ماهان شبکه ایرانیان

حدود آزادی

«ایها النَّاسُ انَّ آدَمَ لَمْ یلِدْ عَبْداً وَ لاامَةً وَ انَّ النَّاسَ کلَّهُمْ احْرارٌ».[۱]

قال علی علیه السلام:

«ایها النَّاسُ انَّ آدَمَ لَمْ یلِدْ عَبْداً وَ لاامَةً وَ انَّ النَّاسَ کلَّهُمْ احْرارٌ».[1]

[ای مردم حضرت آدم علیه السلام نه عبدی زاده است و نه کنیزی و مردم همه آزادند.]

هر چیزی برای بقاء، محتاج به سلسله ای از نیازها است. مثلًا درخت به آب و خاک و نور مناسب و باغبان خوبی که بتواند به اندازه کافی هر چیزی را به او برساند احتیاج دارد. حال اگر محل رشد درخت را محدود کنیم، یا باغبان را از انجام برخی امور باز داریم، رشد نمی کند و گل او پژمرده می شود.

در آدمی که جنبه روحانی او قوی تر است این مسأله شکل جدّی تری بخود می گیرد و آزادی در کنار آب و هوا برای او اهمیت می یابد.

اسلام به آزادی انسان بهائی مضاعف داده است. بنابر دیدگاه اسلام فرزندان آدم همه حرّ و آزادند و طوق بندگی احدی بر گردن ندارند. حدیثی که در آغاز بحث گذشت اشاره به همین معنا دارد.

علاوه اینکه اسلام حتی اجازه نمی دهد انسان بنده خواسته های خود شود و به واسطه برخی آداب غیر صحیح، از او سلب اختیار شده و در کانالی خاص قرار گیرد. حرص و طمع که باعث می شوند انسان عبد دنیا شود در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته اند.

قال علی علیه السلام:

«لا یسْتَرِقَنَّک الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَک اللَّهُ حُرّاً»[2]

[طمع، تو را به رقیت و عبدیت نکشاند در حالیکه خدا تو را آزاد قرار داده است.]

تقاضای انسان از دیگران برای او نوعی بندگی هر چند محدود ایجاد می کند، تملق و چاپلوسی، بندگی و بردگی می آورد و لذا اسلام به شدّت از آن نهی می کند.

قال علی علیه السلام:

«ایاک وَ الْمَلَقَ فَانَّ الْمَلَقَ لَیسَ مِنْ خَلائِقِ الْایمانِ»[3]

[از چاپلوسی بپرهیز که آن خُلق و روش مردم با ایمان نیست.]

به هرحال دین اسلام جز بندگی خدا را که حریت و آزادی محض در مقابل هر آنکه غیر اوست به همراه داشته باشد، نمی پذیرد.

قال علی علیه السلام:

«لا تَکنْ عَبْدَ غَیرِک وَ قَدْ جَعَلَک اللَّهُ حُرّاً»[4]

[بنده غیر خودت مباش در حالیکه خدا تو را آزاد آفریده است.]

آزادی فطری

بخشی از آزادی، آزادی فطری و تکوینی آدمی است که کمال آن وجه تمایز او از سایر موجودات است.

خدای متعال حقّ تعیین سرنوشت اشرف مخلوقاتش را بخود وی افاضه کرده و به او اختیار و توان انتخاب، داده است. هر چند اختیار آدمی و خواست او با کمک و توان الهی به نتیجه می رسد و لذا خواست او از «امر بین الامرین» که در مبحث قضاء و قدر مطرح شده است خارج نیست، اما به هرحال خواستن، اختیاری انسان است و البته همین باعث می شود که اگر مسیر صحیحی را انتخاب کرد پاداش ببیند و اگر راه کجی را برگزید، ظرف عقوبت خود را مهیا کرده باشد.

آزادی اجتماعی

از آنجا که آزادی اجتماعی، نیاز فطری انسان محسوب می شود، اساس آن قابل بحث نیست و مورد وفاق جمیع اندیشمندان است. ولی حدود و صغور آن هر از چند گاهی شبهاتی ایجاد می نماید، بطوری که برخی تعریفی برای آن وضع و دایره ای رسم کرده و آن را در محدوده همان دایره می بینند وبرخی عینکی با برد قوی تر بر چشم گذارده و محدوده وسیعتری را در زیر پرچم آزادی مشاهده می کنند. ولی به هر حال آزادی مطلق را هیچ انسانی نپذیرفته و هرکس به شیوه ای محدودیتی برای آن قائل شده است.

منشاء اختلاف

واژه ها معمولًا بر دو گونه اند، برخی واژه ها مفاهیم عینی دارند، فهم این مفاهیم و تصدیق آنها، تنها بستگی به تصورشان دارد و به محض تصور، تصدیق محقق می شود. مفهوم آب، خاک، آسمان، دست، پا و... مفاهیمی هستند که عینیت خارجی دارند و تصور مصداق، آدمی را به تصدیق آن رهنمون می سازد، البته برخی از همین واژه ها، مشترک لفظی هستند و فهم معنای مقصود مستلزم وجود قرینه بوده و بدون آن امکان ندارد. همانند لفظ عین که بیش از 72 معنا برای آن نقل شده است و یا لفظ شیر و امثال آن.

 

آن یکی شیر است اندر بادیه

و آن دگر شیر است اندر بادیه

 

آن یکی شیر است آدم می خورد

و آن دگر شیر است آدم می خورد

                                                                          

برخی دیگر از واژه ها، واژه های انتزاعی هستند. این واژه ها عینیت خارجی ندارند و مصادیق آنها صرفاً ذهنی است. فهم این مفاهیم به سادگی امکان ندارد زیرا هرکسی می تواند نوعی تعریف برای این واژه ها در ذهن داشته باشد و هر جا با امثال این واژه ها برخورد نماید مفهوم ذهنی خود را بخاطر آورد، و چه بسا با مفهوم ذهنی شخص دیگر هماهنگ نباشد. این امر موجب می شود توالی فاسده بسیاری بوجود آید که مهمترین آنها عدم تفهیم زبان است و لذا مخاطب مراد متکلم را درک نمی کند و مباحثه ها به نتیجه ای مطلوب نمی رسد.

واژه هائی چون حقوق بشر، تمدن، تروریسم، فرهنگ عمومی، امنیت اجتماعی، استقلال، آزادی، از این قبیل واژه های انتزاعی هستند، چه کسی حقوق بشر را رعایت می کند و با چه کارهائی حقّ بشر زیر پا می رود، متمدن کیست؟ تروریسم به چه عملی اطلاق می شود و تروریست کیست؟ فرهنگی و غیر فرهنگی وصف چه کسی است؟ مخلّ به نظم عمومی و امنیت جامعه کیست؟ چه کسی و چه حکومتی مستقل است؟ آزاد کیست؟. . . اینها سؤالاتی است که هر کدام چندین جواب دارند، و لذا می بینیم هم انسان در غل و زنجیر، دم از کمبود آزادی می زند و هم آنکه او را به زنجیر کشیده است.

تنها راه تفهیم این واژه ها و به نتیجه رسیدن مباحثات در این زمینه ها، دور شدن از واژه و بیان مصادیق و یا تبیین دقیق مصادیق می باشد.

حقوق و آزادی

هر انسانی برای خود حقوقی می شناسد. حقّ حیات، حقّ بیان، حقّ انتخاب و... طبعاً هرکس در مقابل این حقوق قرار بگیرد آزادی او را به خطر انداخته است.

کسی که مانع زندگی او شود یا نگذارد خواسته های خود و اندیشه خویش را بیان نماید، یا سدّ هر راهی که خواست اوست، شود، به آزادی او لطمه رسانده است.

اما گاهی دو حقّ از دو انسان با یکدیگر اصطکاک می یابند، در این گونه موارد اگر کسی مانع حیات دیگری شد، آیا باز هم آزادی را به خطر انداخته است؟

اگر کسی مرتکب قتل عمد شد و حقّ حیات انسانی را سلب کرد آیا اعدام او که سلب حیات از اوست، سلب آزادی نامیده می شود؟ انسانی که با بیان خود به دیگری افتراء ببندد، تهمت بزند، ناسزا بگوید، آیا مانع شدن چنین بیاناتی از وی سلب آزادی است؟ صدور عملی که باعث شود حقّ انسان و یا حتی جامعه ای سلب شود، منع آن عمل سلب آزادی است؟ هرگز.

هر انسانی و یا هر جامعه ای برای خود اموری را مقدس می شمارد، این مقدسات خطوط قرمز آنان بوده و هتک مقدسات، تجاوز به حریم آن انسان و یا آن جامعه محسوب می شود و منع از هتک آنها، حقّ تمامی افراد آن جامعه می باشد و دفاع از خود و حریم خویش محسوب می گردد.

برای یک بت پرست هندو، بتی که در مقابل آن سجده می کند، معبدی که در آن وارد می شود، بزرگ معبدی که به او شیوه تشکر از بت را می آموزد، ناذری که برای بت نذر می کند و... همه و همه محترمند، او حاضر است تمام سرمایه خود را، و حتی جان خود را بدهد و کسی به بت او توهین نکند.

حضرت موسی علیه السلام، عهد عتیق، کنیسه و خاخام، برای یهودیان محترم و مقدس شمرده می شوند و آنها به کسی اجازه شکستن این خط قرمز را نمی دهند.

حضرت مسیح علیه السلام، انجیل، حواریون، کلیسا و پاپ تا پدر روحانی و احکام صادره از آنها برای مسیحی مقدسند، و هیچکس را یارای توهین به اسقف و کاردینال مسیحی نیست.

مال، جان، ناموس برای هر بشری محترم شمرده می شود و لذا در سراسر عالم قوانینی برای متجاوزین به حریم های سه گانه وضع کرده اند. و سارق، جانی و فاسد (متجاوزین به حریم های سه گانه) را مجازات می کنند و لذا هرکسی نمی تواند مال مردم را ببرد، به جان دیگران حمله کند، کسی را مجروح نماید، دیگری را به قتل برساند، به دیگران افتراء بندد، به نوامیس مردم تجاوز کند و... و بگوید آزادم و اگر در بند قانون گرفتار شد، فریاد بزند که آزادی از من سلب شده است، این را نه عقل می پذیرد و نه عقلاء قبول دارند.

و البته اساساً قانون که لازمه زندگی اجتماعی است برای محدود شدن آزادی انسان وضع می شود. هر قانونی حدّی برای آزادی معین می کند و برای تعدّی از حد، عوامل بازدارنده ای پیش بینی می نماید.

در زندگی حیوانات نیز با اینکه هر حیوانی آزاد بسر می برد، اما به بهانه آزادی نمی تواند حقوق دیگران را سلب کند، و اموری چون تجاوز به حریم صید او، تعدّی به تخم و جوجه ها و فرزندان او و... ممنوع می باشد. همان طورکه در میان نباتات نیز، تعدّی ریشه هر نباتی به گیاه دیگری مفسده انگیز می باشد و چه بسا موجب خشکیدن یک و یا هر دوی آنها شود.

آزادی در اسلام

دین اسلام اکمل و اتمّ ادیان الهی است، هدف این دین تکامل و ترقی آدمی، و فرا رفتن او از هدایت تکوینی است. اسلام فقط به وجهه ظاهری جهان نمی اندیشد و حتی مقدار عنایتی که به آن دارد، آلی و ابزاری است و نه استقلالی. توجه اساسی اسلام به روح و روان آدمی است، و اصالت نیز به همان داده شده است. بر این اساس، قوانین اسلام برای تکامل روانی انسان تشریع شده اند.

و از آنجا که تکامل روحانی انسان محسوس نیست، هدف از قوانین تکاملی انسان نیز ممکن است در مخیله انسان ظاهربین نگنجد ولی این قوانین، انسان واقع بین را به اهداف عالیه خود رهنمون می سازد و او را با استدلال و برهان قانع می کند.

در این خصوص، اسلام حقوقی در نظر گرفته است و مقدساتی دارد، خالق هستی بخش که کون و مکان از اوست، انبیاء و فرستادگان و مخصوصاً نبی خاتم صلی الله علیه و آله، همه اوصیاء انبیاء و بالاخص اوصیاء نبی خاتم و امّ الأئمه علیهم السلام و نیز مصاحف و کتب الهی و مخصوصاً قرآن، و مسجد الحرام به عنوان قبله گاه، مسجد به عنوان مکان عبادت، علماء و سلاله پیامبر خاتم به عنوان مروجان دین و احکام و دستورات دینی، حقوق انسانها بر هم در قالب حقوق والدین و اولاد، زن و شوهر، ارباب و رعیت و حقوق برادران بر هم و. . . ، از مقدسات این دین شمرده می شوند. بطوری که تنها در خصوص مورد آخر، صدها حقّ به عنوان حقّ بشر همنوع در آیات و روایات مطرح شده است.

در این دین همانند همه ادیان دیگر، انسان در حوزه اختیارات شخصی خود آزاد است، ولی اگر بخواهد به حریم شخصی دیگران تجاوز کند و یا مقدسات دیگران را مورد تعرض قرار دهد، چون همه آئین های دیگر دنیا، با قوانین مخصوص به خود، وی را از عملش باز می دارد.

انسان در اسلام

انسان در دین اسلام اشرف مخلوقات محسوب می شود.

«وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنِی آدَمَ...»[5]

[ما بنی آدم را گرامی داشتیم.]

وی در زمین خلیفه خداست.

«وَ إِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً...»[6]

[وقتیکه خدابه ملائک فرمود: من بر زمین جانشینی قرار خواهم داد.]

و ملک می بایست در مقابل او به سجده درآید.

«فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»[7]

[هنگامی که آدم را نظام دادم و از روح خود در وی دمیدم، برای او به سجده افتید.]

و ابلیس با سابقه شش هزار سال عبادت:

قال علی علیه السلام:

«وَ کانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةً»[8]

[شیطان خداوند را شش هزار سال عبادت نمود.]

به واسطه عدم خشوع و سجود در مقابل انسان از رحمت خدا رانده می شود.

«قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّک رَجِیمٌ، وَ إِنَّ عَلَیک لَعْنَتِی إِلی یوْمِ الدِّینِ»[9]

[خداوند فرمود: از آسمانها خارج شو که تو رانده درگاه من هستی و لعنت من تا روز قیامت بر تو ادامه خواهد داشت.]

در این دین سیاه و سفید، غنی و فقیر، مرد و زن، هر کدام در حیطه مسؤولیت های خود بر دیگری ارجحیتی ندارند و تنها معیار رجحان هر انسانی بر انسان دیگر تقواست و چون تنها معین کننده میزان تقوا، خداونداست، جز او کسی قادر به تعیین امتیاز کسی بر کس دیگر نیست.

«یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»[10]

[ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را از تیره ها و قبیله های مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست، خداوند دانای آگاه است. ]

هدف از خلقت انسان در اسلام تکامل او و به خدا رسیدن وی می باشد، اسلام می خواهد آدمی از قید و بند زندگی حیوانی درآید و دنیا را تنها به عنوان ابزاری برای ترقی خود بشناسد.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«انَّما الدُّنْیا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُروُها وَ لاتَعْمُرُوها»[11]

[دنیا گذرگاهی است. از آن عبور کنید و آبادش ننمائید.]

قال علی علیه السلام:

«ایهَا النَّاسُ انَّما الدُّنْیا دارٌ مَجازٍ وَ الْآخِرَةٌ دارُ قَرارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکمْ لِمَقَرِّکمْ»[12]

[دنیا محل گذر و آخرت سرای باقی است، برای سرای باقی از دنیای فانی توشه برچینید.]

طبیعی است آدمی برای رسیدن به این هدف می بایست برنامه هائی که اسلام عنوان نموده است بپذیرد. انسان بر طبق مقررات اسلامی هر چیزی را نمی تواند بخورد، هر چیزی را نمی تواند بیاشامد، از هر لذّتی نمی تواند استفاده کند، هر مکانی نمی تواند وارد شود. هر چند اساس این حدود همانند محدودیت های تمام ادیان دیگر می باشد، اما کیفیت و کمیت آنها به جهت کمال دین اسلام و برنامه های وسیع تکاملی او، چه بسا متفاوت باشد. و لذا آزادی در اسلام همانند همه مرام های دیگر جهان محدود به برنامه های دین است و در این چهار چوبه حقّ آزادی بیان و عمل برای تمام مسلمانان و سایر خلایق محفوظ می باشد.

حدها

دریافتیم که آزادی اجتماعی انسان با توجه به آزادی تکوینی و فطری او، نیاز لازم وی است. اما چون از طرفی، ارزش انسان در اسلام به قرب الهی او منوط می شود و از سوی دیگر زندگی اجتماعی او بدون رعایت حقوق سایر اعضاء اجتماع امکان پذیر نیست، قوانین و مقرراتی این آزادی را محدود می نمایند که عبارتند از:

1- خداوند به عنوان خالق تمام انسان ها، و آگاه از حوائج آنان و برای رسیدن بندگانش به هدف غائی و فوز عظمی، محدودیت هائی را در قالب شرایع و آئین ها که کامل ترین آنها اسلام است وضع فرموده است و تشویق و تنبیه در دنیا چون برآورده شدن حاجات و یا حدود و تعزیرات یا مکافات اعمال، و در آخرت وعده ها و وعیدها همانند نعمت های بهشت و نقمت های جهنم قرار داده است.

2- بشر نیز برای ایجاد امنیت اجتماعی و حفظ حقوق همه افراد، قوانینی وضع نموده و برای خاطیان و نافرمانان مجازات هائی دنیوی در نظر گرفته است.

البته این قوانین باید اولًا با قوانین الهی در تضاد نبوده و ثانیاً، امنیت همه جامعه را در نظر داشته باشند، و لذا قانونی که مخالف با قانون حقّ بوده و یا تنها امنیت عده ای را تضمین کند نمی تواند متضمن امنیت و عدالت در همه جامعه باشد و آزادی را محدود کند.

این دو عامل، به عنوان عوامل محدود کننده آزادی بشر، مبرهن به برهان عقلی و نقلی است، و البته دقت در آنها کافیست تا هر صاحب خردی را به تسلیم در مقابل آنها وادار نماید.

حکام و آزادی

همواره دو راه در مقابل حاکمان جامعه وجود داشته است: راه اول، اجراء عدالت در جامعه، و اطاعت از فرامین دین در ارتباط با مردم می باشد.

راه دوم برای حکام و سلاطین، ظلم و ستم، چپاول ثروت ها، غارت دسترنج مردم، نابودی حقّ جویان و حقّ طلبان و ایجاد محیطی پر از رعب و وحشت و البته با شعار ایجاد امنیت اجتماعی است.

از آنجا که محصول قدرت و سلطه، برای کسی که فریفته آن شده و از حدّ محدود زندگی در کره خاکی غافل گشته است، غالباً جز کبر و نخوت نمی باشد، بیشماری از حکام جوامع راه دوم را برگزیده و ظلم و ستم را پیشه خود ساخته اند.

«مکیاولی» سیاستمدار ایتالیائی در کتاب خود «شهریار» اوصافی را برای حاکم موفق برمی شمرد که از جمله آنها:

«برای استیلا بر هر شهری هیچ راهی محکمتر از نابودی تمام اهل شهر نیست».

وی مطلب خود را چنین مستدل می کند که، زنده گذاشتن احدی از شهر تسخیر شده، نطفه ای خواهد بود برای انقلاب در مقابل حکومت!!!

دور شدن حاکمان از خدای متعال با گناهانشان، باعث گشته، وجدان ملامت گر و عقل هدایت گر آنها پوشیده شود، آنان با کمک نفس امّاره و ابلیس مسیر خود را با توجیهات سست، حقّ جلوه می دهند، به حدی که گاهی خود نیز همان پندار باطل را می پذیرند.

یکی از این توجیهات در همیشه تاریخ، شعار ایجاد و حفظ امنیت جامعه است.

آنها همواره حقّ خواهان و عدالت جویان را به بهانه اخلال در امنیت از سر راه خود برداشته اند. یزید بن معاویه در نامه ای خطاب به ابن عباس می گوید: لازم است حسین (علیه السلام) را از ایجاد اختلاف در جامعه بر حذر دارید!!! و متأسفانه حکام بنی امیه و بنی عباس، با همین شعار، ائمه طاهرین علیهم السلام را محصور کردند و در حبس نگه داشتند و در نهایت به شهادت رساندند.

بنابر آنچه که در ذیل عنوان «حدها» برشمردیم حدود آزادی را تنها خداوند متعال و قوانین اجتماعی مشروع و عقل پسند، ترسیم می کنند. و لذا قوانینی که حکام تنها برای حفظ خود و نه جامعه وضع می کنند، و مُهر سکوت بر لبان مخالفین می کوبند، مشروعیتی نداشته و نمی توانند محدود کننده آزادی بشر باشند.

انسان در چهار چوبه احکام دو عامل محدود کننده (قوانین الهی- قوانین اجتماعی) بایستی آزاد باشد تا هر چه بخواهد انجام دهد و آنچه را که بخواهد بیان کند و بنویسد و آن شیوه که بخواهد زندگی کند.

نفاق بزرگ

جهان مادی که تنها به اهداف دنیوی خویش می اندیشد، هر لحظه، طرحی جدید را برای رسیدن به هدف خود پی ریزی می نماید. استفاده از عناوینی چون حقوق بشر، دمکراسی، آزادی، حقوق زن و... از مفاهیمی است که بیشترین سوءاستفاده از آنها شده است.

سوئ استفاده از زن

روزگاری در جهان به اصطلاح متمدن امروز، زن را مالک می شدند و چون هر کالای دیگر حقّ مالکیت بر او داشتند. می خریدند، می فروختند، حقّ هر گونه اراده ای را از او سلب می کردند و گاه در برخی کشورها همانند حیوان از او بهره کشی می کردند و در قحطی ها از گوشت او استفاده می نمودند. بهره کار او صرفاً مِلک طِلق مالک بود، و جز نانی بخور و نمیر به او نمی رسید.

اما وقتی صنعت وارد عرصه زندگی بشر شد، کارخانه های زیاد در اقصی نقاط جهان ساخته شد، نیاز به نیروی کار گسترش پیدا کرد؛ بشر برای رسیدن به کارگر مورد نیاز و با مزد اندک قانون استقلال اقتصادی زنان را مطرح نمود، و اولین بار در انگلیس به تصویب رساند. در این قانون چنین وانمود می شد که جهان صنعتی مدافع حقّ زن است در حالیکه او مدافع اقتصاد خویش بود.

از آن زمان به بعد، زن از قید مالکیت آزاد گردید. آنان توانستند کار کنند، و صاحب زحمت خود شوند. امروزه از زن در کاباره ها، دانسها، سینماها و تئاترها و نیز به عنوان مسئول فروش کارخانجات، پذیرائی هتلها و... استفاده زیادی برده می شود، بر کالاهای تجاری عکس زنان نقش بسته است، برای تبلیغ هر کالائی از صدا و سیمای زن بهره برده می شود، و زن به اصطلاح وارد صحنه اجتماع شده است. اما آیا ورود او به صحنه اجتماع برای اهمیت دادن به زن است؟ هرگز! بلکه تا دیروز او را برای بهره کشی جنسی می خواستند و امروز برای ارضاء شدن مطامع اقتصادی زرپرستان! اینجاست که باید زنان ناله سر دهند و بگویند:

 

از چنگال گرگم در ربودی

بدیدم عاقبت گرگم تو بودی

                                                                          

و اما اسلام چنین به زن ارزش می دهد.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«الْجَنَّةُ تَحْتَ اقْدامِ امَّهاتِ»[13]

[بهشت زیر پای مادران است.]

آن حضرت نیز فرموده است صلی الله علیه و آله:

«تَحْتَ اقْدامِ امَّهاتِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ»[14]

[زیر پای مادران باغی از باغ های بهشتی قرار گرفته است.]

برده داری

استعمار و برده داری در غرب رخت بربسته است. و اکنون برده و کنیزی وجود ندارد. لغو این قانون بخاطر جمعیت زیاد سیاهان و مخالفت های آنها و احتمال خطرات مهمی بود که از ناحیه آنان احساس می شد. ولی امروزه شکل دیگری از استعمار که استعمار نوین نامیده شده است حیات گرفته است. در شکل تازه، سیاهان به ظاهر آزاد آفریقا، باید صبح تا شام تلاش کنند و در عین حال همیشه در فقر هلاکت بار بسر برند، زیرا کشورهای استعمارگر پیشین، آنها را با دادن اعتبار برای خرید کالاهایشان، وادار به استقراض نمودند و چون آنان توان پرداخت دیون خود را نداشتند مجبور شدند محصولاتی بکارند که در بازارهای طلبکارانشان مشتری داشته باشد تا بلکه بتوانند وامها و حتی تنها سود آنها را پرداخت کنند.

آنان بدون اینکه کسی با شمشیر بر سر آنهاایستاده باشد و آنها را در غل و زنجیر کند، بنده ای گوش بفرمان شده اند.

اسلام قانون بردگی را لغو ننمود ولی با بهره گیری از دو روش چنان کرد که اولًا هیچ برده ای احساس غربت از اسلام نکند و ثانیاً برده ای در جهان اسلام باقی نماند.

شیوه اول آنکه، اسلام کفاره بسیاری از گناهان را آزادی برده معین نمود، و به این وسیله مسلمانانی که لغزش هائی چون ترک روزه، عهدشکنی و. . . داشتند مجبور به آزاد نمودن برده های خود شدند، علاوه اینکه برده هائی چون ام ولد و غیره خود بخود آزاد می گشتند. ترغیب ها و تشویق های پیاپی به آزاد نمودن برده گان و بیان استحباب زیاد برای آن، باعث گشت آثار برده داری در اسلام زدوده شود.

شیوه دوم، برخورد زیبای اسلام با بردگان بود. به نمونه های ذیل توجه کنید:

«زیدبن حارثه» برده خدیجه کبرا سلام اللَّه علیها است. او را «حکیم بن حزام» برای عمه اش خدیجه از بازار برده فروشان خریده بود. زید زمان بعثت، هشت سال داشته و خدیجه کبرا علیها السلام او را به پیامبر خدا بخشیده بودند. مدتی گذشت و «حارثة بن شراحبیل» از محل زندگی فرزندش آگاه شد و با برادرش نزد پیامبر آمد و درخواست آزادی زید نمود، پیامبر فرمود: اختیار با خود اوست. زید گفت: من پیامبر را انتخاب می کنم، زندگی من نزد پیامبر بهتر است، من اینجا برده نیستم.

پدرش فریاد کشید و گفت: وای بر تو، بندگی را بر آزادی ترجیح می دهی، پدرت و عمویت را بر رسول خدا ترجیح می دهی؟ گفت: من از پیامبر چیزی می دانم که احدی را بر او ترجیح نمی دهم. حارثه و برادرش کعب چون از او مطمئن شدند و از وضع او راضی بودند، با خوشحالی او را ترک کردند. [15]

پیامبر دختر عمه خود را (زینب بنت جحش) به عقد او درآورد. هر چند ازدواج آن دو سر انجامی نداشت اما اساس این ازدواج عنایت پیامبر به او را می فهماند. فرزندش «اسامة بن زید» نیز آخرین سردار لشکر پیامبر خدا بود.

«جویبر» نیز سیاه چهره ای است که به امر پیامبر به خواستگاری دختری از اشراف رفت و دخترک وقتی می فهمد پای پیامبر در میان است با اطمینان خاطر جویبر را پذیرفت.

و مولایمان علی علیه السلام روزی غلامش را چند بار صدا زد و از او خبری نشد، نزد او آمد، و چون ظاهراً در حال خواب بود، چیزی نگفت تا وی خود بیدار شود. وقتی غلام بیدار شد، حضرت فرمود: شنیدی و جوابم را ندادی یا نشنیدی؟ غلام گفت:

شنیدم. حضرت فرمود: پس چرا جواب نگفتی؟ غلام عرض کرد: «ثقتی بک» به خاطر اینکه اطمینان داشتم مرا آزار نمی دهی. حضرت امیر علیه السلام فرمود:

«انْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ»

و او را در راه خدا آزاد نمود.

اینها و صدها و هزاران نمونه دیگر، حکایت از ارج و اهمیت اسلام به بشر و حقوق او می نماید و نفاق استعمارگران عالم که با زیر و رو کردن الفاظ، به دنبال منافع خویشند و چیزی جز منافع اقتصادی و سیاسی برای آنها اهمیت ندارد، برملا می سازد.

پی نوشت ها

[1] نهج السعاده- جلد 1- صفحه 198.

[2] غرر الحکم.

[3] غرر الحکم.

[4] بحار الانوار- جلد 77- صفحه 214.

[5] اسراء- 70.

[6] بقره- 30.

[7] حجر- 29 و ص- 72.

[8] نهج البلاغه- خطبه 234 به ترتیب فیض و 192 به ترتیب صبحى.

[9] ص 77 و 78.

[10] حجرات- 13.

[11] بحار الانوار- جلد 14- صفحه 319.

[12] شرح نهج البلاغه ابن‏ابى‏الحدید- جلد 11- صفحه 3.

[13] مستدرک الوسایل- جلد 15- صفحه 180.

[14] مستدرک الوسایل- جلد 15- صفحه 181.

[15] اسد الغابه- جلد 2- صفحه 224.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان