ماهان شبکه ایرانیان

امامت و حکومت از نگاه اِباضیه (۱)

اشاره   اباضیه پیروان عبدالله بن اباض تمیمى (درگذشته در حدود هشتاد هجرى قمرى) یکى از نخستین فرق اسلامىِ انشعاب یافته از فرقه خوارج قلمداد مى شود که پیدایش آن به سال ۶۵ هجرى قمرى بازمى گردد

امامت و حکومت از نگاه اِباضیه (1)

اشاره
 

اباضیه پیروان عبدالله بن اباض تمیمى (درگذشته در حدود هشتاد هجرى قمرى) یکى از نخستین فرق اسلامىِ انشعاب یافته از فرقه خوارج قلمداد مى شود که پیدایش آن به سال 65 هجرى قمرى بازمى گردد. اباضیان به رغم تعداد اندکشان تا به امروز در کشور عمان و شمال افریقا تداوم یافته اند.
در دیدگاه اباضیه، امامت و حکومت یکى از مسائل اساسى و کلیدى به شمار مى آید، اگرچه آنها به آن رویکردى فقهى ـ تاریخى دارند. مراحل امامت یا مسالک مذهب اباضى، یعنى ظهور، دفاع، شراء و کتمان، و برخورد پیروان آن با مخالفان خود سبب شده تا این فرقه اسلامى همچنان حیات داشته و حتى داراى حکومت و حکمرانى باشد. در عین حال دیگر اندیشه هاى کلامى آنان در باب تعریف امامت، گزینش امام، شروط و اوصاف امام، مقاصد و اهداف امامت نیز مى تواند حائز اهمیت و درخور تأمل باشد که این مقاله بدانها پرداخته است.

مقدمه[1]
 

اباضیه را یکى از فرقه هاى نخستین اسلامى مى دانند که تاریخ پیدایش آن به قرن اول هجرى بازمى گردد و تا به امروز نیز ادامه یافته است. بروز و ظهور این فرقه از دوران «محکمه نخستین» و ردّ نظریات نافع بن ازرق ــ بنیانگذار فرقه ازارقه خوارج ــ بوده است و همین سبب شده که اغلب مصادر غیراباضى ــ فرقه نویسان اسلامى ــ آنان را فرقه اى انشعاب یافته از خوارج قلمداد کنند، ولى منابع اباضى به شدت منکرند که جزء خوارج باشند و نویسندگانى را که اباضیه را از خوارج دانسته اند موردسرزنش و ملامت قرار مى دهند.[2]
به هر حال اینکه اباضیه شاخه اى از خوارج یا فرقه اى مستقل از فرق اسلامى است باید در مقاله اى به طور جداگانه مورد تحقیق قرار گیرد. این مقاله ناظر به «آراى کلامىِ اباضیه در باب امامت و حکومت» است که تعریف امامت، وجوب امامت و دلائل آن، نحوه تعیین و انتخاب امام، مراحل امامت، شرائط و اوصاف امام، عزل امام و خروج بر وى، وظایف و مقاصد امامت را شامل مى شود. در پایان نیز از روابط اباضیان با مخالفان دینى و مذهبى سخن رفته است.
قبل از ورود به بحث ذکر چند نکته لازم به نظر مى رسد; اول آنکه اباضیه به مانند دیگر فرق اسلامى به جز شیعه «امامت و خلافت» را از مسائل فرعى و فقهى و به عنوان واجب کفایى مى دانند. البته آنان براى امامت اهمیت خاصى قائلند و در مواردى از آن به «الامامة العظمى» تعبیرکرده اند،[4]
دوم آنکه اگرچه فرق اسلامى به طور عام و اباضیه به گونه خاص در اساس و اعتقاد، در باب امامت با شیعه اختلاف نظر دارند، در عمل و نیز در پاره اى از مسائل با شیعه در دوران غیبت کبرا شباهت هایى نیز دارند که درخور توجه است; نمونه بارز آن جنبه سیاسى امامت مى باشد که آنان به این مسائل رویکردى سیاسى دارند. البته این مسأله اختصاصى به اباضیه و حتى اهل سنت ندارد، بلکه مى توان «حکومت و رهبرى در غیر شیعه» را با حکومت شیعى در دوران غیبت کبرى از نگاه تاریخى و سیاسى ــ و جدا از جنبه اعتقادى و کلامى ــ مقایسه کرد.
نکته آخر آنکه اباضیه آراى سیاسى ـ مذهبى خویش را صرفاً در باب حکومت خلاصه نمى کنند، بلکه آنان آراى سیاسى ـ اعتقادى بسیار مهم و اساسى دیگرى را نیز در قلمرو «امر به معروف و نهى از منکر»، «ولایت و برائت»، «تقیه»، «خلفاى سه گانه و دیگر صحابه»، و از همه مهم تر در مورد «امام على علیه السلام» مطرح مى کنند که به نظر مى رسد باید دریک یا چند مقاله مستقل دیگرى طرح و مورد تحقیق و بررسى قرار گیرد.

توضیح برخى واژگان
 

در دیدگاه بعضى از اباضیه به حاکمى که حیطه نفوذى و دستورات وى محدود و معین است «امیر» مى گویند، ولى «امیر المؤمنین» غالباً بر امامى اطلاق مى گردد که نفوذ او بر تمام بلاد اسلامى گسترده باشد، لذا از آنجا که اباضیه از آغاز پیدایش تاکنون نتوانسته اند به چنین نفوذى دست یابند براى ائمه خویش از این لقب استفاده نمى کنند و خود را مستحق آن نیز نمى دانند.[7]
بعضى از نویسندگان اباضى نظر مساعدى نسبت به استفاده از القاب «سلطان» یا «پادشاه» مَلِک ندارند، زیرا مفهوم سلطان را همراه با ظلم و ستم و تصرف به غیر حق، و مفهوم مُلک را اخذ به ناحق و اعطاى به غیر حق مى دانند، لذا صحیح نمى دانند که امام عادل با عنوان سلطان و پادشاه مورد خطاب قرار گیرد.[8] علاوه بر این عناوین و القاب در اباضیه، عناوین دیگرى را چون «إمام الدفاع» ، «إمام البیعه» ، «إمام اهل التحقیق» ، «إمام الشراء» و «إمام الدین» نیز به کار مى گیرند که در ادامه مقاله بدانها خواهیم پرداخت.

تعریف امامت
 

در دیدگاه قطب الائمة اطفیش (1236ـ1332ق)، امامت عبارت است از: «ریاست عمومى در امور دین و دنیا براى شخصى که وى در این مقام جانشین پیامبر در اقامه دین و حافظ حوزه شریعت است».[13]
آنچه از تعاریف امامت در این باره به دست مى آید این است که امامت در نزد اباضیه با دیدگاه دیگر فرق اسلامى داراى شباهت زیادى است; امامت یعنى ریاست عمومى در دین و دنیا براى جانشین پیامبر. اگر این تعاریف با تعاریف نویسندگان شیعه و سنى مقایسه شود به قرابت تعاریف پى خواهیم برد، چنان که شیخ مفید (د. 413ق) در تعریف امامت مى گوید: «امامان جانشینان پیامبران در اجراى احکام و برپاداشتن حدود الاهى و پاسدارى از شرائع و تربیتِ بنى نوع بشرند».[16]

وجوب امامت
 

اباضیه برخلاف خوارج [22]
به نظر خمیس بن سعید شقصى (د. قرن یازدهم هجرى) ، نویسنده کتاب منهج الطالبین و بلاغ الراغبین نیز امامت یکى از فرائض و واجبات خداوند است. البته وى وجوب آن را کفایى مى داند که اگر بعضى بدان اقدام نمایند از دیگران ساقط مى گردد.[23] نورالدین سالمى (د. 1332ق) یکى از اندیشمندان و نویسندگان اباضیه در شرح خویش بر مسند ربیع بن حبیب، امامت را به دلیل کتاب و سنت و اجماع و استدلال واجب دانسته و در غایة المراد خود نیز در قالب دو بیت شعر به وجوب آن تصریح کرده است:
ان الامامة فرض حینما وجبت *** شروطها لا تکن عن رفقها غَفِلا
و باطلٌ سیرة فیها الامامة فى اثنین *** لو بلغا فى المسجد ما کملا[24]
و بالاخره اینکه على یحیى معمر (1337ـ1400ق) از نویسندگان معاصر اباضیه، در این باره چنین نگاشته است: «بنابه عقیده اباضیه بر مسلمانان واجب است که حکومت عادلانه اى را اقامه نمایند که مطابق روش شرع اسلامى حرکت کند، احکام الاهى را اجرا نماید ، اقامه حدود کند ، از حقوق مردم محافظت نماید، رد مظالم کند و از مرزهاى اسلامى دفاع کرده، دعوت اسلامى را به بلاد کفر سراسر جهان برساند».[25]
از مطالب مذکور به دست مى آید، که: یکم ، اباضیه به وجوب امامت معتقدند، البته وجوب آن را کفایى مى دانند;
دوم، آنان این وجوب را از طریق کتاب، سنت، اجماع و عقل اثبات مى کنند; دلیل کتاب، آیه 59 سوره نساء است: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» و آیه 71 سوره اسراء که: «یوم ندعو کل أناس بامامهم» و غیر آن مى باشد. دلیل سنّت، گفتار پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ است که فرمودند: «اطیعوا ولاة امرکم»، «ان امر علیکم عبد حبشى مجدع الانف فاسمعوا له و اطیعوا ما اقام فیکم کتاب الله» و غیر آن. دلیل اجماع، عمل مهاجرین و انصار پس از رحلت پیامبر در سقیفه بنى ساعده است که آنان اگرچه در مصداق اختلاف داشتند، هیچ یک در وجوب امامت اختلاف نداشتند. دلیل عقلى و استدلالى، این است که خداوند حدود خود را واجب فرموده است، لذا اقامه حدود، عدالت اجتماعى، حفظ مرزهاى اسلامى، امر به معروف و نهى از منکر و به طور کلى اجراى احکام شرعى و دینى صرفاً توسط ائمه و والیان آنها و نه عموم مردم امکان پذیر است.[26]
سوم، این که بعضى منابع مانند مقالات الاسلامیین اشعرى به نقل از على بن یحیى معمر[30] و یا ممکن است از آنجا که فرقه نویسانِ پیش گفته اباضیه را از خوارج مى دانند و فرق خوارج نیز مانند نجدات، ازارقه و صفریه معتقدند که امامت واجب نیست، لذا این دیدگاه را به اباضیه نیز سرایت داده باشند.
چهارم، اباضیه در عین اینکه براى امامت جنبه دینى و روحانى قائل شده اند و آن را حق خدا بر بندگان، و امامان را حجج الاهى و وارثان انبیاء دانسته اند، وجوب و نصب امام را، به مانند اهل سنت و برخلاف شیعه، بر عهده مردم مى دانند نه از جانب خدا; چنان که قطب الائمه اطفیش مى گوید: «اشاعره امامت را از فروعى مى دانند که به افعال مکلفان تعلق دارد و نصب امام نزدآنان واجب سمعى است و در نزد ما نیز چنین است، البته عقل نیز به سبب آنکه اقامه حدود را صرفاً توسط امام عملى مى داند از این جهت مى تواند بر نصب امام دلالت داشته باشد».[31]

تعیین و انتخاب امام
 

فِرَق اسلامى بر این باورند که یکى از راه هاى گزینش شخص براى مقام امامت، نص از جانب خدا و رسول وى ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ مى باشد. اما دیگر راه هاى گزینش امام، یعنى تعیین امام از سوى امام سابق، انتخاب شخص از طریق اختیار و بیعت مردم و نیز انعقاد امامت از طریق دعوت، قهر و غلبه میان مسلمانان مورد اختلاف است; شیعه امامیه، اسماعیلیه و جارودیه زیدیه غیر از نص راه دیگرى را نمى پذیرند، ولى دیگر فرق اسلامى و از جمله اباضیه معتقدند که علاوه بر نص مى توان از طریق انتخاب و اختیارِ مردم نیز امام را تعیین کرد که در ادامه مقاله بدان مى پردازیم و چنان که خواهیم گفت آنان قبول ندارند که در این باره نصى وجود دارد.

جایگاه اهل حل و عقد
 

از آنجا که اباضیه معتقدند که پیامبر شخصى را براى امامت به عنوان جانشین خویش تعیین نفرموده است، آنان ناگزیر به راه دوم، یعنى گزینش امام از طریق «بیعت و اختیار امت» روى آوردند. قطب الائمه براى آنکه هم اشکال شیعه را بر نظریه انتخاب اهل بیعت جواب بدهد و هم این راه را تأیید کرده باشد، مى گوید: «انتخاب از راه بیعت گواه آن است که امام از جانب خدا و رسولش منصوب گشته و حکم بیعت درباره امام مثل اجراى سایر احکام است، لذا بیعت، مثبِت امامت براى امام نیست، بلکه آشکارکننده امامت براى وى است».[33] در اینجا سؤالاتى مطرح مى شود; از جمله اینکه «اهل حلوعقد» چه کسانى هستند، چه شروطى دارند و تعداد آنان چند نفر است؟
ابوبکر احمد بن عبدالله کندى مى گوید: «اهل حلوعقد جماعتى از اهل عدل و از چهره هاى سرشناس و مشهور مسلمانان هستند که براى مردم حجیت دارند و از حیث علم، عدالت، استقامت و فضل، سرآمدِ عصر خویش مى باشند. مسئولیت آنان گزینش فردى است که براى امامت لیاقت و شایستگى دارد».[35]
بنابراین نقش اساسى در گزینش امام را «اهل حلوعقد» ایفا مى کنند و ممکن است این انتخاب هفته ها و احیاناً ماه ها به طول انجامد. اما اینکه تعداد آنان چند نفر باید باشد از موارد اختلافى اى است که در بحث «امامت ظهور» بدان خواهیم پرداخت.
ادامه دارد ...

پی نوشت :
 

[1] در این مقاله معمولا از آثار نویسندگان اباضىِ قرن دهم به بعد مورد استفاده شده است. به علاوه از فیه بدء الاسلام، اثر ابن سلام اباضى از قرن سوم هجرى، کتاب الاهتداء، اثر ابوبکر کندى از قرن پنجم هجرى و الدلیل و البرهان، اثر وارجلانى از قرن ششم هجرى نیز استفاده شده است. تصور نگارنده این است که اگر کتاب هاى قرن اول تا دهم هجرى نیز در دسترس نگارنده قرار مى گرفت جز غنا و اعتبار بیش تر مقاله، مطلب جدیدى بر آن اضافه نمى گردید.
[2]. رک: على یحیى معمر، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة (لندن: دارالحکمه، چاپ چهارم، 1422 ق.) ص510 به بعد; محمد ناصر بوحجام، توضیح مکانة الاباضیة من الخوارج (عمان: مکتبة الضامرى للنشر و التوزیع، چاپ دوم، 1414 ق.); ابواسحاق ابراهیم اطفیش، الفرق بین الاباضیة و الخوارج (عمان: مکتبة الضامرى للنشر و التوزیع، چاپ چهارم، 1414 ق.) ابوربیع سلیمان بارونى، مختصر تاریخ الاباضیة (عمان: مکتبة الضامرى للنشر و التوزیع، چاپ پنجم، 1416 ق.) ص2; عدون جهلان، الفکر السیاسى عند الاباضیة من خلال آراء الشیخ محمد بن یوسف اطفیش (عمان: مکتبة الضامرى للنشر و التوزیع، چاپ دوم، 1411 ق.) ص90 به بعد; عمرو خلیفه نامى، دراسات عن الاباضیة، ترجمه به عربى توسط میخائیل خورى (بیروت: دارالغرب الاسلامى، 2001) ص 49 به بعد; محمد زینهم محمد عزب و احمد عبدالتواب عوض، دراسة فى تاریخ الاباضیة و عقیدتها (قاهره: دار الفضیلة للنشر و التوزیع، 1994) ص8 به بعد ; محسن بربر، الاباضیة (طرابلس ـ لبنان: المؤسسة الحدیثة للکتاب، 2004) ص14.
[3]. ابوربیع بارونى، مختصر تاریخ الاباضیة، ص76ـ77. و نیز رک: سعید بن حمد بن سلیمان حارثى، من ممیزات الاباضیة (عمان: مکتبة الضامرى للنشر، 1411 ق.) ص9.
[4]. شرح عقیدة التوحید، ص436، به نقل از مختصر تاریخ الاباضیة، ص76; و نیز رک: الفکر السیاسى عند الاباضیّة، ص135.
[5]. محمد بن یوسف اطفیش، شرح النیل، ج 14 ص 372ـ373، به نقل از الفکر السیاسى عند الاباضیة، ص128. نظریه عبدالرحمان بکلى نیز مانند دیدگاه اطفیش است، با این تفاوت که ملاک وى براى استفاده از این لقب وحدت جهان اسلام است، نه صرف فرقه اباضیه. وى معتقد است اگر جهان اسلام به ابهت کامل و سیطره جهانى دست یافت، در این صورت شخصى که منتخب مردم مى شود، «امیرالمؤمنین» است و کسانى که از جانب وى بر اقطار عالم ولایت داده مى شوند «امام» یا «رئیس» خواهند بود، همان.
[6]. محمد بن عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، تحقیق عبدالعزیز محمد الوکیل (بیروت: دارالفکر، بى تا)، ص134.
[7]. سالم بن حمود سیابى، إزالة الوعثاء عن اتباع ابى الشعشاء، ص53، به نقل از الفکر السیاسى عند الاباضیة، ص129.
[8]. اگرچه قطب الائمه چنین دیدگاهى دارد، لکن امروزه چنین القابى براى حاکمان اباضى مرسوم و متعارف است، چنان که در عمان به حاکم خویش که قابوس نام دارد لقب «سلطان» داده اند و در شمال افریقا به حاکمشان لقب «پادشاه».
[9]. شرح عقیدة التوحید، ص436، به نقل از الفکر السیاسى عند الاباضیة، ص127.
[10]. مالک بن سلطان حارثى، نظریة الامامة عند الاباضیة (عمان: مطبعة مسقط، 1411 ق.) ص2. عبارت وى چنین است: «امام الگو و رهبر دین و دنیا و کسى است که بین سلطه دینى و دنیوى را جمع مى کند».
[11]. همان، ص3.
[12]. نایف معروف، الخوارج فى العصر الاموى، ص206.
[13]. حسین عبید غانم غباش، عمان الدیمقراطیة الاسلامیة; تقالید الامامة و التاریخ السیاسى الحدیث (1500ـ1970) (بیروت: دار الجدید، 1997) ص75.
[14]. مارتین مکدرموت، اندیشه هاى کلامى شیخ مفید، ترجمه احمد آرام (تهران: مؤسسه مطالعات اسلامىِ دانشگاه مک گیل با همکارى دانشگاه تهران، 1363) ص141.
[15]. ابوالحسن على بن محمد ماوردى، الاحکام السلطانیة (قم: دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1406 ق.) ص5; و نیز رک: عبدالرحمان بن خلدون، مقدمه (مصر: مطبعة مصطفى محمد، بى تا.) ص191.
[16]. محمد بن حسن طوسى، شرح العبارات المصطلحة بین المتکلمین، به نقل از احد فرامرز قراملکى، مقاله امامت; روش شناختى و چیستى (مشهد: مجله تخصصى دانشگاه علوم اسلامى رضوى، سال دوم شماره اول، 1381) ص136. نظیر همین تعریف از خواجه نصیر طوسى، علامه حلى، ابن میثم بحرانى، اسفراینى شارح تجرید الاعتقاد و فخرالمحققین فرزند علامه حلى نیز در این مقاله آورده شده است.
[17]. البته محقق کتاب الاهتداء ابوبکر کندى معتقد است: خوارج و اباضیه اولین کسانى بودند که در جهان اسلام مردم را به استناد قرآن و سنت نبوى به امامت امام عادل فراخواندند، مقدمه کتاب مذکور، ص7. ولى دیدگاه منابع اسلامى بر آن است که خوارج قائل به وجوب امامت نیستند و شعار اولیه آنان یعنى «لا حکم الا لله» گواه نظریه آنها است، اگرچه عمل آنان خلاف اعتقادشان را ثابت کرده است، از این روست که ابوربیع بارونى در برابر نظریه سیده اسماعیل کاشف، محقق کتاب الاهتداء، یکى از دلایل تألیف کتاب مختصر تاریخ الاباضیة خود را عدم آگاهى بسیارى از مردم درباره مذهب اباضیه مى داند و مى گوید: «آن عده اندکى نیز که اباضیه را مى شناسند تصور مى کنند که اباضیه از خوارجى است که به سبب غلّوشان در دین و انحراف آنها از جاده صحیح اسلام به مانند مباح شمردن اموال و خون مسلمانان و اسارت زنان و فرزندانشان و نیز باطل دانستن امامت عظمى ولو آنکه شرائط آن فراهم باشد، از اسلام خارج شده اند». وى صرفاً فرقه هاى ازارقه، نجدیه و صفریه را از خوارج مى داند، سپس مى نویسد: «و الاباضیة یتبرئون من هذا کلّه فیوجبون الامامة العظمى...»، ص2 و در صفحه 76 همین کتاب ذیل مسأله یازدهم از مسائل اختلافى میان اباضیه و مذاهب اربعه به مسأله امامت عظمى پرداخته و آن را از مسائل فرعى مورد اختلاف و در عین حال داراى اهمیت در جامعه اسلامى دانسته، مى گوید: «فالاباضیة یرون وجوب نصب الامام کالاشعریة»; نویسنده من ممیزات الاباضیة نیز اولا امامت را به عنوان «الامامة العظمى» مطرح کرده و سپس به طور مفصل به مسأله وجوب و دلائل امامت پرداخته است، ص9ـ15.
[18]. ابوالمؤثر صلت بن خمیس، الاحداث و الصفات، ص26، به نقل از مهدى طالب هاشم، الحرکة الاباضیة فى مشرق العربى (لندن: دارالحکمة، 2001) ص270.
[19]. احمد بن عبدالله کندى، کتاب الاهتداء، تحقیق سیده اسماعیل کاشف (عمان: وزارة التراث القومى و الثقافه، 1406 ق.) ص67. نویسنده در صفحه 65 چنین بیان کرده است: «اتفق طائفتان ]رستاقى و نزوانى[ على ان الامام واجب على رعیته الدینونة لله بطاعته ما کان ثابت الامامة عندهم بالاجماع».
[20]. تبغورین بن عیسى، رسالة فى اصول الدین، به نقل از الفکر السیاسى عند الاباضیة، ص135، عبارت تبغورین چنین است: «و عقد الامامة فریضة عندنا لفرض الله الامر و النهى و القیام بالعدل و اقامة الحدود على ما بیّنه فى کتابه فاجتمعت الأمّة على ان هذه الحدود مع وجوبها لا تقام الاّ بالائمة و ولاتهم فثبت ان عقد الامامة على المسلمین واجب و حق لازم»; ابوعمار عبدالکافى نیز همین استدلال را براى وجوب ارائه نموده است، الموجز، ج2 ص4ـ223 و 4ـ233، به نقل از بکیر بن سعید اعوشت، دراسات اسلامیة فى الاصول الاباضیة (قاهره: مکتبة وهبه، چاپ سوم، 1408 ق.) ص3ـ1116; ابن الصغیر (متوفاى قرن سوم هجرى) نیز مشابه همین دلیل را براى وجوب امامت بیان کرده است، ابن الصغیر، اخبار الائمة الرستمیین، تحقیق محمد ناصر و ابراهیم بحاز (بیروت: دارالغرب الاسلامى، 1406 ق.) ص 28ـ29.
[21]. شرح عقیدة التوحید، ص436، به نقل از مختصر تاریخ الاباضیة، ص76 و الفکر السیاسى عند الاباضیة، ص135.
[22]. الفکر السیاسى عند الاباضیة، ص6ـ135.
[23]. خمیس بن سعید شقصى، منهج الطالبین و بلاغ الراغبین، ج8 ص40، به نقل از نظریة الامامة عند الاباضیة، ص5.
[24]. الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص313; غالب بن على عواجى، الخوارج و تاریخهم و آراؤهم الاعتقادیة و موقف الاسلام منها (دمنهور: مکتبة لبنة، 1418 ق.) ص401; نویسنده کتاب لباب الآثار نیز وجوب امامت را به حکم کتاب و سنت و اجماع دانسته است، سید مهنا بن خلفان بوسعیدى (د. 1250ق) لباب الآثار الواردة على الاولین و المتأخرین الاخیار (عمان: وزارة التراث القومى و الثقافة، 1405 ق.) ج6 ص344.
[25]. همان، ص314 و نیز رک: جمعى از نویسندگان، هذه مبادئنا; رد على کتاب الاباضیة عقیدة و مذهبا للدکتور صابر طعیمه (عمان: مکتبة الاستقامة، چاپ دوم، 1417 ق.) ص145; دراسات اسلامیة، ص117; الخوارج فى العصر الاموى، ص215; عمان الدیمقراطیة الاسلامیة...، ص67.
[26]. به منابع قبل مراجعه کنید.
[27]. الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص313.
[28]. همان، ص400.
[29]. همان، ص279 ـ 282، معمر معتقد است که فرقه نکّار، با توجه به نظریات و دیدگاه هایش، یکى از فرق مستقل مسلمانان به شمار مى آید، نه اینکه فرقه اى از فرق اباضیه باشد، همان، ص 300.
[30]. همان، ص300.
[31]. مختصر تاریخ الاباضیة، ص76.
[32]. شرح عقیدة التوحید، ص443، به نقل از الفکر السیاسى، ص141، عبارت اطفیش چنین است: «ان اختیار البیعة دلیل على نصب الله و رسوله و حکمها به کسائر انفاذ الاحکام، فالبیعة مظهرة له لا مثبتة.»
[33]. الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، ص368; دراسة فى تاریخ الاباضیة و عقیدتها، ص13.
[34]. کتاب الاهتداء، ص 67، نویسنده به نقل از الاحداث و الصفات ابوالمؤثر بهلاوى مى گوید: «در جامعه اسلامى فقهاى مسلمان، صاحبان رأى و اهل فضل از آنان باید اجتماع کنند و شخصى را که براى امامت سزاوار است به عنوان ولىِّ جامعه مسلمانان انتخاب نمایند»، ص 2ـ161. ابوالمؤثر در قسمتى دیگر مى گوید: «به دلیل آنکه درجه امامت رفیع و حجت آن واجب است لذا با فراهم آمدن شرائط واجب مى شود و اقل آن، این است که «ان یکون المتولون لعقدها و المتقدمون فى بیعها هم المشهورون بالعدالة و اهل الاستقامة فى العمل و المقالة، الذین یتولون بعضهم بعضاً و یرون ذلک علیهم فرضاً»، همان، ص156.
[35]. نورالدین سالمى، نهضة الاعیان، ص139، به نقل از نظریة الامامة، ص37.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان