این داستاننویس در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: کسانی بودند که میگفتند این آقا ارزشها را قبول ندارد و نفوذی و معاند نظام است، حتی به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نامه زدند. از طرف دیگر، عدهای که قبلا دوست ما بودند، نوشتند و گفتند این جایزه دولتی است و برای چه قبول میکنید؟ اینها جایزه را به آدم خاص میدهند و شما هم که باشید فایدهای ندارد. میخواهم بگویم پیشداوری شدیدی وجود دارد. حتی زمانی که جوایز اهدا شد باز صحبتها ادامه داشت بدون اینکه توجه کنند چه کتابی برنده شد. کسانی که میگفتند نفوذی و معاند هستم با خود نگفتند آثار در کشوری با قوانین مشخص ممیزی منتشر میشود. مگر ما به چه کسی میخواهیم جایزه بدهیم که نگران هستند؟ هر کتابی که منتشر شود از ممیزی وزارت ارشاد عبور کرده است، ما از جیبمان کتاب را درنمیآوریم که معاند و معارض باشد. از طرف دیگر توجه نکردند در جایزه «جلال» از کتابیهایی که تقدیر شد، شاید فقط یکی از آنها ناشرش حمایت دولتی داشت. معمولا نتیجه را نمیبینند، اما پیشداوری میکنند.
او همچنین در ارزیابی خود از جایزههای ادبی بیان کرد: وقتی مجموعهای کارش دقیق نیست، کارش به قسمتهای دیگر سرایت میکند. تولید، انتشار، توزیع، خوانده شدن و جوایز ادبی همه پروسهای هستند که ادبیات داستانی را تشکیل میدهند، پس جوایز جدای از ادبیات داستانی نیستند. چه کسانی جوایز را برگزار میکنند؟ داوران چه کسانی هستند؟ داوران همان کسانی هستند که در نوشتن و انتشار ادبیات داستانی دست دارند. نگاهی که در نوشتن آثار وجود دارد در انتخاب آثار نیز هست و اینها از هم جدا نیستند.
عباسی در ادامه افزود: متأسفانه مشکل فرهنگی داریم که فقط به ادبیات داستانی هم مربوط نمیشود، آن هم برخورد با نخبگان است. ما ایرانیها آدمها را خودمان بالا میبریم و خودمان آنها را از بالا میاندازیم پایین. مسئلهای که در برگزاری جایزههای ادبی وجود دارد این است که کسانی که برنده میشوند، راضی و خوشحالاند و تعریف و تمجید میکنند و کسانی که برنده نمیشوند شروع به انتقاد - آنهم نه انتقاد فنی - میکنند؛ مثلا میگویند برگزارکنندگان جایزه خصوصی به دوستان خود جایزه میدهند یا جوایز دولتی به کسانی داده میشود که مورد تأیید شخص دیگری هستند.
این داستاننویس همچنین درباره ارزیابی خود از وضعیت ادبیات در سال جاری گفت: خوب و بد نسبی است و اگر بخواهیم ادبیات را ارزشگذاری کنیم بیشتر اظهارنظر شخصی میشود. اینکه ادبیات تغییر داشته یا خیر به تحقیق نیاز دارد؛ شاید به لحاظ کمی بتوان گفت آثار منتشرشده بیشتر شده اما به لحاظ کیفی بیشتر حدس و گمان است.
او سپس اظهار کرد: برجستهترین نکتهای که در ادبیات میبینم افزایش توجه به مسائل تاریخی است که فکر میکنم این موضوع به نگاه جامعه به تاریخ مربوط است.
عباسی افزود: موضوع دیگری که آن را مثبت میدانم، افزایش نویسندههای جوان است که کارهای جدی مینویسند.
او با بیان اینکه در ادبیات آنچنان سکون نمیبیند، تأکید کرد: ترجیح میدهم ارزشگذاری در ادبیات وجود نداشته باشد. اما به هر حال من در ادبیات تحول میبینم و نویسندههای جوان تلاش میکنند، اما بازار کتاب دچار مشکل است. در سالهای گذشته خواندن کتابهای داستانی به ظاهر کاهش پیدا کرده است که این چیز خوبی نیست. کار کتاب رونق ندارد که این بر نویسندههای جوان تأثیر میگذارد؛ اما با همه اینها، تعداد نویسندههای جوان که وارد ادبیات میشوند، فوقالعاده است.
این داستاننویس شتابزدگی، فرمگرایی و توجه نکردن به محیط و جغرافیا در نوشتن را عواملی دانست که ادبیات داستانی ما را دچار مشکل کرده است و گفت: یکی از مشکلات ادبیات داستانی ما شتابزدگی در نوشتن و انتشار آن است؛ رمان یک هنر سخت و پیچیده است، کسانی که وارد این عرصه میشوند به آموزش زیاد و نبوغ بالا نیاز دارند. علاوه بر آن زحمت فراوان، صبر و حوصله بسیار میخواهد تا شاهد انتشار کار باارزشی باشیم.
او در ادامه افزود: موضوع دیگری که شاید گردن مترجمان و ناشران هم باشد توجه بیش از اندازه به فرمگرایی است. مترجمان و ناشران تعداد خاصی از آثار را وارد بازار میکنند و خوانندههای جوان که ممکن است در آینده بنویسند، فکر میکنند ادبیات جهان به این سمت میرود. به خاطر فرمزدگی بیش از اندازه با نویسندههایی مواجه میشویم که گویی حرفی برای گفتن ندارند و فقط پازلهای زبانی و فرمی را کنار هم میگذارند و بیش از اندازه درگیر فرم هستند.
شهریار عباسی چالش دیگر ادبیات داستانی را بیتوجهی به جغرافیا دانست و اظهار کرد: جغرافیا در داستانهای ما گم شده است. با داستانهایی مواجه هستیم که نویسنده خود و حداکثر تعداد اندکی از اطرافیان خود را دیده است و انگار از محیطی که در آن قرار دارد بریده است. محیط در خیلی از کارها وجود ندارد و همین نادیده گرفتن باعث میشود هویت اثر زیر سوال برود، زیر پای داستانها خالی است و در فرهنگ و زبان ریشه ندارد. البته تلاشهایی برای تغییر آنها میشود و من ناامید نیستم.
او درباره بهترین و بدترین خبرهایی که در سال 96 شنیده است، گفت: خبر خوب که زیاد نشنیدم؛ شاید خبر خوبی هم بوده باشد اما آنقدر برجسته نیست که در ذهنم مانده باشد. خبر بد هم از دست دادن نویسندهها بود.
این نویسنده سپس در معرفی کتابهایی برای مطالعه، در کنار «برج 110» از فیروز زنوزی جلالی، کتابهای برگزیده و تقدیری جایزه «جلال آلاحمد» را پیشنهاد کرد: «این خیابان سرعتگیر نداد» از مریم جهانی، «نام شوهر من تهران است» از زهره شعبانی و «بیکتابی» از محمدرضا شرفی خبوشان.