تصورات ما از ذات خداوند چقدر معتبر است
تقریباً برای هر کسی پیش می آید که به سؤالاتی در مورد چیستی و چگونگی خدای باری تعالی برخورد کند و درباره آنها به تفکر بنشیند. از طرفی اعتقاد به یگانگی خداوند، از اصول دین است و هر مسلمانی باید خود به باور آن برسد و تقلید در آن جایی ندارد. چنان چه فردی بدون داشتن اطلاعات روشن و مشخص از مبانی اعتقادی اسلام در این وادی وارد شود، یا به بن بست در دست یابی به جواب سوالاتش می رسد، یا به افکاری کفرآمیز می رسد که اگر هم بخواهد از آن ها فرار کند، تصمیم می گیرد دست از تفکر درباره این قبیل موضوعات بردارد. در این مقاله سعی شده با بیان صفات خداوند و بیان دسته بندی شده آن ها، در کنار تبیین اصطلاحات موجود و ارائه مفاهیم واقعی آنها، به این سؤال همیشگی و هر روزه یک انسان دین دار پاسخ داده شود یا حداقل چراغی برای ادامه این مسیر برایش روشن شود.
خارج از متن
آسمان آبی برای کوررنگ
اگر کسی اصلاً با ذات خدا آشنا نشود و معرفت حضوری پیدا نکرده باشد، هر چه بگوید همه مفاهیمی است که به غایب حواله می دهد. به موجودی اشاره می کند و می داند که موجودی هست اما آن را نمی یابد. برای امتحان می توانید با یک کوررنگ بر سر رنگ آسمان مباحثه کنید! و به او بیاموزید که آبی بودن چگونه است!
برای شناخت دقیق خدا باید به کلام خودش و سخنگویان رسمی درگاه او رجوع کنیم. در این دو مرجع خدا به برترین صفات وصف شده است. (1) اعتقاد به وجود خدا، اصل مشترک میان همه ادیان الهی است و اصولاً فصل ممیز انسان الهی (پیرو هر شریعتی که می خواهد باشد) از فرد مادی در همین امر نهفته است.
هر مخلوقی بهره خاصی از اسماء الهی دارد، بر خلاف انسان. مثلاً ملائکه محفوظ از اسم سبوح و قدوس هستند. (2) یا حظ حیوانات از اسم سمیع بصیر و حی قدیر و امثال آنهاست و انسان از همه اسماء محفوظ است. (3) البته باید دانست وجود خداوند مقام «لا اسم» و«لا رسم» است و اسماء الهی غیر از مسمی است. امام صادق (ع) فرمود: کسی که خدا از روی خیال خود بپرستد کافر است. کسی که تنها نام خدا را بدون صاحب نام بپرستد کافر است. کسی که نام و صاحب نام را با هم بپرستد مشرک است. کسانی که صاحب نام را بپرستند و با صفاتی که خود را به آن ستوده، نام ها را هم بر آن تطبیق کرده و دل بدان محکم کنند و در نهان و آشکارش به زبان آورند، اینها مومنین حقیقی هستند. (4)
صفات خداوند
کسانی هستند که به استناد روایات از بحث درباره شناخت صفات خدا سر باز می زنند؛ در حالی که اگر بحث و گفت و گو درباره این گونه معارف ممنوع بود، ذکر این همه صفات در قرآن و امر به تدبر و تفکر در آنها لزومی نداشت. علاوه بر این، یکی از انواع مغالطه هایی که هنگام استدلال به ذهن انسان می آید، از اشتباه «تسری مفهوم به مصداق» ناشی می شود. مثلا وقتی مفهوم آتش را تفسیر می کنیم، می گوییم آتش جسم گرمی است. هنگامی که آتش را در ذهن تصور می کنیم ( یعنی چیزی که دارای حرارت است) آیا ذهنمان هم داغ می شود؟ البته که نه، زیرا مفهوم حرارت سوزنده نیست؛ آنچه می سوزاند مصداق حرارت است نه مفهوم حرارت. پس اگر کسی استدلال کند که از تصور آتش ذهن شما گرم می شود، این مغالطه است. یعنی چیزی را که اثر مصداق بوده به مفهوم نسبت داده است.
می دانیم که انسان تنها در یک محدوده فرکانسی معین قادر است موج صوتی را بشنود. هر چند موجی خارج از این محدوده فرکانس را نمی شنود ولی می تواند آن را تصور کند؛ یعنی مفهومش را درک می کند ولو اینکه مصداقش را نمی بیند و نمی شنود.
آنچه از آیات و روایات باید استفاده شود این است که مصداق اوصاف الهی را با مفاهیم ذهنی نمی توان شناخت؛ نه اینکه مفاهیم هم وقتی در مورد خدا به کار می رود، اصولا معنای خود را از دست می دهند!
صفات خدا عین ذات اوست. (5) پس وقتی ما حقیقت مصداق صفات را نمی توانیم با عقلمان درک کنیم، حقیقت ذات را هم نمی توانیم دریابیم. عقل راهی برای شناختن موصوف ( که همان ذات الهی است) ندارد و به همین معناست که در روایات آمده: «خدا آنچنان که با چشم ها قابل دیدن نیست با عقل هم قابل شناختن نیست.» (6) یعنی حقیقت ذات الهی است که با عقل هم قابل شناختن نیست، نه مفاهیم صفات. پس ذات خدا را چگونه می توان شناخت؟ شناخت ذات خدا تنها با شهود و علم حضوری (7) یعنی دل شناخته می شود. این شناخت از مرتبه ضعیفی شروع می شود که برای همه انسان ها حاصل شده است.(8) چرا که همه دل ها در عمق خودشان ارتباطی با خدا دارند و خدا را می یابند. کامل تر آن در مومنان صالحی پیدا می شود که دلشان در اثر تمرکز و حضور قلب در عبادت و اطاعت خدا، با خدا آشناتر می شود و معرفت فطری ایشان صیقل می خورد و جلوه گر و تابناک می شود. حتی دل زنگار گرفته زمانی که می شکند رگه های صیقلی درونش جلوه گر و تابناک می شود. در این لحظات نه تنها دیگر نمی تواند پروردگارش را انکار کند بلکه او را در می یابد! ازاین بالاتر معرفت های حضوری و شهودی اند که برای مومنان کامل و اولیای خدا حاصل می شوند؛ آنچنان که امیرالمومنین (ع) می فرماید: « ما کنت اعبد رباً لم اره»؛ یعنی خدایی را که نمی بینم عبادت نمی کنم؛ و این معرفت، معرفتی است مخصوص اولیا و مومنان کامل. چنین کسانی هستند که می توانند ذات خدا را در حد دایره وجودی خودشان بشناسند.
فرض کنید که یک پرتوی نور از یک منبع مولد نور می تابد. این عمود تا منبع مولدش یک خط است. اگر این پرتوی نور شعور داشته باشد و از خودش آگاه شود، می یابد که خطی است متصل به یک مبدأ نوردهنده. یعنی یافتن خودش همان است و یافتن ارتباط و اتصالش هم با منبع نور همان. اگر خودش را بیابد، اتصالش را هم به آن نقطه ای که از آن صادر می شود، می یابد. پس ذات آن شیء را می یابد اما به اندازه ای که خودش با آن شیء مربوط است. (9)
سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا چهره معنوی ای که قرآن مبین در مورد خدا ارائه داده، حقیقت ذات خداست یا اینکه با عنایت به زاویه دید بشری و ظرفیت انسان، خداوند خود را معرفی فرموده اند؟
با توجه به اینکه خداوند به ذات خویش از همه آگاه تر است آیا آنچنان که می داند می گوید یا آنچنان که دیگران می فهمند؟ طبیعی است باید گفت آنچنان که خود می داند، منتهی یکی در حد پایین تر می فهمد و دیگری چون معصومین (ع) در حد اعلا. شاهد این ادعا دو مطلب است:
1- روایاتی که می گوید وقتی درباره توحید از تو سوال کردند بگو آنچنان که خداوند فرموده خدا یکی است و خدا بی نیاز است. (10)
2- از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: « من نتوانم تو را آنچنان که باید توصیف کنم. تو آنچنانی که خود توصیف کرده ای» (11)
توصیف حقیقی خدا همان است که خود بیان کرده است. هر چند ممکن است بشر- حتی کامل ترین بشر- به حقیقت او آنچنان که هست نرسد. امیرمومنان علی (ع) فرمود: «همانا تو آن خدایی هستی که در عقل ها نمی گنجی تا در معرض وزش اندیشه ها نقش پذیر کیفیات شوی و تحت کنترل فکر در نمی آیی تا محدود و قابل تغییر باشی» (12)
بنابراین از آنجا که ذات خداوند حقیقتی غیرمتناهی است و مثل و نظیری ندارد، انسان راهی به درک کنه ذات خداوند نخواهد داشت. در عین حال می توان او را از طریق صفات جمال (13) و جلال (14) شناخت. گاه از این دو نوع صفات به ثبوتی و سلبی تعبیر می شود که مقصود از هر دو یک چیز است.
صفات خدا از زاویه دیگر به دو قسم تقسیم می شود:
الف- صفات ذات (15)
ب- صفات فعل (16)
صفات ذات خداوند:
الف- علم ازلی و گسترده
علم خدا به حکم اینکه عین ذات اوست، ازلی بوده و بی نهایت است. خدای متعال علاوه بر علم به ذات، به ماسوای ذات هم- اعم از کلی و جزئی- پیش از وقوع و بعد از وقوع آگاه است. چنانکه امام صادق (ع) می فرماید: «آگاهی او از مکان، پیش از آفرینش به سان آگاهی او از آن بعد از خلقت آن است و به همین منوال علم او به تمام اشیا و مخلوقات.» (17)
ب- قدرت گسترده
توانایی خدا بسان علم وی ازلی بوده و به حکم اینکه عین ذات اوست مانند علمش نامحدود است.
ج- حیات
خدای دانا و توانا قطعا حی و زنده نیز هست زیرا دو وصف قبلی از ویژگی های موجود زنده است. از همین جا دلایل حیات الهی نیز روشن می شود. البته صفت حیات در خداوند مثل سایر صفات از هر گونه نقص پیراسته است. چون وجود خداوند کمال مطلق است، قطعاً مرگ که نوعی نقص است به ذات او راه نخواهد داشت. (18)
د- اراده و اختیار
اراده خداوند عین انجام و تحقق فعل تلقی شده است، چنانکه می فرماید: «اراده مربوط به انسان حالتی درونی است که به دنبال آن فعل انجام می شود. اما اراده خدا ایجاد فعل است، بدون آنکه چنین حالتی در او حادث شود.» (19)
از این بیان روشن شد که اراده- به معنی اختیار- از صفات ذات بوده، ولی به معنی ایجاد و هستی بخشیدن از صفات فعل است.
صفات فعل خداوند
پس از آشنایی با اهم صفات ذات پروردگار مناسب است به برخی از صفات فعل نیز بپردازیم. در اینجا سه صفت را بررسی می کنیم.
1. تکلم
قرآن کریم خدا را به صفت تکلم وصف کرده می فرماید:
« وکلم الله موسی تکلیما» (20)
و نیز می فرماید: «بشر را نرسد که خدای متعال با وی سخن بگوید مگر از طریق وحی یا از پس پرده یا آنکه رسولی نزد وی بفرستد.» (21)
بنابراین در اینکه تکلم یکی از صفات خداست شکی نیست، بحث درباره حقیقت آن است و اینکه این صفت، از صفات ذات خداوند است یا از صفات فعل؟
خدا کلامی را ایجاد می کند، گاه بدون واسطه و گاه به واسطه فرشته. ضمناً در صورت اول گاه کلام مستقیما به قلب پیامبر القا می شود و گاه از طریق گوش به قلب او می رسد و در هر سه صورت تکلم به معنی ایجاد کلام بوده و از صفات فعل خداوند است.
تفسیر دیگر اینکه: خدا موجودات جهان را «کلمات» خود می شمارد: «بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارم مرکب شود، دریا پایان می پذیرد پیش از آنکه کلمات پروردگارم به پایان برسد، ولو دریایی دیگر همانند وی را به کمک آن بیاوریم.» (22)
امیرمومنان (ع) در یکی از سخنان خود کلام خدا را به ایجاد و فعل او تفسیر کرده و می فرماید: «چیزی را که می خواهد لباس هستی بر وی بپوشاند، به وی می گوید: «باش» پس موجود می شود ولی گفتن او با صدای کوبنده و ندای شنیده شده نیست، سخن خدا فعلی از اوست. موجود را از عدم به وجود می آورد و به آن تحقق و عینیت می بخشد». (23)
2. صدق
یکی از صفات خداوند «صدق» است؛ یعنی در گفتار خود راستگوست و شائبه کذب در گفتار او راه ندارد. دروغگویی قبیح است و خداوند از فعل قبیح منزه است.
3. حکمت
یکی از صفات کمال خداوند حکمت است، چنان که حکیم از نام های اوست. مقصود از حکیم بودن خداوند این است که:
اولا افعال خدا از نهایت اتقان و کمال برخوردارست. ثانیا خدا از انجام کارهای ناروا و عبث منزه است.
صفات خبری
آنچه از صفات الهی بیان شد (جز تکلم) همگی از نوع صفاتی بودند که عقل بر اثبات یا نفی آنها در مورد خداوند داوری می کرد. ولی صفاتی در قرآن و احادیث وارد شده است که جز نقل، مدرک دیگری برای آنها نیست. مانند:
1. یدالله (24)
2. وجه الله (25)
3. عین الله (26)
4. استوار بر عرش (27)
و نمونه های دیگر.
از نظر عقل و خرد نمی توان معنای صریح این صفات را پذیرفت زیرا لازمه آن تجسیم و تشبیه است که عقل و نقل آن را کاری نادرست می دانند. به این جهت برای دستیابی به تفسیر واقعی این صفات باید مجموع آیات قرآن را در نظر گرفت. ضمناً باید دانست که زبان عربی مانند زبان های دیگر آکنده از مجاز و کنایه است:
الف- مقصود از «یدالله» در قرآن، قدرت و حاکمیت خداوند است و اصولاً کلمه «ید» در فرهنگ های مختلف کنایه از قدرت است؛ چنان که می گویند: «دست بالای دست بسیار است.»
ب- مقصود از «وجه» در مورد خداوند متعال ذات خداوند است، نه عضو مخصوص در انسان و مانند آن. قرآن آنجا که از فنا و نابودی انسان ها گزارش می دهد و می فرماید: «کل من علیها فسان». به دنبال آن از بقا و پایداری وجود خدا و اینکه فنا در او راه ندارد سخن گفته و می فرماید: «ذات پروردگارت (وجه ربک) که صاحب جلال و عظمت است باقی می ماند.» (28)
ج- در مورد سوم قرآن بیان می کند که نوح از جانب خدا مأمور ساختن کشتی شد. از آنجا که ساختن کشتی در نقطه ای دور از دریا به تمسخر گروهی بوده است، خدا به او می فرماید: « تو کشتی را بساز، تو زیر نظر ما هستی و این عمل را ما به تو وحی کردیم.» مقصود این است که نوح طبق دستور خداوند عمل کرده و طبعاً مورد حفظ و حمایت وی قرار دارد و مسخره کنندگان آسیبی به او نخواهند رساند.
د- «عرش» در لغت عرب به معنی تخت و سریر است و «استوا» زمانی که با کلمه «علی» همراه می شود، به معنی استقرار و استیلاست. از آنجا که فرمانروایان معمولاً با استقرار بر سریر حکومت به تدبیر امور مملکت می پرداختند، این نوع تعبیرکنایه از استیلا بر قلمروی حکومت و قدرت بر تدبیر امور است.
و خلاصه اینکه
«این ذات با صفت معینی که اسم است به مثل چنین است که امواج دریا، تطورات (29) شئون و شکن های آب دریایند. هر موجی، آب متشأن به شکن وحدی است و این امواج را استقلال وجودی نیست اگر چه هیچ یک دریا نیستند ولی جدای از دریا هم نیستند. ذات آب با شکن خاصی.» (30)
پی نوشت ها :
1- در این زمینه کافی است بدانیم که در قرآن 135 اسم و صفت برای خدا بیان شده است.
2- ونحن سبح بحمدک و نقدس لک.
3- علم آدم الاسماء کلها.
4- اصول کافی جلد 1. ص: 116. روایه 1
5- امیرمومنان (ع) در بیان وحدت صفات حق با ذات وی چنین می فرماید: «کمال اخلاق در توحید این است که صفات (زائد بر ذات) را از او نفی کنیم زیرا هر صفتی بر تغایرش با موصوف و هر موصوفی بر جدایی اش از صفت گواهی می دهد.»
نهج البلاغه، خطبه1
6- بحارالانوار، ج4. ص301
7- ممکن است نیمه شبی فردی مشغول مناجات و راز و نیاز با خدا باشد و خودش و جهان را فراموش کند. دلش آنچنان با خدا آشنا می شود و با او انس می گیرد که توجهش از همه چیز قطع می شود. این همان علم حضوری فطری است که در اینجا پرده اش کنار افتاده و نورش ظاهر و فعال و زنده شده است.
8- آیه میثاق: « واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالو بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین» (اعراف- 172)
9- تذکر: من عرف نفسه فقد عرف ربه!
10- توحید صدوق، ص 95، روایت 14.
11- طباطبایی، سید محمد حسین، روش رئالیسم، با پاورقی از شهید مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا، ص 101، پاورقی جلد 5.
12- نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 236، خطبه 90.
13- صفاتی هستند که نشان دهنده کمال وجودی خداوند است؛ مانندعلم، قدرت، حیات، اختیار و نظایر آن.
14- صفاتی هستند که خدا اجل و برتر از آن است که به آنها وصف شود زیرا این صفات نشانه نقص و کاستی و عجز و ناتوانی موصوف هستند و خدای متعال غنی مطلق و منزه از هر نقص و عیب است. جسمانیت، داشتن مکان، قرار گرفتن در زمان، ترکیب و امثال آن از جمله این گونه صفات است.
15- صفاتی هستند که در وصف خداوند به آنها تصور ذات کافی است و به اصطلاح از مقام ذات خداوند انتزاع می شوند؛ مانند علم و قدرت و حیات.
16- صفاتی اند که ذات خداوند با ملاحظه صدور فعل از او به آنها متصف می شود؛ مانند آفرینندگی، رزق دهی، بخشندگی و مانند آن به عبارت دیگر، تا از خداوند فعلی به نام خلقت و رزق صادر نشود، او را خالق و رازق بالفعل نمی توان خواند؛ هر چند قدرت ذاتی بر خلقت و رزق و رحمت و مغفرت دارد. همه صفات فعل خداوند از ذات و کمالات ذاتی وی سرچشمه می گیرند؛ یعنی خداوند دارای کمال مطلقی است که مبدأ همه این کمالات فعلی است.
17- توحید صدوق، ص137، باب 10، حدیث 9.
18- و توکل علی الحی الذی لا یموت (فرقان/58)
19- اصول کافی، جلد 1، صفحه 109.
20- نساء /164
21- شوری /51.
22- کهف /109.
23- نهج البلاغه، خطبه 184.
24- (فتح /10): آنان که با تو بیعت می کنند، در واقع با خدا بیعت می کنند؛ دست خدا بالای دست آنهاست.
25- (بقره /115) مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو روی برگردانید، خدا آنجاست، ذات خدا محیط (یا رحمت او گسترده) و دانا است.
26- (هود /37): با نظارت و تعلیم ما کشتی را بساز.
27- (طه /5): خدا بر عرش استیلا یافت.
28- الرحمن /27.
29- نوع و قسم بودن.
30- استاد علامه حسن زاده آملی، دروس معرفت نفس، انتشارات الف. لام. میم، چاپ 1381، ص 663.
منبع:نشریه آیه ویژه نامه دین و فرهنگ آبان 89