ماهان شبکه ایرانیان

حکم تأسی به قیام امام حسین (ع) در فقه شیعه

قیام امام حسین (ع) یکی از حوادثی است که در طول تاریخ بشر، بیشترین توجه را به خود جلب کرده و تأثیر عمیق اجتماعی ، تاریخی و فرهنگی بر مسلمانان و غیرمسلمانان، با ساختاری منحصربه فرد داشته است

مقدمه

قیام امام حسین (ع) یکی از حوادثی است که در طول تاریخ بشر، بیشترین توجه را به خود جلب کرده و تأثیر عمیق اجتماعی ، تاریخی و فرهنگی بر مسلمانان و غیرمسلمانان، با ساختاری منحصربه فرد داشته است. در این زمینه آثار بسیاری پدید آمده است. در فقه، برای اولین بار صاحب کتاب مجمع البیان در ذیل تفسیر آیه تهلکه، با رویکرد فقهی، سیره عملی امام حسین (ع) را مطرح نموده و سپس بار علامه حلی در بحث «هدنه»، به سیره عملی امام حسین (ع) در کتاب فقه، استشهاد نموده و بر اساس آن، دیدگاه کلی خود را در مورد هدنه بیان کرده است. فقیهان بعد از علامه حلی نیز مانند ایشان در بحث هدنه به آن پرداخته اند. تاکنون در این موضوع تحت عنوان «حکم تأسی به قیام امام حسین (ع) در فقه شیعی» بحث مستقلی ارائه نشده است.

با توجه به موضوع مزبور در این نوشتار، حکم تأسی به قیام امام حسین (ع) در فقه شیعی بررسی می شود و پرسش های ذیل پاسخ داده خواهد شد که حکم الگو قرار دادن امام حسین (ع) در قیام برابر حاکم جائری مانند یزید از نگاه فقهی چیست؟ فقیهان شیعی در این زمینه چگونه استدلال کرده و به چه نتیجه ای دست یافته اند و در نهایت، حکم تأسی به قیام آن حضرت چیست؟ با توجه به بیداری جهان اسلام و جهان بشریت که متأثر از بیداری اسلامی است، ضرورت دارد تا الگو قرار دادن قیام امام حسین (ع) با نگاه فقهی و به صورت مستقل بررسی شود.

١. مفهوم تأسی

تأسی در لغت: الگو قرار دادن دیگری در عمل و اقتدا و متابعت کردن کسی در عمل است ؛ به گونه ای که تأسی کننده، در انجام عمل و حالات همانند فرد الگو باشد (واسطی ، تاج العروس ١٤١٤: ١٥٨/١٩؛ ابن منظور، لسان العرب ١٤١٤: ٣٥/١٤).

تأسی در فقه : اسوه و مقتدا قرار دادن پیشوایان معصوم (ع) و پیروی از آنان در اعمال و رفتار است؛ به این معنا: عملی را که آن بزرگواران به عنوان واجب، مستحب یا مباح انجام داده اند، بر امت نیز واجب است آن عمل را با همان عنوان انجام دهند (موسوی ، رسائل الشریف المرتضی ١٤٠٥: ٢/ ٢٦٥؛ عاملی، ذکری الشیعة فی أحکام الشریعه ١٤١٩: ٣/ ٣٢٧) لذا خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن، بندگان را به پیروی از آنان و اطاعت مطلق از اوامر و نواهی ایشان فراخوانده؛ از جمله:

١- {أطیعوا اللهَ و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم} (نساء: ٥٩)؛ در این آیه دستور داده شده به اطاعت مطلق از

معصومین (ع).

٢- {قل إن کنتم تحبون اللهَ فاتبعونی یحببکم اللهَ و یغفر لکم ذنوبکم و اللهُ غفور رحیم} (آل عمران: ٣١).

٣- {لقد کان لکم فی رسول اللهَ أسوة حسنة} (احزاب: ٢١)؛ خداوند اعلام کرده است که وجود مبارک رسول خدا (ص) الگو و اسوه نیکو برای شماست .

٢. مفهوم قیام

قیام در لغت: به معنای ایستادن برای چیزی یا در برابر کسی و نیز به معنای ثابت و استوار ذکر شده (فراهیدی، کتاب العین ١٤١٠: ٢٣٢ /٥؛ جوهری، الصحاح  تاج اللغة و صحاح العربیة ١٤١٠: ٥/ ٢٠١٨). منظور از قیام در این نوشتار، ایستادن از موضع حق در برابر باطل است؛ یعنی حرکت شهادت طلبانه در ایستادن برابر حاکم جائر همانند یزید؛ همان گونه که امام حسین (ع) در برابر حاکم جائر که ظاهرا به نام حاکم اسلامی و خلیفه مسلمین بود، با عده ای اندک در مقابل هزارها نفر، قیام کرد و جان خودش ، فرزندان و انصارش را هدیه کرد تا بیداری امت اسلامی محقق شود؛ با شرایط و اوضاع زمانه ای که امام (ع) آن را در برابر دید امت اسلامی چنین ترسیم نموده: «مگر شما نمی بینید؟! به حق عمل نمی شود و مردم یا حکومت از کاری باطل دست برنمی دارد. در چنین شرایطی، مؤمن باید به ملاقات الهی رغبت پیدا کند و من حسین بن علی در چنین شرایطی، مرگ را جز سعادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و عار نمی دانم.» (مجلسی، بحارالانوار١٤٠٤: ١٩٣/٤٤).

دیدگاه فقیهان

درباره اینکه قیام امام حسین (ع) یک تکلیف خاص و غیرقابل تبعیت، یا یک تکلیف عام و قابل تبعیت و تأسی است ، دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: یک دیدگاه، آن را قابل تعمیم و تأسی می داند و طرفداران این دیدگاه معتقدند که قیام، سیره ای عملی است و در کتاب های اصول فقه ، ثابت شده که سیره برای همه حجت است، تا زمانی که دلیل خاصی بر اختصاص آن به معصوم وجود نداشته باشد یا ردعی از ناحیه معصوم ثابت نگردد (مظفر، اصول الفقه : ٦٥  ٦٦). در قیام امام حسین (ع) از سویی دلیل خاصی بر اختصاص آن به امام (ع) موجود نیست و از سویی دیگر قابل تطبیق بر قواعد و ملاکهای کلی فقهی است.

دیدگاه دوم ، حرکت امام (ع) را از اسرار الهی دانسته که دستیابی به کنه و عمق آن، ممکن نیست و طرفداران آن معتقدند امام (ع) نیز چاره ای جز شهادت نداشت و بااین که ثمرات عمده ای را در پی داشت ، اما تکلیفی ویژه امام (ع) بوده است و دیگران باید بر اساس موازین کلی و ادله دیگر عمل کنند و مفاد آن ادله نسبت به شرایطی که امام (ع) داشت، لزوم سازش و مهادنه است و علاقه به شهادت، نمی تواند شرایط را عوض کند.

١. حرمت تأسی

صاحب جواهر نظریه حرمت را نوعی جمع میان ادله بیان میکند؛ به این بیان که از یک سو دسته ای از ادله ، دستور به مهادنه داده و نیز در آیه شریفه {و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة} (بقره: ١٩٥ )؛ از افتادن در مهلکه نهی شده است؛ از سوی دیگر در آیه شریفه {و قاتلوا فی سبیل اللهَ الذین یقاتلونکم} (بقره: ١٩٠)؛ دستور جنگ تا شهادت صادر شده است. این تعارض بدوی، اقتضا میکند دسته اول را حمل بر اصل جواز کنیم که نمونه اش از طرف پیامبر (ص) و نیز امام حسن (ع) واقع شده است. اقدام امام حسین (ع) و گروه اعزامی به سوی قبیله هذیل، از مصادیق قسم دوم ادله می باشند؛ زیرا کشته شدن در راه خدا {بل أحیاء عند ربهم یرزقون} (آل عمران: ١٦٩)، از مصادیق افتادن در تهلکه نیست (نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائع الإسلام١٤٠٤: ٢١/ ٢٩٣  ٢٩٤). سپس در رد استدلال به اقتدا در قیام امام حسین (ع) می نویسد: «و ما وقع من الحسین (ع) مع أنه من الأسرار الربانیة و العلم المخزون یمکن أن یکون لانحصار الطریق فی ذلک، علما منه (ع) أنهم عازمون علی قتله علی کل حال کما هو الظاهر من أفعالهم و أحوالهم و کفرهم و عنادهم و لعل النفر العشرة کذلک أیضا، مضافا إلی ما ترتب علیه من حفظ دین جده صلی الله علیه و آله و شریعته و بیان کفرهم لدی المخالف و المؤالف، علی أنه له تکلیف خاص... » (همان: ٢٩٥  ٢٩٦ ).

نکته های مهمی در تحلیل فقهی  تاریخی و کلامی این فقیه بزرگ وجود دارد که جای تأمل و ارزیابی شایسته دارد و این گونه می توان آنها را بیان کرد:

١- حرکت امام (ع) و جریان عاشورا از اسرار الهی است که ما را بدان دسترسی نیست؛

٢- امکان ناچاری امام (ع) در این حرکت وجود دارد؛ چراکه امام می دانست آن ها در هر صورت، تصمیم به قتل او دارند و وضعیت آنان نیز همین را می رساند؛

٣- حفظ اسلام و رسوایی دشمنان، ثمره این اقدام بود؛

٤- امام (ع) تکلیف ویژه ای دارد که بدان عمل کرده و معصوم از خطاست و ما را نرسد که به انگیزه استنباط وظیفه خویش از آن، در این زمینه به داوری بنشینیم و ارزیابی کنیم.

ما نیز به مقتضای دیگر ادله ، تکلیف خودمان را داریم که همان وجوب صلح در چنین شرایطی است؛

٥- نهی از هلاکت خویش، حرمت را می رساند؛ لذا تنها به مقدار متیقن می توان از این حرمت دست کشید و آن، جایی است که هیچ مصلحتی در صلح نباشد؛ درحالیکه بحث، مربوط به صورتی است که صلح، ضرورت یا مصلحت دارد. مصلحتی که گاه بر شهادت ترجیح دارد؛ چراکه گاه ممکن است همین کشته شدن، موجب شکست اساس اسلام شود.

نقد و بررسی

تحلیل فوق، عاشورا را به یک حادثه تأسف انگیز تاریخی مبدل میکند که ثمره آن ، فقط پذیرش تعبدی ثواب هایی بی نظیر برای بزرگداشت قیام عاشوراست و به خصوص تأکید بر این نکته که امام (ع) را تکلیفی خاص بوده است و دیگران را تکلیفی دیگر است . در این جا به صورت بسیار مختصر، به بیان نمونه ای از ادله برای این که قیام امام حسین (ع) تکلیف همگانی است و اختصاص به حضرت ندارد، پرداخته می شود:

اولا، جملاتی که امام حسین (ع) فرموده: «أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب (ع)» (مجلسی، همان: ٣٢٩/٤٤). امام حسین (ع) تأکید می فرمایند که می خواهم امربه معروف و نهی از منکر کنم. حضرت بر سه مورد استدلال تصریح دارد: الف ) امربه معروف و نهی از منکر؛ ب ) سیره پیامبر؛ ج ) سیره امام علی (ع).

ثانیا، خطبه امام حسین (ع) که می فرماید: «أن رسول الله ص قد قال فی حیاته من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله... ثم لم یغیر بقول و لا فعل کان حقیقا علی الله...» (همان: ٣٨١). در این حدیث به روایت رسول خدا استشهاد میکند و در جمله «لم یغیر» حضرت میگوید باید این وضعیت تغییر یابد و در روایت به امربه معروف و نهی از منکر استدلال کرده که تکلیف همگانی است و علاوه بر این استنصار حسینی، یعنی دعوت از دیگران تا در صف حضرت قرار گیرند و توبیخ کسانی که عهدی با حضرت داشتند و به آن وفا نکردند. در نتیجه، تأسی نیز در آن ها وجود دارد و از طرفی تنافی هم ندارد که تکالیف امام حسین (ع) از اسرار ربانی باشد و آن هم به تکالیف ظاهری منطبق شود، (کعبی، جزوه درسی فقه انقلاب، ترم دوم سال تحصیلی ١٣٨٩  ١٣٩٠).

٢. جواز تأسی

الف) مرحوم طبرسی هرچند به عنوان یک مفسر بزرگ مطرح است، ولی از تفسیر آیه تهلکه، دانسته می شود که ایشان علاوه بر یک مفسر برجسته ، یک فقیه توانمند نیز بوده است؛ زیرا آیه تهلکه را با رویکردی فقهی، تفسیر نموده و در تفسیر آیه تهلکه: {و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهکة و أحسنوا إن اللهَ یحب المحسنین}، (بقره: ١٩٤  ١٩٥) چنانچه ایشان گفته است: «و فی هذه الآیة دلالة علی تحریم الاقدام علی ما یخاف منه علی النفس و علی جواز ترک الامر بالمعروف عند الخوف لان فی ذلک القاء النفس الی التهلکة»، (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ١٣٧٢: ٥١٦/٢)؛ پس به نتیجه گیری فقهی از جمله {و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة} می پردازد و مفاد این جمله را در سه زمینه مطرح میکند: ١- هر اقدامی که احتمال خطر جانی در پی داشته باشد، حرام است؛ ٢- امربه معروف را در صورت خوف و احتمال خطر، می توان ترک کرد؛ چراکه یکی از مصادیق افتادن در هلاکت است؛ ٣- اگر امام در رویارویی با کفار و یاغیان، نسبت به جان خود یا مسلمانان نگرانی داشته باشد، جایز است با آنان صلح کند.

نقد و بررسی

در بررسی نظریه مرحوم طبرسی میتوان به چند نکته اشاره کرد:

١- آیه تهلکه هیچ ارتباطی به قیام در برابر حکومت جائر ندارد؛ زیرا اولا به قرینه سیاق آیه است که در ماقبل آیه، بحث حکم انفاق در راه خدا آمده است {و أنفقوا فی سبیل اللهِ} بعد میگوید: {و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة} ؛ و سپس میفرماید: {و أحسنوا إن اللهَ یحب المحسنین}، (بقره: ١٩٤)؛ پس آیه تهلکه میان انفاق و احسان حصر شده و با توجه به وحدت سیاق، از آیه این گونه استفاده میشود: شما با ترک انفاق و احسان، خود را با دستان خود به هلاکت نیندازید! ثانیا همان گونه که صاحب جواهر بیان نموده ، اقدام امام حسین (ع) از مصادیق آیه تهلکه نیست؛ زیرا کشته شدن در راه خدا حیات است، نه ضرر و زیان (نجفی، همان: ٢٩٥/٢١  ٢٩٦).

٢- در معروف و منکر باید توجه کرد که در نزد شارع اهمیت دارند یا نه؟ اگر منکر و معروف از امور مهم شرعی نباشند و عدم امربه معروف و نهی از منکر نیز پیامدهای دینی  مذهبی و اجتماعی  فرهنگی قابل توجه نداشته باشند، ممکن است که در این موارد احتمال تأثیر و امن از ضرر، شرط امربه معروف باشد؛ اما اگر منکر و معروف از ضروریات دین و مذهب باشند و آثار عدم امربه معروف و نهی از منکر تنها متوجه شخص انجام دهنده منکر نباشد، بلکه پیامدهای دینی  مذهبی و اجتماعی  فرهنگی داشته باشند که منجر به فساد مسلمانان و نابودی دین اسلام شود  همانند شرایطی که امام حسین (ع) داشت  پس دعوت حکیمانه قطعا اقتضا دارد که عزیزترین و شریف ترین ها کشته شوند تا دین حفظ شود؛ زیرا تمام انبیاء (ص) و اوصیا(ع) در مسیر حفظ دین زحمت ها کشیدند و زجرها چشیدند. چنانچه امام خمینی (ره) می فرماید: «صرف ضرر، هرچند ضرر جانی باشد و یا صرف حرج، موجب رفع تکلیف نمی شود؛ بنابراین اگر برپایی حجت های اسلامی متوقف بر بذل جان یا جان های متعدد باشد، ظاهرا این کار واجب است، چه رسد به صرف وقوع در ضرر یا حرجی کمتر.» (امام خمینی، تحریرالوسیلة: ٤٧٢/١ ٤٧٣). پس صرف وجود ضرر و حرج نمی تواند در همه موارد مسئولیت امربه معروف و نهی از منکر و نیز جهاد در راه دفاع از اساس شریعت و اقامه حق را ساقط کند.

ب) علامه حلی آغازگر بحث فقهی در سیره عملی امام حسین (ع)، در کتاب فقه است . ایشان معتقد است که پیشنهاد یا پذیرش قرارداد مهادنه با دشمن، با توجه به ادله موجود، امری جایز است، نه لازم و فرقی نمیکند که مسلمانان قوی باشند یا ناتوان ؛ بلکه مسلمان و طبعا امام در هر شرایطی کاملا اختیار دارد که صلح کند یا بجنگد تا به شهادت برسد.

آنچه امام حسین (ع) انجام داد، انتخاب راه دوم بود. به این معنا که امام حسین (ع) می توانست راه مصالحه را در پیش گیرد و در حرکتی که به انجام رساند، هیچ الزام و تکلیف شرعی متوجه او نبود و تنها انتخاب خود آن حضرت (ع) بود که از میان دو امر مجاز، راه شهادت را برگزید. چنان که میفرماید: «فعل سیدنا الحسین (ع) والنفر الذین وجههم النبی (ص) إلی هذیل.» (حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب ١٤١٢: ١٢١/١٥  ١٢٢).

بنابراین در دیدگاه فقهی علامه حلی، قیام سیدالشهدا از نقطه نظر اجتماعی، هرچند یک حرکت کاملا انتخابی است، اما از دیدگاه شرعی هیچ الزامی برای آن وجود نداشته است. آن حضرت نیز همانند برادر بزرگوارش، حضرت امام حسن مجتبی (ع) می توانست راه مصالحه را بپذیرد، ولی خواست قلبی حضرت (ع) این بود که بجنگد تا به شهادتی برسد، و این خواست نیز منطبق بر موازین کلی شرعی بوده است.

ج) زین الدین بن علی العاملی؛ دیدگاه مرحوم علامه را بدون هیچ داوری چنین بازگو نموده است : «و بهذا المعنی قطع فی التذکرة لقوله تعالی: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها. فیتخیر المسلم فی فعل ذلک برخصة قوله : و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکة و بما تقدم، و ان شاء قاتل حتی یلقی الله شهیدا لقوله تعالی: و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم قال: و کذلک فعل مولانا الحسین (ع).» (شهید ثانی ، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام ١٤١٣: ٨٢/٣). بنابراین شهید ثانی تنها به بازگویی دیدگاه علامه حلی اکتفا نموده که می تواند به عنوان پذیرش ضمنی آن نیز تلقی گردد.

از عبارات و شیوه استدلال سه فقیه مذکور طبرسی، علامه حلی و شهید ثانی میتوان آن ها را از جمله قائلین به جواز تأسی به قیام امام حسین (ع) شمرد؛ چون صرف استشهاد به سیره عملی امام (ع) لازمه قائل شدن به جواز تأسی است.

٣. لزوم تأسی

الف) محقق ثانی در شرح این فراز از کلام علامه در قواعد الاحکام گفته است: «و هی المعاهدة علی ترک الحرب مدة من غیر عوض و هی جائزة مع المصلحة للمسلمین و واجبة مع حاجتهم الیها»، (کرکی ، جامع المقاصد فی شرح القواعد ١٤١٤: ٤٦٦ /٣)؛ ایشان به این کلام علامه اشاره میکند: مهادنه هیچ گاه واجب نخواهد بود؛ به دلیل عمومیتی که دستور قتال دارد و به استناد کاری که امام حسین (ع) انجام داد و سپس بیان میکند: «فإن الأمر بالقتال مقید بمقتضی {و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة}؛ و أما فعل الحسین صلوات الله علیه فإنه لا نعلم منه أن المصلحة کانت فی المهادنة و ترکها، و لعله (ع) علم أنه لو هادن یزید علیه اللعنة لم یف له، أو أن أمر الحق یضعف کثیرا به حیث یلتبس علی الناس، مع أن یزید لعنه الله کان متهتکا فی فعله، معلنا بمخالفة الدین، غیر مداهن کأبیه لعنة الله علیهما، و من هذا شأنه لا یمتنع أن یری إمام الحق وجوب جهاده.» (همان: ٤٦٧).

در نتیجه، نظریه مرحوم محقق را می توان در عبارات ذیل چنین بیان کرد: ١- اطلاق دستور جهاد با توجه به آیه شریفه {و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکتة}  قید خورده است؛ ٢- حرکت امام (ع) نمی تواند نشان بدهد که مصلحت، در پذیرش صلح بوده است یا ترک آن؛ ٣- نپذیرفتن صلح توسط امام (ع) می تواند به این علت باشد که حضرت می دانست دشمن به آن پای بند نخواهد ماند و یا به این علت که انعقاد صلح موجب تضعیف حق می شد؛ به گونه ای که منشأ گمراهی و اشتباه مردم میگشت؛ ٤- وضعیت و رفتار یزید متفاوت با پدرش معاویه بود. او مردی درنده بود که آشکارا با دین مخالفت می نمود؛ ٥- در چنین وضعیتی، اعتقاد امام (ع) به ضرورت جهاد، بااین که علم به شهادت خویش داشت، امری غیرمنطقی و ناموجه نیست. در کلام محقق ، هرچند برخی نکته ها در ابهام مانده یا به اجمال بیان شده است، اما با توجه به نکته های فوق، نشان می دهد که آن بزرگوار بر محورهای مهمی تأکید کرده است. پس محقق ثانی با توجه به شرایطی که امام (ع) داشت، تنها مصلحت را در جهاد و آن را لازم می داند.

ب) سید علی طباطبایی، پس از بیان دیدگاه علامه و استشهاد او به اقدام امام (ع) می نویسد: «و أما فعل سیدنا الحسین (ع) فربما یمنع کون خلافه مصلحة، و أن فعله کان جوازا لا وجوبا، بل لمصلحة کانت فی فعله خاصة لا ترکه. کیف لا؟! و لا ریب أن فی شهادته إحیاء لدین الله قطعا، لاعتراض الشیعة علی أخیه الحسن فی صلحه مع معاویة، و لو صالح (ع) هو أیضا لفسدت الشیعة بالکلیة ، و لتقوی مذهب السنة و الجماعة، و أی مصلحة أعظم من هذا، و أی مفسدة أعظم من خلافه ؟ کما لا یخفی.» (حائری، ریاض المسائل ١٤١٨: ٦٤/٨).

آنچه از عبارت ایشان می توان استفاده کرد عبارتند از: ١- اقدام حضرت (ع) بر اساس انتخاب یکی از دو طرف جواز بوده، پذیرفته نیست؛ ٢- مصالحه با دشمن نیز دارای مصلحت بوده، پذیرفته نیست؛ بلکه تنها جهاد، مصلحت داشته است و بس؛ ٣- مصالحه امام حسن مجتبی (ع) با معاویه موجب اعتراض شیعیان شده بود. اگر این امر دوباره تکرار می شد، شیعه اساسا از میان می رفت و عامه قدرت می یافتند. ازاین رو، شهادت حضرت (ع) موجب احیای دین الهی شد؛ ٤- احیای دین الهی بالاترین مصلحت است که ضرورت دارد برای آن جهاد کرد؛ حتی با علم به شهادت. بر این اساس نمی توان جواز قیام را از اقدام حضرت (ع) استنباط کرد.

ج) امام خمینی (ره) ساختار تحلیل فقهی  اجتماعی خود را مبتنی بر عناصر مهم ذیل نموده که عبارت اند از:

١- حرکت امام (ع) یک حرکت کاملا سیاسی و حساب شده در جهت برپایی حکومت اسلامی و به عنوان ادای یک تکلیف شرعی بود؛ چنان که امام خمینی (ره) amp ؛ ضمن اشاره به مسئولیت علما و لزوم تأسی به امام حسین (ع) فرموده است: «او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت، تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد.» (امام خمینی، صحیفه امام: ٣٧٣/٢) یا میفرماید: «امام حسین (ع)... اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آن هایی که خیال میکنند که حضرت امام حسین (ع) برای حکومت نیامده، خیر، این که برای حکومت آمدند؛ برای این که باید حکومت دست مثل امام حسین (ع) باشد؛ مثل کسانی که شیعه امام حسین (ع) هستند باشد.» (همان: ٣/٢١).

٢- انتخابی بودن حرکت امام حسین (ع) نسبت به موقعیت و الزام قیام آن حضرت (ع) نسبت به شرع. همان گونه که امام خمینی (ره) به روشنی این سخن را که امام حسین (ع) در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود و لذا چاره ای جز تن دادن به آن را نداشت، رد نموده و تصریح میفرماید: «امام حسین (ع)... میتوانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعی من نیست که قیام کنم. دربار اموی خیلی خوشحال میشد که امام حسین (ع) بنشیند و حرف نزند و آن ها بر خر مراد سوار باشند.»

(همان: ٣٧٢/٢)؛ اما از لحاظ شرع امام (ع) را ملزم به قیام می داند؛ چنان که میگوید: «امام حسین (ع) به تکلیف شرعی الهی میخواست عمل بکند. غلبه بکند، تکلیف شرعی اش را عمل کرده، مغلوب هم بشود، تکلیف شرعیاش را عمل کرده، قضیه تکلیف است.» (همان: ١٦٣/٥).

٣- از نقطه نظر کلامی معتقد است که امام حسین (ع) سرانجام کار را به خوبی میدانست؛ چنان که فرموده : «حضرت امام حسین (ع) به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول میدانست که در این راه که میرود، راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم میدانست.» (همان: ٥٢/١٧).

٤- مصالح عالیه و مهم اسلام در هیچ شرایطی نادیده گرفته نمیشود و عسر و حرج و ضرر، موجب رفع تکلیف نمیگردد؛ چون دفع منکر بزرگی چون حکومت فاسد بنی امیه و تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی، از بارزترین

مصادیق منکر و معروف است و امام (ره) مبنای خود را این گونه توضیح میدهد: «تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند. تمام و همه آن ها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد  بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا وقتیکه با مصالح جامعه معارضه کرد، این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روی همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود؛ جامعه باید اصلاح بشود.» (همان: ٢١٧/١٥).

٥- اقدام امام (ع) به عنوان یک الگو، برای همیشه و برای همه مسلمانان است . ایشان میفرماید: «محرم، ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست و این خود، سرلوحه تعلیمات اسلام است»، (همان: ٣١٤/٣). امام (ره)در فتاوای خویش، از جمله در تحریرالوسیله، فصل دفاع و امربه معروف و نهی از منکر به گونه ای روشن مبنای فقهی مذکور را پذیرفته و فتاوای خود را بر اساس آن صادر کرده است (تحریرالوسیلة: ٤٧٢/١  ٤٧٣). امام خمینی قیام امام حسین (ع) را یک الگوی تمام عیار میداند و ازنقطه نظر فقهی قابل درک و منطبق بر موازین جاری در فقه توصیف میکند؛ بلکه به عنوان یک حجت شرعی میشمارد که باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد. (صحیفه امام ٤٤٥/٩).

با عنایت به اصول یادشده، به راحتی میتوان از تحلیل و دیدگاه حضرت امام (ره)به ارزیابی و پاسخ نظراتی که به تفصیل گذشت پرداخت. امام راحل (ره)از دیرزمان و به مناسبت های مختلف، از جایگاه یک فقیه بزرگ و مرجع تقلید و به عنوان رهبر جامعه اسلامی، عناصر یادشده را در سخنان و نوشته های خویش آورده است و حرکت و مبارزه خود را نیز با همین اصول به سرانجام رساند.

قیام امام (ع) در نامه ها و خطابه های آن حضرت

در ارزیابی قیام امام حسین (ع)، صاحب جواهر (ره) این قیام را حرکتی اسرارآمیز میداند که نمیتوان تفسیری بر اساس ملاکهای جاری در فقه برای آن ارائه داد و در نظر ایشان و برخی دیگر، انگیزه اصلی قیام عاشورا را باید در این شمرد که حضرت برای نجات از وضعیت فجیع تر، از باب اهم و مهم، شهادت را برگزید؛ راهی که البته توانست ثمرات دیگری را نیز چون افشای ماهیت دشمن به همراه داشته باشد. اما آنچه امام خمینی (ع) بر آن تأکید ورزیده و در عمل خویش نیز به روشنی نشان داده، بسیار فراتر و متفاوت با تحلیل های انجام شده است؛ چه در حوزه فقه و استنباط و چه در حیطه مسائل کلامی و فقهی. اما قیام امام (ع) در نامه ها و خطابه های آن حضرت را به صورت مختصر مرور میکنیم تا ببینیم قیام عاشورا وظیفه اختصاصی آن حضرت بوده یا تکلیف همگانی و قابل تأسی است؟ اگر تکلیف عمومی و برای همگان است، از لحاظ شرع حکم آن چیست؟

١. انگیزه قیام

امام حسین (ع) در نامه ها و خطابه ها و گفت وگوهای خود، چند امر را هدف حرکت و قیام خویش بیان می فرماید:

الف ) امربه معروف و نهی از منکر. در وصیتی که حضرت برای برادرش محمد بن حنفیه نوشت، پس از گواهی به توحید و رسالت و قیامت میفرمایند: من از سر مفسده جویی و دنیاطلبی و هواخواهی و ستم ، از این شهر بیرون نرفتم ؛ بلکه به انگیزه اصلاح امت و امربه معروف و نهی از منکر و حرکت در چارچوب مسیر پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) است: «أنی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمة جدی (ص) أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب (ع)» (مجلسی، همان: ٣٢٩/٤٤  ٣٣٠) و نیز نامه امام به صورت مخفیانه و درحالیکه عبدالله بن زیاد حاکم بصره بود، برای جمعی از سران و بزرگان بصره که نام برخی از آنان در تاریخ آمده است نوشت و در این نامه، ضمن یادآوری شخصیت پیامبر (ص) و جایگاه اهل بیت (ع) به عنوان وارثان و اوصیای آن حضرت (ص) و به عنوان سزاوارترین افراد برای جانشینی حضرت (ص) اعلام میکند که دیگران این حق را گرفتند و ما برای پرهیز از اختلاف، دم فرو بستیم، درحالیکه میدانیم از دیگران سزاوارتریم. آن گاه در بیان انگیزه ارسال پیک، ابراز میدارد که هدفش دعوت به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) است؛ چراکه سنت پیامبر (ص) از میان رفته و بدعت، رونق گرفته است، و در پایان اشاره میکند که اگر سخن مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه رشد هدایت خواهم کرد (طبری، تاریخ طبری: ٣٥٧/٥).

ب) بیداری امت اسلامی. امام از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا به روشنگری مردم پرداخت تا آن ها را از خواب غفلت بیدار کند و آن گاه که با سپاهیان حر مواجه می شود، در میان یاران خویش به سخنرانی و تحلیل وضعیت جامعه میپردازد و به مسئله حق گریزی و گرایش به باطل در جامعه اشاره میکند و آن را به گونه ای میبیند که مؤمن را مشتاق مرگ میکند و مرگ را سعادت میشمارد و زندگی با ظالمان را ننگ و خواری. امام (ع) میفرماید: «و إن الدنیا قد تغیرت و تنکرت و أدبر معروفها و استمرت حتی لم یبق منها إلا کصبابة الإناء و إلا خسیس عیش کالمرعی الوبیل...»، (مجلسی، همان: ١٩٢/٤٤). شرایط پیش آمده را میبینید، دنیا دگرگون شده و چهره ای ناپسند گرفته و خوبی به آن پشت کرده و از آن جرعه ای جز ته مانده ظرف نمانده ، و زندگی بیارزشی چون چراگاه خشک و سنگلاخ نیست. از جمله توبه حر و آمدن او در روز عاشورا به صف امام حسین (ع) نتیجه روشنگری امام بود و نیز امام حسین (ع) در روز عاشورا می فرماید: «ألا قد أعذرت و أنذرت ألا إنی زاحف بهذه الأسرة علی قلة العتاد و خذلة الأصحاب» (همان: ٩/٤٥)؛ آگاه باشید که من حجت را تمام کردم و انذار نمودم . آگاه باشید که من به همراه همین خانواده، در عین کمی نیرو و بی وفایی یاران، جهاد خواهم کرد.

ج) تشکیل حکومت اسلامی. یکی از انگیزه های قیام حضرت تشکیل حکومت عدل اسلامی بود؛ همان گونه که امام خمینی (ره) هدف قیام آن حضرت را تشکیل حکومت اسلامی میداند. برای اثبات این امر میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: از جمله نامه ای است که امام حسین (ع) توسط مسلم بن عقیل خطاب به مردم کوفه فرستاد: «(بسم الله الرحمن الرحیم ) من الحسین بن علی إلی الملإ من المسلمین و المؤمنین  أما بعد: فإن هانئا و سعیدا قدما علی بکتبکم و کانا آخر من قدم علی من رسلکم و قد فهمت کل الذی اقتصصتم و ذکرتم و مقالة جلکم أنه لیس علینا إمام فأقبل لعل الله أن یجمعنا بک علی الهدی و الحق و إنی باعث إلیکم أخی و ابن عمی و ثقتی من أهل بیتی فإن کتب إلی أنه قد اجتمع رأی ملئکم و ذوی الحجا و الفضل منکم علی مثل ما قدمت به رسلکم و قرأت فی کتبکم أقدم علیکم وشیکا إن شاء الله فلعمری ما الإمام إلا الحاکم بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذات الله و السلام» (مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ١٤١٣: ٣٩/٢)؛ به عموم مؤمنان و مسلمانان ! هانی و سعید آخرین نفراتی بودند که نامه های دعوت شما را آوردند. همه حرف های شما را فهمیدم. حرف شما این است که امام نداریم؛ تو بیا که شاید خداوند به واسطه تو ما را بر هدایت و حق مجتمع سازد. من پسرعمویم را با این مأموریت که وضعیت شما را برایم بنویسد، به سوی شما فرستادم. اگر برایم نوشت که رفتار و عمل شما نیز مطابق مضامین نامه هایتان است ، به زودی خواهم آمد. به جانم سوگند که آن کس میتواند امام و رهبر باشد که عمل کننده به قرآن، عدالت پیشه و ملتزم به حق باشد و جانش را در گرو خواست الهی گذارد.

نخستین برخورد امام حسین (ع) با دستگاه بنی امیه پس از مرگ معاویه، با تصریح به شایستگی خویش برای خلافت و امامت و عدم شایستگی کسی چون یزید برای این منصب، این که امام از بیعت با او سر باز زد. حضرت (ع) خطاب به ولید فرمود: «فقال أیها الأمیر إنا أهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح الله و بنا ختم الله و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلی لا یبایع مثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون ینا أحق بالبیعة و الخلافة» (مجلسی، همان : ٣٢٥ /٤٤)؛ ای امیر! ما خاندان نبوتیم و خاستگاه رسالت، جایگاه آمدوشد فرشتگان و رحمتیم. با ماست که خداوند آغاز کرد و با ما پایان داد؛ و یزید مردی است فاسق، شراب خوار، قاتل جان بیگناه و آشکارا مرتکب فسق میشود؛ و کسی مثل من با مانند او بیعت نخواهد کرد؛ لکن ما و شما منتظر میمانیم تا معلوم شود کدام یک از ما سزاوارتر به خلافت و بیعت است.

٢. تکلیف گرایی

آنچه حضرت امام حسین (ع) در پاسخ برخی افراد، از جمله برادرش محمد بن حنیفه که خواهان تجدیدنظر در رفتن به عراق بودند، بیان فرمود، میتواند گویای این نکته نیز باشد که استدلال های حضرت در ضرورت این حرکت و تبیین موقعیت و فضای پیش آمده، نمیتوانست آنان را قانع سازد و آنان بر اساس ملاکهایی که به تحلیل و ارزیابی حرکت حضرت (ع) میپرداختند، آن را منطقی نمییافتند. بیان سربسته که ظاهری جز تعبد به یک دستور نبوی (ص) ندارد، این بود که حرکت کن ؛ چراکه خداوند خواسته است تو را کشته بیند، خانواده و زنان را نیز به اسارت ببرند. بنا بر روایتی از امام صادق (ع)، در شبی که محمد بن حنفیه به حضور امام رسید و عرض کرد: سابقه خیانت اهل کوفه نسبت به پدر و برادرت را آگاهی، و من میترسم که وضعیت تو نیز همانند آن ها شود؛ اگر موافق باشی که بمانی، تو عزیزترین و محفوظ ترین شخص در حرم هستی. حضرت (ع) فرمود: «ای برادر! ترسیدم که یزید بن معاویه مرا در حرم ناگهان و بیخبر بکشد و من کسی باشم که حرمت این خانه به خاطر او شکسته شود».

محمد بن حنیفه گفت: اگر از این امر نگرانی، به یمن یا برخی نقاط صحرا برو. تو در آن جا محفوظ ترین افراد هستی و دست هیچ کس به تو نخواهد رسید. حضرت (ع) فرمود: در آنچه گفتی تأمل میکنم؛ اما به هنگام سحر، امام حسین (ع) حرکت کرد. چون خبر به محمد بن حنفیه رسید، خدمت حضرت (ع) آمد و زمام ناقه او را گرفت و گفت: ای برادر! آیا وعده نداده بودی که نسبت به درخواست من تأمل کنی؟! فرمود: آری. گفت: پس چه چیز باعث خروج شتابان شما شد؟ حضرت (ع) فرمود: «أتانی رسول الله (ص ) بعد ما فارقتک فقال یا حسین اخرج فإن الله قد شاء أن یراک قتیلا»، بعد از این که از تو جدا شدم، رسول خدا (ص) به خوابم آمد و فرمود: ای حسین! حرکت کن؛ چراکه خداوند خواسته است که تو را کشته ببیند. محمد بن حنفیه گفت: {إنّا لله و إنا الیه راجعون}، پس معنای به همراه بردن این بانوان چیست، درحالیکه شما با این وضعیت میروید؟! امام حسین (ع) دنباله سخن پیامبر (ص) را نقل کرد که فرمود: «إن الله قد شاء أن یراهن سبایا» (همان: ٣٦٥)؛ خداوند خواسته است که آنان را اسیر ببیند. همچنین امربه معروف و نهی از منکر و تأسی به سیره پیامبر (ص) و امام علی(ع) در وصیت نامه ای که برای برادرش محمد حنفیه نوشت، تکلیف گرایی امام را نشان میدهد.

٣. آگاهی به سرانجام قیام

برخلاف برداشت بعضی که گفته اند امام گمان میکرد به دلیل نسبتی که او با رسول خدا دارد، شاید او را به شهادت نرسانند ولی امام حسین (ع) پیش از قیام، به سرانجام قیام خویش آگاه بوده ؛ همان گونه که در بیان دیدگاه امام خمینی گذشت. از جمله دلایلی که میتواند بر آگاهی امام قبل از قیام دلالت کند کلمات خود آن حضرت است:

١- جملات امام حسین (ع) هنگام اعزام مسلم که به او فرمود: «إنی موجهک إلی أهل الکوفة و هذه کتبهم إلیّ، و سیقضی الله من أمرک ما یحب و یرضی، و أنا أرجو أن أکون أنا و أنت فی درجة الشهداء» (مکارم شیرازی، عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها پیامدها: ٣٤٣)؛ من تو را به سوی اهل کوفه میفرستم و خداوند نسبت به این کار تو آنچه را دوست بدارد و بپسندد به انجام خواهد رساند و امیدوارم من و تو در جایگاه شهدا باشیم. پس به امید خدا و کمک او حرکت کن؛ بنابراین امام (ع) هم زمان با اعزام حضرت مسلم (ع) برای پیگیری این حرکت سیاسی و برپایی حکومت عدل، برای خود و جناب مسلم (ع) آرزوی شهادت میکند.

٢- آنچه در موضوع قبل درباره پاسخ به محمد بن حنفیه آورده شد، نیز شاهدی گویاست و خوابی را نیز که حضرت در مدینه ، کنار قبر جدش (ص) هنگام تصمیم بر خروج از مدینه دیدند نیز بر همین حقیقت گواهی می دهد (مجلسی، همان: ٣١٣/٤٤).

٢- مرحوم سید بن طاووس میگوید: پدرم عمیر بن علی بن ابیطالب برای داییهایم، آل عقیل، نقل میکرد هنگامیکه برادرم حسین (ع) در مدینه ، از بیعت با یزید امتناع کرد، به دیدار او رفتم و دیدم تنهاست. به او گفتم: فدایت شوم ، ای اباعبدالله! برادرت ابامحمد، حسن (ع) از پدرش (ع) برای من گفت. ولی گریه ام گرفت و ناله ام بلند شد. حسین (ع) مرا در بر گرفت و فرمود: به تو گفت که من کشته میشوم ؟ گفتم : دور از جان شما. ای پسر رسول خدا! فرمود: به حق پدرت از تو میپرسم: آیا کشته شدن مرا به تو خبر داد؟ گفتم : آری، اگر دست بیعت ندهی. حسین (ع) فرمود: «حدثنی أبی أن رسول الله (ص) أخبره بقتله و قتلی و أن تربتی تکون به قرب تربته فتظن أنک علمت ما لم أعلمه و أنه لا أعطی الدنیة من نفسی أبدا و لتلقین فاطمة أباها شاکیة ما لقیت ذریتها من أمته و لا یدخل الجنة أحد آذاها فی ذریتها»، (سید بن طاووس، اللهوف: ٢٧)؛ یعنی پدرم برای من نقل کرد که رسول خدا (ص) او را از کشته شدن خود و من آگاه کرده است، و این که تربت من نزدیک تربت پدرم خواهد بود. تو گمان میکنی چیزی را میدانی که من نمیدانم ! من هرگز خودم را دچار پستی نخواهم کرد؛ و فاطمه (س) پدرش را در حالی ملاقات خواهد کرد که از دست امت او، به سبب رفتاری که با فرزندانش داشته، شکایت خواهد نمود؛ و کسی که به خاطر رفتار نامناسب با فرزندان فاطمه (س) او را بیازارد، هرگز وارد بهشت نخواهد شد. در این زمینه شواهد و ادله بسیاری وجود دارد که به همین اندک اکتفا میشود.

٤. تقدم مصالح عالیه

برای شریعت اسلام پنج هدف مهم و عالی برشمرده اند که عبارتند از: اقامه دین، حفظ عقول، حفظ نفوس، حفظ عفت عمومی و حفظ اموال. هر یکی به ترتیبی که گفته شد، از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ یعنی برای حفظ دین و اقامه و ترویج دین، باید از بقیه بگذرد (کعبی، جزوه درسی فقه الحکومه: ١٣٩٠/٧/٢١). امام خمینی نیز بر این اساس فرموده : انبیا و اولیا از آدم تا خاتم و از خاتم تا امروز آمدند تا دین را حفظ کنند و ترویج نمایند. زحمت ها کشیدند و حتی از جان و مال خود نیز گذشتند.

امام حسین (ع) نیز برای حفظ دین، جان خود و جوانان و انصارش را فدا کرد و از سیره عملی امام حسین (ع) و اکثر کلمات حضرت نیز به خوبی دانسته می شود که مصالح عالیه را مقدم کرده است. امام هنگام رد بیعت با یزید فرموند: «علی الإسلام السلام إذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید» (مجلسی، همان: ٣٢٦/٤٤)، همین حقیقت را ابوحمزه ثمالی از امام صادق (ع) درباره زیارت امام حسین (ع) نقل کرده است: «بذل مهجته فیک حتی استنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة» (همان: ٣٤٥)؛ او خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از گمراهی و نادانی و نابینایی و شک به راه هدایت، در آورده و نجات دهد.

٥. قیام امام حسین (ع) الگویی برای همه

هرچند در تحلیل بزرگانی چون صاحب جواهر الکلام، قیام امام حسین (ع) به عنوان تکلیفی ویژه آمده است که جزء اسرار الهی به شمار میرود و با قواعد و ظواهر ادله همخوانی ندارد و از این رو نمیتواند به عنوان یک مستند فقهی مطرح گردد، ولی چنان که گذشت، این تحلیل در نگاه فقهی بزرگانی چون علامه حلی، شهید ثانی، محقق ثانی، صاحب ریاض و در نهایت، امام خمینی (ره) ؛ پذیرفته نیست. در الگوسازی و معرفی حرکت امام حسین (ع) به عنوان یک سرمشق، حجم بسیار متنوعی از روایات و رهنمودهایی که در جهت زنده داشتن نام و قیام امام حسین و برائت جستن از کسانی که در مقابل وی ایستادند یا او را یاری نکردند، در الگو بودن و قابل احتجاج بودن قیام امام حسین (ع) کفایت کند.

حرکت امام حسین (ع) تنها یک رمز میان خدای تبارک و تعالی و او نبوده است؛ بلکه موضوعی قابل فهم و مصداقی از رهنمودهای کلی دین است و طبعا قابل پیروی و احتجاج است و نیز اگر به مقایسه ای که در خود روایات درباره ارزش زیارت امام حسین (ع) و انجام حج و عمره صورت گرفته، توجه شود، حقیقت یادشده بیشتر نمایان خواهد شد. به هر صورت، حجم گسترده ای از احادیث و دستورالعمل ها که درباره امام حسین (ع) در ابواب مختلف کتاب های حدیثی و حتی فقهی وجود دارد، منبعی الهام بخش و بسیار گویا در تلاش اولیای دین، برای الگوسازی قیام امام حسین (ع) است.

به نظر میرسد که نفس دلیل آوردن حضرت و تکیه بر اصول و مبانی پذیرفته شده در ارتکازات اسلامی و اعتقادی جامعه آن روز، گواه روشنی بر تلاش امام در تطبیق حرکت خویش بر آموزه های دینی و در نتیجه الگو بودن آن است. در وصیت نامه ای که امام حسین (ع) هنگام خروج از مدینه برای برادرش محمد بن حنفیه نوشت ، امام تأکید میکند که من از سر مفسده جویی و دنیاطلبی و هواخواهی و ستم، از این شهر بیرون نرفتم. آن گاه اصلاح امت پیامبر (ص)، امربه معروف و نهی از منکر و حرکت در چارچوب مسیر پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را انگیزه حرکت خویش میشمارد و این ها همه مفاهیم و حقایقی قابل فهم و پیروی برای همه مسلمانان است.

٦. لزوم قیام

چهره ای که امام حسین (ع) از جامعه و شرایط موجود ترسیم میکند، به ویژه با توجه دادن یاران خویش به جایگاه حق و باطل در جامعه و با تأکید بر موقعیتی که یک مؤمن در چنین فضایی دارد، تنها برای موجه ساختن و تحلیل حرکتی که ویژه حضرت باشد، نیست. و هرچند امام بینش خویش نسبت به زندگی در چنین جامعه ای را بازگو میکند و مرگ را سعادت میشمارد، اما او در واقع یک قاعده ارائه میدهد.

نمونه دیگر، سخنی است که امام (ع) در منزل بیضه، خطاب به کوفیانی که به همراه حر بن یزید ریاحی برای جلوگیری از ورود حضرت به کوفه آمده بودند، بیان فرمود. امام در این سخنان، پس از حمد و ستایش الهی، در تبیین ضرورت مبارزه با دستگاه بنی امیه و جلوگیری از فساد و ستم و احیای حدود و احکام الهی و ایجاد حکومت عدل ، سخنی از پیامبر اکرم (ص) را بازگو نموده و آن را گواه حقانیت موضع خویش و ضرورت این قیام میگیرد و خود را بیش از همه مسئول و موظف به عمل کردن به مفاد سخن رسول خدا (ص) میشمارد و آن گاه به موضوع نامه ها و دعوت هایی که از جانب آنان ارسال شده و مفاد بیعتی که با وی کرده بودند، اشاره میکند: «أما بعد فقد علمتم أن رسول الله (ص) قد قال فی حیاته من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان ثم لم یغیر بقول و لا فعل کان حقیقا علی الله أن یدخله مدخله و قد علمتم أن هؤلاء القوم قد لزموا طاعة الشیطان و تولوا عن طاعة الرحمن و أظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا به الفیء و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و إنی أحق بهذا الأمر لقرابتی من رسول الله ’ و قد أتتنی کتبکم و قدمت علی رسلکم ببیعتکم أنکم لا تسلمونی و لا تخذلونی فإن وفیتم لی ببیعتکم فقد أصبتم حظکم و رشدکم و نفسی مع أنفسکم و أهلی و ولدی مع أهالیکم و أولادکم فلکم بی أسوة و إن لم تفعلوا و نقضتم عهودکم و خلعتم بیعتکم فلعمری ما هی منکم بنکر لقد فعلتموها بأبی و أخی و ابن عمی و المغرور من اغتر بکم فحظکم أخطأتم و نصیبکم ضیعتم فمن نکث فإنما ینکث علی نفسه و سیغنی الله عنکم و السلام» (مجلسی، همان: ٣٨٢/٤٤).

استدلال امام (ع) به سخن پیامبر (ص) درباره ضرورت مبارزه با حکومت جور و فاسد و معرفی بنی امیه و دستگاه یزید به عنوان مصداقی روشن از این حدیث، به خوبی نشان میدهد که امام حرکتی را آغاز کرد که در چارچوب قواعد کلی و مسئولیت های اسلامی تفسیر و تحلیل میشود و ازاین رو از آنان میخواهد که در همین چارچوب، او را یاری کنند. بنابراین اگر تنها وظیفه ای ویژه حضرت و رمزی میان او و خداوند بود، این بیانات از ناحیه حضرت (ع) چه توجیهی میتوانست داشته باشد؟

نتیجه

حرکت امام حسین (ع) یک اقدام کاملا شرعی و سیاسی بوده که حضرت از لحاظ شرع، خود را مکلف به آن می دانسته و هدف نهایی قیام، انجام وظیفه امربه معروف و نهی از منکر، بیداری امت اسلامی و تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود. فهم علل قیام، دور از دسترس و خارج از توان ما نیست. این حرکت، یک اقدام کاملا انتخابی و به تشخیص خود امام بوده و عملا راه سازش با دشمن نیز برای او باز بود. اما سازش با دشمن، برخلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامی بود. حضرت کاملا از سرنوشت حرکت، آگاه بودند و به حسب معمول نیز نتیجه ای جز کشته شدن پیش بینی نمیشد. آگاهی امام از سرنوشت قیام، منافاتی با لزوم جهاد برای بیداری امت اسلامی، برپایی حکومت و مبارزه با ظلم ندارد. قیام امام یک حجت شرعی، الگوی فقهی و عملی برای همه دوره ها و تمام سرزمین هاست، نه تکلیفی مخصوص آن حضرت. در تعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه، تقدم با جامعه است؛ هرچند فرد از جهت مقام معنوی بالاترین مقام را داشته باشد. قواعد نفی عسر و حرج و نفی ضرر، در امور مهمی که اسلام عنایت ویژه ای به آن دارد، جاری نیست؛ حتی با فرض صدق عنوان «القاء در تهلکه». نسبت به قیام عاشورا، دلیل حرمت آن، شامل مواردی چون جهاد، ضرورت مبارزه و تشکیل نظام عدل نمیگردد. آنچه ملاک اصلی در جنگ و صلح است، انجام تکلیف است ، نه کمی و زیادی نیرو و نه پیروزی و شکست ظاهری. امام حسین (ع) در هرحال خود را پیروز میدانست؛ چراکه ملاک پیروزی، انجام تکلیف، بیداری امت اسلامی و مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود. در نتیجه، به آن تکلیفی که امام خود را مکلف به انجام آن میدانست، همگانی بوده و برای امت اسلامی لازم است که در چنان شرایطی، به آن حضرت تأسی کنند.

منابع

آیتی ، محمد ابراهیم، تار یخ زندگانی پیامبر (ص)، دانشگاه تهران، ١٣٥٩ ش، چاپ اول.

ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ١٥ جلد، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع  دار صادر، بیروت  لبنان، سوم، ١٤١٤ق .

موسوی خمینی، سید روح الله ، صحیفه امام، مجموعه ٢١ جلدی، مؤسسه تنظیم ونشرآثار امام.

الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تار یخ الطبری، نشر تار یخ ا̌لأمم و الملوک، (تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم )، بیروت، دار التراث، ط الثانیة ، ١٩٦٧/١٣٨٧.

الکوفی، أحمد بن اعثم، کتاب الفتوح، (تحقیق علی شیری )، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ١٩٩١/١٤١١.

جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح  تاج اللغة و صحاح العربیة، ٦ جلد، دارالعلم للملایین، بیروت  لبنان، اول ، ١٤١٠ق .

حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ١٥ جلد، مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد  ایران، اول، ١٤١٢ق.

حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، تذکرة الفقهاء(ط  الحدیثة )، ١٤ جلد، مؤسسه آل البیت (ع)، قم  ایران، اول.

حلی، جعفر بن حسن، شرایع الأسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ٤ جلد، مؤسسه اسماعیلیان، قم  ایران، دوم، ١٤٠٨ق.

حائری، سید علی بن محمد طباطبایی، ریاض المسائل (ط  الحدیثة )، ١٦ جلد، مؤسسه آل البیت (ع)، قم  ایران، اول، ١٤١٨ق.

حلی، فخر المحققین، محمد بن حسن بن یوسف،إیضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، ٤ جلد، مؤسسه اسماعیلیان، قم  ایران، اول، ١٣٨٧ق.

موسوی خمینی ، سید روح الله، تحر یر الوسیلة، ٢ جلد، مؤسسه مطبوعات دار العلم، قم  ایران، اول، بی تا.

سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی السفوف، یک جلدی، بینا، بیجا، بیتا.

شریف مرتضی، علی بن حسین موسوی، رسائل الشریف المرتضی، دار القرآن الکریم، قم  ایران، اول، ١٤٠٥ق.

شیخ مفید، ا̧لإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، نشر کنگره شیخ مفید، قم، چ اول، ١٤١٣.

طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القران، تهران، ناصر خسرو، سوم، ١٣٧٢ (با مقدمه محمد جواد بلاغی ).

عاملی ، شهید اول، محمد بن مکی، ذکری الشیعة فی iحکام الشریعة، ٤ جلد، مؤسسه آل البیت (ع)، قم  ایران، اول، ١٤١٩ق.

مجلسی، محمدباقر بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت  لبنان، بیتا.

کعبی، عباس ، جزوه درسی فقه انقلاب، (تدوین شده توسط، رضا خدابخش یوسفی)، مؤسسه امام خمینی، ترم دوم سال تحصیلی١٣٨٩  ١٣٩٠.

فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ٨ جلد، نشر هجرت، قم  ایران ، دوم ، ١٤١٠ق .

کعبی، عباس، جزوه درسی فقه الحکومه، (تقریر رضا خدابخش یوسفی)، قم، جامعه مدرسین ١٣٩٠.

عاملی ، شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ١٥ جلد، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم  ایران، اول، ١٤١٣ق.

کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ١٣ جلد، مؤسسه آل البیت (ع)، قم  ایران، دوم، ١٤١٤ق.

کلینی، محمد بن یعقوب ، الکافی (ط  الإسلامیة )، ٨ جلد، دار الکتب الإسلامیة، تهران  ایران، چهارم، ١٤٠٧ق ).

مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ٢ جلد، اسماعیلیان، بیجا، بیتا.

مکارم شیرازی، عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها پیامدها، مدرسه الامام علی بن ابی الطالب، قم، بیتا.

نجفی، ناصر، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ٤٣ جلد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت  لبنان، هفتم،

١٤٠٤ق.

زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت  لبنان، اول، ١٤١٤ق.

The Rule about Following Imam Hussein’s (PBUH) Uprising in Shiite

Jurisprudence

Abstract

It is obligatory for the Muslim ummah [nation] to follow the infallibles (AS ) in their conduct simply

because they are divine leaders and inerrant. In this article، the concept of following Imam Hussein

(AS) who sacrificed his life while fighting an unjust ruler has been discussed. Having studied

jurisprudents' viewpoints، we see that their viewpoints in this respect fall within three categories:

impermissibility to follow Imam Hussein (AS)، permissibility to follow him and necessity to follow

him.

Sayings ، letters and sermons by Imam Hussein have been studied and the necessity to follow Imam

Hussein (PBUH) has been proved. It means Imam's action was completely according to shari'ah and a

political decision to which Imam Hussein (peace be upon him) considered himself religiously obliged.

His ultimate goal in his uprising was to fulfill his duty to command the good and forbid the evil، to

awaken Muslim ummah and to try to establish an Islamic ruling system. His uprising is a hujjat -e shar ’i

[authoritative proof] and a jurisprudential as well as practical model for humanity. Imam Hussein (AS )

would consider himself victorious under any circumstances؛ because the criterion for victory is to

fulfill your duty ، awaken Muslim ummah، fight tyranny and attempt to establish the rule of justice ؛

therefore it is necessary for Muslim ummah to follow Imam Hussein's uprising with conditions

described for Islamic ummah by Imam Hussein (AS) himself.

Keywords: Imam Hussein (PBUH )، uprising، following، impermissibility، permissibility and

necessity، correspondence، sermon.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان