آیا بت پرستیدن امام علی (ع) قبل از اسلام ، صحت دارد؟
متاسفانه عده ای از اهل سنت - که با اهل بیت دشمنی دارند - نمی توانند دشمنی خود را پنهان کنند و سعی دارند با جعل تاریخ دیگران را نیز نسبت به اهل بیت بدبین کرده و تا می توانند از مقام اهل بیت بکاهند ؛ اما :یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ(سوره صف آیه 8)می خواهند که نور خدا را با دهان خود خاموش کنند وحال آنکه خداوند – گرچه کافران را ناخوش افتد - نور خود را کامل خواهد گردانید .
مقدمه :
در طول تاریخ موارد بسیاری دیده شده است عده ای برای تشبیه دو شخص یا دو گروه به یکدیگر و نزدیک کردن مقام آن دو به هم ، دست به تحریف واقعیت زده و در صورت امکان برای گروه محبوب خویش فضیلت جعل می کردند ؛ و اگر با این کار نمی توانستند به مقصود برسند باز واقعیت را تحریف کرده و از مقام طرف مقابل می کاستند .کتب اهل سنت نیز از این قضیه بی نصیب نمانده و موارد بسیاری از دروغ ها در فضائل خلف و یا تهمت ها به بزرگان دین در آن ها دیده می شود که مقصود از آن ها تساوی برقرار کردن بین دو طرف است .
جالب اینجاست که برای بالا بردن مقام خلفا ، وقتی در کتب خویش روایتی صحیح نمی بینند به روایات ضعیفه خودشان تمسک می کنند و برای پایین آوردن مقام اهل بیت و رسول خدا نیز چنین می کنند .ابن ابی الحدید در ذیل همین بحث ( ایمان امیر مومنان و قیاس آن با اسلام ابو بکر) می گوید :ثم رأینا جمیع المختلفین قد حاولوا نقض فضائله ، ووجهوا الحیل والتأویلات نحوها ، من خارجی مارق ، وناصب حنق ، وثابت مستبهم ، وناشئ معاند ، ومنافق مکذب ، وعثمانی حسود ، یعترض فیها ویطعن ، ومعتزلی قد نقض فی الکلام ، وابصر علم الاختلاف ، وعرف الشبه ومواضع الطعن وضروب التأویل ، قد التمس الحیل فی ابطال مناقبه وتأول مشهور فضائله ، فمرة یتأولها بما لا یحتمل ، ومرة یقصد أن یضع من قدرها بقیاس منتقض ، ولا یزداد مع ذلک الا قوة ورفعة ، ووضوحا واستنارة ، وقد علمت أن معاویة ویزید ومن کان بعدهما من بنى مروان أیام ملکهم - وذلک نحو ثمانین سنة - لم یدعوا جهدا فی حمل الناس على شتمه ولعنه واخفاء فضائله ، وستر مناقبه وسوابقه .(شرح نهج البلاغة ج 13 ص 219)می بینیم که گروه های بسیاری می خواهند فضیلت های او را از بین ببرند ؛ و بسیاری حیله و توجیه ها را به سوی فضائل او روانه می سازند ؛ عده ای از خوارج از دین برگشته ؛ و عده ای ناصبی کینه توز ؛ و عده ای دین دار که دین برای او اشتباه شده است ؛ و کسی که از کودکی با دشمنی او بزرگ شده است ؛ و منافقی که دروغ بر او می بندد ؛ و طرفداران عثمان که بر علی حسادت می ورزند؛ ایشان به فضائل علی کنایه زده و به آن اعتراض می کنند ؛ و نیز معتزلیانی که در سخن دیگران را شکست می دهد و به راه اختلاف افکنی آگاه شده است و شبهه ها و جایگاه های اشکال و روش های تاویل را می داند ، او نیز برای از بین بردن مناقب و تاویل فضائل مشهور او تلاش می کند ؛ گاهی آن را به صورتی تاویل می کند که با کلام سازگار نیست ؛ و گاهی نیز می خواهد با آوردن ضد آن از مقام آن بکاهد ؛ و با این همه جز بر مقام او ئ برتری او و وضوح و نورانیت او نمی افزایند ؛ و می دانی که معاویه و یزید و کسانی که بعد از او بودند – از بنی مروان – به مدت هشتاد سال ، از هیچ کوششی برای وادار کردن مردم به جسارت و لعن به حضرت و پنهان کردن فضیلت های ایشان و پوشاندن مناقب و سوابق ایشان کوتاهی نکردند ؛
تناقضی آشکار :
یکی از این موارد ِ جسارت ، مطلبی است که در تعدادی از کتب اهل سنت ( و سایت های ایشان ) مانند کتاب ابن کثیر و غیر او ذکر شده است و می خواهند با آن چنین وانمود کنند که امیر مومنان در زمان خردسالی بت پرست بوده است !!!
جالب اینجاست که وقتی بحث در مورد ایمان امیر مومنان به عنوان اولین مسلمان مطرح می شود مساله سن کم حضرت را پیش کشیده و می گویند : او خردسال بوده است و کودک خردسال نمی تواند ایمان بیاورد ؛ اما وقتی این روایت جعلی را در مورد بت پرست بودن امیر مومنان مطرح می کنند ، این سوال را ضمیمه نمی کنند که چطور او در زمان خردسالی بت پرست بوده و رسول خدا شرط اسلام او را ترک بت پرستی بیان می کنند !!!
اشکال سندی :
ابن کثیر و تمامی کسانی که این روایت را نقل کرده اند آن را از سیره ابن اسحاق گرفته اند :
اسلام علی بن أبی طالب رضی الله عنه
نا أحمد (بن عبد الجبار ) حدثنی یونس (بن بکیر) عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار ) قال ثم ان علی بن أبی طالب جاء بعد ذلک بیومین فوجدهما یصلیان فقال علی ما هذا یا محمد فقال النبی صلى الله علیه وسلم دین الله الذی اصطفى لنفسه وبعث به رسله فأدعوک الى الله وحده والى عبادته وکفر باللات والعزى فقال له علی هذا أمر لم أسمع به قبل الیوم فلست بقاض أمرا حتى أحدث أبا طالب فکره رسول الله صلى الله علیه وسلم أن یفشی علیه سره قبل أن یستعلن أمره فقال له یا علی اذا لم تسلم فاکتم فمکث علی تلک اللیله ثم أن الله أوقع فی قلب علی الاسلام فأصبح غادیا الى رسول الله صلى الله علیه وسلم حتى جاءه فقال ما عرضت علی یا محمد فقال له رسول الله صلى الله علیه وسلم تشهد أن لا اله إلا الله وحده لا شریک له وتکفر باللات والعزى(سیرة ابن إسحاق ج2/ص118 ش 173)
در ابتدا مقداری در مورد کتاب سیره ابن اسحاق سخن می گوییم :
اشکال به اصل کتاب سیره ابن اسحاق :
نظر ابن تیمیه در مورد این کتاب :
ابن تیمیه در مورد اصل این کتاب می گوید :
ولکن فی نفس السیرة وقع غلط فی مواضع وأحادیث(الجواب الصحیح ج3/ص34)در خود کتاب سیره ( و نه در نقل های از آن ) در بعضی از موضوعات و روایت ها غلط هایی وجود دارد .
تکمیل این اشکال توسط محمد بن جابر الوادی :محمد بن جابر الوادی متوفای 749 در کتاب خویش در تکمیل اشکال ابن تیمیه در مورد سیره ابن اسحاق می گوید :ولم یتحقق هذا الکتاب لضیاع ثبته منه(کتاب البرنامج ص219)این کتاب موجود نیست ، زیرا خود ابن اسحاق آن را گم کرده است !!!
و اضافه می کند که وی این کتاب را به دست کسی نداده و نقل این کتاب از خود وی به صورت شفاهی صورت گرفته است !!! و این یعنی نقل تمامی روایت های این کتاب به صورت شفاهی و بدون مدرک!!!
اشکال به راویان این روایت :
سند روایت ابن اسحاق بدین شرح است :
أحمد (بن عبد الجبار) حدثنی یونس (بن بکیر) عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار )
احمد بن عبد الجبار :
در تقریب التهذیب می گوید :أحمد بن عبد الجبار بن محمد العطاردی أبو عمر الکوفی ضعیف(تقریب التهذیب ج 1 ص 81)أحمد بن عبد الجبار بن محمد عطاردی ... ضعیف است .
قال عبد الرحمن بن أبی حاتم کتبت عنه وأمسکت عن الروایة عنه لکثرة کلام الناس فیه وقال محمد بن عبد الله الحضرمی کان یکذب وقال الحاکم أبو عبد الله الحافظ لیس بالقوی عندهم ترکه أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید یعنی بن عقدة وقال أبو أحمد بن عدی رأیت أهل العراق مجمعین على ضعفه وکان أحمد بن محمد بن سعید لا یحدث عنه لضعفه(تهذیب الکمال ج 1ص379)
عبد الرحمن بن ابی حاتم می گوید : از او روایت نوشتم ولی نقل نکردم ؛ زیرا مردم در مورد او بسیار سخن می گفتند ؛ و محمد بن عبد الله حضرمی گفته است که او دروغ می گفت ؛ و حاکم نیشابوری گفته است که او در روایت توانمند نبود وو ابو عباس احمد بن محمد بن سعید ( ابن عقده ) نیز او را ترک کرده است ؛ و احمد بن محمد بن سعید نیز از او به خاطر ضعیف بودنش روایت نمی کرد .ابن جوزی نیز او را در کتاب ضعفای خویش آورده است :الضعفاء والمتروکین ج 1 ص 75 ش 195
یونس بن بکیر :او نیز در نقل کتاب سیره متهم است ؛ ذهبی دمشقی در مورد او می گوید :یونس بن بکیر ابو بکر الشیبانی الحافظ عن هشام بن عروة والأعمش وابن إسحاق وعنه أبو کریب وابن نمیر والعطاردی قال بن معین صدوق وقال أبو داود لیس بحجة یوصل کلام بن إسحاق بالأحادیث مات 199 د ت ق م تبعا(الکاشف ج2 ص402 ش 6464)ابن معین او را راستگو می داند و ابو داود گفته است که او حجت نمی باشد ؛ زیرا کلام ابن اسحاق را با روایت مخلوط می سازد ( ادراج می کند وادراج را جزو بدترین جرح ها می دانند )
ابن اسحاق :
خود ابن اسحاق متولد سال 80 است و بنا بر این تمامی روایاتی که در کتاب خویش بدون سند ذکر کرده است مرسل به حساب می آید ؛ و این اشکال جدای از اشکال تضعیف وی است ؛ تضعیفات او در کتاب های ذیل ذکر شده است :الکامل فی الضعفاء ابن عدی ج 6 ص 102 ش 1623/الضعفاء الکبیر عقیلی ج 4 ص 24 ش1578/الضعفاء والمتروکین ابن جوزی ج 3ص41 ش2883/و...
بنا بر این زدن چنین تهمتی بر امیر مومنان با چینین سندی کمال وقاحت است .
نظر اهل سنت در مورد ایمان امیر مومنان :
همگان می دانند که علمای اهل سنت وقتی می خواهند در مورد امیر مومنان سخن بگویند برخلاف بقیه صحابه در مورد حضرت به جای «رضی الله عنه» می گویند : «علی بن أبی طالب کرم الله وجهه»و وقتی از ایشان در این زمینه سوال کنیم که مقصود از عبارت کرم الله وجهه چیست ؟ پاسخ می دهند زیرا او هیچ گاه بت نپرستیده و برای آن ها سجده نکرده است ؛ زیرا از دوران کودکی در دامان رسول گرامی اسلام پرورش یافته و عقیده ایشان را به عنوان عقیده خویش قبول کرده است .در این زمینه به روایتی که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند توجه بفرمایید : سباق الأمم ثلاثة لم یکفروا بالله طرفة عین علی بن أبی طالب وصاحب یس ومؤمن آل فرعون .(الکشاف ج4/ص12 ش 934)پیشتازان امت ها سه نفرند که چشم بر هم زدنی به خدا کافر نشده اند ؛ علی بن أبی طالب و صاحب یاسین و مومن آل فرعون .همین روایت در کتب ذیل نیز آمده و ایشان بدان استشهاد کرده اند :المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ج4/ص450-تفسیر القرطبی ج15/ص20-روح المعانی ج22/ص225-تفسیر ابن عربی ج2/ص165-تفسیر البحر المحیط ج7/ص314-تفسیر الثعلبی ج8/ص126
و حتی از عده ای از اهل سنت نقل شده است که ایشان گفته اند که در مورد امیر مومنان احتیاج به ایمان آوردن نیست زیرا او با رسول خدا بوده و در همه امور از ایشان تبعیت می نمود و هیچ کس نگفته است که رسول خدا اسلام آورد ، زیرا ایشان اصلا کافر نبوده تا بخواهد اسلام بیاورد .
أقول قال بعض متأخری أصحابنا ... أما على بن أبی طالب فلم یکن مشرکا بالله أبدا لأنه کان مع رسول الله صلى الله علیه وسلم فی کفالته کأحد أولاده یتبعه فی جمیع أموره فلم یحتج أن یدعى للإسلام فیقال أسلم هذا(لسیرة الحلبیة ج1/ص434)یکی از متاخرین اصحاب ما چنین گفته است که : ... اما علی بن ابی طالب به هیچ وجه به خدا شکر نورزیده بود ، زیرا اوهمراه رسول خدا و تحت سرپرستی ایشان مانند یکی از فرزندان حضرت بود و در همه کارها از ایشان تبعیت می کرد ؛ پس احتیاج به این ندارد که ادعای اسلام کند تا بگوییم او اسلام آورده است .
سخنان امیر مومنان در همین زمینه :
در این زمینه خود حضرت در نهج البلاغه خطبه 192 مشهور به خطبه قاصعة می فرمایند : وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللّهِ صَلَّىاللّهُعَلَیْهِوَآلِهِوَسلَّم بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ.شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا(ص) در خویشاوندى نزدیک، وجایگاه و منزلت ویژه مىدانید.
دوران طفلى و شیر خوارگى
وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ (ولیدٌ) یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ، وَیَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَیُشِمُّنِی عَرْفَهُ. وَکَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ.
پیامبر مرا در اتاق خویش مىنشاند، در حالى که کودک بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در بستر مخصوص خود مىخوابانید، بدنش را به بدن من مىچسباند، و بوى پاکیزه خود را به من مىبویاند، و گاهى غذایى را لقمه لقمه در دهانم مىگذارد.
دوران کودکى
وَمَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ، وَلَا خَطْلَةً فِیفِعْلٍ.
هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در کردارم نیافت.
دوران نوجوانى
وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً ، وَ یَأْمُرُنِی بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ.
و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است . پیامبر (ص) هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نیکو را برایم آشکار مىفرمود، و به من فرمان مىداد که به او اقتداء نمایم.
در تربیتگاه غار حراء
وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ (حرّاء) فَأَرَاهُ، وَلَا یَرَاهُ غَیْرِی. پیامبر (ص) چند ماه از سال را در غار حراء مىگذراند، تنها من او را مشاهده مىکردم، و کسى جز من او را نمىدید.
اولین مسلمان
وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّىاللّهُعَلَیْهِوَآلِهِوَسلَّم وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا.در آن روزها، در هیچ خانه اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا(ص) که خدیجه هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم.
مشاهده نور وحى
أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَالرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ (رَنَة) الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صَلَّىاللّهُعَلَیْهِوَآلِهِوَسلَّم.فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ»من نور وحى و رسالت را مىدیدم، و بوى نبوّت را مىبوییدم من هنگامى که وحى بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرود مىآمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم اى رسول خدا، این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردیداین روایت به صراحت اعلام می کند که حضرت در اولین نزول وحی بر رسول خدا شاهد ماجرا بوده است ناله شیطان را شنیده اند و لذا قطعا روایت اهل سنت که حضرت بعد از دیدن نماز رسول خدا ( ص) و خدیجه ، تازه با اسلام آشنا شدند دروغ است .
و در ادامه مطلبی را بیان می کنند که از آنچه گذشت مهمتر است :
هم رتبه پیامبر در مشاهده حقایق هستى
إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَإِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ».
و فرمود: «على! تو آنچه را من مىشنوم، مىشنوى، و آنچه را که من مىبینم، مىبینى، جز اینکه تو پیامبر نیستى، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر مىروى»
آیا ممکن است که امیر مومنان نور وحی را ببیند و آنچه را به رسول خدا وحی شده است دریابد و بعد بیاید از رسول سوال کند که شما و خدیجه چه می کنید!!!
جالب است که ابن ابی الحدید بعد از نقل این روایت از امیر مومنان ، برای تایید آن به روایتی از مسند احمد استشهاد می نماید که ما اکنون آن را در مسند احمد نمی یابیم :واما رنة الشیطان ، فروى أبو عبد الله أحمد بن حنبل فی مسنده ، عن علی بن أبی طالب علیه السلام ، قال کنت مع رسول الله صلى الله علیه وآله صبیحة اللیلة التی أسرى به فیها ، وهو بالحجر یصلى ، فلما قضى صلاته ، وقضیت ، صلاتی سمعت رنة شدیدة ، فقلت یا رسول الله ، ما هذه الرنة قال الا تعلم هذه رنة الشیطان ، علم انى أسرى بی اللیلة إلى السماء ، فأیس من أن یعبد فی هذه الأرض .(شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 13 ص 209)اما ناله شیطان : احمد بن حنبل در مسند خویش از علی بن ابی طالب روایت کرده است که در صبح شبی که حضرت به آسمان برده شدند او در حجر ( اسماعیل) نماز می خواند ؛ وقتی که نماز خویش را تمام کرد و من نیز نمازم تمام شد صدای ناله شدیدی را شنیدم ؛ پس عرضه داشتم که ای رسول خدا این ناله چیست؟ فرمودند : آیا نمی دانی که این ناله شیطان است ؛ می داند که من را به آسمان بردند ؛ پس از این که کسی در زمین او را بپرستد نا امید شد .
و با ذکر این مقدمات و بعد از بیان آن که امیر مومنان تربیت شده رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بوده و ایشان بوده اند که مسئولیت پرورش حضرت را به عهده گرفته بودند ، مشخص می گردد که در حقیقت تهمت پرستیدن لات و عزی توسط امیر مومنان در زمان کودکی ، تهمت به رسول خداست ؛ زیرا معنی این تهمت آن است که بگوییم یا رسول خدا قبل از نزول وحی کافر بوده است که امیر مومنان نیز از وی تبعیت می کرده است ؛ و یا باید گفت که حضرت در تربیت کردن کسی که تربیت او را به عهده گرفته بودند کوتاهی می کرده اند و او را کافر بزرگ کرده اند و در هر دو صورت به رسول خدا جسارت صورت گرفته است .
منبع:سنت
ارسال توسط کاربر محترم سایت :ehsan1993