گستره معنایی واژه ی دابه در قرآن کریم
اکنون، پس از واکاوی لغوی، مراجعه به آیاتی که دابه در آنها به کار رفته، سودمند است. این آیات سه گونه اند:
1. مواردی که واژه «دابه» عموم جنبندگان را در بر می گیرد؛ مانند (واللهُ خَلقَ کُلَّ دابَّةٍ مِن مَّاء...).(1)
وآیات سوره ی بقره، آیه ی 164؛ سوره ی انعام، آیه ی 38؛ سوره ی عنکبوت، آیه ی 60؛ سوره ی نور، آیه ی 45؛ سوره ی فاطر، آیه ی 45؛ سوره ی شوری، آیه ی 29؛ سوره ی جاثیه، آیه ی 4؛ سوره ی هود، آیه ی 6 و 56؛ سوره ی نحل، آیه ی 49 و61.
البته واژه «کل» نیز دراین توسعه دخالت دارد.
2. مواردی که واژه مزبور درآنها حیوانات (به استثنای انسان) را شامل می شود وسیاق آیات، مؤید این مدعاست؛ مانند:
(وَالدَّوابُّ وَکثِیرٌ مِنَ النَّاسِ..). (2)
(وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوابِّ وَالأنعام...). (3)
(مَا دَلَّهُم عَلی مَوتِهِ إلا دابَّةُ الأرضِ تأکُلُ مِنسَأتهِ...). (4)
3. مواردی که واژه دابه تنها انسان را در برمی گیرد مانند:
(إنَّ شَرَّ الدَّوابَّ عِندَالله الصُّمُ البُکمُ الذَّینَ لا یَعقِلون). (5)
(إنَّ شَرَّ الدَّوابَّ عِندَاللِه الذیَّن کفَروا فَهُم لا یُؤمِنون). (6)
دراین بخش، آیه ی نخست، چنان که از سیاق کلام و آوردن موصول وضمیرهای اولی العقلی برمی آید، در صدد مذمت همان کافرانی است که پیش از آن، در باره ی آنان سخن گفته است. (7) وآیه ی دوم نیز به مقتضای سیاق کلام، در مقام بیان این نکته است که جماعت یهودیان از تمامی موجودات زنده بدترند، وهیچ شک و تردیدی در آن نیست.(8)
با تأمل درمتن آیاتی که ضمن آنها واژه دابه درخصوص انسان به کار رفته است، به خوبی می توان دریافت که این آیات درمقام نکوهش آدمیان برآمده واز وی بدین گونه تعبیر کرده اند.
بررسی روایات
به منظور روشن شدن مسأله واین که این عنوان تا چه حد با حضرت علی(ع) مطابقت دارد، باید روایت شیعه را از نظر سندی و محتوایی بررسی نمود.
ارزیابی سندی روایات
روایاتی که درمنابع شیعه، مصداق دابة الارض را علی (ع) می دانند، به دو گروه عمده تقسیم می شوند:
الف- روایات فاقد سند: از شمار احادیث یاد شده، روایت های نهم و دهم فاقد سند هستند ونمی توانند مبنای یک نظر قرار گیرند.
ب. روایات مسند: از این جمع - به دلایلی که ذکر خواهد گردید- بیشتر روایات ضعیف بوه وتنها دو روایت از نظر سندی قابل اعتناست که یکی دارای سند صحیح، ولی از لحاظ منبع مخدوش است ودیگری روایتی موثق است، ولی از جنبه محتوایی قابل نقد است.
روایات ضعیف عبارت اند از: روایت اول، دوم وچهارم که از نظر سند مهمل اند؛ بدین معنا که به ترتیب نام های ابوعبدالله ریاحی، ابوصامت حلوانی، جعفر بن محمد حلبی، عبدالله زیات، ابوعبدالله جدلی وعبید ناصح درکتب رجالی نیامده است.
روایت سوم نیز به دلیل وجود علی بن احمد حاتم وابو عبدالله جدالی درسند آن، مهمل بوده واز راوی دوم وسوم نیز ذکری به میان نیامده است. و روایت های مشابه آن نیز مهمل ومجهول اند.
روایت پنجم مرسل است؛ زیرا عاصم بن حمید، امام محمد باقر(ع) را درک نکرده است. ومهمل است از آن رو که نام محمد بن حسن بن عبدالله الاطروش درکتب رجالی نیامده است.
روایت ششم ضعیف می نماید؛ از آن جهت که مرحوم مجلسی حدیث را از کتاب سلیم بن قیس روایت نموده و راوی آن ابان بن عیاش است که امامی، ولی ضعیف توصیف شده است.(9)
درروایت هشتم، نام محمد بن سنان زاهری ذکر کردیده که نجاشی وی را بسیار ضعیف ارزیابی می نماید.(10)
از این میان، دوروایت هفتم ویازدهم دارای رجال معتبرند. در سلسله سند روایت هفتم علی بن ابراهیم قمی- که ثقه وامامی است _(11)، پدرش ابراهیم بن هاشم بن قمی امامی وقولش مورد قبول(12) و ابن ابی عمیر نیز از اصحاب اجماع (13) وابوبصیر نیز امامی و ثقه است.(14) بنابراین ، سند حدیث، دست کم حسن است، ولی این نکته موجب تردید می شود که روایت در تفسیر القمی نقل شده است وتفسیر مذکور نمی تواند به طور کامل به دست علی بن ابراهیم قمی تألیف وتدوین شده باشد.(15) روایت یازدهم نیزاز لحاظ محتوایی قابل نقد است که در جای خود مورد بررسی قرار خواهدگرفت.
درنتیجه، هر چند دربین روایات، حدیث هفتم دارای سندی صحیح و حدیث یازدهم سندی موثق دارد، اما به دلایل مذکور، هیچ یک از آنها دارای اعتبار دلالی نیستند.
روایات معاضد نیز همگی ضعیف ومهمل اند؛ نام راوی اول وپنجم در حدیث نخست، درکتب رجالی نیامده است.به علاوه ، سند دچار تصحیف گردیده است؛ یعنی نام حسن بن احمد درسندی دیگر حسین بن احمد آمده است ونام فضل بن زید نیز فضل بن زبیر ذکر گردیده است.(16)
حدیث دوم نیز مهمل است؛ زیرا نام حسن سلمی درکتب رجالی ذکر نگردیده وروایات متعارض نیز چون فاقد سند هستند، در درجه یکسانی قرار دارند وحجیتی برای استناد ندارند.
روایات اهل سنت نیز، به شهادت برخی از مفسران اهل سنت، همگی ضعیف بوده وقابلیت بررسی ندارند.(17)
ارزیابی محتوایی روایات
صرف نظر از نقد سندی، این روایات به دلایلی، از نظر محتوایی نیز قابل پذیرش نیستند؛ ازجمله:
1. وجود روایات متعارض
این روایات با روایات متعارضی که این نسبت را از آن حضرت سلب می کنند، تنافی دارند.این روایات دو گروه را تشکیل می دهند: یکدسته روایاتی که دابه را حیوانی معرفی می نمایند ودسته ای دیگر که در آنها امام (ع) دیگران را از این گونه تطبیق ها منع فرموده اند:
دسته ی اول: روایاتی که دابه را حیوانی می دانند:
1. علامه مجلسی این دو روایت را بدون سند، چنین آورده است:
حُذیَفَة عَنِ النَّبی (ص) قالَ: دابَّةُ الأرض طُولُها سِتُّونَ ذِراعاً، لا یدرکُهَا طَالِبٌ، ولا یَفوتُها هاربٌ، فَتَسِمُ المؤمن بیَن عَینَیهِ وتَکتُبُ بینَ عَینَیهِ «مؤمنٌ»، وَتَسِمُ الکافِرُ بینَ عَینَیهِ وتَکتُبَ بینَ عَینیَه «کافِرٌ»، ومَعَها عَصا مُوسی وخاتَمُ سُلیمانَ، فَتَجلُو وَجهَ المؤمنِ بالعَصا وتَخطِمُ أنفَ الکافِر بالخاتَمِ حتَّی یقَالَ یا مؤمنُ ویا کافرُ.(18)
از پیامبر روایت شده است که طول دابة الارض شصت ذراع است واوبه قدری نیرومند است که هیچ کس ، نه به او می رسد ونه از دست او می تواند بگریزد، برپیشانی مؤمن علامت می گذارد ومی نویسد: مؤمن ودر پیشانی کافر نشان می گذارد ومی نویسد: کافر! با او عصای موسی وانگشتر سلیمان است.
2. روی ابن عباس أنها دابة من دواب الأرض، لها زغب وریش، ولها أربع قوائم.(19)
از ابن عباس روایت شده است: همانا دابة الارض جنبنده ای از جنبندگان زمین است که چهار پا ودم وپر دارد.
دسته ی دوم. روایاتی که به نوعی تطبیق دابه، بر امیرمؤمنان را سلب نموده ویا دست کم در هاله ای از تردید قرار می دهند.
حَدَّثَنا عَبدالله بن أسیدٍ الکِندی وکانَ مِن شُرطَةِ الخَمِیس، (20) عَن أبیه قالَ: إنِّّی لَجَالِسٌ مَعَ النَّاسِ عِندَ علی (ع)، إذ جاءَابنُ مُعِزٍّ وابنُ نَعجٍ مَعَهُما عَبدالله بنُ وَهب قَد جَعَلا فِی حَلقهِِِ ثَوباً یجُرَّانِهِ، فَقالا: یا أمیر المؤمنین! اقتُلُه ولا تُداهِنِ الکَذَّابینَ. قالَ: اَّدنُه! فَدنَا، فَقال لَهُما: فَما یَقول؟ قالا: یزعُمُ أنَّکَ دابَّةُ الأرض وَأنَّک تُضرِب عَلی هذا قُبیل هذا یعنُون رَأسَهُ إلی لِحیِتهِ.فَقالَ: مَا یَقُول هولاء؟ قال: یا أمیر المؤمنین ! حَدَّثتُهُم حَدیثاً حَدَّثنِیه عَمَّارُ بنُ یاسِر.قالَ: اترُکوُه فَقد رَوَی عَن غَیرهِ، یا ابنَ اُمِّ السَّوداءِ! إنَّکَ تَبقَرُ الحَدیث بَقراً، خَلُّوا سَبیِلَ الرَّجل فَإن یکُ کاذِباً فَعلیهِ کَذبِهُ وإن یکُ صادقاً یصِیبنُی الذَّی یَقُولُ.(21)
عبدالله بن اسید کندی- که از جمله شرطه الخمیس بود- از پدرش چنین نقل کرده است: در مجلسی با علی (ع) نشسته بودم، ابن معز وابن نعج به همراه عبدالله بن وهب وارد مجلس شدند. آن دو، پارچه ای دورگردن عبدالله انداخته ودرحالی که آن را می کشیدند، گفتند: یا امیر المؤمنین، این مرد را بکش وبا دروغ پردازان سازش مکن! حضرت دستور فرمود: نزدیک بیا. وچون به امام نزدیک شد، حضرت از آن دونفر پرسید: این مرد چه می گوید؟ گفتند: او چنین می پندارد که شما همان دابة الارض هستید وحال آن که شما از ناحیه سر تا محاسن خود، ضربه می خورید.امام سر درگریبان [تفکر] فرو برد وفرمود: چه کسانی چنین می گویند؟ آن مرد عرض کرد: ای امیر مؤمنان، از عمار بن یاسر حدیث می کنم. فرمود: وی را رها کنید؛ زیرا که از غیر خودش روایت کرده است.ای فرزند مادر سیاه پوست [گویا خطاب به عمار یاسر است]، تو حدیث را موشکافی می کنی، [سپس فرمود] اورا رها کنید، اگر بر من دروغ ببندد، کذبش به زیان خود اوست واگر صادق باشد، سود آنچه می گوید، به وی خواهد رسید.از آنجا که امام (ع) سخن عبدالله بن وهب را تأیید نفرمودند، می توان روایت را به عنوان تأییدی برنفی عنوان دابه تلقی نمود.
محتوای روایات
روایت سوم، از لحاظ متن، با دو روایت (22) مشابه می نمود، ولی در آن دو، از قسمت پایانی- که امام خود را به عنوان دابه معرفی کرده اند- ذکری به میان نیامده است که این اختلاف،گویای این امر است که روایت از لحاظ متن، مضطرب است ودر نتیجه، به هیچ وجه قابل اعتنا نیست.
تنها روایتی که از نظر سند ومصدر قابل ملاحظه است، روایت یازدهم است که مجلسی به نقل از منتخب البصائر نقل می کند وسندی موثق دارد، ولی این روایت بی مشکل نبوده واز نظر محتوا قابل نقد است؛ زیرا ایشان عنوان دابه را به صراحت نپذیرفته اند وبه ظاهر، کلام امام (ع) آهنگ توبیخی دارد.
3. تنافی تعبیر با تکریم عالمان وبزرگان
حضرت علی (ع) همان بزرگواری است که پیامبر(ص) درباره ی حضرتش فرمود:
أنا مَدینةُ العِلم وعُلیٌ بابُها.(23)
ایشان در مقایسه با صحابه صدر اسلام، از منزلت رفیعی برخوردار است. از سوی دیگر، چگونه سزاوار است مکتب دین- که به عالمان وبزرگان ، حرمت می نهد- درمقام تکریم شخصیت والایی چون امیرمؤمنان از وی با عنوان دابه یاد کند.
باید توجه داشت که در طول تاریخ، غلات وجاعلان حدیثی بوده اند که الفاظ وآیات قران را بی مناسبت ویا اندک مناسبتی براهل بیت ویا مخالفان آنها تطبیق کرده اند؛ درحالی که این گونه تعبیرها فروتر از شأن پیامبر وامام (ع) است وگویا نظیر روایات دیگری است که آیاتی چون ( إ إنُّ اللهَ لایَستَحیی أن یَضربَ مَثلاً ما بَعوضَةً فَما فَوقها...) (24) را تفسیر یا تأویل نموده وگفته اند: مراد از بعوضه، امیر مؤمنان علی (ع) ومراد از «مافوقها» رسول خدا (ص) است.(25)
4. تنافی با کاربرد قرآنی واژه دابه
همان گونه که از واکاوی لغوی نیز برآمده، درقرآن کریم، آن گاه که مراد خدای تعالی ذم آدمیان بوده است، از وی به عنوان دواب یاد نموده است.بنابر این ، چنین مصداقی با مقام ومنزلت علی (ع) در پیشگاه خداوند سازگار نیست.
5. دیدگاه مفسران و محدثان
هرچند سرگذشت مسائل علمی را دلیل تعیین می کند، اما آگاهی از نظریات عالمان پشتوانه ای قوی وزمینه تقویت یک فهم است. اینک در ذیل، به شماری از این دیدگاه ها خواهیم پرداخت:
دیدگاه مفسران شیعه
تردیدی نیست که روایت های متفاوت، زمینه ی شکل گیری آرای متفاوت اندو پاره ای از مفسران، با تطبیق عنوان دابه برحضرت، به شدت موضع گیری نموده اند وبرخی دیگر، آن را به منزله افتخاری برای حضرت شمرده اند. برخی نیز تنها به ذکر روایات بسنده کرده واز اظهار نظر دراین باره اجتناب نموده اند. دراین نوشتار، بنای احصای همه دیدگاه ها نبوده وتنها به منظور آگاهی از دیدگاه های مفسران در این باره، به دیدگاه برخی از بزرگان پرداخته شده است:
دیدگاه موافقان
مفسران شیعی بیشتر، براین باورند که دابه همان حضرت علی(ع) است.لاهیجی مدعی است که احادیث اهل بیت(ع) دراین باره به حد تواتر معنوی رسیده است. (26) مرحوم مجلسی نیز برهمین باور است.وی می نویسد:.... سخن حضرت (من صاحب عصاومیسم هستم)، براین دلالت دارد که ایشان دابة من الارض است.(27)
علامه شبر از فراوانی اخباری که دراین باب، دابه را بر امیر مؤمنان علی (ع) تطبیق داده، سخن به میان می آورد؛ بی آن که دراین خصوص داوری کند، اما از لحن کلام او، موافقت با اصل ماجرا پیداست.(28)
تفسر الصافی نیز مملو از روایاتی است که دابه را علی (ع) می داند.(29) سید عبدالحسین طیب آورده است:
مراد از (أخرَجنا لهُم دابَّةً مِن َالأرض)، علی (ع) است که از مرقد منور خود نجف اشرف بیرون می آید وبه دنیا باز می گردد.(30)
برخی از اهل معرفت نیز اصل مدعا را قطعی ومسلم انگاشته وبه نوعی، به تبیین فلسفی عرفانی آن پرداخته اند.نویسنده ی رشحات البحار با استناد به معنای اخراج، براین باور است که دابه موجود است وکلمه ی ارض هم - که قید دابه است - می فهماند که دابه از زمین است ونباید روح سابق برعالم طبیعت یک موجود جبروتی وملکوتی باشد؛ زیرا آنها از زمین محسوب نمی شوند وروح برزخی هم نیست. پس نفس مدرکه متحرک درزمین است؛ چنان که از معنای لغوی آن استفاده می شود. پس مراد، نفس فعاله برخاسته از همین عالم است و تکلم او اظهار ولایت ونبوت است تا حجت را برمردمان کامل کند، تا باورمندان با وی بیعت کنند ودر روایات، به علی بن ابی طالب تفسیر شده است واسم اواز باب مصداق است ومقصود، ائمه اطهارند که روح صاعد محسوب می شوند.(31)
2. موضع سکوت
از میان مفسران نامی شیعه، شیخ طوسی هیچ یک از روایاتی را که دابه را به علی (ع) نسبت داده اند، ذکر نکرده واز این عنوان نامی نبرده است. (32) بزرگانی نیز چون مرحوم طبرسی به آوردن روایاتی که با برخی، درتعارض اند، اکتفا نموده است.(33) جالب تر آن که، برخی «دابه» را بر حضرت مهدی(عج) منطبق می دانند.مرحوم ابوالفتوح رازی(34) ذیل آیه ی فوق می نویسد:
برطبق اخباری که از طریق اصحاب ما نقل شده، «دابة الارض»، کنایه از حضرت مهدی صاحب الزمان(عج) است.
در این میان علامه طباطبایی می نویسد:
از آنجا که کلمه «دابه» به معنای جنبنده، به هر صاحب حیاتی اطلاق می شود که در زمین راه می رود، می تواند انسان باشد ومی تواند حیوانی غیر انسان باشد. درکلام خدای تعالی به چیزی که بتواند این آیه را تفسیر کند، دست نیافتیم وسیاق آیه بهترین دلیل است براین که قصد ابهام گویی بوده است.
ایشان درادامه می افزاید:
از آنجا که مفسران درمفردات آیه دقت های بیش از حد نموده اند، در معنای آن چیزهای غریب وشگفتی آورده اندودراین باره اقوال زیادی است که به هیچ یک آنها نمی توان اعتماد کرد... .(35)
درظاهر، سخن علامه به معنای عدم پذیرش ودست کم، عدم اعتماد به روایات مطرح شده است.
گروهی براین باورند که مراد، انسانی است بسیار فعال، ترسیم کننده خطوط حق وباطل، مؤمن ومنافق وکافر، انسانی است که در آستانه رستاخیز ظاهر می شود وخود یکی از آیات عظمت پروردگار است.(36) درمجموع، از جمع مفسران معاصر، بیشتر آنان از اظهار نظر دراین باره امتناع کرده اند.
3. مخالفان
از سوی دیگر، معدودی از مفسران شعیه هم، به شدت با این مسأله برخورد نموده ومی نویسند:
برخی از دروغ گویان جاهل براین گمان هستند که دابه حضرت علی(ع)است (پناه برخدا)، چگونه از علی(ع) به دابه یاد می کنند، که وی افضل مردم، پس محمد (ص) است وهر کس که چنین ادعایی کند، جاهلی خریف است وخود وی «دابة الارض» است.(37)
دیدگاه مفسران اهل سنت
چنان که از روایات عامه نیز برمی آید، نزد تعدادی از مفسران سنی مذهب، مراد از دابه، حیوانی با مشخصات ویژه وخارق العاده است که خداوند آن را در آخر الزمان بیرون می آورد وآنان روی این مشخصه - که وی از جنس انسان نیست- تأکید می ورزند.
اما مفسران دیگری، ضمن اعتراف به مراتب علم ودانش امیر مؤمنان(ع)، اطلاق دابه را برآن حضرت، نوعی اهانت تلقی نموده ومی گویند:
اگر واژه ی دابه درباره ی انسان وعالمی چون وی به کار رفته باشد وقرآن کریم از بردن نام آن شخص به تعبیری از قبیل دابه روی آورده باشد، چنین کاربردی از عرف فصیحان و بلیغان به دور وبا تکریم عالمان ناسازگار است واین روش عقلانی به نظرنمی آید.(38)
وی در ادامه می افزاید:
برخی هم دابه را فرزند ناقه صالح می دانند که پس از پی شدن مادر، به جانب کوهستان گریخت که این وجه صحیح تری است.(39)
چنان که مشخص گردید، مفسران اهل سنت نیز در توصیف ویژگی های دابه اتفاق نظر ندارند ودر این باره به اختلاف سخن گفته اند ونیز گفته اند:
دابه مصداق واحدی ندارد، بلکه براساس برخی روایات، در هر شهری جنبنده ای از زمین سر بر می آورد.(40)
آلوسی، ضمن آن که به شدت براظهار نظر برخی از عالمان شیعه- که دابه را حضرت علی(ع) دانسته اند - می تازد، سخن مزبور را دروغی آشکار خوانده وخود وی ترجیح می دهد که دابه، حیوانی عظیم الجثه با چندین پا باشد.(41)
سید قطب نکته ی جالبی را مطرح نموده که خواندنی است.وی می نویسد:
از آنجا که سوره ی نمل از محاوره طایفه ای از حشرات، پرندگان ویا گفتگوی جنیان با حضرت سلیمان سخن گفته است، در آیه هم به تناسب این موارد، شاهد سخن گفتن دابه- که نوعی از حیوان است - با مردم هستیم.(42)
مؤلف التحریر والتنویر نیز یاد آورد شده است:
خداوند با کافران که از پذیرش حق روی برتافته اند، به زبان حیوان سخن می گوید وغرض تحقیر وپشیمان کردن آنان است، زیرا آنان پست تر از آنند که با زبان انسانی شریف مورد خطاب قرار گیرند، لذا آنان را با زبان یک حیوان مورد خطاب قرار می دهد.(43)
نتیجه
خروج «دابة الارض» درقرآن کریم از مباحثی است که معرکه آرای مفسران است.بنابر روایات شیعه، این خروج به هنگام رجعت رخ می دهد وبنابر مقارنه ای لطیف، آیه ی شریفه (وَیَومَ نَحشُرُ مِن کُل أُمَةٍ فَوجَا مِمَن یُکذِِّبُ بِِِِِِِِِِِِِِِِآیاتنِا فهمُ یُوزَعون) - که بنا بر تفاسیر شیعه خبر از رجعت می دهد- بعداز آیه ی دابة الارض آمده است.این سیاق، بستر را برای منطبق ساختن دابه با حضرت علی(ع) فراهم می سازد؛ آن چنان که روایات امامیه نیز برآن تاکید می ورزند.
درروایات شیعه، یازده روایت، به تصریح، حضرت علی (ع) را مصداق دابه ذکر کرده اند وهمان گونه که ذکر گردید، دارای سه روایت معاضد ونیز سه روایت متعارض است.
با توجه به بررسی سندی ومحتوایی روایات، معلوم گردید، روایت معتبری که تطبیق دابه را بر حضرت علی(ع) ثابت کند، یافت نمی شودواخبار وارد شده درباب تعیین مصداق دابه، به هیچ روی، قابل تأیید واعتبار نیستند.
البته روایات اهل سنت هم- که از مشخصات شگرفی همچون قد وقامتی به درازای سی متر، و... سخن گفته اند - نیز قابل پذیرش نیستند وبه اذعان دانشمندان اهل سنت، روایت صحیحی درخصوص مصداق دابه وجود ندارد.
هرچند دابه هم برانسان اطلاق می شود وهم برحیوان، اما با توجه به کاربرد قرآنی این واژه ، هر گاه درباره ی انسان به کار رفته، درمقام ذم وی بوده است. از سوی دیگر، تأمل درسیاق، این موضوع را بهتر مشخص می کند؛ زیرا آیه درمقام ذم آن دسته از مردمانی است که به آیات الهی ایمان نیاورده اند. از این رو، سزاوار است آنان را نه با زبان انسانی شریف، بلکه با زبان یک حیوان، مورد خطاب قرار دهد.
آنچه تنها به طور قطع، درباره ی دابه می توان گفت، این است که وی از زمین بیرون می آید ومی توان ادعا کرد که زمان خروج آن نیز آخر الزمان است، اما نه مصداق آن روشن است ونه زمان دقیق آن. همچنین، تأکید برصحت واعتبار موضوع، فاقد پشتوانه علمی ویا معتبر است.
این که دابه موجودی است که با اهل باطل سخن می گوید، تردیدی نیست، اما این که سخن گفتن، حتماً روح صاعد می خواهد وباید روح کاملی باشد، دلیل ندارد ومی تواند تکلمی به صورت فوق العاده باشد،چنان که حیوانات هم با سلیمان سخن می گفتند ویا درختی نزد کفار قریش برنبوت پیامبر گواهی داد.(44)
پینوشتها:
1- سوره ی نور، آیه ی 45.
2- سوره ی حج ، آیه ی 18.
3- سوره ی فاطر، آیه ی 28.
4- سوره ی سبا، آیه ی 14.
5- سوره ی أنفال، آیه ی 22.
6- همان، آیه ی 55.
7- المیزان، ج9، ص42.
8- همان، ج9، ص112.
9-رجال الطوسی، ص 126.
10- رجال النجاشی، ص328.
11- همان، ص260.
12- همان، ص16.
13- رجال الکشی، ص556.
14- رجال النجاشی، ص290.
15- الذریعة، ج4، ص304.
16-تأویل الآیات الظاهرة، ص400.
17- فی ظلال القرآن، ج5، ص 2667؛ التحریر والتنویر، ج19، ص310.
18- بحار الأنوار، ج39، ص345. این روایت درکتب اهل سنت مسند آورده شده است: أخبرنی ابن محمّد بن الحسین الثقفی، عن عمر بن أحمد بن القاسم النهاوندی، عن محمد بن عبدالغفّار الزرقانی، عن أحمد بن محمّد بن هانی الطائی، عن محمد بن النضر بن محمّد الأودی، عن أبیه، عن سفیان الثوری، عن شهاب بن عبد ربّه الرحمن، عن طارق بن عبدالرحمن، عن طارق بن عبد الرحمن، عن ربعی بن خراش، عن حذیفه...(الکشف والبیان، ج7، ص224)
19- همان.
20-نیروهایی که با حضرت هم عهد شده بودند که از حضرت حمایت کنند.
21- بحار الأنوار، ج53، ص108، به نقل از منبع پیشین
22- بحارالأنوار، ج53، ص110، به نقل از منتحب البصائر؛ رجال الکشی، ص94. این کتاب، مختصر کتاب بصائر اثر سعد بن عبدالله بن ابی خلف است وگویا اکنون در دسترس نیست.
23- بحار الأنوار ، ج10، ص445.
24- سوره ی بقره، آیه ی 26.
25- تفسیر القمی، ج1، ص35.
26- تفسیر شریف لاهیجی، ج3، ص442.
27- بحار الأنوار، ج39، ص344.
28- تفسیر القرآن الکریم، ص368.
29- تفسیر الصافی، ج4، ص76.
30- اطیب البیان، ج10، ص189.
31- رشحات البحار، ص4- 5.
32- التبیان، ج8، ص 120.
33- مجمع البیان، ج7، ص365.
34- روض الجنان، ج15، ص75.
35- المیزان، ج15، ص396.
36- تفسیر نمونه، ج15، ص555.
37- البلاغ فی تفسیر القرآن، جا، ص384.
38- الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص235.
39- همان.
40- البحر المحیط فی التفسیر، ج8، ص269.
41- روح المعانی، ج10، ص233.
42- فی ظلال القرآن، ج5، ص2667.
43- تحریر التنویر، ج19، ص310
44-نهج البلاغه، خطبه ی 192.
کتابنامه
- الطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران: انتشارات اسلام، دوم ، 1378ش.
- البحر المحیط فی التفسیر، محمد بن یوسف ابوحیان اندلسی، بیروت: دار الفکر1420 ق.
- البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، تهران: بنیاد بعثت، اول، 1416ق.
- البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، محمد صادقی تهرانی، قم: مؤلف ، اول، 1419ق.
- التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن طوسی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
- التحریر والتنویر، محمد بن طاهربن محمد شاذلی، بی جا: موسسة التاریخ، 1420ق.
- الجامع لأحکام القرآن، محمد بن احمد قرطبی، تهران: انتشارات ناصر خسرو، اول، 1364ش.
- الدر المنثور فی تفسیر المأثور، جلال الدین سیوطی، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق.
- الذریعة الی تصانیف الشیعة، آقا بزرگ تهرانی، بیروت: دار الاضواء بی تا.
- العین، خلیل بن احمد فراهیدی، قم: انتشارات هجرت، دوم، 1410ق.
- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1365ش.
- الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، ابواسحاق احمد بن ابراهیم، ثعلبی نیشابوری ، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، اول ، 1422ق.
- المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین، طباطبایی ، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم، پنجم، 1417ق.
- بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1404ق.
- بحرالعلوم، نصر بن محمد بن احمد سمرقندی، بی جا، بی نا.
-بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن فروخ صفار، قم: انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی، 1404ق.
- تفسیر الصافی، محسن فیض کاشانی، تهران: انتشارات الصدر، دوم، 1415ق.
- تفسیر القرآن العظیم، عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، عربستان سعودی: مکتبة نزار مصطفی الباز، سوم، 1419ق.
- تفسیر القرآن الکریم (شبر)، سید عبدالله شبر، بیروت: دار البلاغة للطباعة والنشر ، اول، 1412ق.
- تفسیر قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، قم: مؤسسة دار الکتاب، 1404ق.
- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، تهران: دار الکتب الأسلامیة ، اول، 1374ش.
- رجال الشیخ الطوسی ، طوسی، محمد بن حسن طوسی، نجف: انتشارات حیدریه، 1381ق.
- رجال الکشی، محمد بن عمر کشی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش.
- رجال النجاشی، احمد بن علی نجاشی، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1407ق.
- رشحات البحار، محمد علی شاه آبادی، نهضت زنان مسلمان، 1360ش.
- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمد آلوسی، بیروت: دار الکتب العلمیه، اول، 1415ق.
- روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن ، حسین بن علی رازی ابوالفتوح، مشهد:بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408 ق.
- شرف الدین تأویل الآیات الظاهرة، حسین استرآبادی ، قم: انتشارات جامعه ی مدرسین قم، 1409ق.
- فی ظلال القرآن، سید قطب ، بیروت- قاهره: دار الشروق، هفدهم، 1412 ق.
- لسان العرب ، محمد بن مکرم ابن منظور، بیروت: دار صادر، سوم، 1414 ق.
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، تهران: انتشارات ناصر خسرو، سوم، 1372ش .
- مصباح المنیر، احمد بن محمد فیومی، بی جا: بی تا.
- معجم فروق اللغویه، ابوهلال عسکری، مؤسسة النشر الاسلامی، الاولی، 1412ق.
- مناقب آل أبی طالب(ع)، ابن شهر آشوب، قم: علامه، 1379ق.
- میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، داراحیاء الکتب العربیة، بی تا.
- نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، قم: مشرقین، 1379ش.
منبع:فصلنامه علوم حدیث شماره 53