توضیحاتى پیرامون تفسیر شریف المیزان تألیف مرحوم سید محمد حسین طباطبایى (ره)
ابتدا قدرى پیرامون مؤلف این تفسیر صحبت کنیم:
درباره مرحوم علامه (ره) در زمان حیات و بعد از رحلتش، بعنوان شرح حال و بزرگداشت و یادنامه مقالات و کتابهاى زیادى نوشته شده که همهاش خواندنى است .
آقاى طباطبائى (ره) از بیت اصیل و ریشهدارى هستند. به آنها: طباطبایى، قاضى، شیخ الإسلامى، وهابى یا عبدالوهابى هم مىگویند و به این چهار عنوان مشهور هستند.
قاضى مىگویند چون بزرگان این بیت در زمانهاى دور قاضى رسمى بودند.
شیخ الاسلام مىگویند چون چند قرن (از قرن هشتم و نهم) نیاکان اینها شیخ الاسلام بودند و به شیخ الاسلامى منصوب مىشدند.
عبدالوهابى یا وهابى مىگویند چون جد چندم آنها، امیر عبدالوهاب بوده که در خاندان آنها از همه معروفتر بوده است .
و طباطبایى مىگویند چون نسبشان مانند بسیارى از سادات به یکى از امام زادهها (طباطبا) [1] مىرسد و به این مناسبت به آنها طباطبایى مىگویند.
به این نکته باید توجه داشته باشیم که اصالت داشتن و داراى خانواده و بیت ممتاز بودن در شخصیت افراد آن بیت خیلى مؤثر است. اگر دو نفر از هر حیث مساوى باشد ولى یکى مربوط به یک خانواده عادى و دیگرى از یک خانواده اصیل و ممتاز باشد، مسلماً امتیاز و شخصیت دومى بیشتر است .
بیت مرحوم علامه طباطبایى (ره) تا شش قرن قبل، همه از اعلام و بزرگان و مؤلفان بوده و علاوه بر موقعیت علمى و اجتماعى، اهل سیر و سلوک بودهاند. به طورى که سر سلسلهشان شاید متهم به صوفى گرى هم شده. که البته این اشتباه است وى عارف بوده است. مرحوم علامه طباطبایى و برخى از عمو زادههاى ایشان رسالههایى درشرح حال و معرفى رجال این بیت علمى نگاشتهاند.
آقاى میرزا على آقا قاضى (ره) که از علماء اخلاق معروف است از این بیت مىباشد .
و هر چه از حیث معنویات درباره علامه طباطبایى (ره) - که به ایشان قاضى طباطبایى هم گفته مىشد - گفته مىشود، در برادرش - سید محمد حسن معروف به «الهى» - و پسر عمویش - سید حسین قاضى - هم هست .
به هر حال از حیث معنویات شخصیت غیر قابل انکارى داشت .
از حیث علم و سواد و ملایى، ابتدا لازم است مقدمهاى عرض کنم:
در حوزه ممکن است برخى با سر و صدا به شهرتى برسند و درس پر جمعیتى پیدا کنند از اینرو اینها نمىتواند مشخص شخصیت علمى کسى باشد. بلکه ملاک ملایى و شخصیت علمى داشتن اینست که أفاضل حوزه را به خود جلب و جذب کند.
اگر کسى در درس خود پنج نفر از افاضل را جلب کرده باشد و در درس شخص دیگر 500 نفر شرکت کنند که نمونه یکى از آن پنج نفر در آن نباشد، باید بگوییم اولى شخصیت علمى بهتر و بیشترى دارد .
مرحوم علامه طباطبایى (ره) کسى بود که بسیارى از فضلا را جذب کرده بود در تمام رشتهها: فقه، اصول، فلسفه، عرفان و هیچ فاضلى از شرکت در درس او ابا نداشت. با وجود آنکه سابقهاى در قم نداشت و تازه وارد بود، اما همه جلب او شده بودند.
افرادى هم که ملایى آنها محرز مىشود گاهى نمىتوانند شاگرد تربیت کنند و هستند افرادى که با سواد هستند ولى حتى نمىتوانند حرفشان را به خوبى انتقال دهند. اما ایشان امتیاز تربیت شاگرد را در حد بسیار بالایى داشت. کتابهاى او به خوبى جا باز کرد. فیضهایى که از او به حوزه و اساتید و افاضل رسید بسیار زیاد است .
ایشان با تمام خدماتى که به حوزه علمیه و به تفسیر و فلسفه و غیره نموده بود، برداشت مادیش از حوزه خیلى خیلى کم بود. تا مدتها خانه ملکى نداشت و اجاره نشین بود در طول مباحثاتى که با یک پرفسور[2] در تهران داشت و هر 15 روز یک بار به تهران مىرفت، با اتوبوس رفت و آمدش را انجام مىداد. در حالیکه یک شخصیت جهانى بود واقعاً متواضع بود.
نکته دیگر: گاهى شخصیتها با تمام خدماتى که انجام مىدهند، یک مسألهاى برایشان اتفاق مىافتد که در نظر برخى از عوام نقطه ضعف محسوب مىشود و بخاطر آن 50 - 60... سال خدمات به حق آنها نادیده گرفته مىشود هر چند که فى الواقع آن مسأله نقطه ضعف نباشد.
براى آقاى طباطبایى (ره) چنین وضعى پیش نیامد اما در این اواخر به علت مخالفتى که با برخى مطالب دکتر شریعتى نمود، مورد اهانت برخى از نادانان قرار گرفت. برخى مىآمدند به او اهانت مىکردند، سؤالات بیجا مىکردند، و احیاناً مطالب زنندهاى مىنوشتند.
با اینکه نتیجه حوزه قم و بازدهى آن قبلاً هم خوب بود و کتابهایى مانند «درر» و «صلوة» مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى و آثار مهم دیگرى داشت. اما مرحوم علامه (ره) و افراد دیگر آمدندو در حوزه تحولى ایجاد کردند.
مسأله دیگر: علاقه ایشان به اهل بیت (ع) است. مرحوم سید حسین قاضى (ره) (پسر عموى ایشان)، هر جمعه در منزل خودمجلس روضه مختصرى برقرار مىکرد. آقاى طباطبایى (ره) همیشه در این مراسم شرکت مىکرد هر جمعه چند ساعت براى روضه و شرکت در این مجلس وقت مىگذاشت. زیارت اهل قبور و حرم او - با این کثرت مشلغه علمى - ترک نمىشد. در حالیکه بعضىها این امور را اتلاف وقت مىدانند!
اینهابراى ما درس است که هر چه جلو مىرویم و بر علممان افزوده مىشود، باید بیشتر به معنویات بپردازیم.
تواضع علمى علامه (ره):
مجلهاى بود به نام «مکتب تشیع» که حضرت آقاى هاشمى رفسنجانى و شهید مرحوم آقاى باهنر و... آن را راه انداخته و اداره مىکردند، و همچنین در تهران بعضى جلسات تبلیغى با شرکت آقایان: دکتر بهشتى، جزایرى، مطهرى، آیتى... تشکیل مىشد. [3] مجله دیگرى به نام «مکتب اسلام» تأسیس شد ایشان در این جلسات شرکت مىکرد و د رآن مجلات مقاله مىنوشت. با اینکه این افراد همه از شاگردان او بودند، اما چون مىدید این کار براى آشنایى نسل جوان با اسلام لازم است تکبر نمىکرد.مقالات ایشان در این مجلات چاپ شده و موجود است .
خصوصیت دیگر ایشان که از تمام خصوصیات او مهمتر است، استقامت سلیقه اوست. در هیچ جا کج سلیقگى از او دیده نشده و طورى سخن نگفته که سوژه به دیگر اندیشان بدهد.
بله در مسائل فلسفى ممکن است حرفهایى داشته باشد که دیگران قبول نکنند و مورد اختلاف باشد که البته این هم اقتضاى مباحثات علمى است .
و اینها شاید معلول معنویات ایشان و حالت خضوع و اخلاص ایشان باشد که باعث شده درکارهاى علمى اینقدر مستقیم و خوش سلیقه عمل کند. هر چه نوشته، خوب و مفید و مستقیم است. و این مىتواند براى ما خیلى آموزنده باشد.
از نظر عقاید در صدد بود همان عقائد معروف شیعه را با دلیل و برهان و آیه مستدل کند و خیلى منطقى و متین و جالب مطرح نماید.
سید محمد باقر موسى همدانى (مترجم المیزان) که خیلى با مرحوم علامه (ره) رفت و آمد داشت، د رکتابش به نام «عقاید اسلامى»، به مناسبتى مکاشفهاى را از مرحوم علامه (ره) نقل کرده است که در جاهاى دیگر و یادنامهها ندیدم. ان شاء الله مراجعه بفرمایید.
متأسفانه در بیت مرحوم قاضى (ره) بعد از علامه طباطبایى کس دیگرى در این زمینهها رشد نیافته است. مرحوم علامه طباطبایى (ره) دو فرزند ذکور دارند که اهل علم نیستند.
سید حسین قاضى عمو زاده ایشان هم دو آقا زاده داشت که اهل علم نبودند از مرحوم آقاى الهى برادر علامه طباطبایى هم فرزند اهل علمى سراغ نداریم.
مرحوم آیة الله سید محمد على قاضى، امام جمعه شهید تبریزى - پسر عمومى مرحوم علامه - آقا زادهاى دارند به نام «سید محمد تقى» اهل علم مىباشد امید است ان شاء الله بر این راه بماند و بقیة السلف خوبى براى خاندانش باشد.
توضیحاتى پیرامون تفسیر شریف المیزان:
از آغاز تدوین تفسیر تا قرن چهاردهم به طور قطع مىتوان گفت سبک تفسیر عوض نشده بود. هر چند که تفاسیر هر کدام احیاناً ابعاد مختلفى را پیگیرى مىکردند،اما در قرن چهاردهم مىتوان گفت که در سبک تفسیر تغییرى ایجاد شده است. یکى از آن تفاسیر که سبک خاصى داشته تفسیر «المیزان» است .
از کارهایى که روى المیزان انجام شده است، ترجمه آن مىباشد. ترجمه هر جلد در دو جلد، البته پنج جلد اول المیزان دوبار ترجمه شده است .
پنج جلد اول را اساتید بزرگوار. آیة الله مکارم شیرازى، جناب آقاى مصباح یزدى، جناب آقاى گرامى، جناب آقاى نیرى بروجردى، جناب آقاى شیخ محمد جواد حجتى، ترجمه کردهاند.
و پانزده جلد بعد را جناب آقاى سید محمد باقر موسوى همدانى ترجمه کردهاند .
به دلیل اینکه کتاب خیلى جا باز کرده بود، آقاى موسوى همدانى هم وقت بیشترى و هم رابطه نزدیکترى با مرحوم علامه (ره) داشتند، از جلد ششم به بعد را در سى جلد ترجمه نمودند. و بعضى از ناشرین از او خواستند که چند جلد اول را هم مجدداً ایشان ترجمه کنند که به یک قلم باشد. اینکار هم انجام شد و الان دورهچهل جلدى ترجمه به قلم ایشان است .
کار دیگرى که روى المیزان انجام شد، تنظیم فهرستى براى این کتاب شریف است .
بعد از مرحوم علامه (ره) یادر زمان ایشان فهرستى براى «المیزان» نوشته شد هم به عربى و هم به فارسى. که فهرست موضوعى بسیار خوبى است و براى محققان بسیار سودمند و لازم است. چون مسائل بسیارى در جاهاى مختلف المیزان مطرح شده است گاهى یک مورد را مىبینیم و از موارد دیگر غافل مىشویم. لذا این فهرستها بسیار کار ساز خواهد بود. نام این فهرست «دلیل المیزان» و مؤلفش آقاى الیاس کلانترى است.
فهرست مهمترى هم تنظیم شده که به اعلام، امثله، حدیث، آیه... اشاره دارد و در سه جلد چاپ شده است .
جزوههایى هم وجود دارد که بحثها و موضوعاتى از المیزان را تقطیع و جداگانه چاپ کردهاند که این هم کار بسیار خوبى است .
و البته نسبت به سایر کتابها ایشان هم کارهایى انجام شدهاز جمله «روش رئالیسم» که آیة الله مطهرى (ره) و آیة الله سبحانى روى آن کار کردهاند، رساله «ولایت» ایشان ترجمه به فارسى شده است، روى کتاب «وحى یا شعور مرموز» آیة الله مکارم کار کردند، جناب آقاى فقهى «سیرة النبی» ایشان را تکمیل و ترجمه کردند.
کار بسیار خوب دیگرى که روى «المیزان» شده کتابى استبه نام «الطباطبایى و منهجه فى تفسیر المیزان» نوشته جناب آقاى على أوسى سلمه الله .
خود نویسنده مىگوید: و قدوضعت البحث على ثلاثة أبواب و خاتمة:
ففى الباب الاول تناولت عصر الطباطبایى و حیاته و ثقافته. و هو على ثلاثة فصول: الفصل الاول تعرضت لبیان عصر الطباطبایى. الفصل الثانى حیاته و ثقافته. الفصل الثالث تکلمت عن المصادر التى اعتمد علیها الطباطبایى فى تفسیر المیزان و هى مصادره التفسیریة و کتب اللغة و مصادر الحدیثیة و مصادر متنوعة التاریخیة و المعارف العامة و الجرائد و المجلات.
135 کتاب حدیثى معرفى کرده است که المیزان از آنها استفاده نموده است .
پنج مجله و روزنامه که گاه گاهى در تفسیر از این مجلات مطلبى نقل شده است .
چهار یا پنج دائرة المعارف که مرحوم علامه (ره) به اینها عنایت داشته است .
22 کتاب تاریخى به عنوان مصدر بحثهاى تاریخى المیزان معرفى کرده است .
چند کتاب ازکتب مقدسه یهود و نصارى که مرحوم علامه (ره) براى مقایسه عقاید و اقوال به آنها نظر داشته است .
از حیث مطالب تفسیرى که خیلى لازم بود مصادرش معرفى شود، ایشان نام 22 تفسیر را نام مىبرد. یعنى هر جا مرحوم علامه (ره) اسم تفسیرى را برده است، ایشان آن را به عنوان مصدر یادداشت و سپس همه را یکجا یاد کرده است .
اما لازم بود علاوه بر این، جاهایى که مرحوم علامه (ره) با «قیل»، یک قولى را بیان مىنمایند، صاحب آن «قیل» مشخص شود. که ایشان این کار را نکرده است .
تفاسیرى که ایشان نام برده است: مفردات راغب، تفسیر فخر رازى، تفسیر مجمع البیان،تفسیر ابن عباس، تفسیر کشاف، تفسیر طبرى، تفسیر بیضاوى، تفسیر أبى السعود، تفسیر درالمنثور، تفسیر روح المعانى، الجواهر (طنطاوى)، المنار، تفسیر برهان، تفسیر صافى، تفسیر نعمانى، تفسیر قمى، تفسیر نور الثقلین، برخى از آیات الاحکامها.
به نظر مىرسد عمده مراجعه مرحوم علامه (ره) در روایات به درالمنثور و نورالثقلین بود و این دو کتاب هم از کتب حدیث دیگر نقل مىکنند و آقاى اوسى مصادر آن دو کتاب را هم شمرده است که 135 کتاب شده است. والا اینکه مىگوید به 135 کتاب حدیثى مراجعه کرده شاید در واقع به 10 کتب مراجعه کرده باشد و بقیهاش ازمصادر آن کتابها باشند.
در لغت هم مىگوید به این کتب مراجعه مىکرده است:
صحاح اللغة ،المصباح المنیر، قاموس اللغة، لسان العرب، المزهر فى علوم اللغة .
و اما فى الباب الثانى: فقد تکلمت فیه عن منهج الطباطبایى فى تفسیره و وضعته على ثلاثة فصول: الفصل الاول: نظرة فى مناهج المفسرین. الفصل الثانى: تکلمت عن الجانب الاثرى فى المیزان، الفصل الثالث: تناولت الجانب العقلى فى المیزان.
و اما الباب الثالث: فقد تکلمت فیه عن جملة من علوم القرآن و العقائد فى المیزان.
انصافا ً کتاب جناب آقاى اوسى کتاب بسیار خوبى است و با یک نظم طبیعى خوبى از عهده این کار بر آمده است .
در اواخر کتاب هم نوشته که از علامه طباطبائى شرح حالى خواستم و ایشان هم نوشت و برایم فرستاد (و خط خود آقا را چاپ کرده است) این شرح حال راظاهراً در سال 1399 (تقریباً) نوشته است .
در این شرح حال اشتباهى رخ داده و آقاى اوسى هم روى آن تکیه کرد و آن این است که برخى از کتبى که عربى است، در شمار کتب فارسى آمده است .
مىنویسد: من مؤلفاته بالعربیة: تفسیر المیزان فى عشرین مجلدا و بدایة الحکمة ونهایة الحکمة و رسالة فى البرهان و رسالة فى المغالطة و رسالة فى التحلیل و رسالة فى الترکیب و رسالة فى الاعتبارات و رسالة فى النبوات و رسالة فى الاسماء و الصفات و رسالة فى الانسان قبل الدنیا و رسالة فى الانسان فى الدنیا و رسالة فى الانسان بعد الدنیا و رسالة الولایة. و من مؤلفاته بالفارسیة: اصول فلسئفه، شیعه در اسلام، قرآن در اسلام، مصاحبات پرفسور، رساله علم الامام، حاشیة کفایة الاصول، رسالة فى الاعجاز، حاشیة الاسفار.
حاشیه کفایه و حاشیه اسفار را که عربى است از تألیفات فارسى شمرده است .
سبک تفسیر المیزان
سبک این تفسیر همان «تفسیر قرآن به قرآن» است .
جناب آقاى على الاوسى هم در کتابش این مسأله را مطرح مىکند و سخن اولش این است که این روش چیزى نیست که آنرا مرحوم علامه (ره) ابداع کرده باشد، و در طول 14 قرن گذشته این روش را نداشته باشد و او این روش را آورده باشد.
سپس ایشان چند نمونه از تفسیرهاى قبلى را نقل مىکند که این روش را داشتهاند:
نمونه اول از پیامبر (ص): که آیهاى را معنا کردند و شاهد آن را از آیه دیگر بیان فرمودند:
فسر الرسول الاعظم قوله تعالى: «ولم یلبسوا ایمانهم بظلم» انعام /82، لم یلبسوا ایمانهم بالشرک و استدل بقوله تعالى: «ان الشرک لظلم عطیم» لقمان 13/.
نمونه دوم از حضرت على (علیه السلام) که فرمودند: «القرآن یشهد بعضه ببعض»، «القرآن یفسر بعضه بعضاً».
نمونه سوم از ابن عباس: که آیهاى را مطرح و معنا کرد: «قالوا ربنا أمتنا اثنتین و احییتنا اثنتین» و آیه زیر را به عنوان شاهد ذکر کرد: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم»، دو اماته و دو احیاء آنجا را به اینجا تطبیق کرد که این آیه مىتواند تفسیر آن باشد.
نمونه دیگر: مرحوم طبرسى (ره) در مجمع البیان در تفسیر «هل اتاک فتغشى وجوههم النار» را شاهد آورده است .
زمخشرى گوید: أسد المعانى لایات القرآن ما دل علیه القرآن .
پس معلوم مىشود براى مفسرانى مثل زمخشرى، این روش مطرح و مورد قبول بوده است .
ابن تیمیه (قرن 8) مىگوید: أصح الطرق فى التفسیر أن یفسر القرآن بالقرآن.
پس روش مرحوم طباطبایى (ره) یک روش ابداعى نبوده و پیشتر هم وجود داشته است. اما باید توجه داشت که آن بودن با این کار ایشان خیلى فاصله دارد.
و قبل از پیامبر (صلی الله علیه واله) و حضرت امیر (علیه السلام) و دیگران خود قرآن مىفرماید که من محکم و متشابه دارم. باید متشابهات را به محکمات ارجاع دهید و تفسیر متشابه به محکم همان تفسیر قرآن به قرآن است.
اما چرا تفسیر ایشان را مىگویند قرآن به قرآن و چرا مؤلف آن مىگوید که تفسیر من، قرآن به قرآن است؟ براى اینکه ایشان عنایت بسیار فراوانى روى این روش داشته است اما در تفاسیر دیگر شاید چند مورد بیشتر پیدا نکنیم که از این روش استفاده کرده باشند. بناى تفسیر المیزان بر این است که در هرآیه این روش پیاده شود.
پس این روش سابقه داشته وایشان این کار سابقهدار را دنبال کرده است. اما چون به این طریق خیلى پاى بند بوده است، تفسیر ایشان به این عنوان معروف شده است .
جناب آقاى على الاوسى مىگوید مرحوم علامه (ره) در تفسیر این کارها را انجام داده است:
1- الاستعانة ببعض آى القرآن لبیان معنى مجمل مبهم فى الایة. (براى این تیتر مثالهایى زده است): «قل یا أهل الکتاب لستم على شىء حتى تقیموا التورات و الانجیل» و أراد المفسر أن یبین معنى «لستم عل شىء» لما فیها من غموض ولا حتمالها عدة معان تحتاج الى نظر و تدبر...
«انا سنلقى علیک قولا ثقیلاً»، «لو أنزلنا هذا القرآن على جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله»... یک گروه از آیات را مطرح کرده و توانسته به کمک آنها آیه اول را از ابهام و اجمال بیرون آورد.
2- ذهب المفسر احیانا الى معنى واحد من المعانى المطروحة فى الایة بقرائن مستفادة من الایة نفسها.
در تفاسیر سابق اینطور بود که درباره آیهاى، دو سه معنا گفته مىشد، احتمالات را نقل مىکردند بدون اینکه ترجیحى بدهند. حتى تفاسیر خوب ما هم اینطور بود، شاید به خاطر اینکه احتیاط کرده باشند و تفسیر به رأى نشود.
اما امتیاز المیزان این است که یکى ا ز آن چند معنى آیه را با کمک آیات ترجیح داده و مقصود را روشن مىنماید.
مثلاً در آیه: «اذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة» مراد از خلیفه چیست؟ آیا خلیفه بشر یا خلیفه خدا؟: اختار المفسر أن تکون الخلافة لله تعالى و لیست الخلافة لنوع من الموجود الارضى «اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح ثم جعلنا کم خلائف فى الارض».
آیاتى را که خلیفه داشته آورده و به ضمیمه آیه مورد بحث توانسته یکى از چند احتمال موجود در آیه را ترجیح دهد.
3- واحیاناً یستعین المفسر ببعض الایات زیادة فى ایضاح المعنى و استشراقاً للمراد.
فرض کنید یک آیه را هم المیزان و هم طبرسى (ره) هر دو تفسیر و یکسان معنى کردهاند و هر دو هم شاهد آوردهاند ولى شاهد المیزان برخى از آیات است که خیلى معنى را روشن مىکند و موجب اطمینان مىگردد.
4- الاستعانة بقرآن الکریم لتعیین مصطلح معین یرد فى بعض آیاته.
اصطلاحات دینى و قرآنى را با کمک آیات توضیح مىدهد. موضوعاتى مثل: استجابت دعا، توحید توبه، رزق، برکت، جهاد، احباط...
5- التفسیر الموضوعى .
در قرن گذشته رسم نبوده است که آیات یک موضوع را کنار هم بگذارند و جمع بندى و نتیجهگیرى کنند، اما مرحوم علامه (ره) این کار را کرده است و با استفاده از آیات یک سلسله از موضوعات را تحقیق کرده که این هم یک نوع تفسیر قرآن به قرآن است. مثلاً کل آیات مربوط به احباط را جمع کرده و نتیجه مىگیرد که معنى احباط در قرآن این است. یکى از امتیازات مهم المیزان قصص قرآن آن است. در قرآن نام 26 - 25 نفر از انبیاء آمده است. مثلاً نام «موسى» در موارد متعددى آمده است و نداریم تفسیرى که در گذشته کل آیات مربوط به او را جمع و مورد تحقیق و بررسى قرار داده باشد[4]. امتیاز تفسیر المیزان این است که باى داستان موسى آیات داستان حضرت موسى (ع) را من البدو الى الختم با نظام خیلى خوبى جمع و تفسیر و نتیجهگیرى کرده است. و براى دانستن قصص انبیا، کار ایشان بهترین مصدر است. علاوه بر اینکه کتب عهدین را هم با قرآن مقایسه نموده و موارد تحریفى آنها را مشخص مىکند. پس از مصادیق تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر موضوعى است .
آقاى اوسى گفته که گاهى مرحوم علامه (ره) از بحث تفسیرى خارج شده است. گوشههاى از بعضى قصص را دنبال کرده است که جنبه تاریخى دارد. البته در این موارد هم جاى شبهه و حرفهاى باطل بوده است و علامه طباطبایى (ره) براى رد آنها این بحثها را دنبال کرده است .
از سخنان بکر علامه طباطبایى (ره) این است که قرآن فقط آن قسمتهایى از قصه را مطرح مىکند که به در د مردم بخورد و آموزنده باشد و بقیه را نمىآورد. خود مرحوم علامه (ره) هم بیش از مقدارى که قرآن فرموده، متعرض نمىشوند و هر جا که دنبال کردهاند براى رفع شبهات و اشتباهات بوده است .
تفسیر سبکها و منهجهایى دارد. یکى از آنها، بیان تأویل و باطن است و در روایات تأویل و بیان باطن هم هست، مرحوم علامه طباطبایى (ره) در عین اینکه از آن روایات و تأویلات استفاده کرده است. اما امتیاز تفسیرش این است که رنگ تفسیر تأویلى و عرفانى ندارد. که فقط در یک محیط خاصى و براى برخى افراد مفید و مورد استفاده باشد در عین حالیکه مرحوم علامه (ره) خودش یک عارف و فیلسوف بود ولى نگذاشته تفسیرش از تفسیر قرآن قابل فهم خارج شود و رنگ فلسفى و عرفانى به خود بگیرد.
ایشان در اول المیزان تصریح کرده است که قرآن مىفرماید: «لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً» یعنى قرآن مىفرماید من قابل فهم هستم، مردم مىتوانند آیات مرا بخوانند و ببینند که آیات با هم هماهنگ است. و ایشان این خصوصیت را در تفسیر حفظ کرده است. اگر هم جایى از روایات تأویلى استفاده کرده است، موارد مخصوصى است که بعنوان بحث جنبى است نه اینکه به کتاب رنگ تأویلى دهند.
تذکر دیگر که آقاى اوسى داده است و متمم بحث گذشته مىباشد این است که:
مرحوم علامه طباطبایى (ره) از همان اول فرموده است که من مىخواهم قرآن را به قرآن تفسیر کنم و نیز قرآن را به روایات .
در تفسیرهایى که از روایات استفاده مىکردند غالباً مفسر روایات مختلف و متعارض با هم را مىنوشته ورّد مىشده است. اما ایشان به کمک تفسیر آیه به آیه تکلیف روایات را هم مشخص کرده است. هر روایتى که با تفسیر مستفاد از آیه مىساخته، آن را کنار آیه گذاشته است و روایات دیگرى که با آیه سازگار نبوده، یا ذکر نکرده است یا اگر قابل توجیه بوده توجیه کرده و یا اگر نادرستى آن روشن بوده آن را نقل و رد کرده است .
مثلاً راجع به فرزندان آدم (ع) که آیا با هم ازدواج کردند یا طور دیگر؟ روایات دو گونه است و متناقض، یک دسته از روایات مىگویند با هم ازدواج کردهاند، و دسته دیگر این کار را تقبیح مىکنند و مىگویند حیوان این کار را نمىکند چه برسد به انسان. روایات متناقض است. ولى ایشان به کمک آیات دیگر تکلیف این روایات را هم روشن مىکند. و مىفرماید از ظاهر آیات استفاده مىشود نسل کنونى بشر به این دو نفر منتهى مىشود و سومى در کار نبوده است و این یک حکم تشریعى است که ممکن است یک دوره حرام باشد و یک دوره حرام نباشد.
شاید این حرف ایشان را هم برخى قبول نکنند ولى منظور این است که دو دسته روایات را مطرح و با استفاده از آیات به این نتیجه مىرسند که یک دسته از آن روایات با ظاهر قرآن مىسازد و دسته دیگر را باید رد کرد. طبق فرموه معصومین (ع) که روایات ما اگر موافق قرآن بود اخذ کنید و اگر نبود طرح کنید، عمل کرده است.
یا مثلاً درباره گناه انبیاء، از کنار هم گذاشتن آیات، عصمت آنان را استفاده کرده است و در مورد روایاتى که بخواهد گناهى براى یکى از انبیاء ثابت کند، مىفرماید که این روایت باطل است زیرا با قرآن مخالف است .
مطلب دیگر: علامه (ره) در تفسیر آیه به آیه خیلى به سیاق توجه داشته است. آقاى اوسى، شواهد زیادى در این رابطه آورده است که به سیاق تمسک کرده است و اصولاً کسى که مىخواهد این روش تفسیرى را داشته باشد، تمسک به سیاق آیات یکى از ابزار کار او است .
مرحوم علامه (ره) در ارتباط آیات به هم صاحب نظر است. و آیات را تقسیم مىکند، (که البته ممکن است کسى هم قبول نداشته باشد) مثلاً هشت آیه را یک جا مطرح و چند صفحه دربارهاش بحث مىکند، بعد یک آیه را، بعد چند آیه را یعنى ایشان به علت انس و تسلطش بر قرآن به ذهنش مىآید که ان چند آیه باید با هم باشد و آن یک آیه باید به تنهایى مطرح شود.
تفسیر «مجمع البیان» که یک سوره را تقسیم مىکند و چند آیه چند آیه بحثمى نماید کارى به سیاق ندارد. اما تقسیم کردن آیات در المیزان به دلالت سیاق صورت گرفته است .
مثلا ً مرحوم علامه (ره) مىفرماید سوره «هل أتى» را که مىخوانم مىفهمم که از اول تا آخر یک جا نازل شده است ولى سوره دیگر را که مىخوانم مىفهمم که در چند قسمت نازل شده است .
ایشان اسم این را سیاق گذاشته کراراً مىفرماید که سیاق آیه دلالت بر این مطلب دارد...
مطلب دیگرى که جناب آقاى اوسى یادآوردى کرده اینکه: مرحوم علامه (ره) به جاى اینکه روایت فضایل خواندن هر سوره را بگوید - که بعضى از آنها هم جعلى است - مطالب و اهداف هر سوره را عنوان مىکند. که این هم مىتواند کمک سیاق باشد. که اگر این سوره شش مطلب را تعقیب مىکند پس آیاتش شش گروه مىشود.
در رابطه با حروف مقطعه اقوال زیادى است. مرحوم علامه طباطبایى (ره) نظر خاصى دارند که سابقهاى نداشته است. مىفرماید: وقتى یک سوره با حروف مقطعه «الم» شروع شده باشد، سوره دیگر با «المص» و سوره دیگر با «ص»، اشاره به این است که مطالب سوره «الم» و «ص» در «المص» وجود دارد.
ایشان مىفرماید که این حروف مىتواند اشاره به این مطلب باشد.
البته این یک اظهار نظر ذوقى است که باید بیشتر دربارهاش بررسى و تحقیق شود.
مثلاً «کهیعص» و «یس» که در «ی» مشترک هستند قسمتى از مطالب «یس» باید در «کهیعص» وجود داشته باشد است .
بحث دیگرى که در این کتاب عنوان شده است: موقفه من أقوال الصحابة و التابعین. که با گفتار این دو گروه در تفسیر چگونه برخورد شده است؟ پاسخ خیلى روشن است وقتى روایات منسوب به اهل بیت (ع) را با آیات مقایسه مىکند، در اینجا هم به طریق اولى این کار را انجام مىدهد. هر چه از آنها نقل شده را گاهى مىآورد و مىفرماید درست نیست چون با آیات نمىسازد.
بحث دیگر: موقفه مع الاسرائیلیات: رفضه للاسرائیلیات؛ روایات اسرائیلیات - که خیلى از آن هم در قصص قرآن مطرح است - را رفض و ترک کرده است .
یکى از شاگردان مرحوم علامه (ره) - که از فضلا هم بود - جزوهاى در رد المیزان نوشت با عنوان «حول المیزان» این رساله ردى است بر برخى مطالب فلسفى المیزان .
یعنى آن آقا، از طلبههایى بود که به فلسفه نظر مثبتى نداشت .
و چون بعضى مطالب فلسفى در رابطه با موضوعاتى مثل معاد و... در المیزان وجود داشت، که مورد قبول او نبود این رساله را تنظیم و منتشر ساخت. به هر حال مسایل فلسفى مخالف دارد و نوشتن آن رد از این جهت بود که چرا چنین مطالب فلسفى که مورد قبول برخى علما نیست در المیزان مطرح شده است. والا خود المیزان وجنبههاى تفسیرى آن را کسى نقد نکرده است. زیرا المیزان در طول بیست سال تألیف شده و کتابى نیست که سرسرى نگاشته شده باشد تا به آسانى مورد نقد قرار گیرد. [5]
پی نوشت:
[1]. گفته شده که او به جاى ق، ط مىگفته و در کودکى از او سؤال کردند این پارچه را برایت قبا بدوزیم یا گفته «طباطبا» (به جاى «قباقبا».
[2]. هانرى کوربن.
[3]. سخنرانىهاى آنها با عنوان «گفتار ماه» چاپ مىشد و معمولاً افراد با سواد و دانشگاهى مشترى این جلسات بودند.
[4]. بله کتابهاى قصص قرآن داریم که در آنها احیاناً کار تحقیقى و علمى انجام شده است.
[5]. در وسط جلد اول المیزان در بحث راجع به قبله مىفرماید: امسال که سال 1332 شمسى است... و جلد بیستم هم طبق تاریخ ثبت شده در آخر آن در سال 1352 به پایان رسیده >بنابراین تألیف این تفسیر مبارک بیست سال طول کشیده است .
منبع:آشنایى با تفاسیر و مفسران