خداوند هنگامی که حکمت خود را بر زمین گسترانید سعادت دنیوی و اخروی انسان را در قالب کتابی نازل ساخت که آن را قرآن نامید؛ این هدایت نامه بزرگ الهی، جامع تمام نیازهای بشری بوده و مربوط به همه ادوار و عصرهاست و تمامی انسان ها را شامل می شود. احکام و عبادات، قوانین، فضایل و آداب و قوانین سیاسی، مدنی، اجتماعی و اقتصادی همگی در قرآن جمع شده است.
از لحن و بیان قرآن در آیه «وَ إِنْ کنْتُمْ فی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» (بقره/23)؛ «و اگر از آنچه بر بنده خود (پیامبر) فرو فرستادیم، در تردید هستید، پس اگر راست می گویید سوره ای همانندش بیاورید». معلوم می شود که وجوه اعجاز محدود به زمینه ای خاص نیست، بلکه آیات متعدد در هر قسمتی به جنبه ای از این اعجاز اشاره دارند.
یکی از جنبه های علمی اعجاز قرآن، بعد اجتماعی آن است. اعجاز اجتماعی قرآن را به لحاظ مفهومی بایست در ساختار قرآنی اش تعریف نمود؛ ساختاری که شامل مباحث و اصولی می شود که به طور عمده ناظر به حیات اجتماعی انسان در گذشته، حال و آینده است و اساساً با توجه به کاربست آن در دو بعد نظر و عمل، سعادت انسانی تأمین و تنها با پیمودن چنین مسیری بهشت دست یافتنی و عاقبت بشر ترسیمی عادلانه و معقول می یابد. زمانی این بعد از اعجاز قرآن بیشتر خود نمایی می کند که برنامه هایی را که تاکنون بشر برای سعادت خود داشته، مرور و نتیجه پیشنهادات او را مورد توجه قرار دهیم. یک نمونه بارز آن جامعه شناسی است که با ادعای کشف قوانین حاکم بر رفتار اجتماعی، توانسته است به نوعی علت یابی و کارکردشناسی یا معانی رفتار بشر را فهم کند؛ قوانینی که نه تنها گره ای از مشکلات و مسائل جامعه بشری نگشوده، بلکه حتی در کانون شکل گیری خود و در دیگر جاها او را بیش از پیش گرفتار ساخته و نمونه ای از جاهلیت ثانی را خلق کرده که بشریت را به نظاره آن کشانده است. (مجله قرآن و علم، 81).
مفهوم شناسی
اعجاز از ماده «عجز» است که در اصل نقیض «حزم» (محکم بستن طناب) (ابن منظور، 5/369) به معنای ضعف و ناتوانی است (فراهیدی، 1/215)، اما در اصطلاح عبارت است از امر خارق العاده ای که مقرون به تحدّی (مبارزطلبی) و سالم از معارضه باشد. (سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، 2/311). البته برای ارائه تعریفی دقیق و کامل تر، قیود دیگری نیز به این تعریف اضافه کرده اند، از جمله اینکه معجزه باید به دست انبیای الهی انجام گیرد، همراه با تحدی و هماورد طلبی باشد، به عنوان شاهد بر صدق ادعای نبوت باشد (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، 4/23؛ خویی، البیان فی تفسیر القرآن، 35).
مفهوم اعجاز اجتماعی قرآن
تفسیر اجتماعی در قرون اخیر با حرکت سیدجمال الدین اسدآبادی در مصر با نگاهی نو به تعالیم قرآن و اسلام شکل گرفت و شاگرد او، محمد عبده، این نهضت را در گرایش تفسیر اجتماعی متبلور ساخت و پس از او، چنین گرایشی در تفاسیر دیگری همچون المنار، تفسیر المراغی، فی ظلال القرآن، محاسن التأویل، المیزان، نمونه، پرتوی از قرآن، الکاشف و من وحی القرآن دنبال شد (رضایی اصفهانی، منطق تفسیر قرآن 2/348-347).
اعجاز اجتماعی قرآن به این معناست که قرآن در زمینه های اجتماعی نظریه ها و دیدگاه هایی را مطرح کرده که قبل از قرآن سابقه نداشته و با عقل و فنون آن زمان قابل دستیابی نبوده و بعد از مدت ها به این مطالب و لطایف قرآن پی برده شده است.
طبق نظر اسلام، جامعه انسانی همچون سایر مخلوقات الهی تحت سنن و قوانین معینی به حیات خویش ادامه می دهد. در اهیمت شناخت این «سنن» و خصوصیات آن، جای هیچ گونه شکی نیست. از آنجا که جامعه ما یک جامعه اسلامی است و در جهت رسیدن به مدینه فاضله اسلام در حرکت می باشد، شناختن این سنّت ها، واجب است؛ چه با شناخت این سنن و قوانین است که جامعه اسلامی می تواند راه صلاح را از فساد تشخیص بدهد و به هدف والای خود که همان آرمان های اسلامی در زندگی اجتماعی است، نایل آید. آیات و روایات متعددی در این زمینه وجود دارد. علاوه بر این نصوص، دلایل عقلی نیز حکم بر وجود قانون در زندگی اجتماعی می کند. واژه خاصی که در متون اسلامی برای قانونمندی جامعه به کار می رود، «سنّت» است. برخی از سنن الهی در قرآن کریم با همین لفظ مشخص شده اند، ولی آیاتی نیز وجود دارد که اگرچه این واژه در آنها به کار نرفته، ولی نوعی از سنن الهی در آنها مدنظر است؛ بنابراین همه سنّت ها در قرآن منصوص نیست، بلکه بخش قابل توجهی از آنها استنباطی است. استنباطی بودن سنّت ها اقتضا دارد که محقق با مطالعه الگومند و با کنار هم قراردادن منطقی آیات، قوانین مطوی در آیات را فهم و در اختیار علاقمندان معارف قرآنی قرار دهد.
تأکیدات و توجهات مکرر قرآن کریم به حاکمیت سنن بر جامعه و تاریخ و سرگذشت جوامع و تمثیلات متعدد آن، بیان قصص متعدد و گاه تکرار برخی سرگذشت ها و تصریحات فراوان به عبرت گیری از این سرگذشت ها، بیانگر بیانی اعجازگونه در همانندی قوانین جامعه شناختی حاکم بر جوامع و سنن اجتماعی مد نظر قرآن کریم است. سرنوشت مشترک داشتن و از طرفی وجود مشترکات فراوان در بین ملل و جوامع و در نتیجه اعتقاد به وجود اشتراک جوامع در قوانین جامعه شناسی، دلیلی روشن بر همانندی سنن مورد نظر قرآن کریم و قوانین جامعه شناختی است.
رویکردهای اعجاز اجتماعی قرآن
اعجاز اجتماعی قرآن از سه جهت قابل طرح است:
1.بیان گزاره های قوانین اجتماعی برتر قرآن؛
2.نقش قرآن در تحوّل اجتماعی جامعه عرب جاهلی؛
3.تبیین نظام اجتماعی برتر قرآن.
در این نوشتار، تنها به بُعد نظریه ها و قوانین و سنن قرآن در زمینه اجتماعی پرداخته شده است؛ و نقش اعجازآمیز قرآن در تأثیر بر جامعه آن زمان و همچنین نظام اجتماعی برتر قرآن و نهادهای اجتماعی همچون خانواده و... مورد بررسی قرار نگرفته است.
نظریه ها و سنن و قوانینی که در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته، در حدّ ادعای اعجاز قرآن است و حداقل به عنوان نظریه پردازی های قرآن مطرح است؛ هر چند که در برخی از این موارد اعجاز قرآن ثابت شده است.
مفهوم قانون و سنّت در قرآن و جامعه شناسی
«قانون» کلمه ای یونانی و به معنای خط کش است (زبیدی، تاج العروس، 18/466) و در اصطلاح حقوق، عبارت است از: قضیه کلیه ای که یک رشته جزئیات را بیان می کند (جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، 517). در جامعه شناسی هم می توان قانون را قواعد هنجاری متعارفی دانست که در قالب قاعده های مجاز و موجه و مورد تأیید اعضای جامعه، هدایت کننده کردارهای اجتماعی در یک جامعه هستند.
«سنّت» واژه ای است که در لغت به معنای روش، راه، طریقه، طبیعت، سیره و شریعت آمده است (طریحی، مجمع البحرین، 2/436). این اصطلاح در علوم گوناگون به معانی مختلفی به کار رفته است. سنّت در علوم اجتماعی به معنای رفتاری است که همواره وجود داشته و بر اثر ممارست های طولانی در افراد ریشه دوانیده باشد (وبر، مفاهیم اساسی جامعه شناسی، 99). مفهوم «سنّت» در کاربرد دینی و قرآنی، به معنای ضوابط موجود در رفتار الهی و روش های تدبیر امور عالم از سوی خداوند است (مصباح یزدی، جامع و تاریخ از دیدگاه قرآن، 425).
از مجموع آیات قرآن کریم به خوبی استفاده می شود که منظور از «سنّت» قوانین ثابت و اساسی «تکوینی» یا «تشریعی» الهی است که هرگز دگرگونی در آن روی نمی دهد، و به تعبیر دیگر، خداوند در عالم تکوین و تشریع اصول و قوانینی دارد که همانند قوانین اساسی مرسوم در میان مردم جهان دستخوش دگرگونی و تغییر نمی شود. این قوانین هم بر اقوام گذشته حاکم بوده است و هم بر اقوام امروز و آینده حکومت خواهد کرد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 17/437).
اهمیت شناخت سنّت های اجتماعی
شناخت سنت های اجتماعی از چند نظر دارای اهمیت است. برخی از موارد بدین شرح است:
1.خداوند سرنوشت و حالات انسان ها را شبیه به هم قرار داده، وقتی ما سرنوشت و حالات ملت های قبل از خود را بدانیم، به احوال و سرنوشت خویش نیز پی می بریم.
2.بیان سنّت های اجتماعی ما را از دو فکر غلط افـراط و تفریط برحذر می دارد تا ما فکر نکنیم که تسلیم محض قضا و قدر هستیم و نمی توانیم سرنوشت خویش را تغییر دهیم و همچنین فکر نکنیم که آزاد مطلق هستیم؛ بنابراین با شناخت سنّت های اجتماعی می توانیم برای آینده خود و جامعه خود برنامه ریزی درست نماییم؛ زیرا سرنوشت همه انسان ها یکسان است.
3.هدف اصلی مباحث جامعه شناختی، شناخت علل، عوامل، آثار و پیامدهای پدیده ها و رخدادهایی است که در حاشیه زندگی اجتماعی افراد به وقوع می پیوندد. با شناسایی علل و آثار آنها، امکان پیش بینی، پیشگیری و تحت کنترل قراردادن رخدادها، و حوادث و مسائل اجتماعی فراهم می شود. بررسی سنّت های اجتماعی ما را قادر می سازد تا قوانین و نظام حاکم بر رخدادهای اجتماعی را کشف کرده، با شناخت روابط پدیده ها و رخدادهای اجتماعی روند آنها را پیش بینی کنیم.
4.آیات قرآن کریم تصریح دارد که هدف از ذکر سنّت، اصلاح و هدایت جامعه است: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکذِّبینَ * هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدی وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ» (آل عمران/137-138) این مسأله به خوبی بیان گردیده است. در این دو آیه، ضمن توجه به سنّت الهی، سیر در سنّت ها زمینه ساز اصلاح و هدایت انسان ها بیان شده است؛ بنابراین، شناخت سنّت ها و قوانینی که در سایه آن، جامعه اسلامی بتواند راه صلاح را از فساد تشخیص دهد و به آرمان های اسلامی در زندگی اجتماعی نزدیک گردد، یکی دیگر از اهداف مطالعه سنّت هاست (حامد مقدم، سنت های اجتماعی در قرآن کریم، 27).
ویژگی های قوانین و سنّت های جامعه شناختی در قرآن
قوانین و سنّت های الهی دارای ویژگی های خاصی است. برخی از ویژگی ها بدین قرار است:
1.عمومیت داشتن
قرآن کریم با پافشاری فراوان بر روی این قوانین و کلیت و عمومیت آنها اساساً به این قوانین جنبه علمی داده و در افراد، احساسی عمیق و ژرف را برمی انگیزد تا مسائل اجتماعی خود و تاریخ آن را با بصیرت و آگاهی دنبال کنند و با همین آگاهی آنها را بپذیرند؛ از این رو می فرماید: «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَک مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً» (اسراء/77) «(این) روش فرستادگان ماست که پیش از تو فرستادیم؛ و هیچ تغییری برای روش (و قانون) ما نخواهی یافت». این آیه و آیات دیگر (انعام/34؛ احزاب/62) ما را به خصوصیت استمرار و کلیت قوانین جامعه شناختی واقف می سازد و به آن نیز جنبه ای علمی می دهد.
قرآن همچنین در آیاتی دیگر، کسانی را که سعی دارند به نوعی خود را از این قانون مستثنا کنند، مذمت نموده است: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یأْتِکمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ» (بقره/214) «آیا پنداشتید که داخل بهشت می شوید، حال آنکه هنوز مثل (حوادث) کسانی که قبل از شما درگذشته اند به شما نرسیده است؟ به آنان سختی (زندگی) و زیان (جسمی) رسید؛ و [چنان] متزلزل شدند که حتی فرستاده [خدا] و کسانی که با او ایمان آورده بودند، می گفتند: «یاری خدا کی خواهد آمد؟!» آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است!».
2.عدم تبدیل و تحویل پذیری
«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً» (فاطر/43)؛ «و برای روش (و قانون) خدا هیچ جایگزینی نخواهی یافت و برای روش (و قانون) خدا هیچ دگرگونی نخواهی یافت». طبق این آیه، نوسان و دگرگونی سنّت ها درباره کسی تصور می شود که آگاهی محدودی دارد و با گذشت زمان به مسائلی واقف می شود که او را از سنّت دیرینه اش باز می دارد یا درباره کسی است که آگاه است، اما روی میزان حکمت و عدالت رفتار نمی کند و تمایلات خاصی بر فکر او حاکم است، ولی پروردگاری که از همه این امور منزه و پاک می باشد، سنّتش درباره آیندگان همان است که در باره پیشینیان بوده است. سنّت هایش ثابت و تغییرناپذیر است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 18/296).
3.الهی بودن
الهی بودن قوانین از اختصاصات قانونمندی جامعه در قرآن کریم است. برخلاف آنچه در اندیشه های کلاسیک و رسمی جامعه شناسی مطرح است و معمولاً به دلیل سکولار بودن این نوع از مطالعات، قوانین در هر ساحت و با هر گستره ای عموماً دارای منشأ و خاستگاه اجتماعی است و ورای آن، اعتقادی به تأثیر عوامل متافیزیک به خصوص در حوزه قوانین حاکم بر جامعه وجود ندارد؛ لیکن در نگاه قرآن کریم چنین قوانینی به آسانی به خداوند نسبت داده شده است؛ از این رو، در شانزده مورد که در قرآن کریم واژه سنّت و سنن به کار رفته است، یا به طور مستقیم منتسب به خداست (احزاب/38 و 62؛ غافر/85؛ فتح/23) یا به طور غیر مستقیم به خداوند منتسب است. این کاربرد در گروه اول ناظر به سنّت گزار و در گروه دوم به محل اجرای سنن، جوامع و حکومت ها مربوط است.
4.آزاد و مختار بودن انسان ها
قرآن بسیاری از رخدادها را به خواست و نحوه عملکرد انسان ها مربوط می سازد. مقتضای عبرت و سیر و نظر که در آیات تأکید شده است نیز مختار بودن انسان در قبال سنن است (ر.ک: صدر، سنت های تاریخ در قرآن، 136). وجود سنن الهی به معنای وجود جبر و نبودن اختیار نیست. ادعای وجود سنّت های الهی در زندگی اجتماعی ممکن است موجب بروز این شبهه شود که انسان موجودی بدون اختیار و مجبور است. برای رفع این شبهه یا وجود آن و روشن شدن جایگاه جبر و اختیار در زندگی انسان، متفکران اسلامی مباحث مفصلی را بیان داشته اند. فلاسفه و متکلمان نیز نظرهای مشروح و متفاوتی در این زمینه ابراز داشته اند که به صورت «امر بین الامرین» مقبول امامیه قرار گرفته است (ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، 2/198).
قرآن کریم نیز به این ویژگی اشاره کرده است:
ـ «إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِم» ( رعد/11)؛ «خدا آن (سرنوشتی) که در قومی است را تغییر نمی دهد تا اینکه آنچه را در خودشان است، تغییر دهند». طبق این آیه، ایجاد هر نوع تغییری در احوال جوامع و امت ها به تغییری بستگی دارد که مردم آن جوامع در احوال فردی خویش به وجود بیاورند. زمینه ایجاد سعادت و شقاوت، نعمت و نقمت، نجات و هلاکت مردم جوامع مختلف را خود آن مردم به وجود می آورند.
ـ «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ» (روم/41)؛ «تا (سزای) بعضی از آنچه انجام داده اند را به آنان بچشاند؛ باشد که آنان بازگردند».
ـ «لَقَدْ بَعَثْنا فی کلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکذِّبینَ» (نحل/36)؛ «و به یقین، در هر امتی فرستاده ای برانگیختیم (تا بگوید) که خدا را بپرستید؛ و از طغیان گر(ان و بت ها) دوری کنید؛ پس، برخی از آنان کسانی هستند که خدا (آنها را) راهنمایی کرده و برخی از آنان کسانی هستند که گمراهی بر آن(ان) ثابت گردیده است؛ پس در زمین گردش کنید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است». طبق این آیه یکی از سنن الهی سنّت ارسال رسل از طرف خداوند متعال برای هر امتی است خداوند به منظور هدایت هر امتی پیامبری فرستاده است تا آن امت را هدایت کند و پس از بعثت پیامبر است که برخی از مردم هدایت می شوند و گروهی به راه ضلات می روند؛ بنابراین، خداوند امکان هدایت مردم را فراهم ساخته و این خود مردم هستند که پس از اتمام حجت راه صواب یا ناصواب را اختیار می کنند.
بر اساس آیاتی که گذشت، مشخص می شود که انسان ها در زندگی خود مجبور نبوده اند، بلکه دارای نوعی اختیار هستند و نسبت به کارهای خود مسئول می باشند و وجود سنن الهی به معنای وجود قوانین و مقرّرات جبر مآبانه ای نیست که انسان ها نتوانند از آنها به هیچ وجه تخلف کرده و کاملاً مطیع و فرمانبردار آنها باشند. انسان می تواند براساس سنن الهی با همان سنّت های حقّه الهی مخالفت کرده، به طور موقّت هم که شده امیال و هواهای نفسانی خود را اطاعت کند.
مصادیق قوانین جامعه شناختی در قرآن
قوانینی که قرآن بیان می دارد، محصور به هیچ عصر و زمانی نیست و برای اداره جهان امروز نیز کافی است. در ادامه به برخی از این قوانین و سنن اشاره می کنیم:
1.سنّت برادر بودن مؤمنان با همدیگر
قرآن اخوت و برادری را به عنوان اصلی ترین مسأله ای که در پیوند اجتماعی انسان ها مطرح است، بیان می دارد «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکمْ» (حجرات/10)؛ «مؤمنان فقط برادران یکدیگرند؛ پس میان دو برادرتان (هنگامی که اختلاف کردند) صلح برقرار کنید».
جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» یکی از شعارهای اساسی و ریشه دار اسلامی است؛ شعاری بسیار گیرا، عمیق، مؤثر و پر معنی.
اسلام سطح پیوند علایق دوستی مسلمانان را به قدری بالا برده که به صورت نزدیک ترین پیوند میان دو انسان با یکدیگر، آن هم پیوندی بر اساس مساوات و برابری یعنی بسان علاقه دو برادر نسبت به یکدیگر مطرح می کند. روی این اصل مهم اسلامی، مسلمانان از هر نژاد و هر قبیل و از هر زبان و در هر سن و سالی، با یکدیگر احساس عمیق برادری می کنند؛ هر چند یکی در شرق جهان زندگی کند و دیگری در غرب. به تعبیری دیگر، اسلام تمام مسلمان ها را به حکم یک خانواده می داند و همه را خواهر و برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهای متقابل نیز همه خواهر و برادرند.
در روایات اسلامی نیز روی این مسأله تاکید فراوان شده و جنبه های عملی آن ارائه گردیده است. برای نمونه، یک حدیث پر محتوا را از نظر می گذرانیم. امام صادق(ع) می فرماید: «المؤمن اخو المؤمن کالجسد الواحد. اذا اشتکی شیئاً منه وجد الم ذلک فی سائر جسده و ارواحهما من روح واحده؛ مؤمن برادر مؤمن است و هر دو به منزله اعضای یک پیکرند. اگر عضوی از آن به درد آید، دیگر عضوها درد آن را احساس می کنند و ارواح آن دو از روح واحدی گرفته شده اند» (کلینی، الاصول من الکافی، 2/166؛ حویزی، نورالثقلین، 5/86).
حال سؤال این است چرا اسلام کلمه اخوّت و برادری را برای بیان اندازه علاقه میان فرزندان خود برگزید؟ و سپس چرا این حالت را به ایمان نسبت داد؟
در پاسخ باید گفت: در آن حال که فرهنگ غربی کلمه «هموطن» را برای بیان علاقه موجود میان مردمان خود برگزیده است که از تقدیس زمین و ارتباط مردمان به آن حکایت دارد و به مصالح مشترکی مربوط می شود که گروهی از افراد بشر با یکدیگر دارند، و فرهنگ شرقی کلمه «رفیق» را برگزیده و به نقش جریان مبارزه در پیوندهای اجتماعی خود نظر داشته، اسلام برای ما ]مؤمنان جامعه[ کلمه «اخ» و «برادر» را برگزیده است تا از این مطلب آگاه باشیم که صله و پیوند ما به یکدیگر مادّی و بر اساس ارزش نهادن بر زمین و مصالح نیست؛ به همان گونه که به حالت همراهی و رفاقت در سفر اختصاص ندارد، بلکه اصولی و برخاسته از رابطه هر یک از ما با دین خودش است تا چنان شود که دین همچون پدری شود که اصل و ریشه وجود است. لذا هر چه ارتباط ما با اصل نیرومندتر و شدیدتر شود، ارتباط میان خودمان با یکدیگر نیز قوت و شدت بیشتری می یابد.
وحی اخوت و برادری را به ایمان (و نه به اسلام) نسبت داده است؛ بدان سبب که اسلام تسلیم محض به دین است، در صورتی که ایمان اثری در قلب است که در همه نواحی زندگی انسان تأثیر دارد و آنچه مردمان را به سطح برادری ارتقا می دهد، تنها تصدیق اساسی به دین نیست، بلکه به کار بردن آن تعالیم ارزشمند است که موانع مادی و برخاسته از مصلحتی را از میان بردارد که مایه جدایی مردمان از یکدیگر می شود (مدرسی، من هدی القرآن، 13/402).
علامه طباطبایی6 با اشاره به این ارتباط بین مؤمنان، این قانون را مختص به اسلام می داند و چنین می آورد: «جمله إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ قانونی را در بین مسلمانان مؤمن تشریع می کند و نسبتی را برقرار می سازد که قبلاً برقرار نبوده است و آن نسبت برادری است که آثاری شرعی و حقوقی قانونی نیز دارد» (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 18/316).
قرآن اصل عدالت را به عنوان زیربنای همه قوانین اجتماعی پذیرفته است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/25)؛ «به یقین فرستادگانمان را با دلیل های روشن (معجزه آسا) فرستادیم، و همراه آنان کتاب (الهی) و ترازو را فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند». این آیه به یکی از اهداف متعدد ارسال پیامبران اشاره می کند. نکته جالب در جمله «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» این است که از خودجوشی مردم سخن می گوید. نمی فرماید: هدف این بوده که انبیا انسان ها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه می گوید: هدف این بوده که مردم مجری قسط و عدل باشند! آری، مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجری عدالت گردند و این راه را با پای خویش بپویند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 23/372).
صاحب تفسیر «من وحی القرآن» در معنا و توضیح قسط چنین می آورد: «هو العدل الذی ترتکز علیه سلامه الحیاه الفردیه و الاجتماعیه، فی ما یؤکده من خضوع الناس للخط الواحد المتوازن الذی تلتقی فیه حقوقهم جمیعاً، علی أساس التشریعات التفصیلیه التی تنظم لهم ذلک کله علی مستوی العلاقات و المعاملات و الأعمال و الأقوال. و قد نستطیع أن نفهم من هذا الهدف الرسالی، و هو إقامه العدل فی إنزال الرسالات، أن مسأله الحکم و التشریع هی المسأله الأساس فی کل دین، باعتبارها القاعده التی یتحرک فیها المنهج الذی یقوم علیه العدل فی حیاه الناس، فإنه لا معنی لحرکه العدل فی الواقع، من دون شریعه تنظم له خطوطه، أو حکم یشرف علی إدارته و تنفیذه، و سیاسه تدیر أوضاعه فی ساحه الصراع، و فی حرکه الحکم أمام التحدیات، و فی سلامه الخط فی أجواء الانحراف» (ر.ک: فضل الله، 22/47)
2.سنّت فراگیری آثار اعمال
یکی از احکام جامعه شناختی این است که هرگاه عملی خاص از همه یا اکثر افراد جامعه صورت پذیرد، آثار خوب و بد آن عمل همه افراد جامعه را دامن گیر می شود. قرآن کریم می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف/96)؛ «و اگر (بر فرض) اهل آبادی ها ایمان می آوردند و خودنگه داری می کردند، حتماً برکاتی از آسمان و زمین بر آنان می گشودیم». این آیه هرچند ناظر به اقوام پیشین مثل قوم نوح، هود و شعیب است، مفهوم گسترده ای دارد و منحصر به ملّت خاصی نیست و یک سنّت عمومی و قانون الهی را بیان می کند؛ یعنی هر ملّتی که ایمان و تقوا داشته باشد، نعمت های آسمان و زمین بر آن ملت سرازیر می شود که مصداق کامل آن در دوران حضرت مهدی(عج) تحقق خواهد یافت و هر ملّتی که راه طغیان و گناه در پیش گیرد، گرفتار عواقب اعمال خویش می شود. (رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، 7/176).
جمله «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا...» دلالت دارد بر اینکه بازگشایی ابواب برکت ها مسبب از ایمان و تقوای جمعیت هاست، نه ایمان یک نفر و دو نفر از آنها، چون کفر و فسق جمعیت با ایمان و تقوای چند نفر، باز کار خود را می کند (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 7/201). اگر مردم قریه هایی که بر اثر انکار و سرکشی به هلاکت رسیدند، پیامبران ما را تصدیق و از شرک و معصیت پرهیز کرده بودند، خیرات روز افزون را از آسمان و زمین به وسیله باران و گیاهان و میوه ها بر آنها می گشودیم. چنان که نوح(ع) به قوم خود وعده کرد که اگر ایمان بیاورند، برکات آسمانی بر آنها نازل خواهد شد. برخی گویند: برکات آسمان استجابت دعاها و برکات زمین میسر شدن حاجت هاست (طبرسی، مجمع البیان، 4/699).
3.سنّت ظهور و سقوط تمدن ها
یکی از سنن الهی این است که هر امتی دارای سرنوشت و مدت دوام مشخص و معینی است. خداوند برای هر امت، دوره ای را معین فرموده که پس از سپری شدن این دوره از بین خواهند رفت؛ بنابراین، طبق سنن الهی، امت ها به وجود می آیند و دورانی را با حالات مختلف از قبیل پذیرش توحید، شرک، کفر و... می گذرانند و دچار تحولاتی می شوند و از بین می روند. قرآن کریم می فرماید: «وَ لِکلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یسْتَقْدِمُون»؛ (اعراف/34) «و برای هر اُمّتی، سرآمد (عمر معین) است؛ و هنگامی که سرآمد (عمر) آنان فرا رسد، هیچ ساعتی تأخیر نمی کنند و پیشی نمی گیرند». در این آیه خداوند به یکی از قوانین آفرینش یعنی فنا و نیستی ملّت ها اشاره می کند. این مطلب در آیات دیگری بیان شده است (یونس/49، حجر/5، نحل/61، مؤمنون/43 و سبأ/30). دقّت در این آیات نشان می دهد که مراد از «امة» قوم و گروه را نیز شامل می شود (قرشی، احسن الحدیث، 3/401)؛ یعنی ملّت های جهان همانند افراد، دارای مرگ و حیاتند. ملّت هایی از صفحه روی زمین برچیده می شوند و به جای آنها ملّت های دیگری قرار می گیرند. لذا قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست، بلکه اقوام، جمعیت ها و جامعه ها را نیز در بر می گیرد. با این تفاوت که مرگ ملّت ها غالباً بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریای شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستی و تن پروری است.
هنگامی که ملت های جهان در چنین مسیرهایی گام بگذارند، و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند، سرمایه های هستی خود را یکی پس از دیگری از دست خواهند داد و سرانجام سقوط می کنند. بررسی فنای تمدّن هایی همچون تمدن بابل فراعنه مصر، قوم سبأ، کلدانیان، آشوریان، مسلمانان اندلس و امثال آنها، این حقیقت را نشان می دهد که در لحظه فرا رسیدن فرمان نابودی که بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتی ساعتی نتوانستند پایه های لرزان حکومت های خویش را نگاه دارند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 6/158).
قرآن همچنین می فرماید «وَ إِنْ مِنْ قَرْیةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکوها قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدیداً کانَ ذلِک فِی الْکتابِ مَسْطُوراً» (اسراء/58)؛ «و هیچ آبادی ای نیست، جز اینکه ما پیش از روز رستاخیز، هلاک کننده (ی مردم) آن یا مجازات کننده آن(ان) به عذاب شدیدی هستیم! این، در کتاب (علم الهی) نوشته شده است». غرض این آیه، بیان سنّتی است که خدای تعالی در اقوام و ملل داشته که نخست ایشان را به سوی حق دعوت می کرده، آن گاه یک عده را که پذیرای دعوتش گشته و اطاعت کرده اند، سعادتمند و دیگران را که از در استکبار مخالفت و طغیان نمودند، عقوبت می نموده است؛ بنابراین، مراد از هلاک در این آیه همان تدمیر به عذاب استیصال است. چنانچه از ابومسلم مفسر نیز نقل شده، مراد از عذاب شدید، عذاب آسان تر است از قبیل عذاب قحطی یا گرانی که باعث جلای وطن یا خرابی عمارت های آن قریه شده و یا بلاها و محنت های دیگر است (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 13/132).
4.سنّت ارسال رسل
یکی از سنّت های الهی این است که خداوند متعال در میان هر امّتی پیامبری برمی انگیزد تا آنان را به راه راست و دین حق هدایت کرده و از ضلالت و گمراهی برهاند. در نتیجه، عده ای دعوت حق را قبول کرده، هدایت می شوند و گروهی نیز راه گمراهی و ضلالت را می پیمایند. این جریان در مورد تمامی امتّ ها صادق بوده است و اختصاص به جامعه معینی ندارد. اجرای این سنّت در جهت اتمام حجّت خداوند بر بندگانش می باشد و بنابر همین سنّت است که گفته می شود زمین هیچ گاه خالی از حجّت نیست، همواره پیغمبر یا هادی دیگری وجود دارد که به امر خدا مردم را به سوی حق هدایت کند و آنان را از گمراهی برهاند.
به رغم این امر، همواره در امم و جوامع، گروه ها و افرادی هستند که از دین حق پیروی نکرده، به طغیان و گردنکشی می پردازند. این پدیده بیانگر وجود نوعی اختیار و آزادی انسان در عمل اوست و روشنگر این مطلب است که خداوند از بندگان خویش سلب اختیار نکرده است. به علاوه، این امر، به شکلی به عنایت و لطف خاص پروردگار نسبت به بندگانش منتهی می شود. در حقیقت، الطاف بی کران خداوندی است که قید ارسال رسل و اتمام حجت را قبل از عذاب و هلاکت اقوام طاغی قرار داده است: «وَ لِکلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِی بَینَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یظْلَمُونَ» (یونس/47)؛ «و برای هر اُمّتی فرستاده ای است؛ و هنگامی که فرستاده آنان آید، بینشان به دادگری داوری می شود؛ در حالی که آنان مورد ستم واقع نمی شوند» «وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ»(رعد/7)؛ «و برای هر گروهی رهنمایی است».
