نمونة زن، آب و درخت
اشاره
اسطورههای ملل جهان، حاوی اشارات مهمی به عقاید ملل پیشیناند؛ زیرا اسطورهها در بیشتر موارد عهدهدار پاسخ به پرسشهای عمدة بشر در باب قضایای مبدأ و معاد و مانند آن بودهاند. همان کاری که قرآن کریم به نحو احسن با بیانی استوار و در مقیاسی عرشی بیان کرده است. با این همه، منافاتی میان عظمت و استغنای قرآن کریم و مقایسة آن با باورهای اسطورهای نیست؛ چرا که خوانش تطبیقی و مقارنة این اسطورهها با سخن قرآن، زمینهای جدید در خطاب و گفتمان جهانی قرآن خواهد بود. یکی از سرفصلهای مهم اسطورهها، سخن از پیدایش جهان و انسان است و در این بین، زن دارای جایگاه بارزی است. مقالة حاضر فشردهای از خوانش مقارَن قرآنیـاسطورهای فرارو مینهد و سپس نمونة زن و زایش و زندگی را مورد بررسی مقارَن و تطبیقی قرار میدهد. از جمله فواید این بحث، مروری بر جایگاه پراهمیت زن در قرآن است که مورد غفلت یا فهم نادرست قرار گرفته است؛ نگرش قرآن به زن، در نظر بسیاری، به چند حکم فقهی آن هم با برداشتهایی ناقص و نارسا منحصر گردیده است که در نتیجة این نگاه، کسانی اسلام را آیینی مردگرا و تبعیضآمیز شمردهاند.
کلیدواژهها: قرآن، اسطوره، زن، آب، درخت، زایش
مقدمه
قرآن کریم حقایق غیبی را لباس بیان پوشانیده و در دسترس زمینیان نهاده است. از سویی، در میان انسانها باورهایی کهن وجود داشته است که آنها را اسطوره خواندهاند. اسطورهها ریشههایی مقدس و غیرمقدس داشته، در بیشتر موارد عهدهدار پاسخ به پرسشهای عمدة بشر در باب قضایای مبدأ و معاد و مانند آن بودهاند؛ همان کاری که قرآن کریم بهنحو احسن با بیانی سره و استوار و در مقیاس و آفاقی عرشی بیان کرده و ما را از غیر خود بینیاز ساخته است. با این همه، منافاتی میان عظمت و استغنای قرآن کریم و مقایسة آن با باورهای اسطورهای نیست؛ باورهایی که در طول هزاران سال، پناهگاه فکر و خیال کثیری از انسانها بودهاند. چنین مقارنهای زمینهای بکر را در خطاب جهانی قرآن کریم خواهد گشود.[1] در زمان حاضر، رویآوری به مسلکهای التقاطی زمینههای مساعدی یافته و فزونیِ گرایش به کتب اساطیر آشکار است. در اسطورهها سره و ناسره بههم آمیختهاند. مقالة حاضر میکوشد پس از سخنی در باب خوانش قرآنی و اسطورهای، مقولههای زن و زایش و رویش را از دیدگاه قرآن و متون مقدس و نیز اسطورههای بشری مورد بررسی تطبیقی قرار دهد.
سخنی در باب اسطوره و خوانش اسطورهای
مفهوم لغوی و اصطلاحی اسطوره
واژة اسطوره به صورت مفرد در قرآن کریم به کار نرفته، بلکه جمع آن، اساطیر، در مفهومی منفی و از لسان کافران استعمال شده است که پیامبر را متهم میکردند که داستانهایی از اقوام پیشین به هم پیوسته و هیچگونه نوآوری نکرده است: وَ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأصِیلا (فرقان: ٥). لفظ اسطوره بعدها تحولی معنایی پیدا کرده و در کنار بار منفی خود، معنایی مثبت و اصطلاحی یافته است. معنای مثبت و یا دستکم غیرمنفی اسطوره را میتوان در واژگان همریشه و با آن دید: آرتور جفری امکان برگرفتگی اسطوره از ریشة دخیل سطر را مردود نمیداند (1374: 617). واژة سنسکریت sutra، بهمعنای داستان، که در متون بودایی به کار رفته است را در زمان و مکانی دور از زمان و مکان نزول قرآن میبینیم. اگر جلوتر بیاییم واژة یونانی saturos را بهمعنای موجود نیمهخدا و موجود اساطیری در همین معنای امروزینش مییابیم. واژة یونانی historia نیز معنای جستوجو و آگاهی میدهد و همین ریشه از یونانی به عربی وارد شده است. histiore در زبان فرانسه (به معنای تاریخ) و history و story در زبان انگلیسی نیز احتمالاً مشتق از آناند (در این زمینه، بحثهای ریشهشناختی گستردهای را نک: Anne, 1988: 289; Cotton, 1961: 303؛ الحسینی، 1417: 185؛ المنجد فی اللغة العربیة المعاصرة، 2001: 24؛ نفیسی، 1371: 2/679).[2]
گذشته از واژگان همریشة بالا، اسطوره در اصطلاح امروزین خود معادل myth است که وامواژه از لاتین متأخر (mythus) است ــ که خود مأخوذ از muthos یونانی است ــ و اصل ورود آن بهصورت mythique در قرن چهاردهم میلادی به فرانسه و انگلیسی بهمعنای حکایت، داستان و سرگذشت قدّیسان واقع شده است (Picoche, 1999: 335; Onions, 1983: 601). بهگفتة میرچاالیاده، در قرن نوزدهم هرچه با واقعیت تضاد داشته، اسطوره نامیده میشده است (الیاده، 1376: 23). دیکسیونر بزرگ ریشهشناختی و تاریخی زبان فرانسه تصریح میکند که واژة فرانسوی mythe، پشتوانه و «ثروت عظیمی» در قرن بیستم کسب کرده است (Dubois and others, 2005: 648). این واژه با بار معنایی اخیر که پایة معنای مصطلح امروزین است، در اواخر قرن هیجدهم میلادی وارد زبان فرانسه گردیده و معانی متنوعی یافته است. در این معانی، مفاهیم بزرگی، شکوه، فراتر بودن از عرف عادت و طبیعت، نگاه به گذشته و یادکرد نوستالژیک حفظ شده است (تطورات معانی را نک: Bloch, 1964: 425; Baumgartner, 1996: 517 & Robert, 1981: 4/562).
اما تعریف اصطلاحی اسطوره معرکة آرای صاحبنظران است. سادهترین تعریف این است که اسطوره بیان نمادین است (اسماعیلپور، 1382: 9). دربارة اینکه اسطوره، با بیان نمادین خود، چه چیز را بیان میکند، نظرات گوناگونی وجود دارد: گاه گفته شده است اسطوره تصویر نمادین پدیدههای طبیعت به زبانی محسوس و قابل رؤیت است (بهار، 1381: 354)، گاه آن را بیان نمادین زیرساختهای اجتماعی و اندیشة مشترک انسانها در منابع باستانی و پیش از تاریخ دانستهاند و گاه آن را بیان نمادین نیازها و آرزوهای ژرف روانی در اعصار باستان و نیز پارهای از انسانهای عصر حاضر است (بهار، 1381: 358 - 360). بهگفتة میرچا الیاده برخی تعاریف اسطوره مکمل یکدیگرند و در یک جمعبندی کلی از میان انبوه تعاریف میتوان گفت که اسطوره
1. روایتی غیرعادی، فراطبیعی و مینوی است.
2. فرهنگ نخست جامعه بشری است.
3. تاریخ مینوی انسانهای پیشین و باورهای راستین آنان است.
درونمایة اسطورهها چهرههای نمادین و اشیای فراطبیعی و مینوی هستند که اگر دنیایی هم باشند، صفتهایی که میگیرند، بیشتر مینوی و فراطبیعی هستند (واحددوست، 1379: 18).
سخنی در باب خوانش اسطورهای
موضوعات مختلف را هم میتوان از منظر متون مقدس و در رأس آنها قرآن کریم بررسی کرد و هم از منظر اساطیر کهن مورد خوانش و نگرش قرار داد و این دو خوانش را نیز با هم مقارنه کرد. این امر منافاتی با علو و تقدّس قرآن و متون مقدس ندارد؛ بلکه قرآن هم بر متون مقدس پیشین و هم به طریق اولی بر دیگر منابع فکری و عقیدتی «مهیمن» (مائده: 48)، بهمعنای حافظ و نگهبان آن، است (طباطبایی، بیتا: 5/348) و دیگر متون «مصدّق» آناند (مائده: 48). علت روی آوردن ما به خوانش اسطورهای، خدمتی است که این خوانش به نگرشهای ما میتواند بکند: آیات قرآن پذیرای رتبهبندی «الفاظ، عبارات، لطایف، و حقایق» هستند و تا جایی که حریم ظاهر ــ که رکن رکین کلامالله است ــ شکسته نشود، میتوان و باید از منبع سرشار اشارات قرآنی بهره برد.
امروزه تفسیرهای روانشناسی از رفتار آدمی و مفاهیم اساطیری در میان اندیشمندان حوزههای گوناگون دانش بشری از محبوبیت خاصی برخوردار است (ضیمران، 1379: 16) که این را باید به سبب ظرفیت اسطوره در ذخیرهسازی و انعکاس ریشههای کهن اندیشة یک قوم دانست. اساطیرْ دنیای تجلی ایدهآلها، حقیقتها و ارزشهای مطلق انسانیِ یک دوره یا یک قوم، بلکه نوع بشر است و شناخت اساطیرْ کلیدی برای شناخت همة فرهنگها و تمدنهاست (شریعتی، 1378: 1/93-95). افسانه و اسطوره، بهعنوان جلوهای از فرهنگ، با خلاقیت قومی رابطهای مستقیم دارد و اسطوره و هنر دو روی سکة یک قوماند (یاحقی، 1372: 5) و برای آن قوم، کاربردهای آموزشی و تربیتی فراوانی دارند (نک: Palton, 2004: 163 و نیز الیاده، 1376الف: 32-33). به گفتة فیلیپ سلییه (Philippe Sellier)، اسطورهْ رؤیای بینام و جمعی و مرتبط با باور جمعی ملل در طول تاریخ است که آن را دیده و به زبان نماد و تمثیل بازگو کردهاند؛ بلکه فراتر
از رؤیای جمعی، زیستمایههای هنرمندانة اقوام و فرهنگهای کهناند، رسالتی اجتماعی و مذهبی دارند و اصول رفتاری، اخلاقی و اجتماعی را به آنان الهام میکنند (جواهری، 1384: 43ـ44 و نیز نک: ضیمران: 1379: 21).
اسطورهها حتی در سادهترین سطوح خود انباشته از روایاتیاند معمولاً مقدس و دربارة خدایان یا موجوداتی فوقبشری و یا وقایع شگفتآوری که در زمانهایی آغازین با کیفیاتی متفاوت از کیفیتهای زمان عادی ما رخ داده و به خلق و ادارة جهان انجامیدهاند (بهار، 1381: 714). در خوانش دینی و اسطورهایِ ما، این گفتة میرچاالیاده مهم و محل توجه است که علیرغم فرورفتن بشر در ماشین و مدرنیته «نمیتوان گفت که جهان نوین، رفتار اسطورهای را کاملاً از بین برده است، اسطوره هرگز از بین نمیرود، اما حوزة عمل آن تغییر میکند. البته اسطوره در متن اندیشه و زندگی اصیل دینی میتواند بهترین اثرگذاری را داشته باشد» (الیاده، 1376الف: 37-38).
اما اسطوره، با همة توان و رهآوردها و دستاوردهایی که دارد، نمیتواند حقایق ناب را به صورت واضح و روشن در اختیار عموم انسانها بگذارد. بخشهایی از تصاویری که اسطوره از واقعیات بزرگ به ما ارائه میکند، غبار گرفته و مبهم است. کتب آسمانی و در رأس قرآن که «نور و کتاب مبین» (مائده: 15) است، این حقایق را بهصورت ناب و تا حد ممکن، صریح و شفاف در دسترس مردم قرار دادهاند. قرآن از بزرگترین و نابترین حقایق سخن میگوید و این حقایق را به صورت صریح و روشن و برای عموم انسانها از عارف و عامی بیان میکند. سخن قرآن جامهای برازندة قامت هر سلیمی است که زبانش زبان فطرت انسان باشد.
هنگامی که رکس وارنر در پیشگفتار دانشنامة اساطیر میخواهد از شباهت بسیاری از اسطورهها با هم سخن بگوید، آن را به اشتراکات نژادی و زبانی و خیالات بشری نسبت میدهد و بهتر بگوییم محدود میکند (وارنر، 1386: 14)؛ اما به نظر میرسد این تعلیل وارنر چندان محکم نباشد. چه، این امر در اصل معلول فطرت واحد همة انسانهاست که زیرساخت زبان و اندیشه و خیال بشر است و قرآن کریم در آیات مختلف بدان اشاره میکند (از جمله روم: 30) یکی از مبانی خوانش مقارن مانند همین زیرساخت مشترک انسانهاست و از همین روست که مقاله حاضر در پی «تلفیق و تطبیق» اقوال و یا تفاسیر رمزی و باطنی صوفیه و اهل بدعت و سخنهای بدون دلیل آنان نیست (در این زمینه نک: معرفت، 1418: 2/526ـ528 و شاکر، 1381: 216ـ217، 230ـ255).
زن، خاستگاه انسان
چنانکه اشاره شد، مقالة حاضر میکوشد تا مسئلة زن و زایش را بهعنوان نمونه، مورد مقارنة قرآنی و اسطورهای قرار دهد. در قرآن کریم تعبیر «إنبات» یا رویانیدن، منحصر به گیاهان نیست و گاهی برای انسان و رویش او نیز استعمال شده است: وَاللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الأرْضِ نَبَاتًا (نوح: ١٧). این آیه، خالی از مجاز و تشبیه و استعاره است (طباطبایی، بیتا: 20/33). این رویش از کشتزار وجود زن صورت میگیرد: نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ(بقره: ٢٢٣): همة جهازات درونی و نمای بیرونی زن، کشتزار پرمایهای برای پذیرایی و پرورش بذر انسان است؛ از دستگاه اعصاب و نسوج و عضلات و جهاز بذرافشان و بذرگیر رحم گرفته تا لطافت اندام و روی و موی و آهنگ صوت و نیز عواطف و صبر و تحمل در حمل و ولادت و پرورش فرزند» (طالقانی، 1350: 2/124). زن در کنار جهاز انسانساز، به جهاز مهم دیگری نیز مجهز است که جهاز شیرساز اوست و کار این جهاز ادامة جهاز نخست در رویش و پرورش انسان است.
رویکرد قرآن کریم به جنبة گیاهی انسان
توجه قرآن کریم به بُعد نباتی انسان ذیل دو محور عمده قابل بررسی است: یکی زایش جسمانی انسان و دیگری داستان زندگی پیامبران که کارگزاران زایش و پرورش روحی انسان و تأمین حیات اصلی اویند.
محور نخستِ، کمابیش واضح است و آیاتی مانند 233 بقره، 14 لقمان و 15 احقاف بدان پرداختهاند. مقالة حاضر بیشتر در پی تبیین عنوان دیگر و سپس مقارنة آن با اسطورههاست. قرآن کریم در مراحل زایش و رویش جسمی و معنوی انسان، تنها به یادکرد «زن» اکتفا نمیکند، بلکه بارها از دو پدیدة درهمتنیده دیگر نیز سخن میگوید که نمادهای زایش و رویش انسان و طبیعتاند: درخت و آب. این مقاله از داستان «درخت و زن» و «آب و زن» در زندگی پیامبران سخن میگوید و یک بار دیگر نقش زن را در زندگی آنان بهطور مستقل بررسی میکند.
درخت و زن در زندگی برگزیدگان الهی
با مروری بر اشارات قرآن کریم و کتاب مقدس میبینیم که آدم و حوا حیات
خود را در باغی پردرخت با برخورداری از تمام ثمرات آغاز میکنند و تنها از خوردن از یک درخت نهی میشوند (بقره: ٣٥)؛ اما سرانجام از آن میخورند. پس از وقوع گناه این درخت است که پناهگاه انسان میشود: وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ (اعراف: ٢٢).
تورات و نیز پارهای از اخبار ما از امر الاهی به حضرت نوح برای نشاندن درختی سخن میگویند که سفینة نجات و مَرکب حیات اوست. پس از فرو نشستن طوفان، کلاغ از سوی نوح مأمور یافتن خشکی میشود، ولی آن را نمییابد؛ کبوتر در پی این مأموریت میرود و با داشتن «برگ زیتون»ی بر منقار بازمیگردد (پیدایش: 8) و این «برگ زیتون» نماد صلح و امید و آرامش باقی میماند. آب و درختْ سبب نجات نوح و مؤمنان از یک سو و هلاکت دشمنان و کافران از سوی دیگرند.
بنا بر سخن تورات، داستان آمدن فرشتگان نزد حضرت ابراهیم برای بشارت فرزند به او در یک «بلوطستان» اتفاق میافتد (پیدایش: 18). حضرت موسی نیز پس از ازدواج و هنگام بازگشت از مدین، همراه «زن» خود «درخت»ی مشتعل را میبیند و به سوی آن میآید و در همانجا رسالت و نبوت را دریافت میکند (قصص:٣٠).
ولادت حضرت عیسی و حضرت یحیی مقدماتی دارد. مادر مریم نذر میکند تا صاحب پسری بشود که او را وقف خدمت خانة خدا و خادم حرم او در بیتالمقدس کند. خدا به او دختری عطا میکند. مادر از این واقعه غافلگیر میشود، اما از نذر خود بازنمیگردد. خداوند نیز در پاسخ به این نذر از «قبولِ حسن» و رویانیدن و شکوفاکردن مریم در قالب «نبات حسن» سخن میگوید: فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا(آلعمران: ٣٧). در سراسر قرآن کریم، استعمال تعبیر «إنبات» و رویانیدن در خصوص انسان، یک بار در خصوصِ عموم انسانها به کار رفته است (نوح: 17) و تنها یک بار دیگر در خصوص حضرت مریم. قرآن کریم مفهوم «دریافت کلمات» را نیز در موارد ویژهای به کار میبرد؛ یک بار در خصوص آدم در آغاز پیدایش نوع انسانی، یک بار هنگام فرزنددار شدن حضرت مریم (بقره: 37 و نساء: 171) و یک بار هم دربارة حضرت زکریا و فرزنددار شدن او ــ که خود معلول کرامتی است که او از مریم مشاهده میکند (آلعمران: ٣٩ و 45). حضرت یحیی نیز قبل از ولادت از سوی مادر، نذر خدا شده است (Léon-Dufour, 1974: 585). در ادامة داستانِ این «إنبات حَسن»، مریم عَذرا را در محراب عبادت میبینیم که برای وی از غیب، «میوة تازه» میرسد.
باری، روح خدا که آغازگر زایندگی است بر حضرت مریم وارد میشود، از زیر نشستنگاه او آب زلال جاری میشود و درخت خشکْ خرمای تازه و شیرین میدهد (مریم: 22ـ٢٦). حضرت عیسی خود را «تاک حقیقی» میخواند و میگوید: من تاک حقیقی هستم... من تاک هستم و شما شاخهها. آنکه در من میماند و من در او، میوه بسیار میآورد (یوحنا، 15: 1ـ11). داستان رسالت رسول اکرم نیز با درخت پیوند میخورد: عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی(نجم: 14ـ١٥). در انجیل برنابا از آمدن پیامبر اکرم، علاوه بر تصریح به اسم ایشان، با نماد «درخت نخل با سایهای برازنده و جهانگیر» یاد شده است (برنابا 163: 1ـ11).[3] پیامبر اکرم خود نیز از «ادبیات درختی» بهره گرفتند، چنانکه خود و علی را از شجرهای واحد و سایر ناس را از درختان دیگر خواندند.
خداوند در قرآن کریم برای بیان طینت دشمنان و معاندان رسول اکرم، از ادبیات درختی بهره میگیرد و آنان را «شجره خبیثه» (ابراهیم: 26) و «شجرة ملعونه» (اسراء: 60)، میخواند، در تعبیری که از جمله، ناظر به سلسله بنیامیهاند (طبرسی 1416: 6/481 و 655). در زندگی رسول اکرم نیز سه زن، بهشرحی که میآید، نقشهای مهمی دارند: مادر، همسر و دختر.
پی نوشت ها :
[1]. خطاب جهانی قرآن، از مباحث نسبتاً جدید در موضوع تعامل با قرآن است (نک: مصطفوی، 1424: 15-48).
[2]. بهرغم پذیرش دیدگاه بالا از سوی کثیری از فرهنگنویسان، برخی نقدهای وارد بر آن بیپاسخ مانده است.
[3]. این موضوع در اناجیل چهارگانه رسمی نیز انعکاس خود را دارد (نگا. صادقی تهرانی، 1362: 219-238 و 1410: 28/304.
منبع:www.urd.ac.ir