آیا امر فطری، خدا پرستی یا خدا شناسی یا چیز دیگری است؟
طبق تفسیر اول: (کلیات دین فطری است) خدا شناسی و خدا پرستی جزئی از فطری است که در آیه ذکر شده.
طبق تفسیر دوم: (دین) تسلیم شدن در برابر خدا است گرایش به خدا پرستش فطری است؛ و اگر منظور از (امر فطری) شناخت عقلی باشد با این بحث چندان ارتباطی ندارد که این احتمال موردی ندارد. ولی اگر منظور شناخت حضوری و قلبی و نا آگاهانه باشد منطبق بر همان مطلبی است که اشاره گردید و موید آن، روایاتی است که مفاد این آیه را همان مفاد آیه میثاق میداند؛ و إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنیِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهَُمْ وَ أَشهَْدَهُمْ عَلیَ أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُم قَالُواْ بَلی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَاذَا غَفِلِینَ * أَوْ تَقُولُواْ إِنمََّا أَشْرَکَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِم أَ فَتهُْلِکُنَا به ما فَعَلَ الْمُبْطِلُون.
و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم. یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بودهاند و ما فرزندانی پس از ایشان بودیم. آیا ما را به خاطر آنچه باطلاندیشان انجام دادهاند هلاک میکنی؟ آیه به روشنی دلالت میکند که خدا با فرد فرد انسانها یک رو یارویی داشته و به آنها گفته است آیا من خدای شما نیستم؟ و آنها گفتهاند: آری تویی خدای ما و این رویارویی با تک تک انسانها موجب این شده است که عذری برای مشرکها و جود نداشته باشد که بتوانند بگویند ما اساساً از این توحید، از یگانه پرستش غافل بودیم و بگویند دنباله روی از پدران موجب این شده است که ما مشرک بشویم، گناه به گردن پدران ما است و ما مسئول نیستیم. (18) مدعای آیه این است که مکالمه بین خدا و انسان تحقق یافته که عذری برای خطای تطبیق نگذاشته است. نه اینکه سخنی غایبانه و از پشت پرده از انسان شوال کرده باشد که آیا من پروردگار شنا نیستم؟
از این آیه بدست میآید که هر فرد انسان، نوعی معرفت به خدای یگانه پیدا کرده است و به نظر میرسد که چنین مکالمه حضوری و عذری بر اندازی که خطای در تطبیق را هم نفی میکند جز با علم حضوری و شهودی قلبی، حاصل نمیشود و موید آن، روایات زیادی است که مشتمل بر تعبیرات «رؤیت» و «معاینه» میباشد. امام باقر (ع) در روایتی که از کافی در ذیل آیه فطرت نقل شده می قرماید:
فَعَرَّفَهُم وَ اَراهُم نفسهُ وَ لَولا ذلِکَ لَم یَعرِف اَحَدٌ رَبَّهُ: خدا خودش را به ایشان شناساند و ارائه داد، و اگر این کار انجام نمیگرفت هیچ کس پروردگارش را نمیشناخت. در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از ابن مسکان نقل شده که به حضرت صادق علیه اسلام گفتم: مُعایَنهً کانَ هذا؟ قال: نَعَم: آیا عیناً خدا را مشاهده کردند؟ فرمود: آری
در کتاب محاسن برقی از ذراره از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: لَو لا ذلکَ لَم یَدرِ اَحَدٌ مَن خالَقُهُ وُ رازِقُهُ: اگر این صحنه نبود هیچ کسی نمیدانست که چه کسی آفریننده و روزی دهنده اوست. معلوم میشود که معرفتی که در آیه به آن اشاره شده معذفتی است شخصی نه شناختی کلی که از راه مفاهیم انتزاعی و عناوین عقلی، حاصل گردد و معرفت شخصی درباره خداوند متعال جز از راه علم حضوری و شهودی، امکان ندارد؛ و اگر منظور معرفت کلی و نتیجه استدلال عقلی میبود، میبایست چنین گفته شود: لولا ذلک لَم یَعلَم اَحَدٌ اَنَّ لَهُ خالقاً یعنی هیچ کسی نمیدانست که خالقی دارد نه اینکه چه کسی خالق اوست. (19) اگر انسان علم شهودی نداشته باشد تنها حقیقتی کلی را میتواند بفهمد مثلاً اینکه یک کسی هست که کارخاصی راانجام داده است. مانند انسانی که سازنده ساختمان را ندیده باشد، تنها میتواند بفهمد که سازندهای دارد و از صفات ساختمان میتواند به صفات صانع پی ببرد. اما اینکه چه کسی است؟ از این استدلالات او را نمیتواند بشناسد، شخصی او را درک نمیکند. استدلالات عقلی وجود آفریننده حکیم و توانا را برای جهان ثابت میکند اما نمیتواند بگوید که چه کسی است. شناخت شخصی خالق وقتی میسر است که یک نحو شهودی نسبت به او حاصل گردد و آن همان رابطه درونی و قلبی بین انسان و خدا میباشد. فرق است بین اینکه بگوییم لولا ذلک لَم یَعلَم یا بگوییم لَم یَدرِ یا بگوییم لَم یَعرِف. اَحَدٌ اَنَّ لَه خالَقاً با لَم یَعلَن مَن خالقُه. فرق دارد. خالق داشتن با چه کسی خالق جهان است؟ فرق دارد. تعبیری که در همه روایات است همن است یعنی نمیگوید اگر چنین مکالمه و مواجههای نبود هیچ کس نمیدانست که عالم خالقی دارد؟ زیرا اگر این جریان هم نبود عقل میفهمید که جهان خالقی دارد؛ حتی عقل میتوانست صفاتش را هم بفهمد؛ اما شخصش را نمیتوانست بشناسد. ان جریان موجب شده است که رابطهای بین دل و خدا بر قرار شود که وقتی به عمق دل توجه بشود، حال و توجه کامل و تمرکز کامل در توجه به خدا پیدا شود خود خدا را مییابد چنانکه گویی پیش روی گوینده است و سخن انسان را میشنود و انسان هم خود خدا را میبیند. (20) حضرت امیر المومنین علیه السلام برای اهل ذکر لوصافی را میشمرند؛ از جمله آنکه خداوند در باطن و درونشان با آنها مناجات میکند. هرگاه ما به این اشنایی فطری توجه کنیم آن آشنایی به خاطر آمده و زنده میشود. طبق این برداشت که مورد تایید روایات است، قرآن تصدیق میکند که انسان معرفت حضوری و شهودی نسبت به خدای متعال دارد. با توجه به آیه اَلَست بِرَبکُم و اینکه الست بخالقکم نیامده باید گفت در این شهود علاوه بر اصل وجود خدا، ربوبیت خدا که خالقیت هم در بردارد و توحید نیز اثبات میشود که هیچ کس دیگری هم غیر از خالق و رب نیست و این به خاطر رابطه شهودی یعینی معرفت حضوری انسان به خدا است. رابطه بین خدا و انسان، رابطه تکوینی و حقیقی است، یعنی وجود انسان وابسته به او است اگر (العیاذبالله) بین انسان و دو خدا رابطهای وجود میداشت در هنگام شهود رابطه خود را با چند خدا میدید. ولی چون رایطه جز یک رب دیدده نمیشود دلیل بر این است که جز او رب دیگری نیست یعنی علاوه بر اثبات وجود خدئا ربوبیت حضرتش نیز ثابت میشود، پس به عنوان مثال مانند وابستگی وجود صورت متصور شده درخت سیب به ذهن آمدهی، انسان نیز فوق چنین رابطهای را با خداوند دارد. اینجا است که باید بگوییم: اگر نازی کند ا ز هم فرو ریزند قالبها. وجود انسان نسبت به خدا یک ربط و ارتباط است و هستی او در حد قدرت الهی است و بخواهد هست، نخواهد نیست. این حقیقت ربوبیت الهی است. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیًْا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون» بگوید باش هست و بگوید نباشد (یا نگوید بعد از این باش) نیست. انسان هیچ استقلال از خود ندارد و تمام ما سوی الله تبلور اراده اوست، این خواست اوست که جهان هست؛ اگر این خواست نبود هیچ نبود؛ به هر حال در آن مکالمه معرفت به ذات خدا و ربوبیت و وحدانیت حضرتش بوده است و آثار آن هنوز هم باقی است مانند وقتی که کسی آثار بنایی ماهری را ببیند که قبلاً خود او را (بنا) دیده بوده است؛ بی درنگ متوجه شخص او خواهد شد و دیگر نمیتواند بگوید این اثر از یک بنای دیگری است. باید دانست که گویا تامل در پدیدهای زنده؛ دل را مستعد میکند که دست خدا را در طبیعت ببیند و حضور او را بیابد. الوهیت و معبودیت تنها سزاوار خالقق و رب است و آن کسی جز «اللله» نیست که مرود شهود فطری است بدین ترتیب توحید در خالقیت و ربوبیت و الوهیت؛ امری فطری است. امام صادق علیه اسلام در تفسیر ایه فطرت در کافی میفرمایند: فَطَرَ هُم عَلی التَّوحید. یعنی خداوند انسانها را بر توحید آفرید و سرشت و ذات آنها را به را ساس توحید بنا نموده است. نگاهی دیگر به موضوع فطرت و بررسی زوایای دیگر آن: اصطلاح «فطرت» در قرآن کریم به معنی خلقت انسان آمده است (21) فطری د اصطلاح قرآن احساس و تمایل درونی است که ارتباط به ادراک ندارد و فطری در اصطلاح اهل منطق از مقوله ادراک و از اقسام حصولی است. اهل منطق به فطری در اصطلاح قرآن «وجدانیات» میگویند > (وجدانیات قسمتی از مشاهدات است، و قسم دیگر آن است که با حس ظاهر ادراک میگردد و محسوسات نامیده میشود. در مقابل آن «وجدانیات» است که با حس باطن احساس میشود)
مقصود از فطریات احساسی چیست؟
هر نوع گرایشی که انسان آن را از درون مییابد، بدون آنکه از بیرون کسب کند، گرایش فطری مینامند. گویی سرشت انسان با این گرایش آمیخته و میان آن دو جدایی ممکن نیست، مانند حس کنجکاوی و زیبایی و ...
در مقابل گرایشهای فطری گرایشهای عادی و اکتسابی است که از خارج گرفته میشود مانند آداب و روسم اقوام و ملل.
تعریف فشرده از فطریات:
هر نوع گرایش درونی در انسان که مبدآ و سرچشمهای جز ذات و نهاد او نداشته باشد، آن را فطری نامیده و هر نوع گرایشی که عامل از خارج و پیدایش آن در انسان موثر باشد، عادی و اکتسابی مینامند. البته این تعریف دقیقی و جامع و مانع نیست.
نشانههای فطریات:
1.این گرایش همگانی است و در هر زمان و مکانی وجود دارد.
2.گرایش فطری در تمام اکناف و شرایط و جغرافیایی، اجتماعی، سیاسی محفوظ خواهد بود. هر چند شرایط موجود در شکوفایی یا رکود آن موثر میباشد ولی در اصل آن دخالتی ندارد.
3.منادی این گرایش درون انسان است و نیازی به معلم خارجی ندارد گرچه در پرورش یا رکود و توقف آن موثر است به عبارتی اکتسابی نیست.
4. تبلیغات خلاف آن را ریشه کن نمیکند (21)
براهین گرایش فطری:
1. برهان فلسفی
در تمام انسانها جهان، در اقلیم و نظامهای گوناگون گرایش واحدی وجود دراد و همه انسانها میل به کمال و تعالی دارند. این گرایش همگانی علتی دارد، یا از خارج و یا از داخل، فرض علت خارجی نادرست است زیرا هیچ عاملی در بیرون نمیتواند چنین گرایش همگانی را در مجموع زمانها و مکانها بدون استثناء ایجاد کند؛ و در اینجا فرض سومی وجود ندارد بنا براین عامل درونی بوده که ذات و آفرینش انسان میباشد /
سرگشتگی بودن یگ گرایش دلیل بر فطری بودن آن نیست؟ زیرا ممکن است امری در گذشته اکتسابی بوده و پس از آن از طریق وراثت جزء گرایشهای سرشتی شده.
پاسخ: بحث در سرشت فردی و یا قومی نیست بلکه موضوع سرشتهای نوعی و همگانی است که در این صورت فرض اکتسابی بودن چنین گرایش سرشتی قابل توجیه نیست زیرا عامل تبدیل امر اکتسابی به سرشتی که وراثت میباشد، در گرایشهای فراگیر و همگانی منتفی است. تمام انسانها در تمام زمانها و مکانها و در هر شرایطی یک رشته اصولی را از همان درون خود مییابند و نمیتوانند خلاف آن به بدی زشت و ناروا است، گرچه میان اعتقاد و عمل فاصله بسیار است، تصدیق اصول و دریافتهای این باورها، ملازم با عمل نیست. پایبند برخی به این اصول در مقام عمل از اصالت آن نمیکاهد. در نتیجه برهان فلسفی این است که: این گرایش عمومی به عامل نیاز دارد یا از درون و یا از بیرون، با عامل دوم نمیتوان این گرایش گسترده را توجیه کرد، طبعاً عامل او. ل متعین است یعنی معلول عامل اول یعنی عامل درونی میباشد.
2. بازگشت هر انسانی به درون خود
هر فردی که به درون خود مراجعه کند گرایشهایی را احساس خواهد کرد، مثلاً علاقه به مل و جاه، و اگ زاهد ان به مطاهر دنیا گرایش ندارد، این گرایش را با گرایش فطری دیگر تعدیل کرده و یا آن را براین غالب ساختهاند، این نوع دریافتهای فردی برای خود انسان دلیل است ولی برای دیگران کاربرد علمی ندارد و وجدانیات دارای این ویژگی میباشند. البته معیار پذیرفتن ادعای هر کسی در این مورد همان نشانههای گرایشهای فطری است که قبلاً گفته شد و در صورت عدم تطبیق مردود میباشد. (22)
3.مراجعه به آرای روانشناسان:
محققان فن روانشناسی ابعاد چهارگانهای را برای روان انسان کشف کردهاند. 1. حس کجکاوی 2 . حس نیکی که پدیده آرنده اخلاق و تکیه گاه صفات عالی روانی است. 3.حس زیبایی که پدیده آرنده هنر و سبب تجلی انواع ذوقیات است. 4. حس مذهبی یعنی تمایل و کشش به ماورای طبیعت و احساس اینکه او و جهان به نقطهای بستگی دارند. در این مورد آنچه را که هیچ محققی نتوانسته است فطری بودن آن را انکار کند و اگر هم موفق به اثبات آن نشده دلیلی بر نفی فطری بودن آن اقامهنکرده است، مقصود است؛ و آنچه را که آنها فقط تائید میکنند انتخاب نشده و گزینشی عمل نشده تا این اشکال وارد شود که نظر روانشناسانی که موافق این مطالب بوده گزینش شده است. این نوع گرایشها نفیاً و اثباتاً در قلمرو و تجربه قرار میگیرد؛ و لذا گرایش را که دارای نشانه چهار گانه مذبور باشد، فطری و آنچه که فاقد آن باشد، غیر فطری مینامیم و روانشناسی یکی از نشانههای برجسته علوم تجربی است. جریان در امور فطری همان جریان آزمونهای امور طبیعی است. همانگونه که یک فیزیکدان صدها آزمون انجام میدهد و سر انجام نتیجه میگیرد که آهن در اثر حرارت منبسط میشود، آزمونهایی که مورد گرایش درونی انجام میگیرد نیز یک آزمایش علمی میباشد.
آیا حس مذهبی و خداجویی واجد شرایط چهارگانه میباشد؟
1. جهانی بودن حس خدایی پرستی: به شهادت تاریخ باستانی که از اقوام مختلف اعم از متمدن و وحشی به دست آمده است، اعتقاد به خدا و مبدآ جهان در میان تمام ملل وجود داشته است و در کاوشهای علمی باستان شناسان همواره بت و بتکده و معابد کشف شده است.
دانشمند مصری «فرید وجدی» مینویسد: نتیجه کاوش در طبقات زمین میرساند که بت پرستی از روشنترین و بارزترین ادراکات بشر بوده است، تو گویی اعتقاد به مبدا با پیدایش بشر به وجود آمده است. (23)
دانشمند غربی «شوپنهاور» میگوید: انسان حیوانی متافیزیکی است. «جان ر. ایورث» استاد دانشگاه کلمبیا درباره مذهب میگوید: هیچ فرهنگ و تمدنی را در نزد هیچ قوسی نمیتوان یافت مگر آنکه در آن فرهنگ و تمدن شکلی در مذاهب وجود داشته است، ریشههای مذهب در اعماق تاریکی از تاریخ که ثبت نشده و به دسترس بشر نرسیده است کشیده شده است.
2. خود فطرت هادی و رهبر به سوی خدا است:
حس خداجویی بسان سایر احساسات درونی انسان؛ بدون تعلیم و رهری کسی درون انسان پیدا میشود مانند توجه به مقام و ثروت و زیبایی و امور جنسی، این امور بدون تعلیم و به طور ناخود آگاه پدید میاید؛ و این پیدایش ناگهانی به میل مذهبی بدون تعلیم و رهبری مقامی؛ نشانه فطری، بودن آن است گرچه اگر از این حس مراقبت نشود منحرف شده و به بتپرستی و ... بیانجامد و با به دیه وسیله پیامبران و علمای الهی رهبری شود. احساسات فطری در تکوین و پیدایش خود به مربی و معلم محتاج نیست ولی برای بهره برداری درست و جلوگیری از انحرافات به مربیان دلآگاه نیاز است.
3.حس مذهبی مولود عوامل جغرافیایی و یا اقتصادی و یا سیاسی نیست:
حس خداجویی در تمام نقاط گیتی و در همه اعصار و جود داشته است، بنابراین، این حس ندای باطنی بوده و محرکی جز فطرت ندارد. اگر مولود شرایط جغرافیایی؛ اقتصاد و یا سیاسی بود باید در یک قسمت از جهان و در یک قشر از مردم که شرایط واحدی وجود داشته باشد؛ در صورتی که عکس آن را مشاهده میکنیم. ولی فطری بودن یک حس دلیل بر آن نیست که در همه شرایط مورد توجه قرار گیرد. امور فطری منحصر به خدا خواهی نیست، بلکه انسان دارای غرایز ذاتی و طبیعی دیگری بوده که توجه بیشتر به اعمال یک غریزه انسان را از دیگری باز میدارد.
تبلیغات ممکن است از رشد آن بکاهد ولی آن را ریشهکن نمیسازد.
در جهان افرادی هستند که بر اثر ریاضتها از رشد یک درونی میکاهد مانند مرتاضان هند که با تحمل رنجها از قدرت حس جنسی میکاهند. ولی اگر همین افراد در شرایط دیگری قرار گیرند این حس خفته بیدار میشود. یک مسأله فطری در هر شرایطی جلوه نمیکند بلکه برای تجلی آن باید هجابی در برابر آن قرار نگیرد. تبلیغات از رشد نداهای درونی از جمله حدا جویی میکاهد ولی ریشه آن را نمیسوزاند. (24)
آیا مسئله احساس فطری در مورد خداشناسی، احساس فردی است یا برهان؟
جواب: بازگشت به فرا سوی طبیعت احساسا است نه برهان.
درون هر انسانی احساس مقدسی است به نام توجه به قدرت عظیم که میتواند پاسخ گویی نیاز هاو گرفناریهای او باشد، ولی احساس هر شخصی برای خود آن شخص دلیل و حجت است؛ نه برای دیگری. او تمی تواند بگوید. چون من قدرت مطلقی را احساس مینماییم تو نیز آن را از من بپذیر. الکسیس کارل میگوید: گفتهاند که در عمق وجدان شعلهای فروزان است، انسان خود را آنچنان که هست میبیند، از خود خواهیاش، از حرصش، اگمراهی اش، غرور و نخوتش پرده بر میدارد برای انجام تکالیف اخلاقی، رام میشود، برای کسب خضوع فکری، اقدام میکند. در همین هنگام سلطنت پر جلال آمرزش در برابر او پدیدار میگردد.
ویلیام جیمز میگوید: هر قدر انگیزه و محرک میلهای ما از عالم طبیعت سزرچشمه گرفته باشد غالب میلهای ما و آرزوهای ما از عالم طبیعت سرچشمه گرفته چرا که قالب آنها با حسابهای مادی و عقلانی جور در نمیآید. همو کی گوید: من به خوبی میپذیرم که سر چشمه زندگی مذهبی دل است و قبول دارم که فرمولها و دستور العملهای فلسفی مانند مطلب ترجمه شدهای است که اصل آن به زبان دیگری باشد.
برگسون میگوید: مایه دانش که در جانوران غریزه، و در انسان عقل را به وجود میآورد از آن مایه دانش در انسات قوه اشراقی به ودیعه گذاشته شده که د عموم به حال ضعف و ابهام است ولی مممکن است که قوت و کمال یابد، تا آنجا که شخص متوجه شده که آن اصل اصیل در او نفوذ دارد، مانند آتشی است که در آهن نفوذ و آن را سرخ میکند. به عبارت دیگری اصل خود را به مبدأ در مییابد و آتش عشق در او افروخته میشود، هم تزلزل خاطری که از عقل در انسان رخ کرده مبدل به اطمینان میگردد هم علاقهاش از جزئیات سلب شده، به طور کلی به حیات میگیرد.
عاشقم بر هم عالم که همه عالم از اوست (25)
در ایات قرآن (نحل / 53 – 54؛ روم /30، عنکبوت، 65 ) و احادیث پیشوایان، توحید صدوق، باب 53، ص 331 الی 338 تصریح روشن در چنین احساسی است، ولی آن را به صورت یک برهان فلسفی مطرح نمینمایند. وای مرحوم علامه طباطباییی در تفسیر آیه: «وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تجََْرُون» گویا میخواهد توحید فطری را به صورت برهان فلسفی مطرح کند. ترجمه سخن ایشان. در خواست کمک از خدا به هنگام فرود آمده ناگواریها و سختیها در لحظات قطع امید از اسباب ظاهری، جای شک و تردید نیست، زیرا هر انسانی هر چند آیینی را نپذیرفته و به خدا ایمان نداشته باشد در چنین حالت به درون خود باز گردد، احساس میکند که امید او قطع نشده و به نقطهای امیدوار است. این از یک طرف، از طرف دیگر امید بدون مرجو امکانپذیر نیست. بدیهی است که برای حب و بغض و یا اراده و کراهت و جذب و امثال آنها که تحقق پذیری آنها بدون تحقق طرف مقابل در خارج، امکانپذیر نیست، در حارج مرادی نباشد اراده جامه وجود نمیپوشد. اگر مطلوبی در کار نباشد طلب تحقق نمیگیرد و اگر موجود جاذبهداری وجود نداشته باشد مجذوبی که مورد جذبه او قرار گرفت، تصور ندارد و این اصل در تمامی معانی موجود که در درون آنها نسبت وجود دارد حاکم است. هر گاه میان دو چیزی رابطه خاصی بر قرار باشدکه تصور و یا تحقق یکی از آن دو ملازم با تصور و تحقق دیگری باشد آنها را متضانیان و رابطه میان آن دو را «تضایف» مینامند. این اصل یکی از استوارترین قواعد فلسفی است. مثلاً «پدری» و یا «فرزندی» رابطهای است میان پدر و فرزند و تحقق این رابطه در یکی از دو طرف مستلزم تحقق آن در طرف دیگر است و اتصاف انسان به پدری بدون اتصاف انسان دیگر به فرزندی امکان پذیر نیست و این دو در جهان ذهن و خارج با هم متلازم هستند یعنی هرگاه یکی از دو طرف تضایف وجود بالفعل بالقوه داشته باشد، متضایف دیگر نیز باید همان حالت را دارا گردد و ممکن نیست یک جانب بالفعل دارای چنین اضافهای باشد و جانب دیگر به طور بالقوه باشد یعنی پدر بالفعل با فرزند بالفعل و پدر بالقوه با فرزند بالقوه همراه است. (26) در این اصل سخنی نیست، ولی نکته این است که هرگاه ظرف نسبت و اضافه (فرزندی و پدری) خارج از ذهن باشد طرفین اضافه باید مثل اضافه در خارج تحقق داشته باشند. هرگاه جایگاه اضافه ذهن باشد در این صورت باید طرفین اضافه در ذهن باشد مثلاً میان عاقل و معقول اضافهای (تضایف) بر قرار است، ولی ظرف آن خود ذهن است، قهراً عاقل و معقول بالفعلی در ذهن نیز به دنبال دارد. (مرید) بالفعل و (رجاء) بالفعل، (مراد) بالفعلی را لازم دارند ولی چون ظرف این اضافه ذهن است طبیعتا طرفین آن نیز در ذهن خواهند بود. اکنون میگوییم «اراده» و «رجاء» بالفعل جدا از مراد و «مرجو» بالفعلی نیست ولی ظرف اضافه و واقعیت آن تعیین کننده ظرف طرفین (اراده و مراد) است. انسان گرفتار که دست او از همه اسباب ظاهری قطع شده از صمیم دلش اراده و رجائی بر میخیزد چون ظرف «اراده» و «رجاء» در ذهن است؛ باید مرجو و مرادی نسز در ذهن باشد و هرگز نمیتواند یک طرف اضافه (اراده و رجاء) در ذهن، طرف دیگری یعنی مراد و مرجو در خارج باشد. بنابراین برهان تضایف نمیتواند در این مورد کارساز باشد و دلیلی بر وجود و مرجو خارجی قطع نظر از ذهن – باشد، و مسئله احساس مذهبی از حالت احساسی به صرت برهان فلسفی در اید. قاعده تضایف فقط اثبات میکند که این فرد گرفتار مرادی و مرجوی در صمیم دل دارد. اما قاعده تضایف نمیتوانند نفی یا اثبات مصداق خارجی برای مراد و مرجو ذهنی را ندارد. درست است که اراده و رجاء دو مفهوم متلازم با مراد و مرجو است و مفاهیم ذهنی، مرآت خارج بوده و از آن حکایت میکنند، ولی معنی کاشفیت علم به معنی مطابقت داریم آن نیست و گرنه باید در زندگی بشر خطا نباشد، بلکه توان کشف از ماورای ذهن را دارد و اکنون نیز این توان هست، ولی در حد قابلیت نه فعلیت. (27)
داستان واقعی در مورد حیوانات
آنچه در مورد فطرت آدمی گفته شد مخصوص انسانها نیست بلکه همه حیوانات وقتی که در ورطهای بیفتند به در گاه الهی تضرع میکنند و استخلاص خود را از او میخواهند خیان که شیخ بحرانی نقل کرده است که در زمان قحط و قطع باران مکرر مشاهده شده است که حیوانات در صحرا سر به سوی آسمان می کندد و استغاثه به در گاه الهی مینمایند برای طلب باران.
فخر الدین رازی نقل کرده است که در سالی قحط باران شد و مردم هر چند به دعا میرفتند دعایشان مستجاب نمیشد. صیادی نقل کرد که من در ظان وقت به صحرا رفتم، دیدم آهوی تشنهای به هر سو میدوید تا به کنار گودالی رسید. خود را در آن گودال انداخت که بلکه در انجا آبی باشد بعد از آنکه در آنها آبی نبود برگشت و سر به سوی آسمان کرد و تضرع و استغاثه نمود، نا آگاه ابری پیدا شد و به نحوی باریدن گرفت که آن گودال پر از آب شد و آهوی آب خورد و رفت.
مرحوم ملا محمد مهدی نراقی میگوید: از بعضی از ثقات شنیدم که از فاضل عظیم الشان که در نزد استادی درس نخوانده بود تحقیق کردند که شما این مرتبه از علم را با وجود درس نخواندن از کجا تحصیل کردید؟
در جواب گفت: من از جهت تحصیل علم به اصفهان رفتم، در سالی که در اصفهان قحط شدیدی به هم رسیده بود، روزی به قبرستان تخت فولاد رفتم دیدم سگی درآنجا بود. چون مرادید، خواست حرکت کند، از گرسنگی قوه حرکت کردن نداشت. من قدری پول داشتم، به بازار رفتم و قدری طعام گرفتم و برای آن سگ آوردم. سگ آن را خورد و بعد از خوردن سر به سوی آسمان کرد و تضرع و استغاثه نمود، یکباره همه علومی که میدانم فایض شد، به نحوی که در هیچ علمی محتاج تعلم نبودم. (28)
اگر ارتباط با خدا و یا شناخت او فطری است چرا بسیاری از آدمها منکر خدا هستند؟
جواب: الف: شناخت خدا و اقرار به او در باطن انسانها است یعنی حتی کسلنی که خدا را منکر هستند در باطن خود به وجود او اقرار میکند و ائ را میشناسند ولی از این حقیقتی که در باطن آنها است غافل هستند، توجه به هر چیزی غیر از خدا این غفلت را سبب میشود.
ب: همان کسانی که خدا را ابنکار میکنند وقتی جانشان در خطر باشد و امیدشان از همه اسباب مادی قطع شود به وجود یک نیرویی که قادر به نجاتشان هست پی میبرند آن نیروی مطلق همان وجود خداوند متعال است.
تاثیر گناه فطری آدمی: امام رضا (ع) در پاسخ به سوال یکی از مادیون که چرا خداوند از دیدگاه نهان است، بیان فرمودند: کثرت گناهان آدمیان سبب میشود که خداوند دیدگاه نهان باشد اما در لحظه به لحظه شب و روز هیچ چیزی از دید خداوند پوشیده نیست. (29)
نتیجه گیری
فطرت یعنی آفرینش بدون سابقه که نوعی خاصی از آفرینش میباشد امر فطری همان چیزی است که خلقت انسان آنرا اقتضا میکند و اکتسابی نیست. فطریات دو نوع است یکی در ناحیه شناختها و دیگری در ناحیه خواستها و خود شناخت یا شهودی است یا عقلی؛ که طبق آیات و احادیث شناخت انسان از خدا یک شناخت شهودی است. عشق به غیره از مقوله تمایل به کمال و مطلق است بدین دلیل اگر معشوق بهتر و زیباتری از اولی پیدا شود انسان از اولی دست میکشد. برای اینکه انسان برخلاف فطرت خود قدم بر ندارد باید از کارهای بیهوده و گناه کردن و غفلت بپرهیزید. منشأ خداشناسی درونی است و قابلتغییر نبوده و آیه میثاق هم دلیلی برای وجود این شناخت میباشد. انسانها وقتی در سختی گرفتار میشوند و از همه عوامل و علل مادی ناامید میشوند این رابطه و تمایل و شناخت به خدا را بهتر احساس میکند و میبینند.
پی نوشت ها :
1. مجموعه آثار استاد مرتضی مطهری، ج 4، ص 30 الی 37
2.همان، ج 4، ص 38 الی 44
3. همان، ج 4، ص 44 الی 45
4. همان، ج 4، ص 45 الی 47
5. همان، ج 4، ص 48 الی 53
6. همان، ج 3، ص 451 الی 459
7. همان، ج 3، ص 461 الی 462
8 .همان، ج 3، ص 463 الی 466
9. همان، ج 3، ص 463 الی 466
10. همان، ج 3، ص 483 الی 485
11 . همان، ج 3، ص 487 الی 488
12 . همان، ج 3، ص 503 الی 524
13. مشکات، ج 1، ص 36 الی 38
14. مشکات، ج 1، ص 38 الی 39
15 . مشکات، ج 1، ص 39 الی 40
16. مشکات، ج 1، ص 41 الی 44
17. مشکات، ج 1، ص 44 الی 46
18. مشکات، ج 1، ص 46 الی 48
19. مشکات، 1، ص 48 الی 50
20 . مشکات، 1، ص 50 الی 51
21. مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 176 الی 179
22 . همان، ج 1، ص 179 الی 182
23 . همان، ج 1، ص 183 الی 188
24. همان، ج 1، ص 190 الی 194
25 . همان، ج 1، ص 194 الی 195
26 . همان، ج 1، ص 196 الی 197
27 . همان، ج 1، ص 197 الی 199
28 . انیس الموحدین، ص 58 الی 60
29. فلسفه الهی از منظر امام رضا علیه السلام، ص 48 الی 49
منابع
1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. نرم افزارهای علوم اسلامی در زمینه احادیث
3. جواد آملی، عبدالله، فلسفه الهی از منظر امام رضا (ع) مترجم زینب کربلایی چاپ چهام، قم، مرکز نشر اسراء بهار 1388
4. سبحانی جعفر مدخل مسائل جدید در علم کلام ج 1، چاپ سوم، قم، موسسه امام صادق علیه السلام چاپ تابستان 1368 .
5. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 4 . چاپ هشتم. تهران و قم، انتشارات صدرا 1384
6. مصباح یزدی، محمد تقی، کشکات، ج 1 چاپ اول، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، 1382
7. نراقی ملا محمد مهدی، انیس الموحدین، بی چا، بی جا، ناشر: الزهراء، بی تا
/ع