سختی مواجهه با عناصر مخالف
علی (ع) در برخورد با عناصر مخالف و لجوج، دچار مشکلات عدیدهای بود که نشان می داد آن حضرت (ع) در مواجهه با عناصر مخالف، خصوصاً یاران پیمان شکن و مارقین خارج شده از دید و خشکه مقدس های متصلب، بسیار مشکل داشت.
مثلاً خوارج نهروان آدم های صریح اللهجهای بودند که حتی در مقابل فردی مثل حجاج بن یوسف ثقفی، که بسیار آدم پلیدی بود و خون از انگشت هایش می چکید، مقابله می کردند و هراسی از چنین آدم قسی القلبی به خود راه نمی دادند.
می دانید که حجاج آدم خیلی سخت دل قسی القلب عجیبی بود، و اصلاً نظیر ندارد. گفته اند فردی از اموی هاگفته است: «لوجاءکل امهًْ بخبیثها وجئناهم بحجاج لغلبناهم»؛ یعنی اگر همه ی امت ها، خبیث ها و ناپاکی های خودشان را بیاورند و ما حجاج را بیاوریم، بر همه ی آنها غلبه می کنیم. حجاج، یک مشخصه هایی هم داشت، فردی فصیح و جزء بلغای عرب بود. خطبه هایی که حجاج در نبرد می خواند،جزء خطبه های فصیح و بلیغی است که جاحظ در البیان و التبیین نقل می کند. حجاج حافظ قرآن بود، اما مردی خبیث و دشمن عدل و دشمن اهل بیت پیامبر (ص) و آل طاهرینش (ع) بود. چیز عجیبی بود، یکی از این خوارج را پیش حجاج آوردند، حجاج شنیده بود که این شخص،حافظ قرآن است. به او گفت:أجمعت القرآن؟»؛ آیا قرآن را جمع کردهای؟
منظورش این بود که آیا قرآن را در ذهن خود جمع کردهای؟
اگربه جواب های سربالا وتند این خارجی توجه کنید، طبیعت این ها معلوم می شود. پاسخ داد: «أکانمفرقاً فاجمعه»؛ مگر قرآن پراکنده بود که من جمعش کنم؟
البته مقصود او را فهمید،اما می خواست جواب ندهد.
حجاج با همه ی وحشی گری اش حلم به خرج داد و گفت: «أفتحفظه؟»؛آیا قرآن را حفظ می کنی؟
پاسخ شنید که «أفخشیت خواره فاحفظه؟»مگر ترسیدم قرآن فرار کند که حفظش کنم؟
دوباره یک جواب درشت دید. حجاج ملاحظه کرد که نه مثل این که بنا ندارد جواب بدهد، پرسید: ما تقول فی امیرالمؤمنین عبدالملک ؟»؛
درباره ی امیرالمؤمنین عبداملک چه می گویی؟
عبدالملک مروان خبیث، خلیفه ی اموی بود. آن خارجی گفت: «لعنهًْ الله و لعنک معه»؛ خدا او را لعنت کند و تو را هم با او لعنت نماید.
ببینید این ها این طور خشن، صریح و روشن حرف می زدند. حجاج با خونسردی گفت:«أنت تقتل،کیف تنظر الله»؛ بگو ببینم اگر کشته شوی، گمان داری خدا را چگونه ملاقات کنی؟
پاسخ شنید: «القی الله بعملی و تلقاه انت بدمی»؛ من خدا را با عملم ملاقات می کنم، تو خدا را با خون من ملاقات می کنی.
بینید برخورد با این گونه آدم ها مگر کار آسانی بود؟اگر آدم های عوام گیر چنین آدم هایی بیفتند، مجذوبش می کنند، اگر آدم های غیراهل بصیرت، چنین انسانی را ببینند، محوش می شوند کما این که در زمان امیر مؤمنان (ع) هم شدند.
علی (ع) قرآن مجسم
در سه جنگی که برعلی(ع)تحمیل شد، در واقع، هم جملی ها و هم اصحاب صفین و هم نهروانیان، با قرآن مجسم به جنگ پرداختند و علی (ع) خود قرآن مجسم و مصداق بارز آیات قرآن بود. حضرت (ع)، در ماجرای جنگ صفین، که به حیله ی عمر و عاص و خواسته ی معاویه برای فریب اصحاب علی (ع)، قرآن ها را بر نیزه کردند، چون فریب اصحاب خود را دید، به آنها فرمود با این ها بجنگید، فریب نخورید، این ها قرآن را بهانه قرار داده اند. با آنها بجنگید، قرآن ناطق و مجسم من هستم.
در ماجرای حاکمیت چنین فرمودند: «فاذا حکمتم بالصدق فی کتاب الله فنحن احق الناس بها»( صبحی صالح، 1387 هـ، 182)؛ اگر صادقانه باید حکمی شود، این است که سزاوارترین هستم نسبت به کتاب خدا(قرآن).
درمورد دیگری فرموده است:
هذا امرظاهرهایمان وباطنه عدوان واوله رحمهًْ. و آخره اندامه... و ان الکتاب لمعی» (همان، 179)؛ این کار امری است که ظاهرش ایمان و باطنش دشمنی است، اولش رحمت و آخرش پشیمانی است و کتاب قرآن با من است.
خروج مخالفان از ولایت علی(ع)
«یکی از مباحث مهم در خصوص زندگی امیرمؤمنان (ع)، بحث ولایت ایشان است. نشانه وسایه ی توحید ولایت است. ولایت، یعنی حکومت، چیزی است که در جامعه ی اسلامی متعلق به خداست و از خدای متعال به پیامبر (ص)، و از او به ولی مؤمنین می رسد.
آنها، یعنی مخالفان، در این نکته شک داشتند، دچارانحراف بودند و حقیقت را نمی فهمیدند، هر چند ممکن بود سجده های طولانی هم بکنند، همان کسانی که در جنگ صفین از امیرالمؤمنین (ع)روبرو گرداندند و رفتند به عنوان مرزبانی در خراسان و مناطق دیگر ساکن شدند، سجده های طولانی یک شب یا ساعت های متمادی می کردند، اما فایده اش چه بود؟
که انسان، امیرالمؤمنین(ع)را نشناسد، خط صحیح را، که خط توحید و خط ولایت است، نفهمند و برود مشغول سجده بشود، این سجده چه ارزشی دارد؟ بعضی از روایات باب ولایت نشان می دهد که این طور افراد اگر همه ی عمرشان را عبادت بکنند، اما ولی خدا را نشناسند، تا ب دلالت او حرکت بکنند و مسیررا با انگشت اشاره ی او معلوم نمایند، این، چه فایدهای دارد؟ «ولم یعرف ولایهًْ ولی الله ینوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته» (کلینی، بی تا، 2/19).
اگر ولایت ولی الهی را نشناسد، تمام اعمالش در همان مسیر فایدهای ندارد.
علی (ع) معیار حرکت در حکومت
علی (ع)، به حق، معیار حرکت در حکومت است. این جملهای که امیرالمؤمنین فرمودند: «ایها الناس ان احق الناس بهذالامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه فان شغب شاغب استعتب» (صبحی صالح، 1387هـ)؛ ای مردم، سزاوارترین فرد به امر حکومت، قوی ترین و داناترین آنها به امر خدا در باب حکومت است، اگر کسی از مسیر برگردد مورد عتاب شدید قرار می گیرد.
یعنی اگر کسی در برابر این مسیر صحیحی که من در پیش گرفته ام، فتنه گری کند و یا در حکومت، غیر این شیوه را بپیماید، نصیحتش می کنم که برگردد، اما اگر ابا کرد، به رویش شمشیر می کشم. «فان ابی قوتل» (همان)؛اگرکسی از این طریق تخطی بکند با شمشیر من مواجه می شود.
در همین خطبه می فرماید: «الا وانی قاتل رجلین، رجلاً ادعی ما لیس له و آخرمنع الذی علیه»(همان)؛ یعنی من با دو کس می جنگم، یکی آن کسی که چیزی را که متعلق به او نیست، مالی را، مقامی را، حقی را که به او تعلق ندارد، بخواهد دست بیندازد و بگیرد، نفردوم کسی است که حقی را که برگردن او است و باید ادا کند، ادانکنند، مثلاً باید به جهاد برود، نرود، باید ادای مالی بکند، نکند، باید در اجتماع مسلمین شرکت بکند، نکند. او قاطعانه این مطالب را می فرمود: «وقدفتح باب الحرب بینکم وبین اهل القبلهًْ و لایحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر» (صبحی صالح، 1387هـ، خطبه 173)؛ باب جنگ با اهل قبله برروی شما باز شد، زمان پیامبر (ص)، و حمل نمی کند این نشانه را مگر اهل صبر و بصرت.
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389