ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

سیره-سیاسی-امام-حسن-مجتبی(ع)

لو لا انّه ینبغی للمودّع أن یسکت، و للمشیّع أن ینصرف، لقصر الکلام، و أن طال الأسف و قد أتی مِن القوم إلیک ما تری، فَضَع عنکَ الدنیا بِتذکُّر فَراغها، و شدّة ما اشتدّ منها برجاء ما بعدها، و اصبر حتّی تلقی نبیک و هو عنک راض؛
مورخان می گویند: هنگامی که انقلابیان، عثمان را به محاصره خود درآودند، علی (ع) دو فرزندش حسن و حسین (ع) را برای دفاع از عثمان به خانه اش فرستاد. طلحه و زبیر نیز هر کدام فرزند خود را بدین منظور فرستادند.
ای مردم! تقوای الهی پیشه سازید. ما امیران و اولیای شما هستیم و ما خاندانی هستیم که خداوند دربارۀ ما فرموده: خداوند اراده کرده است که از شما خاندان رجس و پلیدی را دور گرداند، و شما را پاک و پاکیزه گرداند.[1]
از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده: هنگامیکه امام حسن (علیه السلام) تصمیم گرفت با معاویه صلح کند، از خانه بیرون رفت تا اینکه او را دید. هنگامی که با یکدیگر اجتماع کردند، معاویه بالای منبر رفت و دستور داد امام روی منبر یک پله پائین تر از او بایستد.
در کتاب شریف «بحارالانوار» از «أبی مخنف»[1]نقل شده که: روزی «عمرو بن عثمان» و «عمرو بن عاص» و «عتبة بن ابی سفیان» و «ولید بن عقبة» و «مغیرة بن شعبة» نزد معاویة بن ابی سفیان آمدند و اظهار داشتند: «دستور بده که حسن بن علی را در حضور تو آورند تا این که ما با او ...
روایت شده: روزی معاویه همراه با اطرافیان رازدارش نشسته بود، و به یکدیگر فخر می فروختند، معاویه خواست آنان را بخنداند، از این رو گفت: بسیار فخر فروختید، اگر حسن بن علی (ع) و عبدالله بن عباس در اینجا بودند از این بالندگی ها کمتر می نمودید، معاویه نزد امام فرستاد - آنگاه گفتار آنان را ذکر می کند - سپس امام در جواب ایشان فرمود:
روزی عمرو بن عاص امام حسن (ع) را در حال طواف دید و گفت: ای حسن گمان کردی که دین تنها به تو و پدرت برپا می ماند؟ دیدی خداوند معاویه را بعد از ضعف، قوی  و بعد از خفا، آشکار نمود
امام بر معاویه داخل شد، هنگامی که آن حضرت را دید برخاست و احترام بسیار به ایشان گذاشت. این امر بر مروان سخت آمد و کلامی در بدی ایشان بیان کرد
حبیب از سرآمدان سپاه معاویه بود. امام حسن(ع) راه و روش او را نافرمانی از خداوند متعال خوانده اند که برای اهداف نابود شونده و اندک دنیا از معاویه پیروی  کرده است؛
امام حسن (ع) چند روزی از دمشق خارج شد. آنگاه به دمشق بازگشت، و نزد معاویه آمد
پیشخوان