قدرت و فرمانروائى مطلقه حق بر ظاهر و باطن هستى‏

از آنجا که قدرت و فرمانروائى حضرت حق بى‌نهایت و چنین قدرت و فرمانروائى فقط در انحصار اوست، و هر قدرت و فرمانروائى شعاعى بسیار بسیار اندک از قدرت اوست و استقلال و اطلاقى ندارد، پس تصرف مطلقه و همه جانبه در هر امرى فقط و فقط در حیطه اراده، و در دست اوست، و بر این اساس بدون این که چون و چرائى در کارش راه یابد، حق اعتراضى بر کسى ثابت باشد، آزاد است که ...

از آنجا که قدرت و فرمانروائى حضرت حق بى‏نهایت و چنین قدرت و فرمانروائى فقط در انحصار اوست، و هر قدرت و فرمانروائى شعاعى بسیار بسیار اندک از قدرت اوست و استقلال و اطلاقى ندارد، پس تصرف مطلقه و همه جانبه در هر امرى فقط و فقط در حیطه اراده، و در دست اوست، و بر این اساس بدون این که چون و چرائى در کارش راه یابد، حق اعتراضى بر کسى ثابت باشد، آزاد است که آیه‏اى از آیات تشریع، یا نشانه‏اى از نشانه‏هاى تکوین را از میان بردارد، و از لوح خاطره‏ها بزداید، یا تحققش را در میدان عمل و عینیت به تأخیر اندازد و ب
قدرت و فرمانروائى مطلقه حق بر ظاهر و باطن هستى‏

 

از آنجا که قدرت و فرمانروائى حضرت حق بى‌نهایت و چنین قدرت و فرمانروائى فقط در انحصار اوست، و هر قدرت و فرمانروائى شعاعى بسیار بسیار اندک از قدرت اوست و استقلال و اطلاقى ندارد، پس تصرف مطلقه و همه جانبه در هر امرى فقط و فقط در حیطه اراده، و در دست اوست، و بر این اساس بدون این که چون و چرائى در کارش راه یابد، حق اعتراضى بر کسى ثابت باشد، آزاد است که آیه‌اى از آیات تشریع، یا نشانه‌اى از نشانه‌هاى تکوین را از میان بردارد، و از لوح خاطره‌ها بزداید، یا تحققش را در میدان عمل و عینیت به تأخیر اندازد و بهترش یا نمونه و مثلش را بر پایه مصلحت بیاورد.

او مالک و فرمانرواى هستى است، و مالکیت و فرمانروائى‌اش مقید و محدود نیست، هر وقت و هر زمانى و در هر شرایطى بخواهد با رعایت حکمت و مصلحت در مملکتش دخالت مى‌کند، و در این دخالت و تصرف استقلال دارد، و چون انسان استقلالش در همه امور تبعى و در حقیقت سایه‌اى از استقلال مالک و فرمانرواى هستى است، و ذاتا از خود استقلالى ندارد پس او ولى و سرپرست و یار انسان است، و بدون ولایت و سرپرستى و یارى او به اندازه ذره‌اى و کمتر از ذره‌اى هیچ کارى از دست او بر نمى‌آید، و هیچ حرکتى از او صادر نمى‌شود، و هیچ تصمیمى براى او نمى‌آید، و هیچ عملى از او به ظهور نمى‌رسد.

براى این که به گوشه‌اى ناچیز از قدرت مطلقه و فرمانروائى حضرتش پى ببرید به امورى در رابطه با جهان آفرینش و ایجاد پاره‌اى از آفریده‌ها اشاره مى‌شود.

کتاب تأثیر علم که از کتاب‌هاى ارزشمند در رابطه با عرصه‌گاه خلقت است مى‌نویسد:

ما در منطقه شلوغ آسمان اول هستیم، در کهکشانى که 300 میلیون ستاره دارد، این کهکشان یکى از مجموعه کهکشان‌هائى است که 30 میلیون آن تا کنون شناخته شده، فاصله میان دو کهکشان دو میلیون سال نورى است، در عین حال ثانیه‌اى 14 هزار میل از هم دور مى‌شوند، دورترین کهکشان‌ها فاصله‌اش با ما پانصد میلیون سال نورى است.

منظومه شمسى که فضاى نخست است در داخل فضاى دوم مانند یک خال است و فضاى دوم در سوم چون یک خال، در فضاى دوم نزدیک‌ترین ستاره آلفاى سنتورى است که ما 3/ 4 سال نورى فاصله دارد، یعنى اگر کسى با سفینه‌اى در ثانیه سیصد هزار کیلومتر به طرف آن برود سه هزار سال دیگر به آنجا میرسد؟!

نور خورشید بر اثر احتراق و تبدیل هیدروژن به هلیوم به وجود مى‌آید، این تغییر و تحول براى تأمین نور است.

ثانیه‌اى 630 میلیون تن هیدروژن به 625 میلیون تن هلیوم تبدیل مى‌شود که 600/ 4 میلیون تن نور به دست مى‌آید که مختصرى از آن به زمین میرسد و همین مختصر نور ضامن حیات در کره خاکى است. «1»

درخت‌هاى سرسبز و دیاتومه‌هاى میکرسکبى سالیانه معادل 150 میلیارد تن کربن را با 250 میلیارد تن ئیدرژن ترکیب مى‌کنند و 400 میلیارد تن اکسیژن آزاد مى‌نمایند.

ثابت شده که در میان کره‌هاى جهان بزرگ کره زمین داراى هواى ثابت است، ضخامت هواى دور کره زمین را از صد کیلومتر تا هشتصد کیلومتر تخمین زده‌اند.

هوا جسمى است لطیف، شفاف و ناپیدا و داراى 5900 میلیارد تن وزن است، هوا پر ارزش‌ترین موجود براى حیات انسان است.

انسان و سلسله جانوران و سلسله گیاهان براى زندگى نیاز به تنفس دارند و تنفس بى‌وجود هوا ممکن نیست.

پس اگر هوا نبود زنده‌اى نبود، اگر هوا نبود روشنائى ماه و روشنائى‌هاى دیگر نبودند و حس باصره از کار مى‌افتاد، تنها نقاطى که برابر تابنده قرار مى‌گرفت و مى‌توانست نور را منعکس کند روشن بود.

اگر هوا نبود صدائى و بانگى نبود، چون هوا وسیله نقل موج‌هاى صوتى است، در نتیجه حس سامعه از کار مى‌افتاد.

اگر هوا نبود خاک نبود، پس کشت و کار و زراعتى نبود چرا؟ اکسیژن جزئى از هواست، در سنگ آجر، فلز اثر مى‌گذارد، سطح مواد ارضى در اثر ترکیب با اکسیژن نرم شده و از آن خاک نرم به وجود مى‌آید، خاک را که هواى آرام درست کرده، باد به اطراف مى‌برد و روى زمین مى‌گستراند.

آرى اگر هوا نبود، خوراکى یافت نمى‌شد و حس ذائقه از کار مى‌افتاد.

اگر هوا نبود آتش نبود، چون آتش در اثر اکسیژن هواست، وقتى بخواهند چاه نفت فروزانى را خاموش کنند، تولید خلأ مى‌کنند یعنى هوا را نابود مى‌نمایند، اگر آتش نبود زندگى بشر با نبودن آتش چگونه مى‌شد؟ آیا آسایش در جهان بود؟

اگر هوا نبود بوئى در جهان نبود، زیرا بو عبارت است از پخش ذرات بودار در هوا، پس در اثر نبودن هوا شامه از کار مى‌افتاد.

اگر هوا نبود رگ‌هاى بدن ما پاره مى‌شد و خون بیرون مى‌ریخت، دیگر حیاتى باقى نمى‌ماند، هوا فشار مخصوصى به بدن وارد مى‌سازد، یعنى در هر سانتى‌متر مربع در حدود یک کیلوگرم، این فشار از پاره شدن رگ‌ها جلوگیرى مى‌کند، در نقاط بالا که فشار هوا کم است با وسائل مصنوعى فشار هوا را زیاد مى‌کنند.

اگر هوا نبود کره زمین هر روزه به وسیله بیست‌میلیون سنگ‌هاى آسمانى بمباران مى‌شد، سنگ‌هائى که در حدود پنجاه کیلومتر در ثانیه سرعت دارد، آیا در این صورت جاندارى روى زمین زنده مى‌ماند؟ هوا این سنگ‌ها را در خود حل مى‌کند تا به زمین نرسند.

اگر هوا نبود گرماى سوزان روزها، و سرماى سخت شب‌ها زنده‌اى باقى نمى‌گذارد و سودهاى دیگر و بسیار آیا گران‌قیمت‌ترین چیز را در حیات جانداران، اینگونه رایگان تحت اختیار گذاردن نشانه قدرت نامتناهى، و رحمت نامتناهى، و حکمت نامتناهى سازنده جهان نیست؟ «2»

الکترون جزئى از هسته اتم است که بر گرد هسته مرکزى مى‌گردد، اتم‌ها از نظر شماره الکترون‌ها یکسان نیستند و الکترون‌هاى این اتم با آن اتم یک اندازه نیستند، چنان که از نظر سرعت سیر، الکترون‌ها نیز یکسان نیستند، سرعت سیر الکترون‌هاى اورانیوم در هر ثانیه 201164 کیلومتر است!!

کیست که این موجود کوچک را در میدان کوچک به چنین سرعت وا مى‌دارد؟ بشر که ماده تکامل یافته است، با این چشم خویش قادر بر دیدن الکترون نیست، پس چگونه مى‌تواند این حرکت همیشگى را براى آن ایجاد کند، نیروى دیگرى هم در عالم طبیعت نیست که بتواند الکترونى با این سرعت سیر بسازد، پس نیروئى ما فوق طبیعت در این جهان حکم فرماست نیروئى که قدرت دارد، دانش دارد، حکمت دارد. «3» و قدرت و دانش و حکمتش مطلقه و بى‌نهایت است.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- تأثیر علم.

(2)- نشانه‌هائى از او 340.

(3)- نشانه‌هائى از او 263.

 

 

برگرفته از 

کتاب:تفسیر حکیم، ج‌4

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان