رشید رضا و احمد امین و احادیث مهدویت (۱)

از جمله کسانی که مهدویت را زیر سؤال برده و درواقع آن‌را منکر شده‌اند رشید رضا در تفسیر المنار و بعد از وی، احمد امین در ضحی الاسلام و در نوشته‌ی مستقلی با نام المهدی و المهدویه، می‌باشند؛ اینان با استناد به چند ادعای کلی که آنها را مستدل نساخته و تنها در حد ادعا باقی گذارده‌اند، این موضوع را منکر شده‌اند

رشید رضا و احمد امین و احادیث مهدویت (1)

از جمله کسانی که مهدویت را زیر سؤال برده و درواقع آن‌را منکر شده‌اند رشید رضا در تفسیر المنار و بعد از وی، احمد امین در ضحی الاسلام و در نوشته‌ی مستقلی با نام المهدی و المهدویه، می‌باشند؛ اینان با استناد به چند ادعای کلی که آنها را مستدل نساخته و تنها در حد ادعا باقی گذارده‌اند، این موضوع را منکر شده‌اند.
تفاوت عمده‌ای که در بیان ابن‌خلدون با افرادی مانند رشید رضا و احمد امین وجود دارد این است که، ابن‌خلدون به بررسی تعدادی از روایات مهدویت اقدام کرده و با همه‌ی اشکال‌هایی که متوجه وی شده، دست‌کم، تعدادی از آنها را مورد ارزیابی قرار داده و بعد به تردید و تشکیک در صحت آنها اقدام کرده است، ولی اینان بدون این‌که بررسی و تحقیقی انجام دهند، این احادیث را طرد، و اساس موضوع را نفی کرده‌اند.
یکی از نویسندگان معاصر اهل سنت با توجه به این نکته می‌نویسد:
رشید رضا و دیگران، در مورد روایاتی که درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) وارد شده است، هیچ‌گونه بررسی انجام نداده‌اند و اسناد آنها را جست‌وجو نکرده‌اند و اگر این کار را کرده بودند حتماً به اندازه‌ای که بتوانند بدان تمسک و احتجاج نمایند... دست ‌می‌یافتند. (1)
رشید رضا و احمد امین در نوشته‌های‌شان به مناسبت‌های مختلف (2) به طرح موضوع مهدویت و سپس به نقّادی و رد آنها پرداخته‌اند.
در این‌جا، مهم‌ترین نکته‌هایی را که آنان به عنوان دلایل رد احادیث مهدویت برشمرده‌اند ذکر می‌شود، و بعد به نقد و تحلیل آنها پرداخته خواهد شد؛ ‌می‌توان گفت: تمام مواردی که در انکار مهدویت ذکر کرده‌اند، در پنج مطلب زیر خلاصه می‌شود:
1. تعارض روایات مهدویت.
2. این‌که بخاری و مسلم این احادیث را ذکر نکرده‌اند.
3. اعتقاد به مهدی، عوارض و آثار منفی را در دنیای اسلام به دنبال داشته است.
4. مهدویت، فکری شیعی است.
5. اندیشه‌ی مهدویت موضوعی خرافی است.

1.تعارض روایات مهدویت

رشید رضا در یک جا می‌نویسد:
تعارض روایات مهدی (علیه السلام) قوی‌تر و ظاهرتر است؛ و جمع میان آنها دشوارتر و منکران آنها بیشتر و شبهه درباره‌ی آنها ظاهرتر (3).
وی در دیگر جا به مناسبت تفسیر آیه‌ی 33 سوره‌ی توبه می‌نویسد:
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‌» (4)؛
او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن‌را بر هرچه دین است پیروز گرداند، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند.
بعد از ذکر سخنان برخی از عالمان که گفته‌اند: این بشارت، در آخرالزمان هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) تحقق می‌یابد، چنین اظهار داشته است:
هیچ یک از احادیث مهدی، صحیح نمی‌باشند؛ و این احادیث با این حال، با هم‌دیگر متعارضند به گونه‌ای که یک‌دیگر را دفع می‌کنند. (5)
در پاسخ به این گفته، چند مطلب قابل یادآوری است:
الف) باید به مؤلف محترم یادآور شد که آیا به صرف این‌که احادیث و اخبار در یک موضوع دچار برخی تعارض‌ها باشند موجب این می‌شود که از تمام آن احادیث و اخبار صرف‌نظر کرده و آنها را جعلی و غیرصحیح دانست؟ اگر کسی چنین سخنی را بپذیرد آیا به لوازم آن هم پای‌بند می‌ماند؟ مگر نه این‌که بنا به دلایل مختلف در ابواب گوناگون فقهی، اخلاقی، تفسیری و اعتقادی، فراوان دیده می‌شود که مضمون پاره‌ای از احادیث در یک موضوع خاص با هم متعارضند آیا در این جاها یک‌سره همه‌ی آن اخبار مورد انکار قرار می‌گیرند؟ یا این‌که راه‌های جمع میان آنها و یا در صورت عدم امکان جمع، راه‌های ترجیح یک دسته از آن اخبار بر دسته‌ای دیگر پیموده خواهد شد؟ روش متداولی که هرکسی حتی اگر اندک آشنایی با معارف اسلا‌می داشته باشد به خوبی برایش چنین روشی روشن است و می‌داند که به صرف تعارض، مجموعه‌ای از احادیث به کنار زده نمی‌شوند. (6)
ب) هنگامی به تعارض ترتیب اثر داده می‌شود، که میان دو دسته از احادیث متعارض، از نظر قوت و ضعف، تساوی وجود داشته باشد، اما آن‌جایی که یک طرف از احادیث قوی، و طرف دیگر ضعیف باشد، تعارض واقعی شکل نمی‌گیرد و به آن ترتیب اثر داده نمی‌شود (7) و تعارضی که رشید رضا در این‌جا مدعی آن است، از این قبیل تعارض‌هاست.
ج) وجود تعارض میان اخبار و احادیث می‌تواند نشانه‌ی کذب برخی از آن اخبار باشد؛ به این معنا که تعدادی از آن احادیث، جعلی و وضعی‌اند و این هیچ استبعادی ندارد؛ چون بسیار اتفاق می‌افتد که در کنار یک موضوع مهم حدیث‌های جعلی نیز وجود داشته باشد و این هم شاید به دلیل تحت الشعاع قرار دادن آن موضوع اصلی باشد.
موضوع مهدویت نیز می‌تواند وضعیتی این چنین داشته باشد، و کسی ادعا نکرده که همه‌ی حدیث‌های مهدویت از صحت سند و متن برخوردارند؛ بلکه به یقین، شماری از این حدیث‌ها، با اهدافی خاص، ساخته و پرداخته‌ی معاندان و یا طمع‌ورزان، می‌باشد.

نکته‌ی مهم

موضوعی که باید بدان توجه داشت این است که، تعارض ادعایی رشید رضا که دو مثال هم برای آن ذکر کرده (8)، تعارض درباره‌ی جزئیات و خصوصیات مربوط به امام مهدی (علیه السلام) است و نه تعارض در اصل و اساس مهدویت، پس اگر بناست به سبب تعارض روایات، آن‌ها را مورد تردید و انکار قرار داد، فقط باید آن روایت‌هایی که دقیقاً متعارضند، که بیان‌گر خصوصیات امام مهدی (علیه السلام) می‌باشند را مورد توجه قرار داد، اما در اصل مهدویت و در مورد بشارت به وجود منجی، تعارضی وجود ندارد و با وجود پاره‌ای اختلافات جزئی، تمام احادیث، یک حقیقت را اثبات می‌کنند و آن وجود مهدی آخرالزمان (علیه السلام) و این‌که او ظهور خواهد کرد، می‌باشد؛ فقط یک حدیث وجود دارد و پیش‌تر مورد اشاره قرار گرفت که می‌توان گفت: با اساس اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام) در تعارض است، و آن حدیث گویای این است که عیسی (علیه السلام) همان مهدی (علیه السلام) است (9) که این حدیث، هم از لحاظ سند دارای مشکل است، و هم محتوای آن از سوی دانشمندان حدیث‌شناس مردود شناخته شده است؛ افزون بر این‌که، توانایی مقابله با این همه حدیث صحیح را ندارد. بنابراین، تعارض ادعایی، در حوزه‌ی جزئیات است که این هم نمی‌تواند موجب تشکیک و رد اساس مهدویت گردد.
نکته‌ای که باید به امثال ایشان یادآوری کرد این است که، همه‌ی اهل فکر و خرد باید به تعمق و ریزبینی در این احادیث بپردازند و موارد ضعیف، به خوبی شناسایی کرده و براساس مبانی قابل قبول، آنها را نقد نمایند و به دیگران معرفی کنند. کاری که اخیراً تا حدی از سوی برخی از عالمان اهل سنت انجام گرفته است (10)، نه این‌که به صرف وجود پاره‌ای از موارد متعارض، تمامی احادیث آن موضوع نادیده گرفته و طرد کرد.

2.نقل نشدن احادیث امام مهدی (علیه السلام) در صحیحین

از دیگر دلایلی که رشید رضا و احمد امین در رد احادیث امام مهدی (علیه السلام) بیان داشته‌اند و به عنوان دلیل و گاهی مؤید برای بی‌اساس جلوه دادن آنها ذکر کرده‌اند، این است که چون این احادیث در صحیح بخاری و مسلم ذکر نشده‌اند، پس این روایت‌ها بی‌اعتبار می‌باشند؛ رشید رضا چنین می‌گوید:
تعارض در احادیث مهدی قوی‌تر و ظاهرتر است و جمع میان روایات در این‌جا مشکل‌تر و منکران آن نیز، فراوان‌تر و شبهه در آنها نیز ظاهرتر است و به همین سبب، شیخان (مسلم و بخاری) در دو کتابشان توجهی به این روایات نکرده‌اند. (11)
احمد امین همین موضوع را به عنوان یکی از دلایل رد احادیث مهدویت ذکر کرده و می‌نویسد:
بخاری و مسلم هیچ یک از احادیث مهدی را ذکر نکرده‌اند، و این دلیل آن است که این روایات نزد آنان صحیح نبوده است. (12)
در پاسخ به این استدلال ذکر چند مطلب لازم است:
الف) اگر حدیثی در صحیحین (بخاری و مسلم) وجود نداشت، هرگز دلیل بر ضعیف بودن آن حدیث نزد آنان نمی‌باشد، چون هرگز از بخاری و مسلم چنین نقل نشده که گفته باشند همه‌ی حدیث‌های صحیح را گردآوری کرده‌اند، و به علاوه آنان درصدد جمع‌آوری همه‌ی حدیث‌های صحیح نبوده‌اند و از خود آنها نقل شده که «همه‌ی احادیث صحیح را نیاورده‌ایم.»
ابن صلاح چنین ذکر می‌کند:
بخاری و مسلم، همه‌ی احادیث صحیح را در صحاحشان جمع‌آوری نکرده‌اند و به این مسئله هم پای‌بند نبوده‌اند. از بخاری روایت شده که گفته است: «حدیثی را در کتابم وارد نکردم جز این‌که صحیح بوده و خیلی از احادیث صحیح را به سبب طولانی نشدن کتاب حذف کردم» و از مسلم نیز چنین نقل شده است: «چنین نیست هر حدیثی که نزد من صحیح باشد آن‌را در این‌جا (صحیح) بیاورم، بلکه هر آن‌چه مورد اجماع و توافق بوده است را ذکر کرده‌ام.» (13)
ابن حجر عسقلانی می‌نویسد:
اسماعیل، از بخاری روایت کرده که گفته است: «من در این کتاب (صحیح) جز حدیث صحیح ذکر نکرده‌ام، ولی آن‌چه را که از احادیث صحیح نیاورده‌ام، بیشتر می‌باشند.» (14)
و نیز نووی در مقدمه‌ی شرحش بر کتاب مسلم آورده است:
... آن دو (بخاری و مسلم) ملتزم نشده‌اند که تمام احادیث صحیح را نقل کنند، بلکه آنان تصریح کرده‌اند که همه‌ی احادیث را جمع‌آوری نکرده و تنها قصد جمع‌آوری تعدادی از احادیث صحیح را داشته‌اند، همان‌گونه که نویسنده‌ی کتاب فقه، جمع‌آوری تمام ابواب و احکام فقه را منظور نظر ندارد، بلکه پاره‌ای از آنها را بحث می‌کند. (15)
از دیگر نکته‌هایی که روشن می‌کند بخاری و مسلم هرگز درصدد گردآوری تمام حدیث‌های صحیح نبوده‌اند این است که ابن‌الصلاح از بخاری نقل کرده که گفته است:
من صد هزار حدیث صحیح و دویست هزار حدیث غیرصحیح را از حفظ دارم. (16)
ابن صلاح بعد از نقل سخن بخاری، می‌گوید:
... با این‌که تمام آن‌چه در صحیحش ذکر کرده، آن هم با احتساب احادیث مکرر، 7275 حدیث می‌باشد، و بنابر نقلی، با حذف احادیث مکرر، چهار هزار حدیث می‌باشد. (17)
یکی دیگر از قراینی که این موضوع را مستدل می‌کند، این است که حاکم نیشابوری، که از محدّثان بزرگ و شناخته شده‌ی اهل سنت است، در المستدرک علی الصحیحین صدها و بلکه هزاران حدیث را ذکر کرده، و در آنها تصریح دارد به این‌که براساس شرایط بخاری و مسلم و یا دست‌کم طبق شرط یکی از آن دو، این احادیث صحیحند؛ در حالی‌که این حدیث‌ها در صحیحین یافت نمی‌شوند؛ ابن‌الصلاح در علوم الحدیث در پاسخ به سخن ابن‌اخرم که گفته است:
کم اتفاق افتاده که حدیث صحیحی از قلم بخاری و مسلم افتاده باشد.
‌می‌گوید:
... این‌گونه نیست، چون مستدرک حاکم بر صحیحین، کتاب بزرگی است که بسیاری از احادیثی را که آنها نیاورده‌اند، ذکر کرده است؛ هرچند ممکن است درباره‌ی برخی از آنها، سخن‌هایی باشد، احادیث خالص و بدون اشکال نیز، فراوان دارد. (18)
ذهبی نیز درباره‌ی احادیث مستدرک گفته است:
در مستدرک، تعداد فراوانی از احادیث، طبق شرط بخاری و مسلم یا شرط یکی از آن دو، (صحیح) می‌باشد و شاید مجموع این احادیث، حدود یک سوم از کتاب را تشکیل بدهند. (19)
ملاحظه می‌شود که چگونه این حدیث‌شناس معروف، تصریح دارد به این‌که در غیر صحیحین، احادیث فراوانی وجود دارد که صحیحند و در عین حال، بخاری و مسلم آنها را نیاورده‌اند، پس اگر بخاری و مسلم، احادیث مربوط به امام مهدی (علیه السلام) را ذکر نکرده‌اند، هرگز نمی‌تواند دلیل و شاهدی برای صحیح نبودن این احادیث قرار گیرد.
ب) دومین مطلبی که در پاسخ این سخن می‌توان گفت این است که، چرا حدیث‌های صحیح و معتبر را منحصر می‌دانید به آن‌چه که در صحیحین ذکر شده؟ آیا فقط در این دو کتاب، حدیث‌های صحیح یافت می‌شود؟ چه کسی از عالمان اهل سنت به این سخن پای‌بند است؟ اگر این حرف قابل قبول باشد پس نوشتن ده‌ها جامع حدیثی، پیش و پس از بخاری و مسلم چه ارزش و اعتباری دارد؟ منحصر دانستن حدیث‌های صحیح در صحیحین، به معنای تشکیک و تردید در همه‌ی کتاب‌های حدیثی دیگر اهل سنت است؛ در حالی‌که کسی از عالمان اسلامی این را نپذیرفته است. اگر نگوییم همه‌ی عالمان اهل سنت، بسیاری از آنها، قبول دارند آن‌گونه که احادیث صحیح در صحیح بخاری و مسلم وجود دارد، در دیگر کتاب‌های حدیثی اهل سنت نیز فراوان یافت ‌می‌شود؛ ابن صلاح می‌گوید:
احادیث صحیح، علاوه بر آن‌چه در صحیح بخاری و مسلم وجود دارد، می‌توان در یکی از نوشته‌های معتمد و مشهور امامان حدیث از جمله ابی‌داوود سجستانی، ابوعیسی ترمذی، ابوعبدالرحمان نسائی، ابوبکر بن خزیمه، ابوالحسن الدار قطنی و دیگران که بر صحت آن احادیث تصریح دارند، پیدا کرد. (20)
و نیز ابن‌تیمیه هنگام بیان انواع حدیث صحیح، ضمن برشمردن راه‌های اثبات حدیث صحیح می‌نویسد:
از جمله حدیث صحیح، آن است که مسلمانان آن‌را به عنوان حدیث صحیح پذیرفته و بدان عمل کرده باشند... و (نیز) اهل علم اجماع کنند بر این‌که این خبر، راست است؛ همانند اجماع فقها بر این‌که این کار حلال است یا حرام و یا واجب. (21)
با این توصیف، روشن است که حدیث صحیح، تنها حدیثی نیست که فقط در صحیحین وجود داشته باشد، بلکه تصحیح حدیث و معتبر دانستن آن، راه‌های مختلفی دارد که یکی از آن راه‌ها، وجود حدیث در صحیحین است؛ ولی این راه، راه انحصاری نیست؛ نواوی تصریح می‌کند:
هر آن‌چه را که حاکم (در مستدرک) صحیح بداند و جز او از بزرگان حدیث نه تضعیف و نه توثیقی در رابطه‌ی با آن حدیث ذکر نکرده باشند، حکم می‌کنیم که آن حدیث حسن است. (22)
ج) استاد عبدالمحسن العباد در پاسخ به این اشکال، مطلبی را بیان کرده که ما عین مطلب ایشان را ذکر ‌می‌کنیم:
علمای حدیث صحیح را بر هفت مرتبه تقسیم کرده‌اند که به قرار ذیل است:
1. حدیث صحیحی که بخاری و مسلم بر سر آن توافق دارند.
2. حدیث صحیحی که بخاری به تنهایی و جدای از مسلم آن‌را آورده است.
3. حدیث صحیحی که مسلم به تنهایی آورده است.
4. حدیث صحیحی که از نظر هر دو، دارای شرایط بوده و آن‌را نیاورده‌اند.
5. حدیث صحیحی که از نظر بخاری صحیح بوده و آن‌را نیاورده.
6. حدیث صحیحی که از نظر مسلم صحیح بوده و آن‌را نیاورده.
7. حدیث صحیحی که آن‌را ذکر نکرده‌اند و طبق شرط آن دو نیز نبوده و بر شرط یکی از آن دو هم نبوده است.
این تقسیم‌بندی هفت‌گانه‌ی حدیث صحیح، از سوی افرادی چون: ابن‌الصلاح در کتاب علوم الحدیث و ابن‌حجر در شرحی با نام نخبة الفکر ذکر گردیده است.
از این اقسام هفت‌گانه‌ی حدیث صحیح، تنها سه قسم در صحیحین آمده است و چهار قسم باقی مانده در کتاب‌های حدیثی دیگر ذکر شده است، و روش علما در همه‌ی دوران‌ها چنین بوده است که به احادیث صحیحه و بلکه حسنه‌ای که در غیر صحیحین وجود داشته است استدلال می‌کرده‌اند و بر آن اساس نیز عمل کرده و مدلول آن احادیث را نیز معتبر می‌شمردند بدون این‌که از آن‌ها روی‌گردان شده و یا جایگاه آنها را تنزل دهند؛ و از این دست احادیث، ‌می‌توان از احادیثی همانند عشره مبشره نام برد که در برخی کتاب‌ها، همانند مسند احمد آمده، ولی در صحیحین، وجود ندارد؛ و همه‌ی امت نیز، بر همین اساس به این حدیث معتقد شده‌اند؛ و همین‌طور نام‌گذاری دو ملکی که در قبر از مرده سؤال می‌کنند، به نام نکیر و منکر که در حدیث ذکر شده، در حالی‌که این حدیث، در صحیحین نیامده، ولی اهل سنت بدان معتقدند. (23)
هرچند برخی دیگر، تقسیم‌بندی احادیث صحیح را، تا ده مورد برشمرده‌اند (24)، اما تعداد اینها چه هفت و چه ده باشد گویای این واقعیت است که نباید حدیث صحیح را منحصر به آن حدیثی بدانیم که بخاری و مسلم نقل کرده‌اند؛ پس نباید گفت به صرف این‌که احادیث امام مهدی (علیه السلام) در صحیحین نیامده، از اعتبار لازم برخوردار نیستند.
د) درست است که در صحیحین، حدیثی که به صراحت نام امام مهدی (علیه السلام) را ذکر کرده باشد وارد نشده است، ولی چند حدیث دیگر که هم در صحیح بخاری و هم در صحیح مسلم آمده، با توجه به قراین و احادیث دیگر، در تفسیر آنها راهی جز تطبیق بر امام مهدی (علیه السلام) وجود ندارد، دو تا از این احادیث، تنها در صحیح مسلم آمده، و یک مورد هم در صحیح بخاری، و هم در صحیح مسلم، ذکر شده است:
1. بخاری: حدّثنا ابن‌بکر، حدّثنا اللیث عن یونس، عن ابن‌شهاب، عن نافع مولی أبی‌قتادة الأنصاری أنّ أباهریرة قال: قال رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم): کیف بکم إذا نَزَل ابنُ مریمَ فیکم و إمامکم منکم (25)؛
بخاری با سند خودش از ابوهریره نقل کرده که، رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) فرمود: چگونه خواهید بود به هنگامی که فرزند مریم در میان شما فرود آید و امام شما از خود شما باشد.
مسلم همین حدیث را در صحیح ذکر کرده و سند حدیث-غیر از اولین نفری که مسلم از او نقل کرده-همانند سند بخاری است. (26)
2. مسلم از جابر بن عبدالله نقل کرده که وی می‌گوید:
سمعتُ النبیّ (صل الله علیه و آله و سلم) یقول: لا تَزال طائفةٌ من أمّتی یُقاتِلون علی الحقِّ، ظاهرین إلی یومِ القیامة- قال:- فَینزِل عیسی بنُ مریمَ (علیه السلام): فیقول أمیرُهم: تعالِ صلِّ لنا، فیقول: لا، إنّ بعضُکم علی بعض أمراء تَکرمهُ الله هذه الأمّةَ (27)؛
مسلم با اسناد خود از جابربن عبدالله نقل می‌کند که از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: گروهی از امت من همیشه برای حق، در جنگند و تا روز قیامت پیروز خواهند شد؛ سپس فرمود: آن‌گاه عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود خواهد آمد، و امیر و پیشوای این گروه، به وی می‌گوید: بیا برای ما نماز بگزار، او جواب خواهد داد: خیر،‌ برخی از شما بر برخی دیگر امیرند و این به خاطر گرامی داشت این امت، از جانب خداوند است.
این دو حدیث که متن آنها نقل شد و اولی در صحیح بخاری و مسلم است و دومی تنها در صحیح مسلم ذکرشده، تصریح دارند به این‌که عیسی بن مریم فرود خواهد آمد و آن هنگام امام مسلمانان از خودشان می‌باشد نه از دیگران، کنایه از این‌که حضرت عیسی (علیه السلام) امام مسلمانان نخواهد بود، بلکه امام مسلمانان از خودشان است؛ اکنون جای این پرسش است که این امامی که در دو حدیث یاد شده بدان اشاره شد و نامی از او به میان نیامده، چه کسی است؟
جواب این پرسش را می‌توان به راحتی از روایات دیگری که همین مضمون را نقل کرده‌اند و به نام آن حاکم و امام تصریح دارند به‌دست آورد، و از این راه می‌توان فهمید مراد از «امام» در این دو حدیث، چه کسی است.
ابونعیم اصفهانی و حارث‌بن ابی‌اسامه با اسناد صحیح از جابربن عبدالله و او از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود:
یَنزِل عیسی بنُ مریمَ، فیقول أمیرُهم المهدیُّ: تعالِ صلِّ بنا، فیقول: إنّ بعضَکم أمیرُ بعضٍ، تکرمةُ الله لهذه الأمّةِ (28)؛
عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود می‌آید و مهدی (علیه السلام) که امیر آنان (مسلمانان) است می‌گوید: برای ما نماز برگزار کنید (یعنی ما به تو اقتدا کنیم) که عیسی گوید: نه برخی از شما امیر برخی دیگر است، و این به سبب بزرگداشت خداوند از این امت است.
با توجه به تصریح این حدیث، روشن می‌شود که منظور از آن امیری که در دو حدیث منقول از بخاری و مسلم ذکر شده، همان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و به همین سبب است که ابن‌حجر عسقلانی در ذیل حدیث اول که در صحیح بخاری نیز ذکر شده بود، از ابوالحسن آبری در مناقب الشافعی نقل کرده است:
تواترت الأخبار بأنّ «المهدیّ من هذه الأمّة، و أنّ عیسی یُصلّی خلفَه (29)؛
اخبار متواترند بر این‌که مهدی (علیه السلام) از این امت است و عیسی (علیه السلام) پشت سر وی نماز ‌می‌گذارد.»
ابن حجر عسقلانی (شارح صحیح بخاری) -که شاید شرح وی معروف‌ترین شرح صحیح بخاری باشد-در ذیل این حدیث همین برداشت را داشته و آن را منطبق بر مهدی موعود (علیه السلام) دانسته است.
برخی دیگر از عالمان اهل سنت همین برداشت را از حدیث داشته‌اند و در ذیل این حدیث تصریح کرده‌اند که منظور از این امیر و امام، جز امام مهدی (علیه السلام) کس دیگری نیست.
محمد صدیق حسن خان بعد از ذکر حدیث منقول از صحیح مسلم می‌نویسد:
در این حدیث نامی از مهدی نیامده، ولی هیچ توجیهی برای این حدیث و مانند آن وجود ندارد جز این‌که بر مهدی منتظر (علیه السلام) حمل شود؛ چون اخباری که گذشت و آثار فراوان دیگر، بر این مطلب دلالت دارند. (30)
3. مسلم در صحیح، سه حدیث را با مضمونی واحد و اختلافی اندک در متن، روایت کرده که عبارت یکی از آنها چنین است:
قال رسول‌الله (صل الله علیه و آله و سلم): یکون فی آخر أمّتی خلیفةٌ یَحثی المالَ حَثیاً لا یعَدّه عَدّاً (31)؛
در اواخر (دوران) امت من، خلیفه‌ای خواهد آمد که بخشش فراوان خواهد کرد و آن را شمارش نخواهد کرد.
در این حدیث و دو حدیث هم مضمون آن (32) هرچند اسم صریحی از امام مهدی (علیه السلام) بیان نشده، ویژگی ذکر شده در این حدیث، در حدیث‌های دیگر صراحتاً به ایشان نسبت داده شده، که بیان‌گر آن است که منظور از حدیث صحیح مسلم نیز، امام مهدی (علیه السلام) است.
ترمذی از ابوسعید خدری و او از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) روایتی را نقل کرده و سند آن را هم حسن دانسته که در این حدیث رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) چنین می‌فرماید:
إنّ أمّتی المهدیَّ... فیَجیءُ إلیه رجلٌ فیقول: یا مهدیّ! اعطنی أعطنی-قال: فیَحثی له فی ثوبه ما استَطاع أن یَحمِلَه (33)؛
مهدی (علیه السلام) از امت من خواهد بود... هر فردی که نزد او می‌آید و مصرانه از او چیزی می‌خواهد، آن قدر از اموال در دامن وی می‌ریزد که بتواند آن را حمل کند.
با این توضیحاتی که گفته شد، روشن است که هرچند در صحیحین، به نام امام مهدی (علیه السلام) تصریحی نشده، با قراینی که گفته شد، به خوبی می‌توان موضوع مهدویت را از این چند حدیث اثبات کرد.
هـ) نکته‌ی مهم که وجود دارد-و برخی از نویسندگان معاصر نیز به این توجه کرده‌اند (34)-این که در شماری از کتاب‌های اهل سنت که دست کم دو نفر از نویسنده‌های آنها (ابن حجر هیتمی و متقی هندی) از شهرت خوبی برخوردارند، حدیثی از صحیح مسلم نقل شده که در این حدیث، با صراحت نام امام مهدی (علیه السلام) آمده و وی را از فرزندان فاطمه (علیها السلام) دانسته‌اند، ولی اکنون هیچ اثری از این حدیث در صحیح مسلم نیست؛ برای روشن شدن مطلب، عین حدیث و نیز عبارت‌های این چند نفر ذکر می‌شود:
1. ابن‌حجر هیتمی (م 974 ه‍.ق) می‌گوید:
و من ذلک (الاحایث المبشره بالمهدی) ما اخرجه مسلم و ابوداود و النسائی و ابن ماجه و البیهقی و آخرون: المهدیُّ من عترتی من وُلدِ فاطمةَ (35)؛
یکی از احادیث بشارت دهنده به وجود مهدی (علیه السلام)، حدیثی است که مسلم، ابوداوود، نسائی، ابن‌ماجه، بیهقی و دیگران نقل کرده‌اند که مهدی (علیه السلام) از عترت من (رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم)) و از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.
2. متقی هندی (م975 ه‍.ق) به نقل از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم):
المهدیُّ من عترتی من وُلدِ فاطمةَ (36)؛
مهدی (علیه السلام) از عترت من و از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.
3. شیخ محمد علی صبان (م1206 ه‍.ق) چنین آورده است:
ان منهم (اهل بیت) مهدی آخرالزمان اخرج مسلم و ابوداوود و النسائی و ابن‌ماجه و البیهقی و آخرون: المهدیُّ من عترتی من وُلدِ فاطمةَ (37)؛
مسلم، ابوداوود، نسائی، ابن‌ماجه، بیهقی و دیگران از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) روایت کرده‌اند که مهدی از عترت من (رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم)) و از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.
4. شیخ حسن عدوی حمزاوی مالکی (م 1303 ه‍.ق) ‌می‌نویسد:
ففی مسلم و ابی‌داوود و النسائی و ابن‌ماجه و البیهقی و آخرین: المهدیُّ من عترتی من وُلدِ فاطمةَ (38)؛
در (کتاب) مسلم، ابی‌داوود، ابن‌ماجه، بیهقی و دیگران آمده است که مهدی از عترت من (رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم)) و از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.
با این احادیثی که ذکر شد، به راحتی می‌توان ادعا کرد که در صحیح مسلم به نام مهدی (علیه السلام)، تصریح شده است، که این چهار نفر آن را با صراحت، از مسلم نقل کرده‌اند؛ مگر این‌که کسی مدعی شود که این آقایان، در آدرس دادن، دچار اشتباه شده‌اند که پذیرفتن این هم، کار آسانی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1.البانی، «حول المهدی»، مجله‌ی تمدن اسلامی (به نقل از: مهدی فقیه ایمانی، الامام المهدی عند اهل السنه، ج2، ص 389).
2.بیشتر مطالبی که رشید رضا درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) دارد، تفسیر المنار در ذیل آیات 157 نساء (ج6)، 187 اعراف (ج9) و 33 توبه (ج10) ‌می‌باشد و احمد امین هم در ضحی الاسلام فصلی را اختصاص داده با عنوان «عقیدة المهدی عندهم (شیعه)» که در این فصل با تحلیلی بی‌پایه و گاه با عبارت‌هایی تمسخرآمیز، به نقد مهدویت پرداخته، وی نیز در همین‌باره نوشته‌ای مستقل با نام المهدی و المهدویه تألیف کرده است.
3.رشید رضا، المنار، ج9، ص 499.
4.توبه (9) آیه 33.
5.رشید رضا، همان، ج10، ص 393.
6.درباره‌ی چگونگی حل تعارض میان اخبار، مباحث مفصل و مشروحی از سوی دانشمندان اسلامی مطرح شده و بیشتر این مباحث در کتاب‌های اصولی به تفصیل ذکر شده و برای اطلاع در این زمینه می‌توان برای نمونه به کتاب‌های زیر مراجعه کرد.
الف) فخرالدین رازی، المحصول فی علم الاصول، ج5، ص 397-398.
ب) شاطبی، الموافقات فی اصول الشریعه، جزء 4، ص 640.
ج) ناصرالدین بیضاوی، نهایة السُؤل فی شرح منهاج الأصول، ج4، ص 472.
د) الأمدی، الإحکام فی أصول الأحکام، تحقیق سید الجمیلی، ج4، ص 258-279.
7.برای اگاهی بیشتر می‌توان به منابع پاورقی پیشین مراجعه کرد.
8.وی در المنار، ج9، ص 501، تعارض میان حدیث‌هایی که گویای نام پدر امام مهدی است و نیز حدیث‌هایی که بیان‌گر نسب آن حضرت است را ذکر کرده، می‌گوید: مضمون احادیث در این دو موضوع، با هم دیگر متعارضند.
9.این حدیث را ابن‌ابی‌شیبه در الکتاب المصنَّف، ج7، ص 513، ح37635 به نقل از: مجاهد روایت کرده که البته از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) هم نمی‌باشد و آخرین راوی همان مجاهد است و مضمون این حدیث، با انکار عالمان حدیث‌شناس اهل سنت روبه‌رو شده است، به‌علاوه سند حدیث هم سند صحیح و درستی نمی‌باشد. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: بستوی، المهدی المنتظر فی ضوءالاحادیث الضعیفه، ح 158.
10.‌می‌توان به موسوعة الاحادیث و الآثار الضعیفة و الموضوعه نوشته‌ی چند نفر از نویسندگان که با فهارس در 15 مجلد چاپ شده، و نیز نوشته‌ی ناصرالدین البانی درباره‌ی احادیث ضعیفه، و در خصوص احادیث مهدویت نیز به کتاب المهدی المنتظر فی ضوءالاحادیث الصحیحة والضعیفه اشاره کرد.
11.رشید رضا، المنار، ج9، ص 499 ذیل آیه‌ی 187 اعراف.
12.احمد امین، ضحی الاسلام، پیشین، ج3، 237.
13.ابن‌صلاح، علوم الحدیث، ص 21-22، نووی، شرح صحیح مسلم، ج1، ص 68 و عسقلانی، فتح الباری، بشرح صحیح البخاری، ج7، مقدمه.
14.فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ص 7، مقدمه.
15.نووی شرح صحیح مسلم، ج1، مقدمه‌ی شارح، ص 135.
16.ابن‌الصلاح، علوم الحدیث، ص23.
17.همان، ص 23.
18.همان، ص 22-23.
19.ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج17، ص 175، به نقل از: ابن‌الصلاح، علوم الحدیث، ص 24 و سیوطی، تدریب الراوی، ج9، ص 113، با این تفاوت که در سیر اعلام النبلاء، همین «ثلث» را ذکر کرده است، ولی در دو منبع دیگر، «نحو نصف الکتاب» ذکر شده است.
20.ابن‌الصلاح، علوم الحدیث، ص 23.
21.ابن‌تیمیه، علم الحدیث، ص 72-73.
22.نواوی، به نقل از: جلال‌الدین سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج1، ص 81.
23.محسن العباد، «الرد علی من کذب بالاحادیث الواردة فی المهدی»، مجله‌ی الجامعة الاسلامیه، شماره‌ی 45، 1400ق، فصل5.
24.مطرجی، مقدمة المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص 77.
25.بخاری، صحیح، ح3449.
26.حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ص 136، ح244.
27.همان، ص 137، ح247.
28.به نقل از: ‌بستوی، المهدی المنتظر فی ضوء الاحادیث والآثار الصحیحه، ص180.
29.عسقلانی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج7، در توضیح ح 3449.
30.محمد صدیق حسن خان، الاذاعه لما کان و ما یکون بین یدی الساعه، ص 144.
31.مسلم، صحیح، ج4، ح 2913.
32.همان، ح2914 و 29142
33.ترمذی، سنن، ح2232، ابن‌ماجه، سنن، ح4083، ابن‌اتیر، جامع الاصول فی احادیث الرسول، ح78134 و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ح4544.
34.نویسنده‌ی کتاب المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی، ص 139 به این موضوع توجه کرده است.
35.هیتمی، الصواعق المحرقه، ج2، ص 472.
36.متقی هندی، کنزالعمّال، ج14، 264، ح38662. گفتنی است در کنزالعمّال نام‌های مؤلفان کتاب‌های منبع را، به‌صورت رمزی ذکر کرده است که رمز مسلم (م) می‌باشد. و در این‌جا وی با این رمز از او یاد کرده است، می‌توان در این‌باره ر.ک: کنزالعمّال، ج1، ص 6 با عنوان خطبه‌ی الجامع الصغیر.
37.محمد علی صبان، اسعاف الراغبین، به نقل از: مهدی فقیه ایمانی، المهدی عند اهل السنه، ج2، ص 28.
38.حمزاوی، مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار، ص 112.

منبع مقاله :
اکبرنژاد، مهدی؛ (1386)، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، سوم 1388
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان