0
کارگردان : Andy Serkis
نویسندگان : William Nicholson
بازیگران : Andrew Garfield, Claire Foy, Hugh Bonneville
خلاصه داستان : داستان فیلم زندگی مردی به نام رابین کاوندیش و همسرش دایانا را بازگو می کند که رابین در سن 28 سالگی به بیماری فلج اطفال مبتلا شده و به یک تخت بیمارستان محدود می شود. بعد از اینکه مشخص می شود که رابین از گردن به پایین فلج شده است و تنها چند ماه به او وقت داده می شود تا زندگی کند، رابین و دایانا به کمک برادر دو قلوی همسرش و یک پروفسور دانشگاه آکسفورد می توانند از بیمارستان فرار کنند تا به یک زندگی کامل و پرشور دست پیدا کنند.
|
|
توجه: این نقد حاوی اطلاعاتی است که ممکن است داستان فیلم را لو بدهد. با اینکه این فیلم با حقایق تاریخی مرتبط است (از آنجا که شخصیت اصلی فیلم، یک شخص واقعی است) اما اکثر بینندگان چیزی درباره ماهیت آن چیزی نشنیدهاند. ممکن است آنچه در متن زیر میخوانید، از جذابیت فیلم بکاهد.
مردم فیلم های الهامبخش را دوست دارند؛ به همین خاطر است که از این دست فیلمها، به کثرت وجود دارد. اکثر این فیلمها بر اساس داستانهای واقعی ساخته میشوند. بینندگان با شخصیتهای تاریخی بیشتر انس میگیرند، حتی اگر طی فرآیند تبدیل داستان به فیلمنامه، واقعیت را تغییر و یا به آن شاخ و برگ بدهند. شاید چیزی در فطرت انسان وجود دارد، که با حکایات غلبه بر شکستها انس میگیرد، یا شاید دیدن شعف ناشی از پیروزی اشخاص دیگر، برایش خوشایند است. «نفس بکش» یکی از همین دست فیلم ها است، و مانند بیشتر آنها در نتهای اصیل آن دستکاریهای لازم انجام گرفته است، تا یک قطعه احساسی نواخته شود. اولین تجربه کارگردانی «اندی سرکیس»(Andy Serkis)، تحسینبرانگیز است، اما استثنایی نیست. فیلم در قامت یک مدعی برای اسکار ظاهر نمیشود، با این وجود میتواند دوساعتِ دلپذیر را برای طالبان فیلمهای «تاریخی» فراهم سازد.
تاریخ به ما می گوید: «رابین کاویندیش» (Andrew Garfield)، که سال 1994 در سن 64 سالگی درگذشت، یکی از قدیمیترین کسانی بوده که در انگلستان از دستگاههای مکانیکی برای تنفس کمک گرفته است. فیلم در سال 1957 با مختصرروایتی ازمعاشقه «کاویندیش» (هنگامی که هنوز معلول نبود) و همسرش «دایانا» (Claire Foy) آغاز میشود. از آنجا که تمرکز فیلم روی این موضوع نیست، این صحنه بسرعت پشت سر گذاشته میشود، که میتواند اشتباه باشد. در نهایت، روایتِ پیوند عاشقانه «رابین» و «دایانا» سخت میشود؛ اگر مدت بیشتری را به پرداختن به اساس داستان اختصاص میدادند، داستان میتوانست سهلتر و بهتر روایت شود. به نظر می رسد چشم انداز «سرکیس» و فیلمنامه نویس فیلم «ویلیام نیکلسون» این باشد: مستعد کردن بستر برای آنکه هر چه زودتر بسمت تراژدی سرازیر شویم.
در سال 1958، زمانی که «رابین» و «کلر» در کنیا زندگی میکنند و منتظر بدنیا آمدن اولین بچهیشان هستند، «رابین» دچار مرض فلج اطفال میشود. از گردن به پایینش از کار میافتد و بدون یاری دستگاههای مکانیکی قادر به نفس کشیدن نیست، علاوه بر این تماما سه ماه دیگر میتواند زندگی کند. «کلر» او را به انگلستان فرستاده است تا در یک بیمارستان ویژه مداوا شود. تداوم امیدواری «کلر» به «رابین»، او را قادر می سازد تا یک دوره افسردگی را پشت سر بگذارد و برخلاف توصیه دکتر، بیمارستان را به مقصد خانه ترک می کند. دوستِ مخترع وی «تدی هال» (Hugh Bonneville)، یک دستگاه تهویه قابل حمل میسازد و «رابین» با وجود محدودیت هایش، دوباره از زندگی لذت می برد. هر روز روزنامه میخواند، وقتش را با پسرش، «جاناتان« (Dean-Charles Chapman) میگذراند و سرانجام به صف حامیان معلولان میپیوندد.
«نفس بکش» یک بیوگرافی سرراست است که نقاط قوت زندگی «رابین» را بازگو میکند. احتمالا برای پرهیز از انجام گریمهای سنگین و وقتگیر، سال فوت «رابین» از 1994 به 1981 تغییر یافته است. بازی، قوی است، اما از جنس اسکار نیست. «اندرو گارفیلد» ظاهرا بیماری «فلج چهار اندام» را بررسی کرده است، تا بتواند بازی باورپذیری را به نمایش بگذارد و موفق هم میشود.
بنا بدلایلی، جالبترین شخصیت فیلم «دایانا» است؛ زن جوان دوست داشتنیی که زندگی خود را فدای مراقبت از مردی میکند که عاشقش است. (من احساس مشابهی در مورد نقش «آلیشیا واکرند» (Alicia Vikander) در «دختر دانمارکی» داشتم.) این ازخودگذشتگی، شور و تقلای «دایانا» است که «رابین» را زنده و سرحال نگه میدارد. متاسفانه فیلمنامه هرگز از کشمکش و کلنجاررفتنهای مخفیانه «دایانا» با خودش حرف نمیزند. «کلیر فوی» ((Claire Foy در نمایش یک همسر متعهد و عاشق عالی عمل میکند، اما فرصتی برای عرضاندام بیشتر نمیابد (حداقل تا اواخر فیلم).
سایر نقشها را، بازیگران مبتدی بریتانیایی ایفا میکنند. «دیانا ریگ» (Diana Rigg) دارای ویژگیهایی است که در یاد بیننده میماند، اما مدتزمان بازی وی آنقدر کوتاه است که اگر بیننده برای چند دقیقهای از فیلم غافل شود، صحنه بیادماندنی «دیانا» را از دست میدهد. برای آنکه بدانید جامعه بازیگران بریتانیایی چقدر کوچک است، همین بس که خیلی از بازیگران فیلم در سریالهای «بازی تاجوتخت» و «دکتر هو» بازی کردهاند.
در اولین تجربه «اندی سرکیس» بعنوان کارگردان، یک طنز اجتنابناپذیر نهفته است. «سرکیس» معمولا به عنوان یک بازیگر فانتزی (او در «ارباب حلقهها» نقش «گولم» و در سری جدید «ظهور سیاره میمونها» نقش «سزار» را ایفا کرده است.) شناخته میشود. «سرکیس» در فیلم خود هزینه هنگفتی را صرف ویژگیهای بصری نکرده است. به سختی بتوان فیلم دیگری در این صنف پیدا کرد، که به این فیلم شبیه باشد. البته فیلم عاری از جلوههای ویژه هم نیست (با استعانت از جلوههای ویژه موفق شدهاند که «تام هالندر»(Tom Hollander) بتواند نقش دونفر آدم دوقلو را بازی کند)، «نفس بکش» یک فیلم کم خرج و خودمانی، و یک درام انسانی است، و از آن جنس فیلمهایی نیست که «سرکیس» بخاطرش شناخته میشود. (دلیل فعالیت «سرکیس» در این فیلم این است که او واقعا با «جاناتان کویندیش» (Cavendish) در شرکت «Imaginarium Studios production» شراکت دارد، و «سرکیس» و «جاناتان» هردو همعقیده بودهاند که داستان «رابین» میتواند موضوع یک فیلم ارزنده باشد.)
دو فیلم با موضوع مشابه که به ذهنم خطور میکند، یکی «نظریه همهچیز» (زندگینامه «استیون هاوکینگ») است، و دیگری «دریای درون» ( داستان یک مرد معلول که برای پایاندادن به زندگی خود برنامهریزی میکند.) است. هر دوی آنها بنظر فیلمهای قویتر و عمیقتری میایند، چون از روایت ساده و سرراست داستان-که در این فیلم موجود است- خودداری میکنند. هیچ مشکلی در این شکل از داستانگویی وجود ندارد، اما به ندرت پیش میاید که از این طریق عظمت و فرهی حکایت، واقعا ارائه شود. دغدغه این فیلم انتقال سرراست اطلاعات است و این، به بوجودآوردن یک راوی که به اساس، غنا و بطن موضوع بپردازد ترجیح داده شده است. لحظاتی در «نفس بکش» وجود دارد که نغمه احساسات، طنینافکن میشود. رویهمرفته، فیلم یک تجربه ساده و خودمانی را به بیننده القا میکند.
اختصاصی نقدفارسی
مترجم: سروش سرحدی
//