نکاتی برای مدیریت افسردگی

ما از کلمه "افسردگی" بسیار زیاد استفاده می‌کنیم

ما از کلمه "افسردگی" بسیار زیاد استفاده می‌کنیم. این حقیقت مایه تأسف است. پس از تمام شدن یک رابطه، و یا  وقتی هیچ‌چیز بر وفق مرادمان پیش نمی‌رود، هفته‌ای پر از غم و اندوه را طی می‌کنیم و آن مدت را افسردگی می‌نامیم. ما آن تجارب و یا مشکلات عاطفی را بی‌اهمیت نمی‌پنداریم. اما غمگین بودن با افسردگی یکی نیست، بلکه تنها بخشی از آن است. با بنیتا همراه باشید.

وینستون چرچیل افسردگی را سگ سیاه نامید. دلیلش واضح است: مانند یک سگ شکاری، همیشه به دنبال انسان است و پشت پای او را گاز می‌گیرد. برای برخی مردم سگ سیاه همیشگی است. برای برخی دیگر افسردگی می‌آید و می‌رود. اما حتی زمانی که به آن دچار نیستید، همیشه می‌دانید که سگ سیاه با شما فاصله‌ای ندارد و منتظر نزدیک شدن است. این مسئله‌ای ناراحت‌کننده است که هرکسی باید با آن کنار بیاید: حتی وقتی افسرده نیستید از افسردگی می‌ترسید.

افسردگی از زبان جان رومانیلو

وقتی می‌گویم از افسردگی "ناتوان‌کننده" رنج‌برده‌ام، دقیقاً منظورم این است: مدت‌زمان طولانی‌‌ای(سه ماه یا بیشتر) به افسردگی دچار بوده‌ام و بیرون آمدن از رختخواب تنها کاری است که می‌توانستم انجام بدهم. و گاهی اوقات همراه با کشش عضلات بوده است.

دفعات بسیاری بوده که تحت‌فشار روانی قرارگرفته‌ام و بدون هیچ دلیلی گریه کرده‌ام یا قبل از اینکه اعصاب خود را کنترل کنم به پنجره مشت کوبیده‌ام. ماه‌ها بود که خودم را از دوستان و خانواده پنهان می‌کردم و تظاهر می‌کردم که همه‌چیز خوب است و فقط به خاطر مشغله زیاد نمی‌توانم آن‌ها را ببینم. اعتراف می‌کنم بیشترین چیزی که به آن اهمیت می‌دادم تنها نشستن در تاریکی بود. زمان‌هایی بود که باید روی یک پروژه بزرگ کار می‌کردم اما در عوض وقتم را با دیدن سریال‌های تلویزیونی که قبلاً دیده‌ام می‌گذراندم.

افسردگیCredit: icytales

افسردگی من این‌طور بود: ناتوانی کلی در انجام دادن امور. و همراه با آن، احساس تأسف و گناه داشتم چون نمی‌توانستم کاری انجام دهم و اضطرابم رو به رشد بود.

از بسیاری جهات افسرده بودن مثل این است که به بیماری نقص ایمنی گرفتار باشیم: شما را ازلحاظ عاطفی و روانی تضعیف می‌کند و تا مغز استخوانتان پیش می‌رود، ناگهان هیچ‌چیزی شما را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد و به‌راحتی با شما مبارزه می‌کند و زیر پا لهتان می‌کند. وقتی من افسرده هستم، بیش‌ازحد مستعد ابتلا به چیزهایی مانند گناه، ترس، شرم، و پشیمانی هستم. من اشتباهاتی که سال‌ها پیش مرتکب شده‌ام را به یاد می‌آوردم و به این فکر می‌کردم که با چه روش‌هایی می‌توانستم آن‌ها را متفاوت انجام دهم. از کارهایی که انجام داده‌ام و نداده‌ام احساس شرم می‌کردم و تصور می‌کردم که اگر من نبودم زندگی اطرافیانم بهتر بود.

با افسردگی، شکست‌های کوچک مثل موانعی دور از انتظار به  نظر می‌رسند. خطاهای ناچیز دلایلی قابل توجیه برای خودکشی به‌حساب می‌آیند. گاهی اوقات کسب انرژی برای دوش گرفتن چند روز طول می‌کشد. خوابیدن امری غیرممکن می‌شود. ورزش در بهترین حالت از روی دودلی و بی‌علاقگی است. مواد غذایی تبدیل به خاکستر می‌شوند و هر چیزی که شکلات نداشته باشد انگار از مقوا ساخته‌شده است. زندگی کاملاً بیهوده است.

افسردگیCredit: statnews

ازآنجایی‌که من افسرده بالینی هستم نه دوقطبی، چرخه افسردگی من شیدایی شدید ندارد. فقط دوره‌های افسردگی و دوره‌های نسبتاً طبیعی یک انسان را دارم. بیشتر اوقات خوب و شاد و سرزنده هستم. من معمولاً عجول و بی‌پروا، پرانرژی، و بی‌خیال هستم. من دوستانه، شوخ‌طبع، و در مورد عشق و زندگی و روابط و مواد غذایی و ادبیات و موسیقی بسیار پرشور هستم.

اما افسردگی هیچ زمان‌بندی خاصی را دنبال نمی‌کند و یا در بازه‌های زمانی قابل پیش‌بینی ظهور نمی‌کند. ابتدا فقط احساس ناخوشایندی نسبت به چیزها داریم و سپس آن‌ها بدتر می‌شوند. و بعد به‌نوعی دچار احساس افتضاحی می‌شویم و ممکن  است چیزها کمی تغییر کنند.

یک ضرب‌المثل قدیمی در مورد ماه مارس وجود دارد: مانند یک شیر می‌آید و مانند یک بره می‌رود. افسردگی، ماه مارس تقویم عاطفی شما است. و مانند مارس، به‌طور ناگهانی رخ می‌دهد و کاملاً همه‌چیز را در برمی‌گیرد. محو شدن آن، تدریجی است. هیچ تغییر بزرگی، هیچ رویدادی، هیچ جشن، هیچ نشانه‌ای از طوفان که تمام‌شده است، وجود ندارد. همه‌چیز به‌آرامی بهتر می‌شود. شما روزبه‌روز عملکردتان کمی بیشتر از قبل می‌شود. و سپس یک روز می‌بینید که در حال پیشرفت هستید. چیزهای کمتری خاکستری به نظر می‌رسند، و جهان دلایلی برای ادامه‌ی زندگی به شما می‌دهد. و هزاران دلیل در اطراف شما وجود دارند، فقط کافی است صبور باشید تا  بتوانید آن‌ها را ببینید. حال بیایید در مورد چگونگی مدیریت افسردگی صحبت کنیم.

من چطور با افسردگی مقابله کردم؟

درمان افسردگیCredit: bc.ctvnews

معالجه و تجویز دارو گزینه‌های مناسبی برای درمان هستند، همچنین روش‌هایی که کمتر کلینیکال هستند ازجمله: مدیتیشن، ورزش، تغییرات خاص رژیم غذایی. همه‌ی این‌ها به‌خوبی عمل می‌کنند. من از دارو متنفرم. اعتراف می‌کنم داروهای ضدافسردگی با دوزهای متوسط را در دوره‌های کوتاهی مصرف کردم، و سخت‌ترین اوقاتم را گذراندم. اگر شما با افسردگی یا افکار خودکشی محاصره‌شده‌اید، و یا کسی را می‌شناسید که در پریشانی و اضطراب به سر می‌برد، خوب است با منابعی که به من کمک کردند آشنا شوید.

1- تلفن را بردارید

اگر واقعاً قصد خودکشی دارید، لطفاً بلافاصله با شماره تلفن پیشگیری از خودکشی محل زندگی‌تان تماس بگیرید.

2- خودتان را آموزش دهید

اگر شما در حال بررسی افسردگی از دیدگاه علمی هستید و می‌خواهید کشف کنید چطور چشم‌انداز عاطفی شما آماده‌ی افسردگی می‌شود، کمی وقت برای خواندن مقالات زیر بگذارید: 

3- هیچ کاری نکنید

آرام و ساکت باشید. نفس عمیق بکشید. زمان بگیرید و سعی کنید مدتش را طولانی کنید.

4- کنترل چیزی را بر عهده بگیرید

من این باور را دارم که خودکشی تلاش برای بر عهده گرفتن کنترل چیزی است. هم افسردگی و هم اضطراب نتیجه این است که حس می‌کنیم کنترل همه‌چیز از دستمان خارج است. پس کنترل چیزی را بر عهده بگیرید، هر چیزی!

کنترل بدنتان را بر عهده بگیرید. موهایتان را کوتاه کنید. تاتو کنید. در یک دوره بدن‌سازی ثبت‌نام کنید. حتماً تعجب خواهید کرد که چقدر این روش کارساز است.

کنترل محیطتان را بر عهده بگیرید. چیزی را تغییر بدهید. 5 دقیقه از روز را به این اختصاص دهید که چیزی را با میل و اراده خودتان تغییر دهید. برخی بررسی‌ها نشان می‌دهند که هر چیزی حتی اگر به‌سادگی مرتب کردن رختخواب باشد، می‌تواند علائم افسردگی را کاهش دهد.

کنترل ذهنتان را بر عهده بگیرید. مدیتیشن کنید. بخوانید. بنویسید. آزمایش کنید. بحث کنید. در هر چیزی که به نظر می‌رسد موجب علاقه شما می‌شود شیرجه بزنید و به آن اجازه دهید تا انرژی سگ سیاهی که می‌خواهد شما را غرق کند بگیرد.

5- کار کمتری انجام دهید

بخش بزرگی از احساساتی که از کنترل خارج‌شده‌اند، به‌راحتی سرکوب‌شده‌اند. اگر کارهای زیادی برای انجام دادن دارید که باعث مختل شدن عواطف و احساسات شما می‌شوند، پس همه آن‌ها را انجام ندهید. انجام همه آن‌ها شما را دچار افسردگی بیشتری می‌کند. اگر می‌توانید چیزی را حذف کنید، پس حذف کنید! کارهای کمتری انجام دهید. پروژه‌هایی که فوری نیستند را کنار بگذارید. برخی کارها را به بقیه محول کنید و از آن‌ها بخواهید به شما کمک کنند.

6- کمک بخواهید

این سخت‌ترین، مفیدترین و مهم‌ترین کار برای همه است. درخواست کمک کنید، از یک دوست، از کسی که دوستش دارید، از یک غریبه، از گروه پشتیبانی  و حتی از من.

 

 

 


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر