ماهان شبکه ایرانیان

دلیل و حجیت از منظر علامه ملا احمد نراقى (قدس سره) (۳)

این خلاصه تلاشى است که تا کنون انجام گرفته است، تا حجیت‏خبر واحد به دلیل روایات اهل البیت علیهم السلام ثابت ‏شود، ولى به زعم ما این تلاش ناکام است، زیرا اولا همه این روایات به کتاب‏هاى چهارگانه (کتب اربعه) و یا چند کتاب دیگر بر مى‏گردد و این را نمى‏توان گفت تواتر اجمالى

دلیل و حجیت از منظر علامه ملا احمد نراقى (قدس سره) (3)
این خلاصه تلاشى است که تا کنون انجام گرفته است، تا حجیت‏خبر واحد به دلیل روایات اهل البیت علیهم السلام ثابت ‏شود، ولى به زعم ما این تلاش ناکام است، زیرا اولا همه این روایات به کتاب‏هاى چهارگانه (کتب اربعه) و یا چند کتاب دیگر بر مى‏گردد و این را نمى‏توان گفت تواتر اجمالى. و ثانیا بر فرض اینکه این روایات تواتر اجمالى داشته باشند، ولى عده زیادى از آن‏ها بر مطلوب مورد بحث دلالت نمى‏کنند در حالى که ممکن است همان‏ها از ائمه علیهم السلام صادر شده باشند نه آن‏هایى که به صراحت‏بر جیت‏خبر واحد دلالت دارند و ثالثا بر فرض اینکه بعضى از آن‏هایى که بر حجیت‏خبر واحد دلالت دارند، مقطوع الصدور باشند، اخص همه آن‏ها، آن بعضى است که باید گرفته شود، و تردیدى نیست که چنین اخصى وجود ندارد که مفادش حجیت‏خبر ثقه باشد، بلکه اخص همه آن‏ها خبرى است که مجمع علیه باشد آن طور که در حدیث امام کاظم علیه السلام آمده است و در روایات دیگر امامى بودن، عدالت و وثاقت راوى نیز اعتبار شده است، پس اخص، روایتى است که همه این صفات را دارا باشد و چنین روایتى پیدا نمى‏شود که مفادش حجیت‏ خبر ثقه باشد، پس تواتر اجمالى، براى مستدل، سودمند نیست، به ویژه اگر بدون واسطه بودن از معصوم را که مورد عده‏اى از این روایات است نیز قید دیگرى براى اخص آن‏ها به حساب آوریم.
خلاصه آن که این روایات بسیار مختلف و گوناگون هستند و اگر آن‏هایى را که ضعیف و فاقد اعتبارند و یا از حیث دلالت، ربطى به حجیت‏خبر واحد ندارند، کنار بگذاریم، تعداد بقیه، به حدى نمى‏رسد که یقین به صدور بعضى از آن‏ها پیدا کنیم، خصوصا اگر به این نکته توجه کنیم که همه آن‏ها به چند کتاب محدود بر مى‏گردند، و بر فرض این که آن‏ها تواتر اجمالى داشته باشند، باید خبرى را صادر شده تلقى کرد که از همه آن‏ها خاص‏تر باشد، چه عدالت و وثاقت را با هم در خبر واحد اعتبار کند و یا به ضمیمه این دو صفت، اجماعى بودن آن را هم اعتبار کند که مدلولش در میان اخبار و احادیث موجود در کتاب‏هاى ما از تعداد انگشتان بیشتر نمى‏شود، و تاسف بارتر از همه این است که قدر متیقن از چنین خبرى، خبر واحدى است که بین مخبر عنه و مخبر له واسطه زیادى نباشد، بلکه برخى از این روایات، خصوص چنین موردى را مورد توجه قرار داده‏اند، پس باید این خصوصیت نیز در خبر اخص لحاظ شود، و اگر مسئله به این جا ختم شود، بدیهى است که حجیت‏خبر مستفاد از آن روایات، هیچ ربطى به اخبار و احادیث موجود در کتاب‏هاى حدیثى ما ندارد.

مقام چهارم: در حجیت هر خبر مظنون الصدق است
 

شاید بتوان گفت: در سه مقام گذشته، چندان فرقى بین سخن نراقى رحمه الله و سایر فقها درباره حجیت‏خبر واحد وجود نداشت، پس فرق اساسى بین سخن او و سایر علما در چیزى است که او در این مقام بیان داشته است و به این موضوع معتقد است که هر خبر و حدیثى که مظنون الصدق باشد، حجیت داشته و براى فقیه، دلیل معتبرى است که مى‏تواند بر اساس آن فتوا دهد، و این نقطه تمایز فکر نراقى رحمه الله با سایرین است. و اگر این ادعا ثابت‏شود، و از مناقشه در امان بماند، تحول عظیمى را در فقه به دنبال آورده، راه پرثمرى را براى فقها باز مى‏کند.
نراقى رحمه الله براى اثبات این ادعا، دو استدلال دارد:
1. قبلا گذشت که عرف، عادت، اجماع و خبر محفوف به قرینه، بر حجیت‏خبر واحد فى الجمله دلالت دارد، مگر خبرى که دلیل خاصى بر عدم حجیتش دلالت کند، و پیداست که این ادله، بر حجیت هر خبرى که مظنون‏الصدق است، دلالت مى‏کند، زیرا هم اجماع بر این امر وجود دارد و هم عرف و عادت بر این است که مردم به خبر مظنون الصدق عمل مى‏کنند و روایاتى هم که بر حجیت‏خبر واحد دلالت داشتند، خبرى را معتبر مى‏دانستند که مظنون الصدق باشد.
2. دلیل دوم این است آن چه شارع آن را حجت قرار داده و مکلفین را ملزم به قبول آن کرده، یا هر خبرى است که از ائمه علیهم السلام نقل شده است و یا نوع خاصى از اخبار و احادیث، مورد اعتبار شرعى قرار گرفته است، اگر سخن اول پذیرفته شود، مطلوب ما که حجیت تمام اخبار و احادیث مظنون الصدق است، ثابت مى‏شود. و اگر سخن دوم مورد قبول افتد، باید آن خصوصیت، همان افاده ظن باشد که جنبه صدور آن را تقویت مى‏کند، زیرا خصوصیت دیگر نمى‏تواند نقشى در صدق خبر و حجیت آن در نظر شارع داشته باشد. بنابراین وجود چنین خصوصیتى با عدمش فرقى نمى‏کند، در نتیجه باید پذیرفت که خبر حجت در نظر شارع که پیش از این حجتیش ثابت‏شد، خبرى است که مظنون الصدق باشد، چه این ظن از ناحیه وثاقت راویان پیدا شود، یا از ناحیه دیگر، چون همراهى شهرت و مانند آن، با خبر. (15)
روشن است که هر دو استدلال مبتنى بر این مسئله است که در مقام پیشین حجیت‏خبر واحد فى الجمله ثابت‏شود، ولى به طور مفصل گذشت که هیچ یک از ادله یاد شده در آن جا تمام نیست و د لیل خاصى بر حجیت‏خبر واحد به طور خاص وجود ندارد، پس نمى‏توان ادعاى یاد شده در مقام چهارم را با این دو دلیل ثابت کرد; زیرا اساس آن دو دلیل تمام بودن ادله حجیت‏خبر واحد فى الجمله است، و به تفصیل بیان شد که دلیل تامى وجود ندارد که خبر واحد بما هو خبر واحد را به عنوان حجت‏خاصى در نظر شارع معرفى کند.
نقد دیگرى که متوجه این مقام مى‏شود، این است که مفاد ادله حجیت‏خبر واحد این نیست که هر خبر مظنون الصدق حجیت داشته باشد، زیرا همان طور که گذشت، مفاد اخبار و احادیث، حجیت‏خبر خاص و مقید به قیودى نظیر ثقه و عادل بودن راوى و مانند این‏ها مى‏باشد و قدر متیقن از اجماع هم چنین خبرى است نه مطلق خبر مظنون الصدق، و بناى سیره عقلا بر عمل به خبر ثقه است، نه هر خبرى که مظنون الصدق است و قدر متیقن از بناى عقلا خصوص خبر ثقه است، پس اگر پذیرفته شود که ادله یاد شده بر حجیت‏خبر واحد دلالت دارند، نمى‏توان گفت، مفاد آن‏ها حجیت هر خبرى است که موجب پیدایش ظن شود، بلکه باید منظور از حجیت و اعتبارى که از آن‏ها استفاده شود، حجیت‏خاصه باشد، ولى هیچ دلیلى وجود ندارد که مدلول اجماع و سیره عقلا را تعیین کند باید قدر متیقن گرفت و ظاهر این است که قدر متیقن از معقد اجماع، خبر عادل ثقه است، مثل این که قدر متیقن از سیره عقلا، عمل به خبر ثقه است و بعید نیست که گفته شود، قدر متیقن از بناى ایشان، عمل به خبر ثقه مظنون الصدور است، زیرا در غیر این مورد، عمل آنان، محرز نیست و معلوم است که این معنا غیر از چیزى خواهد بود که نراقى رحمه الله ادعا کرده است، زیرا ایشان مى‏گوید: هر خبرى که از ائمه نقل شده و در کتاب‏هاى شیعه آمده است، چه سند داشته و یا نداشته باشد، حجیت دارد. البته به شرط آن که مظنون الصدور باشد، ولى این سؤال مطرح مى‏شود که منظور از این ظن، چه ظنى است؟ آیا منظور، ظن نوعى است‏یا ظن شخصى؟ اگر منظور، ظن نوعى باشد اشکالش این است که کدام ظن نوعى است که اخبار مرویه از ائمه اطهار علیهم السلام را مظنون الصدق بداند!
بدیهى است که هیچ ظن نوعى نداریم که بر این معنا دلالت داشته باشد، تا گفته شود ادله مقام پیشین به این گونه اخبار و احادیث اشاره دارند. به علاوه اگر چنین ظنى داشته باشیم خود او براى حجیت اخبار مرویه از ائمه علیهم السلام کفایت مى‏کند، زیرا منظور از ظن نوعى، اماره‏اى است که نوعا مفید ظن باشد یا براى نوع مردم موجب ظن شود، مگر این که اعتبار شرعى ویژه‏اى نداشته باشد، ولى این چنین ظنى از محل بحث‏خارج مى‏شود، زیرا اگر براى شخص ظن حاصل نشود و اعتبار شرعى هم به واسطه این که نوعا مفید ظن است، نداشته باشد، چگونه مى‏تواند براى او حجت آور باشد! بنابراین باید پذیرفت که منظور از ظن به صدق خبر، ظن شخصى است نه نوعى، ولى اشکال چنین فرضى این است که معلوم نیست عقلا در کارهاى مهم و در غیر فرض انسداد باب علم به ظن شخصى خود عمل کنند، و بر فرض احراز آن، به دست آوردن امضاى شرعى آن، کار آسانى نخواهد بود.
خلاصه این که نمى‏توان از اجماع و سیره عقلا چنین استفاده کرد که هر خبر مظنون‏الصدقى حجیت داشته باشد، چون اولا این دو دلیل براى حجیت‏خبر واحد فى الجمله ناتمام است، چه رسد به حجیت هر خبر مظنون الصدق. و ثانیا بر فرض قبول، ضمیمه خصوصیت ظن به صدق، به خبرى که آن ادله او را معتبر مى‏دانند، دلیلى ندارد، چون ممکن است‏خصوصیتى که عقلا را به عمل به خبر واحد وادار کند، اطمینان به صدور خبر بوده، و یا عمل ایشان به خبر مظنون الصدق در موارد غیر مهمه باشد، و یا آن که آنان در فرض انسداد باب علم به هر ظنى عمل مى‏کنند، پس با وجود این احتمالات چگونه مى‏توان حجیت‏خصوص خبر مظنون الصدق را از این دو دلیل لبى استفاده کرد؟
و اما در دلیل سوم بیان شد که مفادش حجیت‏خصوص خبر ثقه عادل اجماعى بود که از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمى‏رفت، پس انصاف در این است که محتواى مقام چهارم قابل اثبات نباشد هر چند مقام سوم را بپذیریم.

مقام پنجم: در اثبات حجیت هر خبرى مى‏باشد که از ائمه علیهم السلام نقل شده است
 

مفاد این مقام، بیشتر با مسلک اخبارى‏ها مناسبت دارد و کمتر کسانى خصوصا از اصولیون هستند که با این شدت به حجیت اخبار و احادیث، معتقد باشند، زیرا عده‏اى از اصولیون، خبرى را حجت مى‏دانند که راویانش شیعه و عادل بوده و عده‏اى دیگر، خبرى را حجت مى‏دانند که راویانش ثقه باشند و بعضى وثاقت را تعمیم داده و گفته‏اند: اگر وثاقت، وثاقت‏خبرى هم باشد، خبر حجیت پیدا مى‏کند هرچند وثوق مخبرى در بین نباشد.
همان طور که از عنوان مسئله روشن است نراقى رحمه الله هم در مقام چهارم، راهش را جدا کرده است، و هم در این مقام، زیرا در این مقام، در صدد اثبات این ادعا است که هر خبرى که از ائمه اطهار علیهم السلام روایت‏شده است، حجت مى‏باشد. البته این سخن عجیبى است، زیرا اخبارى‏هاى سرشناسى چون شیخ حر عاملى و محدث بحرانى آن را قبول ندارند ولى این موضوع چندان اهمیتى ندارد، چه کسانى آن را قبول داشته و یا نداشته باشند، زیرا آن چه که در مسائل علمى مهم به نظر مى‏رسد، استحکام خود نظریه و برخوردارى آن از پشتوانه محکم است، بنابراین باید دید این نظریه چیست و دلیلش کدام است؟
نراقى رحمه الله در این باره مى‏گوید: «هر خبرى که از ائمه اطهار نقل شده باشد، حجیت دارد، مگر این که دلیل خاصى بر عدم حجیت آن وجود داشته باشد، به این دلیل که روایات زیادى وجود دارد که بر حجیت‏خبر واحد دلالت دارند و در مقام سوم به آن‏ها اشاره شد و تردیدى وجود ندارد که آن روایات، مظنون الصدق باشند، زیرا هم در کتاب‏هاى معتبر ذکر شده‏اند و هم شهرت و اجماع، موافق با آن‏ها مى‏باشد و هم راویانش ثقه، و هم تعدادشان زیادند، پس جاى بحث ندارد که این روایات عموم و اطلاق دارند بنابراین مى‏توان با تمسک به عموم و اطلاق آن‏ها حجیت هر خبرى را که از ائمه علیهم السلام نقل شده است، ثابت کرد، مگر این که دلیل خاصى قائم شود که بعضى از اخبار مرویه از ائمه علیهم السلام را از این قاعده خارج کند. (16)
همان گونه که در آغاز مقاله اشاره شد، نراقى رحمه الله در ابتداى این بحث، نوشته است ما مسئله حجیت‏خبر واحد را در چهار مقام مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهیم، ولى وقتى به این جا رسیده از نظرش برگشته مقام دیگرى را به مقامات قبل، ضمیمه کرده است و در بیان توجیه آن، نوشته است: گرچه ما در کتاب‏هاى خود ثابت کردیم که هر خبر مظنون الصدق حجت است لیکن اخبار ضعیفه و روایاتى که در کتاب‏هاى غیر معتبر ذکر شده و شهرت یا اجماع، ضعف آن‏ها را جبران مى‏کند و یا از اصحاب اجماع در سند آن‏ها قرار گرفته است و در حصول ظن به صدق آن‏ها شک و تردید وجود دارد، در کبراى کلى داخل نیستند پس این مقام را براى اثبات حجیت آن‏ها افزودیم‏» .
به نظر مى‏رسد که در این سخن، نوعى تهافت وجود دارد; زیرا اگر در مقام پنجم ثابت‏شود که هر خبر مروى از ائمه اطهار علیهم السلام حجت‏باشد، آن طور که از ظاهر دلیل یاد شده در این مقام روشن است، دیگر مقید کردن آن به خبرى که مشهور است‏یا اجماع بر آن وجود دارد و مانند آن، معنا ندارد، زیرا اخبار دیگرى هم وجود دارند که از ائمه علیهم السلام روایت‏شده و دلیل هم بر حسب فرض آن‏ها را معتبر مى‏داند و اگر در مقام پنجم حجیت‏خبرى که مظنون الصدق باشد، ثابت‏شود معلوم است که این معنا در مقام چهارم، ثابت‏شده و دیگر نیازى به انعقاد مقام پنجم نخواهد بود.
خلاصه این که خبرى که ضعیف است‏یا در کتاب غیر معتبر نقل شده و شهرت یا اجماع منقول بر وفق آن وجود دارد و یا از اصحاب اجماع در سند آن حضور دارد، یا مظنون الصدق است و یا نیست که اگر مظنون الصدق است، حجیتش در مقام چهارم ثابت‏شده و به انعقاد مقام پنجم نیاز نیست و اگر مظنون الصدق نیست که ظاهرا همین معنا مورد نظر است، اعتبار به شهرت یا اجماع منقول، یا وجود بعضى از اصحاب اجماع در سند آن براى حجیت، بدون وجه است، زیرا بنابر فرض در مقام پنجم حجیت‏خبرى ثابت مى‏شود که از ائمه علیهم السلام نقل شده است، چه موافق‏با مشهور باشد و یا نباشد و چه اجماع منقول مفاد آن را تایید بکند و یا نکند. علاوه بر این، خبرى که مشهور باشد و یا با اجماع منقول همراه شود مظنون الصدق مى‏شود و قهرا چنین خبرى به حکم مقام چهارم، حجیت پیدا مى‏کند، و وجهى براى ذکر مقام پنجم باقى نمى‏ماند، مگر براى اثبات حجیت‏سایر اخبار و احادیثى که در کتاب‏هاى غیرمعتبر آمده و هیچ گونه ظن و گمانى بر صدق آن‏ها وجود ندارد، ولى حرف نراقى رحمه الله این است که مقام پنجم براى اثبات حجیت این گونه اخبار و احادیث نیست.
ایرادى که متوجه دلیل مقام پنجم مى‏شود این است که چگونه مى‏توان اخبار و احادیث ظنیه را دلیل حجیت مطلق خبر منقول از ائمه اطهار دانست، و حال آن که حجیت‏خود خبر مظنون الصدق، محل بحث و نزاع است مگر آن که گفته شود، حجیت اخبار و احادیثى را که بر حجیت روایات دلالت دارند، به پشتوانه سیره و اجماع معتبر مى‏دانیم و آن گاه به وسیله اطلاق و عموم آن هر خبر مروى از ائمه علیهم السلام را حجت کنیم، لیکن این سخن جدا مخدوش است، زیرا قدر متیقن از اجماع و سیره، جیت‏خبرى است که راویانش ثقه باشند، نه هر خبرى که در کتاب‏هاى معتبر شیعه وجود داشته باشد، بنابراین، اگر سیره و اجماع شرایط حجیت را دارا باشند و قدر متیقن از آن‏ها خصوص خبر بدون واسطه نباشد، تنها خبر ثقه را اعتبار مى‏بخشند و نیازى به گفتن ندارد که در بین اخبارى که دلالت‏بر حجیت‏خبر واحد دارند، خبرى وجود ندارد که ثقه بوده و مفادش حجیت مطلق الخبر باشد، تا با تمسک به آن بتوانیم به هر خبرى که از ائمه علیهم السلام نقل شده است، اعتبار ببخشیم، ولى نکته‏اى که شایان ذکر خواهد بود این است که این استدلال بسیار جالب و جدیدى است که شاید فقط به نراقى رحمه الله اختصاص داشته باشد، زیرا در این استدلال با اندیشه‏اى بدیع، اخبار دال بر حجیت‏خبر واحد با سیره و اجماع، اعتبار پیدا کرده، آن گاه از این اعتبار استفاده شده هر خبرى که از امام معصوم نقل شده، حجیت پیدا کرده است، اما همان گونه که گذشت این استدلال بر دو چیز توقف دارد:
1. اطلاق سیره.
2. وجود خبرى از اخبار داله بر حجیت‏خبر واحد که مفاد عام داشته باشد تا با آن تمام اخبار مرویه از ائمه اطهار حجیت پیدا کنند، و اما روشن است که سیره اطلاق ندارد، هم چنان که اجماع مثل او است، در این صورت جاى این مناقشه وجود دارد که سیره نمى‏تواند به اخبار و احادیثى که با واسطه زیاد از ائمه - علیهم السلام - روایت‏شده‏اند، حجیت‏ببخشد، در نتیجه حجیت اخبار داله بر حجیت‏خبر واحد مورد سؤال قرار گرفته در نتیجه نمى‏توان با خبر واحدى که حجیت آن محرز نیست، سایر اخبار مرویه از ائمه علیهم السلام را اعتبار بخشید.
و معلوم است که از راه تواتر اجمالى آن‏ها نیز نمى‏توان سایر اخبار به ویژه هر خبر مروى از ائمه اطهار را معتبر کرد، زیرا بیان شد که تواتر اجمالى بر فرض آن که مورد قبول قرار گیرد، هر خبرى را حجت نمى‏کند.

پی نوشت ها :
 

15. همان، ص 177، 176.
16. همان، ص 167.
 

منبع:www.naraqi.com
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان