اهم سخنان وی از این قرار است:
*بعد از آنکه جهانگیری در تبلیغات انتخاباتی از روحانی قوی تر ظاهر شد خیلی از اهالی سیاست پیش بینی کردند که نقش او بعد از انتخابات تغییر می کند یا کاسته خواهد شد. اگر آن تصویر ذهنی که در رقابت های انتخاباتی برای مردم ایجاد شد، ادامه می یافت در واقع آقای روحانی کم رنگ و کم رنگ تر می شد. قطعا این وضعیت باید به نوعی حل و فصل می شد و اکنون شاهد کم رنگ شدن نقش او هستیم.
*اصلاح طلبان متوجه شده اند که در مجلس شورای اسلامی جایگاه خاصی ندارند. در مجلس ائتلافی بین اصولگرایان و بخشی از حامیان دولت شکل گرفته و فرصت را به اصلاح طلبان نمی دهد. آن ها نیز ناگزیر از پذیریش این شرایط هستند. در جریان رای اعتماد به وزرای پیشنهادی روحانی شاهد بودیم که گزینه مورد نظر آن ها رای نیاورد. در مقابل گزینه ای که اصلاح طلبان مایل بودند رای نیاورد، رای قابل توجهی گرفت. این موضوع پیام مهمی برای اصلاح طلبان داشت و آن پیام این است که اگر شرایط موجود را نپذیرند، موقعیت خود را به خطر می اندازند.
* هنوز هم زمینه پذیریش برخی تندرویی هایی که نیروی های اصلاح طلب کردند در جامعه فراهم نشده است. هر چند تلاش هایی صورت گرفته است اما جامعه با کسانی که وضعیت جامعه را بهم می ریزند همراهی نمی کند. مردم خواهان کسانی که شرایط جامعه را سخت تر می کنند، نیستند. بین اصلاح کردن امور و بهم ریختن آن تفاوت وجود دارد. برای انجام اصلاح باید به ساختار پایبند بود اما وقتی امور بهم ریخته می شود هیچ تضمینی برای اصلاح شدن وجود ندارد و حتی ممکن است که عقبگردهایی در عرصه توسعه سیاسی و دستاوردهای مدنی همراه داشته باشد. عملکرد مجلس دهم نشان داد که جامعه با کسانی که ممکن است شرایط جامعه را بهم بریزند، همراه نمی شود.
*جریان اصلاح طلب را به عنوان یک جریان فکری می شناسیم. اگر این جریان فکری تحت الشعاع کارگزاران قرار بگیرد دیگر بحث فکر و اندیشه مطرح نخواهد بود. اکنون تا حدودی این اتفاع افتاده است. اصلاح طلبان به عنوان یک فکر تحت سایه کارگزاران که یک جریان فکری نیست، قرار گرفته اند. کارگزاران یک جریان صرفا طالب قدرت است و برای رسیدن به این هدف و سهم داشتن از قدرت می تواند با هر جریانی پیوند خورده و تفاهم کند. موضوع تاسف بار این است که جریان اصلاح طلب هر روز بیشتر زیر سایه کارگزاران قرار می گیرد و این زمینه رقابت سیاسی را در کشور از میان می برد.
* اگر جریانی واقعا در جامعه کار اصولی و اساسی انجام داده و جامعه را قانع کند که فکر برتر را در اختیار دارد حتما پیروز خواهد شد، حتی اگر این پیروزی نیاز به زمان بیشتری داشته باشد. چنین جریانی حتما به قدرت می رسد . بر اساس فکر به قدرت می رسد و نه با زد و بند. این که شما از طریق تفکر برتر و قانع کردن دیگران به قدرت برسید با اینکه از طریق برتری اقتصادی و رسانه ای به قدرت برسید خیلی تفاوت دارد.
*در آستانه انتخابات می توانید پول خرج کنید و از طریق کارتل های رسانه ای مهارت هایی را به کار بگیرید تا جامعه را از طریق ایجاد نگرانی نسبت به پیروزی حریف، به سوی خود سوق دهید. این که جامعه را دچار ترس و وحشت از رقیب کنید هنر نیست. هنر این است که اندیشه رقیب را نقد کرده و اندیشه برتر خود را ارائه کنید. در این جا هیچ اغنایی به واسطه برتری فکری صورت نگرفته و رای موافق ناشی از توانمندی در استفاده از مهارت های رسانه ای است که با پول محقق می شود. می توان کارشناسان برجسته و ماهر و هنرمند را به کار گرفت تا جامعه را در یک مقطع کوتاه با شما همراه کند. امروز شاهد این نوع برتری هستیم. برای شکستن این فضا قطعا باید وارد مسیر تفکر شویم.
*راه درست این است که شما فکر خود را مطرح کنید ولو اینکه رقیب شما را تخریب کند. اگر همان فکر ادامه پیدا کند و به صورت مستمر ارائه شود طبیعتا در دوره بعد پیروز خواهد شد و مسئولیت ها و سمت های اجرایی را نیز به دست خواهد آورد. به نظر من این روش متاسفانه در دستور کار هیچ یک از دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا نیست و روز به روز رقابت ها بیشتر بر اساس قدرت انجام می شود. قاعدتا وقتی اساس به دست آوردن قدرت باشد روش های غیراخلاقی نیز باب می شود.
2727