اکثر اشکال های مربوط به رجعت، از سوی نویسندگان اهل سنت می باشد. آنها رجعت را تعریف نکرده اند و تحلیل علمی متقنی هم درباره ی آن ندارند، از این رو مخالفت آنها یک مبنای علمی روشنی ندارد و چه بسا بسیاری از آنها به حقیقت رجعت در مذهب تشیع نرسیده اند امّا به خاطر تعصبی که بر مخالفت با این عقیده ی نورانی دارند بدون تحقیقِ عالمانه آن را رد کرده اند. البته همه نویسندگان آنها رجعت را رد نکرده اند بلکه عدّه ای از آنها آن را پذیرفته اند که ما در اینجا به چند مورد آن اشاره می کنیم:
1- ابوهریره گوید: وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت عمر برخاست و گفت:
... والله لیرجعن رسول الله (صلی الله علیه و آله) کما رجع موسی.(1)
... به خدا قسم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رجعت می کند همان گونه که موسی بازگشت.
2- سیوطی از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود:
أصحابُ الکَهفِ أعوانُ المَهدیَّ.(2)
اصحاب کهف یاران مهدی (علیه السلام) هستند.
3- زمخشری پس از نقل آیه 159 سوره ی نساء (وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً)
(کسی از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او ایمان می آورد و در روز قیامت بر آنها گواه است) می نویسد: می شود مراد از آیه این باشد که کسی از اهل کتاب باقی نمی ماند مگر اینکه به طور قطع به او ایمان می آورد؛ به این گونه که خداوند آنها (یهود و نصارا) را در قبرهای خود زنده می کند و نزول عیسی و آنچه برای او نازل شده است را به آنان اعلام می کند و آنها به او ایمان می آورند زمانی که ایمان آنها سودی ندارد.(3)
آنچه بیان گردید تحقق رجعت در آخر زمان می باشد که در منابع اهل سنت وجود دارد و گرنه موارد رجعت گذشتگان در منابع آنها به اندازه ای است که امکان نقل آنها در این کتاب نیست. ابن ابی الدنیا متوفای 281 هـ. ق از علمای اهل سنت است که از اعتبار قابل توجهی نزد آنها برخوردار می باشد او کتابی را درباره ی امواتی که زنده شدند و به دنیا بازگشتند تألیف کرد و نام آن را «من عاش بعد الموت» گذارد.
ذکر برخی از نمونه های رجعت در آخر زمان، یک جواب نقضی به اشکال های نویسندگان اهل سنت است، ضمن اینکه این نمونه ها اثبات می کند همه علمای اهل سنت مخالف رجعت نیستند و اتفاق نظری در این باره وجود ندارد.
این نکته نیز قابل توجّه است که نویسندگان تندرو سنی نظیر آلوسی و احمد امین که سخنان آنها در این کتاب مورد نقد قرار گرفته است حتی یک حدیث هم در رد رجعت در دست ندارند بلکه باید گفت: اصل مذهب تسنن نه تنها مخالفتی با رجعت ندارد که با توجّه به برخی از روایات که در این بحث و سایر مباحث این کتاب مطرح است با آن موافق است و موضع مخالف عدّه ای از نویسندگان، موضع مذهب آنها نیست بلکه موضع شخصی آنهاست که به هر دلیل آن را بیان کرده اند و ما در اینجا به اشکال های آن ها پاسخ می گوییم:
1- آزمندی بر گناه
خلاصه این اشکال آن است که رجعت سبب می گردد مردم با تکیه بر توبه در زمان بازگشت به دنیا، بر انجام گناه حریص گردند.
شیخ طوسی در نقل این اشکال می نویسد: ابوالقاسم بلخی گوید:
«رجعت به دنیا، با اعلام (پیش از آن) جایز نیست؛ زیرا با تکیه ای که در بازگشت به دنیا بر توبه می شود موجب آزمندی بر گناه می گردد.»(4)
و پاسخ بلخی این است که بازگشت کنندگان دو دسته اند: آنان که به ایمان خالص رسیده اند و اینها با توجّه به ایمان قوی خود حرصی بر گناه ندارند. گروه دیگر کسانی هستند که به کفر و شرک خالص رسیده اند که اینها هم به رجعت و توبه در زمان آن توجهی ندارند که بخواهند با تکیه بر توبه در زمان بازگشت، گناه کنند.
2- منع رجعت در غیر زمان پیامبران
اشکال دیگری که از سوی نویسندگان اهل سنت بر رجعت شده است آن است که رجعت یک اعجاز می باشد و اعجاز تنها در زمان پیامبران تحقق می یابد. بنابراین جایز نیست که در آخر زمان رجعتی محقق گردد.(5)
و پاسخ ما این است که دلیلی بر انحصار اعجاز در زمان انبیاء نداریم بلکه معجزات زیادی در غیر زمان آن ها واقع شده است که خواب چند صد ساله اصحاب کهف و حمله پرندگان به لشکریان ابرهه که در سوره ی فیل بیان شده است از جمله ی آنهاست. اعجاز تنها برای اثبات نبوّت نیست و می تواند برای اثبات حقّ و آرمان های الهی در هر زمانی به دست اولیاء خدا به ویژه ائمه معصومین (علیهم السلام) تحقق یابد.
شیخ طوسی می نویسد: «سخن کسی که می گوید رجعت جایز نیست؛ زیرا رجعت معجزه است و دلالت بر نبوّت پیامبر دارد و این جز در زمان پیامبر جایز نیست صحیح نمی باشد؛ زیرا نزد ما شیعه اظهار معجزات به دست ائمه و صالحان جایز است.»(6)
3- دوست داشتن دشمنان
شیخ مفید گوید: «درمجلسی بودم که عدّه زیادی از اهل فقه و نظر در آن حضور داشتند. یکی از معتزله (فرقه ای از اهل سنت) از پیرمرد شیعه ای پرسید: بنابر اعتقاد شما که خداوند پیش از قیامت به هنگام ظهور قائم، مردگانی را زنده می کند تا دل مؤمنین را شفا بخشد و انتقام آنها را از کفار بگیرد همان گونه که در بنی اسرائیل چنین کرد چنانکه به این آیه استشهاد می کنید «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ) (7) (سپس علیه آنها به شما دولت دادیم) چه تأمینی برای شما وجوددارد که یزید و شمر و ابن ملجم توبه نکنند و از کفر خود باز نگردند. در این صورت واجب است که آنها را دوست داشته باشی و به ثواب آنها یقین پیدا کنی در حالی که این خلاف مذهب شیعه است و آن پیرمرد نتوانست پاسخ دهد.»(8)
و پاسخ ما این است که روزگار رجعت، مقطعی پس از مرگ و در استمرار عالم برزخ است و اگر چه مکان بازگشت، دنیاست امّا مفسدانی که باز می گردند محکوم قوانین عالم برزخ اند. یعنی با توجّه به اینکه نشانه های مرگ و پس از مرگ را مشاهده کرده اند توبه آنها مورد قبول نخواهد بود چه اینکه خدای متعال می فرماید:
(یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لاَ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً) (9)
روزی که برخی از نشانه های پروردگارت تحقق یابد ایمان کسی که از قبل ایمان نیاورده یا عمل خیری در ایمانش انجام نداده سودی برای او نخواهد داشت.
علامه طباطبایی درباره ی زمان رجعت می نویسد:
إن یوم الرجعة من مراتب یوم القیامة.(10)
رجعت از مراتب روز قیامت است.
بنابراین، بازگشت افراد پلید، یک امکان برای آنها نخواهد بود که توبه کنند؛ زیرا توبه تا هنگامی مورد قبول است که مرگ آدمی فرا نرسیده باشد امّا وقتی مرگ او فرا رسید ایمان آوردن و توبه کردن او مورد قبول نخواهد بود.
4- تنافی با آزادی در تکلیف
این اشکال به گونه ای که از سخنان برخی از بزرگان و پاسخ آنها (11) استفاده می شود، عبارت از این است که رجعت کنندگان، در عالم برزخ نتیجه خوب و بد اعمال خود را مشاهده می کنند و آنگاه که به دنیا باز می گردند با توجّه به تأثیر آن مشاهدات اجباراً به تکلیف خود عمل می کنند در حالی که تکلیف نباید اجباری باشد پس رجعت با آزادی عمل که شرط انجام تکلیف است منافات دارد.
و پاسخ این اشکال آن است که دنیا برای رجعت کنندگان در امتداد عالم برزخ است و در نتیجه تابع شرایط آن خواهد بود. چه اینکه در بحث گذشته از علامه طباطبایی نقل کردیم که رجعت از مراتب روز قیامت است. علامه مجلسی هم می نویسد:
الظاهر أنَّ زمان الرجعة لیس زمان تکلیف فقط بل هو واسطة بین الدنیا و الآخرة، بالنسبة الی جماعة دار تکلیف و بالنسبة الی جماعة دار جزاء.(12)
ظاهراً زمان رجعت تنها زمان تکلیف نیست بلکه واسطه ای میان دنیا و آخرت است، نسبت به عدّه ای خانه تکلیف و نسبت به عدّه ای دیگر خانه پاداش است.
بنابراین تکلیفی برای رجعت کنندگان نیست که اشکال عدم آزادی در آن مطرح باشد و به فرض که رجعت کنندگان تکلیفی داشته باشند اجباری در انجام آن نخواهد بود؛ زیرا مشاهدات عالم برزخ سبب اجبار در انجام تکلیف نخواهند شد همان گونه که بسیاری از امّت های گذشته، عذاب الهی را دیدند و معجزات انبیاء را مشاهده کردند امّا این مسائل آنها را مجبور به انجام تکالیف الهی نکرد و همان گونه که خواستند عمل کردند. سیّد مرتضی علم الهدی در پاسخ به این شبهه می نویسد:
إن التکلیف کما یصح مع ظهور المعجزات الباهرة و الآیات القاهرة، فکذلک مع الرجعة لانه لیس فی جمیع ذلک ملجیء الی فعل الواجب و الامتناع من فعل القبیح.(13)
همان گونه که تکلیف با وجود آشکار شدن معجزات روشن و نشانه های قهر آمیز خداوند صحیح است با رجعت هم صحیح خواهد بود؛ زیرا هیچ یک از اینها چیزی نیست که به انجام واجب یا دوری ازعمل زشت وادار کند.
امین الدین طبرسی (رحمه الله) نیز در تفسیر خود مشابه کلام سیّد مرتضی را بیان کرده است.(14)
نتیجه اینکه مشاهدات برزخی موجب اجبار در انجام تکالیف الهی نیست؛ ضمن اینکه آنها که به دنیا باز می گردند یا دارای کفر خالص هستند که صرفاً برای ذلت و عذاب دنیوی باز می گردند و پس از آن خواهند مرد و یا از ایمان خالص برخوردارند که چنین افرادی در رتبه بسیار بالایی از ایمان قرار دارند و به مقام عین الیقین و بلکه حقّ الیقین بار یافته اند و در نتیجه این گونه نخواهد بود که مشاهدات برزخی، تأثیری در انجام تکلیف برای آنها داشته باشد.
5- تضاد با آیات قرآن
برخی از مخالفان رجعت بعضی از آیات قرآن را دلیل مخالفت خود قرار داده اند. یکی از آیاتی که به آن تمسک کرده اند این آیه است:
(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).(15)
(آنها به راه خطای خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنها فرا رسد گوید: پروردگار من! مرا بازگردان شاید در آنچه ترک کردم عمل خوبی انجام دهم. چنین نیست، این سخنی است که او میگوید و پشت سر آنها برزخی است تا روزی که برانگیخته می گردند.
این آیه که شیخ حر عاملی هم آن را به عنوان یکی از دلایل مخالفین ذکر کرده است.(16) رجعتی را که مورد اعتقاد شیعه است رد نمی کند. آنچه را این آیه کریمه رد می کند بازگشت مجرمانی است که پس از مرگ خود، درخواست بازگشت اصلاحی دارند اگر چه خود را اصلاح نمی کنند؛ در حالی که رجعت اصطلاحی شیعه بازگشت اجباری مجرمان است تا مورد ذلت و عذاب قرار گیرند و نه انجام کار خوب که یک امتیاز برای آنها به شمار آید. پس چند تفاوت اساسی میان رجعت اصلاحی و اصطلاحی وجود دارد که به آنها اشاره می کنیم:
1- رجعت اصلاحی به درخواست فرد مجرم می باشد امّا رجعت اصطلاحی با اجبار مجرم انجام می گیرد.
2- رجعت اصلاحی مورد اجابت قرار نمی گیرد امّا رجعت اصطلاحی تحقق می یابد.
3- رجعت اصلاحی برای تدارک وظایف ترک شده گذشته است امّا رجعت اصطلاحی برای عذاب و خواری در دنیاست.
4- رجعت اصلاحی هدفی دروغین دارد امّا رجعت اصطلاحی از هدف راستینی برخوردار است.
آیه دیگری که به آن تمسک شده است این آیه کریمه است:
(ألَم یَرَواکَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرُونِ أَنَّهُم إلَیهِم لایَرجِعُونَ).(17)
آیا ندیدند چه اندازه اقوام پیش از آنها را نابود کردیم که آنها هرگز به سوی ایشان باز نمی گردند (زنده نمی شوند).
زمخشری می نویسد:
«این آیه از مواردی است که سخن اهل رجعت را رد می کند.»(18)
و پاسخ ما آن است که این آیه دلیل بر عدم رجعت کسانی می باشد که خداوند آنها را هلاک کرده است؛ چنان که در فصل اثبات رجعت بیان کردیم که هلاک شدگان، از رجعت به دنیا استثناء شده اند. بنابراین رجعت کسانی که جزء هلاک شدگان نیستند نفی نشده است و اگر دلیلی بر تحقق رجعت آنها داشته باشیم بازگشتشان عملی خواهد شد و ما دلایل فراوانی را از کتاب و سنّت بر تحقق آن بیان کردیم.
6- بازگشت از فعلیت به قوه
یکی از شبهات مهم مربوط به رجعت، بازگشت از فعلیت به قوه است. اگر بخواهیم این اشکال بازگشت که بازگشت از کمال به نقص و یا از قوت به ضعف است را برهانی کنیم این گونه خواهد بود: بازگشت از فعلیت به قوه محال است و رجعت بازگشت از فعلیت به قوه است پس رجعت محال است.
علامه طباطبایی در بیان این شبهه مخالفین می نویسد:
«گفته شده است موجودی که کمال و فعلیت دارد وقتی از حالت قوه به حالت فعلیت درآید دیگر محال است پس از این فعلیت دوباره به قوه باز گردد. به طور کلی هر چه وجودش کامل است در مسیر کمال خود به آنچه که وجودش از آن ناقص تر است باز نمی گردد. نفس انسان با مرگش از ماده تجرد پیدا می کند و موجودی مجرد و مثالی یا عقلی می گردد و این دو رتبه ی مثالی یا عقلی بالاتر از رتبه مادی هستند و وجود آنها از وجود ماده قوی تر است، پس محال است نفس پس از مرگ دوباره به ماده تعلق گیرد؛ زیرا اگر چنین باشد لازم می آید که از فعل به قوه باز گردد.»(19)
در جواب این شبهه دو جواب نقضی و حلی می توانیم ارائه کنیم امّا جواب نقضی این است که قرآن کریم رجعت های اقوام گذشته از جمله رجعت عزیر و جمعی از بنی اسرائیل را که در فصل دوم این کتاب بیان گردید مورد تأیید قرار داده است. حال اشکال کنندگان هر پاسخی را که به بازگشت از فعلیت به قوه در ارتباط با رجعت های یاد شده می دهند به رجعت در آخر زمان هم بدهند.
امّا جواب حلی ما این است که کبرای قضیه که محال بودن بازگشت از فعلیت به قوه است صحیح می باشد امّا صغرای آن که رجعت از موارد بازگشت از فعلیت به قوه باشد صحیح نمی باشد؛ زیرا زنده شدن انسان چه در زمان رجعت و یا قیامت از نمونه های بازگشت از فعلیت به قوه نمی باشد.
روح انسان پیش از قطع تعلق با جسم، مجرد بود و از یک حقیقت غیر مادی و مدبرانه برخوردار بود، می اندیشید و سیر در عوالم مختلف داشت و در عین حال در جسم مورد تعلق خود هم تأثیر گذار بود و آن را تدبیر می کرد. پس این گونه نیست که نفس انسان با وجود تعلق به جسم مجرد نباشد و با قطع تعلق، به تجرد بار یابد بلکه روح یک حقیقت مجرد از ماده دارد که این تجرد در همه حال با اوست چه زمانی که تعلقی به جسم دارد و چه زمانی که این تعلق قطع می گردد و چه زمانی که دوباره به جسم تعلق پیدا می کند. بله در زمان تعلق، روح می تواند از جسم به عنوان یک ابزار برای انجام کارهای مادی بهره گیرد و با مرگ جسم و قطع تعلق از آن از انجام آن کارها باز می ماند امّا با تعلق دوباره به جسم به کارهای خود ادامه می دهد مانند یک طبیب و جراح که وسیله جراحی خود را از دست می دهد و توان مداوا ندارد و دوباره با به دست آوردن ابزار خود، به کارش ادامه می دهد. بنابراین روح انسان با برخورداری از همان فعلیت هایی که با آنها از این جهان رخت بربسته است دوباره به جسم تعلق می گیرد و به تدبیر آن ادامه می دهد بدون آنکه از تجرد خود تنزل پیدا کند.
اشکال بازگشت از فعلیت به قوه، این گونه هم مطرح است:
نفس انسان در آغاز برای کسب کمال خود نیازمند جسم بود امّا با رسیدن به کمال از جسم بی نیاز گردید و با مرگ جسم، تعلق خود را از آن قطع کرد. حال اگر بخواهد دوباره به آن تعلق گیرد این بازگشت از بی نیازی به نیازمندی است و این نوعی بازگشت از فعلیت به قوه است که محال می باشد.
و پاسخ ما این است که نفس برای طی مراحل کمال نیازمند جسم بود تا با وجود آن بیاموزد و به عبادت خدا و اطاعت از او بپردازد. زمانی را این گونه گذرانید تا با مرگ جسم، ارتباط با آن قطع گردید امّا این قطعِ تعلق، بر اساس بی نیازی نبود تا تعلق دوباره ی او سیر قهقهرایی از بی نیازی به نیازمندی باشد. پس به هنگام تعلق به جسم نیازمند به آن بود تا به وسیله ی آن به کمال برسد و دوباره هم برای نیل به خواسته های خود که از طریق جسم عملی می گردند نیازمند آن می باشد.
بنابراین بحث تعلق نفس به جسم و قطع و تجدید آن، بحث از نیازمندی و سیر از آن به بی نیازی و سیر از بی نیازی به نیازمندی نیست.
اگر فرض کنیم که با مرگ جسم، نفس از آن بی نیاز شده باشد تعلق دوباره ی او به جسم می تواند عنوان دیگری نظیر تجلی، تمثل و اشراق داشته باشد و همان گونه که فرشتگان در لباس آدمیت در روی زمین تمثل می یافتند و مثلاً با مریم، ابراهیم و یا با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخن می گفتند، نفس انسان هم با تعلق به جسمش این گونه می باشد.
علامه رفیعی قزوینی در پاسخ به این اشکال که بر رجعت شده است می نویسد:
«گاهی همان قوه ی روحانیه کامل بعد از کمال، خود را در عالم صورت نمایان کند و به صورت حس و قوای حسیه نمایان شود و این تجلی و ظهور را تمثل گویند و این احتیاج روح به قوا و مشاعر نیست تا سیر قهقرایی و فرود آمدن از فعل به قوه لازم آید بلکه این معنی اشراقِ روح است نسبت به مقام نازل و هر که فرق بین تنزل عالی و رها کردن مقام اعلای خود را با اشراقِ عالی در مقامات نازله و تجلی آن نگذارد، گرفتار این قبیل وساوس و اوهام خواهد شد. پس رجعت نفس کامل به دنیا و نشأه حس، نظیر تمثل روح القدس است در لباس بشریت.»(20)
پی نوشت ها :
1- الدرالمنثور، ج 2، ص 81.
2- الدرالمنثور، ج 4، ص 215 و روح البیان، ج 15، ص 228.
3- الکشاف، ج 1، ص 581.
4- التبیان، ج 1، ص 255.
5- التبیان، ج 1، ص 255.
6- التبیان، ج 1، ص 255.
7. سوره ی اسراء، آیه 6.
8. الفصول المختارة، ص 153 و 154.
9. سوره ی انعام، آیه 158.
10. المیزان، ج 2، ص 109.
11. مجمع البیان، ج 7، ص 406.
12. بحار الأنوار، ج 25، ص 108 و 109.
13. رسائل المرتضی، ج 1، ص 126.
14. مجمع البیان، ج 7، ص 406.
15. سوره ی مؤمنون، آیه 99 و 100.
16. الایقاظ من الهجعة ، ص 383 و 384.
17. سوره ی یس، آیه 31.
18. الکشاف، ج 3، ص 321.
19. المیزان، ج 1، ص 207 و 208.
20. مجموعه رسائل و مقالات فلسفی، ص 19.
منبع مقاله :
اکبری، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم