ماهنامه هنر موسیقی - مژگان زرین نقش: هنرمندی از جنس صفای مردمان و طبیعت دالاهو، از مبدأ مقامات تنبور باستانی؛ راوی و خالق نواهای ماندگار تنبور. ماندگاری تنبور و مقاماتش و فرهنگ کپی مرتبط با آن دغدغه همیشگی علی اکبر مرادی، مقام دان، مقام خوان و نوازنده چیره دست و صاحب سبک تنبور است.
شاید همین امر باعث شد پس از ثبت مقامات تنبور در قالب آلبوم های صوتی و نت نگاری آنها، 12 سال پیش در زادگاهش روستای بان زلان در نزدیکی گپواره در استان کرمانشاه دست به ساخت بنایی به نام «خانه تنبور» بزند و همه درآمد حاصل از فروش آلبوم مقامات زنبور را به همراه پاداش بازنشستگی خود از آموزش و پرورش وقف ساختن این مرکز کند و افزون بر این، وجه حاصل از فروش زمین های پدری خود در منطقه گوران کرمانشاه را نیز که به دلیل ساخت سد آزادی زیر سد می رفت، به این کار اختصاص دهد.
به گفته وی در ابتدا مسئولان فرهنگی استان کرمانشاه از وی حمایت کردند و حتی ماشین آلات راه سازی و ساختمانی در اختیار وی قرار دادند، اما پس از مدتی در حالی که پروژه 60 درصد پیشرفت فیزیکی داشت، جلوی ادامه کار گرفته شد و به وی اطلاع دادند که پروژه نباید ادامه یابد؛ ولی او با وجود همه مخالفت ها و کارشکنی ها به کار خود ادامه داد و خانه تنبور را شهریورماه امسال با حضور استادان موسیقی ایران، در مراسم اختتامیه نخستین دوره جشنواره تنبورنوازی «کهن آوازهای تنبور» افتتاح کرد.
استاد مرادی که دلیل خلقت خود را خدمت به هنر و فرهنگ تنبور می داند و می گوید هر کاری برای تنبور انجام داده از سرِ عشق بوده است و چیزی جز عشق نبوده، درباره این که چه رازی در منطقه یارسان وجود داشته که استعداد و نبوغ او را در شش سالگی به جوش آورده می گوید: «من فکر می کنم به آن نبوغ نمی شود گفت، ولی استعداد چرا؛ من آن را به حساب شانس می گذارم. البته جایی که در آن به دنیا آمدم منطقه ای بکر و مهد مقامات تنبور است. ولی بیشتر یک شانس بود. شش سال داشت که پدرش تنبور برای خودش خرید اما انگار قرار بوده است که او با آن بنوازد پس با تشویق پدر و پدربزرگش در این وادی می افتد.
می گوید: «همه چیز خیلی راحت برایم فراهم شد، هم ساز، هم استاد و هم تمام کسانی که خدمت شان تلمذ و شاگردی کردم. عاشقانه کار کردم و هیچ رنجی نبود، مسیرم راحت و پر گل بود و هیچ مانعی که باعث خستگی و آزارم بشود، وجود نداشت.»
علی اکبر مرادی در طی سال های فعالیت هنری خود تلاش های قابل توجهی در جهت ثبت، ضبط، انتشار و تدریس روایت های اصیلی موسیقی کردی و مقامات تنبور کرده است اما تاسیس خانه تنبور را می توان نقطه عطفی در کارنامه هنری او دانست. به بهانه ادامه ساخت این خانه پس از توقفی دوازده ساله و افتتاح آن با ایشان گفتگویی انجام دادیم که در پی می خوانید.
جناب مرادی! در ابتدا به شما برای افتتاح خانه تنبور در دالاهوی کرمانشاه و برگزاری نخستین جشنواره کهن آوازهای تنبور در اواخر تابستان گذشته تبریک و خسته نباشید می گوییم؛ قبل از این که در مورد کم و کیف این جشنواره صحبت کنیم، به خانه تنبور بپردازیم. شما سال ها بود که در پی ساخت و تاسیس این خانه بودید؛ بدیهی است هدف شما از تاسیس این خانه پیشرفت مباحث تخصصی با محوریت تنبور بوده است، چه برنامه یا اساسنامه ای برای این خانه در نظر دارید؟- می دانید که ساز تنبور در اصل یک ساز شرقی و ایرانی است و سابقه مستند پنج تا هفت هزار ساله دارد اما حدود هزار سال است که نه تنها خود ساز بلکه مقامات و ته رزهایی که با این ساز نواخته شده اند، توسط کُردهای یارسان حفظ شده اند، و حتی به دلیل این که این مقامات در طی زمان شخصیتی آئینی یافته اند از بی مهری برخی از افرادی که موسیقی را مناسب نمی دانستند نیز رسته است. در واقع از هزار سال قبل که این ساز مبارک شاه یا شاه خوشین لرستانی در قرن چهارم هجری (تقریبا هم عصر باباطاهر همدانی)، مقدس و ساز آیینی یارسان می شود. خوشبختانه هیچ گاه به ساز تنبور به چشم نامطلوب نگریسته نشده است. اتفاقا برعکس، به خصوص در کردستان و سایر استان های مجاورش همیشه به عنوان یک ساز آئینی مقدس شناخته شده و هر کس هم این ساز را می نواخته مورد عزت و احترام بوده است.
حتی مردم برای سازهای هم خانواده تنبور هم چنین ارزشی قائل بوده اند، به طور مثال در بلوچستان به نوازنده تنبورک پهلوان می گویند یا در خراسان به نوازنده تنبور، بخشی و در آذربایجان، عاشیق و در کردستان درویش. به هر حال این ساز نه تنها پیشینه فرهنگی یک قوم بلکه پیشینه فرهنگی یک ملت است و به حمدالله خود ساز و بسیاری از مقامات این ساز به آن شکل پیشین خود باقی مانده است. ضمن این که من معتقدم این ساز فقط یک ساز نیست بلکه ارائه کننده و روای یک نوع موسیقی است که حتی با موسیقی کُردی کنونی هم متفاوت است و موسیقی است که از موسیقی سنتی ایران و حتی از موسیقی که امروز به عنوان موسیقی دوران عبدالقادر مراغه ای می شناسیم نیز کهن تر است.
این مختصر را گفتم که بگویم دلیل من برای احداث خانه تنبور در این منطقه این است که این ساز توسط مردمی که در دامنه های دالاهوی استان کرمانشاه زندگی می کرده اند تاکنون حفظ شده است. در این منطقه بیشتر استادان برجسته این ساز زندگی می کردند و مقامات تنبور از اینجا در میان مردم گسترش یافته است. ماموستا مه حوی شاعر عارف کُرد می گوید: «به جی نایی ده بی رو کینه سارا/ شه رحی ئادابی مه جنونی له شارا» بدین معنی که آداب مجنونی و عشق و شیفتگی در شهر حاصل نمی شود، باید آنها را در صحرا جست.
بنابراین بهتر دیدم خانه تنبور در مهد خود بماند، ضمن این که من هم اهل همین منطقه هستم و مسلما امکاناتی که در اینجا وجود دارد (مثل آن طبیعت زیبا و زمینی که برای خانه تنبور لازم داشتم) را شاید جای دیگر نمی توانستم در اختیار داشته باشم. محل زیبایی که بر فراز یک تپه است و تا بیکران از هر طرف منظره دارد و دریاچه ای که در پایین آن قرار گرفته و مهم تر از آن مردمی که به این فرهنگِ سازی آگاه هستند و به آن احترام می گذارند در این منطقه زندگی می کنند.
همه این موارد باعث شد تا خانه تنبور را در دالاهو بنا کنم و آرزو دارم مشابه چنین کاری برای سازهای دیگر مقامی کشورمان هم شکل بگیرد مثل تشکیل خانه سرنا، خانه دوتار، خانه قیچک، خانه ساز عاشقی آذربایجان، خانه کمانچه لُری و ... یعنی برای هر سازی در زادگاه خودش خانه یا مرکزی درست شود که بتواند فرهنگ آن ساز را حفظ کند.
این بنا چه وسعتی دارد و چه کاربری هایی برای آن در نظر گرفته اید؟- این ساختمان در حدود 900 متر زیربنا دارد. در طبقه بالای آن سالن بزرگی برای برگزاری جشنواره ها و مسابقات در نظر گرفته ایم که حدودا 250 تا 300 نفر جا دارد و نیز دو اتاق دیگر برای کارهای اداری. طبقه پایین هم دارای نُه اتاق است که برای برگزاری کلاس های مختلف آموزش موسیقی مناسب است و تعدادی اتاق هم برای استراحت و اسکان هنرجویان و مدرسانی که از راه دور می آیند تعبیه شده است.
البته اگر این مدرسه با استقبال بیشتری مواجه شود، می توانیم جای خواب و استراحت بیشتری را در نظر بگیریم. هدف من این است که اگر دیگر استادان موسیقی تمایل به تدریس در آنجا را حتی برای دوره محدودی – مثلا 15 روز – داشته باشند، بتوانیم امکانات لازم را برای شان فراهم کنیم، به طوری که هنرجویان علاقه مند بتوانند در آنجا ساکن شوند و در ممارست با استادشان درس موسیقی و ساز و اخلاق بگیرند. ضمن این که ما در حال تدارک یک سایت اینترنتی هستیم که خبرهای خانه تنبور را روی آن قرار دهیم.
این که در کرمانشاه یک مدرسه موسیقی زیر نظر شما و با دیدگاه مکتب خانه ای تاسیس شده که در آن هنرجو و هنرآموز می توانند در کنار درس ساز و موسیقی و اجرا، با یکدیگر ممارست نیز داشته باشند اتفاق بسیار خوبی است.- بله. من فکر می کنم اگر غیر از این باشد، آن چیزی که مد نظر داشته ام حاصل نمی شود. من در تهران هم کلاس دارم ولی هنرجویانی که اینجا می آیند، به ویژه در کلاس های انفرادی، نیم ساعت می نشینند و درس می گیرند و درس خود را پس می دهند و می روند؛ حالا اگر کلاس عمومی باشد، بیشتر از دو ساعت طول نمی کشد، ولی در خانه تنبور هدف آن است که هنرجو و معلم با هم باشند، ساز بزنند، در کنار دریاچه قدم بزنند، آتش روشن کنند، غذا تهیه کنند، صحبت کنند، در مورد هنر بحث کنند و ... ما البته در نظر داریم یک کتابخانه کوچک هم با محوریت ادبیات و هنر در آنجا اضافه کنیم.
بنابراین به تعداد استادان و هنرجویان باید ساز هم تدارک دیده شود، آیا کارگاه سازسازی هم در آنجا دایر خواهید کرد؟- خوشبختانه یکی از بزرگ ترین و قدیمی ترین کارگاه های ساخت و تولید تنبور در نزدیکی این مدرسه قرار دارد. کارگاه گهواره حدود 33 کیلومتر با خانه تنبور فاصله دارد. پنج برادر هستند که در این کارگاه فعالیت می کنند. در شماره های پیشین مجله «هنر موسیقی» نیز مطلبی درباره این کارگاه منتشر شده است. ما از آنها خواهیم خواست که هفته ای یک روز به خانه تنبور بیایند و همانجا مشغول ساخت تنبور شوند تا هنرجویان و علاقه مندان به سازسازی با شیوه ساخت تنبور آشنا بشوند. البته سازندگان جوان دیگری هم هستند که تنبورهای خوبی می سازند و می توانیم از آنها هم بخواهیم در ایامی که در مدرسه، جشنواره ای برگزار می شود بیایند و به طور نوبتی حجره ای دایر کنند.
اما من بیش از هر چیز به بچه های روستا فکر می کنم؛ کودکانی که پیش از این از امکانات پیشرفته روز محروم بوده و هستند. در نظر داریم اتاقی مخصوص این کودکان به صورت جداگانه اختصاص بدهیم که با هماهنگی مسئولین مدارس، هر هفته یکی از مدارس روستایی به خانه تنبور بیایند و از اساتید خوشنویسی، نقاشی و موسیقی بهره بگیرند. همچنین از بانوان هنرمند روستایی با هماهنگی میراث فرهنگی دعوت کنیم که دستبافت های خود را بیاورند و به هنرجویان نشان بدهند. در واقع هدف من این است که خانه تنبور دالاهو مرکزی شود برای زندگی و اشاعه فرهنگ و هنر.
در حال حاضر رشته تربیت معلم به صورت آکادمیک در حیطه هنر وجود ندارد، آیا در خانه تنبور برای این موضوع هم فکری کرده اید؟- بله، این مهم نیز باید صورت پذیرد.
چه مراحلی را برای تاسیس این خانه طی کردید؟ زمینِ آن متعلق به خودتان است؟- بله، زمین آن متعلق به خودم و در واقع زمین پدری ام بود. شروع کار برای تاسیس خانه تنبور در آخرین سال ریاست جمهوری آقای خاتمی (دولت هشتم) آغاز شد. در آن زمان من آلبوم های مقامات تنبور که شامل چهار سی دی بود را در فرانسه منتشر کرده بودم و حدود چهار میلیون تومان پول به دستم رسیده بود که با همان پول کار را شروع کردم. دولت هم از این پروژه استقبال کرد و به آن روی خوش نشان داد. حتی به من گفتند می توانم وام بگیرم اما من فکر کردم برای کاری که هنوز درآمدی ندارد چه وامی بگیرم که در بازپس دادن آن دچار مشکل شوم.
خوشبختانه وقتی کارِ تاسیس بنا را شروع کردیم، حدود 20 هکتار دیگر از زمین های پدری ام را سازمان آب خریداری کرد تا سدی احداث کند و نزدیک به 200 میلیون تومان پول به من دادند. من همه این پول را برای این بنا هزینه کردم. پس از آن هم مبالغی که از کنسرت ها، فروش سی دی ها و حتی پاداش بازنشستگی ام از آموزش و پرورش دریافت کردم، برای آنجا خرج کردم.
چه شد که این پروژه 12 سال به طول انجامید؟- بعد از پایان دولت هشتم و روی کار آمدن دولت نهم ما همچنان مشغول پیش بردن ساخت خانه تنبور بودیم که تلفنی به من زده شد و به ما گفتند کار را متوقف کنید! با این که همه چیز بر روال قانونی پیش رفته بود. علت را جویا شدم اما علتی برای این توقف گفته نمی شد و حتی به من گفتند چرایش به شما مربوط نیست! در نهایت کار را تعطیل کردند و سه روز پس از آن حکم تخریب بنا را آوردند. جالب است که به من گفتند چون آدم خوبی هستی بنا را خودت خراب کن و مصالحت را جمع کن و بفروش تا کمتر متحمل ضرر بشوی. به آنها گفتم من ضرری نکرده ام، برای من نفع و ضرر وجود ندارد، من می سازم و شما اگر می خواهید آن را خراب کنید. به هر حال پس از آن به اداره های زیادی مراجعه کردم و در نهایت نیز به دیوان عدالت شکایت کردم تا این که تخریب صورت نگرفت. البته در دولت دهم و یازدهم برخی از مسئولین دولتی در استانداری، فرمانداری و ارشاد تا جایی که برای شان ممکن بود از ما حمایت کردند اما در نهایت پروژه متوقف شد و کار به همان شکل خود باقی ماند. جالب است که پس از 12 سال در اوایل تابستان امسال از دیوان عدالت حکم آمد که حکم تخریبی که در آن زمان صادر شده بود، غیرقانونی بوده است.
پس خبر ادامه انجام پروژه خانه تنبور اتفاق خوبی بود؟- باور کنید وقتی با من تماس گرفتند و گفتند که می توانیم دوباره کار را شروع کنیم من اصلا خوشحال نشدم. چون بیش از 10 سال از شروع این پروژه گذشته بود و اتفاق های زیادی در این مدت افتاده بود. در جامعه و بالطبع در زندگی داخلی من تغییرات زیادی رخ داده بود؛ همسرم در این مدت از دنیا رفت، گرفتاری های جدیدی به وجود آمده بود مثل افزایش قیمت ها و ... به همین دلیل سه، چهار ماه صبر و تأمل کردم. ضمن این که پولی هم برای ادامه کار نداشتم تا این که استاندار به من گفت شما که این همه سال به دنبال انجام این کار بودی چرا آن را ادامه نمی دهی؟
بنابراین یادداشتی نوشتم و از مردم تقاضای کمک کردم و الحق که بسیاری پا پیش گذاشتند و کمک کردند و کار دوباره جریان پیدا کرد. حالا تا اینجای کار را با کمک دوستان پیش برده ایم اما اجرای اهداف خانه همچنان باقی مانده که باید با کمک دوستان آنها را نیز به مرحله عمل برسانیم تا خانه تنبور مرکزی بشود برای هر ایرانی که به فرهنگ و هنر و موسیقی این مرز و بوم علاقه دارد.
نخستین جشنواره کهن آواهای تنبور شهریور امسال در همین مکان برگزار شد؛ برگزاری چنین جشنواره هایی حتما مسائل و مشکلات زیادی به همراه دارد، اما مهم ترین مسئله آن، تداوم برگزاری آنهاست. برای تداوم این جشنواره ها چه تدابیری اندیشیده اید؟
- برگزاری این جشنواره هم از آن کارهای خوبی بود که به خواست خدا پیش آمد. ما به هر حال باید خانه تنبور را افتتاح می کردیم ولی چه بهتر از این که با یک رویداد خوب این افتتاح انجام شد. سه ماه قبل از افتتاح این مرکز به کمک اداره های ارشاد کرمانشاه و دالاهو قرار بر این شد که چنین جشنواره ای برای افتتاح خانه تنبور ترتیب داده شود و خوشبختانه به خوبی برگزار شد. مسلما تداوم جشنواره اهمیت زیادی دارد و این جشنواره تا زمانی که من زنده هستم به طور مرتب برگزار خواهد شد و امیدوارم پس از من هم ادامه داشته باشد. من همین جا از کسانی که دلسوزند و به برگزاری چنین جشنواره هایی علاقه مندند، دعوت می کنم که در این کار به ما بپیوندند و ما را حمایت کنند.
نظرتان در مورد کم و کیف این جشنواره چه بود؟
- این جشنواره با حضور 13 گروه در سه رده سنی: الف (10 تا 16 سال)، ب (17 تا 22 سال) و ج (23 تا 29 سال) مدر ساختار مسابقه مقام نوازی برگزار شد. گروه بندی های جشنواره هم بر اساس ملودی ها و آهنگ سازی ها نوع موسیقی خاص انجام شد. در روز افتتاحیه هم از استادان ناظری، علیزاده، درویش، شکارچی و کلهر دعوت کردیم که همه این اساتید لطف کردند و با وجود همه گرفتاری های شان بر بنده منت گذاشتند و آمدند و شور و حال خاصی به آن مراسم بخشیدند. ما حتما در ادامه فعالیت مان از نظرات این اساتید هم استفاده خواهیم کرد. حدود پنج هزار نفر نیز به این مراسم آمده بودند و به لطف خدا مراسم شکوهمندی برگزار شد.
آیا این جشنواره به صورت سالانه برگزار خواهد شد یا دو سالانه؟ سطح نوازندگی شرکت کنندگان در این جشنواره چگونه بود؟- ما به دنبال این هستیم که این جشنواره مرتب و سالانه برگزار شود و هر سال نیز بر کیفیت آن افزوده شود. اما در مورد سطح کیفی شرکت کنندگان باید بگویم به طور کلی در جشنواره ها شرکت کنندگانی که تحت نظر استاد تعلیم دیده اند به ویژه در رده های سنی الف و ج، معمولا کیفیت نوازندگی شان بهتر است ولی مشکلی که در بخش تنبورنوازی در جشنواره جوان تهران دیدم، در این جشنواره هم به چشم می خورد و آن بخش خوانندگی نواهای تنبور بود.
در طی برگزاری جشنواره موسیقی جوان نیز شاهد بودیم که شما به این نکته اشاره کرده بودید. علت این که در اجرای مقامات کلامی تنبور، کلام را روی صحنه اجرا می کنند چیست؟ آیا چنین رویکردی از جانب همکاران خودتان است؟- بله، البته من به هیچ کس ایراد نمی گیرم چون در هر جامعه ای افراد با عقاید و سلایق مختلفی وجود دارند ولی سوال من این است، کسانی که به چنین تفکری معتقدند که کلامِ چنین مقاماتی نباید روی صحنه اجرا شود و نباید بخوانند چرا در جشنواره ها شرکت می کنند؟! اگر فکر می کنند کلام مربوط به قوم خاصی است و معتقدند نباید کسی آنها را بشنود، چرا به روی صحنه می آیند؟! من به تفکرشان ایرادی نمی گیرم، ایراد من به آنها بر دلیل شرکت شان در جشنواره هاست. شرکت در جشنواره و تنبورنوازی بدون کلام، برای معرفی نوازندگان و تشویق شدن است، حال اگر فکر می کنند کلام موهبت والایی است و باید در حریم و خلوت خاصی اجرا شود، پس به چه دلیلی در جشنواره ها شرکت می کنند؟
اگر کسی عارف است یا ریاضت می کند، که بسیار هم با ارزش است، پس نباید به روی صحنه اجرا که محل عرضه و مکانی زمینی است بیاید زیرا صحنه محل عرفان و ریاضت نیست! به نظر من این که روبروی مردم بایستید و به مردمی که برای شنیدن موسیقی آمده اند بگویید شما نامحرم هستید و ما برای شما نمی خوانیم، درست نیست.
علت این که نوجوانان و جوانان تنبورنواز به مقامات کلامی تنبور احاطه ندارند چیست؟- در جشنواره تنبورنوازیِ «کهن آوازهای تنبور»، به هنرجویان شرکت کننده مقاماتی اعلام شد که آنها را اجرا کنند اما دقیقا بحث من در مورد خواندن این مقامات است که چرا هنرجویان نمی توانند آنها را خوب بخوانند. مسلما ما به عنوان مدرسان تنبور، از این بخش غافل بوده ایم و به هنرجویان فقط ساز زدن را یاد داده ایم. نوازنده خوب تنبور زمانی نوازنده خوبی خواهد بود که خواندن را هم بلد باشد، زیرا وقتی آن را آموزش دیده باشد به جان و مقصد کلام احاطه پیدا می کند. من قبل از همه به خودم این ایراد را وارد می کنم اما حالا که به این اِشکال واقف شده ایم باید برای رفع آن بکوشیم و آن را جبران کنیم.
آیا برای برگزیدگان با استعداد این جشنواره در خانه تنبور برنامه خاصی دارید؟ یکی از ایرادهایی که معمولا به جشنواره ها وارد می شود این است که شرکت کنندگان می آیند و جایزه ای می گیرند و می روند.- خانه تنبور هم برای هنرجویانی است که خوش درخشیده اند و هم برای کسانی که خوش ندرخشیدند. ما هنرجویان را رها نمی کنیم؛ به همین دلیل هم نامش را خانه تنبور گذاشتم و آرزو دارم که خانه کمانچه و دیگر سازهای مقامی هم تاسیس شود. در کرمانشاه به غیر از رشته تنبور، در رشته های دیگر هم افراد با استعداد زیادی وجود دارد. در جشنواره موسیقی جوان اکثر برندگان از تهران هستند چون بهترین امکانات و استادان در تهران متمرکز شده است، اما وقتی خانه سازهای دیگر مقامی نیز در مناطق خودشان تاسیس بشود این اشکالات برطرف می شود و علاوه بر حفظ موسیقی مقامی در سراسر ایران، هنرجویان با استعداد هم کشف می شوند و در مسیر صحیح آموزشی قرار خواهند گرفت.
امیدواریم خانه تنبور تلنگری باشد برای تاسیس خانه دیگر سازه های مقامی در سراسر ایران.- امیدوارم؛ ببینید تکلیف امثال ما روشن هست، ما انسان های فرهنگی هستیم که نه به دنبال قدرت هستیم و نه به دنبال ثروت. وقتی صحبت از تهاجم فرهنگی می شود چگونه باید جلوی آن ایستاد؟ تنها با صحبت کردن؟ خیر، این یک کار عملی است، حال اگر کسانی می خواهند بدون هیچ چشمداشتی کار فرهنگی انجام بدهند، نباید مسئولین دستان شان را ببندند. این خانه های دوتار، تنبور، کمانچه و ... در واقع همان پایگاه های مقاومت در برابر تهاجم فرهنگی هستند.
نظرتان در مورد جشنواره موسیقی جوان امسال به ویژه در بخش تنبورنوازی چه بود؟- جشنواره موسیقی جوان چند سالی است که برگزار می شود. در ابتدا تنها سازهای کلاسیک غربی و سازهای موسیقی سنتی ایرانی در آن حضور داشت و از سازهای مقامی که تعدادشان در ایران کم هم نیست، خبری نبود. بنده جزو اولین کسانی بودم که به این مسئله اعتراض کردم و مقاله نوشتم و پیگیر این قضیه شدم. وقتی کتاب من در مورد آموزش تنبور (صد درس) کتاب سال شد، در آن جمع دوباره اعتراض خودم را مطرح کردم. خوشبختانه پس از آن به من اطلاع دادند که از دوره بعد، سازهای مقامی و تنبور نیز در جشنواره حضور خواهند داشت. الان سه دوره از آن زمان گذشته است و امسال سومین دوره ای بود که سازهای مقامی نیز در جشنواره موسیقی جوان حضور داشتند.
به نظر من جشنواره ملی موسیقی جوان یکی از رخدادهای بزرگ در جهت شکوفایی استعدادهای درخشان موسیقی در سطح کشور بوده است. برگزاری کنسرت، کلاس و ... در جهت رشد موسیقی بسیار مهم و موثر هستند اما هیچ کدام به مهمی این رویداد نیستند. مسلما هنوز در برگزاری این جشنواره کم و کاستی هایی دیده می شود از جمله مسئله اسکان هنرجویانی که از شهرستان ها می آیند. من در آخرین دیداری که با اعضای انجمن موسیقی و دبیر جشنواره آقای اسعدی داشتم، این مسئله را مطرح کردم. تعدادی از هنرجویان که از روستاها و شهرهای دیگر به تهران می آیند تمام راه را با اتوبوس سفر کرده اند و نخوابیده اند. صبح به تهران می رسند و عصر همان روز باید به روی صحنه بروند؛ معلوم است که نمی توانند همه توانایی های شان را ارائه بدهند. بنابراین مقرر شد از سال آینده مسابقات در مناطق مختلف کشور انجام بشود و نفرات برگزیده اول تا سوم با هماهنگی و مشخص بودن هتل و امکانات دیگر، به تهران بیایند و در مسابقات و مراسم اختتامیه شرکت کنند.
استاد مرادی؛ بخشی از فعالیت شما به آموزش تنبور بر می گردد، شما در طی سال های گذشته علاوه بر اجرا و کنسرت و ضبط آثارتان به آموزش هنرجویان تنبور پرداخته اید و کتاب آموزشی نیز برای این ساز تالیف کرده اید. شما به عنوان یک نوازنده و مدرس تنبور اگر بخواهید از ضعف های آموزشی در حیطه عملی یعنی نوازندگی و اجرا در ساز تنبور، چه در کلاس های خصوصی و آموزشگاه ها و چه در مراکز رسمی و دانشگاهی، نام ببرید چه مواردی را متذکر می شوید؟
- متاسفانه مهم ترین معضل موسیقی ما همان وضعیت آموزشی ماست. در سطح کشور مجوزهای زیادی برای آموزشگاه های موسیقی صادر شده است و همچنان نیز صادر می شود، در صورتی که معلوم نیست چه کسانی قرار است در این آموزشگاه ها تدریس کنند؛ متاسفانه مشخص نمی شود که چه کسانی از نظر علمی و موسیقایی مورد تایید هستند و چه کسانی مورد تایید نیستند. پس از صدور این مجوزها وضعیت کیفی آموزش در آموزشگاه ها کنترل نمی شود. حتی در مورد مدرسان با سابقه می بینیم که برخی از آنها در یک روز 40 شاگرد درس می دهند که این مسئله حتما بر کیفیت آموزش تاثیر می گذارد یا به طور مثال در بسیاری از آموزشگاه ها مدرسی که تنبورنواز نیست و احتمالا معلم تار یا ساز دیگری است، از روی یک کتاب، تنبور تدریس می کند!
این فاجعه است! متاسفانه بسیاری از مدرسانی که صلاحیت تدریس ندارند با این شرایط کار می کنند. من با شاگردان زیادی مواجه بوده ام که سه سال نزد معلمی شاگردی کرده اند اما چیزی یاد نگرفته اند. علاوه بر این که نحوه نواختن ساز و دست شان هم خراب شده و چه بسا نکات غلط و اشتباهی از آن معلم یاد گرفته اند که ممکن است هیچ گاه از ذهن آنها پاک نشود. من این نکته را به آقای مرادخانی (معاونت هنری) هم گفته ام؛ جالب است بدانید در خانه موسیقی نوازنده های سازهای تار و کمانچه و حتی سازهای غربی مثل کلارینت از نوازندگان تنبور برای صلاحیت آموزش تنبور امتحان می گیرند و مجوز و کارت تدریس صادر می کنند! همه این مسائل است که به مسیر نادرست وضعیت آموزش می انجامد و به این که یک نظام آموزشی بد در موسیقی کشورمان داشته باشیم دامن می زند. در دانشگاه ها هم وضعیت از این بهتر نیست. بیشتر علاقه مندان به موسیقی معمولا از کلاس های اساتیدی که بیرون از دانشگاه ها هستند، استفاده می کنند.
اساتید موسیقی ایرانی نظرات متفاوتی در مورد سیستم آموزش موسیقی از جهت فرهنگ شفاهی (سینه به سینه) و غربی (نت نگاری) دارند و معتقدند نت نویسی یا آوانویسی هیچ سنخیتی با موسیقی ما ندارد و نت نویسی را بیشتر برای ثبت این موسیقی و بیشتر کمک آموزشی می دانند. این نکته برای سازی مثل تنبور بیشتر قابل تأمل است زیرا سازی است مقامی که در طی سال ها مقام هایش به صورت شفاهی به نسل های بعدی منتقل شده است. شما مقام های تنبور را به نت در آورده و منتشر کرده اید، کتاب آموزش مقدماتی «صد درس»؛ شیوه «تنبورنوازی» در سال 1390 و به تازگی نیز کتاب «ته رزهای باستانی تنبور» برای ثبت مقامات مجلسی، در واقع شما که به عنوان پلی بین فرهنگ شفاهی و نت نویسی برای ساز تنبور هستید، در این مورد نظرتان چیست؟ آیا نت نویسی این مقام ها بیشتر جنبه ثبت و حفظ آنها را دارد یا در بخش آموزش هم موثر است؟
- 70 سال پیش سازهای دیگر مثل تار و سه تار هم همین وضعیت اخیر کشور را داشته اند. معلم ممکن است همه جا در دسترس نباشد و اگر هم باشد ممکن است به همه چیز آگاه نباشد. به نظر من اگر کتابی برای آموزش یک ساز وجود داشته باشد که هنرجویان را به سمت درست نواختن و به ذهنیت لازم برای فرهنگ سازی راهنمایی کند، بسیار خوب است. قصد من از کتابی که برای آموزش تنبور نوشته ام چنین بوده است. من در کتاب «صد درس»؛ شیوه تنبورنوازی، مقامات تنبور را به صورت ساده با ملودی های مختلفی که بر اساس آن مقام ها نوشته می شود، نوشته ام که هنرجو با آموزش چند درس می تواند این مقامات را بیاموزد، ضمن این که تکنیک های نواختن تنبور را هم یاد می گیرد.
پس از حدود یک سال هنرجویان درست نواختن و تکنیک های لازم تنبورنوازی را یاد می گیرند و البته بعد از این آموزش مقدماتی، حتما ضرورت دارد که برای رسیدن و دستیابی به جان کلام، روبروی استاد بنشینند و به صورت کلامی نیز مقامات تنبور را یاد بگیرند. نت نگاری این مقامات همان طور که اشاره کردید علاوه بر ثبت، بیشتر جنبه کمک آموزشی دارد. هنرجو ممکن است هنگام آموزش نتواند قطعه را به ذهن خود بسپارد یا گوش او ضعیف باشد. بنابراین با مراجعه به نت نوشته ها می تواند اشکالات خود را برطرف کند.
اما در مورد پاسخ پرسش شما باید بگویم من شخصا در مبحث آموزش هر دو روش شفاهی (سینه به سینه) و مراجعه به نت نگاری را در کنار هم توصیه می کنم و این نکته را باید اضافه کنم که صرفا با نت، هنرجو به اصل مطلب آگاه نمی شود، زیرا بسیاری از حالت های اجرایی موسیقی ایرانی، به ویژه موسیقی مقامی را نمی توان نوشت و حتی اگر هم نوشته شود ممکن است برداشت های مختلف داشته باشد، پس باید در حضور یک استاد متخصص، اصل آن را شنید و یاد گرفت. اما من معتقدم مخالفت کردن با امانات و مظاهر جدید تمدن کار اشتباهی است و باید آنها را در مسیر صحیح آموزش و متناسب با سازهای ملی خودمان به کار بگیریم. ضمن این که سیستم مکتوب موسیقی ایرانی و مقامی به شکل کتاب های آموزشی به همراه سی دی های آموزشی برای کسانی که در مناطق دور افتاده هستند، بسیار مفید است.
مدتی پیش شخصی از گناباد با تلگرام من تماس گرفته بود که من عاشق تنبور هستم و معلمی هم برای تنبور در این شهر وجود ندارد. در اینترنت کتابی به نام شما دیده ام تحت عنوان «صد درس»، آیا این کتاب واقعا متعلق به شماست یا این که تقلبی است؟ به او گفتم از روی همین کتاب با کمک دو سی دی همراهش شروع کن و هر وقت به تهران آمدی می توانی به دوستانی که به شما معرفی می کنم مراجعه کنی. بنابراین اگر کتاب معتبری برای آموزش هر سازی وجود داشته باشد و همراهش سی دی صوتی هم داشته باشد، علاقه مندان زیادی می توانند از آن استفاده کنند.
آیا برای علاقه مندان غیر ایرانی که با نت آشنایی دارند این کتاب ها و سی دی های آموزشی می تواند مفید باشد؟- بله، اتفاقا خاطره ای در همین مورد دارم. مدتی پیش آلمان بودم که در آنجا کلاس و کنسرت کوچکی برگزار کردم. از میان کسانی که در آن کلاس شرکت کرده بودند، خانم 85 ساله ای حضور داشت که قبلا در ارکستر سمفونیک برلین ساز می زد. او کتاب را که دید آن را برداشت و همان جلسه اول 30 درس آن را زد. سازهای ایرانی را چنانچه می دانید نمی توان با دیاپازون کوک کرد، به همین دلیل آن خانم عذرخواهی کرد و گفت چون کوک این ساز کاملا بر اساس دیاپازون نیست کار من طول کشید، زیرا باید آن را در ذهنم تبدیل کنم وگرنه همه را می زدم.
در مورد مقامات تنبور، ریتم های آنها، ملودی ها و آهنگ سازی هایی که بر اساس آنها انجام می شود توضیحاتی بفرمایید.- مقامات تنبور، مقامات کهن ایرانی اند و روایت های بسیاری وجود دارد که حتی به شاهنامه و داستان های ملی کهن ما می رسد. به طور مثال ما مقامی داریم به نام مقام سه رته رز که اعتقاد بر این است همان مقامی است که رستم در خوان چهارم آن را نواخته است. وقتی رستم در خوان چهارم شروع به نواختن تنبور و در اشعارش از یزدان یاد می کند، جادوگری که خودش را به شکل یک زن زیبا به رستم نمایانده است، به صورت خود واقعی اش بر می گردد و رخ دیو مانند خود را نشان می دهد. بنابراین رستم این پرده دری را توسط موسیقی و تنبور انجام می دهد. این تفکر و دیدگاه زیبایی برای یک ساز و موسیقی آن است. مقام دیگری مثل ته رز روسم را هم می گویند وقتی رستم توسط شغاد در چاه می افتد، زال در وفات او نواخته است.
اما از نظر تخصصی مقامات تنبور را به سه بخش تقسیم می کنند. مقامات کلام که همان سرودهای آئینی مردم یارسان هستند و ریتم های مختلفی از جمله ریتم های 10 تایی، پنج تایی، چهارتایی، شش تایی و نُه تایی دارند. البته تعداد زیادی از مقام ها هم هستند که دُور دارند، مثلا دورهای 48 تایی، 60 تایی، 24 تایی و 11 تایی که همه اینها بیشتر در مقامات کلامی وجود دارند.
بخش دوم مقامات مجلسی یا باستانی هستند که بیشتر آوازی هستند و بسیاری از این آوازها را در شهرها و مناطق دیگر ایران و با سازهای دیگر هم خوانده اند مثل قه تار، الله ویسی، هجرانی، غریبی و ... اما این مقامات جزو مقامات تنبور هستند. بخش دیگری از مقامات تنبور هم مقامات مجازی هستند که این مقامات به زندگی روزانه مردم از قبیل صلح، دوستی، جنگ و پایکوبی و ... مربوط می شوند. من معتقدم مقامات مجازی از مقامات ساز سرنا به تنبور آمده اند یعنی ابتدا با سرنا اجرا می شده اند و بعد به موسیقی تنبور پیوسته اند.
در مورد ملودی سازی و آهنگ سازی هایی که بر اساس مقامات تنبور انجام می شوند، درباره کارهای خودم می توانم بگویم که من هرگز قصد نکرده ام که برای تنبور آهنگی بسازم ولی گاهی اوقات در حالاتی ملودی هایی به ذهنم رسیده اند و چون پس زمینه فکری من تنبور است بنابراین وقتی چنین اتفاقی می افتد حتما ارتباطی با یکی از مقامات تنبور خواهد داشت. به نظر من زمانی که هنرمند نمی داند چه می نوازد، همان زمانی است که دارد خوب می زند و اگر شانس بیاورد ملودی ها به یادش می ماند، آنها را ضبط و روی آن کار می کند و آهنگی ساخته می شود.
تسلط شما بر موسیقی ردیفی در کنار شناخت از نغمه های اصیل مناطق کُردنشین باعث شد کارهای مشترک شما با هنرمندانی چون کیهان کلهر، اردشیر کامکار، پژمان حدادی و ... آثار ماندگاری باشند، چه شد که به سمت موسیقی تلفیقی رفتید؟- ببینید در اصل خیلی از مقامات موسیقی ردیفی یا موسیقی سنتی ایران به اندازه موسیقی تنبور کهن نیستند و جمع آوری این ردیف ها هم در حدود یکصد سال پیش توسط خانواده فراهانی انجام شد که بعدها آن را به صورت ردیف پشت سر هم آوردند و در واقع ردیف کردند. اما مقامات به یکدیگر شباهت دارند و بی ارتباط با هم نیستند. ما در یک گستره جغرافیایی هستیم که فرهنگ های مان خیلی به هم نزدیک اند، مثل قیافه ها، عادت ها و حتی زبان؛ زبان کُردی و فارسی واژه های مشابه زیادی دارند.
من از آن جهت که با موسیقی دستگاهی ایران آشنایی داشتم خیلی از مقامات مثلا بیات ترک را وقتی می شنیدم مثل این بود که در تنبور صدای ساروخانی را بشنوم یا صدای شاه خوشینی یا فرضا مقام گل وه خاک مثل عراق است، یا عراق قدیم و خیلی مقامات دیگر مثلا سحری یا قه تار شبیه شور هستند، اما هدف من این بوده است که موسیقی ردیف را در خدمت موسیقی مقامی تنبور بگیرم. کسی که با تنبور هم نشین می شود مقامات آن بیش از هر موسیقی دیگر به دلش می نشیند، اما از طرف دیگر برای علاقه مندانی که در این راه تازه وارد هستند ممکن است سنگین باشد بنابراین این کارهای تلفیقی برای معرفی و جذب چنین مخاطبینی خوب است تا این که آرام آرام به اصل ماجرا برسند.
به نظر شما نسل جوانِ نوازنده تنبور تا چه حد به اصول و سبک های نسل پیش از خود پایبند هستند؟- تنور هم مثل بقیه سازهاست، وقتی کمیت تغییر می کند معمولا در کیفیت هم مشکلاتی به وجود می آورد اما در مورد سازهایی که قدمتی پنج، شش هزار ساله دارند هنوز هم کسانی هستند که چراغ را روشن نگه دارند و می توان امیدوار بود. امروزه راه برای ترقی هموارتر از گذشته است، زمان ما چنین امکاناتی وجود نداشت بنابراین نسل جوان باید از این امکانات و فناوری بهترین استفاده را بکنند. خوشبختانه هنوز هم هستند جوانانی که پایبند سنت و فرهنگ اند و انشاءالله همین ها در مقابل هجمه هایی که هیچ ربطی به فرهنگ ما ندارد، از آن پاسداری می کنند.
در مورد وضعیت اجتماعی امروز موسیقی نظرتان چیست؟- نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که ما چقدر به فکر پیشینه ملی و فرهنگی و هنری خودمان هستیم. ما به عنوان پدر و مادر، مسئول یا ... معمولا اولویت آموزش را به چیزهای دیگر می دهیم و وقتی صحبت از ادبیات و موسیقی و فرهنگ و هنر می شود، اینها آخرین اولویت های ما هستند و حتی ممکن است اصلا فرصتی برای فعالیت فرزندان مان در این حوزه ها فراهم نکنیم. درست است که همه این اولویت بندی ها به شرایط اقتصادی هم مربوط می شود اما این وظیفه ای است که بر دوش کسانی که می توانند کاری انجام دهند. اگر ما در حد خودمان بتوانیم کوچه ای، محله ای، خیابانی را برای فعالیت های فرهنگی پوشش بدهیم یقینا وضعیت بهتر می شود. من واقعا امیدوارم که موسیقی بومی ما از بین نرود و معتقدم بیشتر باید مراقب آن باشیم. مشکل این است که فرهنگ ما در خانواده ها در معرض تهدید است زیرا خانواده ها هستند که باید فرزندان شان را به سوی موسیقی صحیح سوق بدهند. در غیر این صورت وجود ماهواره و موسیقی های فریبنده، ذهن آسان پسند نوجوانان را به طرف خود می کشاند.
به طور مثال چرا در زندگی روزمره ما در باشگاه های ورزشی، مردم با موسیقی غربی ورزش می کنند در صورتی که سازهای بادی ما در حال از بین رفتن هستند؟ من مدت هاست پیشنهاد کرده ام بیایید مراکزی درست کنیم که برای ورزشی مثل ایروبیک، به جای موسیقی غربی که در باشگاه ها پخش می شود، دو نوازنده با یک ساز بادی و یک ساز کوبه ای بیایند و موسیقی زنده اجرا کنند و مردم هم با آن موسیقی ورزش کنند. این اصلا چیز عجیب و غریبی نیست. وقتی گوش مان با فرهنگ موسیقی خودمان آشنایی پیدا کند، مسلما در بقیه شئونات زندگی مان هم به سمت آن فرهنگ میل پیدا خواهیم کرد.
و نکته پایانی؟- موضوع دیگری که لازم می دانم بگویم موضوع سوء استفاده از سازهایی مثل تنبور و دف است. این سازها به دلیل این که جزو سازهای آئینی هستند برخی عارف نماها با حرف ها و کارهایی عجیب افرادی را که به موسیقی، به ویژه این سازها، علاقه مندند مورد غفلت قرار می دهند و شگفتا با وجود این که ما سال هاست این مسائل را برای آگاهی مردم مطرح می کنیم اما ظاهرا در میان مردم کسانی هستند که دوست دارند سرشان کلاه برود!
یا همان طور که در مورد مقامات کلامی تنبور گفتم افرادی هستند که می گویند کلام را نباید نزد نامحرم گفت و خواند زیرا این مقامات خفیه هستند و نباید این اسرار را فاش کرد (!) آیا همه مردم بندگان خدا نیستند؟ چه کسی می تواند تشخیص دهد که فردی محرم و دیگری نامحرم است؟ من در مورد این افراد می گویم آیا آنها خود، کلام مقام های تنبور را می دانند؟ شاید به دلیل عدم آگاهی است که چنین می گویند؛ پس مردم باید در چنین مواردی آگاه باشند.
از شما سپاسگزاریم.