هفته نامه کرگدن - امیررضا پوررضایی: درباره کتاب «جستارهایی در باب عشق» آلن دوباتن که گلی امامی با قلمی خوب و روان آن را به فارسی ترجمه کرده است.
ما در حوزه هایی که متر و معیار مشخص دارند اسیر تعارف زدگی هستیم، چه رسد به حوزه هایی که ذاتا چنین شفافیتی ندارند. بسیار پیش می آید که صحبتی درباره عشق می شنویم، اما واقعا نمی توانم بگویم چند درصد از ما عشق را تجربه کرده یا در اطراف خود دیده ایم و یا حداقل می توانیم تعریفی از آن ارائه بدهیم. جوانان ما در بسیاری از موارد تاوان همین تفکر فانتزی را می دهند و در حالی که از زندگی و رابطه ای قابل قبول برخوردارند، با این تصور که عشق آن چیزی نیست که در رابطه فعلی خود دارند، این روابط را نادیده می گیرند و با سودای رابطه ای رویایی، امروز و فردا و فرداها را به باد می دهند.
وقتی نگران کاهش ازدواج هستیم و رشد آمار طلاق بر نگرانیمان می افزاید، لازم است در جهت تعارف زدایی بکوشیم... اگر در این یادداشت این تعریف را از عشق بپذیریم که علاقه مندی یک انسان به انسان دیگر است، به اندازه ای که او را بر خود ترجیح بدهد، پیدا می شود که آنچه در بسیاری از موارد در جامعه می بینیم و عشق خوانده می شود، تنها عنوان عاشقی را با خود دارد.
می بینیم که منفعت طلبی، انحصارطلبی، مالکیت طلبی و شاید از همه مهمتر، میل به معشوق بودن را عاشق بودن می نامیم. افراد زیادی را می بینیم که تلاش می کنند مالک دیگری باشند و این تلاش منفعت طلبانه را فعالیت برای عشق می نامند... آنچه در بالا به عنوان مقدمه آمد، تلاشی بود برای این که تا حد امکان روشن شود چرا امروز تا این حد به مفاهیم و نکاتی که به آن در «جستارهایی در باب عشق» پرداخته شده است، نیازمندیم. حال، در حد مجال به کتاب، نویسنده و مترجم آن بپردازیم.
آشنایی با خانواده امامی برای من شانس بزرگی بود و من در خلال این آشنایی شاهد بودم که گلی امامی و زنده یاد دکتر کریم امامی زندگی عاشقانه ای داشتند و این امتیاز بسیار مهمی بوده است برای انتخاب این کتاب و ترجمه موفق آن.
نگاه به زندگی عاشقانه از درون و داشتن تجربه آن و در اختیار داشتن یک متر و معیار معتبر برای دیدن اتفاقات این حوزه از دیدگاهی واقع بینانه از مهم ترین امتیازات مترجم است. علاوه بر این، کتاب صراحت جدی در راستای بیان حقیقی دارد که می توان آن ها را تابو دانست. این جا صراحت لهجه گلی امامی به کمک آمده و با صلابت تحسین برانگیز و با همان تسلط مثال زدنی همیشه، متن را بی تعارف به زبان مقصد درآورده است و سعی دارد خواننده را دودستی تکان دهد تا بیدار شود.
آلن دوباتن (1969) متولد سوییس و ساکن لندن است. او همسر و دو فرزند دارد؛ داستان هایش را فکر فلسفی اش غنا می بخشد و فلسفه اش را فکر داستان گویی اش شنیدنی و روان می کند. او از نشانه های انسان های بزرگ، رسیدن به بحث های فلسفی قابل تامل در سنین جوانی و ترک تحصیل دانشگاهی را دارد و این علامت ها ما را امیدوار می کند که آینده ای درخشان تر نیز داشته باشد. او فیلسوف- داستان پردازی است که با سارتر و کامو شباهت هایی دارد.
«جستارهایی در باب عشق»، مثل تمام داستان های خوب دنیا، با خود بار مفهومی به اندازه ای دارد. در این کتاب، مفهوم و پیام از قالب های خشک خارج و در قالب داستان ریخته شده است؛ در آن نه مفاهیم چنان زیاد است که گلوگیر باشد و نه چنان که خواننده جویا را معطل بگذارد.
داستان با بررسی احتمالات یک برخورد و آشنایی پیامد آن آغاز می شود و در گام نخست سعی دارد هاله قدسی را که پیرامون این آشنایی ها ساخته می شود، پاک کند. ما عادت داریم در ابتدای آشنایی ها و در زمانی که «آدم گرسنه خواب نان سنگک می بیند» به آشنایی که برایمان پیش آمده است، جنبه قدسی و ماوراءالطبیعه بدهیم و آن را هدیه الهی یا هدیه کائنات و حاصل تفکر مثبت و قانون جذب قلمداد کنیم.
بالابردن ضریب آسیب پذیری از همین جا شروع می شود، چرا که هدیه الهی به کار و تلاش و سازندگی نیاز ندارد و دوستی و ارتباط خوب چیزی جز کار و تلاش و سازندگی نیست. ما در زندگی دوست مناسب را پیدا می کنیم ولی دوستیِ خوب را باید بسازیم.
داستان با ساختار بُرِشی بسیار خوبی که دارد، توانسته آنچه را مورد نظرش است در داستانک هایی منسجم و دارای پیوستگی با یکدیگر ارائه دهد؛ بدون این که مجبور باشد فضای بین آنچه را گفتنی است، با حرف های بیهوه و درازگویی های خواننده آزار پُر کند.
نویسنده در فصل های جلوتر اشاره می کند عشق با تعریفی که از آن ارائه می شود، تقریبا وجود ندارد. و می توان این را اضافه کرد که آنچه وجود داشته است یا وجود دارد، عشق یکطرفه است. یک مفهوم کاملا متناقض نما در این جا وجود دارد که کتاب به خوبی به آن پرداخته است. زمانی که کسی عاشق دیگری است، احساس می کند او یک وجود برتر است، اما به محض اینکه در طرف مقابل نیز علائمی از علاقه مندی ظاهر شد، این پیام را دارد که آن وجودِ رو به رو یک انسان معمولی است و دلیلی ندارد که عاشق یک آدم معمولی باشیم! و اشاره می کند یک شوخی قدیمی از مارکس هست که گفته باشگاهی که فردی مثل او را به عضویت بپذیرد، لیاقت عضویت او را ندارد.
مهم ترین و مفیدترین نکته هایی که کتاب در روابط بین یک زوج مطرح کرده، تعارف زدایی از علاقه مندی های انسانی و عشق خواندن این علاقه هاست. و پس از آن، «هنر مهرورزیدن» است. به عبارت دیگر، اگر ما به کسی علاقه مند هستیم، باید در این مهرورزی و ابراز علاقه جانب اعتدال را نگه داریم تا مهرورزی مان خفه کننده نباشد و محبت از جنس مزاحمت نشود. به هر روی، این نکته بسیار مهم است که ما وسیله ای برای تملک دیگران نداریم؛ حتی مهرورزی فراوان. و هر شیوه و وسیله ای به این منظور به کار گرفته شود، به متضاد خود تبدیل خواهدشد.