در بخش نخست میزگرد فیلم سینمایی «ملی و راه های نرفته اش» به کارگردانی تهمینه میلانی با موضوع خشونت خانگی که با حضو تهمینه میلانی(نویسنده و کارگردان) و سیدرضا منتظری (خبرنگار سینماپرس و منتقد سینما) برگزار شد به مواردی همچون بی توجهی به سینمای اجتماعی اشاره شد و میلانی انتقادات تندی را نسبت به برخی منتقدان سینما مطرح کرد که ادا و ژست رونشفکرمآبانه دارند اما از کمترین سواد و دانشی برخوردار نیستند در بخش دوم این نشست، «ملی و راه های نرفته اش» از لحاظ ساختاری و محتوایی توسط منتظری مورد بررسی قرار گرفت و میلانی در رابطه با اهداف نهایی اش برای تولید این اثر سخن گفت.
*****************************
*منتظری: اصولاً جایگاه روانشناس و مشاوران اجتماعی و حقوقی در آثار شما کجاست، به خصوص در فیلم آخرتان با توجه به نکات مهمی که در باب مسائل حقوقی، روانی، اجتماعی و... مطرح می شد از نظرات مشاوران بهره گرفته اید؟
میلانی: بله؛ در تمامی آثارم از نظرات مشاوران استفاده می کنم و در «ملی و راه های نرفته اش» هم از نظرات آقایان حسین قاضیان، حسین رئیسی و چند دکتر روانشناس استفاده کرده ام. روش کار به این شکل است که ابتدا روی یک موضوع شروع به تحقیق می کنم و فیلمنامه هایم را بر اساس تحقیقات شخصی و گفتگوهایی که با برخی مردم دارم، می نویسم. شاید برایتان جالب باشد بدانید که برخی زنان از طریق واسطه های مختلف مرا پیدا می کنند و رازهای مگو و پنهان شان را با من در میان می گذارند، رازهایی که شاید بتواند شیرازه زندگی شان را به طور کلی از هم بپاشد. اما از آنجا که فیلم های من طی سال های فعالیتم در سینما به آن ها این اطمینان خاطر را داده است که من فرد راز داری هستم، اعتماد می کنند. بعد از اینکه بر اساس مطالعات، تحقیقات و شنیدن این رازها، فیلمنامه را می نویسم ابتدا از همسرم، دخترم و السا فیروزآذر می خواهم که فیلمنامه را بخوانند و نظرات شان را به من بگویند. سپس از مشاوران رشته های مختلف در خواست می کنم که فیلمنامه هایم را از نظر حقوقی، جامعه شناسی و روانشناسی بررسی کنند. به عنوان مثال در همین فیلم «ملی و راه های نرفته اش» مشاور حقوقی فیلم به من گفت شما چرا از واژه هایی استفاده می کنید که می تواند توهین آمیز باشد؟ در یکی از فصل های فیلم سیامک به ملی می گفت «مگه من با تو عربی حرف می زنم؟» که مشاور حقوقی تذکر داد. این جمله را را اصلاح کردم و جمله ی دیگری را به این شکل جایگزین کردم. که «مگه من فارسی حرف نمی زنم؟»؛ منظور من این است که من و مشاوران عزیزی که با من همکاری دارند، حتی روی جزئیات فیلمنامه کار می کنیم. من اصولاً از هرگونه هتاکی و فحاشی بیزار هستم و از این رو تمامی تلاشم را به کار می بندم تا در فیلم هایم این گونه کلمات ناشایست و رکیک استفاده نشود.
*منتظری: اشاره کردید که با مردم و نمونه های حقیقی شخصیت های فیلم های تان به صورت رو در رو مراوده دارید و ایده های اولیه فیلم های تان را از آن ها و حرف ها و درد دل های شان می گیرد؛ این ارتباط با مردم به خصوص زنانی که شما مدافع حق و حقوق شان هستید چقدر توانسته شما را درگیر زندگی آن ها بکند و چقدر به این حرف ها اطمینان دارید؟
میلانی: فقط این نیست که یک درد را بشنوم و بر اساس آن مبادرت به نوشتن و ساخت فیلم کنم. ده ها مصاحبه و حتی شنیدن حرف های قطب مخالف در مسیر من وجود دارد تا به کنه قضیه برسم. معمولاً با زندگی افرادی که زندگی شان شبیه به زندگی کاراکترهای فیلم هایم است درگیر می شوم و خودم را از آن ها جدا نمی دانم. در مورد این فیلم خاص به «ان جی او» ها سر زدم، به پزشکی قانونی و دادگاه های خانواده رفتم تا آدم های شبیه به ملی و سیامک را بیشتر بشناسم. البته بیشتر قصه هایی که ایده اولیه تولید یک فیلم می شوند را داوطلبانی که به هر وسیله مرا پیدا می کنند و ساعت ها به دفتر من می آیند و با من حرف می زنند و مراوده دارند به من می دهند. معتقدم باید درد را گفت تا راه حلی برای درمان آن درد پیدا شود و ما اگر بخواهیم روی همه دردها سرپوش بگذاریم قطعاً روزی می رسد که جامعه منفجر خواهد شد و آن زمان است که دیگر فرصتی برای جبران باقی نمی ماند.
*منتظری: به نظر شما دلیل اینکه بسیاری افراد و به خصوص برخی از هنرمندان و مدیران فرهنگی باور ندارند و یا خود را ناآگاه نشان می دهند و نمی خواهند چنین مسائلی مطرح شود چیست؟
میلانی: متأسفانه کارشناسان فرهنگی ما نمی خواهند بپذیرند که سیاست های فرهنگی ایشان غلط و گاه حتی ویرانگر بوده است. در رابطه با هنرمندان هم وضعیت همینطور است. طبعاً نباید اسم هر فردی را که کار هنری می کند هنرمند بگذاریم؛ متأسفانه کلمه هنرمند، امروزه در کشور ما واژه ای دم دستی شده که هرکسی به راحتی نام خود را هنرمند می گذارد. یک هنرمند زمانی هنرمند است که بتواند اثری هنری بیافریند. البته تکلیف مولف از هنرمند جداست. مولف کسی است که عقاید و نظریات خودش را در محتوا و ساخت دارد. این بدان معنا نیست که ما بخواهیم همه هنرمندان را از این جرگه منها کنیم اما واقعاً نمی توان از همه افرادی که عنوان هنرمند را با خود دارند، انتظار داشت که به مسائل انسانی پایبند باشند و از مطرح شدن چنین مسائلی در سینما حمایت کنند.
بسیار متأسفم از اینکه اینکه برخی از مدیران فرهنگی سیاست گذاری های خود را را بر اساس خودی و غیرخودی بنا می گذارند. یا این نگرش اغلب افراد ریاکار و فرصت طلب با تظاهر به نزدیک بودن به این سیاست گذاران، امکانات و وام های کلانی بدست می آورند که نتیجه اش اغلب فیلمی دروغ و شعاری است که در گیشه هم موفق نمی شود. از دید من، اینان در حال متلاشی کردن فرهنگ و هنر این مرز و بوم هستند. همچنین معتقدم که مسئولان ما درک درستی از واژه سیاه نمایی ندارند؛ به عنوان مثال من چند سال قبل 6 فیلمنامه نوشتم راجع به سونامی ایدز در کشور که مسئولان مانع از ساخت این فیلم ها شدند و تنها دلیل شان هم این بود که با ساخت این فیلم ها قبح ایدز در جامعه از بین می رود. با اطمینان می گویم که بر خلاف نظر ایشان، اگر این فیلم ها ساخته می شد ایدز در کشورما کاهش می یافت.
ما باید یادمان باشد که کالای فرهنگی بیش از هر چیز با مردم ارتباط برقرار می کند و به مثابه تلنگری است که افراد در خواب مانده را بیدار می کند و به خود می آورد. برای من قابل قبول نیست که روش برخورد با مسائلی نظیر ایدز این گونه است؟ چرا می خواهیم همه چیز را کتمان و لاپوشانی کنیم و فکر می کنیم که با این پنهان کاری همه چیز درست می شود؟ حال انکه این پنهان کاری همیشه دردها را بیشتر و بیشتر کرده است. مسئولان ما هنوز به آن درجه از تفکر نرسیده اند که بفهمند زنانی که من عنوان آن ها را «زنان خاموش نجیب خانه دار» گذاشته ام باید نسبت به این نوع مسائل که حیات و زندگی شان را تهدید می کند، آگاه باشند. همسر یک فرد معتاد هر چقدر هم که همسر وفاداری داشته باشد، ممکن است از طریق سرنگ آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شود و همسرنجیب و بی گناه خود را هم مبتلا کند. چرا این زنان نباید آگاهی داشته باشند که اگر شوهری معتاد دارد پیشگیری کنند تا از طریق او آلوده به ایدز نشوند؟ این نوع رفتار که مسئولان ما آن را آبروداری اجتماعی می نامند، بعدها بیش از پیش آبروی کشور را خواهد برد. این نوع آبروداری بسیار مخرب و ویرانگر است و می تواند تبعات منفی بسیاری برای کل جامعه در درازمدت داشته باشد.
*منتظری: سوژه هایی که شما برای ساخت انتخاب می کند شاید اصولاً چندان جهانشمول نباشد و به همین دلیل هم با واکنش های منفی از سوی برخی از مدیران و یا منتقدان مواجه شود.
میلانی: بیایید فرض کنیم داستان «ملی و راه های نرفته اش» تنها برای یک انسان اتفاق افتاده است؟ آیا من حق ندارم در رابطه با آن انسان، فیلم خودم را بسازم؟ سوأل این است که آیا باید به صورت همه بانوان اسید پاشیده شود تا در باره اسید پاشی فیلم ساخته شود؟ البته که نه! حتی یک مورد کافیست تا توجه فیلمساز به آن جلب شود. یا مثلاً اختلاس یا کودک ربایی. مگر در سینمای آمریکا که به کرات در رابطه با موضوعاتی همچون کودک ربایی و گروگان گیری و تجاوز و... فیلم ساخته می شود هر روز و هر ساعت این اتفاقات در کشورشان می افتد؟ سوأل من این است که مگر اینقدر راجع به موضوعاتی نظیر اسیدپاشی فیلم ساخته می شود هر روز در جامعه ما اسیدپاشی صورت می گیرد؟ ما باید به این درجه از آگاهی برسیم که زندگی و آینده حتی یک انسان هم برایمان مهم باشد. قطعاً برای یک هنرمند واقعی یک نفر هم حساب است و نمی تواند به آسانی از کنار او بگذرد، چه برسد به موضوع خشونت خانگی که بیداد می کند. کافی است معترضین فیلم «ملی و راههای نرفته اش» سری به پزشکی قانونی بزنند تا بفهمند که اوضاع چقدر وخیم است. آن هم در شرایطی که زیر ده درصد از افرادی که تحت خشونت خانگی هستند به پزشکی قانونی و محاکم قضایی مراجعه می کنند و 90 درصد بقیه یا از ترس فرد خشونتگر و یا پادر میانی دوست و آشنا و ریش سفیدان فامیل، به خانه و کاشانه ویران خود بر می گردند تا بسوزند و بسازند تا آبروی خانواده ریخته نشود و این بازگشت، به بدتر شدن اوضاع کمک می کند تا روزی یک فاجعه اتفاق بیفتد. برای من فیلمساز حتی یک مَلی هم مهم است و می خواهم فریاد خاموش او را به گوش همه آن هایی که نمی خواهند بشنوند، برسانم.
*منتظری: با توجه به تحقیقاتی که شما راجع به مسأله خشونت خانگی داشته اید به این نتیجه رسیده اید که چرا امثال «ملی» ها که جزو نسل جوان، تحصیل کرده، مرفه و دارای حرفه مقبول اجتماعی هستند تن به ازدواج با افرادی می دهند که شناخت چندانی از آن ها ندارند؟
میلانی: متأسفانه بیش از 90 درصد دختران جامعه ما، با این ذهنیت که باید مردی آن ها را بخواهد، بزرگ می شوند این به معنی آن نیست که خواست خود ایشان مهم نیست و اغلب در انتظار خواهان می مانند! در یکی از سکانس های فیلم ملی به خانواده اش می گوید «شما آنچنان اعتماد به نفس مرا کشته بودید که من فکر می کردم اگریکی ازم خواستگاری کنه، چه تاج بزرگی به سرم زده! » این یک واقعیت تلخ در جامعه ما است و ریشه در اتکا به نفس ضعیف خانم های جوان دارد. هر آنچه در این فیلم از زبان شخصیت ها می شنوید، و هر آنچه در فیلم می گذرد از بطن جامعه آمده است. متأسفانه برخی از خانواده ها دخترها ی خود را با اتکا به نفس ضعیف بار می آورند و همین امر موجب می شود تا آنها توجه بیش از حد به خواهان خود داشته باشند. فکر می کنند اگر کسی از آن ها خواستگاری کند، بزرگترین اتفاق زندگی شان است. اغلب خانواده ها به دختران خود آموزش خود باوری نمی دهند و اغلب آنها در مورد خواست خود دچار سر در گمی هستند. نمی دانند از زندگی چه می خواهند؟ هدف ایشان در زندگی چیست؟ یک کلیشه همه گیر که مَلی به دام آن می افتد. طبعاً این مسائل تنها به دخترهایی که سطح تحصیلاتی پایینی دارند محدود نمی شود و ما در مورد دخترانی که حتی تا مقطع فوق لیسانس درس خوانده اند، هم شاهد این اتفاق هستیم. نتیجه این که، تحصیلات، رفاه در خانواده و یا داشتن شغل مناسب، موجب نمی شود تا همه دختران از روی آگاهی ازدواج کنند. یادمان باشد که در جامعه ای که زندگی می کنیم به ندرت خواست دخترها مطرح است، بلکه خواهان خواستگاری می کند و دختر قبول یا رد می کند. این ماجرا از بدو تولد آغاز می شود. تربیت فرزندان زمانی که جنسیت آنها مشخص می شود تغییر می کند و این آغازی برای ناهنجاری های بعدی است.
*منتظری: آیا قبول ندارید که فضای جامعه نسبت به دهه ها قبل بازتر شده و جامعه به سمت آگاهی بیشتری رفته است؟
میلانی: بله درست است؛ قطعاً ما آگاه تر شده ایم اما راه زیادی مانده تا ما به حد معقول و استاندارد انسانی دست پیدا کنیم؛ ما نباید از ابتدا تعلیم و تربیت فرزندان مان را بر اساس خشونت و یا ترس و امثالهم بنا کنیم. یا در برخی از خانواده های مرفه از ترس اینکه مبادا در آینده بلایی سر دختر آنها بیاید، اورا به شدت پاستوریزه بار می آورند بی خبر از این که همین دختر باید در آینده در یک جامعه خشن زندگی کند بدون کسب مهارت زندگی در چنین جامعه خشنی از پا در می آید. طبعاً با این شیوه تربیتی دختر ضعیف تربیت می شود. البته هستند خانواده هایی که آگاه تراز گذشته به قضایا نگاه می کنند و از همان کودکی فاصله گداری بین دختر و پسر را ازبین می برند. هیچ فکر کرده اید چرا در فحاشی کلامی اغلب مردان از واژه برادر و پدر استفاده نمی کنند و اغلب فحاشی ها مربوط به خواهر و مادرفرد مقابل است؟ این نشان می دهد که حتی خشونت کلامی ما هم ادبیات زنانه دارد واین قابل تامل است.
*منتظری: فکر می کنید که چرا هرچقدر جامعه ما تراز سطح تحصیلاتی، سواد و دانشش بیشتر می شود و ارتباط ما با دنیای مدرن رو به فزونی گذاشته اما باز هم چنین مشکلاتی به کرات در میان مردم وجود دارد؟
میلانی: اصولاً سواد با تحصیلات تفاوت زیادی دارد؛ تحصیلات به معنی خوب یادگرفتن یک رشته خاص است، اما سواد جنبه آگاهی اجتماعی دارد. هرکسی که خوب درس بخواند می تواند به درجه تحصیلی خوبی برسد اما سواد فرق می کند؛ سواد یعنی مطالعه کردن، یعنی سعی در شناخت دیگران و جامعه. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اغلب افراد آن تحصیل کرده هستند اما باسواد و آگاه نیستند. پزشک، مهندس و تاجر حادقی هستند اما اطلاعات اجتماعی و آگاهی علمی ایشان در مهارت های زندکی اندک است.
*منتظری: یعنی معتقدید آگاهی در جامعه ما وجود ندارد؟
میلانی: وجود دارد. اما همه گیر نیست. برای همه گیر شدن علوم اجتماعی و مهارت های زندگی، نیاز به یک عزم جدی ملی داریم. بخشی از عدم مشارکت مردم در امور شهری از همین جا نشأت می گیرد. در حال حاضر نسلی که در این جامعه تربیت می شوند شهروندان خوبی نیستند و ارزش کمی برای دیگران قائل هستند. در همین خیابان الهیه که یکی از گران ترین خیابان های شهر تهران است وفرض بر این است که شهروندان آموزش دیده ای را در خود جا داده باشد، نگاه کنید چه میزان پرخاش و خشونت کلامی فیزیکی بین افراد وجود دارد. کافی است 2 تا ماشین گران قیمت با هم تصادف کنند، تا راننده های آن ها با ادبیات نامناسب با هم گفتگو کنند. بارها برای خود من پیش آمده که خیابان یک طرفه ای را با ماشینم رفته ام و از روبرو راننده ای خلاف آمده است و با ماشین روبروی من ایستاده است و شروع به فحاشی و هتاکی کرده است. این ها نشانه های غم انگیزی است که ریشه در عدم آگاهی از حقوق شهر وندی دارد. مسئولان تربیتی و برنامه ریزان شهری باید پیگیر این قبیل مسائل و اتفاقات باشند چرا که این اوضاع بحرانی کنونی در آینده ای نه چندان دور اگر کنترل نشود می تواند تبعات منفی بسیار زیادی را با خود به همراه آورد. هچنین روحانیون و بزرگان دین با منبر هایی که در اختیار دارند می باید این گونه مسائل را در کنار آموزه های دینی به مردم یاد بدهند و به آن ها رعایت حقوق انسانی و حقوق شهر وندی را آموزش دهند و اگر این اتفاق بیفتد ما می توانیم شاهد ترقی در جامعه باشیم.
*منتظری: فکر می کنم از بحث اصلی مان یعنی «ملی و راه های نرفته اش» بسیار دور شدیم؛ چطور شد که ایده اولیه تولید این فیلم در ذهن شما شکل گرفت؟
میلانی: با تحقیق و مطالعه و در کنار آن پیگیری اخبار اجتماعی از طریق نشریات و فضای مجازی و مصاحبه و ملاقات با آدم های متنوع موضوعات مختلف را دسته بندی و فایل می کنم. یکی از مهمترین مباحثی که توجه مرا به خود جلب کرد مسأله خشونت خانگی بود. من سال ها است روی این مسأله کار و تحقیق کرده ام واولین فیلمم «بچه های طلاق» را بر همین مبنا نوشتم و ساختم. و در ادامه «دو زن» و دیگر قصه ها. حتی چند سال قبل فیلمنامه ای با عنوان «فری کثیف» راجع به خشونت خیابانی وافرادی که آنها اراذل و اوباش می نامند، نوشتم که متأسفانه به من اجازه ساخت آن را ندادند. غافل از اینکه کسانی که امروزه آنها را اراذل و اوباش می نامند، کسانی بوده اند که سال ها قبل، به عنوان کودکان کار در خیابان ها صدمه دیده اند!
طرح فیلمنامه «ملی و راه های نرفته اش» قبلا نوشته شده بود اما موضوع از آن جایی جدی شد که در یکی از نشریات مطلبی خواندم که تیتر آن «اعظم و راه های نرفته اش» بود و داستان واقعی زنی را روایت می کرد که شاهد ضرب شتم فرزندانش زیر مشت و لگد همسرش بود، اما از ترس همسرش هیچ اقدامی نکرده بود. گر چه داستان مَلی ربطی به اعظم و داستانش نداشت، اما مرا که فیلم نامه اولیه را نوشته بودمم برای بازنویسی و ساخت مصمم کرد.
شخصیت ملی نسبت به شخصیت ها و قهرمان های سایر فیلم هایم شخصیت ساده تر و معصوم تر است. سقف آرزوهای مَلی بسیار کوتاه است و نهایت آرزویش این است که شوهر کند، در خانه برای شوهرش آشپزی کند، با او به سینما و پارک برود و خانم خانه خود بشود. یعنی یک زن ایده آل سنتی. اما برای دستیابی به همین خواسته های سهل و ساده هم دچار مشکل می شود. ملی در این فیلم، در پی آن نیست تا حقوق اجتماعی اش را احقاق کند و بطور کلی در پی اهداف بزرگ در زندگی اش نیست.
تلاش ما با ساخت این فیلم، آن بود که نشان دهیم که یک زن نجیب با معیارهای سنتی که کاملاً مطیع است، هم می تواند قربانی خشونت خانگی شود. شخصیتی ساده و معصوم که از ابتدایی ترین حقوق خود بی خبر است؛ اواعتراض و داد زدن بلد نیست، برای همین در نهایت از پا در می آید.
*منتظری: آیا یکی از دلایلی که ملی ناآگاهانه تن به ازدواج با پسری که چندان از او شناختی ندارد می دهد این نیست که در خانواده او مردسالاری به شکل افراطی حاکم است و برادر بزرگترش مانعی در مقابل آزادی های مشروع او می شود؟
میلانی: مردسالاری کجا حاکم نیست؟ منظور شما را متوجه نمی شوم! مردسالاری شاید در برخی خانواده ها به صورت کمرنگ تر وجود داشته باشد اما در نهایت در اغلب خانواده ها و سطوح مختلف اجتماعی وجود دارد. بارها پیش آمده که بنده همراه با همسرم برای گرفتن کارت پرواز به فرودگاه رفته ایم و بنده در جلوی صف بوده ام اما کسی که در پشت باجه نشسته بوده گردنش را کج کرده و از همسر من سوأل کرده که شما چند نفر هستید؟ این یعنی چه؟ آیا این حرکت جز این معنی را می دهد که زن برای او ارزشی ندارد و باید حتی یک پرسش ساده را از مرد پرسید؟ این گونه اتفاقات کوچک را جدی بگیریم. مردی که کنترل اقتصادی خانواده را در دست می گیرد باید آنقدر خوب تربیت شده باشد تا در مقابل قدرتی که پول و قوانین حقوقی به او می دهد، مقاومت کند و تبدیل به دیکتاتور نشود. البته این سیستم بیش از اینکه زن ها را در جامعه آزار دهد، مردها را له کرده است. چرا که مردها باید یک تنه بار مسئولیت اقتصادی اعضای خانواده را به دوش بکشند و با این شرایط بسیار سخت و طاقت فرسای اقتصادی که بر کشور ما حاکم شده است، از پا در نیاید. به نکته خوبی در رابطه با شخصیت برادر بزرگتر ملی اشاره کردید؛ این مرد جوان احتمالاً درک درستی از این که یک زن هم حق اظهار نظر، حق انتخاب پوشش، دنبال کردن اهداف و تعیین سرنوشت خود دارد، تربیت نشده است. او به دلیل کهولت پدر کم کم دارد مسئولیت خانواده را بر دوش می گیرد و بنابر این، جا در پای پدر می گذارد و نقش او در خانواده را بر اساس آموزه های خود تکرار می کند. اما برادر کوچکتر به نسل دیگری تعلق دارد و شبیه او نیست. نمایش این نوع رفتار از طرف برادر بزرگتر سیاه نمایی نیست، یک حقیقت تلخ است که پایان سیاهی دارد و باید نقد شود.
*منتظری: استقبال از «ملی و راه های نرفته اش» چطور بوده، آیا از فیدبک هایی که از مخاطبان گرفته اید راضی هستید و آیا هیچ گاه از مخاطبان فیلم های خود سوأل کرده اید که آن ها هم آیا این احساس را در مورد فیلم های اجتماعی گزنده دارند یا خیر؟
میلانی: خوشبختانه واکنش ها نسبت به این فیلم بسیار خوب بوده است و اغلب مخاطبان از فیلم راضی هستند و حتی افرادی را می شناسم که 2-3 بار به سینما رفته اند و فیلم را تماشا کرده اند. نکته بسیار مهم در این میان استقبال مردان جوان است. زنان همیشه از فیلم های من استقبال می کنند، اما این بار بسیاری مردان جوان هم با فیلم ارتباط خوبی برقرار کرده اند؛ و در کامنت هایی که برای من می نویسند عنوان می کنند که هرگز رویه سیامک را در زندگی پیش نخواهند گرفت. البته برخی از مردان نخواستند و یا نتوانستند با فیلم ارتباط خلاق برقرار کنند. طبعاً این واکنش ها مرا خوشحال می کند و باعث می شود بیش از پیش در این زمینه فعال باشم.
در ضمن فیلم «ملی و راه های نرفته اش» موفق شد تا خیل زنانی را که سال ها است به سینما نرفته اند به سالن های سینما بکشاند؛ تبلیغات دهان به دهان راجع به فیلم زیاد است. مثلاً وقتی یک زن می رود و فیلم را تماشا می کند و مثلاً احساس می کند که داستان این فیلم شبیه به داستان زندگی یکی از دوستانش است با او تماس می گیرد و به او می گوید که فیلم زندگی تو روی پرده سینما است و برو فیلمت را تماشا کن؛ این اتفاق قبلاً هم زمان اکران فیلم «دو زن» برای من رخ داد. یادم می آید آقای وزیری مدیر سینما استقلال زمان اکران «دو زن» با من تماس گرفتند و گفتند فردا ساعت 11 صبح به سینما بیا تا پدیده جالبی را به تو نشان بدهم. من فردای آن روز صبح به سینما رفتم و دیدم سالن سینما استقلال پر از زنانی با تیپ های متوسط و خانه دار است. مدیر سینما به من گفت بر خی از این زنان چند روز است که به تماشای فیلم می نشینند ، اشک می ریزند و سپس از سینما می روند. دلیل این اتفاق را از آقای دکتر عیسی جلالی جویا شدم آقای دکتر به نکته جالبی اشاره کردند و گفتند این زنانی که فیلم را تماشا می کنند زنانی فراموش شده جامعه هستند که از صبح تا شب در خانه های شان مشغول غصه خوردن هستند و فکر می کنند کسی برای آن ها ارزش قائل نیست و زمانی که فیلم «دو زن» را می بینند خودشان را به جای قهرمان و شخصیت زن فیلم می پندارند و به این باور می رسند که هنوز کسی هست که به آن ها فکر می کند و حالشان خوب می شود. البته من نمونه این اتفاق را قبلاً هم دیده بودم مثلاً زمان اکران «تسویه حساب» این اتفاق به شکل دیگری افتاد. کبری رحمان پور (عروس 20 ساله) تعریف می کرد در زندان زنان زندانی بارها و بارها این فیلم را تماشا می کردند و خودشان را به جای شخصیت های این فیلم می گذاشتند و با یکایک شخصیت های فیلم همذات پنداری می کردند و خوشحال بودند از اینکه کسی پیدا شده در سینما راجع به آن ها حرفی بزند و فیلمی در رابطه با آن ها بسازد. وقتی راجع به معضل حرف زده می شود آدم ها احساس خوبی را پیدا می کنند و خود را مهم تصور می کنند و من امیدوارم که بتوانم همچنان در رابطه با زنان خاموش کشورم فیلم بسازم.
*منتظری: هدف نهایی شما از ساخت این فیلم چه بود؟
میلانی: اهداف زیادی داشتم. از جمله آگاهی جوانان کشور از پی آمد ازدواج های شتابزده و ناهمگون، تشویق خانواده ها برای حمایت از افراد صدمه دیده که در این فیلم خاص شخصیت مَلی مورد توجه بود. حتی اگر صدمه به دلیل انتخاب نادرست خود فرد باشد، باید مورد حمایت قرار گیرد و سوم نقد دایره خشونت که نسل در نسل تکرار می شود و همه افراد خانواده را در کام خود می کشد.