اگر «انسان» از «انسان» سخن می گوید از آن روست که بیش از همگان در اندیشه هستی انسان است؛ ولی در این رهاورد امّا، به چیستی او نقش می زند: نگار می برد و پرده می درد؛ بت رنگین می تند و خدای چوبین می شکند... و در یک کلام، پرسش ها دارد و پیاپی، پاسخ می طلبد؛ «... که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را.»(1)