تعریف و معنا شناسی
اصطلاح مرکب «روان شناسی دین»، اصطلاحی تأمّل برانگیز و حتّی به اعتقاد برخی محقّقان، گم راه کننده است. واقعیت این است که در وضعیت کنونی، نه روان شناسی حاوی نوعی اجماع و وحدت نگرش در مورد دین و روان شناسی آن است (وولف، 1386 ش)؛ (چرا که روان شناسان، دیدگاه های بسیار گوناگون و متفاوت و حتّی بعضاً متناقضی در خصوص دین دارند)؛ و نه میان محقّقان، توافق و اتّفاق نظری در مورد تعریف دین و حدود و ثغور آن وجود دارد (توفیقی، 1385 ش)، تا جایی که برخی حتّی ترجیح داده اند به جای دین، از اصطلاح «معنویت»، استفاده کنند و آن را جایگزین نوینی برای دین دانسته اند (وولف، 1386 ش).
حال اگر با کمی تسامح از کنار این مشکل بگذریم و روان شناسی را در ورای نظریه ها و دیدگاه ها و به عنوان یک روش علمی- که موضوع بررسی آن، رفتار انسان است- تعریف کنیم و بدین ترتیب، روان شناسی دین را بررسی روان شناختی دین بدانیم و دین را نیز به عنوان طریقه هایی بدانیم که در آنها خدا و پرستش آن وجود دارد و به عبارت دیگر، مفهوم آن را بسیار خاص تر از معنویت تعیین کنیم، هنوز هم لازم است به یک پرسش بنیادی- که ممکن است به ذهن هر خواننده ای خطور کند-، پاسخ داده شود: «چرا ما بایستی دین را از دیدگاه روان شناختی، مطالعه کنیم؟».
دلیل مطالع دین از منظر روان شناختی
این، پرسش مهمی است که پیش از هر چیز، نیازمند پاسخی گویا و قانع کننده است و البته پاسخ آن هم ساده است! در واقع، دین- که در مفهوم وسیع کلمه، می تواند شامل معنویت هم بشود-، قلمروی بسیار جذّاب و پیچیده ای دارد. ضمن آن که در تعیین و هدایت رفتار افراد آدمی (حداقل آنهایی که به دین اعتقاد دارند، به همان اندازه ای که اعتقاد دارند)، نقش مهم و مؤثّری دارد و همین می تواند دلیل کافی ای برای مطالعه آن باشد؛ زیرا هدف اصلی علم روان شناسی، شناخت، توضیح و تبیین رفتار انسان است. بدین ترتیب، هر متغیری که به دست یافتن به این هدف کمک کند، باید در حد تأثیر خود به طور متناسب، مورد توجّه و مطالعه روان شناسی قرار گیرد.
لازم به توضیح است که دین، از اهمیت بسیار فراوانی برای مردم این کره خاکی برخوردار است. تحقیقات نشان می دهند که بیش از 95 درصد مردم در سراسر جهان، به خداوند ایمان دارند (الیاده، 1374 ش). 97 درصد شهروندان امریکا، به خدا معتقدند و 90 درصد آنها دعا می کنند (گالوپ و لیندزی، 1999 م؛ پولوما و لیندزی، 1991 م). این که دین، به درستی، بخش مهمی از زندگی انسانی است، واقعیتی است که نمی توان آن را مورد سؤال و تردید قرار داد. عمومیت پدیده دین در انسان، تا اندازه ای است که برخی از انسان شناسان در تعریف انسان، او را به عنوان موجودی «دین ورز» تعریف کرده اند. (آذربایجانی، 1382 ش).
دین، عمیقاً زندگی روزمره مردم را در گستره حیات، تحت تأثیر قرار داده و می دهد. از هنگامی که کودکی به دنیا می آید و در گوش او اذان می گویند و نامی برای او بر می گزینند،[1]تا وقتی که در چارچوب یک مراسم دینی، ازدواج می کند، و تا زمانی که می میرد و طی مراسمی دینی، او را به خاک می سپارند و برای وی سوگواری می کنند، همگی در جریان مجموعه بزرگی از باورها، آیین ها و مراسم دینی انجام می شوند و بدین ترتیب است که حضور پُررنگ و غیرقابل انکار دین در سراسر زندگی انسان و در هر کجای دنیا را خاطر نشان می کند.
دین، در زندگی روزمره شخصی و اجتماعی انسان ها نیز نقشی تعیین کننده و هدایت کننده دارد. تحقیقات فراوان نشان داده اند که دین، بهترین پیش بینی کننده مبرّا بودن از استعمال مواد مخدّر و مشروبات الکلی، در گیر شدن در فعّالیت ها و روابط جنسی پیش از ازدواج و خارج از ازدواج است (گورساچ، 1988 م).
بدین ترتیب، جنبه های بسیار متعدّدی در زندگی انسان ها وجود دارند که دین می تواند در آنها درگیر شود و نقش ایفا کند. وظیفه روان شناسان دین، توضیح اشکال متعدّدی است که اعتقادات و باورهای یک شخص در دنیای خاص وی عمل می کنند و مؤثّر واقع می شوند. بدین ترتیب، دین، یک «کنشگر» در نظرگرفته می شود؛ یعنی دین، نیازهای فردی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری را پاسخ می گوید یا نشان می دهد.
وظیفه روان شناختی دین
با توجّه به آنچه گذشت، نقش و وظیفه ما (به عنوان روان شناس) این است که وقتی که سعی می کنیم شخصیت و رفتار فرد را بشناسیم، این بخش مهم از زندگی انسانی را در مقابل خود داشته باشیم (اسپیلکا و همکاران، 2003 م). وظیفه روان شناسی دین، مطالعه، تحقیق، فهم، توضیح و تبیین نقشی است که دین در زندگی فردی و اجتماعی افراد ایفا می کند. هدف اصلی روان شناسی، فهمیدن مردم است و روان شناسان سعی می کنند این وظیفه را با مطالعه انگیزش، شناخت، عواطف و رفتار انسانی انجام دهند. این همه، بدین معناست که روان شناسان دین نیز بایستی در باره انگیزش، شناخت، عواطف و رفتار دینی، مطالعه و تحقیق نمایند.
روان شناسی دین، بررسی همه جانبه روندهای گوناگون زیست شناختی و روان شناختی ای است که بر رشد و پویایی پدیده های دینی در زندگی های فردی، حاکم هستند (وولف، 1386 ش). روان شناسی دین می خواهد بررسی و تبیین کند که به لحاظ روان شناختی، دین چیست؟ چرا انسان دیندار است و نیاز وی به دین، از کجا سرچشمه می گیرد؟ دین، با چه ساختار یا ساختارهای روان شناختی ای مرتبط است؟ دین، چه ارتباط یا ارتباطهایی با دیگر ساختارهای روانی دارد؟ عواقب و پیامدهای دین به لحاظ روان شناختی چیست؟ در سطح فرد، دین چگونه به وجود می آید و شکل می گیرد و چگونه و طی چه فرایندی، تحوّل می یابد؟ آیا زیربنا یا اساس زیست شناختی و عصب شناختی ای برای دین وجود دارد؟ اگر پاسخ، مثبت است، این زیربنا چیست و کجاست؟ و... بنا بر این، یک نکته، همواره باید مورد توجّه قرار داشته باشد و آن، این که تفاوتی اساسی بین دین به عنوان دین، و رفتار، انگیزه، ادراک و شناخت دینی وجود دارد. روان شناسی دین، ملاحظات انسانی دین یا انسان دیندار را مورد مطالعه قرار می دهد و نه دین را. بدین ترتیب، روان شناسان دین، به عنوان روان شناس، قصد به چالش کشیدن نظریه ها و مؤسّسات دینی را ندارند؛ خداوند موضوع بررسی های آنها نیست؛ جهان بینی دینی نیز موضوع بررسی های آنها نیست؛ به مباحثی مانند تقابل عشق و عقل، الهیات در برابر دیگر امور، یا علم در برابر دین، وارد نمی شوند.
جایگاه روان شناختی دین
همچنین جایگاه روان شناسی دین، جایگاه مطالعه، بررسی و مورد پرسش قرار دادن وحی، سنّت یا کتاب نیست. به عبارت دیگر، روان شناسی دین، اصولًا به داوری در باره محتوای دین نمی پردازد. بنا بر این، روان شناسی به عنوان یک علم رفتاری و اجتماعی، تلاش و انرژی خود را روی گسترش فهم این سطح از اطّلاعات (رفتار، انگیزه، ادراک و شناخت دینی) متمرکز می کند (اسپیلکا و همکاران، 2003 م).
حال که بحث از تصریح و تحدید مرزها شد، ضروری است که روان شناسی دین را از دو حوزه هم جوار دیگر- که آنها نیز به مطالعه دین، علاقه و توجّه نشان می دهند-، جدا کنیم. اگرچه روان شناسی دین، فرد را در زمینه اجتماعی و فرهنگی، مورد مطالعه و بررسی قرارمی دهد، و احتمالًا به همین دلیل هم هست که برخی از روان شناسان، روان شناسی دین را شاخه ای از روان شناسی اجتماعی دانسته اند؛ ولی به هر حال، تمرکز اصلی آن روی فرد است و همین امر، تحلیل روان شناختی دین را از جامعه شناسی و انسان شناسی- که دین را در جامعه یا فرهنگ، مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند-، متمایز می کند. البته به هر روی، طبیعی است که در عمل، ایجاد این تفکیک و تمایز، حداقل در پاره ای از موارد، چندان ساده و آسان نخواهد بود!
پی نوشت
[1] در همه جای دنیا، رایج ترین اسامی انتخاب شده برای فرزندان، از میان نام های رهبران و بزرگان دینی است. در ایران نیز رایج ترین نام های انتخاب شده برای پسران و دختران در شصت سال گذشته، همگی اسامی بزرگان و رهبران دینی بوده است: برای پسران، محمّد، علی، مهدی، حسن و حسین، و برای دختران، فاطمه، مریم، زهرا و زینب.