«قویتر» (Stronger)، بر اساس داستانی واقعی است، که روایتگر مشقتهای بعد از حادثه بمبگذاری دو ماراتون 2013 «جف باومن» (جک جیلینهال) است. عکسی که «چارلز کروپا» از او گرفت و بر صفحه اول روزنامه ها قرار گرفت، باعث شد که او معروفترین بازمانده این حادثه و مرکز توجه رسانه ها شود. کتاب «قویتر» (Stronger) توسط خود «باومن» و «برت ویتر»، نوشته شده است که همین کتاب ستون فقرات فیلمنامه «جان پولونو» را تشکیل میدهند. اگرچه برای سینماییتر کردن فیلم، نویسنده مقداری از تخیل بهره گرفته است، اما درکل فیلم، دقیق است و بسیار تلاش کرده است که آن را از بهره نفسی، دور کند.
«قویتر» (Stronger) بیشتر درمورد فرایند ترمیم است تا مجروحیت. یک سوم «قویتر» (Stronger)، درمورد یک روز قبل از حادثه و روز حادثه است. باقی فیلم درمورد کنار آمدن (و گاهی اوقات کنار نیامدن) «باومن» با مشکلش است. فیلم از او به عنوان یک استعاره استفاده نمیکند. البته رسانه ها برعکس، گاهی اوقات از او به عنوان استعاره استفاده میکردند. بهبود او، به عنوان بهبود کل شهر نیست. به عبارت دیگر، «قدرت»، «قدرت» بوستون محسوب نمیشود. او انسانی است که تلاش میکند بر معلولیتش که برای چهره تازه معروف شدهاش، مشکلساز شده است، غلبه کند.
فیلم، با مقدمهای شروع میشود که ما را با عوامل اصلی داستان آشنا کند. عوامل اصلی داستان، «جف»، «کاستکو» مهندس، با معرفت که آنقدر طرفدار دو آتیشه «رد ساکس» است که ترجیح میدهد، روز میهنپرستان در بار محلهشان مسابقه بیسبال را نگاه کند. فرد دیگر، دوست دختر او «ارین» (تاتیانا ماسلانی) است که تلاش میکند، کل مسابقه را بدود. وقتی «جف» که خیلی دوست دارد دوباره با او باشد، این را میفهمد، تصمیم میگیرد که بعد از عبور از خط پایان، از او استقبال کند. مادر مغرور و نابهنجار «جف»، «پتی» (میراندا ریچاردسون) هم هر وقت «جف» برای سر زدن به خانهاش میآید، با خواستههایش او را آزار میدهد.
«دیوید گوردون گرین» به حادثه بمب گذاری، به صورت غیرمستقیم پرداخته است و تلاش کرده است که از صحنه های مملو از جلوه های ویژه دوری کند. ما انفجار را از با فاصله زیاد و از نقطه دید «ارین» میبینیم. فقط با فلشبک هایی که در فیلم زده میشود، اتفاقات بعد از حادثه را از نقطه دید «جف» میبینیم. «قویتر» (Stronger) به هیچوجه تمرکز خود را معطوف خود حادثه نمیکند، بلکه خط مشی دقیقتر و زیباتری را برای روایت انتخاب میکند. شاید اگر هر خط مشی دیگری برای روایت انتخاب میشد، داستان به خوبی درنمیآمد.
«جف» بخاطر حادثه مذکور، هردو پای خود را از دست میدهد. وقتی در بیمارستان بیدار میشود، با شوخیهای نابجا، تلاش میکند خود را شبیه ستوان «دن» در فیلم «فارست گامپ» (Forrest Gump)، نشان دهد. «ارین»، با وجود اینکه، تنشی واضح بین او و «پتی» وجود دارد، در طول بستری بودن «جف» در بیمارستان، کنارش میماند. وقتی بیمارستان است، اینطور به نظر میرسد که او هم فیزیکی، هم روانی و هم احساسی، در حال بهبودی است، اما وقتی به خانه میرود، نقاط ضعف خودش را نشان میدهد. مصرف الکل او بیشتر و سنگینتر و اخلاقش تند میشود. «ارین» که هم احساس گناه میکند و هم به «جف» اهمیت میدهد، همراه او میشود. این اقدام او، موجب عدم توازن بیشتری در خانه میشود.
خیلی عجیب است که جالبترین شخصیت، «جف» نیست، بلکه «ارن» است. آسیب روحی «جف» کاملا واضح است و مراحلی را که او طی میکند، کاملا شبیه به مراحلی است، که بیماران جدی طی میکنند. (به شباهتهای بین «جف» و زنی که نقشش را «ماریون کوتیارد» در «زنگار و استخوان» (Rust And Bone) بازی کرد، توجه کنید. داستان زنی که هردو پای خود را از دست میدهد.) برای «ارین»، همهچیز درونی است. وضعیت روحی او هم مثل «جف» حساس است. گاهی اوقات، ما نمیدانیم که او بخاطر احساس گناه و ترحم و غمش با «جف» است یا عشقش. نمیتوان رابطه آنها را یک رابطه سالم قلمداد کرد. در زندگی واقعیشان، آنها در اوایل سال 2017 جدا شدند.
«جک جیلینهال» مثل همیشه، نقشش را استادانه ایفا میکند. نقطه تمرکز او در رنگینکمان شخصیت «جف»، رنگ خاکستری است. «جف» غالبا دعوایی، خودرای و گاها از لحاظ احساسی آزاردهنده است. شخصیت او از یک بیمار نمونه به دور است و هر لحظه آماده انفجار. «تاتیانا ماسلانی» هم که ما او را برای ایفای نقش(ها) در سریال فرهنگی «یتیم سیاه» (Black Orphan) میشناسیم، نقش را با پیچیدگی خاص خودش در شخصی که میخواهد کار درست را انجام دهد، اما با نیروی فشاری که در پشت سرش احساس میکند، به سوی کار اشتباه سوق پیدا میکند، به خوبی به تصویر میکشد.
در نهایت، «قویتر» (Stronger) تلاش دارد که امیدوارکننده باشد و با توجه به پایانش، باید گفت که موفق شده است. نگاهش به حادثه ماراتون بوستون بسیار کمحاشیهتر از فیلم «روز میهنپرستان» (Patriots Day) است. زیرا تمرکز خودش را بیشتر به ارزشهای انسانی معطوف کرده است تا حادثه تروریستی. بازیگرها به خوبی نقشهایشان را ایفا کردهاند و کار هم به کارگردانی «گرین» حرفهای از آب درآمده است. این فیلم، شکاف سپتامپری فیلم «سالی» (Sully) را با داستانی معنوی و واقعی که به اسکار چشم دوخته است، پر میکند.
مترجم: سمیر نعمتینژاد