ماهان شبکه ایرانیان

استفاده از فرصت‌های عمر

متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی به همراه پاسخ سوالات مسابقه تاریخ پخش: ۱۱/۰۱/۹۰ بسم الله الرحمن الرحیم «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» این بحث آغاز سال ۹۰ پخش می‌شود

استفاده از فرصت‌های عمر
متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی به همراه پاسخ سوالات مسابقه
تاریخ پخش: 11/01/90
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
این بحث آغاز سال 90 پخش می‌شود. ما در سال یک هفته‌ای تعطیلی داریم، غیر از این یک هفته در طول سال هیچ شب جمعه‌ای به لطف خدا و در این سی و دو سال تقریباً هیچ شب جمعه‌ای تعطیل نشده است. فقط سالی یک بار تعطیل می‌شود آن هم ایام عید است، این اولین جلسه‌ای است که در سال 90 خدمت شما هستیم. انشاءالله سال شما مبارک باشد، روز جمهوری اسلامی را هم تبریک می‌گویم.
موضوع بحث ما استفاده از فرصت هست. یک بحث آن طرف سال داشتیم، این هم بحث دوم فرصت برای این طرف سال. اگر بتوانیم جمعش کنیم خوب است.

1- سخن رسول خدا و امیرالمؤمنین در بهره‌گیری از فرصت‌ها
 

پیغمبر فرمود: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَات‏» (بحارالانوار/ج68/ص221) در طول سال در تمام عمر یک لحظه‌هایی پیش می‌آید از آن لحظه‌ها استفاده کنید، نگذارید فرصت‌ها از دست برود. امیرالمؤمنین فرمود: شب و روز در تو اثر می‌گذارند پس تو هم از شب و روز یک چیزی بگیر.
شما خانه‌ات را که رهن می‌دهی یک نفر می‌آید خانه‌ی تو را می‌گیرد، تو هم یک خرده پول از او می‌گیری. شب و روز لحظه به لحظه دارد عمر تو را می‌خورد. پس تو هم از این شب و روز یک چیزی ذخیره کن. «أن اللیل و النهار یعملان فیک‏» (غررالحکم/ص151) شب و روز در تو کار می‌کنند، «فاعمل فیهما» پس تو هم در آنها کار کن. «و یأخذان منک‏» شب و روز از تو می‌گیرند، «فخذ منهما» تو هم یک چیزی از آنها بگیر. نگذار شب و روز از تو بگیرند و تو دستت خالی باشد.
امام صادق فرمود: «الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ» (وسایل الشیعه/ج16/ص94) مغبون کسی نیست که زمینش ارزان شود یا سکه‌اش یا ماشینش، کسی کلاه سرش رفته است، که ساعات عمرش آتش گرفته و چیزی در دست ندارد. مغبون واقعی کسی است که «الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ» خیلی‌ها طول عمر دارند اما از عمرشان استفاده نمی‌کنند. امام زین العابدین می‌گوید: خدایا اگر عمرم به درد می‌خورد، طول عمرم بده. در دعای مکارم الاخلاق، دعای 20 صحیفه سجادیه، «وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک‏» اگر عمرم لباس کار است. «بذله» یعنی لباس کار. مثل بذل، اگر عمرم لباس کار است، عمرم بده. اما اگر هرچه عمر می‌کنم، حالا گیرم یک ده سال دیگر هم یک کامیون برنج خوردیم، پنجاه تا دیگر هم گونی سیب‌زمینی خوردیم. چه چیزی به مغزت و چه چیزی به علمت و چه چیزی به خدمتت و چه چیزی به قربت اضافه شد.

2- بهره‌گیری از دنیا برای آخرت
 

قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» (قصص/77) از دنیا کام بگیر. منتهی حدیث داریم این گونه کام بگیر: «أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الْآخِرَةَ» (بحارالانوار/ج68/ص177) یعنی از دنیا ذخیره‌ی قیامت کن. ماشین‌ها در ایام نوروز که مسافرت می‌روند و بنزین می‌زنند، نگاه می‌کنند اگر مسافت دور است، بنزین بیشتری می‌زنند. «آهِ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ» (بحارالانوار/ج33/ص274) حضرت فرمود: وای! بنزین کم است. جاده طولانی! قیامت ابدی است. ما هم دو رکعت نماز به درد بخور نخواندیم.
امام حسن فرمود: «فالمؤمن یتزود و الکافر یتمتع» (بحارالانوار/ج63/ص333) مؤمن برای قیامتش ذخیره می‌کند. کافر فقط کام می‌گیرد. مؤمن ذخیره می‌گیرد، «فالمؤمن یتزود» یعنی مؤمن زاد و توشه برمی‌دارد. «و الکافر یتمتع» ولی کافر فقط کامیابی می‌کند. اینطور هم نیست که اگر ما می‌گوییم، غافل نباش، معنایش این است که از دنیا لذت نبر. مؤمنین می‌خندند، تفریح دارند، منتهی خوب حالا وقتی می‌خواهیم تفریح کنیم، یک خاطرات خوشمزه‌ای را دور هم بنشینیم و بگوییم. چرا یک کسی را، لهجه‌ای را مسخره کنیم؟ چرا یک قریه و روستا و شهر و استانی را مسخره کنیم؟ چرا به هم بخندیم، با هم می‌خندیم. مگر ما نمی‌توانیم یک خنده‌ی حلال تهیه کنیم؟ این بحث خنده‌ی حلالی که گفتم، صدها نفر به فکر افتادند. جمعی از اینها با خود من تماس گرفتند. آقا خنده‌ی حلال چیست؟ حالا من یک اصولی را برای خنده‌ی حلال ترسیم کردم، تمام مسئولین فرهنگی را انشاءالله دعوت می‌کنم، از صدا و سیما و شبکه‌هایش، دانشگاه‌ها، دانشگاه‌های دولتی، آزاد، پیام نور، علمی کاربردی، آموزش و پرورش، ارتش، سپاه، بسیج، تربیت معلم‌ها، شهرداری‌ها، همه را جمع می‌کنم و می‌گویم: خنده‌ حلال چیست؟خیلی راحت می‌شود تفریح کرد. خیلی راحت می‌شود خندید. اسلام ضد لذت نیست.
من امروز صبح یک کتابی را مطالعه می‌کردم راجع به اسلام و مزاح! پایان نامه‌ی دکترای یک دانشجوی فاضل است. اسلام دین جامعی است. اسلام می‌گوید: حتی در سجده خانم یادت نرود. هیچی بهتر از نماز نیست. در نماز هیچ‌جا بهتر از سجده نیست. ولی مستحب است وقتی نماز می‌خوانی، در سجده بگویی: خدایا «و ارزق لی و لعیالی» خدایا خرجی عیال را بده بیاید. در سجده می‌گوید: خانم فراموش نشود.
قرآن می‌گوید: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى»‏ (نجم/43) خدا هم می‌خنداند و هم می‌گریاند. منتهی ما بلد نیستیم.مثل آدمی که شنا بلد نیست. هی در آب چنین می‌کند و آخرش هم خفه می‌شود، هرکسی هم بلد باشد آب در صورتش می‌ریزد. اگر بلد باشد هم می‌رود، هم ورزش می‌کند، هم حرکت می‌کند و هم کسی را اذیت نمی‌کند. ما بلد نیستیم.

