الن یک مهندس نرمافزار است که در یک شرکت موفق در سیلیکونولی کار میکند و متعهد به توسعه زنان شده است. او یک مهندس بااستعداد بهشمار میرود؛ اما همچنین نسبت به بسیاری از همکارانش رفتاری دوستانهتر، همدلانهتر و اجتماعیتر دارد، در نتیجه، توانسته است ارتباطات وسیع فوقالعادهای را طی سه سال حضور در این شرکت ایجاد کند.
او خودش را به عنوان «فرد مرجع» توصیف میکند؛ یعنی یک نقطه اتکا برای شکلگیری روابط. همکاران او مکررا با سوالات و درخواستهای خود برای کمک، به او ایمیل میزنند.
از آنجایی که الن به ارتباطاتش افتخار میکند و آن را یک جنبه حیاتی از ارزشی که ایجاد میکند میبیند، زمانی که طی بازبینی عملکرد سالانهاش، رئیسش در ارزیابی او اشاره کرد که «او باید در سازمان بهتر شناخته شود، حضور بیشتری داشته باشد و فعالیت بیشتری نشان دهد» گیج و حیرتزده شد. او میگوید.
«نمیتوانستم باور کنم. همیشه تصور میکردم که در این مورد بهترین هستم و حالا او به من میگوید که من کمکاری کردهام! او حتی این نکته را در مرکز انتقادات خود بیان میکند.» ناشناخته بودن تلاشها و مهارتهای الن، موجب شد تا او احساس کند نادیده گرفته شده و ارزش اندکی دارد؛ او احساس میکرد در نقشی بیهوده برای یک رئیس قدرنشناس کار میکند. او میگوید: «واقعا ناراحت شدم. چگونه او نمیتوانست همکاریهای من را ببیند؟»
الن چند ماه بعد از این بازبینی و زمانی که به صحبتهای یک مربی شغلی گوش میداد که از ضرورت جلب توجه به سوی ارزشی که ایجاد میکنید سخن میگفت، دریافت که چه اتفاقی افتاده است؛ «فهمیدم که یک دلیل بسیار ساده وجود داشت که چرا رئیسم نقش من به عنوان یک رابط را نادیده میگرفت، من هرگز به او آنچه که انجام میدادم را نمیگفتم.
انتظار من این بود که او این مسائل را به طریقی بفهمد. اما او ایمیل من را چک نمیکرد، او در دفتر کار من نمیایستاد تا آمدورفتها را مشاهده کند؛ بنابراین هیچ راهی برای شناخت در مورد تعداد افرادی که با آنها در تماس بودم نداشت.»
هر فردی رفتارهای خودمحدودکننده (self-limiting) دارد؛ این امر حقیقتا بخشی از رفتار هر انسانی است. اما شش دهه تجربه حرفهای در آموزش و کار کردن با زنان در همه بخشها به ما آموخت که حتی زنان در بالاترین سطوح ممکن است با رفتارهای خودتخریبی خاص به خودشان آسیب برسانند، رفتارهایی که متفاوت از آن چیزی است که بسیاری از اوقات مردان را تضعیف میکند. البته، همه زنان شبیه هم نیستند، همه مردان هم شبیه هم نیستند.
جنسیت تنها عاملی است که تعیین میکند چگونه هر کدام از ما به بازخورد، مشاهدات، پیشنهادها یا حتی انتقادات واکنش نشان میدهیم. با این حال، وقتی زنان به دنبال پیشرفتی در شغلشان هستند که تجربه کاری آنها را شکل میدهد، اغلب با موانع خارجی مختلفی روبهرو هستند.
پدیده مشهور «speaking while female» را در نظر بگیرید. تعدادی از مطالعات، حقیقتی زنانه را تایید میکنند که در آن مردان اغلب در گوش دادن به صحبتهای زنان با مشکل مواجه هستند. چون تجربیات، رفتار را شکل میدهد، نادیده گرفته شدن مکرر صدای شما ممکن است بر نحوه واکنش شما، حتی زمانی که افراد به کلماتتان توجه میکنند نیز تاثیر بگذارد و واکنشهای شما در طول زمان تبدیل به عادت میشود.
خبر خوب این است که رفتارهایتان در کنترل شما قرار دارند؛ درحالیکه نیروهای خارجی مانند سوگیری ناآگاهانه ممکن است تحتکنترل شما نباشد. به عنوان مثال تحقیقات نشان داده است که زنان احتمالا زمان ترفیع بیشتر بر مبنای مشارکتهایشان ارزیابی میشوند، درحالی که مردان به احتمال زیاد بر مبنای پتانسیلشان مورد ارزیابی قرار میگیرند؛ معیارهای نامناسب که میتواند منجر به این شوند که افراد با شایستگی کمتر، صاحب شغل شوند.
آنچه میتوانید انجام دهید تا بهطور جدی شانس موفقیت خود را بالا ببرید، ریشهکن کردن عادت، رفتار یا نگرش غیرمفیدی است که طی دوران زندگی کاری خود اخذ کردهاید. الن را در نظر بگیرید که شغل اول او در استارتآپی بود که توسط فردی اداره میشد که تمایل چندانی بهکار گروهی نداشت.
الن در این شرکت، میتوانست با حرف زدن در مورد کارهایی که انجام میداد منفعت بهدست آورد. البته او اکنون برای یک شرکت بزرگ کار میکند که هر بخش باید برای گزارش فعالیتهایش به رئیس مراجعه کند. اما رفتار «خودمحدودکننده» آلن و هدر ندادن زمان رئیس با صحبت کردن با او در مورد دستاوردهایش، در نهایت به ضرر او تمام شد. اینطور نشد که الن به رئیسش جزئیاتی در مورد نحوه ارتباط با افراد در شرکت بدهد؛ چراکه او دچار عادت صحبت نکردن در مورد خودش بود.
برای رها شدن از رفتاری که دیگر برای شما فایدهای ندارد، باید ابتدا آن را به عنوان یک عادت تشخیص دهید. باید آن را وارد ضمیر خودآگاه کنید؛ آنگاه میتوانید واکنشهای جدید را امتحان کنید و ببینید آیا آنها برای شما نتایج دشواری به همراه دارند یا خیر. این کار میتواند سخت و حتی خطرناک بهنظر آید. این کار میتواند موجب شود که شما احساس آسیبپذیری، حماقت و در خطر بودن کنید. اما شاهد بودهایم که این کار بسیار مفید واقع شده است. زمانی که این کار انجام میشود، انرژی و اعتماد ایجاد میکند و این انرژی ادامه دادن به تلاش را آسانتر میسازد.
ناتوانی از دور شدن از یک موقعیت دشوار
گرفتار شدن در موقعیتهای سخت، معمولا خودش را از روشهای متفاوتی آشکار میکند: احساس میکنید که چیزی شما را از حرکت رو به جلو یا هدایت زندگی بازمیدارد. در از بین بردن شرایطی که قصد تضعیف شما را دارد احساس ناتوانی میکنید. احساس میکنید که گویی همکاریهای شما درک نمیشود یا مورد قدردانی قرار نمیگیرد. احساس میکنید که افراد دور و بر شما هیچ ایدهای از تواناییهای شما ندارند.
این نوع گرفتاریها میتوانند تصادفی به نظر بیایند؛ نتیجه موقعیتی که در آن قرار گرفتهاید یا اشتباه فردی که قدرت مافوق شماست. ممکن است این احساس تا حدی درست باشد. اما در نهایت، واکنشهای شما به شکلگیری شرایطتان کمک میکند و رفتارهای شما نحوه واکنش دیگران به شما را شکل خواهد داد.
این دلیلی است که چرا توانایی در شناسایی این رفتارها بسیار مهم است. وقتی شما به رفتارهای خاصی عادت میکنید، ممکن است این طور تصور کنید که این عادات در شما نهادینه شدهاند؛ بنابراین اگر شما از فرصتی عقب افتاده باشید، به این دلیل که صحبت در مقابل یک جمع عظیم را دوست ندارید، ممکن است این طور توجیه کنید که همیشه و حتی در مدرسه (زمانی که جزو آخرین افرادی بودهاید که دستتان را بلند میکنید) به این شیوه رفتار کردهاید.
اما میتوانید عادات جدید را بهجای عادات قدیمی جایگزین کنید. نکتهای که در مورد عادات وجود دارد این است که حتی وقتی شرایطی که منجر به شروع آنها شده است از بین میرود، آنها همچنان وجود دارند. این دلیلی است که چرا صرف زمان برای فهمیدن علت داشتن این عادات، معمولا مثمرثمرترین نگرش نیست. علت اینکه شما آن عادات را دارید این است که در گذشته مکررا آنها را انجام دادهاید.
به عبارت دیگر، عاداتتان، خود شما نیستند. وقتی به چیزی عادت میکنید، واقعا در مورد «این موقعیت»، «این لحظه»، «این چالش» و حتی واکنش خاصی که شرایطتان نیاز دارد فکر نمیکنید. شما تنها طبق روشی فعالیت میکنید که در طول زمان برای شما راحتتر شده است و مغز شما به این شیوه انرژی ذخیره میکند.
هنر تعریف از خود
زمانی که از افراد شاغل زن پرسیده شد تا در مورد چرایی بیمیل بودنشان برای بیان دستاوردهایشان توضیح دهند، پاسخها متفاوت بود. اما بین متداولترین پاسخها، موارد زیر به چشم میخورد: «اگر من باید مانند آن افراد لافزن در سازمان عمل کنم تا توجهات را جلب کنم، ترجیح میدهم نادیده گرفته شوم. من هیچ نیازی به رفتار مانند آن افراد نادان ندارم.» از آنجا که تصور تقلید از رفتار تحملناپذیر یک همکار، بیزارکننده است، ممکن است یک زن بهجای یافتن روشهایی برای شناساندن همکاریهای خود، از جلب توجه خودداری کند.
دو مشکل با این نگرش وجود دارد؛ اول اینکه، در نظر گرفتن فرد نادان در سازمان، به عنوان مثالی از هر چیزی که نیستید یا نمیخواهید باشید، نشاندهنده یک طرز تفکر به اصطلاح «سیاه یا سفید» است. در هر دو رویکرد شما بدترین جنبههای یک رفتار مفروض را مثال میزنید یا از یک روش کاملا متفاوت رفتار میکنید. تفکر «سیاه یا سفید» هیچ احتمال و امکانی برای یک حد وسط در نظر نمیگیرد؛ به عنوان مثال این تفکر هیچ روش درستی برای جلب توجه به کارتان، بدون اینکه فردی منفور یا خودخواه نشان داده شوید نمیبیند و این نوع تفکر امتناع شما از چنین رفتاری را توجیه میکند.
ثانیا، تقابل امتناع شما برای بیان کار خوبتان در شرکت با یک مثال کاملا متضاد میتواند به شما این طور الهام کند که از نظر اخلاقی بالاتر از هر فردی هستید که برای این اخذ اعتبار در سازمان احساس راحتی میکند. این کار مفید نخواهد بود؛ چرا که در نهایت دلیلی برای باقی ماندن در نقطه آسایش به شما ارائه میدهد. بهجای اینکه از خودتان بپرسید چرا در جلب توجه به سوی موفقیتهایتان مشکل دارید و سپس یک روش مناسب برای انجام این کار بیابید، تصور میکنید که یک انسان فوقالعاده هستید و نیازی به ستایش ندارید و از این بابت به خودتان تبریک میگویید و وقتی از ترفیعات بعدی جا ماندید، تلاش میکنید تا به خودتان تسلی بدهید.
بیمیلی در بیان دستاوردها بین زنان در هر بخشی و در هر سطحی معمول است. اما زمانی که سعی در رفتن به سطح بعدی یا یافتن شغل جدید میکنید، هزینههای آن بسیار زیاد خواهد بود. صحبت در مورد همکاریها و شرح تفصیلی اینکه چرا شما واجد شرایط لازم هستید، از شما فردی خودپسند یا منفعتطلب نمیسازد. این کار این علامت را ارسال میکند که شما آماده ترقی هستید. با این حال، تحقیقات شرکتها تایید میکنند که وقتی صحبت از بیان شایستگیها به میان میآید، زنان نسبت به مردان در درخواست شغل ادعای کمتری دارند.
اگر میخواهید به بالاترین پتانسیلتان دست یابید، مشهود ساختن دستاوردهای خود بهخصوص برای آنهایی که در سطوح ارشد هستند، درست به اندازه وظایف واقعی که در شرح شغلی شما بیان شده است، مهم و حائز اهمیت است.
اگر راهی برای صحبت در مورد ارزش کاری که انجام میدهید پیدا نکنید، این پیام را میفرستید که ارزش زیادی برای آن قائل نیستید و اگر شما برای آن ارزش قائل نباشید، چرا باید فرد دیگری برایش اهمیت داشته باشد؟ همچنین این طور القا میکنید که ممکن است در مورد موفقیت رفتاری دوگانه داشته باشید و اگر فردی دمدمی هستید، چرا باید کسی آبروی خودش را برای حمایت از شما به خطر بیندازد؟ اگر فکر میکنید که چگونه میتوانید خود را ارتقا دهید، باید بدانید که شما محصول اولیه خودتان هستید.
وقتی در مورد دستاوردهای خود صحبت میکنید، یعنی در حال فروش محصول خود هستید. مردم آنچه برای فروش است را میخرند؛ چون آنها شما را دوست و به شما اعتماد دارند و، چون باور دارند که آنچه ارائه میدهید ممکن است ارزشی برای آنها داشته باشد. چرا آنها به این مساله باور دارند؟ چون کارتان را بهطور واضح انجام میدهید. باور به محصول، راز هر فروشنده فوقالعادهای است.
اگر بیان دستاوردها یک رفتار جدید برای شماست، بهتر است کمک خواستن از یک همکار را امتحان کنید. بهعنوان مثال، ممکن است بهسادگی از یکی از همتایان خود که در یک فعالیت اقتصادی موفق با شما کار کرده است، بخواهید که دفعه بعدی که در یک جلسه حضور دارید در حمایت از شما صحبت کند. ممکن است این کار یک اقدام جسورانه از سوی خودتان نباشد، اما یک گام مفید خواهد بود.
مترجم: آناهیتا جمشید نژاد
منبع: اچ بی آر