انسان و سنت های حاکم بر او در یوگا و اسلام
یکی از اصولی که در همه ی مکاتب شش گانه هندو، حتی غیر آنها پذیرفته شده، قانون « کارما» است. این اصل مبتنی بر این معناست که نظام طبیعی عالم در نظام اخلاقی جهان نیز منعکس است. هر کردار، گفتار و پنداری، واکنش و تأثیری را در پی دارد که ثمره اش در این زندگی و یا زندگی های بعد پدیدار می گردد. این نیروی به وجود آمده از عمل را « ادریشتا»، یعنی نیروی نامریی یا اپوروا یعنی نیروی نوظهور می گفتند.
قانون کارما پا را از این حد نیز فراتر گذاشته و چنین اندیشه ای را می پروراند که خود انسان نیز محصول کردارها و اعمال زندگی های پیشین است. مرگ پایان کار نیست، بلکه آغاز سرنوشتی دیگر است. مادام که انسان به معرفت مطلق و وارستگی کامل نائل نشود، از گردونه مرگ و حیات نجات نخواهد یافت.(1) روح آدمی از زمانی بی آغاز در چرخ بازپیدایی محصور شده و هر دم از قالبی به قالب دیگر درمی آید. تجارب و اعمالی که می اندوزد، چون نیروهایی نهفته موجب حیات نو او می شوند که تمام لذت و عذاب و زیبایی و زشتی و حتی طول عمر او را در پی می آورند.(2) این سرگردانی انسان در مراتب هستی، امری حتمی و جبری است که آن را « سمساره» می نامند.(3)
در واقع، بحث آزادی و نجات که در تمامی مکاتب هندو پذیرفته شده است، از همین جا شکل می گیرد. در دیدگاه این مکاتب، هدف غائی حیات انسان آزادی او از « سمساره» با رسیدن به وارستگی مطلق و بی تعلقی کامل به خواطر دنیا است. اما نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که در فلسفه سانکهیه قانون« کرمه» حتی بر فعل الاهی نیز مسلط است و بر او نیز چیره می باشد.
در مقابل، قرآن کریم همان گونه که از قوانین محکم و غیرقابل تخلّفی در طبیعت یاد می کند، برای حیات فردی و اجتماعی انسان ها نیز قوانین حاکمی را قایل است. این قوانین بر همه امور و شئون انسان ها مسلط بوده و در فرهنگ قرآنی به نام « سنّت» خوانده می شود. این واژه در لغت به معنای طریقه، سیره و راه و روش است(4) و بارها در قرآن با تعابیری مانند سنّت ابتلاء( آزمایش) سنّت استدراج، سنّت هدایت، سنّت نصرت و ... مورد تأکید قرار گرفته است. در اینجا تذکر سه نکته لازم است:
1. این سنت ها از جانب خداوند و بدون تغییر می باشند:« سنة الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبدیلاً»(فتح:23)
2. برخی از سنّت ها به جعل الاهی بر برخی دیگر حاکمیت دارند.(5) یعنی اگر سنت حاکم و برتری وجود داشته باشد، سنت دیگر را تحت الشعاع خود قرار داده و از تأثیر آن ممانعت می کند. برای مثال، سنت عذاب الاهی در برخی آیات شریفه با سنت پذیرش توبه خنثی می گردد.« ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون»( انفال:33)
3. بعضی از سنت ها به حیات فردی و بعضی به حیات اجتماعی انسان ها مربوط می شوند.
4. اختیار انسان در به حرکت آمدن سنن الاهی، نقش تام و تمامی دارد؛ زیرا انسان است که با عملکرد خویش زمینه اجرای سنت های مختلف را فراهم می آورد.(6) آری« انسان تنها موجود طبیعی است که زنجیر کور علیت را می تواند از دست و پای اندیشه و عمل خویش باز کند و از جبر حاکم بر تمام پدیده ها خود را رها سازد. خود حلقه ای از این زنجیر لایتناهی است. خود معلول جبری علت طبیعی است، اما معلول طبیعی خویش را می تواند تغییر دهد، بیاراید، بیافریند و آن چنانکه می خواهد انتخاب کند.»(7)
در این بخش نیز برتری و تعالی مطلق اندیشه اسلامی جای هیچ سخنی را باقی نمی گذارد. این مطلب علاوه بر بطلان بسیاری از اندیشه های هندویی مانند تناسخ است که دلایل مسلم عقلی بر رد آن دلالت می کند و حکمای اسلامی نیز در این زمینه مکتوبات فراوانی دارند که خواننده را به نگاشت های علم کلام ارجاع می دهیم.
انسان در دنیا
بی تردید یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین اشتباهات فلسفه های رایج غربی این است که انسان را صرفاً به عنوان یک « پدیده» و بدون توجه به علت فاعلی و خالق و نیز بی ارتباط و منقطع با غایت و هدف نهایی او مورد بررسی قرار می دهند. حال آنکه، در انسان شناسی دینی و به ویژه اسلامی، آدمی موجودی است که با خدا ارتباط وجودی دارد و حرکت او به سوی هدفی خاص است. قرآن کریم ارتباط انسان را با خدا در این دنیا، نزدیک تر از هر چیز دیگر حتی رگ گردنش به او می داند:« نحن أقرب إلیه من حبل الورید:(ق: 16) و غایت تلاش و حرکت انسان را برترین موجود یعنی « خدا» معرفی می نماید:« یا أیها الانسان انک کادح إلی ربک کدحاً فملاقیه»( انشقاق:6). پس هم مبدأ و هم غایت و منتها( بقره:156) و هم أقرب امور به انسان خداست و خدا هرگز از آدمی منقطع نیست.
اما این تمام کلام نیست. « انسان» در نظر قرآن خلیفه خدا« در زمین» دانسته شده است. « و إذ قال ربک للملائکه إنی جاعلُ فی الأرض خلیفه»( بقره:30) این واژه در لغت به معنای پشت سرآمدن و جانشین شدن و از پی چیزی درآمدن است.(8) با تأمل در این تعبیر روشن می گردد که خلیفه خدا قائم مقام اوست. پس بیش ترین ارتباط و سنخیت را با خداوند دارد. به همین جهت، ارزشمند و والا مرتبه است. قرآن برای اشاره به شأن والای انسان از واژه « کرامت» بهره می برد. همین امر موجب برخوردار شدن آنها از نعمت الاهی گردیده است:« و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیرٍ ممن خلقنا تفضیلاً»(اسراء:70)
در نتیجه، می توان ادعا نمود که انسان در دنیا بر پایه توجه به کرامت خویش است که به جایگاه واقعی خود دست می یابد آنچه در سقوط انسان نقش بسزایی دارد، بی توجهی و غفلت از جایگاه دنیا در نظام هستی است. خدای سبحان در توصیف زندگی دنیوی، آن را لهو و لعب برمی شمرد:« إنما الحیوة الدنیا لعب و لهو»( محمد: 36). علامه طباطبائی در توضیح و شرح این آیه می فرماید:« لعب فعلی است، غایتی جز خیال ندارد و لهو هر چیزی است که انسان را به خود مشغول سازد و موجب فراموشی گردد. بنابراین، آیه بدان اشاره دارد که زندگی دنیایی،که همان تعلّق نفس به بدن و توسیط بدن در طریق تحصیل کمالات است، انسان را به خویش مشغول می دارد و موجب فراموشی می گردد. منشأ این فراموشی آن است که زندگی دنیایی روح را چنان می فریبد که خود را با بدن متحد می پندارد... و به هر چیز که روی می نماید، جز به مقاصد خیالیه و آرزوهای وهمیه نیست.»(9) در آیات دیگری از قرآن نیز، زندگی دنیوی متاع، متاع الغرور و زینت( کهف:7؛ لقمان:33؛ مؤمن: 39) دانسته شده است که همگی به این معنا اشاره دارد که اگر انسان، دنیا را بذاته محبوب بدارد و تمام توجه و رغبت قلب خود را به آن معطوف سازد، دچار زیانی بزرگ گردیده و فریب آن را خورده است. نتیجه اینکه انسان در زندگی دنیوی هم باید بر پایه نظر به سوی تکامل خویش حرکت کند. حقیقت و کرامت خود را بیابد و کشف نماید. واقعیت دنیا را درک کند و هم اعمال خویش را به جهت کمال واقعی اش سوق دهد.
اما چنان که گذشت، در نظام اندیشه یوگا- سانکهیه، نرسیدن انسان به حقیقت موجب عذاب او در چرخه بازپیدایی می گردد. این برترین رنج برای انسان است. رهایی از این امر، چندان دارای اهمیت است که برخی بر این باورند که انسانی که یوگا آن را به تصویر می کشد، سرانجام از نظام اخلاقی فاصله می گیرد؛ زیرا ایشان اعتراف دارند که پیوستن به لایتناهی، یک امر فکری و ذهنی است که هیچ رابطه با عمل و اخلاق ندارد. اعراض از دنیا یعنی کنار گذاردن هر عمل نیک و بد. در اوپانیشاد آمده است:« فنا ناپذیر نه بیم و ترس از بدی که مرکتب شده و نه امید و آرزو از نیکی که انجام داده. نه این و نه آن، هیچ کدام بر آن حاکم نیست.»(10)
بعضی نیز در تثبیت این مطلب این گونه می نویسند:
روش گیتا در انجام آداب یوگا با یوگای کلاسیک پتنجلی متفاوت است.(11) گیتا راهی معتدل برای زدودن دل از پلیدی ها پی می گیرد و انسان را از افراط و تفریط برحذر می دارد. اما در یوگای کلاسیک، روشی افراط آمیز و حتی غیرانسانی در ریاضات پیش گرفته می شود. کوچک ترین توجهی به احتیاجی طبیعی انسان نمی شود. در یوگای پتنجلی، انسان درست عکس آن چیزی می شود که هست؛ یعنی خلوت گزینی سکون و اعتکاف جایگزین تحرک عادی بدن می شود حبس دم و ... جای تنفس طبیعی و متشتت انسان را می گیرد و خاموشی افکار و ایجاد جریان یک پارچه حواس، که برای سالک در حالت مراقبه حاصل می شود، جایگزین اندیشه جوال و تیزرو می گردد.(12)
اما اسلام هرگز انسان را از نظام اخلاقی جدا نمی کند، بلکه همواره تأکید دارد که پیامبران، مردم را به رها ساختن پلیدی های نفسانی فرامی خواندند، و از اهداف انبیاء، « تزکیه» و تقوا بوده است؛ چرا که تا انسان ها از درون ساخته نشوند و قلب آنها از خودخواهی ها آزاد نشود، نمی توانند به کمال برسند. آن کسی که به مرحله سلامت نفس نرسد، در روز حساب و میزان از تبهکاران است. قرآن مجید می فرماید:« یوم لا ینفع مالٌ و لا بنون الا من أتی الله بقلبٍ سلیم»( شعرا:89)؛ روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد، مگر کسی که با دلی پاک به سوی خدا آید.»
یعنی تنها دل سالم و بی آلایش سودمند است.(13)
از این رو، با اندک توجهی به آیات سوره شمس در خصوص تزکیه و تهذیب نفس، کاملاً مشهود است که در نگاه قرآن« رستگاری» مبتنی بر تزکیه و تهذیب نفس است: « قد أفلح من زکیها و قد خاب من دسیها»(شمس: 9-10)؛ هرکس جان را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت. طبرسی می فرماید: در آیات مذکور اهمیت « فلاح» به واسطه « تزکیه» معلوم می شود؛ زیرا پس از چندین سوگند به امر فلاح اشاره شده و مقصود از تزکیه، تطهیر و اصلاح نفس است که به واسطه اطاعت خدا و انجام اعمال صالح انجام می شود.(14)
حضرت علی(ع) جان آدمی را تشبیه به کشتزاری می کند که اگر آب زلال فضایل اخلاقی آن را سیراب نکند، سبزی و شادابی از آن رخت بر بسته و محصولی نخواهد آورد. آنجا که فرمود:« انسان شدیداً نیازمند به تربیت و اصلاح خویش است، همان گونه که کشتزار تشنه ی آب باران است.»(15)
پی نوشت:
*دانشجوی دکترای کلام اسلامی ،جامعة المصطفی العالمیه .
1. داریوش شایگان، ادیان و مکتب های فلسفی هند، ص 21.
2. اساس این پاداش و عقاب را در آثار کهن هندو، نظام عالم « رتیا» می دانستند که بعدها به مفهوم دارما dharma تبدیل شد.
3. داریوش شایگان، ادیان و مکتب های فلسفی هند، ص 22.
4. المنجد.
5. عبدالله نصری، مبانی انسان شناسی در قرآن، ص 428.
6. سیدمحسن میرباقری، سیمای انسان مختار در قرآن، ص 60-62.
7. علی شریعتی، انسان، ص 145.
8. دهخدا ذیل همین واژه.
9. احمد واعظی، انسان از آغاز تا انجام، ص 51.
10. آلبرت شوایتزر، متفکرین بزرگ هند، ترجمه علی اکبر بامداد، ص 45.
11. P.T.Raju,Structural Depth of Indian Thought, p6.
12. داریوش شایگان، ادیان و مکتب های فلسفی هند، ص 310.
13. محمدرضا مهدوی کنی، نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص 41.
14. علی بن حسن طبرسی، مجمع البیان، علی بن حسن طبرسی، ج 10، ص 755.
15. ان بذوی العقول من الحاجه الی الادب کما یفمأ الزرع الی المطر/ محمدرضا مهدوی کنی، نقطه های آغاز در اخلاق عملی، ص 13؛ عبدالواحد تمیمی آمدی، غرر الحکم، ج 1، ص 224.
منبع: نشریه معرفت ادیان شماره 2