یادگیری زبان برای بچهها یک کار غریزی است، در حالیکه برای بزرگسالان کاری کاملاً خودآگاهانه و البته دشوار است. هر چه که از سن آدم میگذرد این کار سختتر هم میشود. با این حال روشهایی برای یادگیری زبان وجود دارد که افراد بزرگسال میتوانند با استفاده از آنها زبان جدیدی بیاموزند.
بنده خودم چند وقتی است که خیر سرم قصد یادگیری زبان فرانسه را دارم، منتها کار خیلی لاکپشتی پیش میرود. انگار از دفعهی اول که زبان انگلیسی را یاد گرفتم کارم سختتر شده است. از همین رو بر آن شدم تا بگردم ببینم آیا یادگیری زبان خارجی ترفندی، قلقی، چیزی دارد که من تاکنون آن را بلد نبودم یا خیر! آخر سر کشف کردم وقتی که سنتان از یک حدی گذشت که دیگر کسی به شما نمیگفت “عمویی” هنوز هم ترفندهایی برای یادگیری زبان خارجی وجود دارد.
اصلاً ما چطور زبان یاد میگیریم؟
یادگیری زبان در خون ماست. غریزهای است که در وجود ما شکوفا میشود.
لازمهی یادگیری زبان تطبیقپذیریهای بیولوژیکی است. برای اینکه به این باور برسید انسان چنین تطبیقپذیریای دارد خیلی راحت میتوانید شروع کنید به یک بچه آدمیزاد و یک توله سگ انگلیسی یاد بدهید. بعد از چند وقت بچه آدمیزاد انگلیسی را خواهد آموخت و توله سگ خیلی خودش را بکشد نهایتاً بتواند به جای هاپ هاپ بگوید هیپ هاپ. در کودکی، ما یاد میگیریم که فکر کنیم، با بقیه ارتباط برقرار کنیم و به طور ناخودآگاه سر از قوانین گرامری زبان مادریمان در بیاوریم. از آن به بعد، هر زبان جدیدی که یاد بگیریم را بر مبنای همین زبان اولی یاد میگیریم. این زبان مادری بود که اول با آن سر از محیط پیرامون خود در آوردیم و خواه نا خواه هر زبان دیگری را که بخواهیم یاد بگیریم با آن مقایسه میکنیم.
با وجودیکه زبان را یاد میگیریم، اما نتایج تحقیقات نشان میدهد که غریزهای در ما وجود دارد که از زمان تولد ما را به یادگیری زبان وا میدارد. جدا از اینکه میل یادگیری زبان در انسان غریزی است، محققین دریافتهاند که مغز تمام انسانها از بابت خصوصیتهای زبانشناسی مثل یکدیگر است، فارغ از اینکه هر کسی به چه زبانی صحبت میکند. پردازش هجاهای خاصی که در هیچ زبانی تلفظ نمیشود برای مغز همه سخت است، حتی برای نوزادانی که هنوز زبانشان آببندی نشده است.
مقالات مرتبط:
آموختن یک زبان خارجی
گفتیم که وقتی کار به یادگیری زبان دوم بکشد، بزرگسالان ضعیفتر از خردسالان هستند. هر روزی که از عمرمان بگذرد، تواناییهای انعطافپذیری (توانایی ساخت نورونها و سیناپسهای جدید) مغزمان تقلیل میرود.
دانشمندان با مطالعه بر روی افرادی که دچار مشکلات تکلمی هستند متوجه شدند قسمتی از مغز این افراد آسیب دیده است. فردی را میبینید که 50 سالش است و یک روز در میان در تلویزیون نشانش میدهند اما بهجای اینکه بگوید ” کُلّهُم” میگوید “کل یوم”. کودکان نیز بعضی لغات را اشتباه تلفظ میکنند اما به خاطر اینکه تواناییهای انعطافپذیری مغزشان در اوج قدرت خود قرار دارد، این اشتباهات را در مغزشان اصلاح میکنند.
یکی از نظریههایی دیگری که در این زمینه مطرح است میگوید: مشکل اصلی بزرگسالان برای یادگیری زبان خارجی این است که تمرکز کردن در سن و سال بالاتر بر روی پروسه یادگیری زبان سخت است و کاهش انعطافپذیری مغز چندان هم به این قضیه مربوط نمیشود. رابرت بلی ورومان در اینباره توضیح میدهد که بزرگسالان با پروسهی “حل مشکلات به شیوهی بزرگسالان” به سراغ یادگیری زبان دوم میروند اما یک کودک با شیوهای متفاوت زبان را برای اولین بار یاد میگیرد.
در حالی که بزرگسالان عموماً مراحل اولیه زبان را خیلی سریعتر از کودکان یاد میگیرند، اما کسانی که در سنین کودکی در معرض یک زبان خارجی قرار میگیرند معمولاً مهارتهای آن زبان را زودتر از کسانی یاد میگیرند که تا سن بزرگسالیشان رسماً هیچ ارتباطی با آن زبان نداشتهاند. مثلاً دو پسر عمو به نامهای مایکل اسمیت و پیتر اسمیت را در نظر بگیرید که در استرالیا زندگی میکنند و هنوز در سن و سال پاک کردن بینی با آستینشان هستند. مادر مایکل در بچگی برای او الفبای فارسی را مینویسد و شعر ” حسنی و کره الاغ کدخدا” را میخواند اما مادر پیتر یک اسکیتبُرد برای او میخرد و خودش را خلاص میکند. اکنون 20 سال گذشته و هر دویشان مردی شدهاند و میخواهند مهاجرت بگیرند و به ایران بیایند تا بتوانند از استانداردهای بالای زندگی در ایران لذت ببرند. اما سفارت ایران سختگیر است و فقط به کسانی چراغ سبز نشان میدهد که فارسی را مثل بلبل صحبت کنند. اگر همین امروز هر دو در کلاس زبان فارسی ثبتنام کنند مایکل شانس بسیار بیشتری برای یادگیری بهتر زبان فارسی دارد چون اگر اکنون بخواهد در مغزش دپارتمان زبان فارسی بسازد، مادربورد مغزش فارسی را بهتر ساپورت میکند.
با این حال پیتر هم نباید ناامید شود. تحقیقاتی بر روی کسانی که به یکباره در بزرگسالی و بدون پیشینهی قبلی شروع به یادگیری زبانی نمودهاند صورت گرفته است و نتایج نشان میدهد که حتی این جور افراد هم میتوانند زبان خارجی را قشنگ با لهجهی مردم همان کشور صحبت کند.
مسائل دیگری نظیر انگیزه نیز در یادگیری بهتر زبان دخیل هستند. مثلاً پیتر میخواهد کانگورو به کرمان صادر کند و در عوض رطب به استرالیا وارد کند، اگر برای جوش دادن این بیزینس انگیزهی بسیار بالایی داشته باشد حتی 10 سال بعد هم میتواند فارسی را به لهجهی کرمانی صحبت کند. حالا جدای از شوخی در جریان جنگ سرد بین آمریکا و شوروی سابق، آمریکاییها جاسوسهایشان را در مدت زمانی زیر یکسال طوری تعلیم میدادند که مأمور امریکایی از خود گورباچف هم بهتر روسی حرف میزد. این روش فقط مخصوص کسانی است که انگیزهی فوق العاده بالایی دارند و حاضرند ساعتهای متمادی فقط زبان کار کنند.
کار را به کاردان بسپارید
اگر واقعاً میخواهید همت کنید و یک زبان خارجی یاد بگیرید، از این روشها استفاده کنید:
مثل دارکوب به لغتها نوک بزنید
“تکرار با فاصله” یک تکنیک تقویت حافظه است که به آدم کمک میکند چیزهایی که یاد گرفته را مثل چسب به مغزتان بچسبند. نحوهی کارکرد آن به این صورت است که شما هر لغت یا عبارتی را که یاد گرفتهاید، دوباره و در بازههای زمانی با فاصلهای مرور میکنید. در اوایل فواصل کوتاهتر هستند. لغات و عباراتی که درس جدید یاد گرفتهاید را چند بار تکرار میکنید، دوباره فردا یک نگاهی به آنها میاندازید و این روال را ادامه میدهید تا زمانیکه مطمئن شوید این درس را فوت آب شدید. بعد از چند هفته که این روال را ادامه دادید این لغات و عبارات تا چند ماه در ذهنتان میماند و نیازی نیست آنها را هفتگی مرور کنید.
در اینجا نموداری را میبینید که “منحنی فراموشی” را نشان میدهد. مشخص است که با هر بار تکرار، این منحنی شیب ملایمتری به خود میگیرد.
زبان ، دستشویی!، بوس، لالا
یکی از مزایایی که خواب در اخیتارمان میگذارد این است که شروع میکند چیزهایی که در طول روز بهعنوان حافظه موقت در ذهنمان پر و پخش است را جمع و جور میکند و آنها را با فرمت حافظهی بلند مدت ذخیره میکند. ما به خواب (حتی نیم ساعت چرت بعدازظهر) نیاز داریم تا چیزهای جدیدی که در طول روز یاد گرفتهایم را به حافظهی بلند مدتمان بفرستیم. به محض اینکه اطلاعات در حافظه بلند مدت ذخیره شد، تکرار کردن کمک میکند تا راههای ارتباطی مغز به آن لغت یا عبارت بزرگتر شوند تا اگر بعداً آن لغت یا عبارت را جای دیگری دیدیم معنی آن خیلی سریعتر در ذهنمان نقش ببندد. مثلاً مایکل درس دهقان فداکار را خوانده است و لغت قطار بهعنوان یک لغت جدید وارد حافظهی کوتاه مدتش شده است. شب که بخوابد این لغت وارد حافظهی بلند مدتش میشود و در همان حال مغزش به آدرس: “حافظهی بلند مدت، پوشهای حاوی لغت قطار” جادهی سنگلاخیای میکشد. فردا صبح که پیتر روزنامهی همشهری را باز میکند و تیترش را میبیند که “قطار فلان مسیر از ریل خارج شد” کمی برایش طول میکشد تا یادش بیاید قطار چه بود. اما بعد از چند دفعه مرور لغت قطار مغزش عملیات احداث ریل به همان آدرس بالا را شروع میکند. حالا دیگر مایکل با هر بار دیدن لغت قطار خیلی سریع یادش میآید که قطار همان دو دو چی چی است.
علاقه خود را دنبال کنید
نیازی به توضیح نیست که در اصل ما زبان را یاد میگیریم تا بتوانیم از محتوای بیان شده به آن زبان سر در بیاوریم. تحقیقات علمی هم نشان میدهند کسانی که به قصد یادگیری محتوا زبان میخوانند، مهارتهای زبانی را بهتر از آنهایی میآموزند که فقط میخواهند زبان را خُشک و خالی یاد بگیرند. توصیه میکنیم هر وقت که مهارتهای اولیهی یک زبان را پیدا کردید بروید دنبال محتوای مورد علاقهتان و ادامهی زبانتان را به این طریق یاد بگیرید. مثلاً مایکل که به فیلم و سینما علاقه دارد و بعد از 1 سال شرکت در کلاسهای آموزش زبان حالا میتواند متون فارسی را به کمک فرهنگ لغت بخواند، اگر بخواهد فارسیاش را تقویت کند بهتر است مجلهی دنیای تصویر را ماه به ماه بگیرد و بخواند تا در حین مرور محتوای مورد علاقهاش، زبان فارسی را هم بهتر بیاموزد.
گاماس گاماس گبورا
اگر سرتان خیلی شلوغ شد، شاید مجبور شوید که وسط هفته آموزش زبان را کنار بگذارید و آخر هفته به صورت فشرده مطالعه کنید. با این حال، اگر از ما بپرسید به شما میگوییم که حتی اگر روزی چند دقیقه هم برای آموزش زبان وقت بگذارید، نتایجش مؤثرتر از فشردهسازی در آخر هفته است. چرا؟ چون حافظهی موقت مغز، محدودیت حجمی دارد و فقط با یک شب خوابیدن راست و ریس نمیشود. اگر بخواهید به شیوهی آخر هفتهای که زبان بخوانید کلی اطلاعات را وارد مغزتان میکنید که خیلی از آنها به علت محدودیت حجمی سرریز میشوند و باقیشان نیز به سختی راهی به حافظه بلند مدتتان پیدا میکنند. این مشکل با مطالعهی کوتاه مدت در طول هفته حل میشود. در مترو که علاف نشستهاید لای کتاب را باز کنید و 5 تا لغت جدید یاد بگیرید، یا حداقل بلند شوید جای خود را به آن پیرمرد رنجور بدهید که وسط جمعیت در حال کمپوت شدن است.
الفبایتان را هَم بزنید
همانطور که سگ عاشق چیزهای شیرین است، مغز هم عاشق چیزهای جدید است با این تفاوت که اگر مغز چیزهای جدید یاد بگیرد خیلی قلچماق میشود اما اگر سگ چیزهای شیرین بخورد زود مرض قند میگیرد. با این حال یادگیری چیزهای جدید کار سختی است. اصلاً نظرتان چیست که مفاهیم جدید را با چیزهایی که از قبل بلد بودیم قاطی کنیم تا پروسهی یادگیری راحتتر شود؟ اینطوری بهتر نیست؟
چند تا لغت جدید یاد گرفتهاید و میخواهید با روش تکرار با فاصله آنها را به حافظهی بلند مدتتان بچسبانید. اگر لا به لای این لغات جدید چند لغت قدیمی را هم بگنجانید مغزتان راحتتر خود را آمادهی لغت حفظ کردن میکند.