معتزله و واقفه در مقابل امامت علی بن موسی الرضا(ع)

عوامل بسیاری در شکل گیری باورهای کلامی و اعتقادی تأثیر دارند که عمده ترین آن ها عبارت است از: ۱- وفات بنیانگذار و صاحب مکتب(خلأ رهبری مورد قبول همه) ۲- فتوحات اسلامی و گسترش ارتباط مسلمانان با ادیان و فرقه های گوناگون ۳- امیال و هواهای نفسانی برخی افراد که به تحریف واقعیت می پردازند ۴- غموض و دشواری مسأله ۵- تقلید از گذشتگان و عدم تأمل در درستی یا ...

عوامل بسیاری در شکل گیری باورهای کلامی و اعتقادی تأثیر دارند که عمده ترین آن ها عبارت است از: 1- وفات بنیانگذار و صاحب مکتب(خلأ رهبری مورد قبول همه) 2- فتوحات اسلامی و گسترش ارتباط مسلمانان با ادیان و فرقه های گوناگون 3- امیال و هواهای نفسانی برخی افراد که به تحریف واقعیت می پردازند 4- غموض و دشواری مسأله 5- تقلید از گذشتگان و عدم تأمل در درستی یا نادرستی سخن آنان.

در خصوص شیعه، افزون بر موارد فوق امور دیگری نیز مدخلیت داشته اند که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- حاکمان سیاسی به منظور ابقای حکومت خود در میان شیعیان تخم تفرقه را می پاشیدند.

2- مخالفان شیعه خواسته اند با بزرگ نشان دادن اختلافات شیعه بی پایگی و بی ثباتی شیعه را اثبات کنند از این رو فرقه هایی تصنعی را ذکر کرده اند. شاهد این ادعا آن است که بسیاری از نام های فرقه های شیعه رکیک و مستهجن است. مانند: شیطانیه، خشبیه، ابتریه و... 3- رسم برخی از ارباب فرق بر بزرگ نمایی اختلاف شیعیان وتکثیر فرقه های تصنعی بوده است. 4- اختلاف در شرایط امام و ویژگی های امام پس از شهادت امام قبلی2

نمایی از عصر امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) معاصر با مأمون یکی از خلفای عباسی بود. مأمون شخصی زیرک و دانش دوست بود و بنی عباس وی را نجم و ستاره خود می دانستند3 از سوی دیگر، با توجه به فضای باز پرسش درمباحث اعتقادی، حضرت رضا (ع) مواجه با انبوهی از اصحاب فرقه ها و مقالات گوناگون قرار گرفته بودند ومأمون که مدافع معتزله بود برگرمی کانون این مناظرات می افزود. معتزله، اهل حدیث، واقفیان،دانشمندان مسیحی، عالمان یهودی، زردشتیان، صابئیان، زنادقه و...گروه هایی بودند که با حضرت به مناظره می پرداختند. مسلم است که پرسش های هر گروه متناسب باگرایش ها ی خاص آن گروه بود. برای مثال، معتزله در مباحث مختلف اعتقادی همچون توحید، صفات خداوند، امامت، شفاعت، حدوث و قدم کلام خداوند و...بحث می کردند. ارباب دیانات راجع به پیامبری ونبوت پیامبر خاتم(ص)، زنادقه یا ملحدان درباره اصل وجود خداوند و واقفیان که در جای خود توضیح خواهیم داد در باره حقانیت و مشروعیت امامت هشتمین پیشوای شیعیان چون و چرا می کردند. حضرت رضا (ع) درحلقه انبوه پرسش های گوناگون قرار داشتند و با تأیید الاهی و پیوند با وحی به همگان پاسخ های قاطع و قانع کننده ای ارائه داده وبر امامت به حق خود صحه می گذاشتد. در مجموعه های حدیثی گوناگونی سخنان ، مباحثه ها و گفت و گوهای اعتقادی و کلامی حضرت(ع) گرد آمده است.4 اینک به اختصار به برخی از این فرقه ها می پردازیم.

1- معتزله

یکی از گروه های معاصر با امام رضا ع معتزله اند. این گروه مناظرات فراوانی با حضرت داشته اند. سلیمان مروزی و یحیی بن ضحاک سمرقندی از افرادی هستند که با امام رضا (ع) مناظره داشته اند. شخص مأمون یکی از نمایندگان معتزله به شمار می رود.5

محمد ابوزهره می نویسد که مأمون از معتزله به شمار می رود، چرا که از آنان با عنوان "یاران ما" یاد می کند و مناطرات او به شیوه معتزله بوده است6

یکی از مباحث داغ دوران مأمون بحث حدوث وقدم قرآن وکلام خداوند بوده است که به لحاظ درگیری ها وخونریزی هایی که به دنبال داشت دوران محنت نامیده می شود. مأمون از کسانی بود که از دیدگاه مخلوق بودن قرآن که دیدگاه معتزله نیزهمین بود، دفاع می کرد و با مخالفان این دیدگاه به مقابله بر می خواست. ناگفته نماند که مأمون به دیدگاه خاصی باور نداشت وصرفاً به منظور بهره برداری سیاسی و تضعیف اهل بیت(ع) به این مباحث دامن می زد7 هرچند برخی خواسته اند به دلیل پذیرش ولایت عهدی مأمون و ازدواج دخترش با امام جواد (ع) تشیع مأمون را اثبات کنند ولی چشم واقع بین، این مسائل را سیاسی و به دور از واقعیت می داند.

استاد شهید مرتضی مطهری ، دوران سه خلیفه عباسی( مأمون، معتصم و واثق) را دوران یکه تازی معتزله و حمایت حاکمان ازآنان می داند، اما پس از روی کار آمدن متوکل عباسی که فردی تقلید گرا ومخالف بحث و مناظره بود ورق بر می گردد و معتزله در محاق قرار می گیرند.8

شیخ عباس قمی(ره) می نویسد که وی مردم رابه اظهار سنت و جماعت امر می کرد وآنان را به تقلید وا می داشت و از مباحثه و استدلال منع می کرد9.

شیخ صدوق(ره) در کتاب توحید روایات بسیاری در باب حدوث و قدم کلام الهی می آورد10 و از آن جا که حضرت رضا (ع) می دانست که این مسأله صرفاَ دستاویزی برای سرکوب مخالفان است طوری پاسخ می دادند که فاقد اهمیت است ودر تعابیر گوناگونی می فرموند که قرآن نه حادث است ونه قدیم بلکه کلام خداوند است و در ضمن فرمایشات خود می فرمودند پر واضح است قرآنی که از داستان های پیامبران خبر می دهد چگونه می تواند حادث باشد. به عبارت دیگر هم می فهماندند که مسأله بسیار روشن است چون فقط خداوند قدیم است و هم به منظور خنثی کردن توطئه حاکمان سیاسی طوری پاسخ می دادند که آنان نتوانند سوء استفاده کنند. حضرت رضا(ع) در سخنی می فرماید" از نظر ما جدل کردن در باره قرآن بدعت است که پرسشگر و پاسخ دهنده در آن شریک هستند و هر دو، به کژراهه می روند خالق، فقط خداوند است و ماسوای او حادث است. قران کلام خداوند است و برای آن از جانب خودت نامی قرار مده که جزء گمراهان خواهی شد. ..11 "

2- اهل حدیث

همان سان که از عنوان اهل حدیث پیدا است آنان کسانی هستند که در مسائل اعتقادی تکیه گاهشان صرفاً نقل و حدیث است وهرگز به خود اجازه بحث و استدلال نمی دهند. ابو قرّه یکی از این افراد است که مناظره ای با حضرت رضا (ع) داشته است. یکی از اعتقادات اهل حدیث امکان رؤیت خداوند است که اکثر مسلمانان ( شیعه و اهل سنت) با آن مخالف اند. ابو قره به حضرت رضا(ع) می گوید: روایت داریم که خداوند سخن گفتن و دیدن خود را میان دو پیامبرش تقسیم کرده است، سخن گفتن را به حضرت موسی(ع) و دیدن را به حضرت محمد(ص) اختصاص داده است. وی به آیاتی از قرآن استدلال می کند. حضرت در پاسخ می فرماید که آیات دیگری در قرآن وجود دارد که نافی این دیدگاه است مانند" لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار12" و " یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم ولا یحیطون به علماً13" ومانند این آیات. آیا این آیات را خداوند نازل نکرده است؟ چگونه امکان دارد که کسی بگوید از جانب خداوند آمده ام و به امر خداوند به مردم بگوید"لاتدرکه الابصار" یعنی چشم ها او را نمی بینندو سپس بگوید من خدا را به چشم خود دیدم واو شبیه بشر است؟

3- دانشمندان برجسته ادیان مختلف و زندیقان

حسن بن محمد نوفلی می گوید: با حضرت مشغول صحبت بودیم که ناگهان یاسر خادم امام رضا (علیه السلام) داخل شد وگفت: امیر المومنین(مأمون) تورا سلام می رساند و می گوید نزد من افرادی از ادیان و فرق و متکلمان مختلف جمع شده اند اگر دوست داری فردا صبح بیا و اگر نمی خواهی وکراهت داری خود را به زحمت مینداز واگر مایلی که ما نزد شما بیاییم، زحمتی بر ما نیست. امام رضا(ع) در پاسخ فرمودند: به او سلام برسان و بگو مقصودت را می دانم و فردا صبح نزد تو می آیم. .. نوفلی می گوید: که حضرت به من تبسم فرمودندکه آیا می ترسی که آنان برمن پیروز شوند؟ گفتم: نه به خدا، هرگز هراسی ندارم. امیدوارم خداوند تو را بر آنان پیروز گرداند. آنگاه حضرت فرمود: آیا دوست داری بدانی که مأمون چه هنگام پشیمان می شود؟ عرض کردم: آری. حضرت فرمود: زمانی که احتجاج و استدلال من با اهل تورات با توراتشان، و با اهل انجیل با انجیلشان، و با اهل زبور با زبور آنها، وبا صابئین به زبان عبرانی آنها، و با هرابذه (بزرگان زردشت) با فارسی آنان، و با اهل روم با زبان رومی آنها و با صاحبان اعتقادات مختلف با زبان های(گوناگون) آنها بشنود. وقتی که استدلال و حجت هر صنف و گروهی را باطل کنم و از رأی خود برگردند وسخن مرا بپذیرند در این هنگام مأمون می داند استحاق جایگاهی را که نشسته است ندارد14

وقتی حضرت رضا وارد بر مأمون شد و به خراسان آمد مأمون به فضل بن سهل امر کرد که افرادی از فرقه های گوناگون را جمع کند. این افراد عبارت بودند از جاثلیق (کسی که دارای یکی از مراتب دینی نصرانی بود).رأس الجالوت (از بزرگان دین یهود). رؤسای صابئین (دراینکه چه کسانی هستند اقوال و آرای زیادی است. از جمله در وصف آنان گفته شده که کسانی هستند که منکر توحید خداوند، نبوت و رسالت اند.) عمران صابی یکی از افراد این گروه است.

در مناظره ای که عمران صابی با حضرت رضا(ع) داشت، سرانجام مسلمان شد و حضرت رضا (ع) او را اکرام، اطعام واحترام فراوان کرد. وی سپس به یکی از متکلمان برجسته مدافع اسلام تبدیل شد که با دیگران مناظره می کرد وآنان را محکوم می کرد15

4- واقفیان

یکی از گروه هایی که در زمان امامت حضرت رضا (ع) پدید آمدند، گروهی بودند به نام "واقفه"، یعنی کسانی که بعد از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام بر حضرت کاظم وقف کردند و امامت امام رضا علیه السلام را نپذیرفتند.ارباب فرق و مقالات در این بخش توضیحات زیادی داده اند و انشعابات زیادی را بر شمرده اند. در این مقطع، درباره ی اندیشه وقف با تفصیل بیشتری وارد شده و این مبحث را در چند قسمت قرار می دهیم.

1- توضیح اندیشه وقف

2 - وقف سیاسی و اعتقادی

3- انگیزه های وقف

4- اندیشه وقف در دوران های مختلف

5- دلایل و نصوص بر امامت امام رضا (ع)

6- اقسام واقفیان در دوران امام رضا (ع)

7- بزرگان و دانشمندان واقفی 

8- بازگشت برخی از واقفیان از اندیشه وقف

4-1- توضیح اندیشه وقف

وقف یعنی در امامت شخصی پس از رحلت امام پیشین تردید کنند و بنابراین، وقف دارای دو معنای عام و خاص است.

الف) معنای عام: توقف گروهی بر امامت امام پیشین و عدم پذیرش امامت امام بعدی.این امر پدیده ای بوده است که هر ازچند گاه در میان شیعه رخ داده است.این نوع وقف اختصاص به امام خاصی ندارد،ازاین رو بر"کیسانیه" که برامامت امام حسین (ع) وقف کردند، بر"منصوریه" یا"مغیریه" که بر امامت امام باقر(ع) توقف کردند وبر"اسماعیلیه" که برامامت امام صادق (ع) توقف کردند، واقفیه اطلاق می شود اما مراد ازاصطلاح واقفیه در کتاب های ملل ونحل ویا کتب رجالی این گروه ها نیست.

ب)معنای خاص: این اطلاق از وقف صرفاَ به کسانی اشاره دارد که بر امامت موسی بن جعفر(ع) وقف کردند و امامت علی بن موسی الرضا (ع) را نپذیرفتند16

4-2- وقف سیاسی و اعتقادی

شاید بتوان از مسئله وقف به مطلب دیگری رهنمون شد و آن این که اندیشه وقف همیشه اعتقادی و کلامی نیست، بلکه گاهی وقف، وقف سیاسی است یعنی گاهی در حکومت افرادی یافت می شوند که به خاطر اغراض خاصی بر رهبری و مشروعیت یکی از افراد وقف کرده و مشروعیت دیگران را نمی پذیرند. به دیگر سخن هر چندکه اندیشه وقف، فقط در خصوص امامت امامان معصوم (ع) اتفاق افتاد ولی شاید جلوه هایی از این اعتقاد در عصر حاضر نیز در مقاطع خاصی خود را نشان دهد.

4-3- انگیزه های وقف

کسانی را که به اندیشه وقف چنگ زده اند می توان دست کم به سه گروه تقسیم کرد:

گروه اول: سران و بزرگان اندیشه وقف که برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی به این دیدگان متمایل شده اند.

کشّی از یوسف بن عبد الرحمان نقل می کند که امام کاظم (ع) وفات کرد و هر کس از نزدیکان او دارای مال زیادی بود و این پولها باعث وقوف و انکار موت حضرت(ع) شده بود. نزد علی بن حمزه سی هزار دینار بود17 مرحوم شیخ طوسی در"کتاب الغیبه" نقل می کند که ابو ابراهیم ( موسی بن جعفر (علیه السلام)از دنیا رفت در حالی که نزد قندی هفتاد هزار دینار وجود داشت و نزد عثمان بن علی رواسی هزار دینار و پنج جاریه و منزلی در مصر18 امام رضا (ع) به او اطلاع دادکه پولها وکلیه اموال واثاثیه وجاریه هایی را که نزد شما است به من برگردانید. به درستی که من وارث و قائم مقام او (موسی بن جعفر علیه السلام) هستم. ما میراث او را تقسیم کردیم و بهانه ای از حبس اموالی که مال من و وارث موسی بن جعفر است ندارید. اما ابن ابی حمزه امامت حضرت رضا را انکار کرد و زیاد بن قندی نیز انکار کرد. و عثمان بن عیسی به امام رضا(ع) نوشت که پدرت نمرده است او زنده و قائم است. و هر کس مدعی شود که او مرده است سخن باطل می گوید و بنا به فرض سخن شما که ایشان رحلت کرده است ولی ایشان دستور نداده است که چیزی به شما برگردانم و اما جاریه ها را آزاد کرده ام و آنان را به ازدواج در آورده ام.19

گروه دوم: عده ای از روی جهالت، تقلید و ضعف استدلال واقفی شدند. این گروه ها را نوعاَ عوام مردم و قشر های غیر متخصص تشکیل می د ادند و فریب استدلال های گول زننده دسته نخست را می خوردند.

گروه سوم:گروهی نیز به سبب جریان و فضای سیاسی بسته به اندیشه وقف روی آوردند(چون فضای جامعه اجازه نمی داد امام بعدی با صراحت و شفافیت اظهار امامت کند و در مواردی شرایط تقیه حاکم بود وباید دوره ای سپری می شد تااوضاع عادی شود). این افراد هرگزدر اصول و فروع اختلاف نداشتند و فقط در رهبری و امامت اختلاف نظر داشتند.

4-4- اندیشه وقف در دوره های مختلف

همان سان که اشاره شد در هر دوره ای اندیشه وقف بروز و ظهوری داشته است. اشعری در مقالات الاسلامیین به سه مقطع از ظهور واقفیه اشاره دارد.

الف) وی مرجئه را به هفت فرقه تقسیم کرده و در مورد فرقه سوم می گوید گروهی از واقفیه بودند که می پنداشتند که هر مسلمان باید تنها اخباری را که ناظر به عمومات باشد، بشنود این گونه اخبار را "وعده و وعید" نامند. لازم نیست که همگان کلیه احکام قرآن و اخبار مربوط به آن را بشنوند.20

ظاهراَ مراد از این افراد کسانی است که باید بر اخبار ناظر به عمومات وقف کنند و لازم نیست که همه احکام قرآن و اخباری را که راجع به کل قرآن وارد شده است بدانند.

ب) گروهی از خوارج21

ج) برخی از یاران امام موسی بن جعفر (ع). وی می نویسد که فرقه بیست ودوم، واقفیه (ممطوره ) اند که امامت را تا جعفر بن محمد باور دارند و پس از جعفر بنا بر وصیت، موسی بن جعفر را امام دانند و گویند که موسی هرگز نمیرد و شرق و غرب زمین را به فرمان خویش در آورد.22

4-5-دلایل و نصوص بر امامت امام رضا (ع)

روایات و نصوص بسیاری بر امامت امام رضا (ع) دلالت دارد.23هم از موسی بن جعفر (ع) و هم از معصومین پیشین(ع) روایات فراوانی داریم. در اکثر این روایات امام موسی بن جعفر (ع) ابتدا به ساکن و یا در پاسخ پرسش کسانی که در مجلس حاضر بودند بر امامت فرزندشان، حضرت رضا (ع)، تصریح و تأکید ورزیده اند و بدین شیوه از فتنه ای که در آینده ای نزدیک در حال روی دادن بود خبر دادند. از جمله، داود رقّی می گوید: به ابو ابراهیم ( موسی بن جعفرعلیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم، سن من زیاد شده است، دست مرا بگیرید و از آتش نجاتم دهید و بگویید پس از شما،صاحب ما کیست؟ می گوید: حضرت به پسرش ابو الحسن (ع)، اشاره کرد و فرمود: " هذا صاحبکم بعدی " این، صاحب و امام شما پس از من است.24

مرحوم محمد باقر مجلسی روایتی را از یقطینی و او از زیاد بن مروان قندی نقل می کند که قندی می گوید: بر ابو ابراهیم (ع) داخل شدم و نزد ایشان پسرشان بود حضرت به من فرمود: یا زیاد این پسر[من است]، نوشته او نوشته من است و کلام او کلام من است و رسول او رسول من است و هر چه او بگوید سخن من است. آنگاه مجلسی در ادامه از قول مرحوم صدوق می نویسد که صدوق می گوید: زیاد بن مروان قندی این حدیث را روایت می کند اما پس از وفات موسی بن جعفر(ع) منکر آن شده وقائل به وقف می شود و اموال موسی بن جعفر (ع) راکه نزد او بوده است حبس می کند.

4-6- اقسام واقفیان دوران امام رضا (ع)

حسن بن موسی نو بختی می نویسد که پس ازآن که موسی بن جعفر(ع) در زندان هارون الرشید به شهادت رسید، مردم به پنج دسته تقسیم شدند:

1-عده ای شهادت حضرت را پذیرفتند و امام پس از او را علی بن موسی الرضا(ع) دانستند.

این گروه را "قطعیّه" می نامند چون بی هیچ تردید و گفت و گویی شهادت حضرت کاظم و جانشینی فرزندش علی بن موسی (ع) را پذیرفتند و در این امر تردیدی روا نداشتند.

2- عده ای گفتند موسی بن جعفر زنده است و نمی میرد مگر آن که شرق و غرب عالم را پر از عدل داد کند و او مهدی قائم است.

3- برخی گفتند او امام قائم است. از دنیا رفته است و امامی جز او نباشد. پس ازمرگ باز گشته و در جایی پنهان شده و یاران او با وی دیدار می کنند.

4-گرو هی می گویند او مرده است ولی دوباره مانند عیسی بن مریم برمی خیزد، جزاینکه عیسی برنگشت ولی او باز می گردد.

5- برخی می گویند اوشهید شده است ولی خداوند او را نزد خود به آسمان می برد ودرهنگام قیامش دوباره او را بازمی گرداند. نام دیگر واقفیه "ممطوره"25 است. این لقب از سوی دشمنان واقفیه به آنان داده شده است. وجه تسمیه آن به طور خلاصه آن است که: روزی علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبد الرحمن با برخی از واقفیان مناظره می کردند و چون بحث به درازا کشید و از نرمی به درشتی انجامید، علی بن اسماعیل رو به واقفیان کرد و گفت: "ما انتم الّا کلاب ممطوره " یعنی شما جز سگان باران خورده نیستید. چون هرگاه سگان از باران تر شوند از مرداب بد بو تر و گندیده تراند.26

امام موسی بن جعفر (ع) با بیانات صریح و مکرّر خود، به این که امام پس از او، فرزندش علی (ع) است، کوشیده است بر نادرستی اندیشه وقف تأکید فرماید و افزون بر این، گروهی از اصحاب و خاندان خود را بر این انتخاب گواه گرفته است، از حیدر بن ایّوب نقل شده است که گفته است:

در مدینه در محلی از قبا بودیم که درآنجا محمّد بن زید بن علیّ اقامت داشت، او دیرتر از موقعی که معمولاَ همیشه ما را در آنجا دیدار می کرد وارد شد، به او گفتیم فدای تو شویم موجب دیر آمدنت چه بود؟

گفت، ابو ابراهیم (موسی بن جعفر (علیه السلام)) ما را فراخواند و ما هفده مرد از فرزندان علی و فاطمه(ع) بودیم که ما را گواه گرفت، بر اینکه علی (علیه السلام) فرزندش، در دوران زندگی و پس از مرگش وصّی و وکیل اوست، و امر وصّی او به سود یا زیان جایز و نافذ است.

سپس محمّد بن زید گفت: به خدا سوگند ای حیدر، ابو ابراهیم (علیه السلام) امروز عقد امامت را برای فرزندش علیّ (علیه السلام) بست، و بر شیعه است که پای بند به امامت اوپس از ابوابراهیم(علیه السلام) باشد.27

نکته ای که در این جا لازم به توضیح است آن است که یکی از اسباب به اشتباه افتادن برخی از شیعیان درامر امامت واژه " قائم" است. این واژه دارای دو معنای عام و خاص است.

الف) معنای خاص: ویژه حضرت مهدی (عج) است. ب) معنای عام: امامی که در میان امت قائم است و به اداره امورپیروان و شیعیان خود می پردازد. این عنوان بر هر امام معصومی قابل اطلاق است و اختصاصی به امام دوازدهم ندارد. شاهد این مدعا روایتی است که ازکتاب غیبت شیخ طوسی نقل شده است. راوی می گوید به ابی الحسن موسی (علیه السلام ) عرض کردم، پرسشی دارم.

فرمود: بپرس از امام خود.  گفتم: چه کسی را در نظر داری؟ زیرا من امامی جز شما نمی شناسم.

فرمود: علیّ فرزندم را، که کنیه خود را به او بخشیده ام.

گفتم: سرورم! مرا از آتش برهان، زیرا ابا عبدالله علیه السلام(امام صادق) فرموده است: شما قائم به این امر هستید. فرمود؟ آیا من قائم نبوده ام؟ سپس فرمود: ای حسن! هر امامی که در میان امت قائم و زنده است قائم آن امت است، و چون درگذشت، جانشین او قائم و حجت است تا این که از آنها غایب شود، بنابراین ما همگی قائم هستیم و تو تمامی آنچه را میان خود و من داری، به سوی فرزندم علی بازگردان، به خدا من این امر رابرای او قرار نداده ام، بلکه خداوند از جهت دوستی او برای وی مقررّ کرده است...28

4-7- بزرگان و دانشمندان واقفی

بررسی و دقت در اندیشه واقفیان هم در علم کلام و هم در علم رجال نقش مهمی دارد، به ویژه در علم رجال که به منظور شناخت درستی خبر و وثاقت راوی است مسئله ای حائز اهمیت است؛ زیرا اگر کسی واقفی باشد برخی از اهل تحقیق روایات او را معتبر نمی دانند و به همین منظور شناخت چهره ها و شخصیت های واقفی مسلک ضرورت دارد.

شیخ طوسی در رجال خود نام شصت و چهار نفر از بزرگان واقفی را آورده است. از آن میان است سماعه بن مهران و علی بن حمزه بطائنی29

لازم به ذکر است که برخی از واقفیان پس ازمدتی از این دیدگاه روی برگردانده اند و نیز برخی دیگر صرفاً متهم به این دیدگاه اند. شاید سبب این اتمام آن است که آنان از روی تقیه و به خاطر شرایط دشوار سیاسی نتوانسته اند ولایت خود را نسبت به حضرت رضا (علیه السلام ) ابراز کنند.

جای شگفتی است که هفت نفر از اصحاب اجماع امامیه منسوب به دیدگاه وقف اند مانند: احمد بن محمد بن ابی نصر، جمیل بن درّاج و یونس بن عبد الرحمان. ازآن جا که اینان ازراویان بزرگ اند، در این جا دو احتمال قابل تأمل است. نخست آن که این افراد از سوی دیگران متهم به اندیشه وقف بوده اند. دوم آن که، اگر هم مدتی به اندیشه وقف روی آورده اند پس از مدتی کوتاه اعلام انصراف کرده اند. به ویژه که شخص یونس بن عبد الر حمان دارای داستان معروفی در مخالفت با جریان واقفیان بوده است که اکثر اصحاب فرق و مذاهب آن رادر کتابهای خود آورده اند و ما پیشتر به آن اشاره کردیم (در قسمت وجه نام گذاری واقفیان به ممطوره). واقفیان کتاب هایی در دفاع از خود نگاشته اند و در مقابل، ردیّه هایی نیز بر آن ها نوشته شده است.30

در کتاب های رجالی نام حدود هشتاد ودونفر از راویان منسوب به دیدگاه وقف آمده است که بررسی دقیق آن از حوصله جستار حاضر خارج است.31

4-8- بازگشت برخی از واقفیان از باور به وقف

هر چند که عده ای از بزرگان اصحاب امام کاظم ( علیه السلام ) پیرو هوای نفس بودند و به خاطر اموالی که در دست آنها باقی مانده بود راضی نشدند که امامت امام رضا ( علیه السلام ) را بپذیرند و اموال موجود در نزد خود را که با وکالت حضر ت موسی بن جعفر ( علیه السلام ) در د ست آنها باقی مانده بود به حضرت رضا(ع) بازنگرداندند ولی پس از مدتی، برخی از فریب خوردگان پی به واقعیت بردند وازدیدگاه وقف روی گردان شده ولایت حضرت رضا(ع) را به جان خریدند. عده ای پس از مشاهده نشانه های امامت حضرت، به خصوص علم غیب و اطلاع دادن حضرت از اموری که حتی خود شخص هیچ اطلاعی از آن نداشت، باعث شد باورکنند که حضرت رضا ( علیه السلام ) مورد تأیید خداوند بوده و امام بر حق می باشد. در این جا به دو داستان که در این خصوص روی داده است اشاره می کنیم:

1- حسن بن علی وشّاء می گوید به خراسان وارد شدم- در حالی که واقفی مسلک بودم- همراه من متاعی بود و درمیان آن، پارچه رنگارنگ و گلداری بود که در یکی از بسته های لباس وجود داشت، و خودم از آن اطلاعی نداشتم و محل آن ر ا نمی دانستم. هنگامی که وارد شهر" مرو" شدم و در منزلی سکونت کردم، کسی از آمدن من اطلاعی نداشت مگر یکی از اهالی متولد شهر مرو. او به من گفت: ابو الحسن الرضا (علیه السلام) می فرماید: آن جامه رنگارنگ وگلدار را که نزد توست برای من بفرست ( با خودم ) گفتم: چه کسی ورود مرا به مرو به حضرت ر ضا (علیه السلام) اطلاع داد، من به تازگی وارد این شهر شده ام و نزد من پارچه گلداری وجود ندارد. آن مرد به سوی حضرت رفت و دو باره بازگشت. او گفت، حضرت می فرماید آن پارچه گلدار در فلان جا و در میان فلان بسته لباس ها است و آن را این گونه و به فلان شیوه در آن بسته قرار داده ای. همان گونه که حضرت گفته بود به دنبال لباس رفتم و آن را پایین بسته لباس ها یافتم و آن را برای حضرت فرستادم32

2- عبدالله بن مغیره می گوید: درحالی که واقفی بودم به حج رفته بودم، وقتی که به مکه رسیدم به دلم (راجع به مذهب واقفی) تردید افتاد. کنار کعبه خودم را به ملتزَم (دیوار مقابل در خانه کعبه جایی که چسباندن شکم و سینه به دیوار آن مستحب است و در آنجا دعا مستجاب می باشد) چسباندم و گفتم: بار خدایا تو طلب و خواسته مرا می دانی، مرا به بهترین دین ها ارشاد کن. به دلم افتاد که به حضور حضرت رضا (علیه السلام) برسم، به مدینه رفتم و به در خانه حضرت شتافتم و به خادم خانه گفتم: به مولایت بگو، یک مرد عراقی به در خانه آمده است. در همان لحظه، صدای امام رضا (علیه السلام) را از داخل خانه شنیدم که دوبار فرمود: ای عبد الله بن مغیره وارد خانه شو.

وارد خانه شدم هنگامی که حضرت به چهره من نگاه کرد فرمود: خداوند دعایت را به استجابت رسانید و تو را به دین خودش هدایت نمود. گفتم: گواهی می دهم که تو حجت خدا و امین خدا در میان خلقش هستی33

پی نوشت ها

1- موارد 1و2و3 در آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار، قم: مؤسس?فرهنگی طه،چاپ چهارم،1381، ص14 و15؛ موارد 4و5 در تاریخ المذاهب الاسلامیه، محمد ابو زهره، جزء اول، دار الفکر العربی، 1987، ص7-10.

2- تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی،علی محمد ولوی، جلد اول،بی جا، انتشارات بعثت، 1367

3 تتمه المنتهی، شیخ عباس قمی،تحقیق صادق حسن زاده، قم، مؤمنین، چاپ دوم، 1383.

  1. مسند الامام الرضا(ع)،جمع و ترتیب: شیخ عزیز الله عطاردی، مشهد: کنگره جهانی امام رضا (ع)،1406. ج2،کتاب الاحتجاجات ص72-136؛ التوحید، ابو جعفر بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(الصدوق)، قم: جامعه مدرسین، بی تا، ص417-454؛ بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، شیخ محمد باقر مجلسی، ج49، بیروت: موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403، ج49، ص189-215؛ الاحتجاج، ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، مشهد: نشر مرتضی، 1403، ص396-441.
  2. نهضت کلامی عصر امام رضا(ع)، ص71.
  3. تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص142

7- نهضت کلامی عصر امام رضا(ع)، ص72

8- آشنایی با علوم اسلامی،دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، قسمت کلام، درس های 5 و 6

9- تتمه المنتهی، ص377

10 -التوحید، ص223-227

11 - همان،ص 224

12 - انعام 102

13 - طه110

14 - مسند الرضا(ع)، ج 2، ص 74 و 75.

15- عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (الصدوق)، ترجمه و شرح: محمد تقی اصفهانی مشهور به آقا نجفی، بی جا، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ص 119 و 120

16 - بحوث فی الملل و النحل، جعفر سبحانی، الجزء الثامن، قم، موسسه الامام الصادق، چاپ اول، 1418ق، ص 379

17 - همان، ص380

18 - درعیون اخبار الرضا(ع)، ص73 با اندکی اختلاف آمده است.

19 - بحوث فی الملل و النحل، ص 383

20- مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین،ابو الحسن علی بن اسماعیل اشعری،ترجمه: دکتر محسن مؤیدی، تهران: امیر کبیر، چاپ دوم، 1362،ص 75

21 - همان، ص 59

22 - همان، ص 22

23-از جمله در الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، محمد بن محمد بن نعمان ( شیخ مفید ) الجزء الثانی با ترجمه و شرح، سید هاشم رسولی محلاتی، بی جا، انتشارات علمیه اسلامیه. 12 روایت(ص 240-245) و در بحار الانوار48 روایت (ج 49، ص11-28) آمده است.

24- الارشاد، جزء 2، ص 240

25- در لغت، این واژه از"مطر" به معنای باران گرفته شده است و ممطوره به معنای باران خورده و بارانی شده است.

26 - فرقالشیعه، حسن بن موسی نوبختی، ترجمه و تعلیقات: محمد جواد مشکور، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1381. ص72-73؛ المقالات و الفرق، سعد بن عبد اله ابی خلف الأشعری القمی، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1360ص 92؛ الملل و النحل، ابو الفتح محمد بن عبد الکریم شهرستانی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1419ق ص136.

27 - تحلیلی از زندگانی امام رضا(علیه السلام) محمد جواد فضل الله، ترجم? سید محمد صادق عارف، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی،نهم،1384 ص79 (به نقل ازعیون اخبار الرضا، ج1، ص28)

28 - کتاب الغیبه، شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی، تهران: مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا، ص 27 و 28.

29- بحوث فی الملل و النحل، ص389

30- همان، ص391

31- همان، ص392-394

32- الاصول الکافی، ثقه الاسلام ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، تهران: دارالکتاب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363، ج1،کتاب الحجه،ص354و355، حدیث12

33 - همان،ص355، حدیث13.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر