدایت را شامل حال ما بکن و بعداً عرض کردم در توفیقاتی که انسان پیدا می کنه، نوری و معنویتی نصیبش می شود. یکی از چیزهایی که در خودسازی مؤثر است، این است که نور را حفظ کند و از خدا بخواهد زیاد کند. اگر از دست رفته، جبران کند، همان مطفّفین را که عرض کردم. اگر حس کرد که به وظیفه عمل نکرده، خوب گرفته ولی خوب نپرداخته، باید جبران کند شوخی هم ندارد. گاهی انسان باید جبران عملی سی ساله را بنماید! سی سال حقوق کار از ساعت 7 تا ساعت 2 را گرفته، اما در طول مثلاً سی سال به اندازه ساعت 7 تا 10 کار کرده، سه ساعت کار کرده. تکلیف این نصف حقوقش را که گرفته و کار نکرده، باید از مرجع تقلیدش [یا مراجع ذیربط] سؤال بکند، که تکلیفش چی می شود؟ یکی دیگر از مشکلات در محاسبه نفس، حب ذات است، یکی دیگر از مشکلات در محاسبه نفس تحقیر و کوچک شمردن است و عادی شدن چه عبادت چه گناه و معصیت.
امیدوارم که خداوند ما را در پیمودن راه خودسازی یاری بفرماید و ما را به خودمان وانگذارد.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا
از تصدیع وقت شما عذر می خواهم و تشکر می کنم که به عرایض بنده توجه نمودید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|