دکتر مصطفی بهزادفر در علم شهرسازی و معماری امروز کشورمان نام شناختهشدهای است؛ کارنامه درخشانی دارد و تلاشهایش برای طراحی شهر بم پس از زلزله، همیشه مورد توجه قرارگرفتهاست. او دبیر طرحهای توسعه شهری ـ هادی و جامع شهرهای بافق،تفت، اردکان، زارچ و اشکذر، مهریز، آذرشهر، کیاشهر، ماسال، زرند و ابهر بوده و نامش بهعنوان دبیر طرحهای موضوعی طرح جامع شهرتهران نیز ثبت شدهاست.
به گزارش ، جام جم نوشت: بهانه ما برای دیدار با رئیس دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه علم و صنعت ایران، آغاز سال جدید است و اجرای طرحهای متعدد استقبال از بهار در شهرهای کوچک وبزرگ کشورمان. با بهزادفر درحالی بهگفتوگو مینشینیم که در اتاق کاری مملو از عطر گل و پراز گلدانهایی طبیعی، چند روز زودتر از تقویم به پیشواز بهار رفته است.
آقای دکتر ما در آستانه رسیدن به فصل بهار هستیم و آنچه در حال حاضر در شهرهای ما دیده میشود، تلاش برای تغییر چهره و نمای شهری است. تقریبا در تمام شهرهای کشور، مدیریت شهری در تلاش است با امکانات مختلف این تغییر را به شهروندان نشان بدهد، سوال من این است که اصلا چرا شهرهای ما نیاز به تغییر چهره دارند؟
ببینید فضای شهری، برمبنای ابعاد کیفیت محیطی که در طراحی شهری مطرح است، از همان ابتدا قابل خوانش، فهم، تعبیر و تفسیر است و بر همین اساس حس پذیر است. درحقیقت یکی از ابعاد محیطیای که شهر با آن متولد میشود، زندگی میکند و احتمالا هم میمیرد بُعدی است به نام زمان. شما، این بعد زمان را میتوانید به اشکال مختلف بشناسید. مثلا صبح، ظهر، شب یا اول و آخرهفته یا بهار، تابستان، پاییز وزمستان. زمان مراسمها را هم همین جا باید به این بعد زمان اضافه کنیم که درحقیقت میشود زمان بازنمود رسمها، آیینها و رویدادهای ملی و محلی.
پس ضرورت تغییر و هماهنگی با مناسبتها همین جا احساس میشود؟
بله همینطور است. یک شهر اگر خوب طراحی و خوب ساخته شده باشد، باید در زمانهای مختلف بهصورت خودکار خودش را معرفی کند، مثلا بگوید من امروز شادم، من امروز غمگینم، من امروز 30 سالهام، امروز 12 سالهام یا اینکه من استاد دانشگاهم، هنرمندم، یک بازاریام. شهرِخوب، دقیقا به همین شکل عمل میکند و شخصیت و حس و حال خودش را با زبان خودش به مخاطبان نشان میدهد.
و میتوانیم نتیجه بگیریم که اگر شهری خوب طراحی و سازماندهی نشود، در انتقال این حس و حال هم ضعیف عمل میکند؟
بله دقیقا. بگذارید مثالی بزنم. مثلا الان این تصویری که پشت سر ما از پنجره این اتاق پیداست، نشان میدهد ما در شهری زندگی میکنیم که در این موقع از سال مثل تمام مواقع سالهای اخیر آلوده است. اگر این آلودگی را نداشتیم، پشت این پنجره، زیباترین صحنه از طبیعت زمستان را میدیدیم، یعنی کوههای برفی و سفیدرنگ و آن حس خوب به ما منتقل میشد. اگر حالا این تصویر را نمیبینیم بهخاطر آلودگی هواست که یکی از معضلات اصلی شهر ماست؛ معضلی که نشان میدهد شهر خوب ساخته نشدهاست.
در صحبت هایتان به شخصیت شهری اشاره کردید، این شخصیت تحت تاثیر چه عواملی است؟
عوامل زیادی مانند طبیعت، کالبد، اجتماع، فرهنگ، ریخت یا به زبان روزمره سیما،منظر و زمینه بر شخصیت شهرها بهطور خودکار اثرمیگذارد. اما بجز اینها باید برای بعضی تغییرات هم تعریف تکمیلی گذاشت که تغییر براساس مراسمها در همین جهت است. در کشور ما به سه دلیل یعنی داشتن سابقه تاریخی بالای 2000 سال، داشتن تنوع فرهنگی و قومی و همچنین موقعیت جغرافیایی Haertland یا میانه در کل دنیا، همیشه باید این تغییرات تکمیلی در شهرها انجام شود و بر همین اساس زبان شهرها، زبان تصویریشان، زبان ریخت شناسانهشان و زبان زمانمداریشان بازپروری شود.
این بازپروری به چه شکل باید باشد؟
مهمترین خصوصیت این بازتعریف و بازپروری آگاهانه بودنش است؛ آگاهیای که از اندیشه سرچشمه میگیرد. برهمین مبنا شهر باید برای تمام مناسبتها مانند مناسبتهای مذهبی (ایام محرم یا روزها و شبهای عزاداری یا میلاد ائمه) و همینطور مناسبتهای ملی و قومی برنامه داشتهباشد. اینجاست که باید سازماندهی انجام شود و متاسفانه تاریخ شهرداری ایران و نه شهرسازی ایران، ثابت کردهاست جز در سالهای اخیر که شهرداریها مقداری کارهای مثبت انجام دادهاند، در بقیه موارد شهرها در این بازتعریفهای مناسبتی بهجای سازماندهی،تخریب شدهاند. مثلا در شرایطی که میتوانستهاند از ابزارها، نمادها و المانهای مختلف به بهترین شکل ممکن استفاده کنند، از پارچههای الوان یا لامپهای رنگی، آنقدر استفادههای نامطلوب کردهاند که بهجای اینکه چهره شهر زیباتر شود، آشفتهتر شده است. من این تجربه را بخصوص در خیابان ولیعصر تهران بارها دیدهام و اصلا آن را نمیپسندم. چراکه این خیابان عنصر ساختاری شهر تهران است و عنصر ساختاری یعنی ستون مهره ها،یعنی چارچوب،یعنی بود و حیات .درحالیکه کمتر پیشآمده از قابلیتهای همین عنصر ساختاری در بازتعریفهای مناسبتی استفادهشود. پس میتوانیم به سوال اول شما برگردیم که چرا این ضرورت به تغییر با مناسبتها در شهرهای ما احساس میشود. میتوانیم اینطور بگوییم که تغییر چهره شهرها فقط مختص بهار نیست، اما استقبال از بهار میتواند یکی از بهانههای این تغییر باشد.
از بین طرحهایی که تابهحال برای استقبال از بهار اجراشده، کدام را پسندیدهاید؟
گلکاریهایی که قبل از رسیدن بهار انجام میشود و چهره شهر را در ایام نوروز سبز میکند، بهنظرم یکی از بهترین کارهای انجامشدهاست. البته برخی به هزینههای گزاف این کار ایراد میگیرند که من کاری به این موضوع ندارم، صرفا معتقدم این حداقل کاری است که در ارتباط با بهار میتوان انجام داد، چون با آغاز اولین فصل سال و نوشدن طبیعت همراه است و سبزشدن گل و گیاههای کاشتهشده نمادی از این بهار است. اما مشکل ما ایناست که این گلکاری را با المانهای دیگری که نمیدانیم چقدر در شهر خوانایی دارند، میآمیزیم و درنهایت به نتیجه دلخواه نمیرسیم. بگذارید در اینباره مثالی بزنم. سال گذشته تهران پر از تخممرغهای رنگی در ابعاد بزرگ بود. ساخت و نصب این تخممرغهای رنگی به نظر من ایده خوبی بود و توجیه داشت، اما تکرار آنها و تعددشان در سطح شهر، درنهایت طرح را از هدفی که برایش در نظر گرفتهبودند، دور کرد. در جامعهشناسی تبلیغات ما با مفهومی با عنوان آوازهگری روبهرو هستیم که اگر بیش از اندازه تکرار شود، آوازهگری منفی خوانده میشود و نتیجه معکوس دارد. متاسفانه در مورد تخممرغها و بسیاری از نمادهای نوروزی هم در سطح شهرها همین اتفاق میافتد.
در مجموع اجرای چه طرحی را در آستانه فرارسیدن بهار در شهرهای کشور ضروری میدانید؟
مهمترین نکته رعایت تمیزی است؛ اینکه شهری تمیز داشته باشیم.
با توجهبه همان اصل که «تمیز» زیباست؟
بله، اما علاوه براین تمیزی سنت این ایام است. ما باید سنتهایمان را از فرهنگ همین مردم ساکن در شهر بگیریم. مردم ما با وجود هزاران مشکل، وقتی به بهار نزدیک میشوند، باز خانههایشان را تمیز میکنند. لباس نو میپوشند، لباس نو پوشیدن، داستان فشن و مد نیست درواقع یک نوع تمیزی است مانند شستن خانه و فرش و... کارهای حذفی هم در راستای همین بحث ضرورت پیدا میکند، مثل حذفکردن انواع آسیبهای اجتماعی از سطح شهر، مثل کارتنخوابها، متکدیان، دستفروشها، بچههای کار و ...اینها خودشان عامل زشتی چهره شهرها هستند.
اگر شهرداریها در این راستا گام بردارند و این تمیزی به چشم هم معلوم باشد، میتوانند در کنار استفاده از المانها و نمادهایی که به فرهنگ ما توجه بیشتری دارند، به موفقیت برسند. به عنوان مثال ما در فرهنگمان داستان 29 اسفند را داریم که همیشه بین این روز و اولین روز بهار درگیری است. اسفند نمیخواهد جایش را به فروردین بدهد و برای رسیدن به این هدف دست به هرکاری میزند، اما درنهایت این فروردین است که پیروز میشود. فرهنگ ما پر از این داستانهاست که میتواند ایدهبخش باشد، مثلا به یک دیوارنگاری یا تابلوی زیبا تبدیل شود. ما خیلی راحت میتوانیم به استقبال بهار برویم اما درصورتی که این کار آگاهانه باشد.
اما سروسامان دادن به کارتنخوابها و... فقط از عهده مدیریت شهری برنمیآید.
دقیقا همینطور است و یکی از ضرورتهای مدیریت یکپارچه شهری همینجا احساس میشود؛ البته با این توضیح که مدیریت یکپارچه شهری، به معنی مدیریت مطلق شهرداری نیست، بلکه مجموعه قوانینی که نوشته میشود از مجلس تا آییننامههای اجرایی و... همه باید با هم جفتوجور باشند.
شهروندان زیادی هستند که فکر میکنند شهرهای ما درحالت عادی زیبا نیستند، به همین دلیل بحث زیباسازی شهرها در مناسبتهایی مثل نوروز خیلی برایشان مهم است، با این امید که حداقل در این ایام زیباتر باشند.
من شخصا همه چیز را زیبا میبینم. اما بهعنوان یک طراح شهری که دید مردم را نسبت به شهر میبیند، مطالعات زیادی انجام دادهام که نشان میدهد جمعیت زیادی از مردم ما شهرشان را زشت میبینند و این موضوع دلایل زیادی دارد؛ مثلا بهخاطر آلودگی، بهعلت دود و غلبه رنگ خاکستری بهعنوان بالاترین و منفیترین عنصر. حالا مدیریت شهری اگر میخواهد زیبایی شهر بهچشم بیاید، باید در اولین گام این زشتی را از درودیوار شهر بزداید تا رنگ خاکستری، رنگ غالب نباشد.
مثلا با دیوارنگاریهایی که انجام میدهد؟
دیوارنگاری یکی از این حرکتهاست، اما باید با برنامه انجام شود. نکته مهم این است که شهر ما ناگهان در یک جو ظاهری قرار میگیرد و این موضوع هم بهصورت مقطعی است، در یک مقطع زمانی سازمان زیباسازی تا دلش میخواست در میادین پارچه کار میکرد. بعد، بادکنکهای رنگی بزرگ در میادین نصب شد. بعد هم در یک دورهای، نقاشی و دیوارنگاری مورد توجه قرارگرفت. همه این حرکتها فیالنفسه زیباست، اما نه اینکه در استفاده از آنها زیادهروی کنیم. متاسفانه یکی از مشکلات اصلی اجرای این نوع طرحها، جامع ندیدن آنهاست؛ اینکه آنها را در کالبد شهر و در کنار عناصر دیگر نمیبینند. وقتی همه عناصر باهم دیده نمیشود، نمیتوان از آنها انتظارکارایی مناسب داشت. مثلا یکی از مشکلاتی که تقریبا همیشه تکرار میشود، بحث جانمایی المانها و نمادهای شهری است. وقتی جای مناسبی برای آنها در نظر گرفته نمیشود، به نتیجهبخش بودنشان هم نمیتوان امیدوار بود.