3- بهره‌گیری از فرصت، حتی در پایان عمر دنیا
 

استفاده از فرصت، من یادم هست سال‌ها قبل از انقلاب به دانشکده‌ی کشاورزی اهواز رفتم. طلبه‌ی جوانی بودم حدود چهل سال پیش. در دانشکده‌ی کشاورزی گفتم: یک حدیثی می‌خوانم ببینید اصلاً هیچ مخی یک چنین حدیثی به ذهنش می‌آید؟ حدیث داریم «ان قَامَتِ السَّاعَة» (مستدرک الوسایل/ج13/ص460) اگر دیدید قیامت به پا می‌شود، خوب قیامت که به پا شود زمین لرزه می‌شود. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) خورشید می‌گیرد، ماه می‌گیرد. یعنی همه چیز به هم می‌ریزد. کوه‌ها از دل زمین کنده می‌شود. «وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ» (تکویر/3) کوه‌ها حرکت می‌کند. به هم می‌خورد. «دُکَّت‏» (فجر/21) تکه تکه می‌شود، قطعات تکه تکه شده به هم می‌خورد، شن می‌شود. شن‌ها به هم فشار می‌آید، «کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» (قارعه/5) پشم می‌شود، می‌گوید: در همان حال اگر یک درختی دستت است می‌توانی بکاری، بکار. «وَ فِی یَدِ أَحَدِکُمُ الْفَسِیلَةُ» (مستدرک الوسایل/ج13/ص460) اگر در دست یکی از شما یک درختی است، اگر می‌توانید «فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى یَغْرِسَهَا فَلْیَغْرِسْهَا» اگر می‌توانی بکاری، بکار. این حدیث از احمد حنبل! از رهبران اهل تسنن است. اگر قیامت به پا می‌شود ولی یک نهال داری این نهال را دور نیانداز. یعنی در هر شرایطی استفاده کن. استفاده از فرصت، حضرت امام یک سال ترکیه تبعید بود. من این را از حاج آقا مصطفی شنیدم. پسر آقا! که وقتی آقا ترکیه بود، پرده را کنار کند، گفتند: آقا شما پرده را کنار نکن. لامپ را روشن کنید، به ما گفتند که امام از نور خورشید استفاده نکند. پرده را بکشید و لامپ را روشن کنید. در اتاقی که ایشان حق نداشت از نور استفاده کند، یک دور فقه نوشت. ما دانشمندانی داشتیم در زندان کتاب نوشتند. افرادی داشتیم با نداشتن کتاب، فیض کاشانی حدود دویست کتاب علمی نوشت که امام فرمود: ما از ورق زدن کتاب‌های فیض کاشانی مچمان درد می‌گیرد. کامپیوتر هم نبود، این امکانات هم نبود. استفاده از فرصت!
امام کاظم فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغَ» (وسائل‏الشیعة/ج17/ص58) اگر کسی از فرصتی استفاده نکند عمرش را به بطالت بگذراند، مورد غضب خداست. در قیامت سؤال می‌کنند عمرت را چه کردی؟ از چند چیز سؤال می‌کنند از عمرت به خصوص از جوانی، می‌گویند: جوانی‌ات را چه کردی؟ در آغاز سال 90 بحث را گوش می‌دهید. یک برنامه‌ی مطالعاتی برای خودتان بگذارید. خیلی چیزها را اگر نخوانیم طوری نمی‌شود. بعضی اخبار مهم را خوب، خلاصه اخبار طوری نیست. اما بعضی‌ها همینطور بسیاری از وقتشان صرف یک چیزهایی می‌شود که بدانند چیزی آباد نمی‌شود. ندانند، چیزی خراب نمی‌شود. خودمان را حرام نکنیم.
گاهی یک سؤال‌هایی می‌کنند لغو است. این حدیث از امام صادق است، یا از امام باقر؟ چه فرقی می‌کند؟ حدیث داریم وقتی ما حدیثی را گفتیم، به هر امامی می‌خواهی نسبت بدهی، نسبت بده. مثل اینکه بگوییم: آمده نماز جمعه با کدام شیر آب وضو گرفتی؟ آبش یکی است. سؤال می‌کنند مثلاً فرض کنید که فلانی برای کدام قرن است؟ فلانی در جلسه‌ی قبل یک بنده خدایی یک سؤال از من کرده که اول کسی که در جمهوری اسلامی سوار ماشین ضد گلوله شد که بود؟ این سؤال چیست؟ می‌خواهی چه کنی؟ هرکس هست جانش در خطر بوده، ارتش و سپاه نشستند گفتند: این در معرض ترور است. جانش در خطر است، سوار ماشین ضد گلوله‌اش کردند. حالا مثلاً اول کس که بوده است، مثلاً اگر بدانی کجا آباد می‌شود؟ مثل اینکه آدم بگوید: آقا بوعلی سینا چند کیلو است؟ بوعلی سینا هر چند کیلو بوده... یا آدم حسینیه‌ی جماران برود، عوض اینکه ببیند امام چه می‌گوید، لامپ‌ها را بشمارد. قالی‌ها را بشمارد. بعد می‌گوییم: امام چه گفت؟ می‌گوید: نفهمیدم چه شد! من قالی‌ها را شمردم. لامپ‌‌ها را شمردم. حتی من به روحانیون می‌گویم، لازم نیست بگویی: آیه کدام سوره است. بگو: در قرآن آمده است. حالا یا سوره‌ی شعرا است، یا سوره‌ی نمل، یا سوره‌ی عنکبوت، برای مردم چه فرقی می‌کند؟ بعضی که می‌گویند: نه در فلان صفحه، صفحه‌ی 232، حالا 203 بود من چه خاکی بر سرم کنم! یکی دیگر می‌گفت: سطر هفتم کلمه‌ی نهم! بابا عمرت را صرف چه کردی؟ آیا واجب است سطر و صفحه‌اش را هم بلد باشی؟ آیا واجب است به مردم اعلام کنی؟ مستحب است؟ نه واجب است، نه مستحب است، خودت عمرت را تلف کردی اینها را حفظ کردی، حالا هم عمر مردم را تلف می‌کنی که اینها را گوش می‌دهند.
بسم الله الرحمن الرحیم بعد از صبحانه خدمت شما رسیدم. کافی است! صبحانه سماور را روشن کردیم. آبش را جوش آوردیم. بعد چای گرفتیم. بعد قند شکستیم. خوب فقط بیست دقیقه می‌گوید که صبحانه خوردیم. گفتند: پدر شما چطوری مرد؟ گفت: من راجع به عمرم حساس هستم. خیلی عمرم را تلف نمی‌کنم. شما سؤالت چیست؟ گفت: می‌گویم: پدر شما چطور مرد؟ گفت: تب کرد و لرز کرد و مرد! خلاص! سی ثانیه! افرادی هم هستند برای یک عطسه‌ای که می‌کنند، 45 دقیقه حرف می‌زنند. آش خوردیم ترش بود ولی مثل اینکه کمی زنجبیل خوردیم، زنجبیل به دارچین نساخت و همینطور... همینطور می‌گوید که چرا پنج دقیقه من سرفه کردم. نمی‌دانیم عمر چیست؟ غلط است آن کسی که می‌گوید: عمر طلا است. طلا پیدا می‌شود عمر پیدا نمی‌شود.

4- تقاضا برای بازگشت به دنیا
 

قرآن آیاتی دارد می‌گوید: انسان لحظه‌‌ی مرگ می‌گوید: «رَبِّ ارْجِعُون‏» (مؤمنون/99) ده دقیقه دیگر به من وقت بده. می‌گویند: نمی‌شود. ده دقیقه! می‌گویند: نمی‌شود. گاهی برای یک ثانیه‌اش التماس خواهیم کرد. دو ساعت، دو ساعت، هدر ندهیم. یک کار مفید بکنیم. ورزش است، ورزش مفید! حتی در ورزش، ورزش مفید! خیلی از ورزش‌ها مفید نیست. خیلی از ورزش‌ها مخ را خسته می‌کند. ما ورزش‌هایی داریم که همینطور می‌نشیند، هی فکر می‌کند مخش خسته می‌شود. می‌گوید: در عوض رشد فکری پیدا می‌کند. خوب بسم الله تا به حال چند کتاب علمی را شطرنج باز‌های دنیا نوشته‌اند؟ مگر نمی‌گویی شطرنج مخ را باز می‌کند؟ بسم الله! بیست کتاب علمی را به ما نشان بده، که نویسنده‌ی این کتاب‌ها بگویید: شطرنج‌باز باشند. خوب این اگر مخش باز شده، کو؟ خوب یک اثری! اگر کسی گفت: من حمام بودم. باید گفت: پس چرا اینقدر سیاهی؟ اگر حمام بودی پس کو آثار صابون ونظافت؟ الکی ورزش می‌کنیم، بکنیم. تفریح سر جایش، ورزش سر جایش، حرام نشویم.
«ان فوت الوقت اشد من فوت الروح» عمر را از دست بدهی، بهتر از این است که جانت را از دست بدهی. اینجا از دست دادن عمر مهمتر از، از دست دادن جان است. چرا؟ «لان فوت الروح انقطاع من الخلق» آدمی که جانش درآمد از مردم جدا می‌شود. ولی «و فوت الوقت انقطاع الحق» خیلی قشنگ است! خیلی قشنگ است. حدیث در مستدرک سفینه است.
موضوع بحث ما تلف کردن فرصت‌ها است. حدیث داریم «فوت الروح» یعنی اگر روح از بدن بیرون رود، «انقطاع عن الخلق»، «انقطاع» یعنی قطع می‌شود. «انقطاع عن الخلق» آدمی که جانش درآمد، از مردم جدا می‌شود. او را قبرستان می‌برند و زیر خاک می‌کنند. اما «فوت الوقت» اگر عمرت تلف شد، «انقطاع عن الحق» خیلی حدیث قشنگی است. خیلی قشنگ است. آدم بمیرد، از مردم جدا شده است. او را در بیابان می‌برند و خاکش می‌کنند. دقیقه‌های عمرش را تلف کند، از حق فاصله گرفته است.
امیرالمؤمنین می‌فرماید: «إنما أنت عدد أیام» (غررالحکم/ص159) انسان عدد ایام است. انسان یعنی روزها! هر یک روزی که می‌رود، یک تکه از عمرت می‌رود. مثل آدمی که اتاق عمل می‌برند، انگشت راستش را قطع می‌کنند، بعد انگشت دوم، بعد انگشت سوم، یعنی لحظه لحظه، انسان عمر است. «إنما» یعنی فقط، «إنما أنت عدد» تو فقط چند روزی. «فکل یوم یمضی علیک‏» هر روزی که از تو می‌گذرد، «یمضی ببعضک‏» هر روزی که می‌رود یک تکه از خودت می‌رود. یعنی مثل یخ داریم آب می‌شویم. یا درس، یا کار مفید، یا خدمت، یا فکر، یا تدبیر!