خداوند هر فرد و قوم گمراهی را زمانی هلاک می کند که از قبل به آنان هشدار داده باشد، وگرنه عقوبت بدون هشدار ظلم است و ظلم در شأن خداوند نیست. «وَ ما أَهْلَکنا مِنْ قَرْیةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ»؛ (شعراء/208)؛ «و (مردم) هیچ آبادی ای را هلاک نکردیم، جز در حالی که برای آن[ها] هشداردهندگانی برای یادآوری بودند». قرآن این حقیقت را در آیات دیگری نیز بیان کرده است (نحل/118؛ غافر/31؛ عنکبوت/40؛ نساء/40،49 و 124؛ مریم/60). (ر.ک: مراغی، تفسیر المراغی، 19/108)
این آیات چنین تذکر می دهند که اوّل پیامبران را با معجزات بر آنان فرستادیم. وقتی آنها دانسته و فهمیده از روی لجاجت و خودسری نصایح رسولان را نپذیرفتند و انواع و اقسام ظلم و اذیت را نسبت به آن بزرگواران روا داشتند، آن وقت مستحق عذاب گردیدند (زحیلی، التفسیر المنیر، 19/227).
5.سنّت پیروزی حق بر باطل
اراده خداوند بر پیروزی حق و شکست و نابودی باطل تعلّق گرفته است و این اراده خداوندی یکی از سنّت های اوست. اگرچه خداوند با عنایت به الطاف بیکران خود، تمامی بندگانش را مورد مرحمت قرار داده و به آنها نعمات مادی و مواهب خویش را اعطا نموده است، امّا اگر بندگان ناسپاسی نمایند و کفران نعمت بر جای آورند، با دست خود نعمت را تبدیل به نقمت و خیر را تبدیل به شر می کنند. همین سنّت دلالت بر هلاکت امم و جوامع ستمگر و کافر و پیروزی امم و جوامع مؤمن و متقی دارند. قرآن در این باره می فرماید «کتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزیزٌ» (مجادله/21)؛ «خدا مقرّر داشته که قطعاً، من و فرستادگانم پیروز می شویم؛ [چرا] که خدا نیرومندی شکست ناپذیر است».
در طول تاریخ پیروزی فرستادگان الهی در چهره های گوناگونی نمایان شده: در عذاب های مختلفی همچون طوفان نوح، صاعقه قوم عاد و ثمود، زلزله های ویرانگر قوم لوط و... و در پیروزی در جنگ های مختلف، مانند غزوات بدر، حنین، فتح مکه و سایر غزوات پیامبر اسلام(ص) (آلوسی، روح المعانی، 14/228).
در جریان زمان، مقاطعی پیش می آید که به طور موقت، حق و طرفداران آن در اقلیت قرار می گیرند و باطل بر حق غلبه می یابد. این سنّت را خداوند در قرآن کریم بیان فرموده است: «إِنْ یمْسَسْکمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْک الْأَیامُ نُداوِلُها بَینَ النَّاسِ وَ لِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یتَّخِذَ مِنْکمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یحِبُّ الظَّالِمینَ * وَ لِیمَحِّصَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یمْحَقَ الْکافِرینَ» (آل عمران/140-141)؛ «اگر (در جنگ اُحُد) به شما آسیبی رسید، پس به یقین، به آن گروه (نیز در جنگ بدر) آسیبی مثل آن رسید؛ و [ما] این روزها(ی شکست و پیروزی) را در میان مردم [دست به دست] می گردانیم؛ و (این) به خاطر آن است که خدا کسانی را که ایمان آورده اند، معلوم بدارد (و شناخته شوند) و از میان شما، گواهانی برگیرد. و خدا ستمکاران را دوست نمی دارد. * و تا خدا کسانی را که ایمان آورده اند، خالص [و پاک] گرداند و کافران را [به تدریج] نابود سازد».
گاهی باطل جلوه می کند و گاهی حق، لکن «للباطل جولة و للحق دولة» (سمعانی، تفسیر سمعانی، 3/88) و در هر دو حالت، تمام امتحانات الهی است. «دول» بالضمّ و الفتح به معنای صرف است. بنابراین،نُداوِلُها بَینَ النَّاسِ صرف می کنیم بین مردم، گاهی از این گرفته می شود و به دیگری داده می شود. چه بسا اغنیا که فقیر شدند و چه بسا فقرا که به غنا رسیدند، چه بسا سلاطین که اسیر شدند و چه بسا اسیران که به سلطنت نایل شدند، چه بسا اعزّه که ذلیل شدند و چه بسا اذلّه که به عزّت رسیدند، غالب، مغلوب و مغلوب، غالب و هکذا تمام این انقلابات و حالات مختلفه امتحانات الهی است تا مقام هر کس معلوم گردد (طیب، اطیب البیان، 3/368) اما این امر به هیچ وجه به معنای شکست واقعی حق و پیروزی باطل نیست، چون سنّت خداوند عکس این مطلب را افاده می کند.
6.سنّت مجازات ستمکاران
در راستای سنّت پیش گفته، سنّتی دیگر از سنن الهی قابل تشخیص است و آن عبارت است از خذلان و نابودی کافران و اهل ظلم و فساد؛ به بیانی دیگر، تمامی کسانی که به نحوی با پیروزی حق مقابله کرده و سدّی در راه پیشرفت اسلام به وجود آورده اند از قبیل:
تکذیب انبیاء، ظلم به مردم، ظلم به خود، اسراف در کفر، فساد عمومی، روابط اجتماعی مبتنی بر بی انصافی، طغیان در معیشت، تکذیب بعث و نشر در قیامت و ثواب و عقاب آخرت، طغیان بر خداوند، فراموشی موعظه های الهی و... مجازات شده اند.
آیاتی که بیانگر این سنّت می باشند، در سه دسته جای می گیرند:
1.آیات عام و بیانگر سنّت الهی هلاکت جوامع ظالم و کافر؛ مانند: «وَ کمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرینَ» (انبیاء/11)؛ «و چه بسیار آبادی را که (مردمش) ستمکار بودند، در هم شکستیم و بعد از آنها، قوم دیگری پدید آوردیم» «وَ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ» (اعراف/182)؛ «و کسانی که آیات (و نشانه های) ما را دروغ انگاشتند، به زودی، از جایی که نمی دانند، به تدریج، گرفتارشان خواهیم کرد».
در این آیه، یک سنّت الهی دیگر بیان شده است و آن سنّت استدراج می باشد. منظور از این سنّت این است که خداوند برای کافران نعمت ها را پشت سر هم تجدید می کند تا بدین وسیله آنان با التذاذ به این نعمت ها از ذکر پروردگار غافل شده و خداوند آنها را مورد امتحان قرار بدهد. این غفلت آنها از یاد خدا موجب این می شود که اطمینان و آرامش دل هایشان را از دست بدهند و بیش از پیش به اضطراب درونی دچار شوند و سرانجام به عذاب سخت ملحق شوند (ر.ک: فیض کاشانی، تفسیر الصافی، 2/256).
2.آیات بیانگر هلاکت اقوام و جوامعی که پیامبران الهی را تکذیب کرده اند و با آنها به مقابله پرداخته اند؛ مانند «وَ کأَینْ مِنْ قَرْیةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکراً» (طلاق/8)؛ «چه بسیار از [مردم] آبادی که از فرمان پروردگارش و فرستادگانش سرپیچی کردند و با حسابی شدید آن [ان] را مورد محاسبه قرار دادیم و با عذابی ناپسند آن [ان] را عذاب کردیم!».
در این آیه، به سرنوشت اقوامی همچون عاد، ثمود و فرعونیان اشاره شده که از دستورات الهی سرپیچی کردند و گرفتار عذاب شدید و بی سابقه یا کم نظیری شدند و سرنوشت آنان عبرت آموز آیندگان شد. اکنون این آیات به مسلمانان نیز هشدار می دهد که اگر از قوانین و دستورات الهی سرپیچی کنند، مشابه همان سرنوشت دردناک در انتظار آنهاست (رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، 21/109).
3.آیات مشخص کننده افراد و گروه های مخالف انبیاء و ادیان الهی؛ مانند«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِک قَرْیةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً» (اسراء/16)؛ «و هرگاه بخواهیم که (مردم) آبادی ای را هلاک کنیم، به سردمداران ثروتمندش فرمان می دهیم و [لی] در آنجا نافرمانی می کنند، پس آن گفتار (= وعده عذاب) بر آن (مردم) تحقق یابد، و آن (شهر) را کاملاً درهم می کوبیم».
خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بیان دستوراتش کسی را مؤاخذه و مجازات نمی کند، بلکه نخست به بیان فرمان هایش می پردازد. اگر مردم از در اطاعت وارد شدند و آنها را پذیرا گشتند، چه بهتر که سعادت دنیا و آخرتشان در آن است و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زیر پا گذاشتند، اینجاست که فرمان عذاب درباره آنها تحقق می پذیرد و به دنبال آن هلاکت است.
اگر درست در آیه دقّت کنیم، چهار مرحله مشخص برای این برنامه بیان شده است که همه آنها با فاء تفریع به یکدیگر عطف شده اند:
1.مرحله اوامر (و نواهی)؛
2.مرحله فسق و مخالفت؛
3.مرحله استحقاق مجازات؛
4.مرحله هلاکت.
حال، این سؤال پیش می آید که چرا امر شدگان تنها «مترفین» هستند؟
در پاسخ این سؤال توجه به یک نکته راه گشاست و آن اینکه در بسیاری از جوامع (منظور جامعه های ناسالم است) مترفین، سردمداران اجتماعند و دیگران تابع و پیرو آنها.
به علاوه، در این تعبیر اشاره به نکته دیگری نیز هست و آن اینکه سرچشمه غالب مفاسد اجتماعی نیز ثروتمندان از خدا بی خبری هستند که در ناز و نعمت و عیش و هوس غرق اند، و هر نغمه اصلاحی و انسانی و اخلاقی در گوش آنها ناهنجار است؛ به همین دلیل، همیشه در صف اول مقابله با پیامبران بوده، دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده، همیشه بر ضد خود می دیدند؛ روی این جهات، از آنها بالخصوص یاد شده است؛ چرا که ریشه اصلی فساد همین گروه هستند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 12/59).
بنابراین، «أمَرْنا مُتْرَفِیها» یعنی بزرگان قوم را فرمان به اطاعت می دهیم؛ زیرا خداوند به فسق و گناه دستور نمی دهد، بلکه به عدل و احسان فرمان می دهد. شیوه هلاک کردن خدا به این نحو است که به اطاعت دستور می دهد، مرفّهان بی درد مخالفت می کنند و افراد عادی هم از آنان پیروی می کنند. آنگاه قهر الهی بر همگان حتمی و محقّق می شود و عذاب و غضب الهی فرا می رسد (قرائتی، تفسیر نور، 7/32).
اراده قهر خدای حکیم، بر اساس زمینه های گناه و خصلت های منفی ماست، وگرنه خداوند مهربان، بی جهت اراده هلاک قومی را نمی کند. حضرت رضا(ع) در تفسیر آیه فرموده اند: «اراده الهی در این آیه، مشروط به فسق ماست» (صدوق، عیون اخبار الرضا، 2/165).
7.سنّت مهلت دادن
یکی از سنن الهی که در سنت عذاب و نابودی جوامع کفر و شرک نیز دخالت دارد، مهلت دادن به آنها تا مدتی معین و سپس هلاکت آنان است؛ یعنی سنّت الهی بدین قرار نیست که جوامع را بلافاصله پس از رواج ظلم، ستم، کفر و شرک هلاک نماید، بلکه مدّتی بنابر اراده خویش به آنان مهلت می دهد تا آنان را آزموده و حجت را به آنها تمام فرماید و ضمناً در همین زندگی دنیا و لذت جویی آنان از تنعمات مادی، آنها را به نوعی عذاب گرفتار کند. البته این سنّت یکی از مظاهر الطاف خداوندی است: «وَ رَبُّک الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یؤاخِذُهُمْ بِما کسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً» (کهف/58)؛ «و پرورگارت بسیار آمرزنده [و] صاحب رحمت است؛ اگر (بر فرض) آنان را به خاطر دستاوردشان مؤاخذه می کرد، حتماً در عذاب آنان شتاب می نمود؛ بلکه برای آنان وعده گاهی است که جز آن هیچ پناهگاهی نمی یابند».
خلاصه معنا این است که اگر پروردگار تو می خواست ایشان را مؤاخذه کند، عذاب را بر آنان فوری می ساخت، لیکن عجله نکرد؛ چون غفور و دارای رحمت است، بلکه عذاب را برای موعدی که قرار داده و از آن به هیچ وجه گریزی ندارند، حتمی نمود. به خاطر اینکه غفور و دارای رحمت است، از فوریت آن صرف نظر فرمود؛ پس جمله «بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ...» کلمه ای است که به عنوان حکم صادر گفته شده نه اینکه خیال شود صرف حکایت است؛ زیرا اگر حکایت بود، جا داشت بفرماید: «بل جعل لهم موعدا...» (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 13/334).
نتیجه
اعمالی که انسان در مسیر زندگی انجام می دهد، تحت نظام و قانونی است که از آن تخطی نمی کند و در حقیقت از یک نقطه مشخصی سرچشمه می گیرد و آن این است که انسان می خواهد یک زندگی سعادتمندانه داشته باشد که در آن تا می تواند کامروا بوده و به خواسته ها و آرزوهای خود برسد.
قرآن کریم نه تنها قانونی بودن و سنت داشتن آفرینش را یادآوری می کند، برخی از سنن مخصوص را نیز معرفی می نماید. هیچ مردمی از بدبختی به خوشبختی نمی رسند مگر اینکه عوامل بدبختی را از خود دور سازند و بالعکس، یک ملت خوشبخت را خدواند بدبخت نمی کند مگر اینکه خودشان عوامل بدبختی را برای خویش فراهم آورند. خداوند قانون خود را عوض نمی کند ما باید خودمان را عوض کنیم.
قرآن در بُعد اجتماعی هم ـ علاوه بر دیگر ابعاد اعجاز ـ قوانین و سننی را به جهانیان معرفی می کند و ویژگی هایی را بیان می کند که قبل از آن سابقه نداشته است و دست کم می توان گفت: تمام این ویژگی ها با هم قبل از اسلام و قرآن وجود نداشته است؛ لذا می توان از آن به «اعجاز اجتماعی قرآن در عرصه قوانین اجتماعی» یاد کرد.
منابع
1.قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی (1388ش)، قم: انتشارات المصطفی.
2.ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم (1405ق)، لسان العرب، قم: نشر أدب الحوزه.
3.آقایی، محمدرضا (1390ش)، «اعجاز اجتماعی قرآن با تأکید بر قوانین جامعه شناسی»، قرآن و علم، بهار و تابستان، ش8.
4.آلوسی، سید محمود (1415ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبدالباری عطیه، بیروت: دارالکتب العلمیه.
5.جعفری لنگرودی، محمدجعفر (1376ش)، ترمینولوژی حقوق، تهران: گنج دانش، چاپ هشتم.
6.حامد مقدم، احمد (1365ش)، «سنت های اجتماعی در قرآن کریم»، مشکوة، تابستان، ش11.
7.حویزی عروسی، عبد علی بن جمعه (1412ق)، نورالثقلین، تصحیح و تعلیق از سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه إسماعلیان.
8.خویی، سید ابوالقاسم (1395ق)، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، چاپ چهارم.
9.رضایی اصفهانی، محمدعلی (1378ش)، تفسیر قرآن مهر، قم: پژوهش های تفسیر و علوم قرآن.
10.رضایی اصفهانی، محمدعلی (1387ش)، منطق تفسیر قرآن 2، قم: جامعة المصطفی العالمیه، چاپ سوم.
11.زبیدی، سید محمد مرتضی (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق از علی شیری، بیروت: دار الفکر.
12.زحیلی، وهبه بن مصطفی (1418ق)، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج، دمشق: دار الفکر المعاصر، چاپ دوم.
13.سمعانی (1418ق)، تفسیر سمعانی، تحقیق یاسر بن إبراهیم و غنیم بن عباس بن غنیم، ریاض: دارالوطن.
14.سیوطی، جلال الدین (1416ق)، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق از سعید المندوب، لبنان: دارالفکر.
15.صدر، سید محمدباقر (بی تا)، سنّت های تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوی اصفهانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
16.صدوق، محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی (1404ق)، عیون اخبار الرضا، تصحیح و تعلیق از حسین اعلمی، بیروت: مؤسسه الأعلمی.
17.طباطبایی، سید محمدحسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه، چاپ پنجم.
18.طبرسی، احمد بن علی بن ابی طالب (1386ش)، الإحتجاج، تعلیق سید محمدباقر خرسان، دار النعمان.
19.طبرسی، فضل بن حسن (1372ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: ناصرخسرو، چاپ سوم.
20.طریحی، فخرالدین (1408ق)، مجمع البحرین، تحقیق از سید احمد حسینی، مکتب النشر الثقافه الإسلامیه، چاپ دوم.
21.طیب، سید عبدالحسین (1378ش)، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم.
22.فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق)، العین، تحقیق دکتر مهدی مخزومی و دکتر ابراهیم سامرایی، قم: مؤسسه دارالهجرة، چاپ دوم.
23.فضل الله، سید محمدحسین (1419ق)، من وحی القرآن، بیروت: دار الملاک، چاپ دوم.
24.فولادوند، محمدمهدی (1415ق)، ترجمه قرآن، تهران: دار القرآن الکریم (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی).
25.فیض کاشانی، ملامحسن (1415ق)، تفسیر الصافی، تهران: الصدر، چاپ دوم.
26.قرائتی، محسن (1388ش)، پرتوی از نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، چاپ دوم.
27.قرائتی، محسن (1383ش)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، چاپ یازدهم.
28.قرشی، سید علی اکبر (1377ش)، أحسن الحدیث، تهران: بنیاد بعثت، چاپ سوم.
29.کلینی، محمد بن یعقوب (1365ش)، الاصول من الکافی، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم.
30.مدرّسی، سید محمدتقی (1419ق)، من هدی القرآن، تهران: دار محبی الحسین.
31.مراغی، احمد بن مصطفی (بی تا)، تفسیر المراغی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
32.مصباح یزدی، محمدتقی (1368ش)، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی.
33.مظفر، محمدرضا (1383ش)، اصول الفقه، قم: دارالفکر.
34.معرفت، محمدهادی (1428ق)، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسة التمهید.
35.مغنیه، محمدجواد (1424ق)، تفسیر الکاشف، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
36.مکارم شیرازی، ناصر (1374ش)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
37.مکی العاملی، محمد بن جمال الدین (1411ق)، اللمعه الدمشقیه، قم: دارالفکر.
38.نجفی خمینی، محمدجواد (1398ق)، تفسیر آسان، تهران: انتشارات اسلامیه.
39.وبر، ماکس (1371ش)، مفاهیم اساسی جامعه شناسی، ترجمه احمد صدارتی، تهران: نشر مرکز، چاپ سوم.