ماهان شبکه ایرانیان

دفترچه خاطرات برادری که اگر شهادت نبود، نویسنده خوبی می‌شد!/ روایت خاص «عملیات فریب» بعد از ۵ سال تلاش

وقتی یکی از مسئولین موسسه روایت فتح دفترچه خاطرات برادرم را خواند به من گفت: اگر برادر خدابیامرزت زنده می‌ماند، نویسنده خیلی خوبی می‌شد و خیلی خوب توانسته احساساتش را بیان کند، حتی آن‌جا که از چیزی ترسیده و این ترس را به خوبی بیان کرده است.

ماجرای دفترچه خاطرات برادری که اگر شهید نمی‌شد، نویسنده خوبی می‌شد!

سرویس فرهنگی فردا؛ احسان سالمی: «عملیات فریب» یکی از عملیات‌های مرسوم در زمان انجام عملیات‌های بزرگ است که برای فریب دشمن و انحراف ذهن او از عملیات اصلی انجام می‌شود. موفق‌ترین نمونه عملیات فریب در تاریخ دفاع مقدس مربوط به عملیات والفجر8 می‌شود. عملیاتی مهمی که پیروزی در آن یکی از بزرگترین فتوحات دوران جنگ تحمیلی محسوب می‌شود.

شهید اسدالله قاضی یکی از رزمندگان حاضر در این عملیات بوده که خاطرات خود را از این واقعه در دفترچه خاطرات خود به ثبت رسانده است. دفترچه‌ای که سال‌ها پس از شهادت او به دست برادرش مرتضی قاضی می‌رسد و او نیز برای حفظ این میراث گرانبها با جمع‌آوری خاطرات سایر اعضای خانواده و همچنین سایر همرزمان برادرش، این خاطرات را در قالب یک اثر مکتوب با عنوان «عملیات فریب» منتشر می‌نماید. کتابی که ویژگی های خاص روایی دارد و در نوع خود منحصر به فرد است.

انتشار کتاب «عملیات فریب» و استقبال از آن باعث شد تا به سراغ نویسنده آن برویم و گفت‌وگویی در ارتباط با این اثر با او داشته باشیم؛ گفت‌وگویی که در ادامه آن را می‌خوانید:

ماجرای آشنایی با دفترچه خاطرات برادر

فردا: در ابتدای این گفت‌وگو فکر می‌کنم خوب است که اندکی در مورد چگونگی شکل گرفتن ایده اولیه نگارش کتاب توضیح دهید. 

من در فصل اول کتاب به این موضوع اشاره کرده‌ام و چگونگی اولین مواجهه‌ام با دفترچه خاطرات برادر شهیدم را شرح داده‌ام. اولین بار وقتی در سال 74 جنازه برادر دیگر محمد که او نیز همان زمان با برادرم اسدالله شهید شده بود، پس از نه سال به کشور بازگشت؛ کم‌کم فعالیت در زمینه خاطرات شهدا تبدیل به دغدغه من شود. 

مدتی از این ماجراها گذشت که به طور اتفاقی مطلع شدم دفترچه خاطراتی از برادر شهیدم اسدالله باقی مانده که نزدیک به هفده سال می‌شود که پیش پسرعمه ام مانده است. من همان مقطع با توجه به جذابیتی که این دفترچه برایم داشت، آن را به طور کامل خواندم و متوجه شدم که برادرم در این دفترچه از خاطرات حضورش در یک عملیات صحبت کرده که همزمان با عملیات والفجر 8 بوده ولی آن عملیات نبوده است. 

برادری که اگر شهید نمی‌شد، نویسنده خوبی می‌شد!

این موضوع در گوشه ذهن من بود تا زمانی که در موسسه روایت فتح مشغول به کار شدم. پس از تجربه چند همکاری مشترک با این مجموعه، پیش یکی از مسئولان روایت فتح رفتم و به ایشان گفتم که یک دفترچه خاطرات از برادرم مانده است و می‌خواهیم شما آن را بخوانید تا اگر به درد می‌خورد یا آن را چاپ کنیم یا کاری بر روی آن انجام دهیم. ایشان دفترچه را از من گرفت و بعد از خواندن آن به من گفت که اگر برادر خدابیامرزت زنده می‌ماند، نویسنده خیلی خوبی می‌شد و خیلی خوب توانسته احساساتش را بیان کند، حتی آن‌جا که از چیزی ترسیده و این ترس را به خوبی بیان کرده است و هرکسی حاضر به نوشتن این چیزها نمی‌شود.

سوالاتی جدید که ابهاماتی جدید می‌آفرید!

فردا: دلایل انتخاب سبک نگارشی مستند- داستانی برای این اثر که تا به حال در تدوین این‌گونه آثار سابقه نداشته است، چه بود؟

درواقع این ایده از آنجا به ذهنم خطور کرد که تصمیم گرفتم تا خاطرات مادرم را با نوشته‌های برادرم در دفترچه خاطراتش ترکیب کنم؛ به همین‌خاطر دفترچه‌ای برداشتم و ابتدا بخش‌هایی از خاطرات مادرم را در آن نوشتم و پشت سر آن بخش‌هایی از دفترچه برادرم را. درواقع به نوعی شبیه یک فیلم مستند که یک تکه آن فیلم باشد، یک تکه دیگر نریشن و... . این کار را آن‌قدر ادامه دادم تا یک متن 4 الی 5 صفحه‌ای از این خاطرات و دست‌نوشته‌های خانواده و برادرم نوشتم و آن را به چندین نفر نشان دادم و نظر اغلب آن‌ها این بود که ایده بدی نیست و ادامه‌اش بده. 

خلاصه این ماجرا ادامه پیدا کرده تا کم‌کم برای من جدی شد، چون تا قبلش واقعا قصد کتاب نوشتن نداشتم و فقط می‌خواستم ببینم می‌شود با چنین سبکی یک اثر قابل قبول درآورد یا نه. به همین‌خاطر بود که بعد از جمع‌آوری خاطرات مادر با همان روالی که در کتاب می‌بینید به سراغ سایر راوی‌ها رفتم و خاطرات آن‌ها را گرفتم. البته گفت‌وگو با هرکدام از آن‌ها برای من یک سری سوال جدید و ابهامات تازه ایجاد می‌کرد و این باعث شد تا کار من ادامه پیدا کند. وقتی احساس کردم هر چیزی که برای نگارش کتاب لازم دارم، جمع‌آوری شده است؛ شروع به تکمیل روایت اصلی کردم و آن‌ها را بر اساس همان ترتیب زمانی چیدم.

وقتی بعد از 5 سال تلاش، کار را دوباره شروع کردم

در آن زمان خانم مریم برادران مشاور کار من بودند؛ ایشان وقتی کتاب را خواندند، گفتند من فصل اول را که خواندم، خودم را برای خواندن یک شاهکار آماده کردم اما بعدش روایتی که از اثر دیدم آن‌گونه که انتظار داشتم نبود! درواقع یک روایت مقطع و تیکه تیکه بود که درنیامده است.  
این باعث شد تا 5 سال که به این روال روی نوشتن کتاب کار کرده بودم، آن را کنار بگذارم و کار را دوباره شروع کنم. برای این کار در اولین مرحله یک طرح خلاصه نوشتم که وقتی آن را به خانم برادران نشان دادم، گفتند اگر این طرح را بتوانی دربیاروی، کار خوبی می‌شود. ایشان برای این کار آقای سعید زاهدی را برای مشاوره به من معرفی کردند که الحق‌و الانصاف در این مسیر خیلی کمکم کرد. 

ماجرای دفترچه خاطرات برادری که اگر شهید نمی‌شد، نویسنده خوبی می‌شد!

استفاده از همه متن دفترچه خاطرات شهید در روایت حوادث کتاب

فردا: چند درصد از متن دفترچه در روایت کتاب آمده است؟

کل دفترچه درکتاب آمده است، اما نه یکجا و پشت سرهم. این دفترچه‌های خاطرات که در آن زمان در اختیار رزمندگان قرار می‌گرفته است، دارای چند بخش است. قسمت اول آن محل نوشتن وصیتنامه است و بخش‌های دیگری هم دارد که در آن صحبت‌های امام خمینی(ره) و آقای هاشمی رفسنجانی آمده است و یک تکه از وصیت آخر امام حسین(ع) و وداع آخر ایشان نیز آمده است. 

اخوی ما از جایی که برای نوشتن خاطرات شروع می‌شود، تاریخ زده و شروع کرده به نوشتن؛ در بخش‌هایی از دفترچه نیز سوالاتی وجود داشته که مثلا پرسیده: «نماز شب می‌خوانید؟ چه احساسی داشتید؟» و برادرم دور این بخش‌ها علامت خط کشیده و به جای اینکه آن‌ها را جواب بدهد، خاطراتش را نوشته است. یعنی سوالات را پاسخ نداده است.

ایده استفاده از حاشور برای راهنمایی مخاطب 

فردا: پس حکایت آن بخش‌های کتاب که حاشورهای خورده چیست؟

پشت سرهم نبودن همه بخش‌های دفترچه باعث شده تا برای روایت قصه کتاب وقتی می‌خواستم به مخاطب بگویم که این بخش از کتاب را نخوان، آن را حاشور بزنیم؛ یا قسمت‌هایی که بالای آن هاشور دارد و در پایینش بخش‌هایی از دفترچه آمده، یعنی از این‌جا به بعد بخوان و این به معنی حذف شدن این بخش‌ها از متن نیست. فقط می‌خواستم در این قسمت این تکه خونده شود در بخش دیگر، تیکه‌های بعدی. البته 
ایده حاشور زدن، ایده طراحمون بود. 

ماجرای دفترچه خاطرات برادری که اگر شهید نمی‌شد، نویسنده خوبی می‌شد!

دلیل انتخاب عنوان «عملیات فریب»

فردا: یکی از نقاط ابهام کتاب در ارتباط با عنوان عملیات فریب است که درواقع تا بخش‌های انتهایی کتاب برای خواننده مشخص نیست که اصلا عملیات فریب چه بوده و چرا این نام برای کتاب انتخاب شده است. این ابهام خود خواسته بوده یا به شکل اتفاقی این‌گونه شده است؟

این کار انتخاب خودمان بود. درواقع باید بگویم که این ایده آقای زاهدی [مشاور تولید اثر] بود که من گفت باید بهانه‌ای وجود داشته باشد که مخاطب با تو و دفترچه همراه شود؛ یعنی گره‌گشایی باید با تاخیر انجام شود. 

به طور کلی من سعی کردم در کتاب رمزهای بیشتری بگذارم و آن‌ها را رفته رفته رمزگشایی کنم. در کنار آن سعی کردم از المان‌های داستانی و نه به معنای داستان تخیلی، بلکه مولفه‌هایی که می‌شود با آن‌ها جذابیت ایجاد کرد، استفاده کنم. 

فردا: ایکاش در مورد عملیات فریب درمقدمه یا موخره کتاب توضیحی مقتصر می‌دادید تو ذهن مخاطب را کمی با موضوع آشنا می‌کردید.  

ببینید، معمولا در هر عملیاتی در کنار عملیات اصلی یک عملیات فریب هم انجام می‌شود که موفق‌ترین عملیات فریب ما در دوران جنگ، مربوط به عملیات والفجر 8 می‌شود که دشمن به طور کامل فریب این عملیات را می‌خورد و همه نیروهایش را به سمتی دیگر می‌کشاند و در نهایت شکست می‌خورد.  

ولی من سعی کردم این موضوع را به صورت یکی از گره‌های اصلی کتاب تا بخش‌های پایان لو ندهم. مثلا آقای کمری سر اسم کتاب به من گفتند که چرا «عملیات فریب»؟ کتاب تو یه چیز دیگری است و درواقع یک نوع اسناد خانگی جنگ محسوب می‌شود آن را گویا کردی. اما راستش من از طرفی دیدم که «عملیات فریب» اسم جذابی دارد و مخاطب را هم به خود جذب می‌کند و از طرف دیگر من واقعا درمورد عملیات فریب حرف می‌زنم و آن چیزهایی که در دفترچه برادرم آمده، در مورد این عملیات است نه همه اتفاقات زندگی برادرم.

ماجرای دفترچه خاطرات برادری که اگر شهید نمی‌شد، نویسنده خوبی می‌شد!

خوانده شدن متن دفترچه خاطرات توسط مخاطب اصلی‌ترین هدف ما بود

فردا: این نگاه را می‌شود در بخش‌های مختلف کتاب دید، چون خیلی از وقت‌ها نقش اسدالله به عنوان شخصیت اصلی کتاب خیلی کم‌رنگ و حتی ناپدید می‌شود!
 
بله، خیلی‌ها در نقد این کتاب به من می‌گویند: «آقا چرا اسدالله معلوم نیست؟» گفتم اصلا اسدالله همانی است که خود در دفترچه نوشته است و اتفاقا خیلی‌ها با همان شخصیت اسدالله ارتباط می‌گیرند و می‌گویند از دفترچه‌اش معلوم است که شخصیت او چگونه بوده است.  
مهمترین چیزی که برای من مهم بود، این بود که مخاطبان اثر دفترچه را بخوانند و مانند برخی از اسنادی که در این‌گونه کتاب‌ها آورده می‌شوند، از کنار آن‌ها عبور نکنند و بگویند بعداً می‌خوانم. به همین خاطر بود که من در مقدمه کتاب نوشتم که دفترچه استخوان‌بندی اصلی کتاب است تا مخاطب دفترچه را حتما بخواند.

فرمانده فعلی سپاه مسئول عملیات فریب والفجر 8

فردا: البته شما بعد از آن هم در موخره کتاب بازهم به این موضوع اشاره نمی‌کنید، در حالی که حالا دیگر مخاطب پس از خواندن اثر متوجه این رمز و راز شده ولی بهتر بود که خود نویسنده هم در مورد آن توضیحاتی می‌داد. 

بله، من هم این موضوع را قبول دارم. یعنی باید جاهایی می‎آمدم بیرون از متن و در مورد خود موضوع عملیات فریب  و نقش آن در عملیات والفجر حرف می‌زدم. البته باید بگویم که در حال حاضر در حال مطالعه بر روی موضوع عملات فریب هستم و به اطلاعات جالبی در مورد طراحی این عملیات فریب برخوردم. 

یکی از نکات جالبی که در ارتباط با این عملیات با آن روبرو شدم، مربوط به قرارگاهی است که مسئولیت انجام عملیات فریبی که همراه با عملیات والفجر 8 انجام شد را برعهده داشت. قرارگاه اصلی این عملیات قرارگاه نجف بوده است و سردار عزیز جعفری فرمانده فعلی سپاه، فرمانده‌ای آن را برعهده داشته است. ایشان آن زمان از جمله افرادی بوده که در والفجر 8 زیر بار انجام عملیات در فاو نمی‌رود؛ چون نسبت به انجام این عملیات تردید داشته است و محسن رضایی مسئولیت قرارگاه نجف را به ایشان می‌دهد تا عملیات فریب را انجام دهند.
البته شاید در چاپ‌های بعدی با اجازه مرکز اسناد به بخشی از خاطرات ناگفته از این عملیات درضمائم کتاب اشاره کنم ولی من هم این موضوع را قبول دارم که در مورد عملیات فریب می‌توانستم از زبان خودم توضیحاتی در کتاب بیاورم.

فردا: راستی چرا قیمت کتاب این‌قدر بالاست؟ 

قیمت کتاب ابتدا 22 هزار تومان بود ولی قرار شده برای چاپ‌های بعدی آن کتاب را به صورت تک رنگ چاپ کنیم که هزینه‌ها و قیمت نهایی آن کاهش یابد. 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان