زندگانی سیاسی امام حسن (ع) در عهد عثمان (قسمت دوم)

مورخان می گویند: هنگامی که انقلابیان، عثمان را به محاصره خود درآودند، علی (ع) دو فرزندش حسن و حسین (ع) را برای دفاع از عثمان به خانه اش فرستاد. طلحه و زبیر نیز هر کدام فرزند خود را بدین منظور فرستادند.

زندگانی سیاسی امام حسن (ع) در عهد عثمان (قسمت دوم)

فصل سوم [بخش دوم: امام حسن و عثمان]

امام حسن (ع) و محاصره عثمان

مورخان می گویند: هنگامی که انقلابیان، عثمان را به محاصره خود درآودند، علی (ع) دو فرزندش حسن و حسین (ع) را برای دفاع از عثمان به خانه اش فرستاد. طلحه و زبیر نیز هر کدام فرزند خود را بدین منظور فرستادند.

می گویند: بر اثر سنگ هایی که مردم به طرف خانه عثمان پرتاب می کردند، امام حسین (ع) در کنار در خانه عثمان مجروح شد و خون بر صورتش جاری گردید. آنگاه، انقلابیان از دیوار خانه بالا رفته و عثمان را کشتند. امیرالمؤمنین (ع) چون آشفته ای غمگین از راه رسید و یک دست خود را بلند کرد به صورت حسن زد و دست دیگرش را به سینه حسین، و دیگران را ملامت کرد و ناسزا گفت که چگونه امیرالمؤمنین کشته شد و شما در خانه حاضر بودید؟

بعضی این گفته را بعید دانسته اند، زیرا رفتار ناهنجار عثمان نسبت به امام و فرزندانش، چنین اقدامی را بعید می گرداند؛ به علاوه، امام و فرزندانش نمی توانستند از مهاجرین و انصار و یاران شایسته رسول خدا (ص) فاصله بگیرند و با آنان به مخالفت بپردازند. اگر بخواهیم بر این گفته صحه بگذاریم، باید بگوییم: حضور حسن (ع) در جبهه دفاع از عثمان، صرفاً برای این بود که کسی نتواند امام و فرزندانش را به شرکت در انقلاب علیه عثمان متهم نماید و آنان را شریک قتل او بداند.

از گفتار سید مرتضی (ره) چنین بر می آید که وی نیز در این که امیرالمؤمنین، علی (ع) فرزندانش حسن و حسین (ع) را برای دفاع از عثمان فرستاده، شک و تردید دارد. او می گوید: اگر حضرت آن دو را فرستاده باشد، برای این بوده که مانع هتک حرمت و قتل عمد عثمان شوند و از منع خانواده و زنان عثمان از آب و غذا جلوگیری کنند، نه این که مانع خلع وی توسط انقلابیان گردند.»

تعبیر مرحوم علامه حسنی (ع) چنین است: «بعید می نماید که امیرالمؤمنین (ع) دو ریحانه و گل خوش بوی رسول خدا را وارد آن معرکه کرده باشد، تا از ظالمان دفاع کنند، در حالی که خود و تمامی زندگی خویش را وقف دفاع از حق و عدالت و داد خواهی مظلومان و ستمدیگان کرده بود.»

محقق دیگری می گوید: «خلیفه به دلیل بدرفتاری با مسلمین مستحق قتل بود. قاتلان وی کسانی که بدان راضی بودند، جمهور صحابۀ بزرگوار بودند و اصلاً معقول نبود که حسنین (ع) در مقابل اینان ایستاده باشند.» گوییم:

1- این که می گویند: قاتل عثمان، بزرگان صحابه بودند یا لااقل بدین عمل رضایت داشتند، صحیح، اما بدون تردید کسانی مثل طلحه و زبیر نیز در میان انقلابیان بودند و آنان تنها برای رسیدن به منافع دنیوی بپا خواسته بودند، تا یاری و پیروزی حق و مظلومان.

2- این که روایت می گوید: طلحه و زبیر نیز فرزندانشان را برای دفاع از عثمان فرستادند، از نظر ما شکی در بطلان آن نیست. بنا بر منابع موثق، طلحه، زبیر، عایشه و دیگران از سر سخت ترین دشمنان عثمان بودند. نیازی به ذکر منابع نمی بینیم، چه این مسأله از مسلمات تاریخ است.

3- این که می گویند: امیرالمؤمنین (ع) به صورت حسن (ع) سیلی زد و با دست دیگرش به سینه حسین (ع) کوبید، این نیز نادرست است، زیرا امام بارها تکرار کرده بود که: «از قتل عثمان نه مسرور گردید و نه غمگین.» همچنین امام علی (ع) کسی نبود که حسنین (ع) را به سستی و کاهلی در اجرای فرامین خود متهم کند، چه آن دو از کسانی بودند که خداوند در قرآن کریم به طهارت آنان تصریح کرده است، و از سوی دیگر، پیامبر اکرم (ص) در مواضع گوناگون بر مجد و فضیلت آن دو و نیز عشق و محبت خویش به آنان تأکید کرده است.

5- در مورد دفاع حضرت از عثمان، نظر دیگری نیز هست که قابل تقدیر می باشد و شایسته است که آن را تفسیر صحیح و موضعی واقع بینانه و منطقی در قبال موضع امیرالمؤمنین در این مسأله بدانیم، نه صرف ایراد اتهام به آن حضرت.

خلاصه، آنچه می توان در توجیه دفاع حضرت از عثمان کافی دانست، این است: اگر چه امیرالمؤمنین خلافت عثمان را از اساس نامشروع می دانست و بر همه کارهای خلاف و تعدی هایی که از سوی هیأت حاکمه به طور مستمر سر می زد، کاملاً واقف بود و به عیان ملاحظه می کرد که فساد آنان به اوج رسیده و خطر آن جدی شده و دیگر قابل تحمل و اغماض نیست، با این حال، راه چاره را در این روش انفعالی خشن نمی دانست و علاج واقعه را بدین طریق مصلحت نمی دید.

حضرت در مورد عثمان فرمود: «إنه استأثر فأساءَ الاثرة و جزعوا فأساءوا الجزع...؛ عثمان خلافت را برای خود اختیار کرد و در آن استبداد به خرج داد، خودسری نمود؛ پس بد کرد که چنین امری را اختیار نموده و در آن استبداد به کار برد و اینان بیتابی کرده، در این بیتابی بد کردند.» امام علی (ع) چنین موضعی اتخاذ کرد، چرا که روش انقلابیان در قتل عثمان در آن شرایط و با آن وضع خاص نمی توانست به مصلحت اسلام باشد، بلکه برعکس باعث می شد تا ضربه بزرگ و جبران ناپذیری بر پیکر اسلام وارد آید زیرا چنین عملی به منفعت طلبان و هواپرستانی که مترصد فرصت و موقعیت مناسب بودند، فرصت می داد که با توجه به آثاری که سیاست حاکم در مفاهیم، تفکرات، نظرها و عقاید مردم بر جای گذاشته، از جهل و ضعف و شرایط حاکم بر زندگی آنان سود جسته، به مطامع خویش دست یابند و شعار خونخواهی عثمان سرداده، آن را دستاویزی برای موضع گیری در مقابل اسلام - که در شخص امیرالمؤمنین (ع) عینیت و تجسم یافته - قرار دهند و در مقابل آن حضرت با وقاحت تمام بایستند و شبهات و تشکیکاتی را در مورد حضرت و اصحاب مخلص وی القا نمایند. از همین مسأله بود که جنگ های جمل، صفین و نهروان - آن طور که در تاریخ ثبت شده - نشأت گرفت و به وقوع پیوست.

امیرالمؤمنین (ع) کاملاً این مطلب را درک می کرد و بر آن وقوف داشت؛ تا جایی که آن موقع که اهالی یمن برای تبریک خلافت حضرت مشرف شدند، به آنان فرمود: «انکم صنادید الیمن و ساداتها، فلیت شعری، ان دهمنا امر من الأمور کیف صبرکم علی ضرب الطلا و طعن الکلا؛ شما ریش سفیدان و بزرگان یمن هستید، ای کاش می دانستم اگر روزی مسأله ای برایمان پیش آمد و حادثه ای اتفاق بیفتد، قدرت جنگی شما چقدر است و تا چه اندازه می توانید صبر و پایداری داشته باشید و در مقابل دشمن استقامت کنید.» یعنی حضرت از همان موقع، جنگ هایی را انتظار داشت که می بایست علیه طمع ورزان و منحرفان صورت گیرد. این مسائل در آن موقع، وبال اسلام و مسلمین بود و مصائب و مشکلات بسیاری به دنبال داشت که هنوز اسلام و مسلمین از آثار آن رنج می برند و در زحمت هستند. اگر امیرالمؤمنین علی (ع) میل نداشت که عثمان به آن کیفیت نامطلوب کشته شود و اگر فرزندانش، حسن و حسین (ع) را برای دفاع از او فرستاد و در دفاع از عثمان آن قدر کوشید که حتی مروان اعتراف کرد و گفت: «به قدری که علی (ع) از عثمان دفاع کرد، کسی از او دفاع ننمود، گفتند: پس چرا او را بر روی منبرها لعن می کنید؟ گفت: حکومت ما جز با این کار استوار نمی گردد.»

اگر علی (ع) خود فرمود: «واللّه لقد دفعتُ عنه حتی خشیتُ أن أکونَ آثما؛ به خدا سوگند آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم». با وجود این، حضرت نمی خواست که دفاع او از عثمان موجب فهم غلط موضع حضرت در قبال عثمان و خطاکاری های او باشد؛ از این رو، خلاف کاری ها عثمان را تلویحاً و تصریحاً بیان می کرد. همچنین جواب کسانی را که نظر حضرت را درباره عثمان جویا می شدند، گاهی صریح و گاهی مبهم می داد، یا لاقل اجازه نمی داد که غرض ورزان و فرصت طلبان از آن بهره برداری کرده، آن را در راه رسیدن به مطامع خویش به کار گیرند.

دفاع حضرت از عثمان و تلاش در دفع قتل او، بدین معنا نیست که حضرت از خلاف کاری های شنیع عثمان و دار و دسته اموی سکوت کرده و دم فرو بسته بود یا خطری که اسلام را تهدید می کرد و کیان اسلام را هدف قرار داده بود، نادیده گرفت، بلکه به طور مستمر و علی الدوام فریاد خویش را در مقابل آن بلند کرده، خطاهای آنان را گوشزد می کرد. در مناسبت های چندی سعی نمود که عثمان را به راه راست اندرز دهد، تا جایی که عثمان بر حضرت تنگ گرفت و امر کرد که مدینه را به قصد ینبُع ترک گوید و عثمان رو به امام حسن (ع) کرد و گفت که میل ندارد به نصایح پدرش گوش فرا دهد، زیرا: «هر موقع که مردم از دست عثمان به علی (ع) شکایت می بردند، حضرت، فرزندش حسن (ع) را به نزد او می فرستاد. وقتی که این فرستادن ها زیاد شد، عثمان گفت: پدرت گمان می کند که آنچه او می داند، احدی نمی داند. ما به آنچه می کنیم از او آگاه تر هستیم؛ پس دیگر مزاحم ما نشود. از آن موقع به بعد، دیگر علی (ع) فرزندش را برای کاری نزد عثمان نفرستاد.»

بدین ترتیب روشن می شود که یاری عثمان از سوی حسنین (ع) که به اشارت و فرمان پدرشان صورت گرفت، کاملاً با خط آنان که همان خط اسلام ناب و اسلام صحیح بود، منسجم و هماهنگ است و در شمار قربانی های فراوانی است که در راه دین خدا و به منظور اعتلای کلمه حق تقدیم کردند و خود دلیل واضحی است بر دور اندیشی و عمق تفکرشان.

معاویه، قاتل عثمان

راه دوری نرفته ایم اگر بگوییم که معاویه از ابتدا دریافته بود، قتل عثمان به مصلحت و در خدمت اهداف اوست و نیز تمایل داشت بر سر عثمان آن بیاید که آمد؛ چه عثمان از وی یاری خواست، اما معاویه در کمک رسانی بدو تاخیر روا داشت و پیوسته چشم انتظار وقوع حوادث نامعلومی برای او بود و آرزوی مرگش را داشت. پس معاویه لشکری را به سوی عثمان فرستاد و به فرمانده اش دستور داد تا در «ذی خشب» بمانند و پیشتر نروند و فرمانده را برحذر داشت که مبادا بگوید: «حاضر چیزی را می بیند که غائب نمی بیند؛ چه، در حقیقت حاضر در آن جا منم و غایب تو.» گوید: سپاه معاویه مدتی در ذی خشب ماند تا این که عثمان کشته شد و آنگاه معاویه دستور داد به شام بازگردند. پس سپاهی را که معاویه با وی فرستاده بود، به شام بازگرداند. هدف معاویه این بود که عثمان کشته شود و آنگاه به دعوی خون خواهی وی، مردم را به سوی خود بخواند.»

علی (ع) در نامه ای به معاویه به معاویه نوشت: «و لَعمری، ما قتله غیرک و لا خذله سواک لقد تربّصتَ به الدوائر و تمنّیت له الأمانیَ؛ به جان خودم سوگند! جز تو کسی او را نکشت و جز تو احدی او را خوار و بی دفاع نگذاشت. پیوسته چشم انتظار حوادث بد برایش بودی و آرزوی مرگش را داشتی.»

در نامه دیگری به معاویه چنین نوشت: «انک انما نصرت عثمان حینما کان النصر لک، و خذلک، و خذلته حینما کان النصر له؛ حقیقت این است که وقتی پشتیبانی از عثمان به نفع تو بود، به یاریَش برخاستی و آنگاه که به نفع او بود، او را بی یاور و ناتوان گذاشتی.»

ابو ایوب انصاری به معاویه نوشت: «ما را چه به قاتلان عثمان؟ آن کس که چشم انتظار قتل او بود و مردم شام را از یاری رساندن به او بازداشت، تو بودی.» شبث بن ربعی برای معاویه بوشت: «تو برای گمراه کردن و جلب آرا و تمایلاتشان و برای این که آنان را به زیر فرمان خود درآوری، هیچ وسیله ای نداری جز این که گفته ای: پیشوایتان به ناحق و مظلومانه کشته شد و ما به خونخواهی او برخاسته ایم. در نتیجه فرومایگان و افراد نادان برگرد تو فراهم آمدند، در حالی که برای ما مسلّم است که تو در یاری او کوتاهی کردی. دلت می خواست او کشته شود تا به این جا برسی و دعوی خونخواهی او کنی.»

طبری گوید: «همین که نامه عثمان برای درخواست کمک به معاویه رسید، وی چشم به قتل عثمان دوخت و اظهار مخالفت خود با اصحاب رسول خدا (ص) را نیز خوش نداشت؛ چرا که می دانست آن ها بر خلع یا قتل اجماع کرده اند و آنگاه در یاری عثمان کوتاهی کرد و کندی پیشه ساخت.»

ابن عباس به معاویه نوشت: «به خدا سوگند که تو چشم انتظار قتل عثمان بودی و مشتاق مرگش، و با این که وضعش کاملاً برایت روشن بود، نگذاشتی مردم تحت فرمان تو از او دفاع کنند، در حالی که نامۀ سراسر استمداد و استغاثه اش به تو رسید و تو اعتنایی به آن ننمودی، تا این که همان طور که مقصود تو بود، به قتل رسید... اگر او به ناحق و مظلومانه کشته شد، تو نیز ستمکارترین ستمکاران هستی.» ابن عباس نامه دیگری نیز با همین عبارت به معاویه نوشت.

منقری گوید: «وقتی خبر مرگ عثمان به معاویه رسید، سخت دلتنگ شد و از این که عثمان را خوار و بی دفاع گذاشته، اظهار پشیمانی و ندامت کرد و طی اشعاری گفت: «ندمت علی ما کان تبعی الهوی  -  و قصری فیه حسره و عویل؛ من پشیمانم از این که تابع هوا گشتم و همین کافی است که مرا به افسوس و شیون وادارد.»

در گفتگوی که بین معاویه و ابوطفیل کتّانی صورت گرفت، معاویه پرسید: «چرا از عثمان دفاع نکردی، در حالی که وظیفه داشتی از او دفاع کنی؟ ابوطفیل گفت: به دلیل همان چیزی که تو را از یاری او منع کرد و تو در شام ماندی و مرگش را انتظار بردی. معاویه گفت: مگر همین که به خونخواهی او برخاسته ام، یاری او نیست؟ ابوطفیل خنده ای کرد و گفت: وضع تو با عثمان چنان است که جعدی شاعر گفته: «لا ألفینک بعد الموت تندبُنی – و فی حیاتی ما زردتنی زاراً ؛ تو را پس از مرگ خواهم دید که برایم نوحه سرداده ای، در حالی که در زندگانیم هیچ کمکی به من نکردی.»

یعقوبی نیز گفته است: «معاویه به سپاه خود دستور داد تا در اوایل شام توقف کنند و در جای خود بمانند، تا این که نزد عثمان رفته و از صحت و سقم امر آگاه شود. آنگاه معاویه نزد عثمان آمد و از مدت محاصره وی پرسید و گفت: خدمت تو رسیدم تا نظرت را جویا شوم و به نزد سپاهیان برگردم و سپس آنان را پیش تو بیاورم. عثمان گفت: به خدا سوگند، تو می خواستی که من کشته شوم، آنگاه بگویی که من ولیّ دم هستم، برگرد و مردم را برای یاری من بیاور. وی برگشت و دیگر به نزد عثمان نرفت تا اینکه به قتل رسید.»

معاویه در سخنانی که به حجاج بن خزیمه گفت، اعتراف کرد که به فریادرسی عثمان قیام نکرد و در حالی که عثمان از وی کمک خواسته بود، به وی پاسخ مثبت نداد و در این باره، ابیاتی چند سروده است. این ابیات همان ابیات لامیه ای است که قبلاً به آن اشاره کردیم.

شهرستانی به صراحت می گوید: «همه عمّال و کارگزاران عثمان، یعنی معاویه، سعد بن ابی قاص، ولید بن عقبه، عبداللّه بن عامر و عبداللّه بن سعد بن ابی سرح از یاری او دست کشیدند و ترک او گفتند، تا این که کشته شد.» آن موقع که معاویه بنی هاشم را در مدینه به قتل عثمان متهم کرد، ابن عباس به او گفت: تو عثمان را کشتی، سپس حرکت کردی و برای مردم به دروغ گفتی که خونخواه او هستی. پس معاویه درماند و دم فرو بست.»

محمّد بن مسلمه به معاویه نوشت: «معاویه! به جانم سوگند که تو جز دنیا چیزی نمی خواهی و جز از هوای نفس پیروی نمی کنی و اگر عثمان را پس از مرگش پشتیبانی می کنی، در زمان حیاتش او را خوار و بی دفاع گذاشتی.»

امیرالمومنین در نامه ای به معاویه نوشت: «اما بعد، فواللّه ما قتل ابنَ عمک غیرُک و انی لأرجوَ أن أُلحِقَک به علی مثل ذنبه و أعظمَ مِن خَطیئته؛ اما پس از حمد و ثنای الهی و درود و سلام بر رسول گرامی او، به خدا سوگند! عموزاده ات را کسی جز تو نکشت و من امیدوارم که تو را به خاطر گناهی همانند او یا بزرگتر از آن، به وی ملحق سازم.» اصبغ بن نباته نیز با همین عباراتی که از دیگران نقل کردیم، با معاویه روبرو شد.

امام حسن (ع) نیز به او گفت: «ثمّ ولّاک عثمان فتربّصتَ علیه؛ عثمان تو را ولایت شام داد، اما تو چشم انتظار حوادث بد برای او بودی و آرزوی مرگش را داشتی.

معاویه به عمرو بن عاص گفت: «راست گفتی؛ با آنچه در دست ماست، با او می جنگیم و او را وادار می کنیم تا مسؤولیت قتل عثمان را بر عهده بگیرد. عمرو گفت: وا عجبا! کسی باید ادعای خونخواهی عثمان کند که از همه مردم احق است، نه من و تو. گفت: وای بر تو، ما چرا (خونخواهی نکنیم)؟ عمرو گفت: زیرا تو او را تنها گذاشتی و با این که مردم شام با تو بودند، دست از یاریَش کشیدی، تا این که از یزید بن اسد بجلی کمک خواست و او جواب مثبت داد و به سویش حرکت کرد، اما من نیز او را آشکارا رها کردم و به فلسطین گریختم. معاویه گفت: فعلاً برایم از این حرفها نزن.»

چون نامه عثمان - که در آن از معاویه کمک خواسته بود - به دست وی رسید، مسور بن مخرمه بدو گفت: «ای معاویه! عثمان کشته خواهد شد، اکنون بنگر که به تو چه نوشته است. معاویه گفت: ای مسور! من فاش می گویم که عثمان در آغاز بدانچه خدا و رسول دوست داشتند عمل کرد و خدا نیز از وی راضی بود، ولی بعداً روش خود را تغییر داد. آیا روا است برای من آنچه را خداوند برای او تغییر داده است، برگردانم!؟» می بینید که معاویه چگونه برای توجیه کوتاهی و سهل انگاری خویش در کمک و یاری عثمان به جبر استدلال می کند.

زخمی شدن امام حسن «ع» در دفاع از عثمان!

ما در صحّت محتوای روایتی که می گفت: امام حسن (ع) در دفاع از عثمان زخمی شد، شک و تردید داریم، زیرا گرچه ممکن است امام علی (ع) دو فرزندش یا تنها امام حسن (ع) را برای دفاع از عثمان فرستاد باشد و آن دو نیز به نزد عثمان آمد و مأموریت محوله از جانب پدر را به اطلاع او رسانده باشند، اما ظاهراً عثمان آن دو را رد کرد و دفاع آن دو را نپذیرفت؛ نصوص زیر این مطلب را روشن می کند:

1- «علی پسرش حسن را خواست و به او گفت: پسرم! به نزد عثمان برو و به او بگو: پدرم می گوید: آیا میل داری که تو را یاری کنم؟ حسن پیام پدرش را به عثمان رساند. عثمان بدو گفت: نه، من یاری او را نمی خواهم، زیرا رسول خدا (ص) را دیدم... حسن سکوت کرد و به نزد پدر بازگشت و پاسخ عثمان را برایش بازگفت... .»

2- «وقتی مردم خانۀ عثمان را به محاصره خود درآوردند، او روزه داشت... عثمان به حسن بن علی که کنارش نشسته بود رو کرد و گفت: برادر زاده! تو را به خدا سوگند، به من بگو که چرا از این محل خارج نشدی؟ زیرا من می دانم که پدرت چقدر به تو علاقه دارد. پس حسن بیرون رفت و به دنبالش عبداللّه بن عمر نیز خارج شد.»

3- «هر گاه مردم از حکومت عثمان به علی (ع) شکایت می بردند، علی فرزندش حسن را نزد عثمان می فرستاد. چون این کار زیاد تکرار شد، به او گفت: پدرت می پندارد هیچ کس نیست که آنچه را او می داند بداند، حال آن که ما بهتر از او می دانیم که چه می کنیم؛ باید دست از ما بردارد. دیگر علی (ع) پسرش را بدین منظور نزد او نفرستاد.»

ابن قتیبه گوید: «سپس حسن بن علی داخل شد و گفت: مرا به هرچه می خواهی فرمان ده که من در اختیار توام. پس عثمان به او گفت: ای برادرزاده! برگرد و در خانه ات بنشین تا این که فرمانی از جانب خدا برسد.»

4- گروهی از مردم، از جمله سعد بن مالک و ابو هریره و زید بن ثابت و حسن بن علی همت کردند و جان برکف آماده شدند تا از عثمان دفاع کنند. عثمان کس به نزدشان فرستاد و آنان را از تصمیم خود آگاه کرد و از آنان خواست که پراکنده شوند، آنان هم منصرف شدند.

5- «عثمان کس به نزد علی بن ابی طالب فرستاد که به نزد من بیا. علی پسرش حسین را فرستاد. عثمان به او گفت: ای برادرزاده! آیا می توانی از من در مقابل مردم دفاع کنی؟ حسین گفت: خیر. عثمان گفت: پس به پدرت بگو که نزد من آید. حسن به نزد پدر آمد و سفارش عثمان را به او رساند. علی بر خواست تا نزد عثمان رود، پسرش محمّد بن حنیفه به سویش شتافت و مانع رفتن پدر شد... در همین اثنا فریاد برآمد که عثمان کشته شد.»

6- ابو محنف می گوید: «مروان حَکَم نگاهی به حسین بن علی کرده و گفت: چه چیز تو را به این جا آورده است؟ حسین گفت: وفای به عهد و بیعتی که با خلیفه دارم. گفت: از نزد ما برو! پدرت مردم را بر علیه ما جمع کرده و تو در اینجا با ما هستی؟ برو که میل به جنگ ندارم و بدان امر نمی کنم.»

آنچه گذشت، بیان می کند که عثمان یاری حسن با حسین علیه السّلام را نپذیرفت و آن دو در جنگ، علیه انقلابیان شرکت نکردند. شاید این عمل بارها تکرار شد و حضرت خود را برای دفاع از عثمان بر او عرضه کرد، اما هر دفعه عثمان او را رد کرد. همین موجب شک و تردید در روایتی است که می گوید: امام حسن (ع) در این قضیه مجروح شد. همچنین عدم صحت روایتی را می رساند که برخورد امام علی (ع) را با حسنین (ع) بیان می کرد و ما آن را مردود و نادرست خواندیم.

ممکن است امام حسن (ع) به خاطر احترام خاصی که در میان دیگران داشت و بدون اینکه در جنگ دخالتی داشته باشد، برای نجات برخی از افراد، به آنها کمک کرده باشد. در سخنانی که بین حضرت و مروان حکم رد و بدل شد، حضرت به او فرمود: «أ فلا أرقت دم من وثب علی عثمان فی الدار، فذبحه کما یذبح الجمل، و أنت تثغو ثغاء النعجة و تُنادی بالویل و الثبور. کالأَمة اللَّکعاء. الا دفعت عنه بید؟ أو ناضلت عنه بسهم؟ لقد ارتعدت فرائصُک و غشی بصرُک فاستغثتَ بی کما یستغیث العبدُ بربّه، فأنجیتُک مِن القتل و منعتُک منه ثم تحت معاویه علی قتلی؟ و لو رام ذلک لذبح کما ذبح ابن عفان؛ چرا کسی را که در خانه عثمان به او یورش برد و او را آن چنان که شتران را می کشند، به قتل رساند، نکشتی و خونش را بر زمین جاری نکردی؟ تو در آن موقع همچون گوسفندان صدایت را بلند کرده و همانند کنیزی فرومایه و پست آه و واویلا سر داده بودی، چرا به کمک عثمان نشتافتی؟ چرا برای دفاع از او تیری رها نکردی؟ آن هنگام بدنت سخت به لرزه آمده بود و پریشانی بر تو غالب بود. از من کمک خواستی و مرا به فریادرسی طلبیدی، چنان که بنده از اربابش کمک می خواهد و خود را در پناه او می گیرد. من تو را از مرگ نجات دادم و مانع قتل تو شدم. بی انصاف! اکنون معاویه را بر قتل من ترغیب می کنی؟ بدان که اگر چنین مسأله ای پیش آید، او همانند پسر عفان کشته خواهد شد (و از تو کاری ساخته نخواهد بود).»

موضع قوی و نیرومند امام حسن (ع)

از طرف دیگر، نص فوق یه طور کاملاً آشکاری موضع بسیار نیرومند امام حسن (ع) را بیان می کند، و دلالت دارد که موضع حضرت (ع) چقدر قوی و نیرومند بوده است.

سخن پسر عاص گذشت که به معاویه گفت: «مردم به دنبالش [حسن بن علی] راه افتادند. فرمان داد پس اطاعت شد، سخن گفت، پس تصدیق شد. این دو، کار را به جاهای باریک تری خواهند کشاند. چه خوب بود که کسی را به دنبالش می فرستادی تا او و پدرش را لعن می کردیم و دشنام می گفتیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین می آوردیم... .»

سفیان بن لیلی به امام حسن (ع) گفت: «خدا مردم را درباره تو هم صدا کرده است.» ابو جعفر روایت کرده که ابن عباس گفت: «اولین خواری و ذلت عرب، مرگ حسن (ع) بود.» ابوالفرج گوید: «... به ابو اسحاق سبیعی گفته شد: چه هنگام مردم خوار و ذلیل شدند؟ گفت: آن موقع که حسن رحلت کرد، زیاد پسر ابوسفیان خوانده شد و حجربن عدی به قتل رسید.» معاویه نیز اقرار دارد: حسن (ع) در قبال معاویه و امویان قدرت و اثر بیشتر و عظیم تری داشته باشد، یعنی، حسن از کسانی نیست که خوار شود.

نصوصی که در این باره ورود یافته اند زیاد است و مجال پرداختن بدانها در اینجا نیست. شاید آنچه تا به حال گفته شد را بتوان در موارد ذیل خلاصه کرد: یاری و نصرت عثمان توسط امام، عدم شرکت حضرت در قتل مشرکان قریش و دیگران (زیرا امام در آن موقع کودک خردسالی بود که نمی توانست در جنگ های رسول خدا (ع) علیه مشرکان شرکت جوید)، مردم، سخنان و مواضع رسول اکرم (ع) را در خصوص آن حضرت دیده و شنیده بودند. از طرف دیگر، تمامی مردم می دانستند که آیات قرآنی زیادی درمورد فضل و دانش آن حضرت نازل شده و خصلت های کریمانه اش را ستوده و تاکید دارد که مقام رهبری آینده امت مسلمان را خداوند برای وی آماده و مهیا کرده است و نیز جای هیچ گونه دستاویزی برای تضعیف مرکزیت و قدرت امام (ع) باقی نبود تا دشمنان بدان تمسک جویند، و از طرفی حضرت با مساله ای مثل حکمیت - که پیشتر، پدرش از سوی معاویه و بنی امیه گرفتارش شده بود - مواجه نگردید.

آری، او فرزند کسی است که قریش را تار و مار کرد و قهرمانان عرب را از پای درآورد؛ همانانی که می خواستند با همه حیله ها و وسایلی که در اختیار داشتند نور خدا را خاموش کنند. ضعف استدلال معاویه در مقابل امام حسن (ع) وقتی روشن خواهد شد که گفته ها و سخنان شخص معاویه را ملاحظه کنیم. او برای تصدی پست خلافت، چیزی که بتواند بدان استدلال کند نداشت، مگر این که بگوید: ولایتش طولانی تر، تجربه اش بیشتر، سیاستش قوی تر و سنش از امام حسن (ع) بزرگتر است. بعضی از پژوهش گران مسائل تاریخی می گویند: «بدین ترتیب معیارهای خلافت به صورت معیارهای مدل لباس و زیبایی اندام، طولانی تر، بزرگتر، قدیم تر و بیشتر بودن در آمد.»

آنجه موجب تضعیف موضع امام حسن (ع) و تقویت شوکت و جلال معاویه شد، مسائل مربوط به سپاه امام (ع) و شرایط خاص حاکم بر چامعه اسلامی، علی الخصوص مردم عراق و نیز مسائل عقیدتی و اجتماعی و مسائل دیگر بود. اگر چه آن طور که به نظر می رسد، عامل زمان در درازمدت به نفع امام حسن (ع) تمام شد، خصوصاً بعد از تحول مختصری که بر اثر تلاش های امیر المؤمنین در جامعه عراق در قبال اهل بیت (ع) به وقوع پیوست.

در باره جامعه عراق در بحث دیگری در باب «خوارج» مطالبی بیان کرده ایم. در همین بحث نیز اشاراتی داشتیم که شاید مفید باشد، اما فعلاً مورد بحث ما نیست، چرا که مربوط است به شرایط صلح امام حسن (ع) و باید در جای خود مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

آیا امام حسن (ع) عثمانی بود؟!

عده ای می گوشند تا بگویند: امام حسن (ع) به معنای دقیق کلمه عثمانی بود؛ می گویند: «احتمالاً حسن (ع) در گرایش به عثمان غلو کرده باشد، تا جایی که روزی چیزی را که خوش نداشت به پدرش گفت. راویان نقل کرده اند: روزی علی (ع) از کنار پسرش حسن عبور می کرد و او در حال وضو گرفتن بود. به او گفت: حسن! وضویت را کامل کن! حسن با این سخن تلخ، پاسخ پدر را داد: دیشب مردی را کشتند که وضوی کامل می گرفت. علی گفت: خداوند اندوه تو را درباره عثمان طولانی کند.» در نص بلاذری آمده: «مردی را کُشتی که وضوی کامل می گرفت.» در داستان دیگری می گویند: (حسن (ع) گفت:) «ای امیرالمؤمنان! من نمی توانم با شما سخن بگویم. آنگاه گریست. پس علی فرمود: حرف بزن و همچون زن نوحه مکن! حسن گفت: مردم عثمان را محاصره کردند؛ به تو امر کردم که از آنان فاصله بگیر و به مکه برو، تا این که مردم به هوش آمده، بیدار شوند، اما تو سرپیچی کردی. مردم او را کشتند، به تو امر کردم که از آنان کناره بگیر... امروزه به تو امر کردم که به عراق نرو، زیرا می ترسم که در آن دیار غربت، گمنام کشته شوی. پس علی فرمود... .» روایات دیگری نیز هست که همین معنا را می رساند و فعلاً مجالی برای ذکر آن نیست. از نظر ما همه این گفته ها مردود است، زیرا:

اولاً: چگونه می توان بین این حدیث و حدیث سابق جمع کرد که می گفت: امیرالمؤمنین فرزندانش حسن و حسین (ع) را برای دفاع از عثمان فرستاد، و یا آنگاه که از واقعه باخبر شد، چون آشفته ای حزین از راه رسید و حسن را که خون بر صورتش جاری بود، سیلی زد و با دست دیگرش به سینۀ حسین کوبید، به این گمان که آن دو در ماموریت خود کوتاهی کرده اند؟ چگونه می توان تناقض بین این دو حدیث را بر طرف نمود؟!

ثانیاً: هر که در مواضع و زندگانی امام حسن (ع) تتبع و بررسی کند، در می یابد که امام همواره با اصرار فراوان، یاریگر پدر و مدافع حق غصب شده اش بود و در دفع استدلالهای دشمنانش کوشش فراوان داشت. حتی در نبردهای جمل و صفین، خود را در این راه در معرض خطرهای بزرگ قرار داد، تا جایی که - همان طور که دیدید - پدرش فرمود: «جلو این پسر را بگیرید!»

در مورد دفاع امام حسن (ع) از اهل بیت (ع) و حقانیت آنان به خلافت، مواضع و اقوال آن حضرت آن قدر زیاد است که در این فرصت کوتاه نمی توان همه آن را بیان کرد، لیکن به نمونه ای از آن ها اکتفا می کنیم:

1- امام حسن (ع) فرمود: انّ ابابکر و عمر عمدا إلی هذا الأمر و هو لنا کلّه فأخذاه دوننا و جعلا لنا فیه سهما کسهم الجّدة أما واللّهِ لتهمنّهما انفسهما یوم یطلب الناس فیه شفاعتنا؛ راستی که ابوبکر و عمر تمام توجه خود را به امر خلافت مبذول داشتند و آن را از چنگ ما ربودند، و حال آن که همه اختیارات آن مال ما بود. پس بدون مشارکت دادن ما، آن را به دست گرفتند و برای ما سهمی همچون سهم جده قرار دادند. هان به خدا سوگند! آن روزی که مردم شفاعت ما را طلب کنند، آن دو شدیداً درگیر نجات خود از غم و اندوهی هستند که آنان را احاطه کرده است.» شوشتری می گوید: «ظاهراً مراد خضرت از این که فرمود: مانند سهم جدّه، این است که آن دو از خلافت و باقی حقوق اهل بیت (ع) تنها به قدر بخور و نمیر به آنان می دادند، همان طور که والدین با جدّه رفتار می کنند.»

2- امام حسن (ع) در خطبه ای فرمود: «و لو لا محمّد (ص) و أوصیاؤه، کنتم حَیاری لا تَعرِفون فَرضاً مِن الفرائض... ؛ اگر محمّد (ص) و اوصیای او نبودند، شما در بیابان جهل و ضلالت، سرگردان و حیران بودید و فریضه ای که از فرایض الهی را نمی شناختید... .» این مطلب را حضرت پس از بیان فرایض و تکالیف الهی فرمود. از جمله این فرایض، ولایت اهل بیت (ع) بود.

3- بعد از بیعت مردم با امام حسن (ع) حضرت خطبه ای ایراد کرد و طی آن فرمود: «پس، از ما اطاعت کنید که اطاعت ما را واجب است، چرا که به طاعت خدای عزوجل و رسولش (ص) مقرون گشته است. خدا می فرماید:

یا ایّها الّذین امنو أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم فإن تنازعتم فی شیء فردّوه إلی اللّه و الرّسولِ.»

4- اربلی می گوید: «بین معاویه و امام حسن نامه های مبادله شد. حسن (ع) در این نامه بر استحقاق خود به خلافت احتجاج کرد و بر کسانی که بر پدرش پیشی گرفتند و خلافت رسول خدا (ص) را به زور از چنگ آنان ربودند یورش برد.» امام حسن (ع) در نامه ای به معاویه، بعد از این که مجاهده قریش پس از دحلت رسول خدا (ص) را با اهل بیت (ع) گوشزد کرده، جنین می نویسد: «و قد تعجّبنا لتوثّب المتوثّبین علینا فی حقّنا و سلطان نبینا (ص)... فأمسکنا عن منارعتهم مخافة علی الدین أن یجد المنافقون و الأحزاب بذلک مغمزاً یثلمونه به (إلی أن قالJ و بعد فإن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) لما نزل به الموت و لأُتِیَ الأمرُ بعده؛ ما به راستی در شگفتیم از کسانی که در ربودن حقمان بر ما یورش برده و خلاف پیامبرش را که حق مسلم ماست، از چنگ ما ربودند... ما دیدیم اگر در گرفتن حق خویش به منازعه با ایشان بپردازیم، ممکن است منافقان و سایر احزاب مخالفت دین، وسیله ای برای خراب کاری و رخنه در دین به دست آورند و نیت های فاسد خود را عملی سازند، پس دم فرو بستم... همانا امیرالمومنین، علی بن ابی طالب (ع) چون مرگ به سراغش آمد، امر خلافت پس از خود را به من واگذار کرد.»

5- کافی است بگوییم که پدرش او را به کوفه فرستاد. حضرت، ابوموسی اشعری را که مانع حمایت مردم کوفه از امیرالمؤمنین (ع) می شد از کارگزاری آنجا خلع کرد. امام حسن (ع) پس از سفر به کوفه با ده هزار جنگجو به خدمت پدر رسید. در این قضیه، حوادث مهم و مهیجی به وقوع پیوست که بیانگر فنای مطلق امام حسن (ع) در مسأله پدرش -که در نظر امام، مسأله اسلام و ایمان بود- می باشد. حضرت جان به کف آماده بود تا برای دفاع از پدر، بهای سنگینی بپردازد.

6- امام حسن (ع) با موضع قدرتمندی که داشت، احتجاجات معترضان به مسأله حکمیت را در هم کوبید و استدلال های مهمی ایراد کرد که قابل بحث و مطالعه بوده، بیانگر عمق و اندیشه ژرف و آگاهی عمیق نسبت به همه امور و مسائل می باشد. (در این باره به منابع مربوط مراجعه فرمایید. )

7- امام حسن (ع) فرمود: «نحن أولی الناس بالناس فی کتاب اللّه و علی لسان نبیّه؛ ما در کتاب و سنّت رسول خدا (ص) نسبت به مردم از خودشان سزاوارتریم.»

8- امام در خطبه ای فرمود: «ان علیّاً بابٌ من دخله کان مؤمناً و من خرج عنه کان کافراً؛ علی (ع) دری است که هر کس از آن وارد شود، مؤمن و هر کس از آن خارج شود، کافر است.»

9- آن حضرت (ع) به حیب بن مسلمه فرمود: «رُبَّ مسیرٍ لک فی غیر طاعةِ اللّه؛ چه بسا مسیری را بپیمایی که در طاعت خدا نباشد.» حبیب گفت: اما مسیر من به سوی پدرت از این قبیل نیست. حضرت فرمود: «بلی واللّه! و لکنّک اطعت معاویه علی دنیا قلیله زائله فلئن قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی آخرتک و لو کنت اذ فعلت شراً قلت خیراً... ؛ به خدا سوگند که چنین است! لکن تو به خاطر مقدار کمی از دنیای زودگذر از معاویه پیروی کردی. اگر معاویه دنیایت را ساخت، آخرتت را ویران کرد؛ اگر کار بدی کردی، سخن خوبی گفتی...»

10- امام حسن (ع) در خطبه ای این اتهام را که وی معاویه را سزاوار خلافت می دانسته، رد کرده است. ما این خطبه را در بحث «مبارزه ائمه (ع) با این توطئه» با ذکر منابع آورده ایم.

فعلاً به همین اندازه بسند می کنیم. از طرفی نیز قصد نداریم که در این باره به تفصیل سخن بگوییم، بلکه منظور ما این است که نمونه هایی از این مطلب را بیان کنیم. راغبان می توانند به کتب تاریخ و حدیث مراجعه کنند.

ثانیاً مطالب و کلماتی را که به امام حسن (ع) نسبت می دهند که وی آنها را به پدرش گفته است، نه تنها با ساده ترین اصول ادب اسلامی و اخلاق نیکوی انسانی منافات دارد، بلکه با این مطلب که خداوند سبحان وی را تطهیر کرده و نیز با گفته های پیامبر (ص) در حق حضرت و همچنین با اخلاق و سجایای ارزشمندی که از او سراغ داریم، در تضاد و تنافی است، خصوصاً این که ادعا می کنند حضرت این سخنان را به پدرش علی (ع) گفته است، در حالی که وی قبل از هر کسی می داند که پیامبر (ص) در مورد علی (ع) گفته است: «انه مع الحق و الحق معه یدور معه حیث دار»

چگونه می توان پذیرفت که چنین سخنانی را امام مجتبی (ع) بر زبان جاری کرده باشد، در حالی که مردم کوچه و بازار عار دارند که آن را بر زبان آورند، چه رسد به خامس اهل کساء و فردی که از نظر اخلاق و خوی و سیاست و رفتار و سلوک، شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص) بود؟!

رابعاً: از همه این ها گذشته، آیا معقول است که بگوییم: امام حسن (ع) نمی توانست خوب و کامل وضو بگیرد؟ در حالی که در کنار جدش، رسول اکرم (ص) و پدر بزرگوار، علی (ع) روزگاری را سپری کرده بود و دریایی بی پایان از علم و فضیلت بود و از آغاز طفولیت به همه پرسش هایی که از سوی جد گرامی اش، رسول اکرم (ص) و پدرش، امیرالمؤمنین (ع) در مناسبت های مختلف به وی حواله می شد، پاسخ می داد

خامساً: اگر آن طور که طه حسین می پندارد - امام حسن (ع) به معنای دقیق کلمه عثمانی بود، پس حتماً حضرت با تصرفات و اعمال ناشایست و خلاف شرع عثمان که با کتاب و سنت رسول اکرم (ص) سازگار نبود، موافق بوده است! و حال این که چنین احتمالی در حق حضرت مجتبی کاملاً مرود است؛ چرا که خود در تعریف سیاست فرمود: «از جمله حقوق زندگان، این است که مادامی که زمامدار با تو به درستی رفتار کند، تو نیز با وی به درستی و اخلاص عمل نمایی، و آن گاه که از راه راست منحرف شود، فریادت را در برابر او بلند کنی...» و واضح است - همان طور که طه حسین نیز قبول دارد - عثمان و کارگزارانش از مصادیق بارز این فرمایش امام بودند.

سادساً: در مورد روایت دیگر می گوییم: این که در این روایت آمده است حسن (ع) به پدرش گفت که مدینه را ترک کند، به نظر ما نمی تواند درست باشد؛ چرا که طلحه و زبیر و دیگر دنیاخواهان و فرصت طلبان در کمین چنین موقعیتی بودند، تا به اهداف شوم خود برسند.

ابن ابی الحدید پس از رد این نظر که امیرالمؤمنین می بایست از مردم فاصله می گرفت و یا از مدینه به مزرعه اش (ینبع) می رفت و در شورا شرکت نمی کرد، تا آن ها وی را دعوت می کردند و کسی را به دنبالش می فرستادند، می گوید: «به نظر من این رأی، رأی درستی نیست، زیرا اگر علی (ع) چنین می کرد آنها عثمان یا یکی را از میان خود برای خلافت انتخاب می کردند و آن قدر به علی (ع) تمایل و رغبت نداشتند تا او را دعوت کنند، بلکه بر عکس، کناره گیری او از شورا خواسته دیرینه آن ها بود؛ چرا که قریش شدیداً کینه علی (ع) را به دل داشت و از او در غضب بود. من، اعراب و بالاخص قریش را در این باره و در مورد انحرافشان از علی (ع) ملامت نمی کنم، زیرا علی (ع) بود که آنان را تار و مار کرد و خونشان را بر زمین ریخت... حتی اگر اسلام آنان هم درست باشد، باز بغض و کینه ها باقی است... ؛ اما اسلام اعراب چنین نبود؛ چه گروهی از آنان به پیروی از سران قبایل خود مسلمان شده بودند و گروهی نیز به طمع غنائم، عده ای به خاطر ترس از شمشیر اسلام و گروهی هم بر اثر غیرت و عصبیت قوی و برای پیروزی بر دیگر قبایل. عده ای دیگر مسلمانی را انتخاب کردند، چون با دشمنان و مخالفان اسلام دشمنی داشتند.» مردم نمی توانستند در این شرایط بحرانی به علی (ع) اجازه دهند که از مدینه خارج شود و از طرفی نیز همین مردم بودند که مدتها به دنبال حضرت روان بودند تا با وی بیعت کنند.

اما در این که روایت فوق می گوید: «حسن (ع) به پدرش گفت: منتظر باش تا اهالی شهرهای دیگر هم برای بیعت بیایند»، باید بگویم: امام حسن (ع) خود پس از شهادت پدرش چون مردم با او بیعت کردند، بیعتشان را پذیرفت و منتظر نماند تا اهالی دیگر شهرها با وی بیعت کنند.

حضرت مجتبی (ع) آن هنگام که درباره حکمیت سخن می گفت، در مورد ابن عمر فرمود: «و ثالثة: أنه لم یجتمع علیه المهاجرون و الانصار، الذین یعقدون الإمارة، و یحکمون بها علی الناس؛ سوم: مهاجرین و انصار که منعقد کننده امارت هستند و از راه امارت بر مردم حکومت دارند، در مورد وی (ابن عمر) اجماع و اتفاق نکردند.»

از سوی دیگر، آیا غیبت امام علی (ع) و خروج وی از مدینه می توانست جلو بنی امیه و دیگر افراد بیمار و کوردل را بگیرد و نگذارد که وی را به تحریک و تشویق مردم علیه عثمان متهم کنند و نگویند که مردم را برای محاصره عثمان گرد آورده است؟! آری، همان طور که گذشت، حضرت به مزرعه خود (ینبع) رفت، اما این کار نتوانست جلو آنان را بگیرد که حضرت را متهم نکنند و بر او افترا نبندند.

این که می گویند: امام حسن (ع) با جنگ پدرش با طلحه و زبیر مخالف بود، این هم درست نیست. چرا که وی خود به کوفه رفت و ابوموسی را عزل کرد و مردم را برای پیوستن به امیرالمؤمنین (ع) ترغیب کرد تا پدرش بتواند به کمک آنان با عایشه و طلحه و زبیر بجنگد و بالاتر از این که خود امام حسن (ع) در این جنگ شرکت داشت. شاید منظور از نقل این نقل این روایات، این باشد که امان علی (ع) را به دشمنی با عثمان و قتل او متهم کنند یا حداقل وانمود کنند که حضرت، مردم را به قتل خلیفه ترغیب کرده است؛ سپس اشکال کنند که مسلمین در مورد خلافت علی (ع) اجماع نکردند و از سویی موضع کسانی را توجیه کنند که دست از یاری امام کشیدند و او را تنها گذاردند.

از سوی دیگر، ملاحظاتی به چشم می خورد که باید متذکر شویم:

1- ظاهراً کسی که امام علی (ع) را از ماندن در مدینه منع کرد، اسامة بن زید بود، اما بعدها این عمل با کمی تعدیل و تغییر به امام حسن (ع) نسبت داده شد. روایت می گوید: «اسامه به علی (ع) گفت: ای اباالحسن! به خدا سوگند، تو از چشم و گوشم برایم عزیزتری. من تو را آگاه می کنم که این مرد کشته خواهد شد؛ پس از مدینه خارج شو و به مزرعه خود (ینبُع) برو! زیرا اگر وی کشته شود و تو در مدینه شاهد ماجرا باشی، مردم تو را به قتل او متهم خواهند کرد، اما اگر کشته شد و تو حضور نداشتی، احدی از مردم بعد از این از تو کناره گیری نخواهد کرد. علی (ع) به او گفت: «ویحک، واللّهِ إنک لتعلم أنی ما کنت فی هذا الأمر إلّا کالأخذ بِذَنَبِ الأسد و ما کان لی فیه مِن أمر و لا نهیٍ؛ وای بر تو! به خدا سوگند، تو خوب می دانی که من در این امر همچون کسی هستم که از دم شیر گرفته است، نه بدان امر کردم و نه از آن نهی نمودم.»

2- درباره روایت وضو، در بعضی از کتاب ها آن را با کمی اختلاف به حسن بصری - که دو سال قبل از پایان خلافت عمر متولد شد - نسبت می دهند. ابن ابی الحدید می گوید: «از چیزهایی که گفته شده، یکی این است که ابوسعید، حسن بن بصری با علی (ع) کینه داشت و او را مذمت می کرد... از وی نقل شده که گفت: روزی علی (ع) او را دید که وضو می گرفت در وضو گرفتن وسواس به خرج می داد؛ از این رو آب زیادی ریخت. علی (ع) به او گفت: حسن! آب زیادی ریختی! گفت: امیرالمؤمنین! از خون های مسلمانان که بیشتر ریخته نشد. علی (ع) گفت: آیا تو را ناراحت کرده است؟ گفت: آری. علی (ع) فرمود: پس همواره غمگین و محزون باش! گویند: از آن پس همواره حسن بصری عبوس و محزون بود، تا از دنیا رفت.»

در روایت دیگری (حسن بصری) می گوید: «چون امیرالمؤمنین (ع) به شهر ما (بصره) وارد شد، عبورش بر من افتاد که وضو می گرفتم. فرمود: ای جوان! نیکو وضو ساز تا خدا با تو نیکویی کند. سپس از پیش من رفت. به دنبال او روان شدم. برگشت و به من نگریست و فرمود: ای جوان! حاجتی داری؟ عرض کردم: آری، به من سخنی بیاموز که برایم سودمند باشد.» حسن بصری سخنان علی (ع) را نقل می کند، اما جواب خود را بیان نمی کند، بلکه تلاش دارد تا فضیلتی برای خود دست و پا کند که شبهه انحراف وی از علی (ع) را مستبعد گرداند. در صورتی که روایت ابن ابی الحدید، انحراف وی از حضرت (ع) را به صراحت بیان می کند. شاید روایتی نیز که می گوید: امیرالمؤمنین (ع) وی را از مسجد بیرون کرد و نگذاشت که سخن بگوید، به انحراف وی از حضرت (ع) اشاره داشته باشد.

حسن بصری هر جا می نشست، اگر موقعیت را مناسب می دید به یادآوری عثمان می پرداخت و سه مرتبه بر او رحمت می فرستاد و سه مرتبه نیز قاتلانش را لعن کرده و می گفت: «اگر ما آنان را لعن نکنیم، دیگران ما را لعن خواهند کرد.» آنگاه ذکر علی را به میان می آورد و می گفت: «امیرالمؤمنین (صلوات اللّه علیه) - همواره از جانب خداوند مؤید و پیروز بود تا این که حکمیت را پذیرفت.» سپس می گفت: «اگر حق با توست، پس چرا حکمیت را می پذیری؟ ای بی پدر! چرا یک قدم پیش نمی روی؟»

بغض و کینه حسن بصری نسبت به امیرالمؤمنین مشهور است. مردی نزد او آمد و گفت: ابا سعید! مردم فکر می کنند که تو با علی (ع) کینه داری. حسن گریست. روایت می گوید: وی خود را از این اتهام تبرئه و امیرالمؤمنین را تمجید و ستایش کرد در نص دیگری دارد: آن مرد به وی گفت: «به ما خبر رسیده که می گویی: اگر علی در مدینه می ماند و از خرمای خشک آن (نان خشک نیز آمده) می خورد، برایش بهتر بود از کاری که کرد حسن به او گفت... .»

3- این روایت ساختگی که برای اهداف پست سیاسی جعل شده، ما را به یاد روایت های ساختگی دیگری می اندازد که برای همین منظور ساخته شده اند. از این قبیل است روایتی که داستان ازدواج ام کلثوم، دختر امیرالمؤمنین (ع) با عمربن خطاب را بیان می کند. در این روایت آمده: «امیرالمؤمنین به فرزندانش گفت: عمویتان (عمر) را داماد کنید! گفتند: ام کلثوم زن است و اختیارش به دست خود اوست، هر کس را بخواهد انتخاب می کند. سپس علی (ع) در حالی که خشم گرفته بود، برخاست (گفت) تا بیرون رود، اما حسن دامان پدر را گرفت و عرض کرد: ای پدرجان! طاقت هجران تو را ندارم. علی گفت: پس خواهرتان را به ازدواج او (عمر) درآورید.»

هدف اصلی از جعل این روایت این است که بگویند: علی (ع) اهتمام زیادی به ازدواج دخترش با عمر داشت، در حالی که حقیقت کاملاً بر عکس است و نصوص تاریخی نیز بر همین امر دلالت دارد. امام صادق (ع) نیز در این مورد فرمود: «این ناموسی است که به زور و غصب از ما گرفته شد.»

4- روایت دیگری می گوید: «امیرالمؤمنین (ع) فرزندش امام حسن (ع) را چنین توصیف کرد: حسن اهل خورد و خوراک و یکی از جوانان قریش است. آن هنگام که درگیری شدیدی پیش آید، شما را در جنگ از چیزی کفایت نمی کند.» در صورتی که امام حسن (ع) خود می فرماید: «لم یکن معاویة بأصبر عند اللقاء و لا أثبت عند الحرب مِنّی؛ معاویه در مواجه با دشمن از من صبورتر و در جنگ از من با ثبات تر نبود.»

از سوی دیگر، حملات قهرمانانه حضرتش در دو نبرد جمل و صفین معروف و مشهور است، تا جایی که امیرالمؤمنین (ع) همان طور که قبلاً اشاره کردیم - از مردم خواست که این پسر را نگهدارند. از طرف دیگر، وقتی به معاویه خبر رسید که زیاد بر امام حسن (ع) جرأت پیدا کرده و جری شده است، ابیاتی برایش نوشت و فرستاد. (این ابیات در سخنان علامه احمدی نقل خواهد شد.»

5- مدائنی گفته: «امام حسن (ع) از دختر مردی خواستگاری کرد. آن مرد با ازدواج دخترش با حضرت موافقت کرد، اما گفت: من دخترم را به همسری تو در می آورم، اما بدان که تو مردی تهیدست، کثیر الطلاق و افسرده و دل تنگ هستی، لکن از نظر حسب و نسب از همه مردم بهتر و از لحاظ جد و پدر از همه بالاتری.»

از نظر ما جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست که این روایت هم ساختگی و مجعول است؛ چرا که امام حسن (ع) آدم فقیر و بی بضاعتی نبود که وی از حضرت به لفظ «مَلِق» (تهی دست) تعبیر کند و از طرفی بخشش ها و جود و کرم حضرت چیزی نیست که بتوان منکر آن شد. (طالبان به کتب تاریخ و حدیث مراجعه کنند. ) در مورد کثرت طلاق و ازدواج حضرت (ع) دانشمندان و پژوهشگران به قدر کافی بحث کرده اند؛ از این رو، نیازی به بحث مجدد آن نمی بینیم و فعلاً متعرض آن نمی شویم؛ به طور مثال به کتاب های زیر رجوع شود:

الف) صلح الحسن (ع) علامه سید محمّد جواد فضل اللّه (ره)؛ ب) حیاة الحسن بن علی (ع) باقر شریف القرشی.

در مورد این که آن مرد گفت: تو آدم افسرده و دلتنگی هستی، ابن ابی الحدید می گوید: «ما نمی توانیم آن را قبول کنیم، زیرا غَلِق به معنای (فرد) بسیار دل تنگ است و حال این که حسن (ع) در میان مردم: از همه سعۀ صدر بیشتری داشت و اخلاقش از همه نیکوتر بود.» آری، مخالف و موافق اقرار دارند که امام حسن (ع) در خلق و خوی و خلقت و سایر خصلت های کریمانه و افعال نیکو به پیامبر اکرم (ص) شبیه بود.

معلوم است که منظور از جعل روایت فوق این بوده که وانمود کنند امام حسن (ع) به خودی خود شخصیت مهمی نبوده، بلکه عمده فضیلتش این است که جدش پیامبر اکرم (ص) بود و پدرش علی بن ابی طالب (ع)... و بالاتر این که بگویند: جز یافتن زنان زیبا و دلفریب و کامجویی از آنان و سپس واگذاری شان به دیگران، همّ و غمّ دیگری نداشته است؛ پس چرا باید یزید دائم الخمر و فاجر، به خاطر کارهای ناشایست خود مورد ملامت و سرزنش قرار گیرد؟ زیرا اگرچه وی نیز به دنبال خوشگذارنی و کامجویی از زنان است، اما صفاتی را که حسن داشت، ندارد؛ نه کثیرالطلاق است و نه تنگدست و نه افسرده و دلتنگ؛ همچنان که در مورد دیگران نیز وضع به همین منوال است. ضرب المثل عربی است که می گوید: «ما عِشتُ أراکَ الدَّهرُ عجباً؛ اگر عمر طولانی کنی، چیزهای عجیب بینی.»

در پایان به عنوان حسن ختام، گفتار علاّمه احمدی را نقل می کنیم که می گوید: جای شگفتی نیست که سخنان دروغ و اکاذیب بی اساس به حسنین نسبت دهند. همین ها می گویند: حسن (ع) که دید در آن وضع بحرانی و خطرناک پدرش قصد دارد خلافت را بپذیرد، به پدر گفت: عقیدۀ من این است که طلحه و زبیر به قبول خلافت شما وادار نشوند و مردم را نیز همچنان به حال خود واگذاری تا در این کار به مشورت با هم بپردازند، هر چند که یک سال به طول انجامد. به خدا قسم! اگر یک سال به مشاوره مشغول باشند، باز از شما دست بردار نخواهند بود و بالاخره خلافت مال شماست و چاره ای جز قبول خلافت شما ندارند، و نیز بیعت طلحه و زبیر را به خودشان واگذار! زیرا من در چهره آنان آثار کراهت و پیمان شکنی و مکرو خدعه را نمایان می بینم.» سخنان دیگری نیز به حضرت مجتبی (ع) نسبت داده اند که همین مضمون را می رساند.

به رغم تناقض گویی این متون، متذکر می شویم که این روایت به نفع طلحه و زبیر ساخته شده، تا اظهار نماید که بیعت آن دو از روی اکراه و اجبار بوده و بیعت مردم هم از روی دوراندیشی و مشاوره نبوده است. می پرسیم: مگر امام حسن (ع) سرپیچی پدرش را از قبول بیعت نمی دید، و مگر با گوش خود نشنید که پدرش می گفت: «دَعُونی و التَمِسُوا غَیری؛ مرا واگذارید و به دنبال دیگری بروید؟! آیا اصرار شدید علی (ع) را در رد تقاضای مردم نمی دید؟

مگر حسن (ع) ندید که چگونه مردم برای بیعت با علی (ع) همچون یال کفتار، زنجیروار به خانه حضرت هجوم آوردند، طوری که نزدیک بود حسنین (ع) زیر دست و پای مردم پایمال شوند؟ آیا حسن (ع) ندید که همه مردم، حتی کودکان و پیران نیز از بیعت خود با علی (ع) مسرور و شادمان بودند؟ آیا مشاهده نکرد که شخصیت های اسلامی آن روز اصرار می کردند که حضرت بیعت را بپذیرد؟ آیا ندید که شخص طلحه و زبیر پیشاپیش جمعیت بیعت کننده حرکت می کردند؟ سخنان مردم در آن روز، بهترین گواه بر مدعای ماست. آیا حسن (ع) نمی دید که دشمن اموی ستمکار، مترصد فرصتی است که بر پیکر اسلام و مسلمین ضربه وارد کند و باقی مانده صحابه را از بین ببرد و نابود سازد؟ آیا امام حسن (ع) نمی دانست که با وجود یاور، بر عالِم فرض است که قیام کند و خلافت را بپذیرد؟

آری، امام حسن (ع) همه آن مسائل را می دید و هم می دانست و کلمات جاودانه اش در مناسبت های مختلف، دلیل قاطعی است که با سیاست های پدر در بیعت و جنگ و سایر مواضع و مواقف کاملاً موافق بوده، و حضرتش را در گفتار و کردار و قول و عمل تأیید می کرده است. مگر حسن (ع) نبود که مردم کوفه را برای جهاد در رکاب علی (ع) و علیه ناکثین تحریک و تشویق کرد، و مگر همو نبود که در جنگ آن قدر غرق شده بود که پدرش فریاد بر آورد: این پسر را نگهدارید؟!

دروغ دیگری هم به امام مجتبی نسبت داده اند که در ربذه - در حالی که گریان بود - به پدرش گفت: «أمرتُکَ فعَصیتَنی، فأنت الیومَ تُقتَلُ بِمضیعة لا ناصرَ لکَ!؛ تو را فرمان دادم، اما سرپیچی کردی. امروز در دیار غربت بدون یاور کشته می شوی!» امیرالمؤمنین فرمود: «ما لک تَحِنُّ المرأة؟ ما الذی أمرتَنی فَعصیتُک؟؛ تو را چه شده است که مانند زنان نوحه می کنی؟ مرا به چه فرمان دادی که اطاعت نکردم.» ابن قتیبه نیز مطالبی نقل می کند که امام مجتبی (ع) از همان اول قصد داشت خلافت را به معاویه واگذارد.

اقوال و سخنان امام حسن (ع) همه این گفته ها را تکذیب می کند و از اساس باطل می گرداند. چه این ها به طمع مال و مقام آنها را ساختند و در میان مردم شایع کردند که بگویند: امام (ع) آدم ضعیفی بود و نه مرد سیاست و قاطعیت و تصمیم و شجاعت. اما سایر مواضع و احتجاجات حضرت (ع) را در قبال معاویه و دار و دسته اموی و نیز خطبه ها، نامه ها و مواضع وی را در جنگ ها فراموش کرده یا از یاد برده اند و خود را به فراموشی زده اند! گویی به گوششان نخورده که امام علی (ع) از مردم خواست که مانع رفتن حسن به میدان نبرد شوند، آن جا که فرمود:

«أَملِکوا عَنّی هذا الغلامَ لا یهدّنی». حتی معاویه درباره حضرت به زیاد نوشت:

أمّا حَسَنٌ فابنُ الّذی کان قَبلَه

إذا سَار سَار الموتُ حیثُ یَسیرُ

وَ هَل یَلِدُ الرِّئبالُ إلّا نَظیرَهُ

وَ ذَا حَسَنٌ شِبهٌ لًه و نَظیرُ

وَ لَکِنَّهُ لَو یُوزَنُ الحِلمُ وَ الحِجَی

بِأَمرٍ لَقالُوا: یذبل، و ثبیر

«حسن فرزند همان کسی است که هر جا می رفت، مرگ نیز پا به پای او قدم بر می داشت. بچه شیر همانند شیر است و حسن نیز همانند پدر خویش است اگر حلم و درایت او را بتوان سنجید، باید گفت که هموزن یذبل و ثبیر (نام دو کوه) است.»

از این گذشته، امامت به معنای حقیقیش نزد اهل بیت (ع) از مسلمات بود، اما خدا بکشد آنهایی را که بخاطر تعصبات قومی و نژادی، حق آنان را غصب کرده اند و بخاطر رسیدن به دنیا همانند سگان به همدیگر یورش بردند.

ما کاملاً می دانیم که تا چه اندازه این گفتۀ آنان به صحت نزدیک است که: وی خونریزی را خوش نداشت. منظورشان این بوده که پدرش علی (ع) و برادرش حسین (ع) را مورد طعن و عیب جویی قرار دهند.

افسانه های ساختگی دیگری از قبیل این که امام علی (ع) درباره حسن فرمود: در میدان نبرد و کارزار، حسن کارایی ندارد و نمی تواند جای چیزی را بگیرد؛ یا گفتۀ معاویه - آنگاه که مقداری پول به حسنین و جعفر داد و گفت: حسن با این پول برای دخترانش، عطر خواهد خرید - برای این ساخته شد که حرمت و احترام حضرت هتک نمایند و او را متهم نمایند که وی دلباخته زنان بود، تا بدین وسیله سرپوشی بر فسق و فجور یزید بگذارند.

همچنین این داستان را ساختند که حسین (ع) مخالف صلح حسن (ع) با معاویه بود و از آن خشنود نبود؛ از این رو به حسن اعتراض کرد و او نیز آن گونه جوابش داد که هرگز شایسته مقام امامت نیست. در حالی که حسین (ع) در هنگام دفن امام حسن (ع) او را به خاطر صلحش با معاویه مورد تمجید و ستایش قرار داد. در کتاب شریف کافی روایت شده که امام حسین (ع) به منظور رعایت ادب هیچگاه در مجلسی که برادرش حسن حضور داشت سخن نمی گفت.

از طرفی می بینیم که امام حسین (ع) پس از برادرش، تا معاویه زنده بود، پیمان صلح را به هم نزد و با او به جنگ بر نخاست؛ در حالی که مردم کوفه به حضرت نامه ها نوشته و او را برای جنگ با معاویه دعوت کردند.

و الحمد للّه أَوّلاً و آخراً و باطناً و صلاتُه و سلامُه علی عبادِه الّذین اصطفی محمّدا و آله الطاهرین!

سخن پایانی

آنچه گذشت، اشاره ای بود مختصر، به زندگانی سیاسی امام حسن (ع) در روزگار پیامبر عظیم الشأن اسلام و در عهد خلفای سه گانه. در نظر داشتیم که این تحلیل و بررسی را تا زمان امامت و رهبری حضرت (ع) و سپس شهادتش تکمیل کنیم، اما اوضاع و احوال، مانع از تحقق چنین خواسته ای شد با این حال: «آب دریا را اگر نتوان کشید - هم به قدر تشنگی باید چشید» در این جا مقداری از بحث را که به انجام رسیده، در اختیار خوانندگان گرامی قرار می دهیم، باشد که خدای متعال در فرصت دیگری، توفیق اتمام بحث رابه ما عطا کند ان شاءاللّه.

متذکر می شویم که ما در این بررسی و تحلیل، عمداً آن قسمت از زندگانی امام حسن (ع) را مورد مطالعه قرار داده ایم که پژوهشگران به ندرت در کتاب های خود معترض آن شده اند. در بعضی از مسائل ضرورت ایجاب کرده که مطلب را با تفصیل بیشتری ارائه کنیم. چرا که اگر بخواهیم موضع سیاسیی را که حضرت با آن درگیر بود و برخورد داشت و با توجه به اوضاع و احوال مختلف، در قبال آن موضع گیری می کرد، با وضوح و روشنی بیشتری بررسی کنیم، چاره ای نداریم جز اینکه به این تفصیل تن دردهیم. به هر حال، اگر بعضی از مطالب ارائه شده با نظرگاه های خوانندگان محترم یا با مطالبی که به طور معمول و بدون بحث و تحقیق، شایع و رایج است مطابقت ندارد، از آنان پوزش می طلبیم.

در پایان، امیدواریم که خوانندگان گرامی، راهنمایی ها و دیدگاههای خود را همچون تحفه ای ارجمند به نویسنده مرحمت کند؛ از آنان تشکر و قدردانی می کنم

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان