ماهان شبکه ایرانیان

اگر به کل آیات این واقعه ( کهف (۱۸) آیه ۶۰-۷۲) دقت کنید ، جواب روشن است.

1-در آیه 69کهف حضرت موسی(ع)قول داده بود که از امر حضرت خضر(ع)سرپیچی نکند ولی در ادامه خلاف آن انجام گرفته،این با عصمت منافاتی ندارد؟ 2-در آیه 72 سخن از فراموشکار بودن ایشان رفته این چطور؟

اگر به کل آیات این واقعه ( کهف (18) آیه 60-72)  دقت کنید ، جواب روشن است.

بنا بر آیات فوق و روایات تفسیری که در شرح آنها وارد شده، حضرت موسی به وحی خبردار می شود که بنده ای از بندگان خدا به درجات والایی از علم و معرفت رسیده و برگزیده خدا شده است و مآمور می شود او را یافته و از او تعلیم بگیرد:

«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً قالَ لَهُ مُوسی‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛ (در آن جا) بنده‏ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟».

حضرت خضر بنده برگزیده خدا بود که مأموریت های ویژه داشت که اسرار آن پنهان بود و طبیعی بود که هر کس از آن اسرار پنهان خبر نداشته باشد ، چه بسا کار او را ظلم و ستم یا قبیح و لغو بداند و اگر مؤمن و غیور باشد تحمل نکرده و بر او اعتراض کند و او هم ناچار باید او را قانع کند و وقت گذاشتن برای قانع کردن او ، او را از وظایفش باز خواهد داشت از این رو در جواب تقاضای حضرت موسی می فرماید:

«قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً؛ گفت: «تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی! و چگونه می‏توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟!».

دقت کنید؛ حضرت خضر قاطعانه به حضرت موسی می گوید: تو نمی توانی صبر کنی ! زیرا تو مؤمن و غیور هستی و در مقابل کاری که به ظاهر و به نظرت خلاف شرع و ظلم و قبیح یا لغو است  و وجهش و سرّ پنهانش را نمی دانی ، نمی توانی چشم بر بندی و اعتراض نکنی .

حضرت موسی هم می گوید:

«قالَ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصی‏ لَکَ أَمْراً؛ (موسی) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!».

دقت کنید حضرت در اینجا وعده قطعی بر صبر نداده بلکه می گوید اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهی یافت و سعی خواهم کرد تا بتوانم تحمل کنم و از اعتراض خودداری ورزم.

حضرت خضر هم می گوید پس اگر کاری به نظرت خلاف و ظلم آمد صبر کن تا به وقت خودم توضیح دهم:

«قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنی‏ فَلا تَسْئَلْنی‏ عَنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرا؛ (خضر) گفت: «پس اگر می‏خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را برای تو بازگو کنم».

با این اوضاع وقتی در اولین اتفاق موسی می بیند که او کشتی سالم دیگران را معیوب کرده و در مال آنان تصرف ظالمانه نموده ، این کار را شرعی نمی بیند و سکوت بر آن را مورد رضای خدا نمی شمارد و بر خود فرض می بیند که فریاد اعتراض بلند کند. سکوت در این شرایط نه بر او و نه بر هیچ کس دیگر جایز نیست و نهی از منکر واجب است. (1)

او وعده داده که اگر خدا بخواهد سکوت کند و خدا سکوت در برابر ظلم را نمی خواهد و او هم وعده سکوتی که مورد رضای خدا نباشد ، نداده است از این رو وقتی که کار خضر را می بیند که به فهم او ظلم و مورد قهر خداست ، وعده ای که داده بی اهمیت می شمارد و نادیده می انگارد و وظیفه خودش می بیند که فریاد بزند و از این بی اهمیتی به وعده ای که داده و توجه نکردن به آن تعبیر به "فراموشی" شده است (2) و  وقتی خضر به او وعده اش را یادآوری می کند که باید تا زمانی که خودم توضیح دهم، صبر می کردی ، راضی از نهی از منکری که کرده ، مطمئن می شود که خضر حتما توجیه قانع کننده ای دارد از این رو از عجله خود عذر می خواهد:

«قالَ لا تُؤاخِذْنی‏ بِما نَسیتُ وَ لا تُرْهِقْنی‏ مِنْ أَمْری عُسْرا؛ (موسی) گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!».

حضرت موسی گر چه پیامبر اولو العزم است اما خضر از راز و رمز هایی از خلقت آگاه و به علومی رسیده که حضرت موسی از آن محروم است و منعی ندارد که در عین این که حضرت موسی پیامبر اولو العزم است و کسی در زمینه ای دیگر بر او پیشی گرفته و وی برای تعلیم از او به محضرش مشرف شود. جمله حضرت موسی به خضر بر این علم خاص خضر دلالت دارد:

«هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً ؛ آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟».

پس اعتراض حضرت موسی با عصمت او منافات ندارد زیرا کاری دیده که به ظاهر خلاف شرع بوده و وجهش را نمی دانسته است و موظف به نهی از منکر بوده است. اگر کار او خلاف و گناه و منافی با عصمت بود ، خدا و خضر او را بر اصل نهی از منکر توبیخ می کردند در حالی که خدا داستان موسی را برای الگو بودنش آورده و هیچ جا هم او را به خاطر اعتراض تقبیح نکرده است. شیطان هم بر او تسلط نداشته که عهدی که داده از خاطرش ببرد بلکه اهمیت نهی از منکر ، او را به بی توجهی نسبت به عهدی که داده بود ، واداشت؛ در عین این که او از اول هم عهد به ترک نهی از منکر نداده بود بلکه قبول کرده بود که تا حضرت خضر توضیح نداده ، سخنی نپرسد و اعتراض را تا آن وقت به تأخیر بیندازد.

خلاصه آن که حضرت موسی مامور به ظاهر است و براساس شریعت خود قضاوت می کند که قصاص قبل از جنایت درست نیست؛ اما حضرت خضر مامور به باطن بوده است.

پی نوشت ها:

1. ملا حویش آل غازی ، بیان المعانی ، دمشق ، مطبعه الترقی ، 1382 ق ، ج‏4، ص، 193.

2. سید عبد الحسین طیب ، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران ، انتشارات اسلام ، 1378 ش ، ج‏8، ص 386. 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان