ماهان شبکه ایرانیان

حکم نماز جمعه در عصر غیبت(۱)

«تقریرى از درس خارج فقه حضرت آیت الله تبریزى» فصلنامهء «حکومت اسلامى» به منظور نشان دادن فضاى علمى و تخصصى درسهاى خارج حوزه، تلاش نموده تا در هر شمارهء خود، یکى از مباحث مرتبط با حکومت ر، که دردروس فقها و بزرگان حوزه مطرح مى شود، تنظیم و به محضر ارباب علم و دانش عرضه نماید

حکم نماز جمعه در عصر غیبت(1)

«تقریرى از درس خارج فقه حضرت آیت الله تبریزى»

فصلنامهء «حکومت اسلامى» به منظور نشان دادن فضاى علمى و تخصصى درسهاى خارج حوزه، تلاش نموده تا در هر شمارهء خود، یکى از مباحث مرتبط با حکومت ر، که دردروس فقها و بزرگان حوزه مطرح مى شود، تنظیم و به محضر ارباب علم و دانش عرضه نماید. در شماره هاى پیشین مبحث «حق و تکلیف» و «نقض حکم حاکم» را از دو تن ازشخصیهاى برجستهء علمى حوزهء علمیهء قم منتشر کردیم، اکنون به تناسب موضوع ویژه نامه،مبحث «حکم نماز جمعه در عصر غیبت» از سلسله درسهاى خارج فقه فقیه برجستهء حوزه،حضرت آیت الله حاج شیخ جواد تبریزى را برگزیده، تقریرى از آن را ارائه مى کنیم .
موشکافیهاى دقیق علمى و تأمل در آیات قرآن و روایات معصومین (ع) و دقت ووسواس در استنباط حکم شرعى، که از اختصاصات دروس تخصصى حوزه مى باشد، کاملاًدر این مبحث نمایان است . گفتنى است نقص و خلل احتمالى موجود در این مبحث، مربوطبه تقریر است.

«حکومت اسلامى»

وجوب نماز جمعه در زمان نبى گرامى (ص) و امامان معصوم (ع) و بسط ید آنان از ضروریات فقه است . بر اساس فحصى که کرده ایم، در این مسأله چند نظریه وجود دارد:
نظریهء نخست: مشروعیت و وجوب نماز جمعه مشروط به وجود امام معصوم (ع) یاوجود شخصى است که از سوى معصوم نصب شده باشد و مقصود از نصب، نصبِ خاص است؛ اعم ازاینکه فقط براى امامت جمعه یا براى افتا و نماز جمعه یا براى قضاوت و نماز جمعه تعیین شده باشد. مقتضاى کلمات گروهى از فقها و اصحاب ما این نظریه است و نتیجهء آن این است که درزمان غیبت، نماز جمعه مشروعیت و وجوب ندارد و نمى تواندجایگزین نماز ظهر شود و باید نماز ظهر اقامه شود.
نظریه دوم: بر خلاف نظریه نخست است و گفته اند که قائل هم دارد، ولى ممکن است فقط در حدّ احتمال باشد و آن این است که در حکم نماز فرقى بین زمان حضور و غیبت نیست؛ همانطورکه در زمان حضور و بسط ید امام (ع)، نماز جمعه، در روز جمعه واجب تعیینى است، در عصر غیبت هم همینطور است، حضورامام معصوم یا منصوب خاص او لازم نیست . پس اگر شرایط نمازجمعه در زمان غیبت فراهم شد، مثل زمان حضور واجب است .صاحب جواهر این احتمال را به فردى از معاصران خود نسبت داده به طورى که حتى اگر فقها از سوى امام در زمان غیبت به طورعام نصب نشده باشند، مردم باید نماز جمعه را اقامه کنند.
به فرمودهء صاحب جواهر، این شخص از اطلاق کلمات اصحاب اینگونه فهمیده است .
نظریهء سوم: وجوب تخییرى نماز جمعه است .
آنطور که ما تتّبع کردیم، بسیارى از اصحاب ماملتزم به این معنا هستند که نماز جمعه در زمان غیبت وجوب تعیینى ندارد،بلکه واجب تخییرى است؛ بدین معنا که لازم نیست مکلّفین نمازجمعه بخوانند، مى توانند نماز ظهر بخوانند، چنانکه مى توانند نماز جمعه بخوانند و مجزى از نماز ظهر هم هست .
نظریهء چهارم: فقط مشروعیت نماز جمعه است؛ بدین معناکه اگر کسى در زمان غیبت نماز جمعه خواند، بدعتى مرتکب نشده، ولى مجزى نیست و باید نماز ظهر را هم بخواند.
این نظریه قابل التزام نیست، چون در شبانه روز بر مکلف بیش از پنج نماز واجب نیست، اگر از ادلّه، مشروعیت نماز جمعه در عصر غیبت استفاده شد؛ یعنى واجب تعیینى نبوده و وجوب تخییرى دارد و بنابر وجوب تخییرى، اگر نماز جمعه بخواند قطعاًمجزى است و تکلیف از او ساقط است . مشروعیت نماز جمعه ومجزى نبودن، باتوجه به اینکه ظهر جمعه یک نماز بر مکلف واجب است، با یکدیگر قابل جمع نیست .

دلایل حکم نماز جمعه

در خصوص ادلّه ـ اعم از آیات و روایات ـ در دو جهت بحث مى شود:
الف . دلالت ادلّه است، که آیا واقعاً ادلّه بر وجوب تعیینى نمازجمعه در عصر غیبت دلالت مى کنند یا نه ؟
ب . اگر دلالت ادلّه تمام باشد، آیا قرینه اى داریم که از ظهور این ادلّه رفع ید کنیم ؟ آیا این ادلّه معارض دارند و در صورت وجودمعارض، میان آنها جمع عرفى امکان پذیر است یا نه ؟

قرآن کریم

آیهء نخست: (یا أیّها الَّذین آمنوا اذا نُودى َ للصلاةَ مِنْ یَوم ِالجُمُعةِ فَاسْعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیعَ ذلِکُمْ خیر لکم ان کنتم تعلَمون).[1]
در تبیین آیه گفته اند:
اولاً: به جهت آمدن «ذکر اللّه» با «یوم الجمعه» در آیه، معلوم مى شود که مقصود «نماز جمعه» است؛ یعنى وقتى براى نماز جمعه ندا داده شد، بیع و شراء و معاملات و اشتغال به امور دنیوى را رها کنید و به نمازجمعه بشتابید.
ثانیاً: آیه اطلاق زمانى دارد و منحصر به عصر حضور نیست . همانطور که خطابات دیگرقرآنى، مخصوص یک زمان نیست، این خطاب هم همینطور است . تعبیر آیه «اذا نُودى»است، هر گاه چنین ندایى برخاست؛ (فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع)، چه در زمان حضورو چه در زمان غیبت .
ثالثاً: «فاسعو» که صیغهء امر است، ظهور در وجوب دارد و حمل بر استحباب، محتاج قرینه است .

چند اشکال بر استدلال به آیه

اشکال 1 آیهء شریفه در قالب قضیهء شرطیه است (اذا نودى للصلاة مِنْ یوم الجمعة)یعنى هنگامى که براى نماز جمعه ندا داده شد، به سوى آن بشتابید، اما در مقام بیان شرایط آن نیست و اطلاق ندارد که بتوان به آن تمسک کرد. پس ناگزیر باید مدلول متیقن را اخذ کرد ومدلول متیقن «زمان حضور امام (ع) یا منصوب خاص» اوست .

پاسخ

این اشکال علیل و قاصر است؛ چرا که مراد از «ندا»، همان اذانِ معروف است که در هرروز و شب براى نمازهاى یومیه گفته مى شود و حاکى از دخول و رسیدن وقت نماز است .وقتى اذان مى گویند؛ یعنى وقت نماز داخل شده و براى اقامهء نماز اقدام کنید. آیهء مورد بحث،به این معناست که وقتى اذانِ دخول وقت که در روز جمعه گفته شد، به سوى نماز جمعه بشتابید؛ (فأسعوا الى ذکر اللّه) اما آیا در اذان روز جمعه، غیر از آنچه که در اذان ایام دیگرهفته معتبر است، شرط دیگرى لازم است ؟ روشن است که چنین قیدى در آیه نیست . اگرندایى به نماز در اذهان مردم سابقه نداشت، مى گفتیم که آیه در مقام بیان آن است، ولى آیه،مطلبى را که براى مردم مأنوس است، بیان کرده؛ مانند «أقیموا الصلاة» که در مقام بیان نمازنیست، بلکه در مقام بیان حکم نماز است . در خصوص نماز جمعه در روزهاى جمعه هم همان اذان متعارف در روزهاى دیگر را مى گفتند، اگر در نداى روز جمعه چیز دیگرى معتبربود، ذکر مى شد.
لذا اینکه قید مى زنیم ـ مثلاً ـ اگر مؤذنِ حاکم ستمگرى بر نماز جمعه ندا دادحضور واجب نیست، یا نماز جز پشت سر کسى که به دینش اعتماد داشته باشى (تَثِقُ بِدیِنه) نماز نیست، به خاطر وجود دلیل خاص است .
حال اگر به وسیلهء دلیل خارجى ثابت مى شد که ندا باید از جانب امام یا منصوب خاص اوباشد، از اطلاق رفع ید مى کردیم، ولى چون دلیل بر تقیید نداریم، به اطلاق تمسک مى کنیم .اگر کسى که شرایط اقامهء نماز را دارد و عارف به احکام و مسائل نماز جمعه است، بر نمازجمعه ندا داد، به مقتضاى اطلاق آیه براى اقامهء نماز جمعه به سوى آن مى شتابیم . پس به مقتضاى اطلاق آیه فرقى نمى کند که امام معصوم ندا دهد یا منصوب خاص و یا منصوب عام او و یا غیر منصوب .
در همهء صور یاد شده حضور واجب است و تنها کسانى که از حضور استثنا شده اند،حضورشان واجب نیست .
اشکال 2: مراد از «ذکر» در آیه (فاسعوا الى ذکر الله)، خطبهء نماز جمعه است و «فَاسْعَو»دلالت بر استحباب مى کند؛ زیرا ـ چنانکه در فروع نماز جمعه آمده ـ حاضر شدن در خطبهءنماز جمعه واجب نیست، بلکه اگر حاضر شد، بنابر احتیاط واجب یا بنا بر اظهر باید به خطبه ها گوش کند که در نماز جمعه شرط است . ولى حضور در خطبه واجب نیست، چون اگر رکوع امام جمعه را هم درک کند، نماز جمعه را درک کرده و کافى است .
لغت شناسان دربارهء کلمهء «فاسعو» گفته اند: اگر «سعى فیه» باشد، «سعى» به معناى زحمت کشیدن است . اگر «سعى الیه» باشد، «سعى» به معناى با سرعت رفتن و شتافتن است و اگر«سَعى لَه» باشد، «سعى» به معناى عمل کردن است؛ یعنى براى آن غرض فلان عمل راانجام داد.
در آیهء مبارکه «سعى» با «الى» متعدّى شده؛ یعنى به سرعت براى ذکر خدا بشتابید و چون منظور از ذکر خدا خطبهء نماز جمعه است و حضور در خطبه هم مستحب است، از این جهت «فاسعو» دلالت بر استحباب مى کند؛ یعنى مستحب است که براى حضور در خطبهء نمازجمعه بشتابید. پس آیه ناظر به وجوب تعیینى یا تخییرى نماز جمعه یا استحباب آن نیست ودر همهء حالاتِ یاد شده، شتاب براى حضور در خطبه مستحب است .
برداشت این معنا از آیه، قرائنى هم دارد: نخست آنکه، دستور شتافتن و تند رفتن داده شده، اگر رفتن به نماز جمعه واجب هم باشد، چرا باید تند برود و بشتابد؟
قرینهء دوم به کاربردن کلمهء «خیر» در ذیل آیه است که مى فرماید: (ذلکم خیرٌ لکم ان کنتم تَعْلَمُون) کلمهء «خیر» گاهى در برابر کلمهء «شر» استعمال مى شود؛ مثلاً گفته مى شود:«اطاعت خداوند خیر و عصیان او شرّ است .»
این معنا دلالتى بر افعل تفضیلى ندارد، چه بسا آن فعلِ خیر واجب باشد. ولى گاهى خیردر معناى افعل تفضیلى به کار مى رود. مثل اینکه گفته مى شود: «هذا خیرٌ منه»، این عبارت زمانى استعمال مى شود که عمل خیر واجب نباشد والاّ اگر واجب باشد، طرفِ دیگر شرّخواهد بود، چون عقاب دارد. در ذیل آیهء مبارکه هم مى فرماید: (و اذا رأَوا تجارةً أو لهواًانفضّوا الیها و ترکو قائما قُلْ ما عنداللّه خیر من اللّهو وَ مِنَ التجارة)، تجارت و گوش کردن به التذاذات نفسیه ـ به گونه اى که در محرمات داخل نشود ـ عیبى ندارد.

پاسخ

ما دلیلى نداریم که مراد از «ذکر» فقط خطبه باشد، خطبه انسان را به یاد خدا مى اندازد،به خصوص خطبهء نبىّ گرامى (ص)، ولى نماز هم انسان را به یاد خدا مى اندازد و اختصاص به خطبه ندارد. نماز هم ذکر است؛ (أقم الصلاة لذکرى). صاحب مدارک (قدس سره) بر این مطلب تصریح کرده که مفسران اجماع دارند مراد از «ذکر» در آیه «خطبه و نماز» است نه فقط خطبه .البته ما به اجماع یاد شده استناد نمى کنیم، بلکه معتقدیم که ذکر مطلق است و نماز را هم در برمى گیرد. در علم اصول خوانده ایم که اگر خطابى وارد شود؛ مثل «اغتسل للجمعة و الجنابة»،چنانچه دلیلى داشتیم که غسل جمعه استحبابى است، از ظهور صیغهء امر در وجوب نسبت به غسل جمعه رفع ید مى کنیم، ولى نسبت به غسل جنابت رفع ید نمى کنیم و صیغهء امر ظهور دروجوب دارد. در اصول منقّح شده که در موارد، استحباب و وجوب در مقام ثبوت طلب اعتبارى فرق نمى کند. تنها در بعضى از موارد طلب «ترخیص در ترک» وارد شده که از آن طلب به استحباب تعبیر مى شود.
در واقع طلب در چنین مواردى، موصوف به «ورود ترخیص فى ترک المتعلق» شده که طلب استحبابى نامیده مى شود، ولى در مواردى که طلب مطلق باشد و «ترخیص در ترک متعلق» وارد نشده باشد، طلب وجوبى است؛ یعنى مکلف باید آن را به جاآورد. عقل در طلب نوع اول استحباب و در نوع دوم وجوب را انتزاع و برداشت مى کند. پس اگر در خطاب یاد شده نسبت به غسل جمعه، ترک اجازه داده شده باشد، از ظهور صیغهء امر دروجوب رفع ید مى شود، ولى نسبت به غسل جنابت که ترک آن اجازه داده نشده، از ظهورصیغهء امر در وجوب، رفع ید نمى شود. در مورد بحث ما نیز چنانکه دلیلى دلالت کند که حضور در خطبه مستحب است، در مورد خطبه از ظهور صیغه امر (فاسعوا) در وجوبرفع ید مى کنیم، اما نسبت به نماز جمعه که اجازهء ترک داده نشده، ظهور صیغه امر در وجوب به قوّت خود باقى است و از آن رفع ید نمى شود.
اما اینکه «خیر» را در آیهء شریفه به معناى افعل تفضیلى دانستید، صحیح نیست، بلکه خیردر اینجا در برابر شرّ است . در مثل سخن یوسف که عرض کرد: (ربّ السجنُ أحَبّ الَى َّ ممّایدعوننى الیه) نه آن است که آنچه را که یوسف را بدان فرا مى خواندند، محبوب یوسف بوده، ولى زندان برایش محبوبتر است ! در اینجا استعمال در معناى مجرد است .
چنانکه آیهء مبارکهء (و ان تصوموا خیر لکم) نیز همینگونه است؛ یعنى چنین نیست که اگرروزه هم نگیرید، خیر است ولى روزه گرفتن بهتر است ! در هیچیک از این آیات، معناى افعل تفضیلى اراده نشده است .
در آیهء مورد بحث ما هم فرمود: (وَ اذا رأوا تجارةً أو لهواً انفضّوا الیها و ترکوک قائما قل ما عندالله خیر من اللّهو و من التجارة...).
«تجارت» و «لهوى» که مردم را مشغول مى کرد و از نماز باز مى داشت، شرّ بود، نه اینکه آنها هم خیر بودند، ولى نماز بهتر از آنها است ! لهو یک قسمش حرام است، کسانى که واردبازار مکه مى شدند، طبل مى زدند و طبلها هم لهو بود، نه آنکه امرى مباح بود.
کسى که دیانتش ضعیف باشد، به دنبال لهو مى رود و خداوند چنین افرادى را سرزنش مى کند. چون بعضى از مردم به تجارت مشغول مى شدند و بعضى هم به ساز و دهل گوش مى کردند. تجارت و لهو شرّ بوده و در آیه سرزنش شده اند.
پس، کلمهء «خیر» هم نمى تواند قرینه اى بر معناى مورد نظر شما از آیه باشد و استحباب رااثبات کند.
اشکال 3: آیهء شریفه اطلاق ندارد، چون ذیل آیهء (و اذا رأوا تجارة...)، خطاب به پیغمبراست که اى رسول، آنها به دنبال تجارت و لهو مى روند و تو را در نماز تنها مى گذارند. روشن است که آیه مربوط به نماز پیغمبر است، در حالى که ما بحثى در وجوب حضور در نماز جمعه اى که پیامبر اقامه مى کرد و درک خطبه هاى آن حضرت نداریم . بحث ما در نماز جمعه در عصر غیبت است . اگر در زمان غیبت شخص مجتهد و عارف به احکام و ثقهء در دین نماز جمعه اقامه کند، آیا مردم باید حاضر شوند؟ این آیه حکم این صورت رابیان نمى کند.

پاسخ

این اشکال هم وارد نیست؛ چرا که آیه حکم کلّى را بیان مى کندکه ابدى است (یا أیّها الذین آمنوا...)، شبیه آیهء (السارق والسارقة فاقطعوا أیدیهما) است که حکم ابدى را بیان مى کند.حتى مثل (أقم الصلاة لدلو الشمس) هم نیست که خطاب خاص مى باشد، بلکه خطاب به عموم مؤمنان است . گرچه آیهء دوم (و اذا رأوا تجارة...) تطبیق است بر امّت پیامبر در آن زمان، که آن حضرت را رها کرده و به دنبال تجارت و لهو مى رفتند، ولى معنایش اختصاص نماز جمعه به پیامبر نیست تا بگوییم مختص به امام و منصوب خاص او است و نتوانیم به دیگرى تسرّى دهیم . آیهء دوم منافاتى با آیهء اول ندارد، آیهء اول عام است و آیه دوم وضعیت مردم در زمان پیغمبر را بازگو مى کند.
پس به نظر ما آیهء مبارکه، ظهور در وجوب نماز جمعه دارد واین ظهور اختصاص به عصر حضور امام (ع) یا منصوب خاص اوندارد، البته باید بحث کنیم که قرینه اى بر خلاف این ظهور قائم شده است یا نه ؟
اشکال 4: آیهء شریفه دلالت بر «وجوب حضور» دارد، نه «وجوب اقامه».
در این مقام دو مسأله مطرح است:
مسأله نخست اینکه: اقامهء نماز جمعه توسط مسلمانان وجوب تعیینى دارد.
مسأله دوم اینکه: اگر نماز جمعه در محلّى اقامه شد، مؤمنان لازم است که در آن نماز جمعه حاضر شوند.
فقهاى ما مفاد آیه را مسألهء دوم دانسته اند؛ یعنى اگر نماز جمعه با شرایط لازم خود برگزار شد، بر دیگران واجب است در آن حضور یابند؛ اما اینکه شرایط اقامهء نماز جمعه چیست ؟ با چه شرایطى منعقد مى شود؟ آیا اقامه نماز جمعه واجب تعیینى است یا نه ؟ آیه دلالت بر این مطلب ندارد؛ چون مفاد آیه، قضیهء شرطیه است (اذا نودى للصلاة من یوم الجمعةِ فاسعوا الى ذکر اللّه ...) ومفاد قضیه شرطیه آن است که اگر شرط محقق شود، جزا تحقق پیدا مى کند، اما حکم شرط از جملهء شرطیه استفاده نمى شود.
مسأله نخست را به وسیلهء دلایل دیگر روشن خواهیم کرد که اقامه اش در روز جمعه با شرایط آن مشروع است . اما اینکه وجوبش تعیینى است یا نه ؟ آیه دلالتى بر آن ندارد. «وجوب حضور» در نماز جمعه اى که با شرایطش اقامه شده، وجوب تعیینى نماز جمعه نیست، بلکه مقصود از اینکه «نماز جمعه وجوب تعیینى دارد یا نه ؟» این است که اقامه اش واجب تعیینى است یا نه ؟

پاسخ

اگر در آیهء شریفه مى فرمود: «اذا اُقیم صلاة الجمعة فاسعوا الى ذکر اللّه» این استدلال تمام بود، ولى تعبیر آیه (اذا نودى للصلاةمن یَوم الجمعة) است و ندا براى نماز جمعه، اقامهء نماز جمعه نیست، بلکه همان ندایى است که همه روزه براى نمازهاى دیگرمى شود؛ یعنى وقتى اذان گفته مى شود، بشتابید براى نماز و خطبه .«فاسعو» یعنى باید اقامهء نماز کنید. اقامه کردن هر شخصى، چه آنهایى که اول هستند و چه آنهایى که بعداً ملحق مى شوند. نمازجمعه توسط گروه نخست منعقد مى گردد و گروههاى بعدى هم در آن حاضر مى شوند. (فاسعوا الى ذکر اللّه)، هم دلالت مى کند بر وجوب انعقاد نماز جمعه و هم دلالت مى کند بر اینکه مردم باید ملحق شوند.
پیوستن مردم هم به وسیلهء ضمیمه شدن روایاتى است که مى گوید: درک نماز جمعه به درک رکوع امام است، پس آیه بر هر دو مطلب دلالت مى کند.

آیهء دوم: (حافظوا عَلَى الصلوات و الصلاة الوسطى)

[2]
به این آیه استدلال شده که مراد از «صلاة وسطى» در روزهاى عادى نماز ظهر و درروزهاى جمعه، نماز جمعه است . و «حافظو» خطاب به همهء مردم است که موظّف هستند ازنماز جمعه در روز جمعه حفاظت کنند.
پاسخ: به نظر ما این آیه به تنهایى دلالتى بر وجوب حفظ نماز جمعه ندارد و در روایاتى که «صلاة وسطى» را معنا کرده اند آمده است که مراد نماز ظهر است و در بعضى از روایات آمده مراد نماز عصر است که البته ا ین دسته از روایات، بنابر تقیّه است .
اما روایتى که دلالت کند مقصود از «صلاة وسطى» نماز جمعه است، جز روایت مرسلى که طبرسى در تفسیر مجمع البیان نقل کرده، روایت دیگرى نداریم . روایت را از على (ع) نقل کرده که «صلاة وسطى» در غیر جمعه ظهر است و در روز جمعه، نماز جمعه است .
اما این روایت، اولاً از نظر سند مرسله است و قابل اعتماد نیست و از نظر دلالت هم برمدعا دلالت ندارد، چون در صدد بیان این جهت نیست که در زمان غیبت مى توان نماز جمعه را اقامه کرد یا نه ؟ و کسانى که شرط اقامه نماز جمعه را حضور امام یا منصوب خاص اومى دانند، معتقدند که در عصر غیبت نمى توانیم نماز جمعه را اقامه کنیم . پس روایت در صددبیان شرایط وجوب نماز جمعه نیست .

پی نوشت ها :
 

[1] جمعه: 9
[2] بقره: 238

منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 32
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان