پزشکی در دوره‌ی اسلامی

مراقبت‌های پزشکی در جهان اسلام متعدّد و چندگانه و دارای روش‌های گوناگونی برای برآوردنِ نیازهای درمانی مختلف بود، و این نظریه‌ها و شیوه‌های درمانی گاهی درهم می‌آمیختند

پزشکی در دوره‌ی اسلامی

مراقبت‌های پزشکی در جهان اسلام متعدّد و چندگانه و دارای روش‌های گوناگونی برای برآوردنِ نیازهای درمانی مختلف بود، و این نظریه‌ها و شیوه‌های درمانی گاهی درهم می‌آمیختند. این چندگانگی پزشکی امکان داد که روش‌های سنّتی و جادویی پیش از اسلام در کنار نظریه‌های پزشکیِ برگرفته از پزشکی یونانی و آگاهی‌های دارویی مکتسب از هند و جاهای دیگر، رونق داشته باشند. ظاهراً تا اوایل خلافت اموی، روش‌های درمانی عربستان در دوره‌ی جاهلیّت شیوه‌ی اصلی درمان بود. ماهیّت این مراقبت‌های پزشکی را در درجه‌ی اول از احادیث گوناگون می‌شناسیم، که بعدها اساس گونه‌ای از نوشته‌های پزشکی معروف به «الطّب النَبَوی» را تشکیل دادند.
منابع موجود عملاً هیچ اطلاعی درباره‌ی مراقبت‌های پزشکی مربوط به خلفای راشدین به ما نمی‌دهند و اطلاع چندانی هم درباره‌ی خدمات پزشکی خارج از دربار خلفا دربر ندارند. داستانی درباره‌ی عربی به نام حارث‌بن کَلَده هست که گویا بحث‌های عالمانه‌ای با خسرو انوشیروان، پادشاه ساسانی، می‌داشته، پزشکی، را در جندی‌شاپور آموخته بوده، چندان در علم خود شناخته شده بوده که پیامبر بیماران را به او ارجاع می‌کرده و، طبق بعض روایات، به بیماری موت ابوبکر و عمر مرتبط بوده است. به گزارش تذکره نویسانِ سپسین، روشِ درمانیِ او بیشتر مبتنی بر شیوه‌های سنّتی استفاده از گیاهان محلّیِ موجود بود تا بر سنّت پزشکی یونانی که عموماً آن را مرتبط با مکتب جندی‌شاپور می‌پندارند. گزارش‌های راجع به حارث‌بن کلده در طول زمان شرح و تفصیل بیشتری یافت، شامل عناصری متضاد و متناقض، که ارزیابی دانش و کار این چهره‌ی تاریخی را دشوار می‌سازد، به دلایل مشابهی، تعیین میزان درستی گزارش‌های راجع به ابن‌أبی رَمْثَةَ نیز که مفروضاً معاصر پیامبر بوده و گویا جراحی نیز می‌کرده، دشوار است. واضح است که توسل به گزارش‌هایی درباره‌ی مراجعه‌ی پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و اعضای قدیم جامعه‌ی اسلامی به پزشکان، نیازی بود که برای توجیه کاربرد پزشکی و دفاع از آن احساس می‌شد.
درباره‌ی پزشکانِ دربارِ نخستین خلفای اموی فقط جزئیاتِ ناچیزی در دست است. گفته می‌شود که معاویه، اولین خلیفه‌ی اموی، یک پزشک مسیحیِ اهل دمشق به نام ابن‌اُثال را به خدمت گرفته بود. نیز گفته می‌شود که پزشک خلیفه عمربن عبدالعزیز (99-101)، عبدالملک‌بن اَبْجَر کِنانی، پزشکی نومسلمان بود که از قرار معلوم در مکتب پزشکی اسکندریه تحصیل کرده بود. یکی از معدود پزشکان دوره‌ی اموی که از طریق نوشته‌های موجود شناخته شده و احتمالاً نخستین کسی است که رساله‌ای پزشکی را به عربی برگردانده، ماسرْجُویَه، یا ماسَرجیس، است که پزشکی یهودی ایرانی و ساکن بصره بود. در حالی که بنابر بعض گزارش‌ها، ماسرجویه در اواخر سده‌ی دوم یا اوایل سده‌ی سوم زندگی می‌کرد، دیگران قید کرده‌اند که او کُنّاش اَهرُن‌بن اعین القس را برای مَروان اوّل یا عمربن عبدالعزیز از سریانی به عربی برگرداند. اهرن از پزشکان مکتبی پزشکی اسکندریه در سده‌ی اوّل بود.
مورخان جدید معمولاً نقش برجسته‌ای در تحول پزشکی اسلامی برای شهر جندی‌شاپور در جنوب غربی ایران قائل شده‌اند، که در سده‌ی ششم از دورترین پایگاه‌های یونانی‌گرایی بود. به تأکید گفته شده است که جندی‌شاپور یک بیمارستان و یک دانشکده‌ی پزشکی مهم داشت که طرفدار ترجمه‌ی متون پزشکی یونانی و احتمالاً سانسکریت به فارسی میانه و سریانی بود، اما این نظر را بعض مورخان اخیر مورد سؤال قرار داده‌اند. ظاهراً شاهدی برای وجود یک بیمارستان یا یک مدرسه‌ی رسمی پزشکی درجندی‌شاپور وجود ندارد. (1) شاید درمانگاه کوچکی در آنجا وجود داشته که در آن پزشکی یونانی- رومی را به کار می‌بستند و نیز همایشگاهی که کتاب‌های پزشکی را در آن مطالعه کرد (نظیر آنچه در شهرهایی دیگر چون شوش وجود داشت). اهمیتی که به جندی‌شاپور به عنوان یک مرکز پزشکی دارای بیمارستان نسبت داده‌اند احتمالاً به دلیل تفوق مسیحیان نسطوری در میان پزشکان اولیه‌ی دربار عباسیان بوده که مایل بودند بیمارستان را از ابتکارهایِ خود معرفی کنند و تاریخچه‌ای برای اعتبار پزشکی خود بسازند. البته انحصار پزشکی اولیه در بغداد به نسطوریان بدین معنی بود که طب ادّعایی ایشان (یعنی طب مبتنی بر متن‌های یونانی) را بر شیوه‌های رقیبان پزشکی، یعنی پزشکان زرتشتیان و هندوان یا طب بومی عربستان، رجحان می‌دادند.
تأثیر جندی‌شاپور بر پزشکی اولیه‌ی دوره‌ی عباسیان (اگر منابع ما معتبر باشند)، نظر به نقش برجسته‌ای که به خانواده‌ی بُختیشوع (همگی پزشکان مسیحی نسطوری) داده شده بود، آشکار است. دوازده عضو این خاندان برای هشت نسل، از اواسط سده‌ی دوم تا نیمه‌ی دوم سده‌ی پنجم، پزشک و مشاور خلفا و غالباً بانی ترجمه‌ی متن‌های پزشکی و تألیف رسالات جدید بودند. در 148 خلیفه منصور، که دچار درد معده بود، جُرجیس‌بن جبرائیل بن‌بختیشوع، سَرپزشک و مؤلف کنّاشی به سریانی، را از جندی‌شاپور به بغداد فراخواند. جرجیس سرانجام به جندی‌شاپور بازگشت و پس از 151 در آنجا فوت کرد، اما پسرش در 171 به عنوان پزشک خلیفه ‌هارون الرشید به بغداد فراخوانده شد و تا زمان مرگش در 185 در آنجا ماند. نسل‌های سپسینِ پزشکان خانواده‌ی بختیشوع در بغداد مقیم شدند. گفته شده که شاپور‌بن سَهْل، پزشک مسیحی دربار متوکل خلیفه‌ی عباسی، نیز پیش از آمدن به بغداد در جندی‌شاپور به کار پزشکی مشغول بود.
در اوایل خلافت عباسی، توجه و علاقه‌مندی به آثار پزشکی و علمی فرهنگ‌های قدیم‌تر، به ویژه یونانی، معطوف گشت؛ بی شک به تشویق پزشکان مسیحی درباری که به سریانی و یونانی می‌خواندند یا سخن می‌گفتند. پس از آن که کار ترجمه در مقیاسی بزرگ رونق گرفت، نظریه‌ها و اَعمال پزشکی یونان و روم شرقی کاملاً پذیرفته شد و در روش پزشکی افراد مهذَّب آن روزگار جای گرفت. مؤثرترین نوشته‌های یونانی که به عربی ترجمه شد عبارت بود از تألیف دیوسکوریدس درباره‌ی مفردات پزشکی (2)، رسالات مختلف روفس افسیسی، فصل مربوط به جراحی از دانشنامه‌ی یونانیِ تألیفِ بولسِ اَجانیطی (3) که در سده‌ی هفتم در اسکندریه کار می‌کرد و، به ویژه، نوشته‌ها و شرح حجیم جالینوس (4)
درباره‌ی طب بقراطی، هرچند نوشته‌های بقراطی (5) به طور گسترده‌ای مورد استفاده‌ی بعض پزشکان دوره‌ی اسلامی قرار گرفتند، اما به طور کلی تأثیر تعیین کننده و مستقیم نوشته‌های جالینوسی را ندشتند.
در اوایل سده‌ی سوم، نهادی به نام بیت الحکمه (6) برای پیشبرد امر ترجمه‌ی متن‌های خارجی در بغداد تأسیس یافت؛ پرکارترین مترجم بیت الحکمة نیز مسیحی نسطوری، حنین‌بن اسحاقِ (7) عِبادی بود (گرچه رابطه‌ی او با این نهاد نامشخص است) که اصلاً اهلِ حیرَه در جنوب عراق بود. او متن‌ها را اغلب با همکاری دیگران، از جمله با پسرش اسحاق‌بن حنین و برادرزاده‌اش حُبیش، به سریانی و عربی برمی‌گرداند. برادرزاده‌ی او گاهی متن‌هایی را که حنین به سریانی برگردانده بود به عربی ترجمه می‌کرد. حنین ده سال پیش از مرگش نوشت که فقط از آثار جالینوس 95 اثر را به سُریانی و 34 اثر را به عربی برگردانده بود. حنین نوشته‌های پزشکی بدیعی نیز تألیف کرد، از جمله، رساله‌ی بسیار پرنفوذ کتاب المسائل فی الطّب للمتعلمین و رساله‌ی چشم پزشکی کتاب العَشر مقالات فی العین. حنین و مترجمان دیگری، مثلاً قُسطابن لوقای ملکائی، به عنوان مشاور و دانشمند به دربار راه داشتند و از طریق ترجمه‌ها و نیز تألیفات بدیع خود نقشی اساسی در تکوین واژگان علمی و پزشکی کلاسیک عربی ایفا کردند.
شماری از پزشکان اولیه هستند که معلوم نیست خودشان ترجمه‌ای کرده باشند اما نوشته‌هایشان بازتابنده‌ی نخستین دوره‌ی پذیرش مواد و مطالب [علمی] خارجی است. مهم‌ترین آنان مسیحی نسطوری دیگری به نام ابن‌ماسویه است که پدرش پیش از رفتن به بغداد از پزشکان جندی‌شاپور بود. ابن‌ماسویه شمار درخورِ توجهی تک‌نگاری به عربی دارد که درباره‌ی موضوع‌هایی چون تب‌ها، جذام، مالیخولیا، مسائل تغذیه، بیماری‌های چشم و اصول پزشکی است. گفته می‌شد که ابن‌ماسویه مرتّباً نوعی «مجلس» تشکیل می‌داد که بیماران در آن با وی مشورت می‌کردند و مسائل را با شاگردانش (از جمله، حنین‌بن اسحاق) در میان می‌گذاشت. ظاهراً ابن‌ماسویه به دلیل اشتهار به حاضرجوابی، گاهی شنوندگان بسیاری را جلب می‌کرد. شخصیت مهم دیگر علی‌بن سَهْل رَبِّنِ طبری بود که کمی پس از 240 درگذشت. او نه فقط در فردوس الحکمه‌ی خود (که در 235 آن را به خلیفه متوکل اهدا کرد) روش‌های پزشکی یونانی- رومی را خلاصه کرد، بلکه فصل جداگانه‌ای نیز به پزشکی هندی اختصاص داد. اما او یا نویسندگانِ سپسین، هیچ کدام واقعاً نکوشیدند که مطالب و تجارب هندی را با پزشکی یونانی- رومی تلفیق کنند. تقریباً سی پزشک دیگر که پیش از ربع آخر سده‌ی سوم به کار درمان اشتغال داشتند، با نام و برخی با نوشته‌های به جای مانده‌شان شهرت دارند. در پایان این سده، نظام بقراطیِ آسیب شناسی، به ویژه آنچنان که جالینوس مروّج آن بود، اساس تقریباً همه‌ی مباحث علمی پزشکی دوره‌ی اسلامی را تشکیل می‌داد.
همچنین در سده‌ی سوم نوع تازه‌ای از نوشته‌های پزشکی پدید آمد که الطّب النّبوی نامیده می‌شد و هدف از تدوین آنها ارائه‌ی راه دیگری در برابر نظام‌های پزشکی موجودِ منحصراً مبتنی بر پزشکی یونان بود. مؤلفان این نوع نوشته‌ها بیشتر عالمان دین بودند تا پزشک، و ادّعای برتری روش‌های پزشکی سنّتی روزگار پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و روش‌های مذکور در قرآن و حدیث بر نظریات درمانی برگرفته از جامعه‌ی یونانی‌گرا می‌نمودند و گاهی دو رویکرد را درهم می‌آمیختند. یکی از قدیم‌ترین نمونه‌های این نوع، مجموعه‌ی طب الأئمّه‌ی شیعیان است که به سده‌ی سوم بازمی‌گردد، تقریباً در همان زمان، ابن‌حَبیبِ اندلسی رساله‌ی مُختصر فی الطّب را تألیف کرد که بر احادیث دایر بر پزشکی مبتنی بود و در همان حال ابن‌السُنّی (متوفی 364) در سده‌ی بعد رساله‌ای در همین باب تألیف کرد که نویسندگان سپسین از آن بهره گرفتند. این نوع آثار پزشکی در سده‌های هفتم و هشتم کاملاً مقبولیت یافته بود و تاکنون نیز چنین مانده است. رسالات ذهبی، مورخ و فقیه حنبلی، ابن‌قَیِّمِ جَوزیّة و جلال الدین سُیوطی (متوفی 911) هنوز با چاپ‌های جدید در دسترس‌اند. رساله‌های مربوط به طبّ نبوی قرن‌ها در کنار رساله‌های مبتنی بر نظام اخلاطی یونانی رونق داشت. ما از وجود شمار بزرگی از رسالات درباره‌ی طب نبوی مطلعیم، اما نام حتی یکی از کسانی را که به کاربرد این نوع پزشکی شناخته شده باشند در دست نداریم. دلیل آن شاید این باشد که بیشترِ منابع مکتوبِ ما به نظام مبتنی بر نظریات پزشکی یونانی متمایل‌اند و به جزئیات راجع به روش‌های دیگر توجهی ندارند. چنین به نظر می‌رسد که رسالات مربوط به طب نبوی برای روش‌های درمانیِ عمدتاً مبتنی بر پزشکی اخلاطی یونانی، زیان‌آور و رقیب دانسته نمی‌شدند. کانون اصلی توجه نوشته‌های اسلامی مربوط به وبا و نیز گردآوری و تفسیر احادیث گوناگون مربوط به مفاهیم سرایت و شیوع بیماری و واکنش مناسب به این حوادث بود. نویسندگان رساله‌های مربوط به وبا همچنین می‌کوشیدند تا توضیحات و درمان‌هایی طبّی برای وبا و گاهی تاریخچه‌ای از وبا تا زمان تألیف خود ارائه کنند.
در پی اقتباس نسبتاً سریع پزشکی یونانی (با معدودی عناصر ایرانی و هندی) که در سده‌ی سوم روی داد، سازماندهیِ مجموعه‌ی وسیع دانش پزشکیِ موجود در قالبی منطقی و سهل الوصول، هدف اولیه شد. در سده‌ی چهارم و اوایل سده‌ی پنجم تألیف چهار دانشنامه‌ی جامع پزشکی به عربی تأثیر ویژه‌ای داشت، مع‌ذلک هیچ ویرایش یا ترجمه‌ی جدید انتقادی از این دانشنامه‌ها به عمل نیامده است. دو تا از این آثار بنیادی را ابوبکر محمدبن زکریای رازی نوشته است: کتاب المنصوری فی الطّب و کتاب الحاوی. اثر نخست- که مؤلف آن را در 290 به شاهزاده‌ی سامانی، ابوصالح منصور‌بن اسحاق، فرماندار ری، اهدا کرده- کتاب آموزشی عمومی نسبتاً کوتاهی است، ولی اثر دوم را [شاگردان رازی] پس از مرگ او از تلفیق یادداشت‌های او از خوانده‌ها و مشاهدات شخصی وی تدوین کرده‌اند. الحاوی در تألیفات تاریخ پزشکی اثری یگانه است و، گرچه آن قدر مفصّل بود که معدودی توانایی تهیه‌ی نسخه‌ای از آن را داشتند و ساختارش با دانشنامه‌های پزشکی متعارف «سده‌های میانه» متفاوت بود و مانند آنها نظم و ترتیب سفت و سختی نداشت، مع ذلک پزشکان سپسین غالباً از آن استفاده کردند. اما این تألیف بدون منتقد هم نبود و، در واقع، کتاب کامل الصناعة الطیبة را علی‌بن عبّاس مَجوسی تا حدی برای جبران فقدان ساختار مناسب و توجه ناکافی به تشریح و جراحی که در الحاوی بارز است، تألیف کرد. مجوسی این یگانه تألیف خود را به حکمران آل بویه، عضدالدوله فَناخسرو، اهدا کرد. این کتاب یکی از جامع‌ترین و سازمان یافته‌ترین مجموعه‌های پزشکی آثار اولیه‌ی پزشکی است. تقسیم آن به دو بخش متمایز نظری و عملی، قالب مناسبی برای همه‌ی نوشته‌های پزشکی سپسین در سده‌های میانه‌ی اسلامی پدید آورد.
چهارمین دانشنامه‌ی پزشکی که اهمیت اساسی یافت، کتاب القانون فی الطّب ابن‌سیناست. این مجموعه که در طی دوره‌ای طولانی و در جریان حرکت مؤلف آن به سوی غرب، از گرگان به ری و سپس به همدان، تألیف شد، مشتمل بر پنج «کتاب» است: (1) اصول عمومی پزشکی؛ (2) مفردات پزشکی؛ (3) بیماری‌هایِ مخصوص بخش‌هایی از بدن؛ (4) بیماری‌هایی مانند تب که خاصِّ بخش ویژه‌ای از بدن نیستند؛ و (5) نسخه‌هایی برای تهیه‌ی داروهای مرکّب. نخستین «کتاب» القانون گاهی جداگانه تحت عنوان کلیّات دست به دست می‌گشت. ابن‌سینا، برخلاف رازی یا مجوسی، منابعی را که مطالب خود را از آنها گرفته ذکر نکرده است. این چهار کوشش برای گردآوری و تنظیم متونِ پزشکیِ تقریباً نامنظمِ یونانی گرا و بیزانسی، توفیق عظیمی در ایجاد نظام پزشکی منسجم و مرتّب داشت. صِرفِ حجمِ این کتاب‌ها حاکی از تأکیدی بر اعتبار آنها بود و عناوینی نظیر قانون نیز این اعتبار را بالا می‌برد.
اما قانون همه جا مورد استقبال قرار نگرفت. در اندلس، هنگامی که نسخه‌ای از قانون را به ابوالعلاء زُهر ابن‌زهر/ متوفی 525) تقدیم کردند، از این کتاب چندان بدش آمد که حتی حاضر نشد آن را در کتابخانه‌اش جای دهد و ترجیح داد حواشی آن را بِبُرَّد و از آنها برای نوشتن نسخه برای بیمارانش استفاده کند. او همچنین رساله‌ای در نقد مفردات پزشکیِ قانون نوشت. شاگردان زُهر، پس از مرگش در اشبیلیه، همچون شاگردان رازی، روش‌های درمانی و مورد شناسی‌های او را در کتاب المُجَربَّات گردآوردند. پسر او، ابومَروان‌بن زُهر، چندین اثر مهم نوشت، از جمله، کتاب الاقتصاد که برای عموم تألیف کرده است، و کتاب التَیْسیر درباره‌ی درمان‌های دارویی. هموطن او، ابن‌رشد (متوفی 595)، نیز کتاب الکُلیّات را نوشت که یکی از مؤثرترین نوشته‌های پزشکیِ اندلس گردید. اما این که آیا پزشکی دوره‌ی اسلامی در اندلس نسبت به جاهای دیگر اتکای کمتری به نظریات ابن‌سینا داشته است یا نه، موضوعی است که باید بررسی کرد. از شواهد موجود چنین برمی آید که پیش از آنکه ابن‌تلمیذ (متوفی 560) در نیمه‌ی دوم قرن ششم حاشیه‌ای بر قانون بنویسد، نفوذ این اثر در عراق و مصر و سوریه اندک بود. ابن‌تلمیذ حاشیه‌اش را بر نسخه‌ای نگاشت که خود استنساخ کرده بود و بخش‌هایی از آن هنوز در کیمبریج (8) و کتابخانه‌ی پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس (9) (10) باقی است. تأثیر قانون بر کتاب المختاران فی الطّب قابل تشخیص است. این کتاب را ابن‌هُبَل در 560 در موصل نوشته است. در ایران تأثیر قانون از پیش‌تر معلوم است، زیرا کتاب ذخیره‌ی خوارزمشاهی نوشته‌ی اسماعیل جرجانی که به قطب الدین محمد خوارزمشاه (490-521) اهدا کرده سخت متکی به قانون است.
هم رازی و هم ابن‌سینا رسائلی درباره‌ی موضوع‌هایی خاص نگاشته‌اند. رازی تک نگاری مهمی درباره‌ی آبله و سرخک نوشت، هرچند قدیم‌‌ترین مقاله درباره‌ی این موضوع از آنِ ثابت‌بن قُرّه‌ی حرانی (11) بود. در میان دیگر مقالات رازی نوشته‌ای است درباره‌ی قولنج و رساله‌ای در انتقاد از فلسفه‌ی طبّی جالینوس (کتاب الشُکوک عَلی جالینوس). برخی از درمان‌های موردی او در کتاب الحاوی مذکور است، اما شمار بسیار بیشتری (تقریباً 900 مورد) را پس از مرگ او شاگردانش تحت عنوان کتاب التجارب گردآوری و ثبت کرده‌اند. تک نگاری‌های پزشکی ابن‌سینا مشتمل است بر رساله‌هایی درباره‌ی قولنج، داروی بیماری‌های قلبی (الأدویة القلبیّة) و فَصْد، و همچنین یک منظومه‌ی آموزشی پزشکی (اُرجُوزَة فی الطّب) که رواج ویژه‌ای یافت (این مطلب از کثرت نسخه‌های خطی آن و شرح‌هایی که به جا مانده است، از جمله، شرح ابن‌رشد، معلوم می‌شود). نوشته‌های اسحاق‌بن سلیمان اسرائیلی در سده‌ی چهارم، به ویژه نوشته‌ی او درباره‌ی تب‌ها خواننده‌ی بسیار داشت. نوشته‌های شاگرد او، پزشک تونسی، ابن‌جَزّاز، نیز چنین بود. ابوالقاسم زَهراوی، پزشک دربار عبدالرحمان سوم، دانشنامه‌ای سی مجلّدی تحت عنوان کتاب التصریف لِمَن عَجَزَ عَنِ التألیف در قُرطبه تألیف کرد که به دلیل آخرین مُجلّدش که به جراحی اختصاص داشت، اعتبار بسیار کسب کرد. در نیمه‌ی دوم سده‌ی چهارم اخوینی بخاری، شاگرد یکی از شاگردان محمد زکریای رازی، نخستین پزشکی نامه‌ی (موجود) به فارسی، هدایة المتعلّمین فی الطّب، را تألیف کرد. دستنوشته‌هایِ عدید بازمانده از کتاب درسی عمومی پزشکی به عربی، کتاب المعالجات البُقراطیّة، نوشته‌ی احمدبن محمد طبری، پزشک دربار رُکن الدوله‌ی دیلمی، سزاوار توجه بیشتری از سوی مورخان است. همچنین چندین رساله‌ی سعیدبنِ هِبة الله (متوفی 495)، پزشک دربار خلفای عباسی المقتدی و المستظهر، به ویژه کتاب المُغنی فی تدبیر الأمراض و رساله‌ی طبّی- فلسفی فی خلق الانسان در خورِ توجه دقیق است.
در سده‌ی پنجم مباحثه‌ای تُند میان دو پزشک مهم روی داد. علی‌بن رضوان پزشکی خودآموخته، سخت خودخواه و تندخو بود. المستنصر، خلیفه‌ی فاطمی، او را به عنوان سرپزشک دربار منصوب نمود و او قدرت سیاسی بزرگی در مصر کسب کرد. وی همچنین در این کشور چندین رساله، از جمله کتاب دفع مَضارَّ الأبدان بأرضِ مصر، نگاشت که بحثی درباره‌ی ویژگی‌های اقلیمی مصر و رابطه‌ی آنها با بهداشت و بیماری‌های عمومی، به ویژه وباست. هنگامی که ابن‌بُطلان، مسیحی نسطوری بغدادی که زیردست پزشک مهم آن روزگار آموزش دیده بود، در 441 وارد فُسطاط مصر شد و به موضع و نظریه‌ی ابن‌رضوان تحدّی کرد، ده مقاله‌ی تند میان آن دو مبادله شد، که به طور فزاینده‌ای تندتر و گزنده‌تر گردید. بحث ظاهراً درباره‌ی موضوعی در زیست شناسی ارسطویی بود، اما در واقع، انگیزه‌ی آن خصومت و نیز میل به کسب جایگاه اجتماعی برتر یا حفظ آن بود. سرانجام، ابن‌بطلان مجبور به ترک آنجا شد، اما، به جای بازگشت به بغداد، نخست به قسطنطنیه و سپس به صومعه‌ای رفت و راهب شد. ابن‌بطلان کتابی طبّی برای استفاده‌ی راهبان، رساله‌ای درباره‌ی چگونگی تشخیص بیماری‌های بَردگانِ فروشی، طنزی در بیان کاستی‌های یک پزشک و دیگر کارکنان پزشکی (دعوة الأطبّاء)، و کتاب تقویم الصّحة را تألیف کرد. در کتاب اخیر، که بسیار مورد توجه و مقبولِ اهل حرفه واقع شد، وی در چهل جدول، 210 ماده‌ی گیاهی و جانوری و هفتاد قلم دیگر را که برای حفظ تندرستی مفیدند، مرتّب کرده است. ظاهراً نه ابن‌بطلان از وجود قانون ابن‌سینا اطلاع داشته است و نه ابن‌رضوان.
شاید به تقلید الگوی تقویم ابن‌بطلان، جدول‌های جامع جزء آموزشی رایج در ادبیات پزشکی دوره‌ی اسلامی شده باشد. مثلاً، جدول‌هایی در کتاب‌های راهنمای درمان ابن‌جَزْله و سعیدبن هبة الله و در رساله‌های مفردات پزشکی ابراهیم‌بن ابی سعید عَلایی مغربی (رونقش در اواسط سده‌ی ششم) و حُبَیش‌بن ابراهیم تفلیسی (رونقش در اواخر سده‌ی ششم) یافت می‌شود. از همان سده‌ی سوم برای نشان دادن رابطه‌ی میان افکار یا بیماری‌های مرتبط به هم نمودارهای شاخه شاخه به کار می‌رفت. هرچند این نمودارها در بعض نسخه‌های عربیِ «جوامع» رسالات جالینوسی دیده می‌شود، ظاهراً ابن‌ماسویه از نخستین کسانی بوده که از آنها استفاده کرده است. قالب رایج دیگری برای بحث پزشکی، شیوه‌ی پرسش و پاسخ بود. حنین‌بن اسحاق این روش را در کتاب المسائل فی الطّب المتعلمین و نیز در المسائل فی العین خود به کار برده است. کسان دیگری، مثلاً سعید‌بن أبی الخَیر مسیحی (متوفی 589)، پزشک دربار ناصر خلیفه‌ی عباسی، در کتاب الاقتضاب که مدخلی است بر پزشکی، این روش را دنبال کردند. منظومه‌های آموزشی پزشکی نیز ابزار رایجی بود، گرچه نویسندگان امروزی تاریخ پزشکی توجه چندانی به آن نکرده‌اند.
سلسله‌های ایّوبی و مَمْلوک به سبب حمایت از پزشکان و بیمارستان‌ها شهرت داشتند. گفته شده است که ملک ناصر اول، صلاح الدین یوسف‌بن ایوب، کمتر از هجده پزشک در خدمت خود نداشت، که هشت تن از آنان مسلمان، پنج تن یهودی، چهار تن مسیحی و یکی سامری بودند. از جمله‌ی این پزشکان، پزشک و فیلسوف مشهور یهودی، ابن‌مَیمون، و ابن‌جُمَیع (ابن جامع) بودند. ابن‌جمیع شماری شاگرد داشت، از جمله، ابن‌أبی البَیان اسرائیلی، مؤلف دُستور البیمارستان، که آن را برای استفاده در بیمارستان ناصری نوشته بود.
نورالدین محمود‌بن زَنگی بیمارستانی در دمشق تأسیس کرده بود که به نام او بیمارستان نوری خوانده شد، و ملک ناصر اول (صلاح الدین ایوبی) با تأسیس بیمارستانی در قاهره به نام «بیمارستان ناصری» در 567 از او پیروی کرد. توسعه‌ی بیمارستان‌های شهری دستاوردی مهم در جامعه‌ی اسلامی بود. (12) رابطه‌ی طرح و توسعه‌ی آنها با تسهیلات کمک به فقرا و بیماران که پیشتر بعض صومعه‌های مسیحی فراهم می‌کردند، هنوز کاملاً بررسی کامل نشده است، اما آشکار است که بیمارستان اسلامی قرون وسطی نهادی مفصّل‌تر با وظایف گوناگون‌تری بود.
بیمارستان اسلامی چندین وظیفه داشت: مرکز درمان، آسایشگاه برای ناقهان، تیمارستان و جایی برای نگهداری سالمندان و بیمارانی که خانواده‌ای نداشتند که از آنها نگهداری کند. بعید است که افرادِ واقعاً ثروتمند به بیمارستان می‌رفتند، مگر این که در سفر و دور از خانه بیمار می‌شدند. جز در موارد و اوضاع غیرعادی، همه‌ی نیازهای درمانی ثروتمندان و قدرتمندان محتملاً در خانه‌هایشان برآورده می‌شد. هرچند وجود پزشکان یهودی و مسیحی در بیمارستان‌ها غیرعادی نبود، نمی‌دانیم چه نسبتی از بیماران محتملاً غیرمسلمان بوده‌اند. ظاهراً ارتباط با یک بیمارستان برای پزشکان بسیار مطلوب بود و برخی آموزش‌ها، به ویژه در بغداد و بعدها در دمشق و قاهره، در بیمارستان‌ها داده می‌شد. اما بیشتر معلومات پزشکی محتملاً از طریق آموزش خصوصی و کارآموزی نزد استادان کسب می‌شد.
ثابت شده که نسبت دادن تأسیس نخستین بیمارستان در دوره‌ی اسلامی به وَلید اول، خلیفه‌ی اموی، ناموّجه بوده است و درباره‌ی نقش سازنده‌ی جندی‌شاپور در تحول بیمارستان‌ها نیز مبالغه کرده‌اند. شواهد موجود دالّ بر این است که نخستین بیمارستان اسلامی به فرمان‌هارون الرشید در بغداد تأسیس یافت. مهم‌ترین بیمارستان بغداد را در 372 عضدالدولة دیلمی تأسیس کرد و ما کامل‌ترین اطلاعات را درباره‌ی بیمارستا‌های بزرگ سوری- مصری سده‌ی ششم و هفتم داریم.
در پی مرگ ابن‌تلمیذ، رئیس بیمارستان عضدی در بغداد در 560 چندین پزشک بغداد را ترک کرده عازم دمشق و بیمارستان نوری شدند. یکی از شاگردان ابن‌تلمیذ که مهاجرت کرد، پزشک مسیحی مسلمان شده ابن‌مَطْران (متوفی 587) بود. حمایت سخاوتمندانه‌ی صلاح الدین ایّوبی به او امکان داد کتابخانه‌ای شخصی فراهم سازد که گویا شامل ده هزار جلد کتاب بود. اثر عمده‌ی ابن‌مطران کتاب بُستان الاطّباء و رَوضة الألِبّاء است، حاوی نقل قول‌های بسیاری از صاحب نظران پیشین، که نظریات خود او نیز در آن پراکنده است، تا حدّی به سبک حاوی رازی، اما در مقیاسی کوچک‌تر‌و منظم‌تر چهره‌ی اصلی آموزش پزشکی علمی در سوریه و مصر در سده‌ی هفتم، مهذّب الدین عبدالرحیم‌بن علی، مشهور به دَخْوار (متوفی 628)، است که پزشکی را نزد ابن‌مطران آموخته و به نوبه‌ی خود به شاگردان بسیاری در دمشق تعلیم داده بود، و در آنجا با بیمارستان نوری مربوط بود. او اندک زمانی پیش از وفات، مدرسه‌ای تأسیس کرد که منحصراً به آموزش پزشکی اختصاص داشت. این مدرسه در 628 حدود یک ماه پس از مرگ دخوار گشایش یافت و تا 820 که آن را تعمیر و مرمت کردند هنوز وجود داشت.
دو شاگردِ مشهورترِ او، ابن‌أبی اُصیبعه و ابن‌نفیس بودند. ابن‌ابی اصیبعه در خانواده‌ای از پزشکان دمشقی به دنیا آمد و در دوره‌ی خود چشم پزشک معروفی در بیمارستان نوری بود. امروز نامش بیشتر با کتاب عُیون الأنباء فی طبقاتِ الأطبّاء او پیوند دارد، که در آن شرح احوال بیش از 380 پزشک و دانشمند را به دست می‌دهد. این اثر، تألیف ابن‌قفطی (قفطی) در همین زمینه را بسطِ بسیار داده است.
ابن‌نفیس، که در منابع عربی معمولاً به صفت نسبِ «القُرَشی» معروف است، فقیهی معروف و نیز نویسنده‌ای پرکار در زمینه‌ی پزشکی بود. وی تألیف دایرة المعارف پزشکی بسیار حجیمی، با عنوان کتاب الشامل فی الصناعة الطیبة، را پیش گرفت که بنا بود بالغ بر سیصد جلد شود، اما فقط هشتاد جلد آن را تکمیل کرد (بخش‌هایی از این تألیف در نُه نسخه‌ی خطی محفوظ مانده است که یکی از آنها به خط خود اوست). (13) همچنین درباره‌ی چشم پزشکی و شرحی بر کتاب المسائل فی الطّب حنین‌بن اسحاق نوشت.
ظاهراً قدیم‌ترین تلخیص قانون کتابی بود که ایلاقی (رونَقَش در 460) از شاگردان ابن‌سینا، نوشت، اما واقعاً تا اواخر سده‌ی ششم نیاز جدّی به کمک برای فهم قانون احساس نشد. ابن‌جُمَیع، پزشک یهودی مصری که در 594 درگذشت، محتملاً قدیم‌ترین شرح را برقانون نوشته است. در سده‌های هفتم و هشتم شرح‌ها و خلاصه‌هایی یکی پس از دیگری در این باره نگاشته شد و همین کار تلخیص و شرح قانون بود که موقعیت برتر قانون را در پزشکی قرون وسطی تضمین کرد.
پرخوننده‌ترین تلخیص قانون، کتاب الموجز ابن‌نفیس بود. او شرحی نیز بر کُلّ قانون نوشت که خود کار معتبری است. ابن‌نفیس در این کتاب از ابن‌سینا انتقاد کرده، از جمله این که می‌گوید مبحث کالبدشناسی به چندین بخش مختلف قانون گسترده شده است. ابن‌نفیس سپس شرح جداگانه‌ای درباره‌ی کالبدشناسی نگاشت که در چندین نسخه باقی مانده است. یکی از این نسخه‌ها در 640، یعنی در حدود 46 سال پیش از مرگ او، نوشته شده است. (14) او در این کتاب گردش ریوی خود را در حدود سه قرن پیش از آن که این جریان را اروپایی‌ها کشف کنند، توصیف کرده است. ابن‌نَفیس سالیان درازی از عمرش را در قاهره گذراند. در 687 در قاهره درگذشت و پیش از وفات، خانه و کتابخانه‌اش را به بیمارستان جدیدالاحداث منصوری در قاهره اهدا کرد.
در دمشق، پزشک مسیحی ابن‌قُفّ، یکی از شاگردان مهم ابن‌نفیس و ابن‌ابی اُصیبعه، تدریس می‌کرد. وی مؤلف کتابی است که ظاهراً تنها رساله‌ی عربی قرون وسطی است که منحصراً به جراحی اختصاص دارد. این اثر (کتاب العُمدَة فی صِناعة الجّراحة) به همه‌ی جنبه‌های جراحی به استثنای چشم پزشکی می‌پردازد، زیرا او جراحی چشم را با تخصصی با روش خاصّ خود می‌دانست.
فقط در دو رشته‌ی پزشکی، متون تخصصی گسترده‌ای به وجود آمد: چشم پزشکی و داروشناسی. تقریباً همه‌ی مجموعه‌های پزشکی فصل‌هایی درباره این دو موضوع دربر داشت، اما جامع‌ترین بحث و وصف در تک نگاری‌های متعدّدی یافت می‌شد که منحصراً به بیماری‌های چشم یا داروهای ساده و مرکّب اختصاص داشت.
چشم پزشکی موضوعی بود که نویسندگان دوره‌ی اسلامی در قرون وسطی خلاقیت در خورِ ملاحظه‌ای در آن نشان دادند. (15) در اوایل سده‌ی سوم، هم ابن‌ماسویه و هم شاگردش حنین‌بن اسحاق تک نگاری‌های معتبری درباره‌ی این موضوع نوشتند. هرچند نوشته‌های آنها تا حدّ زیادی مبتنی بر منابع یونانی است، اما دانش آنها پیشرفت زیادی نسبت به آثار یونانی موجود نشان می‌دهد، از جمله؛ شناخت بعض بیماری‌هایِ قبلاً ناشناخته از قبیلِ آماس غشای چشم (16) (در عربی: سَبَل)، که به زودی روش‌های جراحی پیچیده‌ای برای آنها به وجود آمد. یکی از معتبرترین کتاب‌های چشم پزشکی نوشته‌ی علی‌بن عیسی بود در وصف 130 بیماری چشم. نام کتاب علی‌بن عیسی که در سده‌ی چهارم در بغداد به کار چشم پزشکی مشغول بود تذکرة الکحّالین (17) است. از پزشکان تقریباً معاصرِ وی، عَمّار مَوصِلی است که اصلاً عراقی بود، اما به مصر رفت و در آنجا تنها اثرش، رساله‌ای درباره‌ی بیماری‌های چشم، را به حکمران فاطمی، الحاکم تقدیم کرد. رساله‌ی عمّار فقط درباره‌ی 48 بیماری بحث می‌کند، اما حاوی برخی موارد بالینی جالب، و این ادّعاست که سوزنی توخالی برای درآوردن آب مروارید (کاتاراکت) از راه مَکِش طراحی کرده بود. رازی در الحاوی خود این روش را به یک پزشک یونانی به نام آنتیلوس (18) (سده‌ی دوم میلادی) نسبت داده است؛ کسان دیگری، چون زَهراوی، گفته‌اند که وصف چنین روشی را شنیده بودند، اما آن را در عمل ندیده بودند. تاریخچه و کارایی این روش مفروض برای درآوردن آب مروارید موضوع بررسی‌های جدیدی بوده است. روش درمان آب مروارید که بی شک از عهد باستان بسیار زیاد به کار می‌رفت «قدح» (19) بود، که عدسی کدر شده‌ی چشم را برنمی‌داشتند، بلکه آن را به کنار می‌زدند. بنابر شواهدی، در بعضی نقاط کسانی بودند که کاری جز قدح آب مروارید نمی‌کردند؛ آنان محتملاً درمانگران سیّاری بودند و مهارتی در دیگر زمینه‌های درمانی نداشتند مثلاً، قطب الدین شیرازی در 682 در شرحش بر قانون ابن‌سینا نوشته است که خود وی روش‌هایی چون فصد، بخیه‌زنی، و رفع ناخنک (20) به کمک جراحی به کار می‌برد اما چون شیوه‌ی قدح را شایسته‌ی خود نمی‌دانست به آن عمل نمی‌کرد.
به عللی هنوز نامعلوم، در سده‌های ششم و هفتم علاقه‌ی بی سابقه‌ای به تألیف رساله‌های عربی درباره‌ی چشم پزشکی وجود داشت. در اندلس محمدبن قَسّوم‌بن اَسْلم غافِقی، که اطلاعی اساسی از او نداریم، کتاب المُرشد فی طب العین را نوشت، شامل نُه فصل که به همه‌ی جنبه‌های طبّی و جراحی و دارویی و درمان بیماری‌های چشم که تا آن زمان شناخته شده بودند، می‌پرداخت. فصل نخست این کتاب به سبب بحث درباره‌ی اخلاق حرفه‌ای چشم پزشکان در تفسیر نکته‌هایی از «سوگند بُقراطی» اهمیت ویژه‌ای دارد. در قاهره، فتح الدین قَیْسی (متوفی 657) کتاب چشم پزشکی خود را به مَلِک صالح دوم، نجم الدین ایوب، اهدا کرد. رساله‌ی او، نتیجة الفِکَر فی عِلاج امراض البَصَر، مشتمل بر هفده فصل است راجع به تشریح و فیزیولوژی چشم و علل، علامت‌ها و درمان 124 ناراحتی چشم که بعض آنها ظاهراً برای نخستین بار در این کتاب مطرح شده‌اند. تقریباً یک دهه‌ی بعد، کتاب جامع دیگری درباره‌ی بیماری‌های چشم را خلیفة‌بن ابی المَحاسنِ حلبی (21) در سوریه تألیف کرد، که منابع و مآخذ خود را با وسواس بسیار در آن ذکر کرده است. رساله‌ی قیسی از جمله‌ی این منابع نیست، لذا ناچار نتیجه می‌گیریم که این رساله هنوز به شمال سوریه، که خلیفة‌بن أبی المحاسن ظاهراً در آنجا کار می‌کرد، نرسیده بود. کتاب خلیفه حاوی مقدار در خورِ توجهی مطالب جدید، از جمله نمودارهای ابزارهای چشم پزشکی و نخستین مورد ثبت شده‌ی کاربرد آهنربا برای بیرون کشیدن یک شیء خارجی از چشم بود (در این مورد، تکّه‌ی سوزنی که به هنگام قدح آب مروارید شکسته بود).
دیگر رساله‌ی مهم چشم پزشکی سده‌ی هفتم کتاب نورالعُیون و جامع الفنون است که مؤلف آن را عموماً صلاح الدین‌بن یوسف الکحبال الحَمَوی می‌دانند، اما ثابت شده است که این رساله را شخصی به نام ابوزکریّا یحیی‌بن أبی الرَجاء نوشته است. (22) این کتاب از این لحاظ غیرمعمولی است که به تفصیل فرآیند دیدگانی (23) بینایی را بررسی می‌کند، و نیز از این حیث که تصویرهایی از ابزارهای چشم پزشکی دارد و نمودار جالبی که رُبع مقطع یک چشم را در دو سطح مختلف نشان می‌دهد. توضیحی کامل و روشمند از دانش چشم پزشکیِ سده‌ی هفتم را ابن‌نفیس در کتاب المُهذَّب فی طبّ العین داده است. ابن‌ابی اصیبعة دو فصل را به معاشرانش در سوریه و مصر اختصاص داده، اما قیسی تنها فردی از چشم پزشکان سوری- مصری معاصر او بود که توجه او را جلب کرده است. شگفتا که او از ذکر ابن‌نفیس یا خلیفه یا ابن‌ابی الرجاء (یا صلاح الدین) غفلت کرده است. گرچه نسخه‌ای خطی از عیون الانباء ابن‌ابی اصیبعة در دمشق وجود دارد، (24) حاوی بندی در آخر آن درباره‌ی ابن‌نفیس، اما ظاهراً این مطلبی است که به یک نسخه‌ی جدید عیون الانباء افزوده شده است. در سده‌ی بعد، دانشمند مصری ابن‌اَکفانی رساله‌ای در چشم پزشکی نوشت به نام کتاب کشف الرَّین فی أحوال العَین و سپس خلاصه‌ای از آن تهیه کرد. در سده‌ی هشتم، صَدَقة‌بن ابراهیم شاذِلی کتاب العُمدة الکُحلیّة فی الأمراض البَصَریّة را نوشت که حاوی بعض شواهد جالب درباره‌ی سطح علمی و بسامد جراحی چشم در روزگار اوست. اُفت نوآوری را، که شاخصه‌ی بیشتر تألیفات پزشکی پس از سده‌ی هشتم است، در کتابی که چشم پزشک مصری، نورالدین علی‌بن مُناوی در سده‌ی نهم نوشته است، می‌توان دید. زیرا این کتاب در واقع خلاصه‌ای است که ابن‌کفانی از رساله‌ی خود تهیه کرده بود و مناوی در کنار آن، متن کتاب مفصّل‌بن ابن‌اکفانی و نیز بخش‌های مربوط از رساله‌ی ابن‌نفیس درباره‌ی چشم پزشکی را گنجانده است.
در داروشناسی، نویسندگان دوره‌ی اسلامی از الگوهای پیشین فراتر رفتند، نخست به این علت که گستره‌ی جغرافیایی وسیع‌ترشان آنها را با داروهایی آشنا کرد که برای ملت‌های پیشین ناشناخته بود. اطلاع درباره‌ی مواد دارویی در آغاز مبتنی بر حدود پانصد مادّه‌ای بود که دیوسکوریدس وصف کرده بود. از بررسی قرابادین‌های شاپور‌بن سهل و ابویوسف یعقوب کِندی، و از بررسی رساله‌ای درباره‌ی رژیم درمانی برای زایران کعبه (رسالة فی تدبیر سفر الحجّ) نوشته‌ی قُسطابن لوقا، آشکار می‌شود که از سده‌ی سوم داروهای بسیاری به کار می‌رفت که در پزشکی یونانی ناشناخته بود، از جمله کافور، مُشک، نُشادر، و نیز کالاهایی که بیشتر در اروپا ناشناخته بودند، مثلاً پنبه. (25) درباره‌ی مفردات پزشکی رسالات متعددی نوشته شد که مؤلفان آنها غالباً علاقه‌ی گسترده‌ای به نام‌های داروها و مُرادف‌های آنها داشتند. معتبرترینِ این تألیفات الجامع لِمفردات الادویة و الاغذیة (26) ابن‌بیطار بود. الجامع راهنمایی است الفبایی برای بیش از 1400 دارو در 2324 مدخل مجزّا، برگرفته از مشاهدات خود او و نیز بیش از 260 منبع مکتوب دیگری که او از آنها نقل کرده است. این تألیف عظیم اساس بسیاری از کتاب‌های سپسین درباره‌ی مواد دارویی گردید. تجهیزات تازه‌ای نیز برای داروسازی به وجود آمد. «آلبارلّو» (27) نامی است که امروز در اروپا به شیشه‌های کمرباریک برای حفظ داروها اطلاق می‌شود و قدیم‌ترین نمونه‌های آنها در سده‌ی ششم در سوریه شناخته شدند. همچنین صنعت متنوع و گسترده‌ای برای طراحی و تولید ‌هاون و دسته‌هاون وجود داشت.
موضوع زهرها هم در عهد باستان یونان و روم و هم در سده‌های میانه‌ی اسلامی سخت مورد توجه بود. نیش مار و گاز سگ و همچنین آثار سوء نیش عقرب و عنکبوت و دیگر جانوران زیانکار باعث نگرانی بسیار بود، در حالی که از خواصّ سمّی بعضی کانی‌ها و گیاهان مختلف، نظیر بیش (28) و مِهر گیاه و خَربَق سیاه [برای از میان بردن دشمنان و رقیبان] سوء استفاده می‌کردند. علی‌بن عبدالعظیم انصاری رساله‌ای عربی درباره‌ی پادزهرها در 669 در سوریه نوشت که اهمیت ویژه‌ای دارد. (29) این رساله نه فقط گیاهان موجود در سوریه در آن زمان را وصف می‌کند، بلکه شامل نقل قول‌های مفصّلی از رسالات دیگری است، از جمله بعض رسالاتی که امروز از میان رفته‌اند، مثلاً رساله‌ای درباره‌ی تریاقات نوشته‌ی تَمیمی، پزشک مصری (متوفی 370)، و کتابی مصوّر درباره‌ی گیاهان دارویی تألیف رشیدالدین منصوربن سوری (متوفی 641). (30)
موضوعات دیگری نیز گاهی در تک نگاری‌های مورد بحث واقع می‌شدند، اما آثار تخصصی وسیعی پدید نیاوردند- موضوع‌هایی چون کالبدشناسی، قولنج، بواسیر، بیماری‌های پوست، نسیان، سردرد، مالیخولیا، تب‌ها، فَصد، جنین شناسی و مراقبت از کودکان. در مورد جراحی، کتاب ابن‌قُفّ اهمیتی به اندازه‌ی فصل جراحی در دایرة المعارف زَهراوی نداشت، که با نگاره‌هایی از ابزارهای جرّاحی مصوّر شده بود و غالباً جدا از دایرة المعارف دست به دست می‌گشت. ترجمه‌ای ترکی از فصل جراحی زهراوی برای محمد دوم فاتح انجام گرفت، اما تصویرهای تن آدمی در آن به تصاویر ابزارها افزوده شده و بدینسان اهمیت ابزارها را سخت از نظر انداخته است؛ احتمالاً منظور از این ترجمه تهیه‌ی راهنمایی برای پزشکان نبوده، بلکه تهیه‌ی هدیه‌ی سرگرم کننده‌ای برای سلطان بوده است. موضوعات دیگری چون جذام (31) و مالاریا و دایرة المعارف‌ها مورد بحث قرار می‌گرفتند، که توجه محققان جدید را جلب کرده‌اند، اما خود موضوعِ تک نگاری‌ها نبودند.
در بعض مناطق یک «رئیس الاطبّاء» و یا یک «مُحتَسِب» بر کار پزشکان نظارت داشت. گرچه اطلاع چندانی درباره‌ی وظایف عملی رئیس الاطبّاء در دست نیست، اما کتاب‌هایی برای راهنمایی مُحتسبان (32) نوشته شده است. پیش از سده‌ی ششم، این گونه کتاب‌های حسبه حرفه‌ی پزشکی را فقط به اختصار ذکر می‌کردند و بیشتر به داروها، اوزان و مقادیر می‌پرداختند. شَیزَری (متوفی 589)، پزشکی که در حَلَب کار می‌کرد، کتابی نوشت که در آن پزشکان را مُلزِم می‌ساخت «سوگند بقراط» را ادا کنند، چشم پزشکان از روی کتاب العشر مقالات فی العین حنین‌بن اسحاق و شکسته بندها با استفاده از ترجمه‌ی عربی فصل جراحی بولس اجانیطی امتحان بدهند و جراحان مطالب کتاب خاصی از جالینوس را بدانند. کتاب‌های سپسین حسبه این شرط‌ها را تکرار کردند، اما درباره‌ی این که چنین امتحاناتی تا چه حد واقعاً برگزار می‌شد، شواهد کمی در دست است. همچنین به تأکید گفته شده است که یک پزشک پس از اتمام تحصیلاتش «اجازه»‌ای دریافت می‌کرد، اما هیچ شاهدی بر وجود یک نظام یکسان، معیارشده یا تحت نظارت در آموزش پزشکی وجود ندارد، گرچه امروزه نسخه‌هایی از رسالاتی هست که در انتهای آنها کسی گواهی و امضا کرده که فلان دانشجو متن معیّنی را در محضر مؤلف آن رساله یا پزشک معتبری خوانده و فهمیده بوده است. چنین تصدیق‌هایی معادل مجوّزی نیست که فلان پزشک پس از اتمام یک دوره‌ی آموزشیِ مصوّب دریافت می‌کرد، و اصطلاح «اجاره» نیز در چنان مدارکی یافت نمی شود.
درمان‌های ساحرانه و عامیانه، و طبابت مبتنی بر طالع بینی نیز بخشی از تطبّب چندگانه بود. یکی از آشکارترین موارد استعمال تعویذها و اَوراد و اَدعیه، حراست از افراد در برابر بیماری‌های همه گیر بود که وقوع آنها مصیبت بار و پیش بینی نکردنی بود و شناخت چندانی درباره‌ی آنها وجود نداشت؛ اما تعویذ را همچنین برای محافظت افراد از همه گونه بیماری و بلا و نیز چشم زخم به کار می‌بردند. بعض آیات قرآنی را دارای سودمندی ویژه‌ای از این حیث می‌دانستند، و الفباهای جادویی و علایم اختصاری دیگری را با هم ترکیب کرده تعویذهایی از آنها می‌ساختند، که (پس از سده‌ی ششم) شاید شامل «مربّع‌های وَفقی» (33) نیز می‌شد. این گونه کارها و روش‌ها اختصاص به مستمندان نداشت از وجود جام‌هایی جادویی- درمانی که برای حُکّام ایّوبی و مملوک ساخته شده آشکار است. بر روی جام‌های جادویی- درمانی بسیاری که هنوز به جا مانده، نمادهای سحرآمیز و آیات قرآنی منقوش است. بنابر کتیبه‌های منقوش بر روی نمونه‌های قدیم این جام‌ها، این علایم و آیات را برای رفع بیماری‌های مختلف سودمند می‌دانستند، از جمله برای ناراحتی‌های معده، سردرد، خونریزی بینی، نیش عقرب، مارگزیدگی، گاز سگ‌های‌هار و تسهیل زایمان. عجیب این که در آثار مکتوب مورد بررسی، نه از جام‌های جادویی- درمانی ذکری رفته است، و نه از پیراهن‌های منقوش به اوراد و دعاها و طلسم‌ها (که تعداد درخورِ ملاحظه‌ای از آنها از دوره‌ی صفویه، عثمانی و مغول باقی مانده است). نوشته‌های پزشکان عالمی نظیر رازی نیز کاملاً خالی از جادو جنبل (34) نیست، زیرا در آنها گاه و بیگاه ارجاعاتی به درمان‌های جادویی یافت می‌شود. در سراسر جامعه، به درجات مختلف، جا برای توجیهات عامیانه در کنار روش‌های عالمانه‌تر وجود داشت.
می توان تأثیرات اروپای متجدد را در پزشکی دوران صفویه دید. قدیم‌ترین رساله درباره‌ی «آتِشک» (سیفیلیس) ظاهراً رساله‌ای فارسی است نوشته‌ی عمادالدین محمود شیرازی در 977 که رساله‌ی جداگانه‌ای نیز درباره‌ی «چوب چینی» (35) نوشت («چوب چینی» ساقه‌ی زیرزمینی (36) گیاهی از جنس اسمیلاکس (37) بر قدیم است که می‌گفتند درمانی برای سیفیلیس و نیز نوشدارویی عمومی است). این داروی جدید برای درمان یک بیماری جدید به سرعت به نوشته‌های عربی پزشکی راه یافت. مثلاً، «داودِ انطاکی» توصیف مشابهی از سیفیلیس و «چوب چینی» را در تذکره‌ی خود گنجانیده است. انطاکی همچنین بر نویسندگان دوره‌ی اسلامی و منابع یونانی اولیه سخت متکی بود و زبان یونانی آموخت تا از این منابع مستقیماً استفاده کند.
در سده‌ی یازدهم/ هفدهم مفهوم اروپایی «پزشکیِ شیمیایی» مربوط به اوایل دوره‌ی جدید، از طریق نوشته‌های پزشک دربار محمد چهارم، صالح‌بن نصربن سَلّوم، به دربار عثمانی وارد شد. صالح چندین کتاب لاتینی نوشته‌ی اسوالد کرول (38) (متوفی 1609 میلادی)، استاد پزشکی دانشگاه ماربورگ (39)، و دانیل زنرت (40) (متوفی 1637 میلادی)، استاد پزشکی در ویتنبرگ (41)، را ترجمه کرد. این هر دو پیرو پاراسلسوس (42) نامدار (متوفی 1541 میلادی) بودند، که در تولید داروها اسیدهای کانی، نمک‌های غیرآلی و شیوه‌های کیمیاگری به کار می‌برد. تهیه‌ی بسیاری از این داروها به فرایندهای تقطیر و نیز به گیاهانی چون گوایاکوم (43) و عشبه (44) نیاز داشت که بومی برِّ جدید بودند. رسالات ابن‌سلّوم نه فقط «پزشکیِ شیمیایی جدید» را منعکس می‌کرد، بلکه همچنین برای نخستین بار به زبان عربی شماری از بیماری‌های «جدید»، مانند اسکوربوت (45) کم خونی، کلروز (46)، «عَرَق انگلیسی» (47) (نوعی انفلوآنزا) و «پلیکا پولونیکا» (48) (نوی بیماری همه گیرِ موی سر ناشی از شپش) را وصف می‌کردند. آشکار است که از اوایل سده‌ی یازدهم/ هفدهم کتاب کالبدشناسی «ساختار تن انسان» (49) نوشته‌ی وسالیوس (50) (چاپ 1542، بازِل/ بال) در قلمروهای صفوی و عثمانی شناخته شده بود. در همان روزگار، در دربار عثمانی علاقه‌ی مجدّدی به استفاده از تِرّا لِمنیا (51) (خاکی طبی که در یونان باستان به کار می‌رفت) برای درمان طاعون پدید آمد.
در اوایل سده‌ی دوازدهم/ هجدهم توجه و علاقه به پزشکی پاراسلسوسی در قلمرو عثمانی دوام داشت، گرچه عاملان به طب اخلاطی بقراطی با آن مخالفت می‌کردند. هنگامی که طاعون در استانبول روی داد، مصطفای سوّم دستور داد که دو رساله‌ی هرمان بوئرهاوه (52) (متوفی 1738 میلادی)، پزشک اصلاح طلب هلندی، به ترکی ترجمه شود. صُبحی زاده عبدالعزیز، پزشک دربار، که با همکاری مترجم اتریشی توماس فن هربرت (53) آنها را ترجمه کرد، کوشید که با توضیحات و تفسیرهایی، پزشکی اروپایی را با پزشکی سنّتی هماهنگ سازد.
در سده‌ی سیزدهم/ نوزدهم تغییرات عمیقی در آموزش پزشکی روی داد و با ورود پزشکی اروپایی در مقیاسی گسترده، بسیاری از متن‌های اروپایی به عربی و فارسی ترجمه شد. در 1244 یک مدرسه‌ی پزشکی نزدیک قاهره تأسیس یافت که در آن استادان فرانسوی، ایتالیایی و آلمانی پزشکی اروپایی تعلیم می‌دادند، و در 1267 یک شعبه‌ی پزشکی در دارالفنون در تهران بنیان یافت که در آن استادان [فرانسوی و] اتریشی و ایتالیایی به زبان فرانسه درس می‌دادند. با وجود این، تکثّر شیوه‌های پزشکی تا به امروز باقی است و روش‌های سنّتی و عامیانه و رساله‌های مبتنی بر «طبّ نبوی» هنوز بخشی از طیف خدمات درمانی را تشکیل می‌دهد.
در سده‌ی پنجم/ یازدهم نفوذ نظریه‌ها و روش‌های درمانی دانشمندان دوره‌ی اسلامی به اروپا آغاز یافت. یکی از نخستین آثاری که به لاتینی ترجمه شد، خلاصه‌ای از کتاب المسائل فی الطّب حنین‌بن اسحاق بود که در زبان لاتینی به ایساگوگه (54) معروف است و نقش اساسی در استقرار چارچوب نظری بنیادی پزشکی در اروپا داشت. تا اواسط سده‌ی هفتم/ سیزدهم نوشته‌های عمده‌ی علی‌بن عبّاس مَجوسی، رازی و ابن‌سینا همه به لاتینی ترجمه شده بود. نامِ «مسوئه» (55) وابسته به چندین رساله‌ی معتبر لاتینی شده بود که فقط بعض آنها واقعاً نوشته‌ی ابن‌ماسویه است. نوشته‌های اسحاق‌بن سلیمان اسرائیلی و ابن‌جَزّار و نیز کتاب الکلیّات ابن‌رشد از طریق نسخه‌های ترجمه شده به لاتینی رواجِ بسیار داشت. فصل جراحی از کتاب زهراوی محبوبیت بسیاری در اروپا یافت؛ همچنین تقویم الصحة ابن‌بطلان که به تاکوئینیوم سانتیاتیس، (56) مشهور بود. به جز چند استثنا، اثر هیچ یک از مؤلفان آثار پزشکی اسلامی که پس از ابن‌بطلان می‌زیستند، به لاتینی ترجمه نشده است. یکی از موضوعات بحث کنونی این است که در سده‌ی دهم/ شانزدهم ترجمه‌ای لاتینی از شرح ابن‌نفیس درباره‌ی گردش خون ریوی وجود داشته است یا نه.
در سده‌ی دهم/ شانزدهم اروپاییان دوباره به روش‌های درمانی در جهان اسلام علاقه‌مند شدند. مثلاً، لئونهارد راووُلف (57) از 1573/981 تا 1575/983 برای گردآوری نمونه‌ی گیاهان و ثبت سنت‌های پزشکی محلّی به سوریه، عراق و فلسطین سفر کرد. او پیش از سفر ترجمه‌های لاتینی آثار ابن‌سینا، رازی و ابن‌رشد را خوانده بود. در سده‌ی پیشین، ژوزف لابرُس (58) (معروف به نام مذهبی «برادر آنژلوسِ قِدّیس یوسف» (59) ) در 1662/1072 به مدت دو سال برای آموختن عربی به رُم و سپس برای یادگیری فارسی به اصفهان رفت و در آنجا طبابت را برای تبلیغ مسیحیت به کار برد. پس از بازگشت به فرانسه، «مجموعه‌ی داروهای ایران» (60) را در 1092/1681 منتشر کرد که ترجمه‌ی لاتینی طب شفائی مظفّربن محمدحسینی شفائی (متوفی 974) همراه با تفاسیر خود لابرُس بود. در سده‌ی دوازدهم/ هجدهم دو ترجمه‌ی لاتینی رساله‌ی رازی درباره‌ی آبله و سرخک انجام گرفت. انتشار این ترجمه‌ها در پی توصیف بانو مِری وُرتلی مونتاگو (61)، زن سفیر ویژه‌ی انگلستان در دربار عثمانی، در 1132/1720 از شیوه‌ی مایه کوبی یا آبله کوبی در عثمانی که توجه و علاقه‌ی بسیاری به آبله کوبی پدید آورده بود، صورت گرفت. فهرست‌های رسمی داروهای ساده و مرکّب (62) به زبان‌های بومی اروپا نفوذ داروشناسی اسلامی را همچنان نشان می‌داد.
تکمله (تألیفات پزشکی)
مهم‌ترین آثار پزشکی یونانی در بیت الحکمة به عربی ترجمه شد. قدیم‌ترین اثر یونانی که به عربی ترجمه شد، فی إبدال الادویة المفردة منسوب به فیثاغورس (قرن ششم پیش از میلاد) است که حنین‌بن اسحاق آن را ترجمه کرد. (63) مشهورترین کتابی که به شرح اصول و مبادی پزشکی از دید بقراط پرداخته است، المعالجات البقراطیه از ابوالحسن احمدبن محمد طبیب طبری (متوفی 375) است. (64)
مؤثرترین بخش از آثار جالینوس در پزشکی دوره‌ی اسلامی مجموعه‌ای است مشتمل بر شانزده اثر موسوم به «جوامع اسکندرانیین» که هفت دانشمند یونانی آن را بازنویسی کردند. (65) این مجموعه بعدها به عربی ترجمه شد. کسانی که در دوره‌ی اسلامی قصد اشتغال به پزشکی داشتند، حتماً می‌بایست این آثار شانزده گانه را به ترتیب خاصی بیاموزند. (66)
از مهم‌ترین انواع کتاب‌های پزشکی دوره‌ی اسلامی کُنّاش‌ها هستند که عموماً شامل ده مقاله‌اند. از جمله معروف‌ترین آنها الکُنّاش الفاخرِ رازی (67) و کنّاش الساهر از ساهر (68) بود.
از دیگر انواع، الادویة المفردة یا مفردات برای شناسایی داروهای ساده و غیرترکیبی و قرابادین‌ها برای داروهای ترکیبی و سموم است. از جمله مفردات، می‌توان الرحلة النباتیة ابن‌رومیه (متوفی 637) و در زمینه‌ی داروهای ترکیبی می‌توان اقراباذین شاپوربن سهل را که به القراباذین الکبیر نیز مشهور است (69) نام برد. علاوه بر ترجمه‌ی کتاب بسیار مهم حشائش دیوسکوریدس و تفسیر کتاب جالینوس درباره‌ی سم‌ها و پادزهرها توسط یحیی نحوی (کتاب التریاق لجالینوس یحیی النحوی) (70) می‌توان به کتاب السموم ابن‌وحشیة و رسالات ابن‌جُلجُل (71) اشاره کرد.
از مهم‌ترین تلخیص‌های قانونِ ابن‌سینا، علاوه بر آنچه در قسمت پیشین کتاب ذکر شده است، باید به قانونچه‌ی شرف الدین ابوعلی محمودبن محمود چغمینی (72) اشاره کرد.
گروه دیگر از کتاب‌های پزشکی اسلامی، کتاب‌های «مِحنة» (= امتحان) برای آزمون دانشجویان پزشکی بوده است. این کتاب‌ها مبتنی بر کتاب جالینوس بوده‌اند که ترجمه‌ی عربی آن با عنوان المحنة التی یعرف بها افاضل الاطباء (73) یا کتاب فی محنة افضل الاطباء (74) معروف است؛ از جمله محنة الاطباء الطبیب ابن‌ماسویه (75) و محنة الطبیب رازی (76) و معرفة محنة الکحالین (برای آزمودن چشم پزشکان) از ابن‌ماسویه. (77) همچنین علی‌بن احمد نسوی کتاب التسویه را برای راهنمایی کسانی که خود را برای آزمون پزشکی آماده می‌کردند، نوشت. (78)
قدیم‌ترین رساله‌ی پزشکی به فارسی گفتگوی حکیمی به نام تیاذق/ تیاذوق با خسرو انوشیروان شاه ساسانی است. (79) در میان آثار ترجمه شده از عربی به فارسی، دانشنامه‌ی حکیم میسری (قرن چهارم) اهمیت دارد، که ترجمه‌ی فارسی و منظوم کنّاش المنصوری رازی است (80) و کهن‌ترین منظومه‌ی طبی فارسی موجود است. قدیم‌ترین پزشکی نامه‌ی فارسی هدایة المتعلمین فی الطب اخوینی بخاری، و قدیم‌ترین کتاب فارسی موجود در داروشناسی ابدال الادویه از شاپوربن سهل (81) و کتاب الأبنیة عن حقایق الادویة موفق‌الدین علی هروی (قرن پنجم) است.
از قرن پنجم به بعد منظومه‌های بسیاری در پزشکی به فارسی تألیف شد. از جمله تشریح منظوم، درباره‌ی کالبدشناسی، (82) درباره‌ی جنین و خلق انسان (83) و نیز نظم بخشی از قانون ابن‌سینا (84) از قرن هشتم به بعد در شبه قاره‌ی هند کتاب‌های پزشکی زیادی به فارسی تألیف شد. نخستین این کتاب‌ها مجموع ضیایی تألیف ضیاءمحمد رشید زنگی غزنوی در 730 می‌باشد. (85) یکی از مهم‌ترین کتاب‌های پزشکی این دوره، شرحی است که حکیم علی گیلانی (متوفی 1018)، پزشک دربار جهانگیر، بر قانون ابن‌سینا نوشت. این شرح، به همراه شرح ابن‌نفیس، تنها شرح‌هایی هستند که بر تمامی قانون نوشته شده‌اند. (86) از آخرین کتاب‌های مهم پزشکی تألیف شده در شبه قاره نیز، مخزن الادویه تألیف میرمحمدحسین علوی شیرازی است که آن را در 1183 تألیف کرده است. (87)
تا پیش از ورود دانش پزشکی جدید غربی به ایران توسط معلمان دارالفنون، نخستین آشنایی با پزشکی غربی از طریق ترجمه‌ی کتاب کیمیاء باسیلیقا که زین الدین مشهدی در 1206 از ترکی به فارسی ترجمه کرده بود، صورت گرفت. در دوره‌ی قاجار، ظاهراً نخستین کتاب پزشکی نوین که در ایران ترجمه شد و به چاپ رسید تعلیم نامه در اعمال آبله زدن یا رساله‌ی آبله کوبی نوشته‌ی ج. کرمیک (88)، پزشک عباس میرزا، بود که میرزا محمدبن عبدالصبور خوبی به فارسی ترجمه کرد (89) و در 1245 در تبریز به چاپ رسید (90) و بعدها در زمان صدارت امیرکبیر دوباره چاپ شد و لذا نخستین کتاب تجدید چاپ شده در ایران است. (91) در دارالفنون چندین کتاب پزشکی به فارسی ترجمه شد، از جمله: چند کتاب از پولاک، (92) مثلاً رساله‌ی علاج الأسقام، چند کتاب از شلیمر (93)، از جمله پاتولوژی (94) و ادویه و نسخه‌جات درباره‌ی داروهای گیاهی، (95) و بدایع الحکمة ناصری از طولوزان پزشک فرانسوی. (96) در قرن حاضر، بسیاری از کتاب‌های پزشکی اسلامی را تصحیح کرده و به چاپ رسانیده‌اند. (97) نسخه‌ی خطی بسیاری از آثار پزشکی را نیز مؤسسه‌ی تاریخ علوم اسلامی و عربی (98) (در فرانکفورت) به شیوه‌ی اُفست منتشر کرده است. (99)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «جندی‌شاپور» و «بیمارستان».
2.materia medica
3. همان، ذیل «بولس اجانیطی».
4. همان، ذیل «جالینوس».
5. همان، ذیل «بقراط».
6. همان، ذیل «بیت الحکمة».
7. همان، ذیل «حنین‌بن اسحاق».
8. مجموعه‌ی براون، نسخه‌ی خطی ش (10) p5.
9.university of California at Los Angeles (UCLA)
10. مجموعه‌ی 1062، نسخه‌ی خطی ش 108.
11. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «ثابت‌بن قره».
12. همان، ذیل «بیمارستان».
13. نسخه‌ی خطی کتابخانه‌ی پزشکی لینِ (Lane Medical Library) دانشگاه استنفرد (Stanford university) در پالو آلتو (palo Alto)، ش z276.
14. نسخه‌ی خطی کتابخانه‌ی پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس، مجموعه‌ی 1062، ش80.
15. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «چشم پزشکی».
16. pannus
17. همان، ذیل «تذکرة الکحالین».
18. Antyllus
19.couching
20. pterygium
21. همان، ذیل «خلیفة ابی المحاسن».
22. ر. ک. گ. شولر (G. schoeler)، در مجله‌ی iSI، سال 64[1987]، ص 89-97.
23. optical
24. نسخه‌ی خطی کتابخانه‌ی ظاهریه، [بخش] طب، ش 4883، گ 104 پ.
25. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «پنبه».
26. همان، ذیل «الجامع لِمفردات الادویة و الاغذیة».
27. "albarello"
28. همان، ذیل «بیش».
29. نسخه‌ی خطی یگانه‌ی کتابخانه‌ی ملی پزشکی در بنزدا (Bethesda)، مریلند (Maryland)، ش A64.
30. برای اطلاع بیشتر ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «پادزهر».
31. همان، ذیل «جذام».
32. همان، ذیل «حِسبه».
33. magic squares
34. sympathetic magic
35. chian root
36. rhizome
37. smilax
38. Oswald croll
39. Marburg
40. Daniel sennert
41. wittenberg
42. paraclesus
43. guaiacum
44. sarsaparilla
45. scurvy
46. chlorosis
47. English sweat
48. plica polonica
49. De humani corporis fabrica
50. Vesalius
51. terra Iemnia
52. Hermann Boerhaave
53. Thomas von Herbert
54. Isagoge
55. Mesue
56. Tacuim or Tacuinum sanitatis
57. Leonhard Rauwolf
58. Joseph Labrosse
59. Fr. Angélus de st. Joseph
60. pharmacopoea ersica
61. Lady Mary worthy Montagu
62. pharmacopoeia
63. سزگین، ج3، ص 20-22.
64. سزگین، ج3، ص 308؛ ششن و دیگران، ص 282-283.
65. ابن‌ابی اصیبعه، ص 151.
66. ابن‌ندیم، ص 578-579.
67. افشار و دانش پژوه، ج1، ص 607.
68. همان، ج7، ص 433.
69. سزگین، ج3، ص 244.
70. همان، ج3، ص 159.
71. همان، ج3، ص 309-310؛ ششن و دیگران، ص 33، 109.
72. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «چغمینی، ابوعلی».
73. لیزر، ص 84.
74. سزگین، ج3، ص 125.
75. همان، ج3، ص 235.
76. همان، ج3، ص 288.
77. همان، ج3، ص 233؛ برای اطلاع از این گونه کتاب‌ها ر. ک. ششن و دیگران، ص 251؛ سزگین، ج3، ص 264، 323.
78. سزگین، ج3، ص 311.
79. پرچ (pertsch)، ص 44؛ استوری (story)، ج2، بخش 2، ص 195.
80. منزوی، ج1، ص 504.
81. فکرت، ص 15.
82. منزوی، ج1، ص 509-510.
83. دانش پژوه و افشار، ج3، ص 332.
84. منزوی، ج4، ص 2993.
85. نیّر واسطی، ص 84.
86. ظل‌الرحمان، ص 6.
87. همان، ص 9.
88. J. cormick
89. کیان فر، ص 24.
90. استوری، ج2، بخش 2، ص 291.
91. کیان فر، همان جا.
92. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «پولاک».
93. J. L. schlimmer
94. افشار و دانش پژوه، ج2، ص 67.
95. همان، ج2، ص 20.
96. همان، ج9، ص 237.
97. برای آگاهی از زمان و محل چاپ برخی از این کتاب‌ها ر. ک. محقق، ص 73-75.
98. Institute for the History of Arabic- Islamic science
99. برای آگاهی از نام و زمان چاپ این آثار ر. ک. مؤسسه‌ی تاریخ علوم اسلامی و عربی، ص 433-471.

منابع مقاله :
دانشنامه‌ی جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1375ش-.
برای هر موضوع و نیز پزشکان خاص ر. ک. کتابشناسی جامع زیر:
M. ullmann, Die Medizin im Islam, Leiden 1970.
و برای پزشکانی که تا پیش از 430/1038 می‌زیسته‌اند ر. ک.
Fuat sezgin, Geschichte des arabischen schrifttums, vol. III: Medizin, pharmazie, zoologie, Tieheilkundebis ca. 430 H., Leiden 1970.
برای منابع فارسی ر. ک.
E. and L. Richter- Bernburg, Persian medical manuscripts at the university of California, Los Angeles, A descriptive catalogue, Malibu, calif, 1978.
Charles Ambrose storey, Persian literathure: a bio- bibliographical survey, vol. II/2, London 1971.
نیز ر. ک..
E. savage- smith, "Islamic science and medicine", in Information sources in the history of science and medicine, ed. P. corsi and p. weindling, London 1983, 436-455.
برای بررسی‌های کلی درباره‌ی طب اسلامی:
L. I. Conrad, "The Arab-Islami medical tradition", in Conrad, M. Neve et al., The western medical tradition, 800 B. c. to A. D. 1800, Cambridge 1995, 93-138.
M. W. Dols, Medieaval Islamic medicine. Ibn Ridwān's treatise "on the prevention of bodily ills in Egypt", Berkeley 1984, 3-72.
H. D. Isaacs, "Arabic medical literature", in camb. Hist. Ar. Lit, III, 342-363.
F. klein- Frank, vorlesungen über die Medizinim Islam, Wiesbaden 1982.
Savage- smith, "Medicine", in Encyclopaedia of the history of Arabic science, ed. R. Rashed, London 1996, III, 903-962.
Ullmann, Islamic medicine, Edinburgh 1978.
نیز ر. ک.
E. G. Browne, Arabian medicine, Cambridge 1921.
D. M. Dunlop, Arab civilizati on to A. D. 1500, London 1971, 204-250.
C. Elgood, A medical history of Persia and the Eastern caliphate, Cambridge 1951.
__, sfavid medical practice, London 1970.
L. Lecler, Histoire de la medicine arabe, paris 1876.
M. plessner, "The natural sciences and medicine", in The leagacy of Islam, 2nd ed., ed. J. Schacht and C. E. Bosworth, oxford 1974.
آثار مهمی که طیفی از موضوعات را دربر می‌گیرند عبارت‌اند از:
M. Meyerhof, studies in medieval Arabic medicine; Theory and practicd, ed.
p. Johnstone, London 1984.
F. Rosenthal, science and medicine in Islam; A collection of essays, Aldershot 1990.
F. sezgin, ed., Beiträgezur Geschichte der arabisch- islamischen Medizin. Aufsätze aus den Jahren 1819-1920, Frankfurt-am-Main 1980.
در فرانکفورت- آم- ماین (Frankfurt-am-Main)، مؤسسه‌ی تاریخ علوم عربی اسلامی (Institutfür Geschichte der Arabisch-Islamischenwissenschaften) نیز مجموعه‌هایی (چاپ فؤاد سزگین در سری «متن‌ها و بررسی‌ها») از مطالعات ثانوی تجدید چاپ شده منتشر کرده است که به پزشکانی خاص، از جمله علی‌بن عباس مجوسی (1996)، رازی (4 ج، 1996)، ابن‌سینا (4ج، 1996)، زهراوی (2ج، 1996)، موسی‌بن میمون (5 ج، 1996) و ابن‌نفیس (1997)، اختصاص دارد.
برای پزشکی در دوره‌ی امویان و اوایل دوره‌ی عباسی و نیز منشأ بیمارستان:
حنین‌بن اسحاق، المسائل فی الطب، چاپ محمدعلی ابوریّان و دیگران، قاهره 1978.
M.- G. Balty- Guesdon, "Le Bayt al-hikama de Baghdad", Arabica, XXXIX (1992), 131-150.
Conrad, "Did al- walīd found the first Islamic hospital?", ARAM, VI (1994), 225-244.
Dols, "The origins of the Islamic hospital. Myth and reality", Bull of the hist. of medicine, IXI (1987), 367-390.
Encyclopaedia Iranica, s. v. "BokktīŠū" (by Lutz Richter- Benburg).
G. R. Hawting, "The development of the biography of al- Hārith ibn kalada and the relationship between medicine and Islame", in The Islamic world from classical to modern times. Essays in honor of Bernard Lwis, ed. C. E. Bosworth, c. Issawi et al., Princeton 1989, 127-140.
Hunayn b. Isħak, Questions on medicine for scholars, tr, p. Ghalioungui, cairo 1980.
F. Micheau, "The scientific institutions in the medieval Near East", in Encyclopedia of the history of Arabic science, III, 985-1007.
برای «طب نبوی»:
ابن حبیب، مختصر فی الطب، چاپ آلوارث دِ مُرالس و خیرون ایروسته، مادرید 1992.
محمدبن احمد ذهبی، الطب النبوی، در حاشیه‌ی ابراهیم‌بن عبدالرحمان ازرقی، تسهیل المنافع فی الطب و الحکمة، بولاق 1304/1887، قاهره 1367/1948.
عبدالرحمان‌بن ابی بکر سیوطی، المنهج السوی و المنهل الوری فی الطب النبوی، چاپ حسن مقبولی، بیروت، 1986.
طب الأئمة، بیروت [بی تا].
G. Bos, "The Miswak: an aspect of dental care in Islam", Medical history, XXXVII (1993), 67-79.
J. B. Bürgel, "secular and religious features of medieval Arabic medicine", in Asian medical systems, ed. C. Leslie, Berkeley 1976, 41-62.
Dols, Majnūn. The madman in medieval Islamic society, oxford 1992, 211-260.
Elgood, "Tibb-ul-Nabbi or medicine of the prophet, Osiris, XIV (1962), 33-192.
(الگود رساله‌ی ذهبی را ترجمه کرده ولی اشتباهاً آن را به سیوطی نسبت داده است).
FazlurRhman, Health and medicine in the Islamic tradition. Change and identity, New York 1987 (see review in History of science, XXVI (1988), 418-425).
Islamic medical wisdom. The TÊibb al- a'imma, tr. BatoolIspahany, London 1991.
The oxford encyclopedia of the modern Islamic world, ed. J. L. Esposito, New York 1995, s. v. "Medicine. Traditional practice" (by conard).
I.perho, The prophet's medicine. A creation of the Muslim traditionalist scholars, Helsinki 1995.
برای نواحی طاعون خیز و نظریه‌های مربوط به سرایت آن:
Conard, "Epidemic disease in formal and popular thought in early Islamic society", in Epidemic and ideas. Essays on the historical perception of pestilence, ed. T. Ranger and p. slack, Cambridge 1992, 77-99.
__, "Ta ūn and wabā: conception of plague and pestilence in early Islam", Journal of the economic and social history of the orient, XXV (1982), 268-307.
Dols, The Black Death in the Middle East, princetion 1977.
برای پزشکان سده‌های چهارم/ دهم و پنجم/ یازدهم:
ابوالعلاء زهر، کتاب المُجرَّبات، چاپ آلوارث میلان، مادرید 1994.
c. Burnett and D. Jacquart, eds., Constantine the African and 'Alīibn al-'Abbās al-Mağūī. The "pantegni" and related works, Leiden 1994.
Conrad, "scholarship and social context. A medical case from the eleventh- country Near East", in knowledge and the scholarly medical traditions, ed. D. Bates, camrbidge 1995, 84-100.
Dols, Medieaval Islamic medicine.
EncyclopaediaIranica, s. vv. "AkawaynīBokārī", and "Ali b.'Abbās" (by Richter- Bernburge).
IbnButlan, The physicians 'dinnerparty, ed. And tr. Kelin- Franke, Wiesbaden 1985.
__, Le "Taqwīm al- shihha" (Tacuinisanitatis) d'IbdnButlān, ed. And tr. H. Elkhadem, Leuven 1990.
A.Z. Iskandar, "Another fragment from the autogragh of Ibn al- Timīdh's Marginal commentary", BSOAS, XLIV (1981), 253-261.
___, "An autograph of Ibn al- Tilmdh's Marginal commentary on Ibnsīnā's canon of Medicine", Le Muséon, XC (1977), 177-236.
___, "al- Rāzī", in camb hist. Ar. Lit, III, 370-377.
J. L. Janssens, An annotated bibliography of Ibnsiȋnaȋ (1971-1989), Leuven 1991.
R. kuhne, "El sir sīna at al- tibb de ĀbuBakr Muhammad b. zakariyyā al- Rāzi", Al-Qantara, III (1982), 347-414, v (1984), 235-292, VI (1985), 369-395.
برای پزشکان دوره‌ی ایوبیان و مملوک‌ها:
D. Behrens- Abouseif, FathAllāh and Abūzakariyya. Physicians under the Mamluks, cairo 1987.
IbnDjumay, Treatise to salāh ad- Dīn on the art of medicine, ed. And tr. H. Fähndrich, Wiesbaden 1983.
برای شرح قانون ر. ک.
Iskandar, A catalogue of Arabic manuscripts on medicine and science in the welcome Historical Medical Library, London 1967, 33-64.
برای چشم پزشکی و فیزیولوژی بینایی:
M. Feugère, E. kunzel and u. weisser, "Les aiguilles à cataracte de Montbellet (saône-et- Loire). Contribution à l'étude de- l- ophtalmologie antique etislamique", Jahrbuch d. Römisch- Germanischenzntralmuseums Mainz, XXXII (1985), 436-508.
G.Russell, "The emergence of physiologicaloptics", in Encyclopedia of the history of Arabic science, II, 672-715.
Savage-smith, "Ibn al- Nafis's perfected book on ophthalmology", J. for the history of Arabic science, IV (1980), 147-206.
F. sezgin, ed., Angenheikundeim Islam. Texte, studien und übersetzungen Frankfurt am Main 1986.
c. A. wood, Memorandum book of a tenth- century oculist, Chicago 1936, repr. Birmingham, Albama 1985.
برای چاپ‌های جدید پنج اثر ر. ک.
Savage- smith [نقد کتاب]in Bull, of the hist of medicine, IXVI (1992), 296-300.
برای داروشناسی:
G. Bos, "The treatise of Ahrun on lethal drugs", zeitschrift für Geschichte der Arabisch- Islamischen wissenschaften, VII (1991-1992), 136-171.
DioscuridesTriumphans. Ein anonyme rarabischer kommentar (End 12. Johrn. N. chr) zur Meteriamedica, ed. And tr. A. Dietrich, Göttingen 1988.
Encyclopaedia Iranica, s.vv. "Botanical studies on Iran. I. The western tradition" (by HūŠang A<lam), "Botanical studies on Iran: II: The western tradition" (by s. – w. B. Breckle), "Botanical studies on Iran. III: Persian studies in the western tradition" (by HūŠang A'lam and Ahmad Qahramān).
Ibn Baytār, Die Dioskurides- Erklärung des Ibn Baitar, ed. And tr. A. Dietrich, Göttingen 1991.
Ibn Juljul, Die Erganzung Ibn Gïulgïul's zur Materia medica des Dioscurides, Göttingen 1994.
Kustā B. Lūkā, Qustā ibn Lūqā's medical regime for the pilgrims to Mecca, ed. And tr. G. Bos, Leiden 1992.
M. M. sadek, The Arabic material medica of Dioscorides, Quebec 1983.
برای تجهیزات داروسازی ر. ک.
F. Maddison and savage- smith, science, tools and magic, London- oxford 1997, I, 42-57, II, 290-318.
برای مطالعات جدید درباره‌ی موضوعاتی خاص:
Dols, "Leprosy in medieval Arabic medicine", J. of the hist. of medicine, XXXIV (1979), 314-333.
_ , Majnun.
Encyclopaedia Iranic, s. V. "cholera I: in persia" (by Xavier de planhol).
A.Giladi, children of Islam, London 1992.
__, "some observations on infanticide in medieval Muslim society", IJMEs, XXII (1990), 185-200.
u. weisser, zeugung, verebung und präntale Entwicklung in der Medizin des arabisch- islamischen Mittelalters, Erlangen 1983.
برای جراحی:
Encyclopaedia Iranica, s. v. "Bloodletting" (by w. Floor).
s. k. Hamarneh, "Exacvated surgical instruments from old cairo, Egypt", Annalidell'Istituto a Museo di storia della scienze di Firenze, II (1977), 3-13.
F. sangustin, "La chirurgie dans le canon de la médecine (al- Qānūn fi-t- tibb) d' Avicenna (Ibn sīna)", Arabica, XXXIII (1986), 84-122.
Abu'l- kāsim khalaf ibn Abbās Zahrāwī, Albucasis, on surgery and instruments, ed. And tr. M. s. spink and G. L. Lewis, Berkeley- London 1973(cf. rev. in History of science, XIV[1976])245-264,
برای آموزش:
اسحاق‌بن علی رُهاوی، ادب الطبیب، چاپ عکسی از نسخه‌ی خطی کتابخانه‌ی سلیمیه‌ی ترکیه، ش 1658، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت 1985؛
H. H. Biesterfledt, "some opinions on the physician's remuneration in medieval Islam", Bull, of the history of medicine, IVIII (1984), 16-27.
R. p. Buckley, "The Mhtasib", Arabica, XXXIX (1992), 59-117.
J. chr.Bürgel, "Adab und I tidal in al- Ruhāwī'sAdab at- tabīb", ZDMG, CXVII (1967), 90-102.
G. Leiser, "Medicaleducation in Islamic lands from the seventh to the fourteenth century", J. of the hist. of medicine, XXXVIII (1983), 48-75.
M. Levey, "Medical ethics of medieaval Islam, with special refrence to al- Ruhāwī's practical ethics of the physician'", in Trans. Amer, philosophical soc., N. s. IVII/3, Philadelphia 1967.
برای پزشکی آمیخته به جادو و اختربینی:
G. C. Anawati, "Trois talismans musulmans en arabe provenant du Mali (Marché de Mopti)", Annalesislamologiques, XI (1972), 287-339.
C. Burnett, Magic and divination in the Middle Ages. Texts and techniques in the Islamic and Christian worlds, Aldershot 1997.
Dols, Majnūn, 261-310.
p. Johnstone, "Tradition in Arabic medicine", Palestine exploration quarterly (1975), 23-37.
Klein- Franke, Iatromathematics in Islam. Astudy on Yuhanna Ibn as- salt's book on "Astrological medicine", Hildesheim 1984.
Maddison and savage- smith, science, tools and magic, I, 59-147.
J. A. Navaroo and J. Martinez Ruiz, Medicina, framacopea y magia en el "Misceláneo de salomón", Granada 1987.
برای تأثیرات اولیه‌ی پزشکی غربی در دوران معاصر:
J. w. Estes and L. kuhnke, "French observations of disease and drug use in late eighteenth- century cairo", J. of the hist. of medicine, XXXIX (1984), 121-152.
N. E. Gallagher, Egypt's other wars. Edpdemics and the politics of 1990. Public health, Syracuse ca.
Kuhnke, Lives at risk, public health in nineteenth- centuryEgypt, Berkely 1990.
Leiser and Dols, "Evliyāchelebi's description of medicine in seventeenth- century Egypt", sudhoffs Archiv, LXXII (1987), 197-216, XXIII (1988), 49-68. J.Raby, "Terra lemnia and the potteries of the Golden Horn. An antique revival under ottoman auspices", in Byxantinische Forschungen, XXI (1995), 305-342.
Savage- smith, "Drug therapy of eye disease in seventeenth- century Islamic medicine", pharmacy in history, XXIX (1987), 3-28.
H. Ziai, UCLA Bio-Medical Library, 19th-century Persian Los Angeles ca. medical manuscripts. A descrition, typescripts, 1990.
برای تأثیر در اروپا:
D. Jacquart, "The influence of Arabic medicine in the medieval west", in Encyclopedia of the history of Arabic science, III, 963-984.
_ And F. Micheau, La medicine arabe et l,occident médiéval, paris 1990.
S. Lieberknecht, Die cannones des pseudo- Mesue, einemittelaterliche purgantien- Lehre Stuttgart 1995.
c. Lindberg, "The western reception of Arabic optics", in Encyclopedia of the history of Arabic science, II, 719-720.
Savge- smith, "Europe and Islam", in western medicine. An illustrated history, ed. I. Loudon, oxford 1997, 40-53.
___, "John changing, eighteenth- century apothecary and arabist", pharmacy in history, XXX (1988), 63-80.
N. G. siarisi, Avicenna in Renaisssnce Ithaly, Princeton 1987.
ابن ابی اصیبعة، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت [بی تا].
ابن ندیم، الفهرست، چاپ ناهد عباس عثمان، دوحه 1985.
ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه، فهرست کتاب‌های خطی کتابخانه‌ی ملی ملک، تهران 1352 ش-.
محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، ج3، تهران 1342 ش.
رمضان ششن، جمیل آقپنار، و جواد ایزگی، فهرست مخطوطات الطب الاسلامی باللغات العربیة و التزکیة و الفارسیة فی مکتبات ترکیا، استانبول 1404/1984.
حکیم سیدظل الرحمان، سهم بزرگ دانشوران ایران در ترویج و توسعه‌ی طب اسلامی در هند (سخنرانی ارائه شده در کنگره‌ی بین المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران، تهران، 11 تا 13 مهر 1371)، علیگره: دانشگاه اسلامی علیگره، [بی تا].
محمدآصف فکرت، فهرست الفبائی کتب خطی کتابخانه‌ی مرکزی آستان قدس رضوی، مشهد 1369 ش.
جمشید کیان‌فر، «ترجمه در عهد قاجار از آغاز تا دوره‌ی ناصرالدین شاه»، نشر دانش، سال 10، ش 1 (آذر و دی 1368).
گری لیزر (Gary Leiser)، «آموزش پزشکی در سرزمین‌های اسلامی از قرن اول تا هشتم هجری»، ترجمه‌ی هوشنگ اعلم، تحقیقات اسلامی، سال 1، ش 1 (بهار- تابستان 1365).
مهدی محقق، «گذری بر کتابشناسی پزشکی اسلامی»، کتابداری، دفتر 16 (1369ش).
احمد منزوی، فهرست نسخه‌های خطی فارسی، تهران 1348-1353ش.
حکیم نیّر واسطی، تاریخ روابط پزشکی ایران و پاکستان، راولپندی 1353 ش.
Institue for the History of Arabic- Islamic science, publications: 1984- summer 1999, Frankfurt, 1999.
Wilhelm pertsch, verzeichniss der persischen Handschriften der königlichen Bibliothek zu Berlin, Berlin 1888.
Fuat sezgin, Geschichte des arabischen schrifttums, vol. III: Medizen, pharmazie, zoologie, Tierheilkunde bis ca. 430 H. Leiden 1970.
Charles Ambrose storey, Persian Literature: a bio- bibliographical survey, vol. II/2, London 1971.
اسمیت، امیلی سوج ... ‍[و دیگران]؛ (1390)، تاریخ پزشکی در ایران و تمدن اسلامی (1)، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان