شاید بتوان گفت، جامع ترین بیان برای تعریف دعا،«طلب به معنای عام »است که طلب تکوینی و سؤال و درخواست فطری را شامل می شود. در واقع دعا، طلب خلق از خالق هستی و ایجاد ارتباط با او از طریق زبان سر،زبان قلب و زبان تکوین است. در نظام هستی، توجه خاص خداوند متعال بر بندگان، زمانی است که آنها از آمادگی، قابلیت و استعداد لازم برخوردار باشند. استعداد پذیرش عنایت خاص الهی وقتی شکل می گیرد که آدمی به جایگاه فقر و نیازمندی خویش آگاهی یابد و خالق هستی و غنای محض را به خوبی بشناسد. قرآن کریم می فرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الفُقَرَاءُ إِ لَی اللهِ وَاللهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِیدُ»(1)
ای مردم !شما به خدا نیازمندید، و خداوند بی نیاز ستوده است.
شناخت مقام فقر خود و مقام غنای او، بستر های لازم را برای ایجاد قابلیت و استعداد پذیرش عنایت خاصّ الهی،فراهم می سازد. از این رو،دعا زبان گویای فقر و افتقار آدمی و زبان گویای عبودیت و فلسفه خلقت و آفرینش است. به همین دلیل،پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرافرازانه صلا می زند:الفقر فخری و به أفتخر؛(2)و فقر خویش را ملاک افتخار می نامد. شناخت فقر و افتقار به آدمی درجه افتخار آفرین می بخشد و قابلیت و عیار او را ارتقا می دهد؛هم چنان که اما م حسین (علیه السلام) در روز عرفه نجوا می نمود:
ها أنا أتوسل إلیک بفقری إلیک ؛(3)
اکنون به نیاز و فقرم، به تو متوسل شده ام.
از همین رو، قرآن می فرماید:
«قُل مَا یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَولَا دُعاؤُکُم »(4)
[ای پیامبر ] بگو:اگر دعای شما نباشد، پروردگار هیچ اعتنایی به شما نمی کند.
دعا، مرکز و ثقل کانونی توجه و عنایت حضرت حق به بندگان است.
استوارترین زبان پیوند با مستحکم ترین تکیه گاه
آدمی پیوسته به «رکن اشدّ» و پایگاه و پناهگاه مستحکم تر می اندیشد تا به آن پناه آورد. هم چنین ،او«قول اسدّ» و گفتار استوارتر را می جوید تا با آن، پیوند و ارتباط برقرار کند و «خواندن و خواستن»خویش را به نمایش گذارد و به وسیله آن گفتار استوار، درخواست پشتیبانی و کمک نماید:
إلهی! لا رکن لی أشدّ منک فآوی إلی رکن شدید و لا قول لی أسدّ من دعائک فأستظهرک بقول سدید؛(5)
خدای من !رکن و پایه و جایگاهی محکم تر از تو ندارم؛پس به این جایگاه محکم پناهنده می شوم.گفتاری استوارتر از خواندن و خواستن تو ندارم؛پس با استوارترین گفتار،از تو کمک و پشتیبانی می جویم .
دعا،همان «قول اسدّ»و استوارترین گویش است که تنها با آن می توان پیوند و ارتباطی با «رکن اسدّ»برقرار ساخت،درخواست پشتیبانی و کمک نمود و فقر و افتقار خویش را پاسخ گو بود.
زبان فطری انسان نیاز های ذیل را فریاد می زند:
1ـ رکن اشد:«پایه و جایگاه محکم تر »؛
2ـ فآوی: «پناه آوردم»؛
3ـ قول اسدّ:«گفتار استوارتر»؛
4ـ دعائک: «خواندن و خواستن»؛
5ـ فأستظهرک بقول سدید: «درخواست پشتیبانی و کمک از طریق قول سدید ».
آدمی پیوسته نیازمند محکم ترین تکیه گاه بوده است تا به آن پناه آورد و درخواست پشتیبانی و کمک کند. او برای بر آورده شدن این دو نیاز، یعنی «تکیه گاه و درخواست کمک »،باید استوارترین گویش و گفتمان را برگزیند و زبان گویای پیوند و ارتباط خویش سازد.
دعا،استوارترین گویش و تنها گفتمان مسلطی است که می توان با آن، به «استظهار»و کمک خواهی و پشتیبان خواهی چشم امید داشت. از این رو،تنها سرمایه و ملک آدمی برای جلب رضایت و غفران خداوند متعال است:یا سریع الرضا! إغفر لمن لا یملک الّا الدعاءُ.(6)
دعا،تنها سرمایه و ملک رخنه ناپذیر و اسدّ است که لطف و عنایت و کمک های آفریدگار هستی را به دنیا می آورد:« قُل مَا یَعبَؤُا بِکُم رَبِّی لَولَا دُعَاؤُکُم». زیرا دعا، زبان و ترجمان فقر و نیاز آدمی است و فقر و افتقار، تنها سرمایه و ملک انسان به شمار می آید که با زبان دعا سخن می راند و فقر خویش را به نمایش گذارده، بر آن افتخار می نماید؛ بدین سان، اوج عبودیت و خاک ساری جلوه می کند و مغز عبودیت و بندگی رخ می نماید: الدّعاء مخّ العباده(8).
امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند:
ادعُونی إَستَجِب لَکُم إنَّ الَّذِینَ یَستکبِرُونَ عَن عِبَادَتی سَیَدخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرینَ»(9)فَسَمَّیتَ دُعَاءَکَ عِبادَه وَ تَرکَهُ اِستُکبَاراً وَتَوَعَّدتَ عَلَی تَرکِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِین َ(10)؛
[و تو فرمودی:]«مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در حقیقت، کسانی که از پرستش من کبر می ورزند، به زودی خوار در دوزخ در می آیند».پس دعا و درخواست از خود را با عبادت و ترک آن را استکبار نامیده ای و تهدید کرده ای که ترک دعا، موجب دخول زبونانه در آتش دوزخ می شود .
دعا،شاخص عبودیت و استکبار
دعا،عبادت و عبودیت است و ترک آن استکبار. انسان باید موضع خود را نشان دهد که کدام یک از عبودیت و استکبار را بر می گزیند. هر یک از این دو، شاخص خود را دارد؛«دعا»شاخص عبودیت و «ترک دعا»شاخص استکبار است. داستان انسان، داستان عبودیت و استکبار او را نشان می دهد. تاریخ،گذرگاه جریان های عبودیت و استکبار آدمی بوده است. از این رو،ارکان فلسفه تاریخ را در فرآیند عبودیت و استکبار انسان می توان جست و جو کرد.
تاریخ در حرکت قانونمند و هدف مند خویش، به جست و جوی تحقق فلسفه خلقت و آفرینش به راه افتاده است و تا گم شده خود،یعنی «مَا خَلَقتُ الجِنَّ و َ الإنسَ الّا لِیَعبُدُونِ» را به آغوش نکشد،آرام نمی نشیند -«یَعبُدُونَنِی لَا یُشرِکُونَ بِی شَیئاً»(11). بنابراین، انسان برای دست یابی به هدف آفرینش، هر چه زودتر باید شاخص استکبار، یعنی «ترک دعا»را رها سازد و به شاخص عبودیت،یعنی «دعا»رو آورد؛باید گفتمان مسلط و استوارترین گویش خود را سامان دهد و زبان گویای فلسفه آفرینش و عبودیت، یعنی دعا را بگشاید و نجوا سر دهد.
دعا،فرهنگ و زبان رخنه ناپذیر و قول سدیدی است که فقر و افتقار ما و غنای او را به صحنه می کشاند و با چنین جریان معرفتی، به استظهار،کمک خواهی و پشتیبانی طلبی رو می آورد.
تا انسان به افتقار و اضطرار خویش نرسد،همواره در فضای آلوده استکباری، انانیت،خود پرستی و اومانیسم دست و پا می زند و در «خوض»و فرودستی می خزد؛هم چنان که داستان انسان کنونی چنین است. از این رو، امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه و در سرزمین عرفات و آگاهی ،چنین می آموزد:
وأوقفنی علی مراکز اضطراری(13)؛
[خداوندا!]مرا بر ریشه های اضطرار و مراکز ضرورت و بیچارگی خود آگاه ساز!
جایگاه افتقار و اضطرار
در تحلیل فرآیند رفتار و عمل انسان تصور، آن است که عمل او پس از معرفت،شکل می یابد و رفتارها به جریان می افتند؛در صورتی که بارها شاهد بوده ایم که بین معرفت و عمل،فاصله ایجاد می گردد و شناخت ها به عمل راه یاب نمی شوند. این مسئله، وجود حلقه ای مفقوده بین شناخت و عمل را نشان می دهد؛هم چنان که انسان می داند آب در کوزه است، ولی چون تشنه نیست،به سراغ آب نمی رود؛اما وقتی عطش را در خود حس کند و تشنه باشد، با احتمال این که در چند کیلومتری او آب هست، به سمت آن حرکت می کند. پس درک نیاز و افتقار و اضطرار، حلقه واسطی است که در مرحله عمل به آن نیاز داریم.
در مرحله دین شناسی نیز حلقه ای مفقوده وجود دارد که اگر به آن توجه نشود، گرفتار خواهیم شد و آن ضرورت و یا عدم ضرورت دین است؛هم چنان که آزاداندیش ترین دین شناسان، از این نکته غفلت ورزیده اند و دین شناسی را از ضرورت دین آغاز نکرده و در گرفتاری غنوده اند. در واقع، با این پیش فرض که دین ضرور ی نیست و راهی در کنار راه های دیگر است،به تحلیل و تعلیل آن پرداخته و در حدّ امر قدسی به آن روی آورده اند. همین پیش فرض، برای گرفتاری آنها کافی است؛ چون فرض دیگری نیز وجود دارد که ضرورت و اضطرار به دین تنها راه است ،نه راهی در کنار راه های دیگر؛ آن هم با این احتمال که آدمی بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیشتر از یک زندگی راحت و دام پروری بزرگ، به او سرمایه و امکانات داده اند. زمانی که انسان قدر،استمرار و روابط پیچیده اش را در هستی بیابد،افتقار و اضطرار به دین در او شکل می گیرد.
استعدادهای عظیم انسان، او را به دنیاهای مظنون و محتمل رهنمون می سازد و مجموعه امکانات محدود علمی، عقلی و عرفانی او نمی تواند پاسخ گوی زندگی عادی و روش برخورد با فکر،عقل، وهم و خیال آدمی باشد. انسان برای دنیاهای محتمل و مظنونی که از استعدادهای او برداشت می شود، جوابی ندارد. عظمت استعداد های ما،عطش و نیاز به دنیاهای غیب را فریاد می کند و دیوارهای محدود دنیای مشهود او را بر نمی تابد و فرو می ریزد. این درک نیاز و افتقار و اضطرار به دنیاهای فراتر ، با اندک توجه به قدر، استمرار و ارتباط های گسترده انسان شکل می گیرد و ضروت دین، الله،رسول و امام را به نمایش می گذارد و در حوزه شناخت انسان، نقش آفرینی می کند. او با توجه به کشش ها و عطش ناشی از استعدادهایش،غیب را می داند،می خواهد و ضرورت و اضطرارش را درک می کند. بنابراین،در حوزه شناخت و معرفت،ضرورت غیب را می یابد و می شناسد. در حوزه ایمان و گرایش، ضرورت غیب را می خواهد و عشق می ورزد و در حوزه عمل و رفتار، ضرورت عمل در جهت غیب را حس می کند و بر اساس آن رفتار می نماید.(14)
دلیل این است که انسان به عجز و توسل می رسد، همین درک و اضطرار است؛و گرنه یأس و ناامیدی در انسان خانه می گرفت. انسان می داند که راهی وجود دارد، ولی او ناتوان است؛هم چنان که در دعا با این عبارت فاخر روبه رو می شویم:
مکنّ الیقین فی قلبی. ..و اغلبه علی رأیی و عزمی(16) ؛
[خداوندا !]یقین را درقلب من جایگزین فرما...و آن را بر رأی و عزم من غلبه ده!
نکته همین جاست که یقین و باور، بدون درک اضطرار و ضرورت، تأثیر گذار نیست؛هم چنان که آیه را ملاحظه می کنید:
«وَ جَحَدُوا بِهَا واستَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلماً و َ عُلُوّاً »(17)
و با آن که دل هایشان بدان (آیات الهی )یقین داشت،از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.
بنابراین،یقین و باور و یا شهود و برهان کارگشا نیست،بلکه اضطرار به خدا و حجت، حتی در ظرف احتمال و گمان تأثیرگذار است. از همین رو،پس از آن که درخواست کردم که یقین را در قلب من جایگزین فرما،تقاضایی دیگر دارم:و اغلبه علی رأیی و عزمی ؛
می خواهم که آن یقین، بر رأی و عزم من غلبه یابد و مرا به درک نیاز و اضطرار برساند. پس درک نیاز،افتقار و اضطرار،حلقه واسطی است که هم در مرحله دین شناسی و هم در مرحله عمل،به آن نیاز داریم.(18)
زمانی که انسان به مرحله درک نیاز و افتقار و اضطرار رسید، آغاز بلوغ و قابلیت اوست که در همین حال، زبان گویای او گشوده می شود و دعا از عمق وجودش جاری می گردد. دعا،ترجمان و زبان گویای او گشوده می شود و دعا از عمق وجودش جاری می گردد. دعا،ترجمان و زبان اضطرار آدمی،جریان عبودیت، و جاری شدن انسان مفتقر و مضطر است. اما م صادق (علیه السلام) می فرمایند:
علیکم بالدّعاء فإنّکم لا تقرّبون بمثله...(19)؛
بر شما باد به [ملازمت]دعا؛زیرا با هیچ چیز مانند آن، به خدا نزدیک نمی شوید!
دعا زبان افتقار، اظهار اوج نیاز به درگاه خداوند، و بهترین عنصر پیوند و تقرب به سوی اوست. دعا،فلسفه خلقت و عبودیت،و همراه عبودیت،تقرب به حضرت حق است. نیاز اساسی انسان نیز همین به آغوش کشیدن و قرب او و غنودن در آستان رضوان معبود است.
دعا،جریان معرفتی و آگاهی اندیشه و دل است، نه لقلقه زبان. دغدغه انسان جاری است که نیاز اساسی و لذت عالی و برتر خویش را نشان گرفته؛هم چنان که امیر سخن،حضرت علی( علیه السلام) می فرمایند:
لا یقبل الله عزّوجلّ دعاء قلبٍ لاهٍ(20)؛
خداوند،دعای غافل دلان را به هدف اجابت نمی رساند.
همین جریان معرفتی انسان جاری، محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال در روی زمین است ؛هم چنان که امیرمؤمنان (علیه السلام) چنین فرموده اند:
أحبّ الاعمال إلی الله عزّوجلّ فی الارض الدّعاء(21)؛
محبوب ترین کارها در زمین برای خداوند عزوجل دعاست.
به همین جهت،خود آن حضرت این چنین بودند و امام صادق (علیه السلام) درباره آن حضرت می فرمایند:
و کان امیرالمؤمنین (علیه السلام) رجلاً دعّاءً(22)؛
و امیرالمومنین (علیه السلام) مردی بود که پیوسته بسیار دعا می کرد.
امام باقر (علیه السلام) نیز می فرمایند:
إن الله عزوجلّ یقول: «إِنَّ الَّذینَ یَستَکبِروُنَ عَن عِبَادَتی سَیَدخِلِونَ جَهَنَّمَ دَاخِریِن»(23). قال: هو الدّعاء و أفضلَ العباده الدّعاء قلت:«إِنَّ إِبرَاهِیمَ لَأَوّاهٌ حَلَیمٌ »؟(24)قال:الأوّاه هو الدّعاء(25)؛
خدواند عزوجل می فرماید: «همانا کسانی که از عبادت من سرافرازی کنند،زود است که با خواری به دوزخ درآیند».حضرت فرمودند: [مقصود از عبادت]دعاست،و بهترین عبادت دعاست .راوی حدیث که زراره است می گوید،عرض کردم: مقصود از «اوّاه»در این آیه چیست که خداوند فرماید: «همانا ابراهیم اوّاه و شکیبا بود»؟فرمود:«اوّاه »یعنی بسیار دعا کننده.
از آن جا که مردان خدا شدت درک نیاز و افتقارشان به خدا بسیار است،«دعّاء»و بسیار دعا کننده هستند. از همین رو،جز او را نمی بینند و نمی خواهند و به خوبی مشاهده می کنند که او هستی را پُر کرده و هر آن چه هست، از اوست.
دعا عالی ترین مرتبه عبادت
قلت لأبی جعفر (علیه السلام): أیّ العباده أفضل ؟فقال: ما من شیءٍ أفضل عندالله عزوجل من أن یسئل و یطلب ممّا عنده و ما أحدٌ أبغض إلی الله عزّوجلّ ممّن یستکبر عن عبادته و لا یسأل ما عنده(26)؛
به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: کدام عبادت بهتر است ؟فرمود:«چیزی نزد خداوند عزوجل بهتر از این نیست که از او درخواست گردد و از آن چه نزد اوست، خواسته شود، و کسی در نزد خدای عزوجل مبغوض تر از آن کس نیست که از عبادت او تکبر ورزد و از آن چه نزد اوست درخواست ننماید.»
شاخص «افضل عندالله »بودن هر چیز در نزد خداوند،«سؤال»و «طلب»نمودن است از هر آن چه در نزد او وجود دارد،و شاخص «ابغض الی الله»بودن،در استکبار ورزیدن از عبادتش و «سؤال» و درخواست ننمودن است از هر آن چه در نزد او وجود دارد.
دعا،به سبب داشتن دو عنصر «سؤال» و «طلب»از چیزهایی که نزد اوست، به مقام افضل عبادت توصیف می شود. «خواستن و جست جو»کردن از هر آن چه در نزد اوست، آدمی را به برترین عبودیت می رساند. استکبار ورزیدن از عبادت او، یعنی «سؤال»و نخواستن از هر آن چه در نزد اوست،آدمی را به مبغوض ترین اشخاص در پیش گاه خداوند متعال می رساند.
موانع دعا
میسّر بن عبدالعزیز می گوید:
قال لی: یا مسیّر ادع و لا تقل: إنّ الأمر قد فرغ منه،إنّ عندالله عزوجل منزله لا تنال الّا بمسأله، و لو أنّ عبداً سدّ فاه و لم یسأل لم یعط شیئاً، فسئل تعط،یا میسّر إنّه لیس من باب یقرع الّا یوشک أن یفتح لصاحبه(27)؛
[حضرت صادق (علیه السلام) ] به من فرمود:ای میسر،دعا کن و مگو که کار از کار گذشته است [و دعا اثری ندارد].همانا نزد خداوند عزوجل، منزلت و مقامی است که به آن جز از طریق خواستن و مسئلت نمودن، نمی توان رسید و اگر بنده ای دهان خود را ببندد و لب به درخواست نگشاید،چیزی به او نبخشایند. پس درخواست کن تا به تو داده شود. این میسر،هیچ دری نیست که کوبیده شود، جز این که زود است که به روی کوبنده گشوده گردد.
مفهوم نادرست «ان الامر قد فرغ منه»(کار از کار گذشته است و دعا دیگر اثری ندارد)،یکی از مسائلی است که در مقابل دعا کردن قد می کشد و مانع از دعا کردن می شود، این از تولید مفاهیم شیطان است که با این دستگاه اندیشه، می خواهد انسان ها را از دست یابی به کلید واژه عبودیت، یعنی دعا، باز دارد و آنان را به باتلاق ناامیدی فرو برد. این همان اندیشه ای است که یهود و بعضی از حکما را هم به گرداب خود در افکنده است-«یَدُ اللهِ مَغلُولَهٌ»(28) -و دست خدا را بسته میدانند. و ربوبیت حضرت حق را محدود و کوتاه می پندارند. قرآن درباه اعتقاد یهود می فرماید:
«وَ قَالَتِ الیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغلُولَهٌ غُلَّت أَیدِیِهِم و َ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَل یَدَاهُ مَبسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیفَ یَشَاءُ»(29)
یهود گفتند: «دست خدا -با زنجیر -بسته است ».دست هایشان بسته باد!و به سبب این سخن،از رحمت -الهی -دور شوند!بلکه هر دو دست -قدرت -او گشاده است؛هر گونه بخواهد می بخشد!
از روایت های فراوانی که درباره این آیه به ما رسیده،چنین استفاده می شود که آیه، به تفکر و اعتقادی اشاره دارد که یهود درباره موضوع قضا و قدر و سرنوشت و تفویض داشتند. آنان معتقد بودند که خداوند در آغاز خلقت، همه چیز را معین کرده و آن چه باید انجام گیرد،انجام گرفته است؛ به گونه ای که حتی خود خداوند هم نمی تواند تغییری در آن به وجود آورد (30)؛در صورتی که قرآن لحظه ای برنامه آفرینش و تدبیر الهی را تعطیل بردار نمی داند:« کُلُّ یَومٍ هُوَ فِی شَأنٍ»(31). خداوند متعال هر زمان در شأن و کاری است و در هر لحظه و زمانی براساس حکمت و نظام احسن،خلق جدید و پدیده و حادثه تازه ای رخ نمی نماید و تدبیر می شود.آری، خالقیت و ربوبیت او، هستی را پر کرده و هیچ مکان و زمانی و چیزی را خالی نگذاشته است. بنابراین، نیاز پیوسته و افتقار و اضطرار ما به او، روشن می شود و از طرفی دیگر، پرده های تیره ناامیدی کنار می رود .
بر این اساس، باید دعا کرد و نگفت: «کار از کار گذشته »؛زیرا انّ عندالله عزوجل منزله لاتنال الّا بمسأله ؛در نز د خداوند عزوجل، منزلت و جایگاهی است که جز با خواستن به آن نتوان رسید.
دعا مغز عبودیت
سؤال و خواستن و دعا،همان «مخّ العباده»و مغز افزار عبودیت است و عبودیت،همان راز و رمز خلقت و فلسفه آفرینش به شمار می آید. بنابراین، انسان باید به اوج نیاز،افتقار و اضطرار خود به خداوند متعال برسد و از استکبار و انانیت و اومانیسم و خود محوری،رهاشود؛ تا از طریق دعا و خواستن، به عبودیت و فلسفه آفرینش راه یابد و به منزلت و جایگاه رفیع خود در نزد خداوند نایل گردد.
آدمی «عبد»است و به دنبال «معبود»خویش؛دعا،تنها ملک و سرمایه او برای رسیدن و تقرب معبود است -إغفر لمن لا یملک الّا الدّعا(32)- هر چه در این راه بکوشد و به «میزان الاعمال »(33)یعنی امیرالمؤمنین (علیه السلام) -و کان امیرالمؤمنین دعّاءً -نزدیک شود و با آن مقیاس، به خواستن خویش افزاید، مراحل و منزال دست نایافتنی در نزد خدا را در می یابد و به آستانه آن رهنمون می شود.
از این رو،تا انسان ملک و سرمایه خود را به جریان نیندازد،به او هیچ ندهند و بهره ای به دست نیاورد-و لو انّ عبداً سدّ فاه و لم یسأل لم یعط شیئاً -پس باید خواست و سرمایه را به کار گرفت تا مشمول عطا و بخشش گردید -«فسئل تعط»-نکته آن که کوبنده ای نیست، دری را بکوبد و آن باز نشود-یا میسّر انّه لیس من بابٍ یقرع الّا یوشک أن یفتح لصاحبه -کوبش درب و خواستن، دریچه های منازل دست نایافتنی در نزد معبود را می گشاید.
کوبش در و خواستن و دعا،زبان افتقار پیوسته عبد است و ترجمان اضطرار مستمر آدمی به آفریدگار و مربی هستی. هر گاه کوبه درب صدا کند،اجابت شود و درب را باز کنند -«أُجیبُ دَعوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعَانِ»(34). درخواست دعا کننده را اجابت می کنم،آن گاه که دعا کند. در جای دیگر نیز می فرماید:«ادعُونِی أَسَتجِب لَکُم»(35) بخواهید و بخوانید مرا تا استجابت کنم شما را ؛همان گونه که در جای دیگر می فرماید:
أَمَّن یُجیِبُ المُضطَرَّ إِذا دَعَاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفَاءَ الأَرًِض أَءِلهٌ مَعَ اللهِ قَلُیلاً مَا تَذَکَّروُنَ»(36)؛
آیا [معبودهای بی ارزش شما بهترند] یا کسی که دعای مضطر و درمانده را به اجابت می رساند و گرفتاری و بلا را برطرف می کند و شما را خلفای زمین قرار می دهد؛آیا معبودی با خداست ؟!کمتر یادآور می شوید.
انسان زمانی که به مقام دعا کردن برسد و زبان اضطرار و نیازمندی حقیقی او گشوده گردد،استجابت خواسته هایش را شاهد خواهد بود. بنابراین گام نخست، ایجاد اضطرار و درک اضطرار است و سپس بر زبان راندن،درخواست نمودن و ترجمان آن افتقار و اضطرار ؛یعنی دعا-«أَمَّن یُجِیبُ المضطَرَّ إِذا دَعَاهُ» -گرفتار و درمانده ای که نیاز و افتقارش را به خدا دریافته است و حس می کند و تنها راه نجاتش را خداوند متعال می داند و بس، زمانی که لب بگشاید و دعا که زبان نیاز اوست را آغاز کند،از او کشف سوء می شود و گرفتاری هایش برطرف می گردد و به خلافت زمین دست می یابد.
باید مضطری باشد و دعا کند تا خداوند متعال او را اجابت نماید و خاسته اش را برآورد. رسیدن به اضطرار و درک افتقار ما به خداوند متعال حرف اول است. سپس خواستن و دعا که زبان اضطرار است، جریان می یابد و عبودیت آدمی را به نمایش می گذارد و خداوند در سایه همین دعا و عبودیت مضطر،خواسته هایش را اجابت می کند و گرفتاری ها را از او برطرف می سازد و او را به خلافت زمین می رساند.
کشف سوء و برطرف شدن گرفتاری ها و به خلافت زمین رسیدن آدمی، زمانی است که او به اضطرار رسیده باشد و زبان اضطرارش یعنی دعا را هم بگشاید.
آدمی پیوسته در گرفتاری ها غوطه وراست و هیچ گاه به خلافت بر زمین نمی رسد و به مقام خلافت الهی و نمایندگی «الله »در زمین،دست نمی یابد،مگر آن که به اضطرار برسد و دعا و خواستنش شکوفا شود؛هم چنان که درآغاز دعای علقمه می گوییم:
یا مجیب دعوه المضطرین ؛
ای اجابت کننده دعای مضطرها.
دعا رمز دست یابی بشر به آرمان شهر
آرمان دیرینه بشر این بوده است که از تمامی گرفتاری ها،رهایی یابد و به خلافت و جانشینی الهی در روی زمین نایل گردد و نماینده او شود و صفاتش پرتویی از صفات پرودرگار باشد. خالق هستی هم به همین منظور او را آفریده است ؛
«وَ أِذ قَالَ رَبّکَ لِلمَلَائِکَهِ إِنّی جَاعِلٌ فِی الأَرضِ خَلِیفَهً»(37)؛
به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه« أَمَّن یُجِیبُ المُضطَرَّ...»می فرمایند:
نزّلت فی القائم من آل محمد: هو و الله المضطرّ إذا صلّی فی المقام رکعتین و دعا الی الله عزّوجلّ فأجابه و یکشف السّوء و یجعله خلیفه فی الأرض(38)؛
این آیه در مورد قائم آل محمد نازل شده است. به خدا سوگند! او مضطر واقعی است، هنگامی که در مقام ابراهیم (علیه السلام) دو رکعت نماز به جا می آورد و به درگاه خداوند دست دعا برمی دارد و خدا هم دعای او را اجابت می نماید و ناراحتی ها را بر طرف می سازد و او را خلیفه روی زمین قرار می دهد.
بنابراین، حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف مضطر واقعی است. و او در اوج افتقار و اضطرار به خالق هستی، به سر می برد و تنها راه را حاکمیت خداوند و دین او می داند. این آخرین ذخیره الهی هم همانند جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین (علیه السلام) «میزان الاعمال»است و انسان ها باید تمامی اعمال و احوال خویش را با آن مقیاس بسنجند و تا می توانند به ایشان تقرب جویند و رفتار و و یژگی های خویش را به ایشان نزدیک سازند.
انسان ها این گونه باید به اضطرار برسند و سپس آستانه اضطرار خویش را تا حد توان،به اضطرار امام معصوم نزدیک سازند. بشر باید به این معنا برسد که به خدا،وحی، رسول و امام نیاز و افتقار و اضطرار دارد و دین،تنها راه است،نه راهی در کنار راه های دیگر. او باید محدودیت امکانات علمی، فلسفی و شهودی خود را با توجه به قدر،استمرار و ارتباط های گسترده اش در هستی،بیابد و بفهمد با این محدودیت ها، به محرومیت ها دچار می شود و باید بداند که او ناچار و مضطر به خدا و دین اوست تا برای تمامی عوالم غیب و شهود او برنامه و تدبیر نماید. از این رو،اضطرار به حجت و درک نیاز و افتقار به امام معصوم (علیه السلام)، تنها راه نجات انسان و تنها نشان بلوغ آدمی است و تا محدودیت امکانات و سپس محرومیت هایش را حس نکند و اضطرار به حجت و امام معصوم را نیابد، نابالغ و ناکام خواهد بود و در نتیجه کشف سوء و «استخلاف فی الارض»را نخواهد داشت و درگرفتاری ها، غوطه ور بوده، در چنگال حکومت ستم گران دست و پا می زند.
دعا و مهندسی بلوغ اجتماعی بشر توسط عالمان دین
هر گاه انسان از خودسری ها رها شود و از خودمحوری ها خسته و ملول گردد و از خودپرستی به خداپرستی روآورد و به اضطرار حاکمیت خدا،رسول و امام برسد، در آستانه بلوغ اجتماعی قرار می گیرد. بدین سان،فرآیند سه گانه «رغبت اجتماعی به دولت کریمه »،«شکایت اجتماعی »و «استعانت اجتماعی»،به مثابه شاخص های بلوغ اجتماعی شکل می یابد و انسان، زمینه های لازم را برای کشف سوء و رفع گرفتاری ها و استخلاف در زمین و ایجاد حکومت صالحان،فراهم می سازد. هر زمان که انسان ها زاویه دیدشان به انسان در حوزه های قدر، استمرار و ارتباط های گسترده اش عوض شود، اضطرار به حاکمیت الهی و امام معصوم می یابند و میل و رغبت آنها تنها به دولت کریمه معطوف می شود -إنا نرغب إلیک فی دوله کریمه(39) -و به رغبت اجتماعی می رسند و در این صورت، به مرحله شکایت نایل می شوند -إنا نشکوا إلیک فقد نبیّناه و غیبه و لیّنا(40)-و از غیبت مولا و سرور خود به خدا شکایت می کنند؛زیرا ذائقه و رغبتشان به عطر دولت کریمه آشنا شده و اشتیاق یافته است. از این رو،با درک نیاز و افتقار و اضطرارشان به دولت کریمه و انزجارشان از وضعیت لئیمه جهانی، زبان اضطرار یعنی دعا و استعانت از خداوند متعال گشوده می شود -وأعنّا علی ذلک بفتح منک تعجّله(41) -خداوندا ما را در فتح پرشتاب و تعجیل فرجش یاری فرما.
این گونه است که از پروردگار هستی استعانت می جوییم و فتح و گشایش را از او درخواست می نماییم و زبان دعا و خواستن ما شکل می گیرد. این خواستن،«لیقوم الناس»(42)و به پا ایستادن و توانستن را به همراه دارد و کشف سوء میکند و استخلاف صالحان را به دنبال می آورد. در نهایت،این دعا و زبان اضطرار آدمی، نماد بلوغ اجتماعی است. از این رو،جامعه به مهندسی بلوغ اجتماعی نیاز دارد و در عصر غیبت، به حسب مأموریتی که از ناحیه پاکان هستی و معصومان (علیهم السلام) بر عهده علما و فقها گذاشته اند،آنها موظف هستند با راهبرد فرهنگی متناسب با عصر غیبت، آن دوران را مدیریت و رهبری نمایند و فرآیند مهندسی بلوغ اجتماعی را سامان دهند. امام هادی (علیه السلام) می فرمایند:
لولا من یبقی بعد غیبه قائمنا (علیه السلام) من العلماء الدّاعین إلیه و الدّالّین علیه،و الذّابیّن عن دینه بحجج الله، و المنقذین لضعفاء عبادالله من شباک إبلیس و مردته...لما بقی أحدٌ إلّا ارتدّ عن دین الله و لکنّهم الّذین یمسکون أزمّه قلوب ضعفاء الشّیعه کما یمسک صاحب السّفینه سکّانها اولئک هم الأفضلون عند الله عزوجل(43)؛
اگر بعد از غیبت قائم ما،دانشمندانی نبودند که به سوی او دعوت کنند و دلالت و رهنمون شوند و از دین او دفاع نمایند و بندگان ناتوان را از دام های شیطان و مریدهای او نجات دهند ،هیچ کس باقی نمی ماند جز این که از دین خدا مرتد می گشت. ولی علما،رهبری و مدیریت دل های ناتوانان شیعه را عهده دار می شوند،هم چنان که ملوانها زمام کشتی را به دست می گیرند وسرنشینهای آن را حفظ می کنند. این علما نزد خداوند عزوجل، برترین هستند.
علما در عصر غیبت، با راهبرد فرهنگی «دعوت»،«دلالت»،«ذبّ»و «انقاذ»،کشتی جامعه را سکان داری می کنند و آن را از طوفان ها و امواج چهارگانه «فترت»،«حیرت»،«فتنه»و«یأس»،به ساحل سلامت رهنمون می شوند. بدین گونه علما،اضطرار به حجت را در جامعه ایجاد می کنند و فرآیند مهندسی بلوغ اجتماعی را شکل می دهند، تا این که زبان دعا و عشق و عطش آنان، به تعجیل فرج گشوده می شود و درخواست و استعانت از خالق هستی جریان می یابد. بر این اساس،لطافت های توقیع شریف حضرت بیشتر آشکار می شود که فرمودند:
وأکثروا الدّعاء بتعجیل الفرج فانّ ذلک فرجکم(44)؛
برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید؛زیرا در همین زیاد دعا کردن برای تعجیل فرج،گشایش و فرج شما خواهد بود.
حضرت در این، توقیع از ما خواسته اند که برای تعجیل فرج،بسیار دعا کنیم و فرموده اند که در همین بسیار دعا کردن برای تعجیل فرج،گشایش برای شماست. از این رو،اگر دعا کردن و دعا کننده زیاد شود،فرمایش حضرت،عملی می گردد و این گونه، نماد بلوغ اجتماعی در عمق وجود افراد جامعه می نشیند و فرج را در هر دو ساحت غیبت و ظهور به ثمر می رساند،یعنی با بسیار دعا کردن برای تعجیل فرج،هم ظهور حضرت نزدیک می شود و به آستانه دولت یار می شتابیم و هم در همان دوران غیبت،از برکات و آثار دعا برای تعجیل فرج بهره می بریم و به گشایش های فراوان نایل می شویم؛زیرا حضرت که قطب عالم امکان است -«السلام علیک یا قطب العالم»(45)-مجرای فیض خالق هستی محسوب می گردد و هر چه بیشتر به ایشان توجه و تقرب داشته باشیم،از توجهات و عنایات ایشان فزون تر بهره خواهیم برد:
بیمنه رزق الوری و بوجوه ثبتت الأرض و السّماء(46)؛
خلق به برکتش بهره مند می شوند و روزی می یابند و زمین و آسمان به وجودش پابرجاست.
بنابراین، راهبرد نهضت دعای فرج، ظرفیت و ظرافت های لازم برای برطرف شدن گرفتاری ها و زمینه سازی حکومت صالحان داراست. لذا فرآیند اضطرار، دعا،اجابت،کشف سوء و خلیفه زمین شدن را می توان این گونه بیان کرد.
اضطرار ـ دعا ـ اجابت ـ (کشف سوء ) ، ( خلیفه زمین)
برا ین اساس، برای برطرف شدن گرفتاری بشر و رسیدن به مقام خلیفه اللهی و حکومت صالحان ،دو مرحله اضطرار و دعا ضروری می نماید. بی جهت نیست که حدیث های فراوانی درباره سفارش به دعا برای حضرت صاحب الامر (علیه السلام) و فرج ایشان وارد شده است. یونس بن عبدالرحمان در مورد دعای امام رضا (علیه السلام) برای حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف می گوید:
أنّه کان یأمر بالدعاء للحجّه صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف(47) ؛
امام رضا (علیه السلام) پیوسته به دعا کردن برای حضرت صاحب الامر امر می کردند.
یکی از یاران حضرت امام هادی (علیه السلام) از آن حضرت درباره وظیفه شیعیان در زمان غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف پرسید:
کیف تصنع شیعتک ؟
در زمان غیبت، شیعیان شما چه کاری انجام دهند؟
امام هادی (علیه السلام) فرمودند:
علیکم بالدّعاء و انتظار الفرج(48)؛
برشما باد دعا و انتظار فرج!
وظیفه ما در عصر غیبت، دعا و رسیدن به مقام خواستن و خواندن است؛خواستنی که از اضطرار ما به حجت ناشی می شود. و از رغبت و شکایت و استعانت اجتماعی ما به درگاه خالق هستی سرچشمه می گیرد و اضطرار ما را به خدا و حجت خدا می نماید. این گونه خواستن، ما را به آستانه دومین وظیفه، یعنی انتظار فرج،روانه می سازد و به انتظار و آماده باش بودن و فراهم ساختن زمینه های فرج فرا می خواند. این گونه خواستن، آمادگی و توانستن را می آفریند و به پا ایستادن و« لِیَقُوم َ النَّاسُ بِالقِسطِ »(49)را شکل می دهد. از این رو دعا،مقدم آورده شده و سپس انتظار فرج آمده است. بنابراین،دعا خواستنی است که با آمادگی و آماده سازی گره می خورد و وظیفه شیعه در عصر غیبت، یک پارچه حرکت و اقدام است، نه سکوت و سکون در عرصه های فرهنگی ،اجتماعی، سیاسی و اقتصادی.
خواستن و دعا جمعی جوامع بشری،به گونه ای تحرک و تحول اجتماعی می آفریند که به دنبال آن خداوند متعال، تغییر و تحول در احوال اقدام به وجود می آورد ؛هم چنان که بر اساس سنت الهی آمده است:
«إِنَّ اللهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّروا مَا بِأَنفُسِهِم »(50)؛
در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.
بنابراین، اگر قوم و گروهی به درگاه خداوند متعال و حجت خدا اضطرار یابند و در این سطح تغییر و تحول پیدا کنند و لب به دعا بگشایند و ضجه و ناله که تجلی اضطرار آنان است، بنمایند ،خدا آن چه را که به آن قوم مربوط می شود،متحول می سازد و تغییر می دهد.
بر این اساس، با دعا و خواستن،هر قومی به آمادگی و ظرفیت هایی می رسد که می تواند مستعد پذیرش توجهات و عنایات خداوند شود. از این رو، دعا و انتظار فرج با همدیگر ارتباطی هم آهنگ می یابند و خواستن و آماده سازی و توانمندی شکل می گیرد. زمانی که قوم و گروهی با اضطرار به درگاه خدا رو میکنند، دو چیز در آنان شکل می گیرد: دعا و انتظار فرج،«خواستن»و «آمادگی،قابلیت و توان مندی».در این صورت،بارش عنایات و توجهات او آغاز می شود. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
فلّما طال علی بنی اسرائیل العذاب ضجّوا و بکوا إلی الله أربعین صباحاً فأوحی الله إلی موسی و هارون یخلّصهم من فرعون،فحطّ عنهم سبعین و مائه سنه. هکذا أنتم لو فعلتم لفرّج الله عنّا فأمّا إذ لم تکونو ا فإنّ الأمر ینتهی إلی منتهاه(51)؛
زمانی که عذاب بنی اسرائیل به طول انجامید، آنان چهل روز به درگاه خداوند ضجه و گریه نمودند تا این که خداوند به موسی و هارون وحی فرمود که آنان را از دست فرعون رهایی بخشد. در نتیجه،خداوند از 170سال باقی مانده عذاب آنان در گذشت. شما هم چنین هستید؛اگر این گونه عمل کنید، خداوند حتماً گشایش برای ما به وجود می آورد و اگر این گونه نباشید، همانا کار این امر به نهایتش می رسد و تا آخرین مرحله را طی خواهد کرد.
نهضت دعای فرج: (کشوری)
براساس مباحثی که ارائه گردید، محورهای ذیل برای تحقق نهضت دعای فرج پیشنهاد می شود:
1ـ رهنمود مراجع و علمای دینی در جهت تشکیل جلسات معرفت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و دعا برای تعجیل فرج،یک روز در هفته در تمام مکان های مقدس کشور؛
2ـ شرکت شخصیت های بزرگ علمی و دینی ؛
3ـ تولید مفاهیم فاخر و نو توسط مراکز و مؤسسات مهدوی و ارائه آن به مبلغان و استادان برای آگاهی بخشی مردم در این جلسات؛
4ـ پوشش خبری رسانه ها؛
5ـ تشکیل نمایشگاه های بزرگ محصولات فرهنگ انتظار؛
6ـ رونمایی از تولیدات فاخر فرهنگ انتظار.
ـ نهضت دعای فرج:( جهانی )
یادآور می شویم که بسیاری از مفاهیم،بلند و فاخر هستند؛از جمله،موضوع دعا برای تعجیل فرج که به دلیل نبود ساز و کارها و برنامه های کاربردی در عرصه فرهنگ عمومی انسان ها، در حاشیه می مانند. از این رو،با توجه به خستگی انسان ها از بافته های اومانیستی برای اداره ساحت های مختلف بشری و چشم پوشی آنان از آسمان وحیانی و کفرورزی به آن، آمادگی های خوبی برای بازگشت به فطرت الهی فراهم شده است و بشر کنونی احساس می کند که به پیوند و ارتباط با خداوند متعال نیاز دارد و باید از او نجات خویش را در خواست نماید. بنابراین، فضای مناسبی برای پیشنهاد «روز جهانی دعا»یا «هفته جهانی دعا»وجود دارد.
روز یا هفته جهانی دعا دارای دو محور است:
الف)مردم جهان از خداوند درخواست نمایند که توفیق شناخت موعود حقیقی را به آنان عنایت کند.
ب)مردم جهان از خداوند بخواهند تا موعود حقیقی را برساند و در فرجش تعجیل نماید.
اگر این پیشنهاد با پرهیز از پیرایه ها در جهان فرهنگ سازی شود، برکات گسترده ای را به همراه خواهد داشت و با نهضت دعای فرج،زمینه های بلوغ جوامع بشری و تحقق عدالت فراگیر به وجود خواهد آمد.
بایسته ها :
1ـ پرهیز از سیاسی شدن این طرح و پیشنهاد؛
2ـ مراقبت و پیشگیری از مصادره آن توسط استکبار جهانی؛
3ـ دقت و تأمل در راه کارهای فراگیر شدن طرح (از ناحیه چه شخصیت، نهاد یا گروهی پیشنهاد گردد؟)؛
4ـ برقراری نشست ها و همایش های علمی جهانی؛
5 ـ استفاده از رسانه ها و ابزار هنری برای فرهنگ سازی جهانی؛
پی نوشت ها :
* ـ (عضو هیئت علمی مؤسسه آینده روشن (پژوهشکده مهدویت)
1 ـ سوره فاطر،آیه 15
2ـ حسین نوری طبرسی،مستدرک الوسائل، ج11،ص173،قم:مؤسسه آل البیت( علیهم السلام)،1407ق
3ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه
4ـ سوره فرقان، آیه 77
5ـ ابراهیم بن زین الدین کفعمی، بلدالامین، ص461،دعای عبرات
6ـ مفاتیح الجنان، دعای کمیل
7ـ سوره فرقان، آیه 77
8ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج7،ص28،قم: مؤسسه آل البیت( علیهم السلام)، 1409ق
9ـ سوره غافر،آیه 60
10ـ صحیفه سجادیه، دعای 45
11ـ «و جن و انس را نیافریدم،جز برای آن که مرا بپرستند »(سوره ذاریات، آیه 56)
12 ـ «[تا]مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند.»(سوره نور،آیه 55)
13ـ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج95،ص226،بیروت: مؤسسه الوفاء،1403ق
14ـ نک:علی صفایی،وارثان عاشورا، ص25-24
15ـ همان، ص26
16 ـ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ائمه المؤمنین
17 ـ سوره نمل آیه 14
18 ـ نک:وارثان عاشوار، ص18و24
19 ـ محمد بن یعقوب کلینی،الکافی، تحقیق:علی اکبر غفاری، ج4،ص212.باب فضل الدعا و الحثّ علیه،ح6،بیروت: دار صعب و دارالتعارف، 1401ق.
20 ـ همان،باب الاقبال علی الدعا،ح1
21 ـ همان،باب فضل الدعا و الحثّ علیه، ح8
22 ـ همان
23 ـ سوره مؤمن آیه 60
24 ـ سوره توبه،آیه 114
25 ـ الکافی، ج4،ص210،کتاب الدعا،باب فضل الدعاء،و الحث علیه، ح1
26 ـ همان، ح2
27 ـ همان،ح3
28 ـ سوره مائده،آیه 64
29 ـ همان
30 ـ عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، نورالثقلین، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، ج1،ص649،قم:موسسه اسماعیلیان، 1412ق؛هاشم بن سلیمان بحرانی. البرهان، ج1،ص486،قم:مؤسسه بعثت، 1415ق
31 ـ سوره رحمن، آیه 29
32 ـ مفاتیح الجنان، دعای کمیل
33 ـ همان،زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روز مبعث و عید غدیر
34 ـ سوره بقره،آیه 186
35 ـ سوره غافر،آیه 60
36 ـ سوره نمل، آیه 62
37 ـ سوره بقره، آیه 30
38 ـ نورالثقلین،ج4،ص94
39 ـ مفاتیح الجنان، دعای افتتاح
40 ـ همان
41 ـ همان
42 ـ بحارالانوار،ج2،ص6،ح12
43 ـ همان
44 ـ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق:علی اکبر غفاری ،ج2،ص483،باب 45،ح4،قم:مؤسسه نشر اسلامی، 1405ق
45 ـ صحیفه مهدویه، ص582،به نقل از المجموع الرائق،ج1،ص451
46 ـ مفاتیح الجنان، دعای عدیله
47 ـ بحارالانوار، ج92،ص332،ح5
48 ـ همان،ج95،ص336
49 ـ سوره حدید، آیه 25
50 ـ سوره رعد، آیه11
51 ـ بحارالانوار، ج52،ص132،ح34
منبع: