2-1. حدیث ثقلین
حدیث ثقلین که در بسیاری از کتاب های روایی و تفسیری شیعه و سنّی آمده است (1) و سند آن متواتر و صدور آن از پیامبر صلی الله علیه و آله قطعی است، با عبارت های مختلف نقل شده و سرّ آن این است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در مکان های مختلف و در موارد متعدد، با عبارت های مختلف محتوای این حدیث را به امت گوشزد کرده است (2). یکی از عبارت های آن چنین است: «انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله و اهل بیتی و انّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» (3) (حاکم نیشابوری، [بی تا]، ج3، ص 148)؛ من در میان شما دو چیز گرانقدر می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم، و به راستی آن دو، هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند.
جمله «انّهما لن یفترقا...» به مثابه دو گزاره است: 1. آنان از قرآن جدا نمی شوند؛ 2. قرآن از آنان جدا نمی شود. از آن دو گزاره نیز، دو ویژگی برای اهل بیت و عترتی که در این حدیث منظور است، استفاده می شود:
1. آگاه بودن آنان به همه معانی و معارف قرآن؛ زیرا جدا نشدن قرآن از آنان به این است که قرآن با همه معانی و معارفش در نزد آنها باشد؛ اگر قسمتی از معارف آن را ندانند آن قسمت از آنان جدا شده است و حال آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله جدایی قرآن از آنان را نفی کرده است.
2. مصونیت آنان از هوی و خطا؛ زیرا جدا نشدن آنان از قرآن به این است که دانش، اندیشه و رفتار آنان به تمامی مطابق قرآن باشد و این مستلزم مصونیت آنان از هوی و خطاست و اگر جز این باشد، جدا نشدن آنان از قرآن تحقق نمی یابد. این ویژگی از جمله «انی تارک فیکم ما ان تمسّکتم به لن تضلوا بعدی» و امثال آن که در برخی عبارت های این حدیث آمده است (ر.ک به: ترمذی، 1403ق، ج5، ص 329/ هندی، 1409ق، ج1، ص 185-186، ح943 و 945/ ابن کثیر، 1415ق، ج4، ص 123) نیز به دست می آید؛ زیرا اگر از هوی و خطا مصون نباشند، تمسک به آنان بازدارنده از گمراهی نخواهد بود و با توجه به اینکه همه اهل بیت و عترت رسول خدا دارای این دو ویژگی نیستند، معلوم می شود منظور از عترت و اهل بیت در این حدیث، مطلق کسانی که از نظر عرفی و برحسب معنای لغوی عترت و اهل بیت آن حضرت به شمار می آیند، نیست، بلکه منظور، افراد خاصی است که دارای ویژگی های یاد شده باشند. آن افراد را نیز باید از طریق معرفی رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخت؛ ضمن آنکه در شماری از روایات، آن افراد، همان دوازده نفر از اهل بیت پیامبر علیهم السلام که منصب امامت و زعامت دارند، معرفی شده اند. (ر.ک به: جوینی، 1398ق، ج1،ص 312-318/ صدوق، 1361ش، ص 90، باب «معنی الثقلین و العترة»، ح4/ قندوزی، 1416ق، ج2، ص 85، آخر باب 71/ خزّاز قمی، 1401ق، ص 170-172، باب «ما روی عن الحسین بن علی علیه السلام فی النصوص علی الائمة الاثنی عشر صلوات الله علیهم اجمعین»/ صدوق، [بی تا]، ج1، ص 240، باب 22، ح64/ صدوق، [بی تا]، «ب»، ج1، باب 6، ح25/ مجلسی، 1403ق، ج23، ص 147، ح110/ حرّ عاملی، [بی تا]، ج1، ص 489، ح166، ص 499، ح208 و ص 508-509، ح228)؛ از این رو می توان گفت : حدیث ثقلین به ضمیمه روایاتی که اهل بیت در این حدیث را به خصوص دوازده نفر از اهل بیت پیامبر تعریف کرده است، یکی از دلایل حقانیت این اعتقاد شیعه است؛ زیرا به خوبی دلالت دارد که دوازده نفر از اهل بیت خاصّ پیامبر به همه معانی قرآن آگاه و از گناه و خطا مصون بوده اند و پیامبر صلی الله علیه و آله تمسک به آنان را همراه با تمسک به قرآن شرط مصون ماندن از گمراهی بیان فرموده اند و چون سخن و بیان پیامبر صلی الله علیه و آله بدون اذن خداوند نیست «و ما ینطق عن الهوی إنْ هو الا وحیٌ یوحی»(نجم:3-4) می توان آنان را مفسران برگزیده خدا برای قرآن کریم دانست.
نباید گفت: این حدیث با عبارت «کتاب الله و سنتی» نیز نقل شده است و این حدیث با آن عبارت بر مطلبی که در اینجا از این حدیث استفاده شد، دلالت ندارد؛ زیرا اولاً نقل این حدیث با آن عبارت از طریق ابوهریره و ابن عباس روایت شده است.(حاکم نیشابوری، [بی تا]، ج1، ص 93) و افزون بر آن ابوهریره به ساختن حدیث و دروغ بستن بر پیامبر صلی الله علیه و آله معروف است و از نظر شیعه به روایات او اعتمادی نیست(خویی، 1409ق، ج10، ص 74، ش 6632)(4)؛ ضمن آنکه در سند آن، صالح بن موسی است که نزد رجال شناسان شیعه مجهول است(همان، ج9، ص 84، ش 5851) و رجال شناسان اهل تسنن نیز بر ثقه نبودن او و ضعف و متروک بودن حدیثش گواهی داده اند(ابن حجر عسقلانی، 1404ق، ج4، ص 354، ش 700) و در سند دیگر آن، کثیر بن عبدالله است که رجال شناسان اهل سنت بر کذب او و ضعف و متروک بودن حدیث او نیز گواهی داده اند(همان، ج8، ص 376، ش 753) و در سندی که به ابن عباس منتهی می شود، عکرمه و ابن ابی اویس(اسماعیل) و ابو اویس(عبدالله بن عبدالله بن اویس) است و این سه از رجال شناسان شیعه هیچ توثیقی ندارند(خویی، 1409ق، ج11، ص 161، ش 7752؛ ج10، ص 73، ش 6629؛ ج10، ص 85، ش 6656 و ج22، ص 94، ش 14964)؛ رجال شناسان اهل سنت نیز در وثاقت آنان اختلاف کرده اند(برای اطلاع از گفته های رجال شناسان اهل سنت درباره این سه نفر ر.ک به: ابن حجر عسقلانی، 1440ق، ج1، ص 271، ش 568؛ ج5، ص 245، ش 477 و ج7، ص 235-242، ش 476). در خصوص عکرمه گفته اند: مالک، عکرمه را ثقه نمی دانسته و [دیگران را] امر می کرده که از او روایت نگیرند. ابن ابی ذئب گفته است: عکرمه، ثقه نیست. احمد بن حنبل گفته است: حدیث او مضطرب است و خبرهای مختلف از او نقل می شود و من نمی دانم. قاسم گفته است: عکرمه کذّاب بود؛ صبح حدیثی را نقل می کرد و شامگاه مخالف آن را بیان می کرد. سعید بن مسیب به غلامش برد می گفت: ای برد! بر من دروغ مبند آن گونه که عکرمه بر ابن عباس دروغ می بست (همان، ج7، ص 240).
ثانیاً آن عبارت با عبارت های «کتاب الله و عترتی»، «کتاب الله و اهل بیتی»، «کتاب الله عترتی اهل بیتی» و «کتاب الله و اهل بیتی عترتی» که در مصادر روایی فراوانی از اهل سنت با سندها و طرق متعدد نقل شده است (1422ق، ص 317-385، ح411-476) معارضه و منافاتی ندارد: ممکن است همه این عبارت ها نقل شده باشد و در نتیجه مطالب و نکته هایی که از این حدیث با عبارت «کتاب الله و اهل بیتی» و امثال آن به دست می آید، صحیح باشد و عبارت «کتاب الله و سنتی» بر فرض صدور، هیچ خدشه و اشکالی به آن وارد نمی کند.
3-1. روایات صحیح
روایات دیگری نیز با صراحت، دلالت دارد که دوازده امام یاد شده، مفسران برگزیده خدا و معرفی شده رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده اند. برخی از آن روایات در خصوص حضرت علی علیه السلام و برخی در مورد همه دوازده امام است.
روایات مخصوص حضرت علی علیه السلام نیز بر دو دسته است: برخی بیانگر آن است که آن حضرت برگزیده خدا بوده اند و برخی حاکی از آن است که رسول خدا آن حضرت را به عنوان مفسر و مبّین قرآن و کسی که به ظاهر و باطن و محکم و متشابه قرآن آگاه است، به امت معرفی کرده، مردم را برای فراگیری علم قرآن به آن حضرت ارجاع داده اند. اما روایاتی که دلالت دارند آن حضرت مفسر برگزیده خدا بوده اند، بسیار زیاد است و با توجه به کثرت سند و طریق های آنها، اطمینان به صدور آنها حاصل می شود و به بررسی سند تک تک آنها نیازی نیست؛ برای نمونه:
- شیخ صدوق(ره) با سند متصل از امام رضا علیه السلام از پدرانش، از پیامبر از جبرئیل از میکائیل از اسرافیل علیهم السلام از خدای متعال چنین روایت کرده است: «انا الله لا اله الا انا، خلقت الخلق بقدرتی فاخترت منهم من شئت من انبیائی و اخترت من جمیعهم محمداً حبیباً و خلیلا و صفیّا فبعثته رسولاً الی خلقی و اصطفیت له علیا فجعلته له اخا و وصیاً و وزیراً و مؤدّیاً عنه بعده الی خلقی و خلیفتی علی عبادی لیبّین لهم کتابی...» (صدوق، 1417ق، ص 291، مجلس89، ح10/ حویزی، 1412ق، ج1، ص 425/ مجلسی، 1403ق، ج38، ص 98، ح17): من الله هستم که معبودی جز من نیست؛ مردمان را به قدرت خویش آفریدم و هرکس از پیامبرانم را که خواستم، از میان آنان اختیار کردم و از جمیع آنان محمد را به عنوان حبیب و خلیل و صفّی برگزیدم و او را با عنوان رسول به سوی خلقم مبعوث کردم و علی را برای او برگزیدم و او را برادر، وصی و وزیر و پیام رسان او به مردم بعد از او، خلیفه خود بر بندگانم قرار دادم تا کتابم را برای آنان تبیین کند...
- ضمن حدیثی که بیانگر پرسش های خدای متعال از پیامبر صلی الله علیه و آله در صحنه قیامت است، آمده است: «فیقول الله لمحمد فهل استخلفت فی امتک من بعدک من یقوم فیهم بحکمتی و علمی و یفسّر لهم کتابی و یبّین لهم ما یختلفون فیه من بعدک حجة لی و خلیفة فی الارض؟ فیقول محمد: نعم، یا رب قد خلفت فیهم علی بن ابی طالب اخی و وزیری و خیر امّتی و نصبت لهم علما فی حیاتی و دعوتهم الی طاعته و جعلته خلیفتی فی امتی» (قمی، 1411ق، ج1، ص 220/ مجلسی، 1403ق، ج7، ص 282، بخشی از حدیث 3): خدا به محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: آیا در امت خود کسی را جانشین کردی که پس از تو حکمت و علمم را در بین آنان برپا و کتابم را برای آنان تفسیر کند و آنچه را که بعد از تو در آن اختلاف می کنند، به عنوان حجت و خلیفه من در زمین برای آنان تبیین نماید؟ محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: آری ای پروردگار من، علی بن ابی طالب برادر، وزیر، وصی و بهترین امتم را در بین آنان جانشین کردم.
اما نمونه ای از روایاتی که دلالت می کنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را به عنوان مبیّن و مفسّر قرآن و آگاه به ظاهر و باطن و محکم و متشابه آن، به امت معرفی کرده، چنین است:
- از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است:
ای گروه مردمان! در قرآن تدبّر کنید و آیات آن را بفهمید؛ به محکمات آن نظر کنید و از متشابه آن پیروی نکنید؛ به خدا سوگند فقط کسی نواهی آن را برای شما تبیین می کند و تفسیر آن را برای شما روشن می سازد که من دستش را گرفته ام و او را به نزد خود بالا آورده ام و بازویش را بالا گرفته، به شما اعلام می کنم هرکس من مولای اویم، او نیز مولای اوست و او علی بن ابی طالب برادر و وصی من است (طبرسی، 1386ق، ج1، ص 75/ سید بن طاووس، 1413ق، ص 593/ مجلسی، 1403ق، ج37، ص 209).
- در حدیثی دیگر از آن حضرت چنین آمده است:
«فَمَن عَمیَ عَلَیهِ مِن عِلمِه شَیءٌ لَم یَکُن عَلِمهُ منّی و لا سَمِعَه فَعَلَیه بِعَلیّ بن اَبی طالِب عَلیه السلام فَانّه قد عَلِم کما قد عَلِمتُهُ ظاهَره و باطنَه و مُحکَمَه و مُتَشابِهِه»(بروجردی، 1399ق، ج1، ص 484/ مجلسی، 1403ق، ج22، ص 316): هرکس چیزی از دانش قرآن را که از من نیاموخته و نشنیده است، بر او پوشیده شود، باید به علی بن ابی طالب علیه السلام رجوع کند؛ زیرا او ظاهر و باطن و محکم و متشابه آن را همان گونه که من می دانم، می داند.
- در کلام دیگری از آن حضرت، روایت شده است که فرمود:
«ان الله - عزّوجلّ - انزل علیّ القرآن و هو الذی من خالفه ضلّ و من ابتغی علمه عند غیر علیّ هلک» (صدوق، 1417ق، ص 122، مجلس15، ح11/ سید بن طاووس، 1413ق، ص 599/ مجلسی، 1403ق، ج38، ص 94، ح10): به راستی خدای - عزوجل - قرآن را بر من نازل کرده است و آن چیزی است که هرکس با آن مخالفت کند، گمراه شده و هرکس علم آن را از غیر علی طلب نماید، هلاک شده است.
اما نمونه روایاتی که دلالت می کنند خدای متعال دوازده نفر از اهل بیت پیامبر علیهم السلام را مفسران وحی خود قرار داده و آنان مفسران برگزیده خدا هستند، چنین است:
-در روایتی طولانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین آمده است:
«...الا و ان الله نظر نظرة ثانیة فاختار بعدنا اثنی عشر وصیّا من اهل بیتی(5) فجعلهم خیار امتی واحداً بعد واحد مثل النجوم فی السماء کلّما غاب نجم طلع نجم هم ائمة هداة مهتدون... خزّان علمه و تراجمة وحیه...»(سلیم بن قیس، [بی تا]، ص 308/ مجلسی، 1403ق، ج22، ص 149-150): هشدارید که خداوند بار دوم نظر کرد و بعد از ما، دوازده وصی از اهل بیتم را برگزید؛ پس آنان را برگزیدگان امتم یکی پس از دیگری قرار داد، مانند ستارگان در آسمان که هرگاه ستاره ای پنهان شود، ستاره ای طلوع می کند؛ آنان امامان هدایت کننده هدایت یافته اند...؛ خزینه داران علم خدا و مترجمان وحی اویند...
«تراجمه» جمع «ترجمان»، به معنای مترجم است و مترجم در معانی متعدد به کار می رود: گاهی به کسی گفته می شود که سخنی را از زبانی به زبان دیگر برگرداند؛ مثلاً عبارتی عربی را به فارسی معنا کند و گاهی به کسی گفته می شود که شرح حال و بیوگرافی افرادی را بیان کند و گاهی به کسی گفته می شود که کلامی را تفسیر و معنا و مفاد آن را تبیین کند و توضیح دهد؛ لغت نویسان گفته اند: «ترجمَ الکلام ای بیّنه و وضحه» (انیس و دیگران، 1408ق، ص 83) و برخی «الترجمان» و «التُرجُمان» را به مفسّر معنا کرده اند (ابن منظور، 1408ق، ج5، ص 162) و در این حدیث نیز به همین معنای سوم است؛ یعنی مترجمان به معنای مفسران و تبیین کنندگان و توضیح دهندگان است؛ زیرا با توجه به اینکه مضاف الیه «تراجمه» وحی است، روشن است که به معنای بیان کنندگان شرح حال و بیوگرافی افراد نیست و به معنای برگردانندگان عبارت وحی خدا از عربی به زبان های دیگر نیز نیست؛ زیرا اولاً برای این کار نیازی نیست افراد از جانب خدا برگزیده شوند؛ همین که به زبان عربی و زبان دیگر آگاه و مسلط باشند، می توانند عبارت عربی کلام خدا را به زبان دیگر برگردانند؛ ثانیاً در تاریخ زندگی اهل بیت یاد شده در این حدیث، دیده یا شنیده نشده است که قرآن و وحی خدا را به زبان دیگر معنا کرده باشند؛ گرچه توان این کار را داشته اند، ولی برای این کار اختیار و برگزیده نشده اند؛ بنابراین تردیدی نیست «تراجمة وحیه» به معنای این است که آنان مفسران وحی خدایند.
- از امام علی علیه السلام ضمن روایتی طولانی در توصیف گروهی از مسلمانان که هدایت یافته، اهل نجات اند، چنین نقل شده است:
«واستَیقَنَت یقیناً لا یخالطه شک انّی انا و اوصیائی بعدی الی یوم القیمه هداة مهتدون، الذین قرنهم الله بنفسه و نبیّه فی آیٍ من کتاب الله کثیرة، و طهّرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علی خلقه و حجته(6) فی ارضه و خزّانه علی علمه و معادن حکمته و تراجمة وحیه و جعلنا مع القرآن و القرآن معنا لا نفارقه و لا یفارقنا حتی نرد علی رسول الله صلی الله علیه و آله حوضه...» (سلیم بن قیس، [بی تا]، ص 169/ مجلسی، 1403ق، ج28، ص 15):[آن گروه هدایت یافته] یقین دارند؛ یقینی که هیچ شکی به آن آمیخته نیست؛ که من و اوصیای من، بعد از من هدایت کنندگان هدایت یافته اند؛ کسانی هستند که خدا آنان را در آیه های فراوانی از کتابش قرین خود و پیامبرش قرار داده است و ما را [از هر گناه و خطا] پاکیزه و مصون ساخته و گواهان بر خلقش، حجت در زمینش، خزانه داران علمش، معدن های حکمتش و مترجمان وحی اش قرار داده است؛ ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده، [به گونه ای که] از قرآن جدا نمی شویم و [قرآن نیز] از ما جدا نمی شود تا بر رسول خدا صلی الله علیه و آله در کنار حوض آن حضرت، وارد شویم... .
- از امام باقر علیه السلام نیز روایت شده است:
خداوند متعال چهارده هزار سال پیش از خلقت آدم - علی نبینا و اله و علیه السلام - چهارده نور از نور عظمت خود آفریده و آن روح های ماست. گفتند: ای پسر رسول خدا، آن چهارده نور چه کسانی هستند؟ نام آنان را بیان کن. فرمود: محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و نه نفر از فرزندان حسین و نهمین آنان قائم آنان است...؛ به راستی خدای متعال ما را آفرید؛ پس خلقت ما را نیکو قرار داد... و ما را چشم خود بر بندگانش ... و خزینه داران علم خود و مترجمان وحی اش قرار داد (حلّی، 1424ق، ص 129/ مجلسی، 1403ق، ج25، ص 4-5، ح7).
- از ابوخالد قمّاط روایت کرده اند که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: منزلت شما از جانب پروردگارتان چیست؟ فرمود: «حجته علی خلقه... و تراجمة وحیه»(صفار، 1404ق، ص 82/ مجلسی، 1403ق، ج26، ص 248، ح17): حجت خدا بر خلق او... و مترجمان (مفسران) وحی او هستیم.
این گونه روایات فراوان اند (برای اطلاع از نمونه های دیگری از این دسته روایات، ر.ک به: مجلسی، 1403ق، ج26، ص 262/ عاملی، 1384، ج1، ص 302/ حلی، 1408ق، ص 174/صدوق،1361ش، ص 35، باب «معنی الصراط»، ح5) و افزون بر اینکه از کثرت آنها اطمینان به صدور آنها حاصل می شود، سند بعضی از آنها نیز معتبر است؛ برای نمونه حدیثی که بیانگر پرسش های خدای متعال از پیامبر صلی الله علیه و آله در صحنه قیامت است، راویان سندش در تفسیر القمی، ابراهیم بن هاشم، حسن بن محبوب، محمد بن نعمان و ضریس است و همه آنها ثقه هستند (تجلیل، 1404ق، ص 5، ش 30؛ ص 37، ش 231؛ ص 65، ش 427 و ص 113، ش 759).
روایت ابوخالد قماط را نیز محمد بن حسن صفار از ابراهیم بن اسحاق و او از عبدالله بن حماد و او از قماط نقل کرده است. وثاقت صفار مؤلف کتاب بصائرالدرجات روشن است. ابراهیم بن اسحاق نیز ظاهراً همان ابراهیم بن اسحاقی است که شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی علیه السلام به شمار آورده، با کلمه «ثِقَةُ» بر وثاقتش گواهی داده است (طوسی، 1380ق، ص 409). عبدالله بن حماد نیز عبدالله بن حماد انصاری است که نجاشی با عبارت «من شیوخ اصحابنا» به عظمت او اشاره کرده است (نجاشی، [بی تا]، ص 151) و ابوخالد قماط نیز یزید قماط است که نجاشی او را توثیق کرده است (همان، ص 314)؛ بنابراین سند این روایت نیز معتبر است.
پی نوشت ها :
1. در کتاب الله و اهل البیت فی حدیث الثقلین که حدیث ثقلین از صحاح، سنن، مسانید و سایر مصادر اهل تسنن جمع آوری شده، متن حدیث ثقلین از نزدیک به 160 کتاب اهل تسنن نقل شده است. برای آگاهی از نام آن کتاب ها به آدرس های پایین صفحات کتاب یاد شده و فهرست مصادر آن رجوع شود. برای اطلاع از برخی منابع آن ر.ک به: همین مقاله، پاورقی 3.
2. برحسب آنچه در متون مختلف این حدیث آمده است، آن را در مکه در کنار زمزم، در عرفات، در مسجد خیف، در بین راه مکه و مدینه در غدیرخم، در مدینه در مسجد نبوی و در خانه خود با عبارت های مختلف بیان فرموده است(ر.ک به: 1422ق، ص 23-26). دانشمند معروف اهل تسنن (ابن حجر هیثمی) نیز در این باره گفته است: «ثم اعلم ان لحدیث التمسک بذلک طرفاً کثیرة و ردت عن نیّف و عشرین صحابیّاً... و فی بعض تلک الطرق انه قال ذلک بحجة الوداع بعرفة و فی اخری انه قاله بالمدینة فی مرضه و قد امتلات الحجرة باصحابه. و فی اخری انه قال ذلک بغدیرخمّ، و فی اخری انه قال لما قام خطیباً بعد انصراقه من الطائف کما مرّ، و لاتنا فی اذلا مانع من انّه کرّر علیهم ذلک فی تلک المواطن و غیرها اهتماماً بشأن الکتاب العزیز و العترة الطاهرة»(ابن حجر هیثمی، 1385ق، ص 150).
3. این حدیث را با عبارت های دیگر، در کتب ذیل بنگرید:
ترمذی، 1403ق، ج5، ص 328-329، ح3874 و 3876/ ابن حنبل، [بی تا]، ج3، صص 14، 17، 26 و 59 و ج5، ص 181/ ابویعلی، 1410ق، ج2، ص 297، ح48 و ص 376، ح166/ ابن کثیر، [بی تا]، ج5، ص 184/ ابن کثیر، 1415ق، ج4، ص 122/ بغوی، [بی تا]، ج4، ص 125/ ابن سعد، 1405ق، ج2، ص 194/ حاکم نیشابوری، [بی تا]، ج3، ص 234، باب 22، ح44-62/ ابن ابی شیبه، 1409ق، ج7، ص 417، کتاب الفضائل باب «ما اعطی الله تعالی محمداً صلی الله علیه و آله ...»، ح41/ حرعاملی، 1376ش، ج18، ص 19، ح9/ همو، [بی تا]، ج1، ص 608، ح599/ بروجردی، 1399ق، ج1، ص 200، ح302، و بسیاری از کتاب های دیگر.
4. صدوق با سند خویش از امام جعفرصادق علیه السلام روایت کرده است: «ثلثة کانوا یکذبون علی رسول الله صلی الله علیه و آله ابوهریرة و انس بن مالک و امرأة»(صدوق، 1403ق، ص 190) و از ابوجعفر اسکافی نقل شده که گفته است: «معاویه گروهی از صحابه و گروهی از تابعین را قرار داده بود که اخبار زشتی درباره علی علیه السلام روایت کنند که مقتضی طعن در آن حضرت و برائت از او باشد و برای آنان اجرتی که مشوّق بر این کار باشد، مقرر کرده بود و آنان اخباری که معاویه را خشنود کند، ساختند. ابوهریره و عمروبن عاص و مغیرة بن شعیه و عروة بن زبیر از آن گروه بودند (ابن ابی الحدید، [بی تا]، ج4، ص 63) برای اطلاع از زندگی نامه کامل ابوهریره ر.ک به: ابوهریره، تألیف سید شرف الدین.
5. علامه مجلسی در توضیح عبارت «فاختار بعدنا اثنی عشر وصیا من اهل بیتی» گفته است: شاید «بعدنا»، «بعدی» یا «اثنی عشر»، «احد عشر»بوده و تصحیف شده است؛ و بر فرض صحت این نسخه، احتمال دارد منظور از «بعدنا»، «بعدالانبیاء» باشد یا تعبیر «اثنی عشر» به لحاظ ضمیمه کردن «امیرالمؤمنین» به یازده امام بعد از ایشان از باب تغلیب باشد (مجلسی، 1403ق، ج22، ص 150)؛ یعنی گرچه منظور از «بعدنا» پیامبر و امیرمؤمنان علیهما السلام است، ولی در مورد یازده وصی بعد از امیرالمؤمنین از باب تغلیب، عنوان «اثنی عشر» به کار رفته است. برخی گفته اند شاید منظور از «بعدنا» پیامبر صلی الله علیه و آله و اجدادی از آن حضرت که در این روایت پیش از این عبارت یاد شده و یا پسران عبدالمطلب باشد و با اینکه از «اثنا عشر وصیّا» علی بن ابی طالب علیه السلام نیز مراد باشد، منافات ندارد.(همان، ص 149، پاورقی 6).
6. در متن حدیث، در کتاب سلیم بن قیس و بحارالانوار که حدیث را از آن نقل کرده، «حجته» مفرد است؛ شاید در اصل «حججه» بوده و در نقل یا وقت نوشتن به اشتباه «حجته» نقل یا نوشته شده است و ممکن است در اصل نیز «حجته» بوده است؛ از آن رو که مجموعه اوصیا با هم، همواره حجت خدا در زمین هستند.
منبع: شیعه شناسی، شماره 29