5- دنیا، ساعتی است برای طاعت
 

«الدُّنْیَا سَاعَةٌ فَاجْعَلْهَا طَاعَة» (بحارالانوار/ج67/ص68) این هم خیلی قشنگ است. کلمات قصار است. «الدُّنْیَا سَاعَةٌ» دنیا ساعاتی است. «الدُّنْیَا سَاعَةٌ»! دنیا ساعاتی است. «فَاجْعَلْهَا» پس تو استفاده کن، «طَاعَة» دنیا ساعت است به اطاعت برو. اطاعت یعنی چه؟ همسرداری خوب عبادت است. بچه‌داری خوب عبادت است. تحصیل، استاد دانشگاه، حفظ مرزها، امنیت، نجاری، بنایی، هرکاری که یک هدف مقدس داشته باشد اطاعت است.
امام صادق فرمود: دوست ندارم جوانی را ببینم، مگر اینکه دو حال داشته باشد، یا دانشمند باشد، یا در راه دانشمند شدن باشد. بنده نمی‌خواهم بگویم، ورزش نکنید... در قرآن راجع به ورزش آیه داریم. آیه‌ی ورزش این است. وقتی برادران یوسف خواستند یوسف را از بابا بگیرند، گفتند: چطور یوسف را بگیریم؟ گفت: بحث ورزش را مطرح کن، یعقوب یوسف را تحویل می‌دهد. و لذا آمدند گفتند: بابا جان، ما می‌خواهیم ورزش در بیرون شهر برویم. «أَرْسِلْهُ مَعَنا» (یوسف/12) یعنی او را بفرست با ما بیاید، «أَرْسِلْهُ مَعَنا»، «یَرْتَعْ» مراتع، برویم تاب بخوریم. «وَ یَلْعَبْ» برویم بازی کنیم. این آیه‌ی قرآن است. بچه‌های یعقوب به پدرشان گفتند: یوسف را بفرست، «مَعَنا» با ما بیاید، برویم در مراتع بازی کنیم. یعنی چه؟ یعنی فهمیدند حضرت یعقوب در برابر ورزش نوجوان ساکت است. تحویل می‌دهد. گفتند: چیز دیگر بگوییم، ممکن است یوسف را تحویل ندهد. بحث ورزش را مطرح کنیم، حضرت یعقوب می‌فهمد که نوجوان نیاز به ورزش دارد. می‌گوید: خوب او را ببرید.
استفاده از فرصت‌ها، قرآن می‌گوید: حضرت ابراهیم آمد برود، دید یک عده ستاره پرست هستند.گفت: اینها خدا است؟ گفتند: بله! گفت: خدای من هم باشد. روز که آمد ستاره‌ها ناپدید شدند. گفت: این چه خدایی است که ناپدید شد؟ تحت تأثیر نور قرار گرفت. خدایی که تحت تأثیر قرار گیرد به درد نمی‌خورد. بعد گفت: پس ماه درشت‌تر است. گفت: ماه خدا است. باز خورشید آمد، دید ماه هم رفت. گفت: بابا این هم به درد خدایی نمی‌خورد. خورشید بهتر است. دید دانه درشت است. خورشید که غروب کرد گفت: بابا اصلاً هیچ‌کدام به درد نمی‌خورد. یعنی هی با اینها راه آمد، راه آمد، راه آمد، آنوقت دم بزنگاه فرمان را گرداند. استفاده از فرصت!
موسی نزد فرعون آمد گفت: من پیغمبر هستم به من وحی شده، تو هم باید ایمان بیاوری. فرعون با اطرافیانش مشورت کرد، گفتند: این ساحر است. گفت: خیلی خوب، یک کنگره‌ی بین‌المللی درست می‌کنیم، همه‌ی ساحرهای درجه یک را می‌آوریم، موسی را بین ساحرها قرار می‌دهیم، ساحرها با سحر و جادویشان آبروی موسی را بریزند. خیلی خوب باشه! گفتند: کی؟ گفت: سه شرط دارد.
در تبلیغ، در کلاسداری، اساتید دانشگاه دقت کنند. طلبه‌ها دقت کنند. این فرم کلاسداری است. فرم تبلیغات است. هیئتی‌ها، هرکس کار علمی می‌کند، دقت کنید. گفتند: باید سه اصل را مراعات کنیم. روز تعطیلی باشد. «مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَة» (طه/59) «یَوْمُ الزِّینَة» یعنی روزی که مردم زینت می‌کنند و آرایش می‌کنند، مثل مثلاً ایام عید. سیزده به در، روز، روز تعطیلی باشد که مردم فارغ باشند. خوب کجای شهر موسی عصایش را بیاندازد اژدها شود و ساحرها هم سحر و جادو نشان دهند؟ فرمود: «مَکاناً سُوى‏» (طه/58) این هم آیه‌ی قرآن است. «مَکاناً سُوى‏» یعنی وسط شهر باشد که دسترسی همه باشد. مصلی را نرویم یک جایی بسازیم که باید چهار تا ماشین را عوض کنیم تا برسیم. خوب حالا روز عید، روز سیزده به در کی باشد؟ شش صبح، هفت صبح، گفت: نه پیش از ظهر! «وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى» (طه/59) «ضحی» یعنی چاشتی. چون صبح خواب آلود هستند، خواب هستند. شب تاریک است. پس ببینید زمان چاشت، مکان وسط شهر، روز، روز تعطیلی. این کلمات در قرآن آمده است.
استفاده از فرصت‌ها، بعضی گداها روانشناسی‌شان خوب است. خوب می‌شناسند. وقتی می‌خواهد پول بگیرد، جلوی تالار عروسی می‌رود. فامیل عروس، فامیل داماد همه آرایش کرده، بزک کرده، سوپر دولوکس، با دسته گل، می‌گوید: انشاءالله عروسیتان مبارک باشد. من هم دختر دم بخت دارم. تند تند پول می‌گیرد. تا شب می‌بینی چندین هزار تومان گرفت. یک گدا بی‌سلیقه است، می‌رود دم دفتر طلاق می‌ایستد. زن به شوهر می‌گوید: خفه شو. یکی می‌گوید: ننه‌ات بود. او می‌گوید: خفه شو بابایت بود. تقصیر تو است. اینها به هم فحش می‌دهند. این هم می‌گوید: بدهید در راه رضای خدا! می‌گوید: برو گمشو دیگر حوصله تو را ندارم! در اینکه کجا بایستیم گدایی کنیم این روانشناسی می‌خواهد. گدایی روانشناسی می‌خواهد. اینهایی که دوره گرد هستند، جنس‌های کهنه می‌خرند، جنوب شهر اینطوری فریاد می‌زنند. سماور زغالی، دمپایی پاره، موکت پاره می‌خریم! همینطور که محله‌ی پولدارها می‌رسد می‌گوید: قالی دستباف می‌خریم. تلویزیون رنگی می‌خریم. یعنی محله‌ی فقرا سماور زغالی می‌خرد، محله‌ی اغنیا...

6- بهره‌گیری از فرصت برای دعوت به دین
 

ابراهیم از فرصت استفاده کرد. ستاره خداست، نه! ماه خداست؟ نه. خورشید خداست؟ نه. «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ» (انعام/76) اینهایی که تحت تأثیر و غروب می‌کنند، کسی که تحت تأثیر هستند قرار می‌گیرد، خدا نیست. موسی استفاده کرد. کی؟ چاشتی. چه روزی؟ روز تعطیلی. تازه تعطیلات هم یک وقت روز عزا است تعطیل است، مثل عاشورا، یکبار روز زینت. نمی‌گوید: تعطیلی غمناک. می‌گویید تعطیل شادی! نگفت: «موعدنا یوم العطله» اگر می‌گفت: «یوم العطله» یعنی روز تعطیلات. خوب تعطیلی هم شامل عزا می‌شود و هم عروسی. می‌گوید: نه روزی که هم تعطیل باشد و هم یک خنده‌ای به لب مردم باشد.
امام باقر(ع) دستور داد ده سال در سرزمین منا عزاداری کنند، چون در مکه در کوچه و پس کوچه‌ها و خانه‌ها پخش هستند. در مدینه پخش هستند. در عرفات پخش هستند. منا مثل ته قیف می‌ماند. یک گوشه‌ی تنگ است که همه‌ی حاجی‌ها باید در این گوشه‌ی تنگ بروند به شیطان سنگ بزنند. امام باقر فرمود: ده سال آنجا برای من عزاداری کنید که چرا مرا کشتند؟ چه کسی مرا کشت؟ چرا بنی عباس چنین کردند؟ یعنی استفاده از فرصت.
امام سجاد از هر فرصتی استفاده می‌کرد کربلا خاموش نشود. مثلاً می‌دید قصاب گوسفند می‌کشد، پرسید به این گوسفند آب دادید؟ می‌گفت: بله! گوسفند را آب ندهیم نمی‌کشیم. آنوقت شروع می‌کرد به گریه کردن. آقا چرا گریه کردی؟ خوب تو این گوسفند را آب دادی. پدر ما را تشنه کنار نهر آب کشتند و آب ندادند. یعنی ماجرای کربلا را به هر مناسبتی روشن می‌کند. استفاده از فرصت.

7- فرصت‌های ویژه برای اولیای خدا
 

مکتب‌های مختلفی زمان مأمون الرشید سبز شد و رشد می‌کرد. امام رضا ولیعهدی را قبول کرد تا در دربار مأمون علمای همه‌ی مکتب‌ها جمع شوند و همه‌ی حرف‌هایشان را بزنند و امام رضا زیر آب همه‌ی حرف‌های اینها را بزند.
رُشید هجری؛ ابن زیاد شینید که حضرت علی به او گفته که دست و پا و زبان تو را در راه ولایت قطع می‌کنند. ابن زیاد فرماندار کوفه، گفت: برای اینکه بگوییم: علی دروغ گفته است، دست و پایش را قطع کنید اما زبانش را قطع نکنید. چون حضرت علی گفته: تو در راه ولایت‌مداری ما، در راه امامت ما، دست و پا و زبانت را قطع می‌کنند. ابن زیاد هم گفت: دست و پایش را قطع کنید، زبانش را قطع نکنید تا بگوییم: علی دروغ گفت. دست و پایش را قطع کردند، آویزانش کردند. ایشان زبانش کار می‌کرد، با زبانش مردم جمع شدند تماشا می‌کردند. با زبانش حدیث‌های امیرالمؤمنین را می‌گفت. گفتند: آقا این دارد سخنرانی می‌کند. گفت: با همان دست و پای بریده دارد حرف می‌زند. گفت: زبانش را هم قطع کنید. گفتند: دیدی علی راست گفت.
یک چنین کاری هم برای امام صادق پیش آمد، گفتند: یک تهاجم فرهنگی، ما یک سیب برمی‌داریم می‌گوییم، این سیب رزق من هست یا نه؟ اگر امام صادق گفت: رزق تو هست، فوری لگد می‌کنیم. می‌گوییم: دروغگو! اگر گفت: رزقت نیست فوری می‌خورم! هرچه امام گفت ضدش را انجام می‌دهم. امام صادق را نزد یارانش کوچک می‌کنم. خوب یک عده هم همیشه «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (بقره/10) هستند. به امام صادق گفت: این سیب رزق من هست یا نه؟ منتظر بود بگوید: رزقت هست لگد کند. بگوید: رزقت نیست روبروی امام بخورد. امام صادق یک خرده به قیافه‌ی ایشان نگاه کرد. یک خرده هم سیب را دید و قیافه را دید و سیب را دید، قیافه و سیب و قیافه و سیب و فرمود: اگر از گلویت پایین برود معلوم می‌شود رزقت است. فکری بود چه کند؟!
میثم تمار در آخرین لحظات جان دادن به مردم گفت: گوش کنید یک حدیثی از امیرالمؤمنین برایتان بگویم. این سخنرانی در حالی بود که ابن زیاد دست و پایش را قطع کرده بود. یعنی امامان ما یارانی داشتند، وفادار، فداکار. هم وفادار و هم فداکار. متأسفانه ما افرادی داریم که اول یکطور حرف می‌زنند. بعد عوض می‌شوند. طور دیگری حرف می‌زنند. وفا خیلی مهم است. حضرت ابراهیم چند کمال دارد. ولی به وفا که می‌رسد خداوند وفا را در یک آیه گذاشته است. «وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى» (نجم/37) آیات دیگر می‌گوید: «إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ» (انعام/161) وقتی خدادر قرآن سفارش ابراهیم را می‌کند هر چند تا کمالش را در یک آیه می‌برد. اما به وفا که می‌رسد، وفا را جدا می‌آورد. مثل اینکه مثلاً مقام معظم رهبری همه‌ی خانواده‌های شهدا را در یک سالن دعوت کند، ببیند. بعد سوایی خانه‌ی یک شهید خصوصی برود. این پیداست حساب آن شهید با باقی‌ها فرق می‌کند. کمالات ابراهیم در یک آیه چند تا چند تا آمده، به وفا که می‌رسد می‌گوید: «وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى» پیداست وزن وفا وزنی است که می‌شود یک آیه به تنهایی برایش بیاوریم. وفاداری، وفاداری خیلی مهم است.
استفاده از فرصت، رضاشاه عمامه‌ها را برمی‌داشت، چادر را برمی‌داشت، مسجدها را تعطیل کرد، عزاداری را تعطیل کرد، عاشورا. همان زمان حاج شیخ عبدالکریم مؤسس حوزه‌ی علمیه قم، استاد امام و آیت الله العظمی گلپایگانی و آیت الله العظمی اراکی و همه‌ی مراجع تقریباً شاگرد ایشان بودند. همان زمان در همان فرصت آمد حوزه‌ی علمیه‌ی قم را درست کرد. یکی گفت: آقا دین از دست رفت! عمامه رفت، حجاب رفت، امام حسین و عاشورا رفت، مسجد رفت، چه می‌گویی؟ حوزه‌ی علمیه درست کردی؟ دلت خوش است! خوابی! می‌دانید شیخ عبدالکریم چه گفت؟ گفت: امام حسین اگر یار نمی‌داشت چه زمانی کشته می‌شد؟ گفتند: روز عاشورا! گفت: نه صبح کشته می‌شد. اگر امام حسین تنهایی بود همان ساعات اول صبح کشته می‌شد. این یاران امام حسین دست و پا زدند، امام حسین را تا ظهر نگه داشتند. ما اگر بتوانیم نصف روز، اگر بتوانیم نصف روز دین را نگه داریم وظیفه‌مان است.
گاهی در یک جلسه‌ای لهو و لعب است. در جلسه گناه می‌کنند. اگر شما بنشینی گناه نمی‌کنند تا مادامی که شما بنشینی گناه نمی‌کنند واجب است که شما در آن جلسه بنشینی.
یکی از ساواکی‌های زمان شاه مُرد. رفتند نزد یکی از منبری‌ها گفتند: بیا فاتحه! گفت: می‌آیم. خوب اینها یک ختمی گرفتند و جمعیت هم آمد و قرآن خواندند و این آقا نیامد. نیامد، نیامد خلاصه جلسه‌ی فاتحه اینها به هم خورد. رفتند گفتند: چرا نیامدی؟ گفت: ساواکی بود. من برای ساواکی شاه منبر بروم؟! غلط می‌کنم منبر بروم. گفتند: خوب نمی‌خواستی منبر بروی، چرا گفتی: می‌آیم. گفت: گفتم می‌آیم برای اینکه شما سراغ آخوند دیگری نروید. (خنده حضار) من گفتم: می‌آیم که شما آخوندهای دیگر را رها کنید
یک چنین شوخی را با یکی از بزرگان نقل می‌کنند که یک روز عید و شادی بود طلبه‌ها گفتند: با استاد یک شوخی بکنیم. گفتند: چه؟ گفت: من یک طرح می‌دهم. گفتند: چه؟ گفت: استاد که گفت بسم الله الرحمن الرحیم. بحث امروز چیست... تا گفت: بحث امروز چیست همه بلند شویم برویم این استاد روی منبر یخ کند. گفتند: خوب طرح خوبی است. ایشان روی منبر رفت و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث امروز... تا گفت بحث امروز همه بلند شدند رفتند. این فهمید توطئه است. گفت: خیلی خوب خواستید دماغ مرا بسوزانید، سوزاندید. حالا پس برگردید یک قصه برایتان بگویم. اینها تا لب در برگشتند گفتند: ببینیم استاد دماغ سوخته چه می‌گوید؟ نشستند. تا نشستند آقا پایین آمد. (خنده حضار) مگر می‌شود حریف آخوند شد؟ (خنده حضار)
من فیلم مارمولک را که نشان دادند، یک تکه‌اش را دیدم گفتم: عیبی ندارد. یک طلبه در سازمان حج، روحانیون حج یک سمیناری بود هزار تا روحانی تقریباً بودند. گفتند: آقای قرائتی شنیدم گفتی: فیلم مارمولک خوب است؟ گفتم: عیبی ندارد. گفت: آخر بد است. توهین به لباس روحانیت است. گفتم: ببین! مارمولک که حیوان کوچولو است، یک نهنگ هم یک آخوند را خورد، حضرت یونس را پس داد! آخوند خوردنی نیست. (خنده حضار) اینها فکر می‌کنند مثلاً حالا جمهوری اسلامی نمی‌دانم با نفت و با بنزین و با شانه‌ی تخم مرغ و با نمی‌دانم آتش زدن سطل زباله و با کاریکاتور از بین می‌رود و اتفاقاً به عکس می‌شود.
من دانمارک رفتم. خانه‌ی امام جمعه‌ی دانمارک رفتم. گفتم: در کشور شما برای پیغمبر یک کاریکاتور کشیده شد. گفت: بعد از اینکه یک کاریکاتور کشیده شد، آمار مسلمین دانمارک بیشتر شد. اصلاً اگر بدن امام حسین را زیر سم اسب نمی‌کردند، اینقدر زوار نداشت. هرچه بیشتر له کنی عظمتش بیشتر می‌شود. الآن خدا می‌داند چه گرایشی به سمت مکتب اهل بیت است. چه گرایشی به سمت اهل بیت است. اصلاً وجود سید حسن نصر الله یک ارزشی داد که خیلی مهم است. تازه سید حسن نصر الله بویی از مقام رهبری، مقام معظم رهبری یکی از شاگردان امام است. امام یکی از شاگردان امام حسین است.
یک کتابی است همه‌ی طلبه‌ها می‌خوانند به نام «لمعه». این کتاب در زندان نوشته شد. استفاده از فرصت.

8- بهره‌گیری از مجالس ترحیم برای پند و موعظه
 

یک روحانی بود وقتی می‌بردند او را برای مرده نماز بخواند می‌پرسید: مرد است یا زن؟ می‌گفتند: مرد است. می‌گفت: اگر مرد است کفن را باز کنید من صورتش را ببینم. می‌گفتند: آقا نمازت را بخوان! مگر شرطش این است که کفن را باز کنیم؟ گفت: حالا من گفتم کفن را باز کنید. گفتند: باشد. کفن را باز کردند و می‌گفت: آقایان ببینید، آقازاده‌ها، پسرم، نگاه کنید چشم‌ها بسته شد. تا چشم شما باز است، گناه نکنید. ببینید زبان حرف نمی‌زند. تا زبانتان تکان می‌خورد گناه نکنید. می‌گفت: ده دقیقه آنجا صحبت می‌کند، به اندازه‌ی یک دهه سخنرانی اثر دارد.
استفاده از فرصت. آن شبی که برای دخترت یا پسرت یک هدیه می‌خری، آن شب هرچه نصیحت کنی گوش می‌دهد. معلم نمره‌ی بیست که می‌دهد زیر نمره‌ی بیست هر نصیحتی بکنی شاگرد می‌گوید: چشم! اما اگر صفر داد. چون بچه‌ها نمی‌گویند: صفر گرفتم، می‌گوید: صفرم داد! (خنده حضار) بیست را می‌گوید: گرفتم. بیست گرفتم، صفرم داد. بدی‌ها را می‌گویند: او بود. ما هم همینطور هستیم.
قرآن می‌گوید: وقتی وضعش خوب است می‌گوید: «رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/15) «رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16) خدا چنین کرد، خدا چنین کرد. می‌گوید: «کَلاَّ» اینطور نیست که خدا چنین کند. «کلاََّ بَل لَّا» تو خودت بودی. «لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» (فجر/17) به تو دادیم، به یتیم‌ها ندادی از تو گرفتیم. چرا می‌گویی خدا داد و خدا گرفت. بگو: خودم چه کردم که خدا داد. خودم چه کردم که خدا گرفت؟
بسیار خوب... خیلی از حرف‌هایم ماند. خوب مردم چه تقصیری دارند؟ بلکه تو خواسته باشی تا صبح حرف بزنی. مردم باید گوش بدهند. پدر بچه را صدا زد گفت: بلند شو! خورشید آفتاب زد و نماز نخواندی. نماز صبح! پا شو خورشید زد! پسر گفت: بلکه خورشید دلش خواست سحر دربیاید. (خنده حضار) من خوابم می‌آید.
به کسی گفتند: آقا چرا نماز نمی‌خوانی؟ نماز عمود دین است. پایه‌ی دین نماز است. گفت: اتفاقاً مرد کسی است که دینش را بی‌پایه نگه دارد. من عمری است نماز نمی‌خوانم دین هم دارم. (خنده حضار) یک کسی می‌گفت: من نود سال است تریاک می‌کشم، هنوز معتاد نشدم. (خنده حضار)
12 فروردین را تبریک می‌گوییم. سال نو مبارک باشد. برادرها و خواهرها سال 90 را یک سالی برای مطالعه بگذارید. هی نگویید: لیسانس، فوق لیسانس، دکتر، حجت الاسلام، مطالعه کنید. حالا حالا باید مطالعه کرد. خدا به پیغمبرش می‌گوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً» (طه/114) یعنی چه؟ یعنی ما فارغ التحصیل در دین نداریم. یک برنامه‌ی مطالعه... منتهی کتاب‌های مفید، با مشورت علمای اندیشمند، هر کتابی را نخوانید، چون خیلی وقت‌ها کتاب هم مطالعه می‌کنی، حیف است. حیف نان، حیف آب، حیف وقتی که صرف این کتاب‌ شود.
یک کسی یک نقاشی کشیده بود، در نگارخانه برای بازدید کننده‌ها گذاشته بود. یک نفر را هم گذاشته بود که اینها که نقاشی را می‌بینند چه قضاوتی می‌کنند؟ گفت: آخر شب به من بگو: این بیننده‌هایی که نقاشی مرا دیدند چه گفتند؟ این بنده‌ی خدا گفت: خوب چه گفتند؟ گفت: والله! شش نفر گفتند: حیف نان! هفت نفر گفتند: حیف آب! نه نفر گفتند: حیف کاغذ! یازده نفر گفتند: حیف قلم! یعنی واقعاً این نقاشی بود تو کشیدی؟ حالا واقعاً حضرت عباسی بعضی‌ سخنرانی‌ها را آدم گوش ندهد بهتر است. بعضی فیلم‌ها را آدم نبیند بهتر است. اگر من یک نوار کاست به شما بدهم، شما صدای گربه روی آن ضبط می‌کنی؟ هرگز! حیف است نوار با صدای گربه... آخر در مغز شما یک نوار است. هر آهنگی را باید گوش داد؟ بر فرض ارشاد گفته: حلال است. من خودم یک آدم هستم. چه کار به ارشاد دارم. ارشاد چه کاره است که بگوید: این نوار مجاز است یا غیر مجاز. این نوار اگر تو را تحریک کند، حرام است. زمان شاه طلبه‌ی جوانی بودم در اتوبوس نشسته بودم. یک کسی می‌خواست مرا عصبانی کند. گفت: آقای راننده! گفت: بله. گفت: شیخ تشریف دارند، موسیقی را روشن کن. (خنده حضار) می‌خواست حالگیری کند. آن هم موسیقی را روشن کرد و من هم یک خرده فکر کردم چه کنم. داشتم فکر می‌کردم. این آقایی که انگولک کرد، گفت: آ شیخ از این موسیقی خوشت می‌آید؟ حرام است، حلال است؟ گفتم: ببین من حلال هم باشد نمی‌خواهم گوش بدهم. این رقاصه است. من می‌توانم دانشمند شوم. آخر چرا این مخ در اختیار یک رقاص باشد؟ مگر ما باید هر حلالی را گوش دهیم؟ شما نگاه کن این آهنگ تو را رشد می‌دهد یا متوقفت می‌کند. این ماهواره‌ها، سی‌دی‌ها، رشدت می‌دهد یا... چرا آمریکا ساختن هواپیمای اف 16 را به ایرانی‌ها یاد نمی‌دهد ولی عکس سکس هرچه می‌خواهی می‌فرستد؟ اینکه فرمول‌های علمی‌اش را به شما یاد نمی‌دهد. حتی اگر انرژی هسته‌ای را خود ایرانی‌ها هم کشف کنند، ناراحت است. به ما که نمی‌دهد هیچ، خودتان هم بفهمید می‌گوید: چرا فهمیدید؟ خوب وقتی آن ماهواره عکس‌های عیاشی را برای من می‌فرستد ولی فرمول‌های علمی را نمی‌فرستد کافی نیست که بفهمیم دشمن ما چه کسی است؟ دوست ما اسلام است و امام است و انقلابیون و دشمن ما آمریکا است و علا‌قه‌مندانش! جمهوری اسلامی را محکم بگیرید. ما نمی‌گوییم: عیب ندارد. جمهوری اسلامی دست به هرجایی‌اش بزنی ممکن است قابل نقد باشد. اما نقد غیر از این است که بگوییم ما قبول نداریم. آدم ممکن است مادرش بیمار باشد، پدرش بیمار باشد. قند داشته باشد، اوره داشته باشد، چربی داشته باشد، اما این مادر است و او هم پدر، هر دو حلال زاده و هر دو هم به گردن ما حق دارند. باید برویم بیماریشان را حل کنیم ولی نباید منکر پدر و مادر شویم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

« پاسخ سؤالات مسابقه »
 

1- از نظر امام صادق(علیه‌السلام)، مغبون واقعی چه کسی است؟
 

1) کسی که از علمش استفاده نمی‌کند
2) کسی که از مالش بهره نمی‌برد
3) کسی که از عمرش استفاده نمی‌کند

2- آیه 77 سوره‌ی قصص بر چه امری تأکید می‌ورزد؟
 

1) ترک دنیا و امور دنیوی
2) بهره‌گیری از دنیا و نعمت‌های آن
3) برتری آخرت بر دنیا

3- بر اساس آیه‌ی 99 سوره‌ی مؤمنون، خواسته انسان هنگام مرگ چیست؟
 

1) آمرزش گناهان
2) بازگشت به دنیا
3) ورود در بهشت

4- حضرت موسی از چه فرصتی برای دعوت مردم استفاده کرد؟
 

1) روز عید و جشن
2) روز تعطیل هفته
3) روز مرگ فرعون

5- آیه‌ی 37 سوره‌ی نجم به کدام ویژگی حضرت ابراهیم تأکید می‌ورزد؟
 

1) دوری از شرک
2) اخلاص در عقیده
3) وفاداری
لینک شرکت در مسابقه : www.gharaati.ir/quiz/index.php
منبع: پایگاه اطلاعات قرآنی و مذهبی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان